زنان در عصر جاهلیت همچون مردان در فعالیتهای سیاسی و اجتماعی شرکت داشتند. اینک اقسام این حضور را که در تاریخ جاهلیت به چشم میخورد، بررسی میکنیم.
حضور سیاسی
مشارکت سیاسی یکی از حقوق مهمی است که شخص میتواند در اجتماع از آن برخوردار باشد. حضور سیاسی زنان در جاهلیت را به صور مختلف میتوان مشاهده کرد.حکمیت و قضاوت:
در میان افراد صاحب کمال و معرفت، زنانی بودند که در حسن رأی و صلابت حکم و فصاحت و بلاغت مشهور بودند و در خصومات و منازعات بین مردم حکم میکردند که به نمونههایی از آنان اشاره میکنیم:1. صحر دختر لقمان؛ او از جمله زنانی بود که به عقل و کمال و حکمت مشهور بود و عرب به هنگام نزاغ در نسب و غیره برای قضاوت نزد او میرفتند. (1)
2. هند دختر خس الایادیه که به حکیمة العرب مشهور بود (2) و جمعه دختر دیگر خس الایادیه. (3) آن دو خواهر از زنان حکیم عرب به شمار میآمدند.
3. خصیله دختر عامربن ظرب عدوانی؛ گفته شده است که او در حکمت از صحر، هند و جمعه نیز پیشی گرفته بود. (4)
4. خدام دختر ریان. (5)
5. شموس (عفیره دختر عباد)؛ از شاعران نجد و حکام جاهلی بود. (6)
6. خالده دخترهاشم بن مناف. (7)
در میان قبایل عرب، قبیلهی تمیم به داشتن حکمای زن معروف بود. (8)
بیعت:
زنان گاه در پیمانهایی که بین مردان انجام میشد، شرکت میکردند و با مردان هم پیمان میشدند.حلف الاحابیش:
آورده اند، زمانی که قصی فوت کرد و رهبری جامعه را فرزندش عبدمناف به عهده گرفت، مشکلاتی در ادارهی امور جامعه برای او به وجود آمد تا اینکه خزاعه و بنوحارث بن عبد مناة بن کنانه با عدهای دیگر برای بزرگداشت مقام او نزدش آمدند و بین آنها حلف الاحابیش جاری شد. از افرادی که در این پیمان حضور داشت، عاتکه دختر مرة بن حلال همسر عبدمناف بود. (9)حلف طیبین:
در قراردادی که بین بنوعبد مناف و اسد و زهره و بنوتمیم و بنوحارث جاری شد، ام حکیم بیضا یا خواهرش عاتکه دختر عبدالمطلب، ظرفی پر از آب زمزم آورد و در کنار کعبه گذاشت تا افراد قوم دستها را در آن قرار دهند و عهد و پیمان ببندند. خودش نیز در این پیمان شرکت کرد سپس با همان دستها برای تأکید بیشتر کعبه را مسح کردند. این پیمان برای رفع اختلافی بود که بین عبدالمطلب و بنوعبدالدار به وجود آمده بود. (10)حلف الفضول:
ام حکیم بیضا یا خواهرش عاتکه دختر عبدالمطلب، در پیمان انسانی بزرگی شرکت کرده بود که هدف آن یاری مظلوم و حمایت مستضعف بود؛ قبایل قریش پیمان بسته بودند که اگر در مکه مظلومی از اهل و غیر اهل پیدا شود، او را یاری کنند و در مقابل مظلوم از او حمایت کنند که این پیمان حلف الفضول نامیده شد.افتخار حضور در چنین پیمانی نیز از افتخارات زنان در آن جامعه بود. (11)
امان دهی:
از جمله حقوق اجتماعی مردان، حمایت از افراد ستمدیده و پناه دادن به آنها بود و در صورت پناه دادن، کسی قادر نبود به شخص پناه داده شده تجاوز کند.در آن جامعه پناه دادن و حمایت کردن، بر قدرت و نفوذ و اقتدار پناه دهنده در میان قوم خود دلالت داشت. در میان آنها، زنانی به این مقام و قدرت رسیده بودند که از افراد ستمدیده حمایت کنند و حمایت آنها نیز از طرف قوم آنها پذیرفته میشد؛ چنان که پیشتر بیان شد فکیهه دختر قتاده خالهی طرفة بن عبد از زنان بانفوذی بود که از سلیک بن سلکه در مقابل بکربن وائل حمایت کرد و او را پناه داد.
جنگ بسوس یکی از جنگهای طولانی دوران جاهلیت بود. در آن جنگ، فقط زنان شریف نبودند که پناه میدادند بلکه هر زنی می توانست ستمدیده و مظلومی را پناه دهد، چنان که ام غَیلان دوسیه زن آرایشگری بود که هشام بن مغیره را که برای نجات از دست قریش به او پناه برده بود، پناه داد و قومش نیز با وجود خشمی که از هشام داشتند، حمایت او را قبول کردند. (12)
امر به معروف و نهی از منکر:
سمرا دختر نهیک نام زنی است که در بازار مدینه یا مکه مردم را امر به معروف و نهی از منکر میکرد. او روپوش و مقنعهی ضخیم میپوشید و مانند بازرسان با متخلفان برخورد میکرد و با تازیانهای که همراه داشت، آنان را تأدیب میکرد. آوردهاند که او اسلام را نیز درک کرد. (13)حضور نظامی:
تاریخ زندگی بشر سراسر با جنگهای هولناک و پرماجرایی آمیخته است که زنان هم در مواقعی در آنها شرکت میکردند. در جاهلیت نیز زنان در عرصههای مختلف جنگ همچون مبارزه با دشمن، مداوای مجروحان، امور خدماتی، حضور داشتند. حتی در میان آنها افرادی نیز رهبری سپاه را برعهده داشتند.مدیریت و فرماندهی سپاه:
برای پیروزی در جنگ به فرماندهی هوشیار، با تجربه و با ذکاوت نیاز است که سپاهیان را به بهترین وجه اداره کند. جای تعجب ندارد اگر در تاریخ فرماندهان جنگها، مردان غالباً فرماندهی جنگها را در دست گرفته اند. عجیب آن است که زنانی با محدودیتهای بی شمار به این جایگاه والا رسیده بودند که مردان در برابر عظمت آنها خضوع میکردند و در جنگها مطیع آنان بودند. نمونههایی از چنین زنانی در تاریخ جاهلیت نیز مشاهده میشود که به تعدادی از آنها اشاره میکنیم:رقاش:
وی زنی کاهن از قبیلهی طیی بود و چنان عظمت و مقام والایی داشت که قوم او به آرای او احترام میگذاشتند و مردان قبیله از تخلف امر او در هراس بودند. وی با هر قبیلهای که میجنگید، پیروز میدان بود و در غارت و به دست آوردن غنایم معجزه میکرد. (14)ام قرفه:
ام قرفه فرماندهی زن دیگری است که اگر با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دشمنی نمیکرد و اسلام میآورد، نام و یاد او آوازهی تاریخ و ماندگار میشد.فاطمه دختر ربیعة بن زید فزازی همسر مالک بن حذیفة بن بدر، چنان عزت و اقتداری داشت که در میان عرب ضرب المثل شد و میگفتند: «أمنع من ام قرفه» یا «عز ام القرفه» . (15) در خانهی وی 50 شمشیر زن مرد بود که همهی آنها محرم او بودند. (16) وی از افرادی بود که به اسلام تظاهر میکرد، تا اینکه 40 مرد را به سوی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرستاد تا با او در مدینه بجنگد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هم در سال ششم هجری، زیدبن حارثه را با سپاهی به سوی او فرستاد که در وادی قرا با ام قرفه ملاقات کرد. در جنگی که بین آنها رخ داد، زیدبن حارثه پیروز شد و ام قرفه را که پیرزنی فرتوت شده بود، همراه با دخترش جاریه به اسارت گرفت. سپس به زیدبن قیس بن سحّران دستور داد که ام قرفه را بکشد. (17)
جاریه:
ام قرفه کشته شد و دخترش جاریه را مَسلمة بن اکوَع اسیر کرد و او را به رسول خدا بخشید و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز او را به حزن بن ابی وهب بخشید. او نیز جاریه را آزاد کرد. (18)جاریه به سوی قومش بازگشت و به همراه آنان مرتد شد. سپس به طلیحه و عُیینة بن حصن پیوست. چون ماجرای کشته شدن مادر و برادرش حَکَمه در یوم اغار و سختیهای روزهای اسارت خود را فراموش نکرده بود، به فکر برافروختن آتش جنگ افتاد.
خواست او محقق شد و افرادی از قبایل مختلف همچون غطفان، فزاره، اسد، هوازن، سلیم و طیی به او پیوستند و او فرماندهی سپاه را همچون مادرش به عهده گرفت و سوار بر شتری که قبلاً مادرش سوار میشد، دستور جنگ با خالدبن ولید را که مشغول جنگ با مرتدین بود، صادر کرد.
جاریه در این جنگ شکست خورد و به همراه 100 نفر از همراهیانش کشته شد. (19)
به دنبال جاریه زنی دیگر از قبیلهی بنی تمیم برخاست و فرماندهی قومش را بر عهده گرفت. در گرد او نیز افراد بسیاری جمع شدند.
ام صادر:
سجاح دختر اوس بن حق بن اسامه معروف به ام صادر (20) از زنان مرتدی بود که فرماندهی قبایل مرتدی همچون: بنی تغلب، بنی حمیم، ایاد، عربیه نصرانیه، یمامه و ... را بر عهده داشت. (21) وی پس از اطمینان از قدرت خویش، پس از دو جنگی که انجام داد، خواستار جنگ با مسیلمه کذاب شد. زمانی که خبر به مسیلمه رسید، او در حصن یمامه احاطه کرد و به آنها گفت که اگر اسلام نیاوردند و از او اطاعت نکنند، آنها را هلاک خواهد کرد، ولی ملاقات او با مسیلمه به ازدواج آنها منجر شد و ام صادر به مسیلمه ایمان آورد. زمانی که خالدبن ولید مسیلمه را کشت، سجاح به سوی بنی تغلب در عراق فرار کرد. (22)حضور در صحنههای کارزار
زنانی نیز در جنگها همراه مردان با دشمن میجنگیدند. در جنگ حاطب، زنان خزرجی بر اوسیان از بالای ساختمان تیراندازی میکردند که قیس بن خطیم در این باره میگوید:أویت لعوف اذ تقول نساؤهم *** و یرمین دفعاً لیتنا لم نحارب (23)
به عوف پناه دادم در حالی که زنان آنها میگفتند ای کاش جنگ نمیکردیم در حالی که برای دفاع تیراندازی میکردند.
حتی در مواردی حضور زنان بهترین تکیه گاه برای مردان در هنگام ترس و از دست دادن روحیهی آنها بود؛ در روز احد پرچم قریش سقوط کرد و کسی حاضر به بلند کردن پرچم نبود. هند دختر عتبه با اطرافیانش به سرعت جنگ را شروع کردند. عمره دختر علقمه نیز پرچم را بلند کرد. مشرکان گرد او جمع شدند و در نهایت، جنگ به نفع آنها تمام شد. (24) زنان بسیاری به صورت عینی در جنگها شرکت میکردند.
تشویق و دلگرمی مردان:
عرب در بیشتر اوقات زنان را با خود به جنگ میبردند تا با خواندن رجز مشوق آنها در نبرد باشند. آنها در این آوازهای جنگی ارتباط معنوی با خدایان خود برقرار میکردند و از آنها استمداد و پیروزی بر دشمن را میطلبیدند و آن را با رقص حماسی ادامه میدادند و به غنایی جنگی تبدیل میکردند. (25)یکی از عادتهای اعراب، سوار کردن دختران بر روی شتر بود، تا در هنگام شدت جنگ آواز خوانند و بر دف بکوند و جوانان را تشجیع کنند؛ چرا که جوان مغرور وقتی زنی را ناظر اعمال و جنگ خود ببیند، تا پای جان فداکاری خواهد کرد. تشویق و دلگرمی جنگجویان توسط زنان بین شهرنشین، صحرانشین، ملوک و ... به عرفی عام تبدیل شده بود. در طی تاریخ، هیچ کس بهتر از عربهای جاهلی و صدر اسلام از زنان در جنگها استفاده نکرده است.
یکی از زنان شیبان و بکربن وائل در روز جنگ ذی قار چنین میگوید:
«ان یظفروا یُحرزوا فینا الغُرَل *** ایها فداء لکم بنی عجل (26)
جانم فدای شما باد ای بنی عجل. بجنگید که اگر آنان چیره شوند، ناموس ما مورد تعدی آنان قرار خواهد گرفت» و دختر قرین شیبانی درحالی که قوم خود را به پایداری در جنگ تشویق میکرد، آواز میخواند:
«ویهاً بنی شیبان صفاً بعد صف *** ان تهزموا یُصَبِّغوا فینا القُلف (27)
ای بنی شیبان، صف به صف بجنگید. اگر شکست خورید و به هزیمت روید، آنان دوشیزگی ما را از بین خواهند برد».
در جنگ احد، زنان بت پرستان قریش برای تشویق مشرکان شرکت داشتند؛ ابوسفیان به همراه دو زن، هند دختر عتبه و امیه دختر سعدبن وهب بن أشیم. صفوان بن امیه با دو زن، برزه دختر مسعود ثقفی و نعوم دختر معذل. طلحة بن ابی طلحه به همراه زن خود، سلافه دختر سعدبن شمیرا وسیه. عکرمة بن أبی جهل با زن خود، ام جهیم دختر حارث بن هشام. حارث بن هشام با زن خود، فاطمه دختر ولیدبن مغیره. عمروبن عاص به همراه زنش، هند دختر منبة بن حجاج. خناس دختر مالک بن مضرب به همراه پسرش ابوعزیز بن عمیر عبد ربی. حارث بن سفیان بن عبدالاسد با زن خود، رمله دختر طارق بن علقمه. سفیان بن عویف به همراه زنش، قتیله دختر عمروبن هلال. غراب بن سفیان بن عویف با زن خود، عمره دختر حارث بن علقمه، و این زن همان کسی است که چون پرچم قریش از دست حبشی غلام ابی طلحه – پس از بریده شدن دستان او و بعد از آنکه مدتی با سینه و گردنش پرچم را نگه داشت تا کشته شد – بر زمین افتاد، آن را برافراشت و تا هنگام بازگشت قریش همچنان برافراشته نگاه داشت. (28)
هند دختر عتبه و همراهانش برای پایداری مردان در جنگ در آن روز چنین میخواندند:
«نحن نبات طارق *** نمشی علی النمارق
ان تقبلوا نعانق *** أو تدبروا نفارق
فراق غیر وامق (29)
ما دختران طارقیم، که بر روی تشکچهها راه میرویم؛ اگر رو به سوی دشمن کنید، با شما هم آغوش خواهیم شد و اگر پشت به میدان جنگ کنید، از شما دوری خواهیم کرد؛ دوری کسی که دوستدار نیست».
حارث بن ابی شمر غسانی، از امرای غسان، (30) در جنگی که با منذربن ماء سماء پادشاه حیره در یوم حلیمه داشت، وقتی دید جنگ بین آنها چند روز طول کشید، به دخترش گفت که به سپاهیان روحیه بدهد. او هم فریاد زد: ای جوانان غسان، چه کسی پادشاه حیره و همسرش را میکشد؟ لبیب بن عمر غسانی شجاعتش شعله ور شد و بر منذر حمله کرد و او را کشت و خودش نیز در این جنگ کشته شد. (31)
همچنین اشعار آنان از تصاویری پر بود که حماسه و غیرت مردان را در برابر زنان تحریک میکرد؛ قیس بن خطیم به پیروزی در روز بعاث و حمایت از زنان در برابر اسیری افتخار میکند:
و انّا مَنعنا فی بعاثِ نساءنا *** و ما مَنعَت مِلمُخزیات نساءها (32)
امور خدماتی:
مداوای مجروحان یکی از کارهایی بود که به عهدهی آنان گذاشته میشد.از جمله زنانی که مجروحان را مداوا و درمان میکردند، ام عماره دختر کعب، (33) ام حکیم دختر حارث، (34) ربیع دختر معوذ، (35) و لیلی غفاریه بودند. (36)
بعضی از زنان نیز تغذیهی سپاه را برعهده داشتند و به جنگجویان و مجروحان آب و غذا میدادند. از جملهی این زنان ام سُلَیم دختر مِلحان، ام یمن، (37) سُمَیرا دختر قیس (38) و کعیبه دختر سعد (39) بود.
زنان در عرصهی اطلاعات
در جنگهایی که بین دولتها پیش میآید، جاسوسانی از مردان و زنان برای آگاهی از اخبار دشمن به کار گرفته میشوند و در این میان، زنان به سبب برخورداری از جمال، آداب معاشرت خوب با دیگران و سیاستی که در امور دارند، از قدرت بهتری برای کسب اطلاعات برخوردارند.در جاهلیت نیز، زنانی به عنوان جاسوس به کار گرفته میشدند تا با برقراری ارتباط با زنان اقوام دیگر، اطلاعاتی از اخبار مخفی آنها پیدا کنند.
مردی از قبیلهی غنی، شاس بن زهیر عبسی را کشت و بنوغنی قتل آن را انکار کردند. زهیر زنی را به عنوان تاجر به سوی آنها فرستاد و به او توصیه کرد که نسبش را مخفی کند و اخبار پسرش شاس را برای وی بیاورد. او با ملاقاتی که با زنان بنوغنی داشت، اطلاع یافت که همسر یکی از آنها قاتل شاس است. به سوی زهیر برگشت و خبر را به وی گزارش داد که به جنگ بین آن دو قوم منجر شد. (40)
و – تأثیر زنان در برافروختن آتش جنگها
جامعهی عرب در جاهلیت مملو از جنگهایی است که میان قبایل عرب روی میداد. این درگیریها از عوامل گوناگون سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و روانی سرچشمه میگرفت. زنان نیز در روشن کردن آتش جنگها نقش مؤثری داشتند، حتی برخی از جنگها به خاطر زنان رخ میداد.جنگ فجار ثانی:
این جنگ بین قریش و هوازن اتفاق افتاد. علت وقوع این جنگ چنین بود که دختری از قبیلهی بنی عامر بن صعصعه نشسته بود. عدهای از جوانان مکه از او خواستند که رویش را باز کند، ولی او پاسخی بدانها نداد. یکی از جوانها بدون آنکه آن دختر متوجه شود، پایین پیراهنش را با خاری به بالای آن بست و زمانی که او بلند شد، قسمت پایین تن او پیدا شد و همه خنده کنان گفتند: تو چهره ات را از ما بازداشتی، ولی الان ما پشت تو را دیدیم. آن دختر جوان فریاد کنان آل عامر را صدا زد و جنگ فجار دوم این گونه آغاز شد. (41)جنگ بسوس:
این جنگ نیز از جنگهای مهم تاریخ عرب و عصر جاهلی به شمار میآید. جنگ بسوس درگیریها و نبردهای پراکندهای بود که از دههی آخر قرن پنجم میلادی شروع شد و نزدیک 40 سال به طول انجامید. (42)این جنگ نیز که بین دو قبیلهی بنی بکر و بنی تَغلب انجام گرفت، به سبب ورود شتری از قبیلهی بنی بکر که متعلق به زنی به نام بسوس بود، به حوزهی قدرت و مرتع رئیس قبیلهی بنی تغلب و کشته شدن آن بود که این مسئله جنگی را آغاز کرد که سالها به طول انجامید. (43)
از جمله جنگهای دیگری که زنان دربرانگیختن آن نقش داشتند، جنگ ذی قار بود که دختر نعمان پادشاه حیره از جمله عوامل آن بود. (44) همچنین عامل جنگهای عدنان و قحطان فریادهای عمره دختر حباب تغلبیه (45) و لیلی دختر مهلهل مادر عمروبن کلثوم بود. (46)
تأثیر زنان در برقراری آتش بس:
زنان در خاموش کردن آتش جنگ نیز نقش بسزایی داشتند و یکی از عوامل آتش بس در برخی از جنگها محسوب میشدند. آنها با سخنانشان میتوانستند دیدگاه و موضع مردان را تغییر دهند چنان که زنی از بنی عامر سخنی گفت که آتش جنگ را خاموش کرد:و حرب یضج القوم من نفیانها *** ضجیج الجمال الجلّة الدُّبرات
سیترکها قوم و یصلی بحرِّها *** بنونسوة للثکل مصطبرات
فان یک ظنی صادقا و هو صادقی *** بکم و باحلام لکم صفرات (47)
تَعِد فیکم جَزرِ الجزور رماحُنا *** وَ یُمسکن بالأکباد مُنکسرات
جنگی که مردم از وخامت و بحران آن به تنگ آمدهاند تا جایی که بر اثر طولانی شدن و سختی جنگ، فریاد آنها به گوش میرسد همانند شتری که پشتش زخم شده باشد.
قومی این جنگ را رها میکنند و پسران زنانی که بر داغ فرزند صبورند آتش این جنگ را دامن میزنند.
اگر گمان من در مورد شما و عقلهایتان که هیچ خبری در آن نیست درست باشد، بر شما و آرزوهایتان نفرین باد.
اگر شما رضایت ما را جلب نکنید، نیزههای ما در جگرهاتان فرو خواهد رفت به همان سرعتی که در بدن گوسفندان میرود.
وقتی حارث بن عوف با مهیسه دختر اوس بن حارث طائی ازدواج کرد، در شب زفاف، وقتی عوف قصد داشت با مهیسه نزدیکی کند، وی گفت: ازدواج در حالی که عرب در حال جنگند – جنگ بین عبس و زبیان – نامیمون و شوم است. حارث از وی راه چاره را پرسید. مهیسه جواب داد: برو و بین آنها صلح ایجاد کن. او نیز به همراه هرم بن سنان به سوی آنها رفت و دیات قتل را بر عهده گرفت و بین آنها صلح ایجاد کرد. (48)
اشتغال زنان
حضور فعال زنان در مشاغل اقتصادی در عصر جاهلیت به صورتهای مختلف نمایانگر است.تجارت و بازرگانی:
اشتغال به تجارت و خرید و فروش در جاهلیت مخصوص مردان نبود. نمونهی روشن این موضوع، حضرت خدیجه (س) است. وی از تاجران پرآوازه و والامقام روزگار خود بود که مردان بسیاری برای او به تجارت مشغول بودند. (49)اسماء دختر مخرّبه مادر عبدالله بن ابی ربیعه در مدینه تجارت عطر میکرد و عطرهایش را از یمن میآورد. (50)
فروشندگی:
گزارشهای روشنی دربارهی فروشندگی، نوع کالا و شیوهی داد و ستد زنان در عصر جاهلیت در دست است. بسیاری از متون تاریخی به حرفهی عطرفروشی زنان تصریح کردهاند که از جملهی آنها مَنشم عطاره است. او حنوط نیز میفروخت. (51) مُلَیکه مادر سائب بن قرع از زنان عطرفروش دیگری بود که در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هم عطرفروشی میکرد. (52)آرایشگری:
آرایشگری از فنون متداولی است که در تمام زمانها رواج داشته است. در جاهلیت نیز، از مدلهای آرایشی متفاوتی همچون کوپ، رنگ مو و ... استفاده میکردند. خالکوبی بر لب و چهره و تغییر رنگ پوست و دستها نیز در حوزهی کار آرایشگر قرار میگرفت. (53) خالده دختر انس انصاریه از زنانی بود که با حنا تزیین و آرایش میکرد. (54) ام رعله از زنان آرایشگری بود که حرفهی خود را بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)عرضه کرد و از آن حضرت اجازهی کار گرفت و حضرت نیز تایید کردند. (55) ام زفر، آرایشگر همسر گرامی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) حضرت خدیجه، بوده است. (56) آمنه دختر عفان نیز از جمله زنان دیگر در این حرفه بود. (57)ریسندگی و پارچه بافی:
شغل جمعی دیگر از زنان عرب نخ ریسی و پارچه بافی بود. این شغل از مشاغل مورد نیاز آن جامعه به شمار میآمد. زنان عرب برای تهیهی لباس خانواده با دستگاه کوچک پنبه پاک کنی، پنبه را از دانههای آن جدا و حلاجی میکردند و پس از آن پنبه را میریسیدند و پارچه میبافتند.آورده اند، روزی حَمَس عبدالرحمن بن داره قومش را برای جنگ دعوت کرد و به آنها گفت: اگر برای جنگ و خونخواهی نمیآیید، پس مثل زنان در خانهها بنشینید و به جای نیزه و شمشیر ریسندگی کنید:
لئن أنتم لم تثأروا بأخیکم *** فکونوا نساء للخلوق و للکُحل
و بیعوا الردینیات بالحلی واقعدوا *** عن الحرب و ابتاعوا المغازل بالنَّبل (58)
اگر برای خون خواهی برادرانتان به پا نمیخیزید زنانی باشید که به دنبال بوی خوش و سرمه اند.
و نیزه را با زیور مبادله کنید از جنگ بنشینید و ریسندگی را با تیراندازی مبادله کنید.
حصیربافی:
در جاهلیت، زنانی نیز به حصیربافی اشتغال داشتند و آنها را تزیین میدادند. نابغهی ذیبانی ریگهای پیچیده در گردباد را به حصیرهای تزیین شده تشبیه میکند و میگوید:کأنّ مَجَر الرّامسات دُیّولها *** علیه حصیر نَمقته الصوانع (59)
دایگی و مربیگری اطفال:
شغل عدهای از زنان اهل بادیه پرستاری و شیردادن به اطفال بود. شهرنشینان ثروتمند فرزندان خود را برای تربیت به اهل بادیه میسپردند. اغلب دایهها افراد فقیر و تهیدست جامعه بودند.سَلمی دختر ظالم عامریه که به ابن نعمان شیر میداد، (60) حلیمه سعدیه که دایگی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) (61) و ثوبیه که مربیگری حمزه (62) را بر عهده داشتند، از جمله زنانی بودند که به این حرفه میپرداختند.
نیزه سازی:
بعضی از زنان جاهلی نیز به نیزه سازی میپرداختند. رُدَینه همسر سمهر یکی از استادان برجستهی نیزه سازی در آن زمان بود. (63)دامداری:
دامداری یکی از حرفههای رایج زنان طبقه پایین و کنیزان بود و زنان آزاد آن را برای خود عار میدانستند؛ هر چند که بعضی از زنان آزاد فقیر هم چنین شغلی داشتند.روزی میمونه، همسر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) کنیزی را آزاد کرد که از حرفهی شبانی آگاهی داشت. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به او فرمود: اگر او را به خانواده ات، پدر، مادر و ...، میدادی تا برای آنها گوسفند بچراند، بهتر بود. (64) از جملهی زنان دیگری که دامداری میکرد، سلامه حنبیه یا سلامه دختر حرّ بود. (65)
غنا:
زنان عرب قبل از اسلام با متون موسیقی و خوانندگی آشنایی داشتند و جمعی نیز به این حرفه مشغول بودند. غنا به شکل فن و حرفهی مخصوص قیان بود، (66) ولی غنایی که به صورت حرفهای نبود، نزد زنان آزاد عرب نیز شیوع داشت.بعضی از زنان مغنیهی پرآوازه عبارتند از: مأویه دختر عَفزَر که یکی از ملکههای حیره بود که با حاتم طایی ازدواج کرد، (67) حمامه، (68) ارنب، (69) هدینه، هریره و خلیده از کنیزان بشربن عمروبن مرثده، (70) کنیزان عبدالله بن جبعان. (71)
برخی زنان نیز به علومی همچون پزشکی، مامایی و ختنه کردن آشنایی داشتند و شغل آنها بود که از جمله آنها عبارتند از: زینب، طبیبه بنی عواد که چشم پزشک معروف دورهی خود بود. (72) سلمی همسر ابورافع که مامای ماریه قبطیه و حضرت خدیجه بود، (73) یا ام عطیه که از زنانی بود که ختنه میکرد. (74)
همچنین کهانت شغل برخی از زنانی بود که از این علم بهره مند بودند. طریفه کاهنه، (75) هذیم کاهنه بنی سعد، (76) غیطلهی کاهنه (77) و فاطمه دختر مر (78) از جمله زنان کاهن جاهلیت بودند. دباغی کردن و شیردوشی نیز شغل برخی از زنان آن جامعه بود.
پینوشتها:
1. جوادعلی، المفصل، ج8، ص 345؛ شکری آلوسی، محمود، بلوغ الارب، ج1، ص 342.
2. شکری آلوسی، محمود، بلوغ الارب فی معرفة احوال العرب، به تحقیق محمدبهجة الأثری، ج1، بیروت: دارالکتب العلمیة ص 20، ص 339.
3. همان، ص 342.
4. همان، ص 343؛ جوادعلی، المفصل، ج8، ص 351.
5. شکری آلوسی، محمود، بلوغ الارب، ج1، ص 342.
6. عبدمهنا، معجم النساء الشاعرات، ص 135.
7. همان، ص 65.
8. جوادعلی، المفصل، ج8، ص 352.
9. یعقوبی، احمدبن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج1، ص 241.
10. همان، ص 248.
11. همان، ج2، ص 17.
12. عسقلانی، ابن حجر، الاصابه، ج8، ص 265 و در روایت دیگری اسم او جمیل آمده که ضمراربن خطاب نوی را حمایت کرده بود. نک: بغدادی، محمدبن حبیب، المحبر، ص 433.
13.طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، ج24، ص 311.
14. عسکری، ابوهلال، جمهرة الامثال، ج1، ص 417.
15. ثعالبی نیشابوری، ابومنصور، ثمارالقلوب، ص 310.
16. دیاری بکری، حسین بن محمد، تاریخ الخمیس، ج2، ص 3.
17. شیبانی، ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج1، ص 590؛ کاتب واقدی، محمدبن سعد، طبقات، ج2، ص 89.
18. کاتب واقدی، محمدبن سعد، طبقات، همان.
19. طبری، محمدبن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، ج3، ص 262-264.
20. اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، ج14، ص 64؛ بلاذری، ابوالحسن، فتوح البلدان، ص 106.
21. طبری، محمدبن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، ج3، ص 269 – 271.
22. شیبانی، ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج2، ص 32.
23. دیوان قیس بن الخطیم، ص 90.
24. شیبانی، ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج1، ص 551؛ طبری، محمدبن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، ج2، ص 512.
25.هاشمی، علی، المرأة فی الشعر الجاهلی، ص 74؛ بستانی، کرم، النساء العربیات، ص 41.
26. شیبانی، ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج1، ص 313.
27. همان.
28. واقدی، محمدبن عمر، المغازی، ج1، ص 202 و 204.
29. همان، ص 225.
30. شیبانی، ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج1، ص 223.
31. همان، ص 350.
32. دیوان قیس بن الخطیم، ص 51.
33. عسقلانی، ابن حجر، الاصابه، ج8، ص 265.
34. همان، ص 193.
35. همان، ج7، ص 641.
36. همان، ج8، ص 107.
37. واقدی، محمدبن عمر، المغازی، 250.
38. همان، ص 285.
39.هاشمی، محمدبن سعد، الطبقات الکبری، ج8، ص 291.
40. شیبانی، ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج1، ص 360.
41. مولی بک و بجاوی، ایام العرب فی الجاهلیة، ص 324.
42. فروخ، عمر، تاریخ الجاهلیة، ص 98.
43. مولی بک و بجاوی، ایام العرب فی الجاهلیة، ص 142 – 168؛ شیبانی، ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج1، ص 336-352.
44. اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، ج2، ص 107.
45.هاشمی ،علی، المرأة فی الشعرالجاهلی، ص 67.
46. اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، ج11، ص 54.
47. ابوتمام حبیب بن اوس طائی، دیوان الحماسه، ص 211.
48. اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، ج2، ص 271-273.
49. طبری، محمدبن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، ج2، ص 80.
50. اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، ج1، ص 348.
51. میدانی، احمدبن محمد، مجمع الامثال، ج2، ص 232.
52. عسقلانی، ابن حجر، الاصابه، ج8، ص 191.
53. طبرانی، سلیمان بن احمد المعجم الکبیر، ج13، ص 410.
54. شیبانی، ابن اثیر، اسدالغابه، ج7، ص 270.
55. عسقلانی، ابن حجر، الاصابه، ج8، ص 204.
56. کحاله، عمر رضا، اعلام النساء، ج1، ص 267.
57. عسقلانی، ابن حجر، الاصابه، ج7، ص 475.
58. بحتری، ولیدبن عبید، الحماسة، ص 11.
59. دیوان النابغة الذبیانی، ص 44.
60. اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، ج11، ص 102.
61. حلبی، السیرة الحلبیه، ج1، ص 144.
62. همان، ص 140.
63. ابن منظور، لسان العرب، ج17، ص 317.
64. طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، ج32، ص 178.
65. عسقلانی، ابن حجر، الاصابه، ج7، ص 703.
66. به زنان کنیز مغنیه قیان گفته میشد که غنا حرفهی اصلی این افراد به شمار میآمد. نک: المراة فی الشعر الجاهلی، ص 562.
67. اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، ج17، ص 380. عفیفی، عبدالله، المرأة العربیه فی جاهلیتها و اسلامها، ج1، ص 85.
68. عسقلانی، ابن حجر، الاصابه، ج7، ص 585.
69. همان.
70. جوادعلی، المفصل، ج5، ص 188.
71. جاحظ، عمروبن بحر، الرسائل الکلامیه، ص 72.
72. ابن ابی اصیبعة، عیون الأنباء فی طبقات الأطبا، ص 162.
73. عسقلانی، ابن حجر، الاصابه، ج3، ص 18 و ج7، ص 711.
74. جاحظ، عمروبن بحر، الحیوان، ج7، ص 28.
75. میدانی، احمد بن محمد، مجمع الامثال، ج2، ص 7 و 8؛ شکری آلوسی، محمود، بلوغ الارب، ج3، ص 282.
76. ابن هشام، السیرة النبویة، ج1 – 2، ص 204.
77. همان، ص 225.
78. همان، ص 159؛ میدانی، احمدبن محمد، مجمع الامثال، ج2، ص 575.
مشهدی علی پور، مریم؛ (1390)، مطالعهی تطبیقی جایگاه زن در جاهلیّت، تهران: مؤسسهی انتشارات امیرکبیر، چاپ اول