شكرگزاري و سپاس از ديدگاه قرآن و روايات
منبع:يوسف كاظمي
شكر و سپاس به عنوان فضيلتي اخلاقي مورد تاييد و تاكيد عقل و عقلا است. هر انساني به حكم عقل به اين نتيجه مي رسد كه مي بايست در برابر افرادي كه به گونه اي كاري و يا نعمتي را به وي مي دهند شكر كند. در هنجارشناسي نيز كه در حوزه علوم تربيتي و اجتماعي از آن بحث مي كنند، سپاسگزاري به عنوان عملي مفيد و سازنده و ابزاري تشويقي مورد توجه است.
بي گمان هر كسي در هر مقام و منزلت علمي و اجتماعي كه باشد اين انتظار را دارد كه در برابر كار پسنديده و نعمتي كه داده است از وي تشكر شود. بسياري از اوقات ديده شده است كه ناسپاسي به معناي عدم تشكر از سوي مقابل معنا شده است. اين موضوع واكنش احساسات و عواطف شخص را برانگيخته و از انجام اعمال نيك و رفتار پسنديده سرباز زده است؛ زيرا عدم ابراز تشكر را به معناي ناسپاسي تعبير و تفسير نموده است.
درباره اهميت و آثار سپاسگزاري همين اندازه بس كه خداوند از انسان ها خواسته است تا در برابر نعمت وجود و ديگر نعمت هاي خدادادي شكرگزار باشند. با آن كه خداوند موجودي بي نياز پرستش و سپاس است ولي به عنوان وظيفه و تكليف از انسان ها خواسته است تا شاكر و سپاسگزار باشند. از اينجا مي توان پي برد كه سپاس و شكرگزاري ها چه جايگاه و ارزش و اعتباري در آموزه هاي وحياني دارد.
پرسش اين نوشتار آن است كه چرا خداوند از انسان خواسته است تا سپاسگزار باشد و با آن كه او بي نياز مطلق است چرا وظيفه انسان را شكرگزاري دانسته است؟ سپاسگزاري چه اهميت و چه كاركردهايي در حوزه اعتقادي و اجتماعي دارد؟
بازخواني آيات قرآن با اين رويكرد، به ما اين فرصت را مي دهد تا با بينش و نگرش درستي به مساله بنگريم و در به كارگيري اين روش در زندگي فردي و اجتماعي خود كوتاهي نكنيم.
از اين تعريف، معلوم مي گردد كه شكر، يكي از برترين اعمال انساني و داراي فضيلت بسيار است و از سه عنصر علم، حال و عمل تشكيل مي شود كه علماي اخلاق آن را به حقيقت شكر تعبير كرده اند. به اين معنا كه شخص مي بايست از نعمت و نعمت دهنده خويش آگاهي كامل داشته باشد و تحت تاثير اين علم و دانش به حالتي عاطفي و احساسي برسد كه خضوع و خشوع در برابر نعمت دهنده نمونه اي از آن است. آنگاه در مقام عمل آنچه را احساس كرده نشان دهد و شكرگزار زباني و عملي نعمت باشد.
بنابراين در مساله شكر، شناخت و علم از سويي و هم چنين احساس و عاطفه از سوي ديگر و در نهايت رفتار و عمل دخالت دارند؛ زيرا بي شناخت نمي توان از ارزش نعمت و كاري كه نعمت دهنده انجام داده آگاه شد.
علم و شناخت به موقعيت خود و موقعيت نعمت دهنده و نيازي كه از اين راه برآورده مي شود و نيز ارزش و اعتبار نعمت موجب مي شود تا حالت احساسي خاصي در انسان پديد آيد كه از آن به حالت سپاسگزاري ياد مي كنند. پس از تحقق اين حالت در انسان است كه شخص، خود را به حكم عقل و سيره عقلايي و گرايش باطني موظف مي بيند تا سپاسگزار نعمت و نعمت دهنده باشد.
در شكر و سپاس، عنصر نعمت شرط اساسي است. از اين رو گفته اند كه شكر همواره در برابر نعمتي است. به اين معنا كه انسان نسبت به نعمتي كه به وي داده مي شود خود را موظف مي بيند كه تشكر كند و سپاس خويش را به جا آورد.
تشكر و سپاس مي تواند به اشكال مختلف و صورت هاي گوناگون انجام پذيرد.كم ترين حالت آن است كه شخص به زبان، سپاس خود را ابراز دارد. چنان كه شكر به معناي استفاده درست از نعمت نيز گونه اي ديگر از سپاس است كه بالاتر از شكر زباني است. در شكر نعمت زباني، نوعي تشكر نسبت به نعمت دهنده انجام مي پذيرد ولي در شكر نعمت عملي تشكر مستقيم نسبت به نعمت دهنده انجام نمي پذيرد و نعمت دهنده به همين راضي مي شود تا شخص دست كم از نعمتي كه به وي داده است به درستي استفاده كند و كفران نعمت نكند. از اين روست كه گفته اند كفران نعمت به معناي استفاده نادرست و نابجا از نعمت، امري بسيار زشت و زننده تر است. گاه نعمت دهنده انتظار ندارد تا از وي تشكري هرچند زباني شود ولي اين درخواست را دارد كه از نعمت به درستي استفاده شود؛ زيرا با استفاده درست و به جا! نعمت، اين امكان فراهم مي آيد كه كفران نعمتي نشود و زحمات وي هدر نرود.
به نظر مي رسد كه در اين جا دو مسئله وجود دارد: مسئله اي كه با نعمت دهنده ارتباط پيدا مي كند و كوچكترين حالت آن تشكر زباني است و دوم مسئله اي كه با خود نعمت مرتبط است كه كمترين حالت آن بهره گيري درست از نعمت است. از اين رو هنگامي كه سخن از كفران نعمت به ميان مي آيد گاه به معناي استفاده نادرست از نعمت است و گاه ديگر به معناي برخورد نادرست با نعمت دهنده اي است كه اين نعمت را دراختيار او قرار داده است و به سخني حتي كمترين واكنش سپاس گزارانه از خود بروز نداده و تشكر زباني خود را ابراز نكرده است.
در آيه 243 سوره بقره نيز به اين مسئله تاكيد كرده و مي فرمايد: ولكن اكثرالناس لايشكرون؛ با اين همه، بيشتر مردمان سپاس گزار نيستند.
خداوند با اين كه به مردمان نعمت هاي بسياري بخشيده كه مي توان از همه مهمتر به نعمت وجود و آفرينش آنان اشاره كرد، با اين همه مردمان، قدر و ارزش نعمت هاي الهي را ندانسته و كفران نعمت مي ورزند و نسبت به نعمت دهنده شاكر و سپاس گزار نيستند. قرآن مي فرمايد: خداوند نسبت به مردمان داراي فضل است ولي بيشتر مردم سپاس گزار نيستند. (يونس آيه60 و نيز غافر آيه 61)
در تفسير و تحليل قرآني، انسان داراي فرزانگي و حكمت، انساني شاكر و سپاسگزار است؛ زيرا نسبت به نعمت و سپاس گزاري نعمت دهنده آگاهي وشناخت دارد و ارزش و قدر نعمت و نعمت دهنده را مي شناسد و مي داند. اين گونه است كه انسان هاي حكيم و فرزانه با شناختي كه از خود و هستي و نعمت وجود و ديگر نعمت هاي الهي دارند همواره سپاسگزار نعمت و نعمت دهنده مي باشند. (لقمان آيه12)
انسانهاي مؤمن كه به ايمان واقعي دست يافته اند، مردماني خردمند و فرزانه اند و همواره قدر نعمت را شناخته و ارزش و جايگاه تشكر را مي دانند. براي آنان تفاوتي نيست كه اين نعمتي كه به ايشان داده شده و نيازي كه از اين راه برآورده گرديده ازسوي نعمت دهنده اصلي بوده و يا اين كه از طريق واسطه خير بوده است. آنان همان اندازه كه شاكر نعمت هستند شاكر و سپاس گزار نعمت دهنده و واسطه فيض و نعمت نيز مي باشند.
نكته اي كه در اين جا قابل توجه است آن كه انسان به طور طبيعي دخالت اسباب را مي بيند و براي او به طور ملموس معلوم است كه شخص خاصي در تحقق نعمت و يا رسيدن آن به وي مؤثر بوده است. از اين رو پيش از آن كه خدا ديده شود، واسطه ديده مي شود و انسان به طور طبيعي از واسطه، بي توجه به واسطه گري تشكر و سپاس مي كند. حال اگر كسي از اين واسطه اي كه آن را عامل نعمت مي شمارد تشكر نكند به طريق اولي از خداوند كه منشأ و مبدا نعمت است تشكر و سپاس نخواهد كرد. از اين رو گفته اند: من لم يشكر المخلوق لم يشكر الخالق؛ كسي كه واسطه را مي بيند و حضور و تأثير جدي وي را به طور ملموس و محسوس در ايجاد و يا كسب نعمت احساس مي كند اما از او تشكر و قدرداني نمي كند، چنين شخصي به طريق اولي از خداوندي كه در پس ظاهر و اسباب قراردارد و ديده نمي شود تشكر نمي كند. از اين رو گفته اند كه سپاس گزاري از واسطه و مخلوق بيانگر ظرفيت اخلاقي شخص است و اين كه چنين شخصي از خدا نيز كه در پس اين ظاهر و اسباب ديده نمي شود تشكر مي كند.
در آيه23 سوره ملك بعد از آن كه نعمت هاي بزرگي هم چون آفرينش گوش و چشم و دل را برمي شمرد اضافه مي كند: قليلا ما تشكرون؛ كمتر شكر او را به جا مي آوريد و نيز در آيه73 نمل مي فرمايد: ولكن اكثر هم لايشكرون، بيشتر آنها شكرگزاري نمي كنند. اين ها همه بيانگر آن است كه شكر واقعي به معناي عمل است نه زبان و گفتار كه از آن به تشكر خشك و خالي زباني ياد مي كنند.
خداوند پس از فرمان به شكر، مي فرمايد: اما عده كمي از بندگان من تشكر مي كنند بديهي است كه منظور از شكرگزاري تنها شكر با زبان باشد مسئله مشكلي نيست تا عاملان به آن قليل بوده باشند، بلكه منظور شكر در عمل است، يعني استفاده از مواهب در مسير همان اهدافي كه به خاطر آن نعمت ها آفريده و اعطا شده اند و مسلم است كساني كه مواهب الهي را عموما در جاي خود به كار مي گيرند و به درستي از آن استفاده مي كنند مردمان اندكي بيش نيستند.
بنابراين حقيقت شكر تنها تشكر زباني يا گفتن الحمدلله و مانند آن نيست، بلكه شكر و سپاس داراي سه مرحله است كه نخستين مرحله آن است به دقت در نعمت بينديشيم كه بخشنده نعمت كيست؟ اين توجه و ايمان و آگاهي پايه اول شكرگزاري است. مرحله دوم مرحله شكر با زبان است و مرحله سوم شكر با اعضا و جوارح يا همان شكر عملي است و اين همان چيزي است كه خداوند از آل داود خواسته است و به نظر مي رسد كه گامي دشوارتر و وظيفه اي سخت تر است كه شمار اين دسته از سپاسگزاران را كاهش مي دهد؛ زيرا گفته شده كه هر چه قيد و شرط افزوده شود. دامنه مصاديق كاسته شده و از شمار افراد آن كم مي شود. بنابراين شكر عملي كه پس از مرحله زبان فرا مي رسد. در مرحله اي برتر و بالاتر قرار مي گيرد و سخت تر و دشوارتر مي شود. شكر عملي آن است كه درست بينديشيم كه هر نعمتي براي چه هدفي به ما داده شده است آن را در مورد خودش صرف كنيم كه اگر نكنيم كفران نعمت كرده ايم، همان گونه كه بزرگان فرموده اند: «الشكر صرف العبد جميع ما انعمه الله تعالي فيما خلق لاجله؛ سپاس از خدا آن است كه بنده، تمام نعمت هاي او را براي هدفي كه آفريده شده به كار بگيرد.»
راستي چرا خدا به ما چشم داد و چرا نعمت شنوائي و گويائي بخشيد؟ آيا جز اين بوده كه عظمت او را در اين جهان ببينيم، راه زندگي را بشناسيم و با اين وسائل در مسير تكامل گام برداريم؟ حق را درك كنيم و از آن دفاع نمائيم و با باطل بجنگيم؟ اگر اين نعمتهاي بزرگ خدا را در اين مسيرها مصرف كرديم، شكر عملي او است، و اگر وسيله اي شد براي طغيان و خودپرستي و غرور و غفلت و بيگانگي و دوري از خدا، اين عين كفران است.
امام صادق عليه السلام مي فرمايد: «ادني الشكر رويه النعمه من الله من غير عله يتعلق القلب بها دون الله، و الرضا بما اعطاه، و ان لاتعصيه بنعمه و تخالفه بشيء من امره و نهيه بسبب من نعمته؛ كمترين شكر اين است كه نعمت را از خدا بداني، بي آنكه قلب تو مشغول به آن نعمت شود، و خدا را فراموش كني، و همچنين راضي بودن به نعمت او و اينكه نعمت خدا را وسيله عصيان او قرار ندهي، و اوامر و نواهي او را با استفاده از نعمت هايش زيرپا نگذاري»
در حديثي از امام صادق عليه السلام مي خوانيم:كسي پرسيد آيا شكر پروردگار حدي دارد كه اگر انسان به آن حد برسد شاكر محسوب شود؟ فرمود: آري سوال كرد: چگونه؟ فرمود: «يحمدالله علي كل نعمه عليه في اهل و مال، و ان كان فيما انعم عليه في ماله حق اداه؛ خدا را بر تمام نعمتهايش چه در خانواده و چه در اموال حمد و ستايش كند، و اگر در اموالي كه به او داده حقي باشد ادا نمايد». در حديث ديگري از همان امام مي خوانيم: «شكر النعمه اجتناب المحارم؛ شكر نعمت، پرهيز از گناه است» و نيز در حديث ديگري از آن حضرت عليه السلام آمده است كه فرمود: «فيما اوحي الله عز و جل الي موسي: يا موسي! اشكرني حق شكري، فقال يا رب! و كيف اشكرك حق شكرك و ليس من شكر اشكرك به الا و انت انعمت به علي؟ قال يا موسي! الان شكرنتي حين علمت ان ذلك مني!؛ خداوند متعال به موسي وحي كرد اي موسي! حق شكر مرا بجاي آور، عرض كرد: چگونه حق شكر تو را بجا آورم در حالي كه هر شكري بجا آورم به خاطر آن نعمت تازه اي به من داده اي؟» فرمود: اي موسي الان شكر مرا بجاي آوردي، چون مي داني همين توفيق نيز از من است!»
بي گمان هر كسي در هر مقام و منزلت علمي و اجتماعي كه باشد اين انتظار را دارد كه در برابر كار پسنديده و نعمتي كه داده است از وي تشكر شود. بسياري از اوقات ديده شده است كه ناسپاسي به معناي عدم تشكر از سوي مقابل معنا شده است. اين موضوع واكنش احساسات و عواطف شخص را برانگيخته و از انجام اعمال نيك و رفتار پسنديده سرباز زده است؛ زيرا عدم ابراز تشكر را به معناي ناسپاسي تعبير و تفسير نموده است.
درباره اهميت و آثار سپاسگزاري همين اندازه بس كه خداوند از انسان ها خواسته است تا در برابر نعمت وجود و ديگر نعمت هاي خدادادي شكرگزار باشند. با آن كه خداوند موجودي بي نياز پرستش و سپاس است ولي به عنوان وظيفه و تكليف از انسان ها خواسته است تا شاكر و سپاسگزار باشند. از اينجا مي توان پي برد كه سپاس و شكرگزاري ها چه جايگاه و ارزش و اعتباري در آموزه هاي وحياني دارد.
پرسش اين نوشتار آن است كه چرا خداوند از انسان خواسته است تا سپاسگزار باشد و با آن كه او بي نياز مطلق است چرا وظيفه انسان را شكرگزاري دانسته است؟ سپاسگزاري چه اهميت و چه كاركردهايي در حوزه اعتقادي و اجتماعي دارد؟
بازخواني آيات قرآن با اين رويكرد، به ما اين فرصت را مي دهد تا با بينش و نگرش درستي به مساله بنگريم و در به كارگيري اين روش در زندگي فردي و اجتماعي خود كوتاهي نكنيم.
گستره معنايي شكر
از اين تعريف، معلوم مي گردد كه شكر، يكي از برترين اعمال انساني و داراي فضيلت بسيار است و از سه عنصر علم، حال و عمل تشكيل مي شود كه علماي اخلاق آن را به حقيقت شكر تعبير كرده اند. به اين معنا كه شخص مي بايست از نعمت و نعمت دهنده خويش آگاهي كامل داشته باشد و تحت تاثير اين علم و دانش به حالتي عاطفي و احساسي برسد كه خضوع و خشوع در برابر نعمت دهنده نمونه اي از آن است. آنگاه در مقام عمل آنچه را احساس كرده نشان دهد و شكرگزار زباني و عملي نعمت باشد.
بنابراين در مساله شكر، شناخت و علم از سويي و هم چنين احساس و عاطفه از سوي ديگر و در نهايت رفتار و عمل دخالت دارند؛ زيرا بي شناخت نمي توان از ارزش نعمت و كاري كه نعمت دهنده انجام داده آگاه شد.
علم و شناخت به موقعيت خود و موقعيت نعمت دهنده و نيازي كه از اين راه برآورده مي شود و نيز ارزش و اعتبار نعمت موجب مي شود تا حالت احساسي خاصي در انسان پديد آيد كه از آن به حالت سپاسگزاري ياد مي كنند. پس از تحقق اين حالت در انسان است كه شخص، خود را به حكم عقل و سيره عقلايي و گرايش باطني موظف مي بيند تا سپاسگزار نعمت و نعمت دهنده باشد.
در شكر و سپاس، عنصر نعمت شرط اساسي است. از اين رو گفته اند كه شكر همواره در برابر نعمتي است. به اين معنا كه انسان نسبت به نعمتي كه به وي داده مي شود خود را موظف مي بيند كه تشكر كند و سپاس خويش را به جا آورد.
تشكر و سپاس مي تواند به اشكال مختلف و صورت هاي گوناگون انجام پذيرد.كم ترين حالت آن است كه شخص به زبان، سپاس خود را ابراز دارد. چنان كه شكر به معناي استفاده درست از نعمت نيز گونه اي ديگر از سپاس است كه بالاتر از شكر زباني است. در شكر نعمت زباني، نوعي تشكر نسبت به نعمت دهنده انجام مي پذيرد ولي در شكر نعمت عملي تشكر مستقيم نسبت به نعمت دهنده انجام نمي پذيرد و نعمت دهنده به همين راضي مي شود تا شخص دست كم از نعمتي كه به وي داده است به درستي استفاده كند و كفران نعمت نكند. از اين روست كه گفته اند كفران نعمت به معناي استفاده نادرست و نابجا از نعمت، امري بسيار زشت و زننده تر است. گاه نعمت دهنده انتظار ندارد تا از وي تشكري هرچند زباني شود ولي اين درخواست را دارد كه از نعمت به درستي استفاده شود؛ زيرا با استفاده درست و به جا! نعمت، اين امكان فراهم مي آيد كه كفران نعمتي نشود و زحمات وي هدر نرود.
به نظر مي رسد كه در اين جا دو مسئله وجود دارد: مسئله اي كه با نعمت دهنده ارتباط پيدا مي كند و كوچكترين حالت آن تشكر زباني است و دوم مسئله اي كه با خود نعمت مرتبط است كه كمترين حالت آن بهره گيري درست از نعمت است. از اين رو هنگامي كه سخن از كفران نعمت به ميان مي آيد گاه به معناي استفاده نادرست از نعمت است و گاه ديگر به معناي برخورد نادرست با نعمت دهنده اي است كه اين نعمت را دراختيار او قرار داده است و به سخني حتي كمترين واكنش سپاس گزارانه از خود بروز نداده و تشكر زباني خود را ابراز نكرده است.
قرآن و شكرگزاران
در آيه 243 سوره بقره نيز به اين مسئله تاكيد كرده و مي فرمايد: ولكن اكثرالناس لايشكرون؛ با اين همه، بيشتر مردمان سپاس گزار نيستند.
خداوند با اين كه به مردمان نعمت هاي بسياري بخشيده كه مي توان از همه مهمتر به نعمت وجود و آفرينش آنان اشاره كرد، با اين همه مردمان، قدر و ارزش نعمت هاي الهي را ندانسته و كفران نعمت مي ورزند و نسبت به نعمت دهنده شاكر و سپاس گزار نيستند. قرآن مي فرمايد: خداوند نسبت به مردمان داراي فضل است ولي بيشتر مردم سپاس گزار نيستند. (يونس آيه60 و نيز غافر آيه 61)
در تفسير و تحليل قرآني، انسان داراي فرزانگي و حكمت، انساني شاكر و سپاسگزار است؛ زيرا نسبت به نعمت و سپاس گزاري نعمت دهنده آگاهي وشناخت دارد و ارزش و قدر نعمت و نعمت دهنده را مي شناسد و مي داند. اين گونه است كه انسان هاي حكيم و فرزانه با شناختي كه از خود و هستي و نعمت وجود و ديگر نعمت هاي الهي دارند همواره سپاسگزار نعمت و نعمت دهنده مي باشند. (لقمان آيه12)
انسانهاي مؤمن كه به ايمان واقعي دست يافته اند، مردماني خردمند و فرزانه اند و همواره قدر نعمت را شناخته و ارزش و جايگاه تشكر را مي دانند. براي آنان تفاوتي نيست كه اين نعمتي كه به ايشان داده شده و نيازي كه از اين راه برآورده گرديده ازسوي نعمت دهنده اصلي بوده و يا اين كه از طريق واسطه خير بوده است. آنان همان اندازه كه شاكر نعمت هستند شاكر و سپاس گزار نعمت دهنده و واسطه فيض و نعمت نيز مي باشند.
من لم يشكر المخلوق لم يشكر الخالق
نكته اي كه در اين جا قابل توجه است آن كه انسان به طور طبيعي دخالت اسباب را مي بيند و براي او به طور ملموس معلوم است كه شخص خاصي در تحقق نعمت و يا رسيدن آن به وي مؤثر بوده است. از اين رو پيش از آن كه خدا ديده شود، واسطه ديده مي شود و انسان به طور طبيعي از واسطه، بي توجه به واسطه گري تشكر و سپاس مي كند. حال اگر كسي از اين واسطه اي كه آن را عامل نعمت مي شمارد تشكر نكند به طريق اولي از خداوند كه منشأ و مبدا نعمت است تشكر و سپاس نخواهد كرد. از اين رو گفته اند: من لم يشكر المخلوق لم يشكر الخالق؛ كسي كه واسطه را مي بيند و حضور و تأثير جدي وي را به طور ملموس و محسوس در ايجاد و يا كسب نعمت احساس مي كند اما از او تشكر و قدرداني نمي كند، چنين شخصي به طريق اولي از خداوندي كه در پس ظاهر و اسباب قراردارد و ديده نمي شود تشكر نمي كند. از اين رو گفته اند كه سپاس گزاري از واسطه و مخلوق بيانگر ظرفيت اخلاقي شخص است و اين كه چنين شخصي از خدا نيز كه در پس اين ظاهر و اسباب ديده نمي شود تشكر مي كند.
شكر عملي، برتر است
در آيه23 سوره ملك بعد از آن كه نعمت هاي بزرگي هم چون آفرينش گوش و چشم و دل را برمي شمرد اضافه مي كند: قليلا ما تشكرون؛ كمتر شكر او را به جا مي آوريد و نيز در آيه73 نمل مي فرمايد: ولكن اكثر هم لايشكرون، بيشتر آنها شكرگزاري نمي كنند. اين ها همه بيانگر آن است كه شكر واقعي به معناي عمل است نه زبان و گفتار كه از آن به تشكر خشك و خالي زباني ياد مي كنند.
خداوند پس از فرمان به شكر، مي فرمايد: اما عده كمي از بندگان من تشكر مي كنند بديهي است كه منظور از شكرگزاري تنها شكر با زبان باشد مسئله مشكلي نيست تا عاملان به آن قليل بوده باشند، بلكه منظور شكر در عمل است، يعني استفاده از مواهب در مسير همان اهدافي كه به خاطر آن نعمت ها آفريده و اعطا شده اند و مسلم است كساني كه مواهب الهي را عموما در جاي خود به كار مي گيرند و به درستي از آن استفاده مي كنند مردمان اندكي بيش نيستند.
مراحل سه گانه شكر
بنابراين حقيقت شكر تنها تشكر زباني يا گفتن الحمدلله و مانند آن نيست، بلكه شكر و سپاس داراي سه مرحله است كه نخستين مرحله آن است به دقت در نعمت بينديشيم كه بخشنده نعمت كيست؟ اين توجه و ايمان و آگاهي پايه اول شكرگزاري است. مرحله دوم مرحله شكر با زبان است و مرحله سوم شكر با اعضا و جوارح يا همان شكر عملي است و اين همان چيزي است كه خداوند از آل داود خواسته است و به نظر مي رسد كه گامي دشوارتر و وظيفه اي سخت تر است كه شمار اين دسته از سپاسگزاران را كاهش مي دهد؛ زيرا گفته شده كه هر چه قيد و شرط افزوده شود. دامنه مصاديق كاسته شده و از شمار افراد آن كم مي شود. بنابراين شكر عملي كه پس از مرحله زبان فرا مي رسد. در مرحله اي برتر و بالاتر قرار مي گيرد و سخت تر و دشوارتر مي شود. شكر عملي آن است كه درست بينديشيم كه هر نعمتي براي چه هدفي به ما داده شده است آن را در مورد خودش صرف كنيم كه اگر نكنيم كفران نعمت كرده ايم، همان گونه كه بزرگان فرموده اند: «الشكر صرف العبد جميع ما انعمه الله تعالي فيما خلق لاجله؛ سپاس از خدا آن است كه بنده، تمام نعمت هاي او را براي هدفي كه آفريده شده به كار بگيرد.»
راستي چرا خدا به ما چشم داد و چرا نعمت شنوائي و گويائي بخشيد؟ آيا جز اين بوده كه عظمت او را در اين جهان ببينيم، راه زندگي را بشناسيم و با اين وسائل در مسير تكامل گام برداريم؟ حق را درك كنيم و از آن دفاع نمائيم و با باطل بجنگيم؟ اگر اين نعمتهاي بزرگ خدا را در اين مسيرها مصرف كرديم، شكر عملي او است، و اگر وسيله اي شد براي طغيان و خودپرستي و غرور و غفلت و بيگانگي و دوري از خدا، اين عين كفران است.
امام صادق عليه السلام مي فرمايد: «ادني الشكر رويه النعمه من الله من غير عله يتعلق القلب بها دون الله، و الرضا بما اعطاه، و ان لاتعصيه بنعمه و تخالفه بشيء من امره و نهيه بسبب من نعمته؛ كمترين شكر اين است كه نعمت را از خدا بداني، بي آنكه قلب تو مشغول به آن نعمت شود، و خدا را فراموش كني، و همچنين راضي بودن به نعمت او و اينكه نعمت خدا را وسيله عصيان او قرار ندهي، و اوامر و نواهي او را با استفاده از نعمت هايش زيرپا نگذاري»
شكر مجدد براي نعمت شكرگزاري
در حديثي از امام صادق عليه السلام مي خوانيم:كسي پرسيد آيا شكر پروردگار حدي دارد كه اگر انسان به آن حد برسد شاكر محسوب شود؟ فرمود: آري سوال كرد: چگونه؟ فرمود: «يحمدالله علي كل نعمه عليه في اهل و مال، و ان كان فيما انعم عليه في ماله حق اداه؛ خدا را بر تمام نعمتهايش چه در خانواده و چه در اموال حمد و ستايش كند، و اگر در اموالي كه به او داده حقي باشد ادا نمايد». در حديث ديگري از همان امام مي خوانيم: «شكر النعمه اجتناب المحارم؛ شكر نعمت، پرهيز از گناه است» و نيز در حديث ديگري از آن حضرت عليه السلام آمده است كه فرمود: «فيما اوحي الله عز و جل الي موسي: يا موسي! اشكرني حق شكري، فقال يا رب! و كيف اشكرك حق شكرك و ليس من شكر اشكرك به الا و انت انعمت به علي؟ قال يا موسي! الان شكرنتي حين علمت ان ذلك مني!؛ خداوند متعال به موسي وحي كرد اي موسي! حق شكر مرا بجاي آور، عرض كرد: چگونه حق شكر تو را بجا آورم در حالي كه هر شكري بجا آورم به خاطر آن نعمت تازه اي به من داده اي؟» فرمود: اي موسي الان شكر مرا بجاي آوردي، چون مي داني همين توفيق نيز از من است!»
قدرداني از واسطه هاي نعمت