برای بررسی بهتر جاهلیت، لازم است که به اوضاع جزیرة العرب در عصر جاهلیت نگاهی گذرا شود.
1. موقعیت جغرافیایی جزیرة العرب
شبه جزیرهی عربستان که آنرا جزیرةالعرب نیز میگویند، بزرگترین شبه جزیرهی دنیاست. شبه جزیره را بیابانهای بزرگ و شنزارهای گرم و تقریباً سکناناپذیر فراگرفته است. فقط گاهی در امتداد ساحل، بر اثر بارندگی، آبهای اندکی پیدا میشود که پارهای از قبایل عرب، مدت کمی شترها و چهارپایان خود را به آنجا میبردند.در عربستان، هر چهل سال یکبار برف میبارد و هنگام شب، گرما تا 3 درجهی سانتیگراد بالای صفر میرسد، اما آفتاب در روز چهره را میسوزاند و خون را در رگها میجوشاند. در آن هوای گرم که گاهی همراه با گرد و غبار است، مردم، به ناچار، باید لباسهای بلند برتن کنند و سر را هم با پارچه بپوشانند. (1)
این ویژگیهای جزیرةالعرب بیانگر محیطی خشن، ناسازگار و نامساعد برای زندگی است. جغرافی نویسان، جزیرةالعرب را گاهی بر حسب وضع طبیعی، آب و هوا و گاهی بر حسب نژاد و قوم تقسیم کردهاند. (2)
بعضی از دانشمندان معاصر، آن را به سه بخش اصلی تقسیم کردهاند که عبارتند از:
حجاز:
این سرزمین بخش شمالی و غربی عربستان را تشکیل میدهد. حجاز سرزمینی کوهستانی، دارای بیابانهای غیر زراعی و سنگلاخهای فراوان است که هوای گرم و سوزانی دارد. این وضع، تأثیر مهمی در چگونگی زندگی ساکنان آن داشته است؛ زیرا، اعراب این منطقه به علت کمی گیاهان و چراگاه، نمیتوانستند دام و احشام دیگری داشته باشند غیر از رمههای کوچک و شتر که حیوانی سازگار است؛ از این رو، برخلاف بخش جنوبی که مردمانی شهرنشین و کشاورز بودند، ساکنان این بخش فاقد تمدن و عمدتاً چادرنشین و بیابان گرد بودند.از شهرهای مهم حجاز، مکه، مدینه و طائف است.
بخش مرکزی:
این بخش وسیعترین قسمت شبه جزیرهی عربستان است و به صحرای عرب معروف است. در این صحرای کم آب و پوشیده از شن، باران به ندرت در زمستان میبارد. منطقهی نجد، که جزء همین قسمت است، سرزمینی مرتفع و آبادیهای آن اندک است. (3)بخش جنوبی:
این منطقه که به یمن معروف است، مناطق کوهستانی، جلگه ای، ساحلی و بیابانی دارد. ناحیهی یمن، پرنعمتترین نقطهای است که در جزیرةالعرب دیده میشود. سابقهی تمدن درخشان و با عظمتی دارد و آثار و نمونههای تمدن آن روز یمن، تا امروز هم باقی است. در شهر مآرب، شهر معروف سبأ، کاخهای آسمان خراش با دروازهها و طاقها و ظروف مزیّن به طلا و نقره و همچنین تخت خوابهای فلزی فراوانی وجود داشت. (4) بنابراین، تمدن کم وسعت نواحی یمن و باریکههای ساحلی آن را باید از حجاز و بیابانهای سوزان جدا کرد.2. اوضاع سیاسی جزیرةالعرب
پیش از ظهور اسلام، نام عربستان به عنوان یک واحد سیاسی، به جز در تعبیرات مبهم یونانیان، در منبع دیگری نیامده است. (5) سازمان سیاسی عربستان پیش از اسلام، برروابط ابتدایی خویشاوندی، طایفهای و قبیلهای استوار بود، ولی در همه عربستان این گونه بود.الف - یمن
در یمن، که از تمدن بهرهای داشتند، نظام پادشاهی حاکم بود و دولتهای متعددی صدها سال پیش از میلاد مسیح به وجود آمده بودند. از جمله حکومتهای مشهور این منطقه میتوان به معینیان، قتبان، سباییان، حضرموت، نبطیان، حمیریان، تدمر، غسانیان، آل کنده و لخمیان اشاره کرد. (6)ب - حجاز
عرب حجاز برخلاف اهل یمن تابع حکومتی نبود. در حجاز، و به طور کلی در شمال و مرکز جزیرةالعرب، به علل متفاوتی تشکیل حکومت امکان پذیرنبود و حکومت و قدرت مرکزی حتی در شهرها هم وجود نداشت (7) که از جملهی این علل عبارتند از: 1. زندگی عشایری و مهاجرت آنها که برای چرای گلهها و امرار معاش در پی یافتن چراگاهی از منطقهای به منطقهی دیگر کوچ میکردند؛ 2. دور بودن مناطق سکناپذیر؛ 3. دوری اعراب از همدیگر به دلیل وجود بیابانهای فراوان و نبود راههای ارتباطی؛ 4. محدود بودن منابع طبیعی که این محدودیت منجر به جنگهای زیادی بین قبایل میشد؛ 5. کنترل ناپذیر بودن آنها، که از همان ابتدا به زندگی آزاد عادت کرده بودند.اساس اجتماع عرب را قبیله، و نظام سیاسی و اجتماعی آنان را نظام قبیلهای تشکیل میداد. این نظام در تمام شئون و ابعاد زندگی آنان منعکس بود. در این نظام، هویت افراد فقط با انتساب به یکی از قبایل مشخص میشد. زندگی قبیلگی نه تنها در میان صحرانشینان، بلکه در میان شهرنشینان نیز به خوبی نمایان بود و رابطهی عصبیت منشأ قدرت سیاسی و دفاعی بود و افراد قبیله را به همدیگر مرتبط میساخت.
3. اوضاع اجتماعی جزیرة العرب
برای شناخت بهتر زندگی مردم جاهلی، ابعادی از اوضاع اجتماعی جزیرة العرب را بررسی میکنیم.الف - قبیله
قبیله عبارت بود از مجموع چند خانوادهی خویشاوند و پیوندی که افراد آن را با یکدیگر مرتبط میساخت و بین آنان هم بستگی ایجاد میکرد. (8)نمایندهی قبیله را که «رئیس، شیخ، امیر یا سید» مینامیدند، (9) معمولاً کهن سالترین فرد قبیله بود که در مکان خاصی مستقر نبود. (10)
شهرنشینان که به عرب معروف بودند، به دلیل رفت و آمد با گروههای مختلف با فرهنگهای متفاوت، از لحاظ فرهنگی و فکری با مردم بدوی تفاوت داشتند. سطح فکری آنها در مقایسه با بادیه نشینان بهتر بود و آشنایی آنها از مسائل اطراف خود نیز افزونتر بود. (11)
ابن خلدون به این موضوع که «بادیه نشینان به خیر و نیکی نزدیک ترند» و نیز «بایده نشینان از شهرنشینان دلیرترند» طی دو فصل پرداخت است. (12) عرب، به صحرا بیش از شهر علاقه داشت. آنها به دلیل میل به کوچ کردن، اشتغال به زراعت و صناعت را بدترین عار برای خود میدانستند، (13) چرا که بادیه در مقایسه با شهر، محدودیت کمتری داشت و افراد از آزادی بیشتری برخوردار بودهاند. لامنس میگوید: «عرب مثالی است برای آزادی؛ آن هم آزادی مفرط و نامحدود». (14) به دلیل وجود این آزادی مفرط نمیتوان از خصلت حلم در آنها سراغی گرفت؛ چرا که روحیهی صبر در عین حال که در اختیار خود انسان است، محیط نیز در به وجود آوردن آن تأثیر فراوانی دارد. (15)
ب - طبقات اجتماعی
جامعهی قبیلهای در عصر جاهلی به سه طبقهی اجتماعی تقسیم میشد: طبقهی اصیل، طبقهی موالی، طبقه بندگان و بردگان.طبقهی اصیل:
طبقهی اصیل گروهی بود که رابطهی خونی، آنها را به یکدیگر پیوند میداد. آنان مانند ستون قبیله به شمار میآمدند و در پاسخ به ندای قبیله همیشه آماده بودند. قبیله نیز در مقابل، آنها را در حمایت کامل خود قرار میداد و به آنها حق تصرفی، از جمله اجاره اعطا میکرد. اما در عین حال اجازهی خروج از عرف و رسوم و موازین قبیله را به آنان نمیداد و اگر کسی مرتکب رفتار زشتی میشد که با دیدگاه قبیله ناسازگاری داشت، قبیله او را طرد میکرد و بیرون میراند. (16)طبقهی موالی:
طبقهی موالی از هم پیمانانی تشکیل میشدند که به علت ارتکاب جرم از قبیلهی خود طرد و رانده میشدند، و پس از آن براساس رابطهی هم جواری و پناهندگی به عنوان مولا وارد قبیلهی دیگر میشدند. عیاران (17) ماجراجو و بردگان آزاد شده نیز در شمار موالی قرار داشتند. (18)این افراد منزلتی پایینتر از طبقهی اصیل داشتند، ولی همان حقوق و وظایفی را داشتند که افراد دیگر قبیله ازآن برخوردار بودند؛ با این تفاوت که رابطهی پناهندگی موقت بود و فقط تا وقتی دوام مییافت که پناهنده تحت حمایت پناه دهنده قرار داشت و با خارج شدن وی از حمایت او، پایان میگرفت. (19)
طبقهی بردگان:
قشر عظیمی از جامعه را در جاهلیت بردگان تشکیل میدادند. آنها که اغلب اسرای جنگی بودند، پایینترین طبقهی جامعه را تشکیل میدادند و از هر گونه امتیازی محروم بودند؛ (20) اما به رغم این محرومیت، از جانب صاحبان خود، وظایف سنگینی بر دوش آنان گذاشته میشد. همچنین کارهایی مانند آهنگری، حجامت و نجاری را که عربها انجام دادن آنها را برای خود ننگ میشمردند، به بردگان واگذار میکردند. (21) در صورتی که برده عمل خارق العادهای انجام میداد یا خدمت بزرگی در حق ارباب خود به جا میآورد، میتوانست زمینهی آزادی خود را فراهم آورد.فقرا و اغنیا:
در میان عربها، گروهی ثروتمند بودند و در ناز و نعمت به سر میبردند و گروهی نیز از فقر و تنگ دستی رنج میبردند. ثروتمندان یا به تجارت میپرداختند یا در اطراف صحرای عرب نظیر یمن، حیره، حدود شام و مناطق خوش آب و هوا به زراعت مشغول بودند. تعداد توانگران عرب در مقایسه با تنگ دستان و فقیران که اکثریت بادیه را تشکیل میدادند، بسیار اندک بود. (22)عامهی عربها را مردم نیازمند و فقیر تشکیل میدادند. شعر عرب بسیاری از این تنگ دستان را به تصویر کشیده است. عروة بن ورد، از تحقیر خود به وسیلهی مردم به علت فقر و پراکنده شدن مردمان از پیرامون خود این گونه سخن میگوید:
«ذرینی للغنی اسعی فانی *** رأیت الناس شرهم الفقیر
و اهونهم و احقرهم لدیهم *** و ان أمسی له نسب و خیر
و یقصی فی الندی و تزدریه *** حلیلتة و ینهره الصغیر (23)
بگذارید در راه بی نیازی بکوشم، که من نیازمندان را بدترین مردم یافتم. فقیران و نیازمندان در نظر مردم، خوارترین و حقیرترین مردمان هستند، اگر چه نسب نیکی داشته باشند. در انجمنها از او دوری میشود. زنش او را حقیر میشمرد و کودک وی را سرزنش میکند».
4. اوضاع فرهنگی جزیرةالعرب
در جزیرة العرب فرهنگهای مختلفی به دلیل وجود مذاهب متفاوت به چشم میخورد:الف - بت پرستی
به گفتهی مورخان، عرب عدنانی و قحطانی همه تابع دین ابراهیم (علیه السلام) بودند و دین خود را از اسماعیل (علیه السلام) گرفته بودند. (24) از دیدگاه قرآن، (25) این نکته قطعی است که ابراهیم به مکه آمد و کعبه یادگار اوست. در تمام یادگارهای شعری و غیر شعری عرب، سخن از ابراهیم، کعبه و موضوعاتی است که دربارهی شریعت ابراهیمی است. بنابراین، آنچه از نظر اعتقادی در این جزیره سابقهی تاریخی دارد، اعتقاد به توحید است. این اعتقاد به مرور زمان و پس از ظهور عمربن لحی (26) به شرک تبدیل شد. سپس به مرور زمان عواملی مانند جهل، حس گرایی انسان، (27) اختلافها و رقابتهای قبیلگی (28) و ... به گسترش دامنهی آن کمک کرد و اشکال مختلف بت پرستی و شرک مانند پرستش ستارگان، جنیان و فرشتگان و ... رواج پیدا کرد. رفته رفته مراسم گوناگون نیایش، نذر و استمداد از بتها، شاخ و برگ فراوان یافت و تعداد بتها فزونی گرفت؛ به طوری که در هر خانهای بتی وجود داشت که هنگام سفر به آن دست میکشیدند و از آن تبرک میجستند؛ (29) چنانچه هنگام فتح مکه به غیر از سیصد و شصت بت معروف در این شهر، (30) بتهای فراوان دیگری نیز در هر خانه وجود داشت. البته باید گفت که در بت پرستی آنها، به دلیل تأثیر یکتاپرستی ابراهیمی، بتها مقام الوهیت و خالقیت را نداشتند (31) و فقط مقام ربوبی را برای آنها قائل بودند.ب - یهودیت
یهودیان، چند قرن پیش از ظهور اسلام به دلایل مختلفی از جمله حملهی بخت النصر و هجوم رومیان به فلسطین و تسلط بر آن منطقه (32) و آگاهی از ظهور پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در عربستان، از فلسطین پراکنده شدند و بیشتر در کشور یمن و شهر یثرب ساکن شدند. (33) ابن قتیبه نیز محل سکونت اکثریت یهود را قبیلههای حمیر، کنانه، بنی حارث بن کعب کنده بیان میکند. (34)یهودیان در هر منطقهای از عربستان که سکوت میگزیدند، در پرتو مهارتهایشان در کشاورزی، آهنگری، زرگری و ساخت اسلحه، مشهور میشدند. (35)
به سبب روابط و هم نشینی قبیلهی اوس و خزرج با یهود، گروهی از آنها به آیین یهودا وارد شدند. (36) جوادعلی نیز در المفصل تأیید میکند که تعدادی از اعراب به کیش یهودیت وارد شدند. (37)
خیلی از آداب و رسوم و عقاید یهود در مسائل خانوادگی عرب نیز نفوذ کرده بود چنان که آنها به تقلید از یهودیان، به زنان خود هنگام عادات ماهانه هیچ احترامی نمیگذاشتند و آنها را از خود دور نگه میداشتند یا زمانی که زنی از آنها نگران مرگ نوزاد یا کودک خود میشد، نذر میکرد که در صورت بهبودی فرزندش، او را یهودی کند. (38)
ج - مسیحیت
آنچه مسلم است اینکه کیش نصرانی در عربستان کم و بیش وجود داشت، اما تاریخ ورود آن کاملاً معلوم نیست. شوقی ضیف مینویسد که ورود نصرانیت در یمن احتمالاً در قرن چهارم میلادی بوده است. (39)به رغم نفوذ گستردهی مسیحیت در جنوب عربستان و منطقهی شامات، مسیحیت هرگز در منطقهی حجاز نفوذ گستردهای پیدا نکرد؛ ولی این بدان معنی نیست که شهرهای حجاز خصوصاً مکه، از وجود مسیحیان به کلی خالی بوده است.
گرایش عرب و حنیفیان به مسیحیت بیشتر از یهودیت بوده است. یعقوبی برخی از قریشیهایی را نام میبرد که به رهبانیت گرایش یافته بودند. (40) قرآن هم به طور اجمال از مسیحیت برخلاف یهودیت ستایش کرده و آنان را حق پذیر معرفی کرده است. (41)
5. روحیات و صفات عرب
در اخلاق عرب، خصایص خوب و بد هر یک تا حد افراط خودنمایی میکند که وجود این صفات متضاد در وجود آنها انسان را به شگفتی وامی دارد.الف - سخاوت و کرم
عرب به کرم و بخشش و مهمان نوازی شهره بود. آنان در بخشش مبالغه میکردند و آن را یکی از مظاهر سیادت و سروری میدانستند. بخشش عرب در پذیرایی از مهمان، گرامیداشت بیوه زنان، یتیمان و درماندگان تجلی مییافت، به ویژه آنگاه که سرما شدت میگرفت و برخی مردم غذایی برای خوردن نمییافتند، آنان که داشتند، دریغ نمیکردند. (42)همچنین اعراب میکوشیدند، برای جذب مهمان، سگها پارس کنند. (43) از عواملی که شاعران عصر جاهلی را به سرودن هجویه وامی داشت، خاموش کردن آتش به هنگام پارس سگها برای مهمانان بود. اخطل در هجو جریر از این عمل چنین تعبیر کرده است:
«قوم اذا استنتح الأضیاف کلبهم *** قالوا لأمهم بولی علی النار (44)
آنان قومی هستند که چون مهمانان سگ آنان را به پارس کردن وا دارند، به مادر خود میگویند با پول خود آتش را خاموش گردان».
قماربازی آنان نیز از سخاوت و کرم آنها ریشه میگرفت؛ ثروتمندان در شدت سرما و سختیهای روزگار بر سر گوسفند و شتر قمار میکردند و چون یکی میبرد، گوشت قربانی را میان نیازمندان و فقیران تقسیم میکرد. از این رو شاعران، قماربازان را ستایش میکردند و کسانی را که قمار نمیباختند، نکوهش میکردند و آزمند و بخیل مینامیدند.
لبیدبن مالک در این باره میگوید:
« وجزور أیسار دعوت لحتفها *** بمغالق متشابه اجسامها
أدعو بهن لعاقر او مطفل *** بذلت لجیران الجمیع لحامها
فالضیف و الجار الجنیب کأنّما *** هبطا تبالة مخصباً أهضامها (45)
برای نحر کردن شترانی که در قمار باخته ام، یاران را فراخواندم تا با همان تیرهای قرعه کشی که مناسب شتران است، آنها را نحر کنند؛ آنگاه گوشت آنها را به همسایگان و تازه واردان میدهم. و مهمان و همسایه آنها را چنان میخورند که گویی به درّه «تباله» و دامنههای پرخیز و برکت آن درآمدهاند».
ب - شجاعت
اعراب در دفاع از شرافت قبیله یا زنان خود و صیانت آنان از خواری و ذلت اسارت، شجاع و دلیر بودند و در این راه، اعتنایی به مرگ نمیکردند. البته شجاع و نترس بودن، لازمهی زندگی طبیعی آنها بود که همیشه همراه با جنگ و خون ریزی بود. عرب ترس را از مظاهر ذلت میشمرد.از نظر عرب، جنگجویان دلیر و دلاوران بی باک، برترین منزلت را داشتند، لذا در اشعار صحرانشینان عرب، قریش را به سبب اشتغال به تجارت و انصراف از امور جنگ آماج تحقیر قرار دادهاند. (46) عرب بهترین مردن را مرگی میدانست که در جنگ و با شمشیر باشد.
عمروبن معد یکرب در شعر خود این معنی را چنین بیان کرده است:
«وقرب للنطاح الکبش یمشی *** و طاب الموت من شرع و ورد (47)
در کنار دلاوران و جنگجویان راه میسپارد، و وارد شدن به آبشخور مرگ برای او خوشایند است». همچنین این شعر عمروبن کلثوم، تصویری از چنین فرد عرب را ارائه میدهد:
«معاذ الله أن تنوخ نساؤنا *** علیهالکٍ او نضبح من القتل
قراع السیّوف بالسیوف احلّنا *** بأرض بزاح ذی أراک و ذی اثل (48)
پناه میبرم به خدا از اینکه زنان ما بر کشتهی خود نوحه گری کنند و یا از قتل ضجه سر دهند؛ چکاچک شمشیرها در زمین گسترده و دارای درختان اراک و اثل (شورگز)، برای ما شیرین است».
ج- وفای به عهد
اعراب به وفاداری به عهد و نفرت از پیمان شکنی شهره هستند. آنها در راه وفای به عهد تا سرحدّ قربانی اولاد نیز پیش میرفتند و هم پیمان نزد آنها از فرزند و برادر هم برتر بود.قصهی سموال و وفای او نشانهی بارز این صفت است؛ او از تسلیم زرههایی که امرؤالقیس نزد وی به امانت گذاشته بود، به حارث بن ابی شمر غسّانی خودداری کرد و در قصر خود در یتماء سنگر گرفت. حارث او را به کشتن یکی از پسرانش تهدید کرد و این تهدید به مقاومت و پافشاری سموأل افزود و در نتیجه، پسر سموأل جان خود را برای وفاداری پدر به عهدش از دست داد.
سموأل در این باره میگوید:
«وفیت بذمة الکندی انّی *** اذا ما ذم أقوام وفیت (49)
من به عهد کندی وفا کردم و اگر با قومی پیمان ببندم، همواره به آن وفا میکنم».
همچنین به وفاداری حنظلة بن عفراء مثل زدهاند که منذربن امرؤالقیس به علت اینکه حنظله در «روز خشم» گذرش به حیره افتاده بود، به مرگ وی فرمان داد. شریک بن عمرو به مدت یک سال ضامن وی شد تا در صورتی که پس از انقضای مدت تعیین شده برنگردد، به جای وی کشته شود. وقتی مدت معین به پایان رسید و همه چیز برای کشتن شریک بن عمرو به جای حنظله فراهم گردید، حنظله درحالی که زنی را برای سوگواری و تعزیه خوانی خویش به همراه خود داشت، از دور نمایان شد. منذر از وفاداری وی در شگفت ماند؛ او را آزاد کرد و از جرمش درگذشت. (50)
د- قتل و غارتگری
ابن خلدون میگوید: «این قوم بر حسب طبیعت، وحشی و یغماگر بود و موجبات وحشی گری چنان در میانشان استوار بود که جز خوی و سرشت آنها شده بود». سپس اضافه میکند: «خوی آنها غارت گری بود و هرچه را در دیگران میدیدند، میربودند و تاراج میکردند و روزی آنها در پرتو نیزهها فراهم میآمد و در ربودن اموال دیگران حد معینی قائل نبودند». (51)به فردی اعرابی گفتند: آیا حاضری در بهشت وارد شوی و از کسی که به تو آزاری رسانده بگذری؟ در پاسخ گفت: برای من آسان است که به جهنم روم و انتقام خود را بگیرم. (52)
در تاریخ عرب، بیش از هزار و هفتصد جنگ ثبت شده است. برخی از جنگها بیش از 100 سال طول میکشید؛ (53) یعنی، چندین نسل با یکدیگر در جنگ بودند. عرب جاهلی معتقد بود که «خون را جز خون نمیشوید».
زهیربن ابی سلمی میگوید:
«و من لَم یَذُد حوضهِ بسلاحِهِ *** یهدّم و من لایظلم الناسی ظلم (54)
آن کس که با شمشیر حریم خویش را پاس ندارد، نابود میشود و آن کس که بر مردم ستم نکند، مورد ستم قرار میگیرد».
هـ - مفاخره
یکی از صفاتی که در ابعاد فردی و اجتماعی اعراب بیشتر ظهور داشت تفاخر بود که دو شخص یا دو قبیله در برابر هم، مفاخر خود را برمی شمردند تا یکی از این دو مغلوب شود یا در ردیف هم قرار گیرند. تفاخر به یکی از مظاهر زندگی عرب تبدیل شده بود و از صفات پسندیده محسوب میشد. (55)آنها به هر یک از ارزشهای حاکم در آن جامعه، که نوعاً ارزشهای موهوم و پوچ بود، مینازیدند.
علاوه بر صفاتی همچون شجاعت، وفاداری و مهمان نوازی، مال و ثروت، کثرت اولاد یا افراد قبیله، (56) شمشیرزن بسیار، وابستگی به قبیلهی قدرتمند، اجداد (57) و چهارپایان (58) که به آنها افتخار میکردند، به امور دیگری نیز مباهات میکردند که فقط در محیط جاهلیت و افکار خاص عرب از مدایح و مفاخر شمرده میشد. از این امور، به گشادگی دهان، بزرگی جمجمه، فزونی غارت، شوهر ندادن زنان به بیگانه، (59) بلندبون صدا (60) و ... میتوان اشاره کرد.
پینوشتها:
1- ویل دورانت، تاریخ تمدن، ترجمهی ابوطالب صارمی. ابوالقاسم پاینده و ابوالقاسم طاهری، ج4، بخش اول، چ 4، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1373 ش، ص 198.
2- مقدسی، از دانشمندان قرن چهارم، آن را شامل چهاربخش بزرگ حجاز، یمن، عمان و هجر میداند، نک: محمدبن احمد مقدسی احسن التقاسیم فی معرفة الاُقالیم، ترجمهی علی نقی منزوی، ج1، چ1، تهران: شرکت مؤلفان و مترجمان ایران، 1361 ش، ص 102. ولی دیگران آن را شامل پنج بخش تهامه، حجاز، نجد، یمن و عروض میدانند، نک: یاقوت بن عبدالله حموی بغدادی، معجم البلدان، به تحقیق فرید عبدالعزیز، جندی، ج2، چ1، بیروت: دارالکتب العلمیه، 1410 ق، ص 253. محمود شکری آلوسی، پیشین ج1، ص 187، جوادعلی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج1، بغداد: جامعة البغداد، 1413 ق، ج1، ص 167.
3- محمودشکری آلوسی، بلوغ الارب فی معرفة احوال العرب، به تحقیق محمدبهجة الأثری، ج1، ص 299.
4- گوستاولوبون و جرجی زیدان، تاریخ تمدن اسلام و عرب، ترجمهی هادی حاتمی، بی جا: کتابخانهی صدرا، 1357 ش، ص 96.
5- ویل دورانت، پیشین، ج4، بخش اول، ص 200.
6- حسنی، علی اکبر، تاریخ تحلیلی و سیاسی اسلام، چ2، بی جا: دفتر نشر فرهنگ اسلام، 1382ش، ص 73-79.
7- عبدالرحمن بن خلدون، مقدمة ابن خلدون، ج1، چ2، بیروت: دارالفکر، 1408ق، ص 161.
8- احمد امین ، فجرالاسلام، چ10، بیروت: دارالکتاب العربی، 1969م، ص 225.
9- عبدالمنعم ماجد، التاریخ السیاسی للدّولة العربیة، ج، چ4، قاهره: مکتبة الانجلو، 1967م، ص 49.
10- خلیل عبدالکریم، قریش من قبیلة الی الدوله المرکزیة، چ2، قاهره: سینا، 1997، ص 283.
11- جوادعلی، پیشین، ج4، ص 274: سیره رسول خ دا، ج1، ص 165.
12- عبدالرحمن بن خلدون، پیشین، ج1، ص 153-155.
13- خلیل عبدالکریم، پیشین، ص 283.
14- احمد امین، پیشین، ص 33.
15- عاملی، جعفر مرتضی، الصحیح من سیرةالنبی الاعظم، ج1، قم، بینا، 1403 ق، ص 51.
16- مکة و مدینة فی الجاهلیة و عهد الرسول، چ2، بی جا: دارالفکرالعربی، بی تا، ص 32 .
17- عیاران عرب گروهی از تنگ دستان بودند که با ماجراجویی و هجوم در پی رسیدن به ثروت و بی نیازی بودند. به اعتقاد آنان، مال و ثروت از آن خداست و این حق محرومان است که آن را با زور از توانگران بگیرند. این عیاران حادثه جو، به شجاعت و گردن فرازی شهره بودند. احمد محمد حوفی، الحیاة العربیة من الشعر الجاهلی، بیروت: داراحیاء التراث العربی ص 226-234.
18- شوقی ضیف، تاریخ الادب العربی، قاهره: دارالمعارف، 1994م، ص 7.
19- عبدالعزیز سالم، تاریخ عرب قبل از اسلام، ترجمهی باقر صدری نیا، چ1، تهران: علمی و فرهنگی، 1380 ش، ص 337. یحیی جبوری، الجاهلیة، بغداد، المعارف، 1388ش، ص 59.
20- عبدالعزیز سالم، پیشین، ص 338.
21- جبوری، یحیی، پیشین، ص 60.
22- عبدالعزیز سالم، پیشین، ص 338.
23- احمد محمد حوفی، پیشین، ص 224.
24- محمود شکری آلوسی، پیشین، ج2، ص 194.
25- حج، آیهی 78.
26- بیشتر دو علت را سرچشمهی اصلی پیدایش بت پرستی در میان عرب ذکر کردهاند. کلبی که معروفترین مورخ در این زمینه است، این دو علت را به این صورت بیان میدارد: 1- وقتی که فرزندان اسماعیل در مکه افزایش یافتند، ناگزیر برای تأمین زندگی به شهرها و مناطق دیگری میرفتند؛ لذا براساس علاقهای که به مکه داشتند، هر کدام سنگی از حرم را به احترام مکه و حرم، همراه خود میبردند و هر جا فرود میآمدند، گرد آن طواف میکردند و کم کم انگیزهی اصلی آن فراموش شد و هر کدام از سنگها به بت تبدیل شد. 2- رئیس قبیلهی خزاعه در سفری که به شام داشت از آنجا بتی را با خود آورد و مردم را به پرستش آن دعوت نمود. نک: ابن کلبی، الاصنام، ترجمهی محمدرضا جلالی نائینی، چ2، تهران: نشر نو، 1364 ش، ص 105.
27- انسان میخواهد حتی خدایش ملموس و محسوس باشد. نک: السیرة الحلبیه، علی بن برهان الدین حلبی، ج1، ص 13.
28- هر قبیلهای میخواست بت جداگانهای داشته باشد. نک: رسول جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام (سیره رسول خدا)، ج1، ص 183.
29- ابن کلبی، پیشین، ص 129.
30- محمدبن عبدالله بن احمد ارزقی، اخبار مکه شرفها الله تعالی، ج1، بی جا، بی تا، ص 121.
31- یونس، آیهی 18؛ زمر، آیهی 3؛ مریم، آیهی 81؛ یس، آیهی 74.
32- ابوالفرج اصفهانی، الأغانی، بیروت: داراحیاء التراث العربی، بی تا، ج22، ص 108.
33- احمدبن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج1، چ1، قم، الشریف الرضی: 1373ش، ص 257.
34- عبدالله بن مسلم بن قتیبه، المعارف، به تحقیق ثروة عکاشه، ج1، قم، الشریف الرضی، 1415 ق، ص 226.
35- احمدامین، پیشین، ص 24.
36- عبدالله بن مسلم بن قتیبه، پیشین، ص 266، یعقوبی، پیشین، ج1، ص 257.
37- جوادعلی، پیشین، ج6، ص 514.
38- مرکز فرهنگ و معارف قرآن، اعلام قرآن از دائرةالمعارف قرآن کریم، ج2، قم، بوستان کتاب، 1385ش، ص 445.
39- شوقی ضیف، پیشین، ص 99.
40- یعقوبی، پیشین، ج1، ص 257.
41- مائده، آیهی 80.
42- محمودشکری آلوسی، پیشین، ج1، ص 63.
43- همان، ص 66.
44- م. محمدحسین، الهجاء و الهجاؤون فی الجاهلیة، بی جا: مکتبة الآداب، بی تا، ص 35.
45- محمود شکری آلوسی، پیشین، ج1، ص 71.
46- افغانی، سعید، اسواق العرب فی الجاهلیة و الاسلام، چ2، قاهره: دارالکتب الاسلامی، 1413 ق، ص 105.
47- ولیدبن عبید بحتری، الحماسة، به تحقیق محمدنبیل طریفی، چ1، بیروت، دارصادر، 1423ق، ص 39.
48- ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، به تحقیق مکتب التراث، ج1، چ1، بیروت: داراحیاء التراث العربی، 1408 ق، ص 334.
49- ابوالفرج اصفهانی، پیشین، ج6، ص 311-313.
50- یاقوت حموی بغدادی، پیشین، ج4، ص 236، مادهی عریان؛ محمود شکری آلوسی، پیشین، ج1، ص 130.
51- عبدالرحمن بن خلدون، پیشین، ج1، ص 172.
52- احمدبن عبدالوهاب نویری، نهایة الارب، به تحقیق عبدالمجید ترحین، ج6، چ1، بیروت: دارالکتب العلمیة، 1424ق، ص 68.
53- جنگ بسوس از جمله جنگهای طولانی است. نک: محمد احمد جادمولی بک و علی محمد بجاوی، ایام العرب فی الجاهلیة، بیروت: داراحیاء التراث العربی، ص 144، 73 و 322.
54- دیوان زهیربن أبی سلمی، بیروت، دارصادر، بی تا، ص 30.
55- جوادعلی، پیشین، ج4، ص 575.
56- تکاثر، آیهی1: این آیه بر اثر شمارش تعداد نفرات دو قبیله که به شمردن مردگان نیز منجر شد، نازل شده است.
57- نوری، یحیی، اسلام و عقاید و آراء بشری یا جاهلیت و اسلام، تهران، مؤسسه انتشارات کتابخانه شمس، بی تا، ص 707.
58- محمودشکری آلوسی، پیشین، ج2، ص 210.
59- نوری، یحیی، اسلام و عقاید و آراء بشری یا جاهلیت و اسلام، تهران، مؤسسه انتشارات کتابخانه شمس، بی تا، ص 707.
60- جواد علی، پیشین، ج4، ص 293. خداوند در آیهی 1 سورهی حجرات ، آنها را از بلند کردن صدا نهی میکند.
مشهدی علی پور، مریم؛ (1390)، مطالعهی تطبیقی جایگاه زن در جاهلیّت، تهران: مؤسسهی انتشارات امیرکبیر، چاپ اول