ورود به کربلا و اتفاقات رخ داده

هنگامى كه امام حسین علیه‏السلام طفل شیرخوار را دفن كرد، بپاخاست و این اشعار را قرائت كرد: «اینان به خدا كافر شدند، و از ثواب الهى از دیر زمان اعراض كردند؛ على را در گذشته كشتند، و فرزندش حسن، زاده بهترین خلق را شهید كردند؛ و این نتیجه كینه اینان بود، آنگاه گفتند: الان بر حسین به طور جمعى یورش بریم، اى واى بر گروهى كه پست هستند، جمعیت را گرد آورند
سه‌شنبه، 3 ارديبهشت 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ورود به کربلا و اتفاقات رخ داده
ورود به کربلا و اتفاقات رخ داده
ورود به کربلا و اتفاقات رخ داده

نويسنده:على نظرى‏منفرد
منبع:قصه كربلا 
قسمت هفتم

غربت و تنهایی امام حسین علیه السلام
اشعار امام حسین (علیه السلام)

هنگامى كه امام حسین علیه‏السلام طفل شیرخوار را دفن كرد، بپاخاست و این اشعار را قرائت كرد:
«اینان به خدا كافر شدند، و از ثواب الهى از دیر زمان اعراض كردند؛ على را در گذشته كشتند، و فرزندش حسن، زاده بهترین خلق را شهید كردند؛ و این نتیجه كینه اینان بود، آنگاه گفتند: الان بر حسین به طور جمعى یورش بریم، اى واى بر گروهى كه پست هستند، جمعیت را گرد آورند براى اهل دو حرم؛ سپس حركت كردند و یكدیگر را سفارش نمودند بر كشتن من براى خشنودى دو ملحد (عبیدالله و یزید)؛ از خدا بر ریختن خونم نترسیدند، به امر عبیدالله كه زاده دو كافر است؛ ابن سعد با لشكرش همانند قطرات باران بر من تیر زدند؛ مرا جرم و گناهى از گذشته نبود، جز این كه فخر مى‏كردم به نور فرقدین (دو ستاره): على بهترین خلق بعد از پیامبر، و پیغمبر كه والدین او هر دو از قریشند؛ برگزیده خدا از خلق پدرم على است، سپس مادرم، پس من فرزند دو برگزیده هستم؛ نقره‏اى كه از طلا خالص گردیده، من همان نقره هستم و فرزند دو طلا؛ چه كسى همانند جد من در دنیا دارد، یا همانند پدرم، پس من فرزند دو ماه هستم؛ مادرم فاطمه زهرا، و پدرم شكننده سپاه كفر است در بدر و حنین؛ ریسمان محكم دین على مرتضى است، و پراكنده كننده لشكر دشمن و نمازگزار و به دو قبله؛ براى او در جنگ احد واقعه‏اى است كه حرارت آن فروكش كرد با گرفتن دو سپاه؛ سپس در احزاب و فتح، كه در آن نابودى دو سپاه عظیم بود؛ در راه خدا چه كردند، امت زشت كردار با عترت پیامبر و على؛ عترت نیكوكردار نبى مصطفى، و على بزرگوار و شجاع هنگام مقابله با سپاه؛ او خدا را در كودكى پرستید، در حالى كه قریش دو بت را مى‏پرستیدند؛ او بتها را رها كرد و آنها را سجده نكرد، با قریش هرگز حتى به مقدار طرفة العین.» (274)
آیا كسى هست كه از حرم رسول خدا دفاع كند؟ و آیا خداپرستى در میان شما وجود دارد كه درباره ظلمى كه بر ما رفته است از خدا بترسد؟ و یا كسى هست كه به فریادرسى ما به خدا دل بسته باشد؟ و یا كسى هست كه در كمك كردن به ما چشم امید به اجر و ثواب الهى دوخته باشد؟ زنان حرم وقتى كه این را از امام علیه‏السلام شنیدند صداى آنها به گریه بلند شد.
استغانه امام علیه‏السلام در دل دشمن اثرى نگذاشت، از همین رو امام علیه‏السلام مقابل اجساد مطهر یارانش آمد و فرمود:
اى حبیب بن مظاهر! و اى زهیر بن قین! و اى مسلم بن عوسجه! اى دلیران و اى پا در ركابان روز كارزار! چرا شما را ندا مى‏كنم ولى كلام مرا نمى‌شنوید؟! و شما را فرا مى‏خوانم ولى مرا اجابت نمى‌كنید؟! شما خفته و من امید دارم كه سر از خواب شیرین بردارید كه اینان پردگیان آل رسولند كه بعد از شما یاورى ندارند، از خواب برخیزید اى كریمان و در برابر این عصیان و طغیان از آل رسول دفاع كنید.

استغاثه امام علیه‏السلام

چون امام علیه‏السلام بدن‌هاى پاك و پاره پاره‏ یارانش را دید كه بر روى خاك كربلا افتاده است و دیگر كسى نمانده است كه از او حمایت كند و نیز بی‌تابى اهل‌بیت را مشاهده فرمود، در برابر سپاه كوفه ایستاد و فریاد برآورد كه:
هل من ذابٌ‏ٍ یذُبُّ عن حرم رسول الله؟ هل من موحٌدٍ یخاف اللّهِ فینا؟ هل من مغیث یرجو اللّه فى اغاثتنا؟ هل من معین یرجو ما عندالله فى اغاثتنا؟(275)
آیا كسى هست كه از حرم رسول خدا دفاع كند؟ و آیا خداپرستى در میان شما وجود دارد كه درباره ظلمى كه بر ما رفته است از خدا بترسد؟ و یا كسى هست كه به فریادرسى ما به خدا دل بسته باشد؟ و یا كسى هست كه در كمك كردن به ما چشم امید به اجر و ثواب الهى دوخته باشد؟
زنان حرم وقتى كه این را از امام علیه‏السلام شنیدند صداى آنها به گریه بلند شد.(276)
و امام سجاد علیه‏السلام چون استغانه پدر را شنید، از خیمه بیرون آمد و او آنچنان بیمار بود كه نمى‌توانست شمشیر خود را حمل كند، و با این ضعف مفرط به سوى میدان حركت كرد در حالى كه ام‏كلثوم از پشت سر او را صدا مى‏زد كه: اى فرزند برادرم! بازگرد، و آن حضرت مى‏گفت: اى عمه! مرا بگذار كه در برابر پسر رسول خدا مبارزه كنم.
امام حسین علیه‏السلام فرمود: اى خواهر! او را نگاه دار كه زمین خالى از نسل آل محمد نشود.(277)
این استغانه امام علیه‏السلام در دل دشمن اثرى نگذاشت، از همین رو امام علیه‏السلام مقابل اجساد مطهر یارانش آمد و فرمود:
یا حبیب بن مظاهر! و یا زهیر بن القین! و یا مسلم بن عوسجه! و یا ابطال الصفأ! و یا فرسان الهیجأ! مالى اُنادیكم فلا تسمعون؟! و اَدعوكم فلا تُجیبون؟! و انتم نیام ارجوكم تنتبهون، فهذه نسأ ال الرسول فقد علاهُنَّ من بعدكم النحول، فقوموا عن نومتكم ایّها الكرام و ادفعوا عن آل الرسول الصغاة اللئام.(278)
اى حبیب بن مظاهر! و اى زهیر بن قین! و اى مسلم بن عوسجه! اى دلیران و اى پا در ركابان روز كارزار! چرا شما را ندا مى‏كنم ولى كلام مرا نمى‌شنوید؟! و شما را فرا مى‏خوانم ولى مرا اجابت نمى‌كنید؟! شما خفته و من امید دارم كه سر از خواب شیرین بردارید كه اینان پردگیان آل رسولند كه بعد از شما یاورى ندارند، از خواب برخیزید اى كریمان و در برابر این عصیان و طغیان از آل رسول دفاع كنید.
در بعضى از روایات آمده است كه آن بدن‌هاى پاك به حركت در آمدند تا به نداى امام مظلوم خود لبیك گفته باشند و به زبان حال و یا به لسان قال مى‏گفتند: «ما براى اجراى فرامین تو حاضریم و در انتظار مقدم مبارك تو هستیم.»(279)

سفارش امام حسین به امام سجاد علیه‏السلام

از امام سجاد علیه‏السلام نقل شده است كه فرمود: پدرم در روز شهادتش مرا به سینه چسبانید در حالى كه خون ار سراپایش مى‏جوشید و به من فرمود: اى فرزندم! این دعا را كه تعلیم مى‏كنم حفظ كن كه آن را مادرم فاطمه زهرا علیهاالسلام به من تعلیم كرد و او از رسول خدا و رسول خدا از جبرئیل نقل كرده‏اند، هنگامى كه حاجت بسیار مهم و غمى بزرگ و امرى عظیم و دشوار به تو رو كند بگو: «بحق یس والقرآن الحكیم و بحق طه و القرآن العظیم، یا من یقدر على حوائج السائلین، یا من یعلم ما فى الضمیر، یا منفّساً فن المكروبین، یا مُفرّجاً عن المغمومین، یا راحم الشیخ الكبیر، یا رازق الطفل الصغیر، یا من لایحتاج الى التفسیر صلِّ على محمد و آل محمد و افعل بى كذا و كذا.»(280)
نوشته‏اند: امام علیه‏السلام هزار و نهصد و پنجاه نفر از سپاه دشمن را به استثناى مجروحان به قتل رسانید تا این كه عمر بن سعد فریاد برآورد: واى بر شما! مى‏دانید با چه كسى مبارزه مى‏كنید؟! این فرزند على بن ابى طالب كشنده عرب است! پس، از همه سوى بر او بتازید؛ پس از صدور این فرمان صد و هشتاد نفر با نیزه و چهار هزار نفر با تیر به آن حضرت حمله‌ور شدند.

وداع امام علیه‏السلام

در این هنگام امام عیله السلام براى وداع به سوى خیام آمد و فرمود: «یا سكینه! یا فاطمه! یا زینب ! یا ام‌كلثوم! علیكنّ منّى السّلام!»
سكینه فریاد بر آورد: اى پدر! آیا تن به مرگ داده‏اى؟!
امام علیه‏السلام فرمود: چگونه چنین نباشد كسى كه نه كمك كننده‏اى دارد و نه یاورى؟
سكینه گفت: اى پدر! ما را به حرم جدمان بازگردان!
امام علیه‏السلام فرمود: اگر مرغ قطا را رها مى‏كردند مى‏خوابید.(281)
خانم‌هاى حرم با شنیدن سخنان امام به زارى و شیون پرداختند، امام علیه‏السلام آنها را آرام فرمود و روى به‏ ام اكلثوم نمود و گفت: اى خواهر! تو را وصیت مى‏كنم كه خوددار باشى! آنگاه سكینه فریادكنان به سوى امام آمد، و آن حضرت سكینه را بسیار دوست مى‏داشت، او را به سینه چسبانید و اشك او را پاك كرد و گفت:
سیطول بعدى یا سكینه فاعلمى منك البكأ اذا الحمام دهانى لا تحرقى قلبى بدمعك حسرًْ مادام منّى الروح فى جثمانى فاذا قلت فانت اولى بالّذى تأتیننى یا خیرة النّسوان.(282) و (283)

دختر سه ساله

هنگامى كه امام علیه‏السلام با اهل حرم وداع كرد و اراده میدان فرمود: دختر سه ساله خود را بوسید و آن طفل از شدت تشنگى فریاد بر آورد: «یا ابتاه! العطش!» آن حضرت فرمود: اى دختر كوچك من! صبر كن تا برایت آبى بیاورم.
پس آن حضرت روانه میدان شد و به سوى فرات رفت، در این زمان مردى از سپاه كوفه آمد و گفت: اى حسین! لشكر به خیمه‏ها ریختند.
آن حضرت از فرات بیرون آمد و خود را به سرعت به خیمه‏ها رسانید. آن دختر كوچك به استقبال پدر آمد و گفت: اى پدر مهربان! براى من آب آورده‏اى؟!
امام از شنیدن این سخن، اشك از دیدگانش جارى شد و فرمود: عزیزم! به خدا سوگند كه تحمل تشنگى و بی‌قرارى تو بر من دشوار است؛ پس انگشت خود را در دهان آن طفل گذارد و دست بر پیشانى او كشید و او را تسلى داد؛ و چون امام خواست از خیمه‏ها بیرون رود آن طفل به سوى امام دوید و دامان امام را گرفت، امام فرمود: اى فرزندم! نزد تو خواهم آمد.(284)
از امام باقر علیه‏السلام نقل شده است: امام حسین علیه‏السلام چون هنگام شهادتش رسید دختر بزرگش فاطمه را خواند و نامه‏اى پیچیده به او داد و وصیتى به صورت شفاهى به او فرمود، و على بن الحسین علیه‏السلام به گونه‏اى بیمار بود كه امید بهبودى او را ظاهراً نداشتند و فاطمه آن نوشته را به على بن الحسین تسلیم كرد و پس از او به ما رسید.(285)

مبارزه امام علیه‏السلام

آنگاه امام علیه‏السلام در حالى كه شمشیرش را برهنه كرده بود در برابر سپاه دشمن ایستاد و این اشعار را قرائت فرمود:
انا ابن على الطُّهر من آل هاشمٍ كفانى بهذا مفخراً حین افخر و جدّى رسول اللّه اكرم من مشى و نحن سراج الله فى الخلق نزهر و فاطم امُّى من سلالة احمد و عمّى یُدعى ذا الجناحین جعفر و فینا كتاب اللّه أُنزل صادقاً و فینا الهدى و الوحى بالخیر یُذكر و نحن امان اللّه للنّاس كلّه منطول بهذا فى الانام و نجهر و نحن ولاْ الحوض نسقى وُ لا تنابكأس رسول اللّه ما لیس یُنْكر و شیعتنا فى النّاس اكرم شیعة و مبغصنا یوم القیامة یخسر.(286) و (287)
سپس آنان را به مبارزه طلبید و هر كس به میدان قدم مى‏نهاد او را به قتل مى‏رسانید تا گروه زیادى از دشمن را كشت، پس بر میمنه سپاه حمله كرد و مى‏گفت:
الموت اولى من ركوب العار و العار اولى من دخول لنارح.(288)
آنگاه بر مسیره حمله‌ور مى‏شد و مى‏فرمود:
انا الحسین بن على آلیت ان لا انثنى احمى عیالات ابى امضى على دین النبى.(289) و (290)
امام فرمود: لباسى را براى من آرید كه كسى در آن طمع نكند تا آن را زیر لباس‌هایم بپوشم كه از بدنم بیرون نیاورند، پس لباس كوتاهى را براى او آوردند، آن حضرت فرمود: نه، این لباس اهل ذلت است؛ آنگاه لباس كهنه‏اى را گرفته و آن را پاره نمود و در بر كرد. پس آن را چاك زده و پوشید، و چنین كرد كه آن را بیرون نیاورند.
نوشته‏اند: امام علیه‏السلام هزار و نهصد و پنجاه نفر از سپاه دشمن را به استثناى مجروحان به قتل رسانید تا این كه عمر بن سعد فریاد برآورد: واى بر شما! مى‏دانید با چه كسى مبارزه مى‏كنید؟! این فرزند على بن ابى طالب كشنده عرب است!(291) پس، از همه سوى بر او بتازید؛ پس از صدور این فرمان صد و هشتاد نفر با نیزه و چهار هزار نفر با تیر به آن حضرت حمله‌ور شدند.(292)
امام علیه‏السلام بر اعور سلمى و عمرو بن حجاج زبیدى كه با چهار هزار نفر بر شریعه نگهبان بودند حمله كرد و اسب خود را در شریعه فرات راند، و چون اسب سر در آب برد كه بنوشد امام فرمود: تو تشنه‏اى و من تشنه، واللّه كه آب ننوشم تا تو آب نخورى، و چون اسب سخن امام را شنید سر برداشت، و آب ننوشید! گویا سخن امام را فهمید.
امام حسین علیه‏السلام فرمود: بنوش كه من نیز بنوشم! پس امام علیه‏السلام دستش را دراز كرد و مشتى از آب را برداشت.
شمر به امام گفت: به خدا سوگند كه به آن دسترسى پیدا نخواهى كرد.
پس مردى به امام علیه‏السلام گفت: فرات را مى‏بینى كه همانند شكم ماهیان جلوه مى‏كند؟! به خدا سوگند كه از آن ننوشى تا لب تشنه جان دهى!
امام حسین علیه‏السلام فرمود: خدایا او را تشنه بمیران.
نوشته‏اند كه: آن مرد پس از آن ماجرا فریاد مى‏زد: مرا آب دهید! آب برایش مى‏آوردند و آنقدر مى‏نوشید كه از دهانش مى‏ریخت، باز فریاد مى‏زد: مرا سیراب كنید! تشنگى مرا كشت! و چنین بود تا جان داد.(293)
برخى هم گفته‏اند كه: در آن هنگام سوارى گفت: اى ابا عبدالله! تو از خوردن آب لذت مى‏برى در حالى كه حریم تو را غارت مى‏كنند؟!
پس امام از شریعه بیرون آمد و بر آن قوم حمله كرد تا خود را به خیمه آل الله رسانید و دید كه سراپرده‏اش هنوز از دستبرد دشمن در امان مانده است.(294)

آخرین خطبه

امام علیه السلام در آخرین خطبه خود با بیانى بلیغ و رسا دشمنان را از مغرور شدن به دنیا و به آن بر حذر داشت، و از نوشته مورخان چنین بر مى‏آید آن حضرت به فاصله كوتاهى پس از ایراد این خطبه پر شور به شهادت رسید، و آن خطبه چنین است:
عباد الله اتقوا الله و كونوا من الدنیا على حذر فان الدنیا لو بقیت لاحد و بقى علیها احد لكانت الانبیأ احق بالبقأ و اولى بالرضأ و ارضى بالقضأ، غیر ان الله تعاى خلق الدنیا للبلأ و خلق اهلها للفنأ، فجدیدها بال و نعیمها مضمحل و سرورها مكفهر و المنزل بلغة و الدار قلعة، فتزودوا فانّ خیر الزاد التقوى و اتقوا الله لعلّكم تفلحون.(295)
اى بندگان خدا! تقواى خدا پیشته سازید و از دنیا حذر كنید، اگر دنیا براى كسى باقى مى‏ماند و كسى در دنیا جاویدان بود انبیاى الهى سزوارترین مردم به بقأ و اولى به رضا و خشنودى و راضى‏تر به قضاء الهى بودند، ولى خداى تعالى دنیا را براى بلا و آزمایش آفریده است و اهل آن را براى فنا خلق فرموده، هر چیز نو و جدید آن كهنه مى‏شود و نعمت‌هاى آن از بین مى‏رود و سرور آن به تلخى مبدل گردد؛ دنیا منزل ماندن نیست بلكه محل توشه برگرفتن است، پس توشه برگیرید كه بهترین توشه‏ها تقوى است و تقواى خدا را پیشه سازید تا رستگار شوید.

آخرین وداع

سپس امام علیه‏السلام براى بار دوم به خیام آمد و با اهل‌بیت خود وداع فرمود و آنان را به صبر و شكیبایى فراخواند و به ثواب و اجر الهى وعده داد و فرمان داد كه لباس‌هاى خود را پوشیده و آماده بلا شوند و به آنان فرمود: خود را براى سختی‌ها مهیا كنید و بدانید كه خداى تعالى حافظ و حامى شماست و به زودى شما را از شر دشمنان نجات خواهد داد، و عاقبت امر شما را ختم به خیر خواهد نمود و دشمنان شما را به انواع گرفتار خواهد ساخت و در عوض رنج‌ها و سختی‌هایى كه مى‏كشید شما را از انواع نعمت‌ها و كرامت‌ها برخوردار خواهد كرد، پس شكوه مكنید و سخنى نگوئید كه از قدر و ارزش شما بكاهد.(296)
آنگاه فرمود: لباسى را براى من آرید كه كسى در آن طمع نكند تا آن را زیر لباس‌هایم بپوشم كه از بدنم بیرون نیاورند، پس لباس كوتاهى را براى او آوردند، آن حضرت فرمود: نه، این لباس اهل ذلت است؛ آنگاه لباس كهنه‏اى را گرفته و آن را پاره نمود و در بر كرد.(297). پس آن را چاك زده و پوشید، و چنین كرد كه آن را بیرون نیاورند.
و چون خواست به طرف میدان رود التفاتى به سوى دخترش كه از زنان جدا گشته و در گوشه‏اى مى‏گریست و ندبه مى‏كرد، نمود، امام علیه‏السلام نزد او آمد و او را تسلى داد و این زبان حال اوست:
هذا الوداع عزیزتى و الملتقى یوم القیامة عند حوض الكوثر فدعى البكأ و للارسار تهیئى و استشعرى الصبر الجمیل و بادرى و اذا رایتینى على وجه الثرى دامى الورید مبضعاً فتصرى.(298)

پی‌نوشت‌ها:

274- الاحتجاج 2/101.
275- حیاة الامام الحسین 3/274.
276- الملهوف، 51.
277- بحار الانوار 45/46.
278- المفید فى ذكرى السبط الشهید، 115.
279- المفید فى ذكرى السبط الشهید، 115.
280- نفس المهموم، 347.
281- این مثل را در جائى به كار مى‏برند كه كسى مجبور بر انجام امرى شود كه آن را مكروه بدارد.
282- «اى سكینه! بدان كه طولانى خواهد بود، گریه كردن تو پس از شهادت من؛ دل مرا با اشك حسرت خویش مسوزان، مادامى كه جان در تن من است؛ و هنگامى كه كشته گردم تو اولى هستى كه در سوگ من نشینى اى برگزیده زنان.»
283- نفس المهموم، 346.
284- مخزن البكأ ملا صالح بر غانى، مجلس نهم.
285- بحار الانوار، 46/17.
286- «من فرزند على پاك از خاندان هاشمم، و فخر مى‏كنم و این فخر مرا كافى است؛ جدم رسول خدا بهترین كسى كه روى زمین حركت كرد، و ما مشعل‌هاى نورانى الهى در میان خلقیم، مادرم فاطمه از سلاله احمد است، و عمویم جعفر است كه صاحب دو بال مى‏باشد؛ در میان ما كتاب خدا به صدق نازل گردیده، و در ما هدایت و وحى به خوبى ذكر مى‏شود؛ ما امان خدائیم براى تمام مردم، كه آشكارا و پنهان آن را بیان مى‏كنیم، ما صاحبان حوضیم دوستان را سیراب مى‏كنیم با ظرف رسول خدا، و این قابل انكار نیست؛ پیروان ما در میان مردم گرامى‏ترین پیروانند، و دشمن ما روز رستاخیز زیانكار است.»
287- الاحتجاجف 2/103.
288- «مردن به از آلوده شدن به عار و ننگ، و عار به از داخل شدن در آتش».
289- «من حسین فرزند على هستم، سوگند یاد كردم كه تسلیم نشوم، عیالات پدرم را حمایت مى‏كنم، و پیرو دین نبى اكرم باشم.»
290- مقتل الحسین مقرم 274.
291- «هذا ابن الانزع البطین، هذا ابن قتال العرب».
292- مناقب ابن شهر آشوب 4/110.
293- مقاتل الطالبیین، 86.
294- مناقب ابن شهر آشوب 4/58. مرحوم شعرانى مى‏گوید: اینگونه غفلت و فریب شایسته مقام امامت نیست هر چند جلودى ناقل این جریان از مشاهیر اخباریین است و امیرالمؤمنین فرمود: «لا استغفل عن مكیدة»و اگر از امامت هم قطع نظر كنیم زیركى و تیزهوشى آنان قابل انكار نیست.(ترجمه نفس المهموم 249).
295- حیاة الامام الحسین 3/282.
296- نفس المهموم، 355.
297- الملهوف، 51.
298- «اى عزیز من! این آخرین وداع است، و ملاقات روز قیامت نزد حوض كوثر خواهد بود؛ گریه را رها كن و براى اسارت مهیا باش، بردبارى نیكو را شعار خود قرار ده؛ و چون پیكر قطعه قطعه مرا روى خاك مشاهده كردى، در حالى كه از رگ‌هایم خون جارى است، شكیبائى كن





ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط