نویسندگان:
لوکاس دوبلویس
روبارتوس وان دراسپک
برگردان: مرتضی ثاقبفر
لوکاس دوبلویس
روبارتوس وان دراسپک
برگردان: مرتضی ثاقبفر
در سواحل رودخانههای فرات و دجله در بینالنهرین (امروزه عمدتاً کشور عراق را تشکیل میدهد) و در ساحل نیل در مصر، تمدنهایی پیدا شدند که تأثیر ژرفی بر تاریخ سرزمینهای شرقی دریای مدیترانه گذاشتند. خصلت ویژهی پیدایش این تمدنها درست قبل از سال 3000 پیش از میلاد، افزایش شهرنشینی، پیدایش دولت و اختراع خط بود. البته این تمدنها یکباره پدیدار نشدند و تأسیس آنها در طی دورانی طولانی و در گسترهی گذشت چند صد هزار سال صورت گرفت. باستان شناسان، این دوره طولانی را که به طور کلی عصر حجر یا عصر سنگ نامیده شده است، بر اساس تغییرات تولید ابزارهای سنگی به سه عصر تقسیم کرده اند: دیرینه سنگی، میانه سنگی و نو سنگی، در عصرهای دیرینه سنگی و میانه سنگی معاش مردم از راه شکار جانوران و جمع آوری گیاهان میگذشت. آنها شکارهای خود را تا نواحی تازه دنبال میکردند و از این رو پیوسته در حرکت بودند. در پایان دورهی میانه سنگی، انسان توانست ابزارهای سنگی خود را تکامل بخشد تا جایی که توانست از منابع طبیعی استفادهی مؤثرتری به عمل آورد. این بدان معنا بود که بعضی گروههای انسانی توانستند برای مدت طولانیتری در یک ناحیه باقی بمانند و در کلبههای ابتدایی یا غارها پناه بگیرند. گام بعدی در تحول و پیشرفت انسان، انتقال به شیوه جدیدی از زندگانی بود که خصلت عمدهی آن کنترل و مهار بیشتر طبیعت بود. انسان رفته رفته به کشت غلات که همیشه آن را در حکم گیاهی خودرو جمع آوری میکرد، پرداخت، همچنین مشغول اهلی کردن جانورانی شد که در گذشته شکار میکرد. این دوره انتقالی در قسمتهای گوناگون جهان در ایام متفاوتی انجام گرفته است، اما اعتقاد عمومی بر آن است که این پدیده نخستین بار در خاورمیانه رخ داده است. این فرایند در آغاز عصر نو سنگی تحقق یافته است. با توجه به اهمیت سترگ این فرایند برای پیشرفت و تحول بیشتر تمدن، این دگردیسی را غالباً «انقلاب نوسنگی» نامیدهاند، گرچه کل فرایند هزاران سال طول کشیده است و نخستین نشانههای تغییرات اساسی از دیرباز و پیش از دوره نوسنگی ظاهر شده است.
در حوزهی کشاورزی دو نوع متفاوت کشت انجام میشد که مانند امروز عبارت بودند از کشاورزی دیمی و آبی؛ باید توجه داشت که کشت آبی شامل آبیاری طبیعی و مصنوعی میشد.
بهترین شرایط برای کشاورزی مبتنی بر آبیاری طبیعی، در مصر وجود داشت. هر ساله رود نیل قبل از فصل کاشت (میان ژوییه و سپتامبر) طغیان میکرد. آنگاه، پس از عقب نشینی آب، مصریان میتوانستند محصولات خود را در زمین مرطوب بکارند. در بینالنهرین زمین با بهرهی کمتری از طغیان رودخانهها برخوردار میشد. در این منطقه طغیان فقط پس از فصل کاشت صورت میگرفت و این بدان معنا بود که ساکنان منطقه میبایست به آبیاری مصنوعی متوسل شوند. کشاورزی آبی حاصلخیزتر از کشاورزی دیم بود و امکان برداشت محصول معادل یک تخم به ده تخم تا یک تخم به پانزده تخم را فراهم میکرد. وقتی این نسبت را با ارقام بعدی یونان، ایتالیا و اروپای قرون وسطی مقایسه کنیم که میزان متوسط برداشت حدود یک به چهار تخم و حداکثر یک به هفت تخم بود، درمی یابیم که این نسبت چقدر بالا بوده است.
توسعه کشاورزی برای تاریخ آینده نوع بشر اهمیتی بنیادی داشت. زیرا مردم بیشتری میتوانستند در یک منطقه خاصی برای مدتی طولانیتر اسکان یابند و در کنار تولید خوراک به فعالیتهای دیگر بپردازند. مردم شروع به تخصص یافتن در انواع صنایع دستی کردند و نجار و دباغ و کاتب (1) و فلزکار (2) شدند.
خدمات مدنی و روحانی و مؤسسات مربوط به آنها (دولت و معبد) به وجود آمد. بعضی از دهکدههایی که منشأ آنها به آغاز دوره نوسنگی باز میگشت رفته رفته به شهرهای غنی و مجهز تبدیل شدند: مثلاً جریکو [اریحا، در اردن کنونی ] در حدود سال 7000 ق. م تبدیل به یک شهر شده بود. با این حال، وسیعترین و بانفوذترین شهرها آنهایی بودند که در سواحل رودخانههای بزرگ در هزاره چهارم ق. م قرار داشتند. در این گونه شهرها بود که بیشترین مقدار خوراک میتوانست تولید شود و ساکنان بیشتری را در خود جای دهد. قلب شهر بینالنهرینی معبد آن شهر بود که اقامتگاه خدای شهر یا کشور محسوب میشد و جامعه میبایست نیازهای آن را تأمین کند. این پرستشگاهها، سازمانهای نیرومندی ایجاد کردند که املاک وسیعی داشتند؛ آنها به فعالیتهای دامنه داری از جمله کشاورزی، دامداری و صنایع دستی گوناگون میپرداختند که طبیعتاً افراد زیادی برایشان کار میکردند. نیازهای این اقتصاد معبدی در حدود سالهای میان 3400 تا 3200 ق. م به اختراع خط منجر شد. خط بینالنهرینی به خط میخی معروف است، چون علائم آن به میخ شباهت دارد. خط هیروگلیفی مصر کمی پس از خط میخی اختراع شد.
در آغاز، خطوط میخی و هیروگلیفی انحصاراً تصویری (هر تصویر نشانه یک کلمه) یا اندیشه نگاشتی (هر نماد معرف یک کلمه) بودند. بعدها نشانهها تبدیل به علائم صداها (هجاها) نیز شدند. خط مصری فقط از حروف بی صدا یا صامت تشکیل شده بود و حروف صدادار یا مصوت نداشت. هر دو خط بینالنهرینی و مصری برای نوشتن بسیار پیچیده بودند و فقط گروههای اندکی از متخصصان حرفهای، به نام کاتب، که آموزش بسیار دیده بودند میتوانستند از آنها بهره بگیرند.
در عهد باستان، وجود شهرها به تضاد میان جمعیتهای شهری و روستایی، از نوعی که بعدها بروز یافت، منجر نشد. ساکنان اکثر شهرها کشاورزانی بودند که هر روز صبح شهر را برای کار بر روی زمین ترک میکردند و شب دوباره به شهر بازمیگشتند. در خاورمیانهی عهد باستان، تضاد گستردهتر و مهمتر میان یکجانشینان و کوچندگان دیده میشد. این تضاد معلول تفاوت چشمگیر میان الگوهای معیشتی آنها بود.
کشاورزان زندگی یکجانشینی داشتند؛ از آن رو که ناچار بودند زمین خود را بکارند و مراقب محصولات آن باشند. گله داران کوچنده و بیابانگرد بودند، پیوسته از جایی به جای دیگر میرفتند تا چراگاههای تازهای برای دامها و چارپایان خود بیابند. با این همه تفاوت کاملاً بارزی میان آن دو گروه وجود نداشت. کشاورزان اولیه گاه مدت کوتاهی در یک ناحیه میماندند و پس از چند سال با فرسوده شدن خاک، آنجا را ترک میکردند. بعضی گله داران درون ناحیه کوچکی حرکت میکردند، مثلاً از مراتع تابستانی به مراتع زمستانی میرفتند. این مهاجرت فصلی را کوچ سالانه نامیدهاند. کوچندگان سالانه، علاقه داشتند که در حول و حوش اقامتگاههای کشاورزان یکجانشین باشند و با آنها به مبادله محصولات بپردازند. گاهی گروهی از نیمه چادرنشینان مایل بودند که تا حدی یا کاملاً شیوه زندگی یکجانشینی را بپذیرند و مهار شهرها را به دست گیرند. زمین داران ثروتمندی نیز بودند که غیر از زمین گله هم داشتند و از دامداران به عنوان شبان دامهای خود استفاده میکردند. دامداران گاه دامهای آنها را تا فواصل بعیدی از محل اقامتشان به چرا میبردند.
در سراسر تاریخ خاورمیانهی باستان نمایندگان این دو نوع زندگی متضاد، پیوسته در میان احساس نفرت و دوستی نسبت به یکدیگر در نوسان بودند (نفرت از آن رو که یکجانشینان از این که مبادا بیابانگردان غارتشان کنند، هراس داشتند و دوستی از آن رو که هر دو گروه برای مبادلهی محصولات به یکدیگر وابسته بودند)؛ تضاد میان این دو شیوهی زندگی، مضمون ادبیات عامیانهی این ناحیه را تشکیل میدهد. اساس داستان کشته شدن هابیل شبان به دست برادرش قابیل کشاورز در کتاب مقدس وجود همین تضاد است.
شرایط جغرافیایی مصر و بینالنهرین از بعضی جهات بسیار مشابه بود: هر دو ناحیه با توجه به فقدان تقریباً کامل بارندگی به آب رودخانه وابسته بودند و از لحاظ منابع مهم گوناگونی نظیر فلزات و الوار و چوب در محرومیت به سر میبردند. با این حال، این دو منطقه از جهات دیگر، کاملاً با هم تفاوت داشتند. مثلاً شرایط کشاورزی برای مصر بسیار مساعدتر از بینالنهرین بود. چنان که قبلاً اشاره شد، رود نیل پیش از فصل کاشت طغیان و زمینها را سیراب میکرد، اما رودهای فرات و دجله چنین وضعی نداشتند. مصریان میتوانستند محصولات خود را در رسوبات حاصلخیزی که پس از فرونشست رودخانه بر جا مانده بود کشت کنند، در حالی که مردم بینالنهرین ناچار بودند برای هدایت آب به مزارع خود به زهکشی و حفر کانال بپردازند. به علاوه، آب نیل کیفیت بهتری داشت، در حالی که آب فرات و دجله حاوی املاح زیانباری بود که با آب زیرزمینی میآمیخت. سطح آب زمینهای اطراف رودخانه بسیار مرتفع بود و املاح از طریق شکافهای زمین به سطح آن نفوذ میکردند. آبیاری ممتد بدون زهکشی کافی میتوانست در نهایت خاک را که حاوی املاح بسیار شده بود برای کشاورزی نامساعد کند. همین امر نیز اتفاق افتاد و محصولاتی که در آن جا کشت میشد مؤید آن است. در جنوب بینالنهرین مقدار کشت جو رفته رفته افزایش یافت، حال آن که مقدار گندم کاهش پیدا کرد. علت این بود که جو در برابر املاح مقاومتر از گندم است. بر عکس، در مصر در سراسر عهد باستان گندم بیشتر از جو کاشته میشده است.
یکی دیگر از تفاوتهای مصر و بینالنهرین مربوط به نواحی اطراف میشود. در مصر، مرز میان زمینهای قابل کشت با بیابان شنی کاملاً مشخص بود و به معنای دقیق کلمه انسان میتوانست روی هر دو قسمت بایستد، در حالی که یک پایش روی زمین مزروعی و پای دیگرش روی کویر قرار داشته باشد. اما در بینالنهرین گذار از زمینهای حاصلخیز به زمینهای کمتر حاصلخیز به صورت تدریجی بود و کم کم به بیابان منتهی میشد. ثانیاً چون مصر را کویرهای خشک و بی آب و علف احاطه کرده بود، کمتر از بینالنهرین قابل دسترس بود و در نتیجه نسبت به جهان خارج منزوی شده بود. این تفاوت پیامدهای سیاسی چشمگیری داشت: در حالیکه تاریخ مصر با ثباتتر و ایستاتر است و کمتر دچار یورشهای خارجی شده است، تاریخ بینالنهرین سرشار است از هجومهای پیوسته اقوام بیگانه که بسیاری از آنها بر آن تسلط یافتند و امپراتوریهای جدیدی تأسیس کردند. با همه اینها استمرار در بینالنهرین به نحو چشمگیری تداوم داشت و از راه رسیدگان با سنتهای فرهنگی آن جا سازگار میشدند.
پینوشتها:
1- حدود 3000 ق. م پس از آن که انسان در حدود 3400ق. م نوشتن را کشف کرده بود.
2- حدود 300 ق. م با کشف چگونگی استخراج و ذوب مس و تولید مفرغ که آلیاژی از مس و قلع است.
دوبلویس، لوکاس؛ وان در اسپک، روبارتوس؛ (1393)، دیباچهای بر جهان باستان، ترجمهی مرتضی ثاقبفر، تهران: نشرققنوس، چاپ پنجم.
/م