نویسنده: الهه رشمه
مورد استفاده:
هنگامی به كار میرود كه فردی بیگناه، به انجام عمل خلافی متهم میشود و به هیچ شكل نمیتواند بیگناهی خود را ثابت كند.روزی روزگاری، مرد ثروتمندی صاحب فرزندی شده بود و به مناسبت تولد فرزندش میهمانی بزرگی را ترتیب داد. او از تمامی تاجران، درباریان، ثروتمندان و دیگر مقامات بلندپایهی شهر برای شركت در میهمانی خود دعوت كرد. مرد ثروتمند برای این جشن حیاط بزرگ خانهاش را چراغانی كرد و تمامی وسایل یك میهمانی مجلل را در حیاط خانهاش مهیا كرد تا اینكه روز جشن تك تك میهمانان شاد و خوشحال با زیباترین و گرانبهاترین لباسها و زیورآلات و بهترین هدایا برای میزبان وارد خانهی او شدند. انواع خوراكیها، نوشیدنیها و میوهها به بهترین شكل تزیین شده بود و میهمانان از آن استفاده كنند. خدمتكاران مواظب بودند كه به همهی میهمانان خوش بگذرد. برای هر كاری خدمتكار ویژهای در نظر گرفته شده بود، به طور مثال عدهای مواظب بودند پذیرایی كامل انجام شود. عدهای غذا را میان میهمانان تقسیم میكردند. یك خدمتكار پیرمرد نیز مسئول مواظبت از كفشهای میهمانان بود. این خدمتكار پیر كه بیمار بود گوشهای نشسته بود و به كارش مشغول بود. همه چیز خوب بود و میهمانی به خوبی پیش میرفت كه ناگهان یكی از تجار شهر فریاد زد كه ساعت طلای گرانقیمتش گم شده؟ صاحب خانه و چند نفر از خدمتكاران هرچه گشتند نتوانستند ساعت را پیدا كنند. از آنجایی كه تمامی میهمانان نیز از بزرگان و درباریان شهر بودند كسی جرأت تهمت زدن به آنها را نداشت.
مرد صاحب ساعت بسیار عصبانی بود و میزبان خیلی ناراحت بود كه ناگهان، میهمانی بزرگش و تمامی زحماتش از بین میرود. میهمانان تصمیم گرفتند كه به خانههای خود بازگردند. ناگهان یكی از میهمانان گفت: برای رفع ابهام باید تك تك میهمانان را بگردیم. دعوت شدگان كه همه از بزرگان و تجار شهر بودند شروع به اعتراض كردند و گفتند برای ما خیلی زشت است كه در بین مردم این خبر بپیچد كه ما در یك میهمانی متهم به دزدی شدهایم؟ نه دزد نمیتواند از میان ما باشد حتماً كار خدمتكاران خانه است. یكی از بزرگان در حالی كه لبخند میزد گفت: بله كار یكی از خدمتكاران است اگر اشتباه نكنم كار اوست و با انگشت خدمتكار پیر و بیمار را نشان داد. او از ابتدای شب گوشهای نشسته و هیچ نمیگوید. حتماً كار اوست جیبهایش را بگردید. خدمتكاران خانه كه مورد اتهام قرار گرفته بودند، سریع بر سر پیرمرد ریختند و تمام لباسهایش را گشتند و چون چیزی نیافتند شروع كردند به مشت و لگد زدن به پیرمرد تا او اعتراف كند، ساعتی كه دزدیده كجا پنهان كرده، پیرمرد زیر مشت و لگد فریاد میزد اگر پیش همه شرمندهام، پیش دزد روسفیدم و با دست مردی كه او را متهم به دزدی كرده بود را نشان میداد.
صاحب خانه كه سالیان سال مرد خدمتكار و خانوادهاش را میشناخت و به صداقت و درستكاری او اطمینان داشت بلافاصله به سمت مرد تاجر رفت و گفت: من میخواهم جیبهای شما را بگردم و پیش از آنكه مرد ثروتمند فرصت دفاع از خود را داشته باشد جیبهای او را گشت و ساعت طلا را در جیب شلوارش یافت. میهمانان كه حیرت زده شده بودند فهمیدند كه چرا آن مرد شیاد خدمتكار بیچاره را متهم میكرد.
منبع مقاله :
رشمه، الهه، (1392)، ضرب المثل و داستانهایشان (معنی ضرب المثل و ریشههای آن)، تهران، انتشارات سما، چاپ اول