ورود به کربلا و اتفاقات رخ داده
منبع:قصّه كربلا
آتش زدن خیمه ها
امام حسین علیهالسلام در روز جمعه دهم محرم سال 61 هجرى بعد از نماز ظهر به شهادت رسید و در آن هنگام از سن مباركش 56 سال و چند ماه گذشته بود.(1)بلاذرى نقل كرده است كه: شهادت آن حضرت روز شنبه بوده است مصادف با عاشورا، و گفته شده كه روز جمعه بوده است.(2)
و ابن شهر آشوب نیز روز شنبه دهم محرم را روز شهادت آن بزرگوار نقل نموده، سپس مىگوید: گفته شده است كه روز جمعه بعد از نماز ظهر بوده، و گفته شده كه روز دوشنبه بوده است.(3)
ابن شهر آشوب مىگوید: كمان آن حضرت و متعلقاتش را دحیل بن خثیمه جعفى بن شبیب حضرمى و جریر بن مسعود و ثعلبة بن اسود اوسى برداشتند، و انگشتر آن حضرت را بجدل بن سلیم كلبى برداشت و انگشت آن حضرت را با انگشتر قطع نمود! و این انگشتر غیر از آن انگشترى است كه از ذخائر نبوت است زیرا آن را امام حسین علیهالسلام آن طورى كه شیخ صدوق از محمد بن مسلم نقل كرده است در دست حضرت على بن الحسین علیهالسلام نمود.
تعداد زخمهاى امام علیهالسلام
روایت شده است كه در پیراهن آن بزرگوار یكصد و چند نشانه از تیر و نیزه و شمشیر مشاهده شد، و از امام صادق علیهالسلام نقل شده كه: بر بدن امام حسین علیهالسلام جاى سى و سه زخم نیزه و سى و چهار زخم شمشیر پیدا كردند.(4)پس از شهادت
گفتهاند: پس از شهادت امام علیهالسلام، سپاه دشمن براى به یغما بردن لباسهاى امام از یكدیگر سبقت گرفتند.طبرى از ابو مخنف نقل كرده است كه: لباسهاى امام را از بدن مباركش بیرون آوردند! سراویل آن حضرت را بحر بن كعب تمیمى گرفت! (در الملهوف روایت نموده كه او زمینگیر و پاهاى او خشك شد و از حركت ماند)، و پیراهن او را اسحاق بن حیاة حضرمى برداشت و پوشید (پس موى او ریخت و پیسى گرفت)، و عمامه آن بزرگوار را احبش بن مرثد و یا جابر بن یزید بر سر بست (و دیوانه شد)، و برنس آن حضرت را كه از خز بود مالك بن بشیر كندى به یغما برد و چون همسرش از این جریان آگاه یافت بین ایشان نزاع در گرفت (او نیز فقیر و مستمند باقیمانده عمرش ار زندگى كرد)، و زره «بترأ» آن بزرگوار را عمر بن سعد برداشت! و چون مختار او را كشت آن زره را به قاتل او ابى عمره واگذار نمود. و زره دیگر آن حضرت را مالك بن نمیر گرفت و پوشید (و مجنون گردید)، قطیفه آن بزرگوار را قیس بن اشعث برداشت كه از جنس خز بود و پس از آن او را قیس قطیفه نامیدند (و خوارزمى نقل كرده است او به مرض جذام گرفتار شد و افراد خانوادهاش از او كناره مىگرفتند و او را در مزبله انداختند تا این كه مرد و سگها گوشت بدن او را قبل از مرگ خوردند). و كفش آن حضرت را مردى از قبیله بنى اود برداشت كه او را اسود مىگفتند، و شمشیر او را مردى از قبیله بنى نهشل گرفت و پس از آن به دست حبیب بن بدیل افتاد، و در الملهوف آمده كه این شمشیر به غارت رفته غیر از ذوالفقار است كه آن از ذخائر نبوت و امامت است.
ابن شهر آشوب مىگوید: كمان آن حضرت و متعلقاتش را دحیل بن خثیمه جعفى بن شبیب حضرمى و جریر بن مسعود و ثعلبة بن اسود اوسى برداشتند، و انگشتر آن حضرت را - آنگونه كه در اكثر مقاتل آمده است - بجدل بن سلیم كلبى برداشت و انگشت آن حضرت را با انگشتر قطع نمود! و این انگشتر غیر از آن انگشترى است كه از ذخائر نبوت است زیرا آن را امام حسین علیهالسلام آن طورى كه شیخ صدوق از محمد بن مسلم نقل كرده است در دست حضرت على بن الحسین علیهالسلام نمود.
محمد بن مسلم مىگوید: از امام صادق علیهالسلام درباره خاتم امام حسین علیهالسلام سؤال نمودم كه بعد از ایشان به دست چه كسى رسید؟ و به امام عرض كردم كه گویا انگشتر آن بزرگوار را دشمن برده است.
فرمود: چنین نیست كه مىگویند، به درستى كه حسین علیهالسلام به فرزندش على بن الحسین وصیت نمود و خاتم خود را در انگشت او نمود و امر را به او واگذار كرد.(5)
ابن زائده مىگوید: دیگر شهدا و اصحاب و اهلبیت آن بزرگوار را نیز سپاه كوفه عریان نموده و لباسشان را به یغما بردند!(6)
غارت خیام
دشمن در غارت خیمههاى حسینى بر یكدیگر سبقت مىگرفتند به گونهاى كه چادر از سر زنان مىكشیدند، دختران آل رسول از سراپرده خود بیرون آمده و همه مىگریستند و از فراق عزیزان و بزرگان خویش شیون مىكردند.حمیدبن مسلم روایت كرده است كه: زنى را دیدم از قبیله بنى بكر بن وائل با شوهرش در سپاه عمر بن سعد بود و هنگامى كه دید آن گروه بر زنان حسین و خیام آنها یورش برده و غارت مىكنند، شمشیرى به دست گرفت و به سوى خیام آمده قبیله خود را صدا زد و گفت: اى آل بكر بن وائل! آیا دختران رسول خدا را تاراج مىكنند؟ «لا حكم الا لله، یا لثارات رسول الله»؛ «هیچ فرمانى جز فرمان خداوند نیست، به خونخواهى رسول خدا برخیزید»، شوهرش او را گرفت و به جاى خود بازگرداند.
عمر بن سعد به جهت امتثال فرمان ابن زیاد، در میان اصحابش فریاد برداشت: «كیست كه دواطلب باشد و بر پیكر حسین اسب بتازد تا سینه و پشت او را زیر سم اسبها لگدمال نماید؟!» شمر مبادرت نمود! و اسب بر بدن مطهر امام تاخت! و ده نفر دیگر از سپاه كوفه اجابت كردند كه نامهاى آنها عبارت است از: اسحاق بن حویه، اخنس بن مرثد، حكیم بن طفیل، عمرو بن صبیح، رجأ بن منقذ، سالم بن خثیمه جعفى، واحد بن ناعم، صالح بن وهب، هانى بن ثبیت، اسید بن مالك. (لعنة الله علیهم )
رواى گفت: سپاهیان عمر بن سعد زنان را از خیمهها بیرون نموده و آتش در آن افكندند، كه زنان به بیرون دویدند در حالى كه جامههایشان ربوده سر و پاى آنها برهنه بود!(7) آنگاه یك مرد پستى از سپاه دشمن به اماكلثوم یورش برد و گوشواره او را به در آورد! و آن خبیث در حالى كه مىگریست متوجه فاطمه بنت الحسین گردید و خلخال از پایش كشید!
دختر امام حسین علیهالسلام با تعجب به او گفت: چرا گریه مىكنى؟!!
او در پاسخ گفت: چگونه نگریم در حالى كه اموال دختر رسول خدا را غارت مىكنم!
فاطمه بنت الحسین چون این عطوفت را دید به او گفت: پس چنین مكن!
آن مرد گفت: هراس دارم دیگرى آن را بردارد!(8)
پس آنچه در خیام از اموال و امتعه بود به یغما بردند. شمر قطعه طلائى را در خیام یافت و آن را به دخترش داد تا براى خود زیورى بسازد! آن طلا را نزد طلا ساز برد و چون آن طلا را در آتش گذاشت از بین رفت!(9)
حمید بن مسلم مىگوید: به خدا سوگند من دیدم كه سپاهیان ابن سعد كه به خیمهها یورش برده بودند بر سر تصاحب جامههاى زنان با آنها نزاع مىكردند تا این كه مغلوب شده و جامه آنها را مىبردند.
شمر با گروهى از پیاده نظام به خیمه على بن الحسین علیهالسلام آمدند و او بر فراش خود خوابیده و به شدت بیمار بود، همراهان شمر به او گفتند كه: این بیمار را به قتل نمىرسانى؟
حمید بن مسلم مىگوید: من گفتم: سبحان الله! آیا نوجوانان(10) هم كشته مىشوند؟ این كودك است و بیمارى او را بس است؛ پس من اصرار نمودم تا این كه آنها را از كشتن او باز داشتم.(11)
شمر گفت: ابن زیاد مرا امر كرده است كه فرزندان حسین را به قتل برسانم ولى عمر بن سعد در جلوگیرى از كشتن او مبالغه كرد؛ خصوصا چون زینب دختر امیرالمؤمنین از قصد شمر مطلع شد آمد و گفت: او هرگز كشته نشود تا من كشته نشوم، آنگاه دست از او كشیدند.(12)
فاطمه بنت الحسین علیهالسلام مىگوید: مردى را دیدم كه زنان را با سر نیزه خود تعقیب مىكرد، بعضى از آنان به بعضى پناه مىبردند! و جامهها و زیور آنان را ربوده بودند! اما آن مرد چون مرا دید آهنگ من نمود، گریختم! او مرا دنبال نمود و با نیزه بر من حمله كرد كه من بر صورت خود افتاده و بیهوش شدم! و چون به هوش آمدم عمهام ام كلثوم را دیدم كه بر بالین من نشسته و گریه مىكند.(13)
حمیده دختر مسلم
حضرت مسلم بن عقیل را دخترى بود كه یازده سال داشت و نام او حمیده و مادرش امكلثوم دختر على بن ابى طالب علیهالسلام است، و بعضى نام او را عاتكه و مادر او را رقیه دختر علىبن ابى طالب علیهالسلام گفتهاند، و عمرش هفت سال بود، و در روز عاشورا چون لشكر به خیمهها هجوم بردند به شهادت رسید!(14)آتش زدن خیمهها
در این هنگام دشمن براى سوزاندن خمیههاى اهلبیت علیهم السلام اقدام نمود در حالى كه زنان و فرزندان در خیام بودند، پس شعلههایى از آتش آوردند در حالى كه یكى از آنها فریاد مىزد: «احرقوا بیوت الظالمین!!»؛ «سراپرده ظالمین را بسوزانید!!» و ایشان آتش در خیمهها افكندند! دختران رسول خدا از خیمهها خارج شده و مىگریختند در حالى كه آتش آنها را از پشت سر تعقیب مىكرد! بعضى از كودكان یتیم دامن عمه را گرفته تا از آتش محفوظ بمانند و از ظلم دشمنان در امان باشند، و بعضى در بیابان متوارى و برخى به آن ستمگرانى كه دلهایشان خالى از مهربانى و عطوفت بود استغاثه مىكردند.دشمن در غارت خیمههاى حسینى بر یكدیگر سبقت مىگرفتند به گونهاى كه چادر از سر زنان مىكشیدند، دختران آل رسول از سراپرده خود بیرون آمده و همه مىگریستند و از فراق عزیزان و بزرگان خویش شیون مىكردند.
امام سجاد علیهالسلام در طول حیاتش بعد از شهادت امام حسین علیهالسلام هرگاه خاطرههاى تلخ روز عاشورا را به یاد مىآورد با اشك و اندوه فراوان مىفرمود: به خدا سوگند هیچ گاه به عمهها و خواهرانم نظر نمىكنم جز این كه بغض گلویم را مىگیرد و یاد مىكنم آن لحظات را كه آنها از خیمهاى به خیمه دیگر مىگریختند و منادى سپاه كوفه فریاد مىزد كه: خیمههاى این ستمگران را بسوزانید!(15)
حمیدبن مسلم مىگوید: عمر بن سعد نزدیك خیمههاى امام آمد، زنان برخاسته و رو در روى او فریاد بر آوردند و گریستند، پس او به اصحابش گفت: كسى حق ندارد كه در خیمههاى این زنان در آید و متعرض این جوان مریض (امام سجاد) شود. زنان از او خواستند تا لباسهاى غارت شده آنان را به ایشان باز گرداند تا خود را بپوشانند، عمر بن سعد گفت: كسى كه از متاع این زنان چیزى برداشته بازگرداند؛ به خدا سوگند احدى از آن گروه چیزى را باز پس نداد، پس عمر بن سعد گروهى را به خیمه و سراپرده زنان گماشت و دستور داد آنها را نگهدارى كنند تا كسى از خیمهها خارج نگردد و آنان را آزار ندهند، آنگاه عمر بن سعد به چادر خود بازگشت.(16)
مؤلف كتاب «معالى السبطین» نقل كرده است كه: شامگاه روز عاشورا دو طفل در اثر دهشت و تشنگى جان سپردند، و چون زینب كبرى براى جمع عیال و اطفال جستجو مىكرد آن دو طفل را نیافت تا این كه آنها را در حالى كه دست در گردن یكدیگر داشتند پیدا كرد كه آنها از دنیا رفته بودند.(17)
درخواست جایزه
پس سنان بن انس بر در خیمه عمر بن سعد آمد و با صداى بلند فریاد زد:انا قتلت الملك المحجبا
اوقر ركابى فضًْ و ذهبا
و خیرهم اذ ینسبون نسبا
قتلت خیر الناس امّاً و ابا
و خیرهم فى قومهم مركبا(18)
عمر بن سعد گفت: گواهى مىدهم كه تو دیونهاى! و هرگز عاقل نبودهاى! بعد دستور داد او را به درون خیمه آورند، و چون سنان بن انس وارد خیمه شد با چوبدستى خود بر او چند ضربه نواخت و گفت: اى احمق! این چنین سخن مىگویى؟! به خدا سوگند اگر ابن زیاد از تو بشنود گردن تو را خواهد زد!!(19)
اوج بیدادگرى
آنگاه عمر بن سعد به جهت امتثال فرمان ابن زیاد، در میان اصحابش فریاد برداشت: «من ینتدب للحسین؟!»؛ «كیست كه دواطلب باشد و بر پیكر حسین اسب بتازد تا سینه و پشت او را زیر سم اسبها لگدمال نماید؟!»شمر مبادرت نمود! و اسب بر بدن مطهر امام تاخت!(20) و ده نفر دیگر از سپاه كوفه اجابت كردند كه نامهاى آنها عبارت است از:
اسحاق بن حویه، اخنس بن مرثد، حكیم بن طفیل، عمرو بن صبیح، رجأ بن منقذ، سالم بن خثیمه جعفى، واحد بن ناعم، صالح بن وهب، هانى بن ثبیت، اسید بن مالك. (لعنة الله علیهم )
آنان با اسب بر بدن امام تاختند به گونهاى كه سینه مبارك آن بزرگوار را در هم كوبیدند. پس این ده نفر آمدند و در برابر ابن زیاد ایستاده و جایزه طلب كردند، ابن زیاد گفت: شما كیستید؟ اسید بن مالك - یكى از اینان لعنهم الله - گفت:
نحن رضضنا الصدر بعد الظهر
بكل یعبوبٍ شدید الاسر(21)
عبیدالله فرمان داد تا جایزه ناچیزى به آنها دادند!!(22)
امام سجاد علیهالسلام در طول حیاتش بعد از شهادت امام حسین علیهالسلام هرگاه خاطرههاى تلخ روز عاشورا را به یاد مىآورد با اشك و اندوه فراوان مىفرمود: به خدا سوگند هیچ گاه به عمهها و خواهرانم نظر نمىكنم جز این كه بغض گلویم را مىگیرد و یاد مىكنم آن لحظات را كه آنها از خیمهاى به خیمه دیگر مىگریختند و منادى سپاه كوفه فریاد مىزد كه: خیمههاى این ستمگران را بسوزانید!
همچنین نقل شده است كه آنها سینه و كمر امام حسین علیهالسلام را زیر لگد اسبها كوبیدند.(23)
حدیث جمّال
چون امام علیهالسلام به شهادت رسید ساربان آمد و بدن آن بزرگوار را بدون سر یافت، دست برد تا كمربند حضرت را بردارد، آن بزرگوار دست خود را آورد و كمربند را گرفت، پس جمّال، دست آن حضرت را قطع كرد، و سپس مجدداً خواست كه كمربند را باز كند، امام علیهالسلام با دست چپ كمربند را گرفت، جمّال دست چپ آن حضرت را نیز قطع كرد.(24)پینوشتها:
1- مقاتل الطالبیین، 78.
2- انساب الاشراف، 3/187.
3- مناقب ابن شهر آشوب، 4/77.
4- الملهوفف 54 / انساب الاشراف، 3/203.
5- الامام الحسین و اصحابه، 361.
6- بحار الانوار، 45/179.
7- الملهوفف 55.
8- امالى شیخ صدوق، مجلس 31، حدیث 2.
9- حیاة الامام حسین، 3/301.
10- گرچه امام سجاد علیهالسلام در آن هنگام 23 ساله بود ولى این تعبیر حمید بن مسلم براى جلوگیرى از قتل امام بوده است، چه آن كه از مقررات جنگهاى صدر اسلام این بود كه كودكان را نمىكشتند.
11- ارشاد شیخ مفید، 2/112.
12- مقتل الحسین مقرم، 301.
13- مقتل الحسین مقرم ،300.
14- معالى السبطن، 1/266.
15- حیاة الامام الحسین، 3/298.
16- ارشاد شیخ مفید، 2/113.
17- وسیلة الدارین، 297.
18- «شترم را از سیم و زر سنگین بار كن! كه من پادشاه با فرّ و شكوهى راكشتم؛ بهترین مردم را از نظر پدر و مادر كشتم! و بهترین آنها از نظر نژاد و نسب؛ و والاترین آنها در میان قبیله خود!»
19- انساب الاشراف، 3/205.
20- حیاة الامام الحسین، 3/303.
21- «ما سینه حسین را در هم كوبیدیم بعد از آن كه پشت او را لگدمال كردیم، با اسبان قوى هیكل و تیز تاز»
22- الملهوف، 56.
23- الامام الحسین و اصحابه، 367.
24- اثبات الهداة، 2/588.