از میان همه پیامبران جرجیس نصیب ما شد

روزی روباهی گرسنه از كنار پرچین‌های یك خانه می‌گذشت كه چشمش به مرغ چاق و چله‌ای افتاد كه آرام آرام در حیاط قدم می‌زد و به طرف مرغدانی می‌رفت، دوباره به حیاط می‌آمد و دانه می‌خورد. البته این همه آرامش و آسایش مرغ به
يکشنبه، 1 آذر 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
از میان همه پیامبران جرجیس نصیب ما شد
از میان همه پیامبران جرجیس نصیب ما شد

 

نویسنده: الهه رشمه




 

مورد استفاده:

كنایه از بدشانسی و بداقبالی افراد می‌باشد.
روزی روباهی گرسنه از كنار پرچین‌های یك خانه می‌گذشت كه چشمش به مرغ چاق و چله‌ای افتاد كه آرام آرام در حیاط قدم می‌زد و به طرف مرغدانی می‌رفت، دوباره به حیاط می‌آمد و دانه می‌خورد. البته این همه آرامش و آسایش مرغ به جهت حضور سگ نگهبان خانه در همان نزدیكی بود. مرغ مطمئن بود با وجود سگ نگهبان حیوانی جرأت حمله به او را نخواهد داشت.
تا یك روز كه سگ نگهبان به همراه صاحب خانه گوسفندان را به چرا برده بود، مرغ‌ها در مرغدانی بدون نگهبان و محافظ مانده بودند. ولی چون فكر نمی‌كردند خطری تهدیدشان كند بدون هیچ ترسی مشغول خوردن بودند روباه كه از آنجا می‌گذشت در كمال تعجب دید كه مرغ‌ها در مرغدانی بدون نگهبان هستند و چون مدت‌ها بود در آرزوی چنین روزی بود فرصت را غنیمت شمرد. با یك پرش از پرچین مرغدانی گذشت و وارد آنجا شد. به سرعت مرغ را در دهان گرفت و به داخل جنگل برگشت.
مرغ وقتی فهمید به دلیل بی‌احتیاطی‌اش به این راحتی در چنگ روباه گیر افتاده با خود گفت: اگر می‌خواهم زنده بمانم هر جور شده باید خود را از چنگ روباه درآورم. مرغ ابتدا شروع كرد عجز و ناله و التماس كه خواهش می‌كنم من را رها كن. جوجه‌های من گرسنه می‌مانند. روباه كه گوشش از این التماس‌ها پر بود توجهی نكرد و هیچ عكس العملی نشان نداد.
از طرفی مرغ مجبور بود هر راهی را امتحان كند تا شاید بتواند از این معركه جان سالم به در ببرد. با خود گفت: باید هر جوری شده، سؤالی از او بپرسم كه روباه مجبور شود برای جواب دادن به آن دهانش را باز كند تا من بتوانم از چنگ روباه فرار كنم.
مرغ گفت: دوست عزیز با قضایای پیش آمده من مرگ را در نزدیكی خود می‌بینم. ولی یك خواهش دارم قبل از اینكه من را بكشی نام یكی از پیامبران خدا را بیاور تا گوشت من حلال شود. دوست ندارم گوشتم حرام خورده شود.
روباه كه زرنگتر از این حرفها بود و قبلاً هم این كلك‌ها را شنیده بود، با خونسردی گفت: «جرجیس» مرغ گفت: كدام پیامبر؟ روباه چند بار تكرار كرد: جرجیس! جرجیس! جرجیس!
روباه زرنگ از میان نام همه‌ی پیامبران نامی را انتخاب كرد كه لازم نباشد برای اینكه آن نام تكرار شود دهانش را باز كند مرغ با ناامیدی چون حرفی برای گفتن نداشت. گفت: ممنون كه از بین این همه پیغمبر، جرجیس نصیب ما شد.
منبع مقاله :
رشمه، الهه، (1392)، ضرب المثل و داستانهایشان (معنی ضرب المثل و ریشه‌های آن)، تهران، انتشارات سما، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط