برای رؤیاها‌ی خود ارزش قائل شوید

واقعیت متفاوتی را که ‌اشتیاق آن را دارید، تنها درون خود شما وجود دارد. من، چیزی را که پیش از این در وجود شما حضور نداشته نمی‌توانم به شما بدهم. من هیچ گالری نقاشی را جز درون خودتان نمی‌توانم به روی شما باز کنم تنها
يکشنبه، 1 آذر 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
برای رؤیاها‌ی خود ارزش قائل شوید
برای رؤیاها‌ی خود ارزش قائل شوید

 

نویسنده: سوزان زیمرمان
مترجم: حسین نیّر



 

واقعیت متفاوتی را که ‌اشتیاق آن را دارید، تنها درون خود شما وجود دارد. من، چیزی را که پیش از این در وجود شما حضور نداشته نمی‌توانم به شما بدهم. من هیچ گالری نقاشی را جز درون خودتان نمی‌توانم به روی شما باز کنم تنها چیزی که می‌توانم به شما بدهم فرصت، انگیزه تحرک و راهنمایی است.
هرمان هسه (1)
من خانه‌هایی را در خواب می‌بینم: خانه‌های قدیمی، خانه‌های جدید، خانه‌های شیشه‌ای، چوبی، سنگی، خانه‌های غارمانند، خانه‌های در حال ساخت، خانه‌هایی که در آنها زندگی کرده‌ام، خانه‌هایی که از آنجا نقل مکان کرده‌ام. تنوع عجیب و غریب خانه‌ها تمام شدنی نیست. خانه‌ها معمولاً، حتی کوچکها، دارای یک رشته اتاق هستند که من در آنها قدم می‌زنم. درها را یکی بعد از دیگری باز می‌کنم، دنبال چیزی هستم که هرگز آن را پیدا نمی‌کنم.
خواب می‌بینم که از خانه کوهستانی خود به یک خانه‌ی شهری- شکیل، مدرن، باشکوه- نقل مکان می‌کنم. در ابتدا خوشحال از جابه جایی و این که چه اتفاقات خوبی در انتظارم است. بعد پوچی جای آن را می‌گیرد؛ دارای یک احساس نگرانی هستم مبنی بر این که یک چیز با ارزش را از دست داده‌ام و راهی برای بازگرداندن آن وجود ندارد. این خواب تکرار می‌شود؛ نوع خانه‌ها فرق می‌کند؛ آذین آنها متفاوت است؛ موقعیتها به نوعی تغییر می‌کند. اما همیشه من خانه‌ای را به قصد رفتن به جایی بهتر ترک کرده‌ام و خیلی دیر می‌فهمم که چه چیزی را از دست داده‌ام. احساس تأسف و زیان بازگشت ناپذیر یکی است.
فوفین (2) مادربزرگم، مادر و سه خاله‌ام خانه‌هایی پوشیده از فرشهای ایرانی، پرده‌های گلدار قشنگ، و پدربزرگ ساعتهای متعدد و کشوهای بلند پایه دار دارند. برای خانواده جنوبی من، خانه‌ها چیزی بیش از خانه و بیانگر این است که صاحبان آنها که هستند. آنها هم ظواهر تربیت خوب دارند و هم پالتهای بیان هنری‌شان هستند. در خانواده‌ی مادری‌ام، سلیقه‌ی خوب یک موضوع اخلاقی است. لازم نیست خانه آدم همیشه بی نقص باشد. امّا وسایل باید دارای جنسی عالی، صندلیها راحت، پشت بلند و کاناپه‌هایی که در آن فرو می‌روند نرم باشد.
من از زمانی که یک بچه عزیزدردانه جمع خانواده بودم تا هنگامی که فارغ التحصیل و عضو گروه کار شدم در 9 ایالت جابه جا شدم. مادرم در هر یک از این مکانها بهترین سعی خود را برای ریشه دواندن انجام می‌داد. او وسایل را می‌خرید، پرده‌ها را می‌دوخت، فرشها را پاک می‌کرد، کف اتاقها را مجدداً واکس می‌زد. فکر می‌کنم این خانه بود که یک احساس ثبات و تداوم در یک زندگی سیار به او می‌داد. خانه‌های زیادی در زندگی من وجود داشت و خانه‌های بیشتری در خوابهایم. خانه‌ها یک رشته حیاتی در تمام دوره‌ی رشد و بزرگ شدنم بود و همچنان مهم باقی می‌ماند. من نمی‌توانم از چنگ قدرت خانه‌ها فرار کنم. آنها تجلیات ابدی دنیای درون من، نمادهای آنچه در اعماق ضمیر ناخودآگاه من می‌گذرد، هستند.
خوابها حرف می‌زنند و من سعی می‌کنم گوش بدهم. من دوره‌های خشکسالی را سپری می‌کنم، راه دسترسی به آنها را نمی‌توانم پیدا کنم. با یک حس گذرا طوری از خواب بلند می‌شوم که گویی یک داستان خوب خوانده‌ام یا یک فیلم خوب دیده‌ام، امّا چیزی از آن را به یاد نمی‌آورم. تصاویر محو شده و من نمی‌توانم آنها را بازگردانم.
بعضی وقتها، شبهای پی در پی با سیلی از رؤیاها، تصویرهای متحرک، دنیای درونم را تجربه می‌کنم. رؤیاهای مکرری دارم و رؤیاهایی که قدرت تکان خوردن ندارم. بعضی وقتها می‌توانم زبان نمادین آنها را درک کنم؛ بعضی وقتها نمی‌توانم. هر چند تصاویر صحنه‌ها با من می‌مانند.
تحلیل یکی از رؤیاهایی که یک نقطه عطف بود از این قرار است که، آن خواب مرا از مسیری که به ‌اشتباه انتخاب کرده بودم به مسیری که باید می‌رفتم کرد. من در منطقه‌ای دور و کوهستانی، قدم می‌زدم. به یک خانه‌ی زیبا و خوش ترکیب به سبک ژاپنی رسیدم. بی تأمل، گویی منتظرم هستند وارد شدم. نقاشیهای آبستره روی دیوار زیبا و گلدانهای دست ساز در کنجهای دنج دیوار قرار گرفته بود. یک احساس آرامش و نظم وجود داشت. مردی سالمند و جذاب با من احوالپرسی کرد. او بلند قد و کشیده بود، یک کت راحت ابریشمی پوشیده بود. قدری با هم حرف زدیم. من مجذوب سلیقه‌ی او شدم و احساسی کردم مورد توجه او واقع شده‌ام. ما روی نیمکتی در اتاقی با پنجره‌های کف تا سقف نشستیم. بیرون هوا روشن بود، اما نور به داخل راهی نداشت. مرد شروع به بوسیدن من کرد. در ابتدا از اقدام او استقبال کردم. با پیشروی و سعی او برای اغوای من احساس کردم یک چیزی نادرست به نظر می‌رسد. احساس کردم که نباید آنجا بمانم. به نظر می‌رسید که به دام افتاده‌ام. در را هُل دادم و آنجا را ترک کردم، گفتم که باید به حمام بروم. در عوض از خانه بیرون رفتم. پایین به طرف یک مسیر کوهستانی به سوی مرغزار بازی که تا افق کشیده شده بود، دویدم. وقتی به عقب نگاه کردم دیدم که مرد مرا دنبال می‌کند. من که ترسیده بودم با سرعت هرچه تمام‌تر از میان علفها فرار کردم. در فاصله‌ای در عرضی مرغزار متوجه یک اندام شدم، و نزدیک‌تر شدم، دیدم زنی است که یک کوله پشتی حمل می‌کند. او باریک اندام، برنزه و عضلانی بود؛ طوری به نظر می‌رسید که گویی بیشتر عمرش را در هوای آزاد بوده. یک شور و قدرت و یک آرامش در او به چشم می‌خورد.
به طرف او رفتم، پرسیدم: «کجا می‌روید؟» بعد به عقب نگاه کردم و دیدم آن مرد و همه ترسم از او از بین رفته است.
زن گفت: «به یک جزیره می‌روم تا از کوه مقدس خود بالا بروم»، او به راه رفتن خود ادامه داد و دستهایش را برایم تکان داد و گفت: «با من بیا». فقط یک لحظه برای تصمیم گیری وقت داشتم. سریع قدم برمی‌داشتم و به کنار او رسیدم. به جزیره‌ای نگاه کردم که به نظر می‌رسید خیلی دور است.
این رؤیا در یک دوره‌ی زمانی که تزلزل شدیدی داشتم به سراغ من آمد. بعد از سی بار امتناع تصمیم گرفتم کتاب پایکوبان رنج را خودم چاپ کنم. به تازگی پنج هزار نسخه از آن را در انبار گذاشتم. فکر کردم برنامه نوشتنم را تمام کرده‌ام؛ حالا زمانی بود که باز وارد جهان بشوم. چندین نفر درباره‌ی یک شغل بسیار اساسی با من گفتگو کرده بودند. سوابق شغلی‌ام را شسته رفته کردم و دست به کار شدم. در چهل و پنج سالگی به من پیشنهاد کار شد و چند هفته بعد- بعد از پخش گریف دانسرز با چند برداشت و نمایش تلویزیونی- کارم را شروع کردم.
ظرف چند ماه فهمیدم که ‌اشتباه بزرگی مرتکب شده‌ام. مستقیماً وارد یک خانه ژاپنی شده بودم. ظاهرش خوب به نظر رسیده بود و من با آنچه قرار بود انجام دهم، وسوسه شده بودم، نه آنچه لازم بود انجام بدهم هرچه در توانم بود انجام دادم، تلاش کردم با خود بگویم که شغل جدید را دوست می‌دارم؛ نتیجه‌ای نداشت. ناسازگاری درونی از بین نمی‌رفت. بعد از 9 ماه، کارم را رها کردم. من به حفظ تصویر زنی که با هدف معین در طول مرغزار فضای باز قدم می‌زد ادامه می‌دهم و وقتی که از کوه مقدس‌مان بالا می‌رویم با او همراه هستم.

خواب دیدن

همه‌ی ما خوابهای نقطه عطف داریم. بعضی می‌گویند: «من نمی‌توانم متوجه معنی آن بشوم چون حتی نمی‌توانم خوابهایم را به یاد بیاورم». امّا شما می‌توانید. اگر شما در دفتر خاطراتِ آرام بخش خود مطلب می‌نویسید، می‌توانید راحت‌تر آنها را به یاد بیاورید، چون در روند راحت درد دل می‌کنید. شما در نوشته‌های خود از ضمیر ناخودآگاهتان حرف می‌کشید، می‌خواهید ضمیرتان آنچه را دارد به شما بگوید و شما بشنوید. از اندرز او استقبال می‌کنید.
برای کمک به اصلاح رؤیاهایتان مقرراتی وجود دارد. شما قبل از آن که به بستر بروید، می‌گویید: «امشب خوابهایم را به یاد خواهم آورد، خوابهایم را به یاد خواهم آورد». این را مکرر تکرار کنید. خود را در حالت افکاری قرار دهید که پیامهای ضمیر ناخودآگاهتان را قبول دارید. آگاهی خود را از خوابهایتان افزایش دهید و آن گاه آنها ظاهر می‌شوند. دفترچه یادداشت، یک قلم و نور را در کنار بستر خود آماده داشته باشید، به طوری که بتوانید خوابهایتان را یادداشت کنید. آنها را در نیمه شب ثبت کنید یا اولین کاری باشد که صبح، قبل از نوشیدن قهوه و قبل از مسواک زدن دندانهایتان انجام می‌دهید. تلاش کنید برای خواب خود ارزش قائل شوید. در آن صورت شروع به اظهار نظر درباره‌ی آنها خواهید کرد. صبور باشید. آنها را به یاد خواهید آورد و از آشکار شدن خوابهایتان متعجب خواهید شد. ممکن است آنها در ابتدا درهم و گیج کننده باشند. همچنین گوش فرا دهید. به نوشتن آنها ادامه دهید. طی روز به آنها فکر کنید. کتابی درباره‌ی تعبیر خواب بخرید. دنیای رؤیا پر از تصاویر واقعی و مضحکی است که ما را به احساسها و واقعیتهایمان نزدیک‌تر می‌کند. رؤیاها عمیق‌ترین کنه ذات فردی ما را منعکس می‌کنند. پیامهای آنها عمیق و روشنگر است. به تلاشش می‌ارزد.
رابرت جانسون (3) تحلیل‌گر نظریات یونگ (4) می‌گوید: «هدفِ یادگیری، کار با ناخودآگاه فقط حل تعارضهایمان یا پرداختن به روان رنجوریهایمان نیست. ما در آنجا یک منبع عمیق نیروبخش، رشد، قدرت و خرد می‌یابیم. با منبع شخصیت رو به تکامل خود مرتبط می‌شویم؛ با فرآیند همکاری می‌کنیم در حالی‌که مجموع ذات خود را با هم جمع می‌کنیم؛ یاد می‌گیریم به رگه غنی انرژی و هوشی که موجود است، دست پیدا کنیم».
به عبارتی دیگر، خوابها در نشان دادن راه به ما کمک می‌کنند. آنها بخشی از آرامش ما هستند، ما را مستقیماً با دنیای درونمان مرتبط می‌کنند. وقتی احساس، ناهماهنگی و ناهمزمانی با خود واقعی‌مان می‌کنیم، رؤیاهایمان با ما حرف خواهند زد. آنها نگرانیها یا تنشها، ترسها، احساسهای درونی‌مان را برملا می‌کنند. وقتی، با دنیای خوابمان در تماس هستیم، بیشتر با زندگی درونمان مرتبط هستیم. اگر به دنیای خوابهایمان توجه و سعی به کشف و حل آنها بکنیم، خود را بهتر خواهیم شناخت و بهتر می‌دانیم زندگی‌مان چه مسیری را باید بپیماید.
ما باید برای آن بخش مرموز ناخودآگاه خود را که بیشتر شریف و شناخته شده است، بیشتر تخیلی و نسبت به افکار خودآگاهمان رنگین و پرطنین است، ارزش قائل شویم. باید خوابهایمان را ثبت کنیم و در تصاویری که به ما می‌دهند، تعمق و تفکر کنیم. کارل یونگ گفت، عملکرد کلی خوابها سعی به تعادل روان شناختی‌مان با ایجاد موضوع خوابی است که به صورتی هوشمندانه کل تعادل روانی را دوباره برقرار می‌کند «خوابها ما را با روحمان و خود واقعی‌مان مرتبط می‌کنند. آنها کانالی به سوی دنیای غنی و پر از نماد هستند که ما را با اجداد انسانی‌مان پیوند می‌دهند؛ و گاه برای مسیر زندگی عادی ما یک تعارضی نهان هنری، اعجاب انگیز و گاه تکان‌دهنده ایجاد می‌کنند. آنها به ما می‌گویند چه چیزی واقعاً ما را ناراحت می‌کند، چه چیزی را در خود سرکوب کرده‌ایم، از چه چیزی پرهیز و دوری کرده‌ایم و درباره‌ی آنچه دقیقاً زیر جلدی ظاهری است چه فکر می‌کنیم. اگر توجه کنیم، آنها چیزهای زیادی به ما می‌گویند؛ امکان تنفس و ایجاد تعادل در زندگی را برایمان فراهم می‌کنند.»
من دارای یک خواب تکراری درباره‌ی کاترین هستم. در حالی‌که او را استحمام می‌کنم، می‌فهمم که باید لباسهای او را سریع تنش کنم. در غیر این صورت از اتوبوس مدرسه‌اش، قطار یا هواپیما جا می‌ماند. احساسم همیشه یکسان است. من متوجه نشده بودم قرار است چیزی او را از پا بیاندازد. وقتی متوجه می‌شوم برای آماده کردن او عجله می‌کنم. مرتب از یک چیز به چیزی دیگر چنگ می‌زنیم. امّا پوشکها کوچک‌ا‌ند و همه‌ی لباسهای موجود کودکانه است. هر پوشاکی برای او پیدا کنم مناسب یک بچه کوچک است و او در حال بزرگ شدن است. وقتی متوجه می‌شوم که از وسیله‌ی نقلیه‌اش جا می‌ماند اضطراب من زیاد می‌شود و من کاری از دستم ساخته نیست. او مرکب خود را برای زندگی از دست می‌دهد؛ هیچ گاه به حال عادی باز نمی‌گردد. او یک کودک باقی می‌ماند، گرچه از همه لباسهایش بزرگ‌تر می‌شود. من به طرف او می‌روم، سعی می‌کنم چیزی مناسب او پیدا کنم، امّا هرگز چیزی پیدا نمی‌کنم. من لبریز از اضطرابم. وقتی اتوبوس، قطار یا هواپیما از راه می‌رسد، کشیک می‌کشم، کاترین را جا می‌گذارند. گرچه من برای پذیرش کتی گامهای بلندی برداشته‌ام، این خواب همچنان از ضمیر ناخودآگاهم می‌جهد، سفری را که من در آن هستم آشکار می‌کند، نگرانی و غم مرا به من یادآور می‌شود، به من می‌گوید که من هنوز کارهایی دارم که باید انجام بدهم.
یونگ می‌گوید: «دو نکته اساسی در برخورد با رؤیاها اینهاست: اول، با خواب باید به عنوان واقعیتی برخورد کرد که شخص در مورد آن باید هیچ پیش فرضی جز این نداشته باشد که به نوعی معنی دار است؛ و دوم، خواب بیان ویژه‌ای استان از ناخودآگاه». به عبارتی دیگر، باید اطمینان داشته باشیم که معنایی در پس بی معنایی ظاهری رؤیا وجود دارد؛ عقاید پیش پنداشته را در تفسیر خود نگنجانید؛ و بپذیرید که رؤیا پیامی از ناخودآگاه شماست.

تمرین: خوابهای خود را به یاد بیاورید

آیا همه‌ی خوابهای خود را فراموش می‌کنید و برای کنجکاوی درباره‌ی آنها انگیخته می‌شوید، امّا دست خالی می‌مانید؟ آیا با دنیای رؤیایی خود ارتباطی ندارید؟ آیا حتی به وجود آن اطمینان ندارید؟ درباره نبود رؤیا در زندگی‌تان بنویسید. وقتی از خواب بلند می‌شوید و خود را خالی از این آگاهی می‌بینید که رؤیایی داشته‌اید امّا راهی برای بازیابی آن ندارید، چه احساسی دارید؟ این تمرین دعوتی است از ناخودآگاهی‌تان. شما می‌دانید که برای خوابهای خود ارزش قائلید اما برای به یادآوردن پیامهای دنیای رؤیای خود نیاز به کمک دارید. خود را به خاطر به یاد نیاوردن سرزنش نکنید. همه‌ی ما آن دوره‌ها را طی می‌کنیم. این تمرین شما را برای یادآوری آماده می‌سازد.

تمرین: احیای مجدد رؤیا

از نو برانگیختن راز رؤیاهایی که حاکی از مشاهده‌ی زندگی روزانه است، مهم می‌باشد. آنها چیزهای زیادی برای آموزش ما درباره این که ما در سفرهایمان کجا قرار داریم، دارند. وقتی ما از موضوعی زیانی جدی دیده‌ایم و نمی‌دانیم چطور با آن برخورد کنیم، خوابها دارای ارزشی اساسی هستند. وقتی فکر خودآگاه ما ناتوان است بگوید ما در چه فکریم یا چه احساسی داریم، آنها می‌توانند به ما بگویند ما واقعاً چه فکر و احساسی داریم. یادداشتهای درباره‌ی رؤیای خود را مرور کنید و درباره‌ی یک رؤیای خاصی، رؤیایی که می‌دانید پیامی برای شما دارد، بنویسید. بیشترین چیزی که از رؤیا به یاد می‌آورید، چیست؟ رؤیا باعث ایجاد چه احساسی در شما می‌شود؟ فکر می‌کنید رؤیا در پی گفتن چه چیزی به شما بوده؟ درباره‌ی همه جزئیات بنویسید. درباره‌ی جاذبه، محل و حالت احساسی خود در هنگام خواب بنویسید. خواب خود را به صورت یک سیلان ذهنی بنویسید و اجازه دهید ویژگیهای رؤیا جریان پیدا کند. هیچ چیز را کتمان نکنید، به یاد داشته باشید، «فقط یک رؤیاست».
در یک «روز رؤیایی خوب» نگران این که تمرین دیگری در این دفتر انجام نباشید. نوشتن درباره‌ی رؤیاهایتان بهترین راه برای شما برای داشتن یک دوره‌ی خواب دیدن فعال است. درباره‌ی رؤیاهایی که به یاد می‌آورید هرچه بیشتر بنویسید و اولین چیزی را که صبح به یاد می‌آورید (یا حتی بهتر از آن در نیمه شب، درست همان لحظه که از خواب بیدار می‌شوید) بنویسید.
به همان اندازه که رؤیا را به یاد می‌آورید یادداشت بنویسید، بعد باز دوباره به سراغ آن بروید. بیشتر آن باز خواهد گشت. رؤیاها یک عرضه نامحدود از موضوعات نوشتنی ایجاد می‌کند و تخیلی شما را در خلاق‌ترین وضع ضبط می‌کند.

پی‌نوشت‌ها:

1- HERMAN HESSE.
2- Fufine.
3- Robert Johnson.
4- Jungian analyst.

منبع مقاله :
زیمرمان، سوزان؛ (1389)، نگارش درمانی، ترجمه‌ی حسین نیر، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط