مادر، محبوب همهی آرمانها، در همهی زمانها و مکانهاست. این گهواره جنبان تاریخ، انسانی است صبور و سلیم و فداکار که بی طمع هیچ پاداش مادری، همهی مصائب را پذیرا میشود و چه بسا که حتی برای سلامت و سعادت فرزند خویش از حیات نیز دست میشوید.
مادر اساس هر خانوادهای است و نزد عرب نیز از جایگاهی والا برخوردار بود. اگر زنی فرزندی به دنیا میآورد، جایگاه ویژهای را کسب میکرد. عرب افتخار میکرد به اینکه از مادری آزاد زاده شده است، (1) و به اصالت و شرافت نسبت مادرانشان میبالیدند.
قتال کلابی در افتخار به مادرش، عمره دختر حرفه، میگوید:
«لقد ولدتنی حُرّة ربیعه *** من اللاء لم یُحضِرن فی القیظ دِندنا (2)
مرا آزاده زنی از قبیلهی ربیعه زاییده است و از آن زنانی است که در شدت گرمای تابستان برای گردآوری هیزم حضور نمییابند».
مقدام بن زید، بزرگ بنی حی بن خولان، افتخار به مادر را با افتخار به پدر در سرودهای جمع کرده است و میگوید:
نمتنا الی عمرو عروقٌ کریمه *** و خولان معقود المکارم الحمد
و أمی ذات الخیر بنت ربیعه *** ضریَّة من عیصِ السماحة المجد (3)
شعرا بیشتر در سرودهها به کرم و شرف و عفت مادرانشان افتخار میکردند. ربیعة بن عبد دربارهی مادرش قِلابه ملقب به ذیبه میگوید:
انی لمن أنکرنی ابن الذیبه *** کریمة عفیفة منسوبه (4)
پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز در روز حنین در افتخار به مادران قبیلهاش فرمودند: «انا ابن العواتک (5) من سلیم؛ (6) من پسر عواتک از قبیلهی سلیم هستم.»
افزون بر آنها، حتی پادشاهان نیز به اسم مادرشان شهره بودند. عارق طایی در مقابل تهدید ملک عمروبن هند میگوید:
من مبلغٌ عمروبن هندرسالة *** اذا استحقبتها العیسُ تُنضی من البعد
أیوعدنی و الرمل بینی و بینه *** تأمل رویداً ما أمامة من هند (7)
رساندن نسب به مادر نیز در بین آنها امری شایع بود، از این رو، حتی در زمان پادشاهی پدر نیز خود را به مادر نسبت میدادند. امرؤالقیس میگوید:
الاهل أتاها و الحوادث جمة *** بأن امرالقیس بن تَملِک بَیقَرا (8)
آنها برده بودن مادران را برای خود عار میشمردند و در سرودهها ضمن افتخار و مدح به مادران آزاد، خود را مبرا میکردند از اینکه زادهی مادری کنیز باشند. قتال کلابی میگوید:
أنا ابن أسماء اعمامی لها و أبی *** إذا ترامی بنو الإموان بالعار
اما الإماء فلا یدعوننی ولدا *** إذا تُحدّث عن نقضی و إمراری
لا أرضع الدهر إلا شدی واضحة *** لواضح الخد یحمی حوزة الجار (9)
و شنفری شاعر عیار به مادر آزادهی خویش مینازد و میگوید:
«انا ابن خیار الحجر بیتاً و منصباً *** و أمی ابنة الأحرار لو تعرفینها؛ (10)
من فرزند زنی هستم که خاندان و مقام نیکی دارد. اگر مادر مرا بشناسید، او دختر آزادگان است».
در میان آنها نیز مادران منجبه همچون ستارهای میدرخشیدند و فرزندان نیز به وجود چنین مادرانی بر خود میبالیدند؛ در جاهلیت به مادرانی که حداقل سه پسر صاحب نام و شریف داشتند، منجبه گفته میشد. (11) زنان منجبه از رتبهای عالی و برجسته در میان اعراب برخوردار بودند.
لبید در افتخار به جدّش ام البنین این چنین میسراید:
نحن بنو ام البنین الأربعه *** من خیار عامر بن صعصعه
المطمون الجفنة المدعدعه *** و الضاربون الهام تحت الخیضعَه (12)
به سبب مقام برجستهای که زنان منجبه داشتند، بعضی از آنها ضرب المثل و شهرهی زمانهی خود شده بودند. آنچه در ضرب المثلهای آنان به چشم میخورد، عباراتی چون: انجب من مأویه، (13) انجب من ام البنین، (14) انجب من عاتکه، (15) انجب من خبیئه، (16) انجب من فاطمه بنت الخرشب (17) است. اینها نمونههایی از زنان منجبهاند که از ارزش و مقام بالایی در آن جامعه برخوردار بودند.
الف - نقش مادر در تربیت فرزند
مادر، انسان والا و با عظمت، موجودی است که بچه را در درون خود و با شیرهی جان میپروراند و در تربیت جسمی و روحی او تأثیر بسزایی دارد. عربها نیز به نقش مادری واقف بودند و به آن اهمیت میدادند. آنها به تربیت جنین قبل از ولادت نیز اهمیت میدادند. بعضی از آنان بر این باور بودند که حاملگی، بعد و قبل از حیض، موجب میشود بچهای ناقص متولد شود.ابوکبیر هذلی در وصف پسرخوانده اش، تابط شرّا، که مادرش با وجود شرایط مساعد حاملگی، او را حامله بود، میگوید:
و مبرّا من کل غُبَّر حیضة *** و فساد مُرضِعة وادء مُغیل (18)
همچنین بر این باور بودند که بسته شدن نطفه در اول ماه موجب میشود فرزندی قوی متولد شود. شاعر در وصف بچهای که با رعایت همه شرایط صحت و سلامت متولد شده میگوید:
لَقِحَت فی الهلال عن قُبُلِ الطهـ *** ـرقد لاح للصباح بشیر (19)
افزون بر آنها توصیهی بعضی از حکما برای تولد بچه، خشمگین و عصبانی کردن زنان بود؛ آنها بر این باور بودند که اگر زن عصبانی و خشمگین شود و سپس با او هم بستر شوند، نطفهی مرد بر نطفهی زن غلبه میکند و فرزند شبیه پدرش خواهد بود. (20)
پس از تولد نیز، شیر مادر را کاملترین و بهترین غذا برای کودک میدانستند و مادر، بچه را با شیر خود بزرگ میکرد. آنها شیر زن حامله را برای بچه مضر میدانستند و در زمان حاملگی، به بچه شیر نمیدادند، چنان که پیشتر بیان شد، ابوکبیر هذلی دربارهی مبرا بودن تأبط شرا از چنین شیری میگوید:
و مبرّا من کل غبّر حیضه *** و فساد مرضعه و داء مُغیل (21)
در مواقعی نیز برای فرزند خود مرضعه میگفتند. در خانوادهی جاهلی ادارهی امور خانه و تربیت فرزندان بر عهدهی مادران بود و مادر نقش بسزایی در تربیت فرزندان داشت. عرب بر این باور بودند که بچه خصوصیات اخلاقی و جسمی را از پدر و مادر به ارث میبرد. برای نمونه آنان معتقد بودند که حاتم طایی جود و بخشش را از مادرش غنیه - دختر عفیف طائیه - به ارث برده بود. مادر حاتم از چنان جود و بخشش و کرمی برخوردار بود که چیزی را برای خود نگه نمیداشت و قبل از درخواست سائل نیازش را برطرف میکرد. (22)
ابور ماده همسرش را به علت لکنت زبان طلاق داد (23) که مبادا فرزندش لکنت زبان بگیرد و از فصاحت و بلاغت بهرهای نداشته باشد. عرب در ازدواج، به معیارهای اخلاقی به سبب انتقال خصوصیات اخلاقی از مادر به فرزند، بیشتر از زیبایی ظاهری زن اهمیت میدادند و شرافت و اصل و نسب زن و بهره مندی از خصوصیات اخلاقی برتر برای آنها اولویت محسوب میشد.
ضرب المثلهایی همچون «نزعة عرق الخال» (24) به خوبی تأثیرگذاری دایی بر خواهرزاده را در باور عرب نمایان گر میسازد.
مادران عرب در تربیت فرزندان و ملکه کردن خصوصیات اخلاقی، از ترانه و شعر و حرکات موزون بهره میبردند. آنها در سرودهها مضامینی همچون کرم، شجاعت و خصوصیات اخلاقی دیگری را جای میدادند تا فرزندشان با چنین مضامینی پرورش یابند و بزرگ شوند.
برای نمونه، ضباعه دختر مرّبن قرط برای فرزندش، مغیرة بن سلمه، اشعاری میخواند که پر از تمجید و تحسین از سیادت و کرم و عزت اجدادش بود:
نما به الی الذری هشامُ *** قرمٌ و آباء له کرامُ
جحاجحٌ خضارمٌ عظامٌ *** من آل مخزوم هم الاعلام
الهامة العلیاء و السنام (25)
همچنین آوردهاند فاطمه دختر اسد با سرودن اشعار زیر، شوق به کرم و صداقت را در روح و جان عقیل بن ابی طالب شعله ور میکرد:
أنت تکون ماجدٌ نبیل *** اذا تهب شمال بلیل (26)
در مجموع، اشعار و اخبار و قصهها به خوبی بیانگر نقش مهم مادران جاهلی در تربیت فرزندان میباشد و اعراب نیز به آثار وراثتی و تربیتی مادر به فرزند ایمانی قوی داشتند.
ب - انتساب به مادر
از زمانهای قدیم، انتساب به مادر در میان اعراب رسمی شناخته شده بود و بسیاری از قبایل به مادرانشان نسبت داده میشدند. برای نمونه، باهله از قیس عیلان به اسم مادرش باهله دختر ضب بن سعد، (27) بنومرة بن صعصعه به نام مادرشان بنی سلول، (28) اوس و خزرج به نام مادرش به بنی قیله (29) معروف بودند. بنوطهیه (30)، بنوالشقیقه (31) و بنوعدویه (32) نیز از جمله قبایل دیگری بودند که به نام مادرشان منسوب بودند.انتساب به مادر امری شایع در همهی قبایل و در همهی مکانها از جمله اهل شمال و جنوب و شهرنشینان و بدویان عرب بود و بین مادر آزاده و برده فرقی نبود. (33)
انتساب به مادر به قبایل محدود نبود بلکه افراد نیز به دلایل متفاوت به مادران نسبت داده میشدند.
محمدبن حبیب مؤلف کتاب نسب الی امه من الشعراء، در این کتاب 39 شاعری را که منسوب به مادرشان هستند، معرفی میکند که از میان آنها، 36 نفر شاعر جاهلی میباشند. اشخاص بسیاری در جاهلیت به مادرانشان منسوب بودند؛ از جمله آنها عبارتند از: عبد مناف جد نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) که به مادرش زهره (34) منسوب بود. شبیب بن برصاء که به مادرش برصاء منسوب بود و در این باره میگوید:
أنا ابن بَرصاء بها أجیب *** هل فی هجان اللون ما یعیب (35)
افزون بر آنها، خفاف بن ندبه (36) به مادرش سوداء و اشهب بن نور به مادرش رُمُیله منسوب بودند که هر دو از کنیزان عرب (37) بودند و قیس بن منقذبن عمرو و ربیعة بن عبد یا لیل الثقفی به اسم مادرانشان حدادیه و قلابه، ملقب به ذیبه، خوانده میشدند؛ (38) غیر از اینها، افراد دیگری نیز به مادرشان منسوب بودند که آوردن اسامی آنان مجال مناسبی را میطلبد.
در طول زمان، تدریجاً به دلایل متفاوتی نسب از مادر به پدر منتقل شد و قبل از اینکه این نسبت به صورت کامل از بین برود، برای پسر ملحق شدن به قبیلهی پدر یا مادر، که در مراسم خاصی با قربانی کردن انجام میشد، جایز بود. این مسئله از ماجرای زهیربن ابی سلمی که خواستار وصل به قبیله مادرش بود به خوبی روشن میشود. (39) اما قاعدهی عمومی که به حکم عادت مقرر شده بود، نسبت دادن پسران زن به قبایل شوهران بود، یعنی نسبت دادن پسر به پدرش.
بعد از انتقال نسب از مادر به پدر، روابط پسر با نزدیکان و فامیل مادر قطع نشد و با قبیله و فامیل مادر ارتباط داشت، تا جایی که گاه خواهرزاده، یکی از وارثان دایی محسوب میشد و دایی برای او نیز ارثی برجای میگذاشت، چنان که شامة بن غدیر برای خواهرزادهاش زهیربن امی سلمی، ثروت فراوانی را به ارث گذاشت. (40)
ج - نقش مادر در نام گذاری فرزند
پس از تولد فرزند، نام گذاری او آغاز میشد. آنها برای پسر بیشتر از نامهای خشن و برای دختر از نامهای لطیف استفاده میکردند. در جامعهی جاهلی حق نام گذاری بچه برای مادر و خانوادهی او در مواقع و شرایط خاص وجود داشت. برای نمونه، وقتی عمروبن هجر از ام ایاس دختر عوف بن محلم شیبانی خواستگاری کرد، عوف شرط ازدواج دخترش را نام گذاری فرزندان پسر دخترش و شوهر دادن دختران توسط عوف قرار داد، ولی عمرو به این کار راضی نشد و گفت: ما پسرانمان را به اسم پدران و عموهایمان نام گذاری و دخترانمان را به کفومان از ملوک شوهر میدهیم. (41) این داستان بیانگر وجود چنین رسمی در عرف اجتماعی و خانوادگی عوف میباشد که عوف نام گذاری فرزند دخترش را مایهی افتخار میشمارد.نمونهی دیگری که مؤید حق نام گذاری مادران جاهلی میباشد، روایتی از عبدالله بن مسلم است که میگوید: سألت بعض آل ابی طالب عن قوله [علیّ (علیه السلام)]:
انا الذی سمتنی امّی حیدره. فذکر أنّ ام علی کانت فاطمه بنت اسد ولدت علیا وابوطالب غائب، فسمّته اسداً باسم أبیها. فلمّا قدّم ابوطالب کره هذا الاسم الّذی سمّته به امه و سمّاه علیاً، فلمّا رجز علیّ یوم خیبر ذکر الاسم الّذی سمّته أمه... (42)
راوی گوید: «از فردی از خانواده ابی طالب دربارهی این سخن علی (علیه السلام) که میگوید: من همانم که مادرم او را حیدر نامید، سؤال کردم. بیان کرد که مادر علی (علیه السلام) فاطمه بنت اسد بود، و زمانی که علی (علیه السلام) به دنیا آمد، ابوطالب حضور نداشت و فاطمه بنت اسد او را به اسم پدرش حیدر نام گذاری کرد. هنگامی که ابوطالب برگشت، از اسمی که مادرش بر او گذاشته بود، خوشش نیامد و او را علی نامید. در روز خیبر، وقتی علی (علیه السلام) رجز میخواند، اسمی را بیان کرد که مادرش بر او گذاشته بود...».
از این روایت، روشن میشود که فاطمه بنت اسد حق داشت فرزند خود را در غیاب شوهر نام گذاری کند چرا که در صورت نداشتن چنین حقی، باید آن را به پدر و دیگر اعضای خانوادهی شوهر ارجاع میداد.
پینوشتها:
1. کنیزان مرتبهی پایینتر به زنان آزاد بودند لذا پسران زنان برده، کنیز بودن مادرشان را برای خود عار میدانستند.
2. اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، ج 24، ص 169.
3. حموی، یاقوت، معجم البلدان، ج5، ص 432.
4. محمدبن حبیب، کنی الشعراء و القابهم من نسب الی امه من الشعرا، ص 57.
5. عواتک: 1. عاتکه دختر مرة بن هلال مادرهاشم، عبدالمطلب و عبدالشمس، از بنی عبد مناف، 2. عاتکه دختر فالج بن زکوان، مادر جدشهاشم بن عبد مناف، عاتکه دختر اوقص، مادر وهب بن عبد مناف.
6. ابن منظور، لسان العرب، ج12، ص 351. حلبی، السیرة الحلبیه، ج1، ص 146؛ دیار بکری، حسین بن محمد، تاریخ الخمیس، ج1، ص 251.
7. حموی، یاقوت، معجم البلدان، ج1، ص 115؛ حبیب بن اوس طائی، شرح الحماسه، ج2، ص 198.
8. دیوان امرؤالقیس، ص 65.
9. ابن منظور، لسان العرب، ج18، ص 47.
10. اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، ج21، ص 205.
11. بغدادی، حبیب بن محمد، المحبر، ص 455.
12. اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، ج16، ص 22.
13. میدانی، احمدبن محمد، مجمع الامثال، ج2، ص 164.
14. همان.
15. همان؛ عسکری، ابوهلال، جمهرة الامثال، ج2، ص 326.
16. همان.
17. همان، ص 325.
18. عبدالله بن قتیبه، الشعر و الشعراء، ص 449.
19. جاحظ، عمروبن بحر، البخلاء، ج2، ص 22.
20. حوفی، احمدمحمد، المرأة فی الشعر الجاهلی، ص 113.
21. عبدالله بن قتیبه، الشعر و الشعرا، ج2، ص 670.
22. میدانی، احمدبن محمد، مجمع الامثال، ج1، ص 459.
23. جاحظ، عمروبن بحر، البیان و التبیین، ج1، ص 64.
24. طبری، محمدبن جریر، جامع البیان، ج1، ص 99.
25. اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، ج2، ص 116؛ قالی، الامالی، ج2، ص 117.
26. عفیفی، عبدالله، المرأة العربیة فی جاهلیتها و اسلامها، ج1، ص 72.
27. حمیری، نشوان بن سعید، منتخبات فی اخبار الیمن من کتاب شمس العلوم، ص 10.
28. عبدالله بن قتیبه، المعارف، ص 87.
29. همان، ص 109.
30. همان، ص 77.
31. همان، ص 101.
32. همان، ص 77.
33. حوفی، احمدمحمد، المرأة فی الشعر الجاهلی، ص 89 و 90.
34. عبدالله بن قتیبه، المعارف، ص 43.
35. اصفهانی، ابوالفرج، الامالی، ج18، ص 74.
36. عبدالله بن قتیبه، المعارف، ص 325.
37. اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، ج9، ص 269.
38. آمدی، حسن بن بشر، المؤتلف و المختلف، ص 159.
39. حوفی، احمدمحمد، المرأة فی الشعر الجاهلی، ص 192.
40. اصفهانی، ابوالفرج، الأغانی، ج10، ص 157.
41. اندلسی، ابن عبدربه، العقد الفرید، ج6، ص 86.
42. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج39، ص 14.
مشهدی علی پور، مریم؛ (1390)، مطالعهی تطبیقی جایگاه زن در جاهلیّت، تهران: مؤسسهی انتشارات امیرکبیر، چاپ اول