پرتوى از سيره و سخنان سالار شهيدان ، امام حسین (علیه السلام)
منبع:www.essay.monajat.org
ميلاد با بركت حضرت ابى عبداللّه الحسين (علیه السلام) ، دومين فرزند امام على و فاطمه زهرا (عليهما السلام) بنا بر مشهور ، روز سوم شعبان سال چهارم هجرى در مدينه بوده است.
پس از ولادت ، پيامبر اكرم (ص) نام وى را «حسين» گذاشت، آن گاه او را بوسيد و گريست و فرمود :
تو را مصيبتى عظيم در پيش است ، خداوندا ! كشنده او را لعنت كن ! آن حضرت به مصباح الهدى و سفينة النّجاة و سيّد الشّهداء و ابوعبداللّه معروف است.
مسعودى مى نويسد : امام حسين (علیه السلام) مدّت هفت سال با رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) بود و در اين مدّت ، آن حضرت خود متصدّى غذا دادن و علم و ادب آموختن به امام حسين (علیه السلام) بود. شدّت علاقه پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) به حسين (علیه السلام) به قدرى بود كه كوچكترين ناراحتى او را نمى توانست تحمّل كند.
روزى پيامبر از در خانه فاطمه (عليها السلام) مى گذشت ، صداى گريه حسين را شنيد، وارد خانه شد و به دخترش فرمود :
مگر نمى دانى كه گريه حسين در من چقدر مؤثّر است ، آن گاه طفل را بوسيد و گفت :
«خداوندا! من اين كودك را دوست دارم تو نيز او را دوست بدار»
حديث معروف : «حُسَيْنٌ مِنّى وَ أَنـَا مِنْ حُسَيْن، أَحَبَّ اللّهُ مَنْ أَحَبَّ حُسَيْناً، حُسَيْنٌ سِبْطٌ مِنَ الاَْسْباطِ.»
يعنى : «حسين از من است و من از حسينم ، خداوند دوست دارد كسى را كه حسين را دوست مى دارد ، حسين سبطى از اسباط است.» موردِ قبول شيعه و سنّى است.
حسين بن على (علیه السلام) مدّت شش سالِ دوران كودكى اش را با پيغمبر اكرم (ص) سپرى كرد و پس از رحلت آن بزرگوار ، مدّت سى سال در كنار پدرش على (علیه السلام) به سر برد و در همه حوادث پرتلاطم دوران آن حضرت حضورى پرتلاش داشت.
پس از شهادت اميرمؤمنان (علیه السلام) ده سال تمام همراه و همگام با برادر عزيزش امام حسن (علیه السلام) زندگى كرد و پس از شهادت برادر در سال 50 هجرى ، به مدّت ده سال ، به ارزيابى حوادث زمان پرداخت و بارها به معاويه پرخاش كرد و پس از مرگ او در برابر حكومت يزيد ، شجاعانه ايستادگى و از بيعت با او خوددارى كرد تا اين كه در محرّم سال 61 هجرى به همراه گروهى از بستگان و ياران باوفايش، در سرزمين كربلا به شهادت رسيد.
حسين بن على(علیه السلام) نمونه كامل يك انسان برجسته و متشخّص بود و نام حسين در اذهان، همراه با شجاعت و ظلم ستيزى و جوش و خروش بر ضدّ هر گونه ستم و تبعيض است.
در دوران پنج سال حكومت پدر با او همكارى مى كرد و در پى چاره مى گشت كه پيش از آن كه امّت ، نَفَسِ واپسين را برآورد ، نفحه حياتى در او بدمد و در تاريخ طرحى نو دراندازد.
سال شصتم به پايان نرسيده بود ، امام حسين (علیه السلام) ديد كه مردم در مقابل برادرش امام حسن (علیه السلام) از نفس افتاده و هرچه از باقيمانده مكتب در ميانشان بوده از آنها دور گرديده و توده مردم ، خود را در گلوى گشاد بنى اميّه انداخته اند.
امام احساس كرد كه براى به حركت درآوردن امّت ، ديگر خطابه و سخنرانى حماسى كافى نيست ، بلكه بايد اراده شكست خورده امّت را به پذيرفتن فداكارى وادارد و آنان را بر ضدّ باطل بشوراند تا زمينه تحقّقِ حقّ را فراهم سازد و در اين راه ، با فداكارى منحصر به فرد خود ، براى حال و آينده معيارى ارزشمند و ثابت بر جاى نهاد.
آن گاه كه امام (علیه السلام) بر اثر تهاجم عمّال حكومت ناچار شد از مدينه خارج گردد ، در ضمن نوشته هاى ، هدف حركت خود را چنين شرح داد :
1ـ «من از روى خود خواهى و خوشگذرانى و يا براى فساد و ستمگرى قيام نكردم ، من فقط براى اصلاح در امّت جدّم از وطن خارج شدم. مى خواهم امر به معروف و نهى از منكر كنم و به سيره و روش جدّم و پدرم على بن ابيطالب عمل كنم.»
در اين سخن چند نكته مهمّ ، شايان توجّه است :
1 ـ اصلاح امّت ، 2 ـ امر به معروف و نهى از منكر ، 3 ـ تحقّقِ سيره و روش پيامبر و على(علیه السلام)
2ـ آن حضرت در مقام ديگرى فرموده است :
«بار خدايا! تو مى دانى كه آنچه از ما اظهار شده براى رقابت در قدرت و دستيابى به كالاى دنيا نبوده ، بلكه هدف ما اين است كه نشانه هاى دينت را به جاى خود برگردانيم و بلادت را اصلاح نماييم ، تا ستمديدگان از بندگانت امنيّت يابند و به واجبات و سنّت ها و دستورهاى دينت عمل شود.»
در اين سخن هم چند نكته قابل توجّه است :
1ـ برگرداندن نشانه و علائم دين به جاى اصلى خود
2 ـ اصلاحات در همه شهرها
3 ـ ايجاد امنيّت براى مردم
4 ـ فراهم ساختن زمينه عمل به واجبات و مستحبّات و احكام الهى.
3ـ در برخورد با سپاه حرّ بن يزيد رياحى فرمود :
اى مردم اگر شما از خدا بترسيد و حقّ را براى اهلش بشناسيد ، اين كار بهتر موجب خشنودى خداوند خواهد بود. و ما اهل بيت پيامبر (ص) ، به ولايت و رهبرى، از اين مدّعيانِ نالايق و عاملان جور و تجاوز ، شايسته تريم.
4ـ و نيز در مقام ديگر فرمود :
«ما اهل بيت به حكومت و زمامدارى ـ نسبت به كسانى كه آن را تصرّف كرده اند ـ سزاوارتريم.»
از اين دو بخش از سخن امام (علیه السلام) نيز به وضوح استفاده مى شود كه آن حضرت خود را شايسته رهبرى و زمامدارى بر مردم مى داند ، نه يزيد فاسد و دستگاه جائر او را.
بنابراين ، هدف امام حسين (علیه السلام) در اين قيام ، تحقّقِ كاملِ حقّ بوده است.
امورى كه آن حضرت به عنوان فلسفه قيامش به آنها اشاره مى كند ، از قبيل : اصلاح امّت ، امر به معروف و نهى از منكر ، تحقّق سيره پيامبر و على ، برگرداندن علائم و نشانه هاى دين به جاى خود ، اصلاحات در شهرها، امنيّت اجتماعى ، فراهم ساختن زمينه اجراى احكام ، همه و همه اين امور، زمانى قابل تحقّق و اجراست كه ولايت و حكومت در مجرا و مسير اصلى اش قرار گيرد و به دست امام (علیه السلام) بيفتد ؛ لذا فرمود : «ما اهل بيت شايسته اين مقاميم نه متصرّفانِ متجاوز و جائر»
پس هدف نهايى آن حضرت ، تشكيل حكومت اسلامى بر اساس سيره پيامبر و على بوده است كه در پرتو آن ، احكام الهى اجرا مى شود و نشانه هاى دين آشكار و شهرها اصلاح و امنيّت پابرجا و امر به معروف و نهى از منكر انجام و سيره و سنّت پيامبر و على متحقّق و در نتيجه كار امّت اصلاح مى گردد.
نكته شايان توجّه اين كه تلاش خالصانه براى تشكيل حكومت اسلامى كه منبع و منشأ تمام خيرات و بركات است ـ و شعبه مهّم ولايت على و آل على (علیه السلام) هم كه همان قبول حاكميّت و پذيرش تفسير آنان از دين است ـ غير از حكومت و سلطنت استبدادى و رياست طلبى و كشورگشايى بر اساس هواهاى نفسانى است كه منشأ تمام مفاسد و شُرور است.
2ـ بيدار كردن وجدانهاى خفته :
شهادت فجيع امام حسين (علیه السلام) در كربلا موجى شديد از احساس گناه در وجدان مسلمانانى كه او را يارى نكردند برانگيخت.
اين احساس گناه دو جنبه داشت : از يك طرف آنها را وادار مى ساخت كه گناهى را كه مرتكب شده اند با كفّاره بشويند و از طرف ديگر به كسانى كه آنها را به ارتكاب چنين گناهى واداشته بودند ، كينه و نفرت بورزند.
به طورى كه انگيزه قيام توّابين همان كفّاره يارى نكردن امام حسين(علیه السلام) و انتقام گرفتن از امويان بود.
مقدّر چنين بود كه آتش اين احساس گناه ، پيوسته برافروخته ماند و انگيزه انتقام از بنى اميّه در هر فرصت به انقلاب و قيام بر ضدّ ستمگران منتهى گردد.
3ـ ارائه اخلاق جديد :
قيام امام حسين (علیه السلام) موجب آن گرديد كه در جامعه ، نوعى اخلاق بلند نظرانه پديد آيد.
امام (علیه السلام) و فرزندان و يارانش در قيام بر ضدّ بنى اميّه، اخلاق عالى اسلامى را با همه صفات و طراوت آن نشان دادند.
آنان اين اخلاق را بر زبان نياوردند ، بلكه با خون خود آن را مسجّل ساختند.
مردم عادى قبايل عادت كرده بودند كه دين و وجدان خود را به بهاى اندك بفروشند و در برابر ستمكاران گردن خم كنند تا از عطاهاى آنان بهره مند گردند.
هدف مسلمانان عادى همان زندگى روزمرّه شخصى بود و تنها به زندگانى خويش مى انديشيدند. در آنان ، دردهاى اجتماعى تأثيرى نداشت ، به قول شاعر : از درد سخن گفتن و از درد شنيدن با مردم بى درد ندانى كه چه دردى است !
تنها كوشش آنان اين بود كه دسترنج خويش را حفظ كنند و به توجيهات رهبران رام باشند ، مبادا نامشان از فهرست حقوق بگيران حذف شود ، لذا در مقابل جور و ستمى كه مى ديدند ، خاموشى مى گزيدند و تمام تلاش آنها اين بود كه مفاخر قبيله اى خود را بازگو كنند و سنّت هاى جاهلى خويش را زنده سازند.
اصحاب حسين (علیه السلام) مردمى ديگر بودند كه در سرنوشت خويش با امام همراه شدند و با اين كه داراى زن و فرزند و دوستانى بودند و از بيت المال هم حقوقى دريافت مى نمودند و زندگانى نسبتاً راحتى داشتند و مى توانستند از لذّت هاى حيات برخوردار گردند ، از همه اينها چشم پوشيدند و براى نثار جان در راه حسين (علیه السلام) با ستمگران به ستيز برخاستند.
براى بيشتر مسلمانان آن روز ، اين نكته بسى جالب بود كه يك انسان بين زندگانى زبونانه و مرگ شرافتمندانه ، مرگ با عزّت را بر زندگى با ذلّت ترجيح دهد. براى مردم اين نمونه اى عالى و شگفت انگيز بود.
چنان خصلتى وجدان هر مسلمانى را تكان مى داد و او را از خواب سنگين و طولانى راحت طلبى و فرصت طلبى و بيدار مى كرد تا زندگى اسلامى شكلى ديگر گيرد; شكلى كه سالها پيش از قيام حسين(علیه السلام)از ميان رفته بود.
قيام امام حسين(علیه السلام) پس از ديرى خاموشى، از نو موجب برانگيختن روح مبارزه جويى گرديد و اين چنين قيام حسينى و كربلاى خونين او ، همه سدّهاى روحى و اجتماعى را كه مانع قيام و انقلاب مى شد، درهم فرو ريخت.
قيام حسين(علیه السلام) به مردم اين درس را آموخت كه به آنان بگويد: تسليم نشويد، انسانيّت خود را مورد معامله قرار ندهيد، با نيروى اهريمن بجنگيد، و همه چيز را در راه تحقّق آرمانهاى اسلام محمّدى (ص) فدا سازيد.
قيام حسينى در وجدان گروه بسيارى از مردم اين انديشه را برانگيخت كه با حمايت نكردن از حسين(علیه السلام) مرتكب گناه شده اند و بايد كفّاره بپردازند و كفّاره آن جز مبارزه با حاكمان جور و ظلم و ريشه كن نمودن بنياد فاسد استبداد، چيز ديگرى نيست.
اين گونه پس از نهضت حسينى (علیه السلام)، در مكتب، روح انقلاب دميده شد و مردم در انتظار رهبرى قاطع بودند و هرگاه پيشگامِ ظلم ستيزى را مى يافتند بر ضدّ حكومت بنى اميّه دست به انقلاب مى زدند.
در همه اين انقلابها، شعار انقلابيون، خونخواهى حسين(علیه السلام)بود.
انقلاب توّابين و انقلاب مردم مدينه و قيام مختار ثقفى در سال 66 هجرى و انقلاب زيد بن على بن حسين(علیه السلام) در سال 122 هجرى، نمونه هايى از ظلم ستيزى است كه همه آنها ريشه در حركت و قيام بى نظير حسينى(علیه السلام)دارد.
در اين انقلابها مسلمانان پيوسته به دنبال آزادى و عدالت بودند ـ كه حكومتكنندگان آن را خفه كرده بودند ـ و تمام اين تحرّكات به بركت تحرّك و قيام حسينى بود.
و اين گونه حسين(علیه السلام) درس حريّت و آزادگى و استقلال و ظلم ستيزى را تا دامنه قيامت به همه انسانها آموخت.
سخنان حضرت ابى عبداللّه الحسين، بهترين معرّف هدف والاى آن حضرت است، از سرتاسر كلمات حضرتش نداى انسان دوستى و حريّت و عدالت و ظلم ستيزى و مقاومت در برابر جور حاكمان زر و زور به گوش مى رسد.
از ميان كلمات قدسى آن حضرت، چهل حديث را برگزيده ايم كه تقديم خوانندگان ارجمند مى كنيم.
حضرت ابى عبداللّه الحسين (علیه السلام) خطاب به عالمان بى عمل و تاركان امر به معروف و نهى از منكر فرموده اند :
اى گروه نيرومندى كه به دانش مشهور و به نيكى مذكور و به خيرخواهى معروف و با نام خدا و مذهب در نفوس مردم ، با مهابت جلوه گريد ! شريف از شما حساب مى برد و ضعيف شما را گرامى مى دارد و كسانى كه بر آنها برترى و حقّى نداريد ، شما را بر خود ترجيح مى دهند ، شما وسيله حوائجى هستيد كه بر خواستارانش ممتنع است و به هيبت پادشاهان و كرامت بزرگان در راه گام برمى داريد ... ! و امّا حق ضعيفان را ضايع كرديد! و حقّ خود را كه به گمانتان شايسته آنيد طلب نموديد...! و با اين حال آرزوى بهشت الهى را داريد و همجوارى پيامبران و امان از عذابش را در سر مى پرورانيد !
2- اصلاح امّت ، نه قدرت طلبى :
در باره فلسفه قيامش فرمود : بار خدايا! تو مى دانى كه آنچه از ما اظهار شده براى رقابت در قدرت و دستيابى به كالاى دنيا نيست ; بلكه هدف ما اين است كه نشانه هاى دينت را به جاى خود برگردانيم و بلادت را اصلاح نماييم تا ستمديدگان از بندگانت امنيّت يابند و به واجبات و سنّت ها و دستورهاى دينت عمل شود.
3- بهداشت جسم و خودسازى :
اى مردم! شما را به تقواى الهى سفارش مى كنم و از (گناه كردن) در ايّامش برحذر مى دارم ... در مدّت عمر به سلامت و تندرستى جسم پيشى گيريد ... و از كسانى مباشيد كه بر گناه بندگان بيم دارند و خود از عقوبت گناه خويش آسوده خاطراند!
4- اقسام جهاد :
جهاد بر چهارگونه است : دوتاى آن فرض و يكى سنّت كه جز با فرض بر پا داشته نشود و ديگر جهاد سنّت.
امّا آن دوتايى كه فرض است ، يكى جهاد شخص با نفس خود در مقابل معصيت هاى الهى است و آن بزرگترين جهاد است و جهاد با كفّار كه هم مرز با شمايند فرض است.
و امّا جهادى كه سنّت است و جز با فرض برپا نشود ، جهاد با دشمن است و واجب است بر همه امّت و اگر جهاد را ترك كنند عذاب بر آنان آيد و اين عذابى است كه از خود امّت است.
و چنين جهادى بر امام سنّت است و حدّ آن اين است كه امام با امّت به سراغ دشمن روند و با آنها جهاد كنند.
و امّا جهادى كه سنّت مطلق است عبارت از هر سنّتى است كه شخص آن را برپا مى دارد و در برپايى و اجرا و زنده كردن آن تلاش مى كند. بنابراين، هر نوع كار و كوشش در اقامه آن از بهترين اعمال خواهد بود، زيرا كه آن زنده نمودنِ سنّت است و پيامبر اكرم (ص) فرموده است : «هر كه سنّت و روش نيكويى را به وجود آوَرَد پاداشش براى او خواهد بود و نيز ثواب هر كه تا روز قيامت بدان عمل كند، بدون آن كه از ثواب آنها هم چيزى كاسته شود.»
5- تباهى دنيا :
امام حسين (علیه السلام) در هنگام سفر به كربلا فرمود :
راستى اين دنيا ديگرگونه و ناشناس شده و معروفش پشت كرده و از آن جز نمى كه بر كاسه نشيند و زندگى اى پست ، همچون چراگاه تباه ، چيزى باقى نمانده است. آيا نمى بينيد كه به حقّ عمل نمى شود و از باطل نهى نمى گردد ؟ در چنين وضعى مؤمن به لقاى خدا سزاوار است. و من مرگ را جز سعادت و زندگى با ظالمان را جز هلاكت نمى بينم. به راستى كه مردم بنده دنيا هستند و دين بر سر زبان آنهاست و مادام كه براى معيشت آنها باشد پيرامون آن اند ، و وقتى به بلا آزموده شوند دينداران اندكاند.
6- نعمت ناخوش انجام :
غافلگير كردن بنده از جانب خداوند به اين شكل است كه به او نعمت فراوان دهد و توفيق شكرگزارى را از او بگيرد.
7- عبادتِ تاجران، عابدان و آزادگان :
گروهى خدا را از روى ميل و رغبت (به بهشت) عبادت مى كنند كه اين عبادت تاجران است و گروهى خدا را از روى ترس (از دوزخ) مى پرستند و اين عبادت بندگان است و گروهى خدا را از روى شكر (و شايستگىِ پرستش) عبادت مى كنند و اين عبادت آزادگان است كه بهترين عبادت است.
8- پرهيز از ستمكارى :
برحذر باشيد از ستم كردن به كسى كه ياورى جز خداوند عزّوجلّ ندارد.
9- روى آوردن به دين دار، جوانمرد و اصيل :
جز به يكى از سه نفر حاجت مبر : به ديندار ، يا صاحب مروّت ، يا كسى كه اصالت خانوادگى داشته باشد.
10- نشانه هاى مقبول و نامقبول انسانها :
از دلائل نشانه هاى قبول ، همنشينى با خردمندان است.
و از نشانه هاى موجبات نادانى ، مجادله با مسلمانان.
و از نشانه هاى دانا اين است كه سخن خود را نقّادى مى كند و به حقايق فنونِ نظر ، داناست.
11- نشانه هاى مؤمن :
به راستى كه مؤمن خدا را نگهدار خود گرفته و گفتارش را آيينه خود ، يك بار در وصف مؤمنان مى نگرد و بار ديگر در وصف زورگويان ، او از اين جهت نكته سنج و دقيق است و اندازه و قدر خود را مى شناسد و از هوش خود به مقام يقين مى رسد و به پاكى خود استوار است.
12- بخل ورزى در سلام :
بخيل كسى است كه به سلام كردن بخل ورزد.
13- نتيجه پيروى از گناهكار :
كسى كه با نافرمانى خدا گِرد كسى گردد ، آنچه را اميد دارد از دست رفتنى تر است و از آنچه برحذر است زودتر دچارش گردد.
14- احترام به ذرّيه زهرا (علیه السلام) :
به خدا قسم من هرگز زير بار پستى و ذلّت نخواهم رفت و در روز قيامت ، فاطمه زهرا پدرش را ملاقات خواهد كرد ، در حالى كه از آزارى كه فرزندانش از امّت پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) ديده اند به پدر خويش شكايت خواهد برد و كسى كه ذرّيّه فاطمه را آزار دهد داخل بهشت نخواهد شد.
15- فلسفه قيام :
من از روى خودخواهى و خوشگذرانى و يا براى فساد و ستمگرى قيام نكردم ، بلكه قيام من براى اصلاح در امّت جدّم مى باشد مى خواهم امر به معروف و نهى از منكر كنم و به سيره و روش جدّم و پدرم على بن ابيطالب عمل كنم.
16- ما اهل بيت شايسته حكومتيم :
ما اهل بيت به حكومت و زمامدارى ـ نسبت به كسانى كه آن را تصرّف كرده اند ـ سزاوارتريم.
17- امام كيست؟
به جان خودم سوگند ، امام و پيشوا نيست ، مگر كسى كه به قرآن عمل كند و راه قسط و عدل را در پيش گيرد و تابع حقّ باشد و خود را در راه رضاى خدا وقف سازد.
18- اهل بيت شايستگان حكومت :
اى مردم! اگر شما از خدا بترسيد و حقّ را براى اهلش بشناسيد ، اين كار بهتر موجب خشنودى خداوند خواهد بود و ما اهل بيت پيامبر، به ولايت و رهبرى ، از اين مدّعيان نالايق و عاملان جور و تجاوز ، شايسته تريم.
19- قيام در مقابل ظالم :
هان اى مردم ! پيامبر خدا فرموده است : كسى كه زمامدارى ستمگر را ببيند كه حرام خدا را حلال مى سازد و عهدش را مى شكند و با سنّت پيامبر (ص) مخالفت مى ورزد و در ميان بندگان خدا بر اساس گناه و تجاوز عمل مى كند ولى در مقابل او با عمل يا گفتار ، اظهار مخالفت ننمايد ، بر خداوند است كه او را با همان ظالم در جهنّم اندازد.
20- خشنودى خالق، ملاك رستگارى :
رستگار مباد مردمى كه خشنودى مخلوق را در مقابل غضب خالق خريدند.
21- بهترين ياران :
در شب عاشورا فرمود : من اصحاب و يارانى را بهتر از ياران خود نديده ام و اهل بيت و خاندانى بهتر و با وفاتر از اهل بيت خود سراغ ندارم ، خداوند به همه شما جزاى خير دهد.
22- آزمودگان استوار امام (علیه السلام) :
درباره اصحاب خود فرمود : به خدا قسم آنان را آزمودم ، دلاور و استوارشان ديدم ، به كشته شدن در ركاب من چنان مشتاق اند كه طفل شيرخوار به پستان مادرش !
23- بهترين سخن تسلّى بخش :
در مقام تسلّى به خواهر بزرگوارش فرمود :
اهل زمين مى ميرند و اهل آسمان باقى نمى مانند و همه چيز رو به فناست ، جز ذات پروردگارى كه زمين را به قدرتش آفريده و خلق را برانگيزاند و همه به سوى او باز مى گردند و او تنهاى يگانه است.
24- شكيبايى، پل پيروزى :
به اصحاب رزمنده خود در روز عاشورا فرمود :
اى بزرگ زادگان ! صبر و شكيبايى ورزيد كه مرگ چيزى جز يك پُل نيست كه شما را از سختى و رنج عبور داده به بهشت پهناور و نعمت هاى هميشگى آن مى رساند.
25- فرجام دنيا :
بندگان خدا! از خدا بترسيد و از دنيا برحذر باشيد كه اگر بنا بود همه دنيا به يك نفر داده شود و يا يك فرد براى هميشه در دنيا بماند ، پيامبران براى بقا سزاوارتر بودند و جلب خشنودى آنان بهتر و چنين حكمى خوش آيندتر بود ، ولى هرگز ! زيرا خداوند دنيا را براى فانى شدن خلق نموده كه تازه هايش كهنه و نعمت هايش زايل خواهد شد و سرور و شادى اش به غم و اندوه مبدّل خواهد گرديد ، منزلى پست و خانه اى موقّت است ، پس براى آخرت خود توشه اى برگيريد. و بهترين توشه آخرت تقواست ، از خدا بترسيد ، باشد كه رستگار شويد.
26- مقاومت مردانه :
نه به خدا سوگند ، نه دست ذلّت در دست آنان مى گذارم و نه مانند بردگان از صحنه جنگ در برابرشان فرار مى كنم.
27- آثار غذاى حرام :
در روز عاشورا خطاب به سپاه ظلم فرمود :
واى بر شما چرا ساكت نمى شويد ، تا گفتارم را بشنويد ؟ همانا من شما را به راه هدايت و رستگارى فرامى خوانم ، هر كس از من پيروى كند سعادتمند است و هر كس نافرمانى ام كند از هلاك شدگان است ، شما همگى نافرمانى ام مى كنيد و به سخنم گوش نمى دهيد ، آرى در اثر هداياى حرامى كه به شما رسيده و در اثر غذاهاى حرامى كه شكم هايتان از آنها انباشته شده ، خداوند اين چنين بر دلهاى شما مُهر زده است !
28- هيهات كه زير بار ذلّت روم !
آگاه باشيد كه فرومايه ، فرزند فرومايه ، مرا در بين دو راهىِ شمشير و ذلّت قرار داده است و هيهات كه ما زير بار ذلّت برويم ، زيرا خدا و پيامبرش و مؤمنان از اين كه ما ذلّت را بپذيريم دريغ دارند ، دامن هاى پاك مادران و مغزهاى با غيرت و نفوس با شرافت پدران ، روا نمى دارند كه اطاعت افراد لئيم و پست را بر قتلگاه كريمان و نيك منشان مقدّم بداريم.
29- خشم الهى بر يهود ، مجوس و دشمن اهل بيت (علیه السلام) :
خشم خداوند بر يهود آن گاه شدّت گرفت كه براى او فرزندى قرار دادند، و خشمش بر نصارى وقتى شدّت يافت كه براى او قائل به خدايان سه گانه شدند، و غضبش بر مجوس آن گاه سخت شد كه به جاى او آفتاب و ماه را پرستيدند، و خشمش بر قوم ديگرى آن گاه شدّت يافت كه بر كشتن پسرِ دخترِ پيامبرشان هماهنگ گرديدند.
30- اگر دين نداريد ، لااقل آزاد باشيد :
اى پيروان خاندان ابوسفيان! اگر دين نداريد و از روز قيامت نمى ترسيد لااقلّ در زندگى دنياتان آزادمرد باشيد، و اگر خود را عرب مى پنداريد به نياكان خود بينديشيد.
31- پيشى گيرنده در آشتى :
هر يك از دو نفرى كه ميان آنها نزاعى واقع شود و يكى از آن دو رضايت ديگرى را بجويد، سبقت گيرنده، اهل بهشت خواهد بود.
32- ثواب سلام :
سلام كردن هفتاد حسنه دارد، شصت و نُه حسنه از آنِ سلام كننده و يكى از آنِ جواب دهنده است.
33- رضاى خدا ، نه هواى مردم :
هر كس رضاى خدا را به غضب مردم بجويد، خدا او را از كارهاى مردم كفايت مى كند، و هر كس خشنودى مردم را به غضب خدا بجويد، خدا او را به مردم واگذارد.
34- ويژگي هاى حضرت مهدى (علیه السلام) :
درباره حضرت مهدى(علیه السلام) فرموده: شما مردم، آن حضرت را به داشتن آرامش و متانت و به شناخت حلال و حرام و به رو آوردن مردم به او و بى نيازى او از مردم مى شناسيد.
35- رؤياى دنيا :
بدانيد كه دنيا شيرينى و تلخى اش رؤيايى بيش نيست، و آگاهى و بيدارى واقعى در آخرت است.
36- پرهيز از كلام پست و سبك :
چيزى به زبانتان نياوريد كه از ارزش شما بكاهد.
37- جاودانگى در مرگ با عزّت :
مرگ در راه عزّت جز زندگى جاويد، و زندگى با ذلّت جز مرگ بى حيات نيست.
38- حرمت حيله و نيرنگ :
حيله و نيرنگ نزد ما اهل بيت حرام است.
39- مرگ، پديده گريبانگير :
قبل از حركت از مكّه به سوى عراق در ميان جمعى از بنى هاشم فرمود : مرگ گردنگير فرزندان آدم است ; همچون گردنبند بر گردن دختر جوان، و من مشتاق ديدن گذشتگانم هستم، مانند اشتياقى كه يعقوب به ديدن يوسف داشت.
40- انديشه پايان كار :
حضرت در مسير حركت به جانب كوفه فرموده است:زندگى دنيا گرچه نفيس و پربهاست، ولى پاداش خدا در جهان ديگر بالاتر و پربهاتر است. و اگر سرانجامِ جمع آورى مال و ثروت، ترك نمودن آن است، پس نبايد مرد براى آن بخل ورزد.
و اگر روزى هاى بندگان، تقسيم و مقدَّر شده است،پس كمىِ حرصِ مرد در كسب، زيباتر. و اگر بدن ها براى مرگ آفريده شده است،پس كشته شدن مرد در راه خدا چه بهتر. درود بر شما اى خاندان پيامبر،كه من به زودى از ميان شما كوچ خواهم كرد.
پس از ولادت ، پيامبر اكرم (ص) نام وى را «حسين» گذاشت، آن گاه او را بوسيد و گريست و فرمود :
تو را مصيبتى عظيم در پيش است ، خداوندا ! كشنده او را لعنت كن ! آن حضرت به مصباح الهدى و سفينة النّجاة و سيّد الشّهداء و ابوعبداللّه معروف است.
مسعودى مى نويسد : امام حسين (علیه السلام) مدّت هفت سال با رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) بود و در اين مدّت ، آن حضرت خود متصدّى غذا دادن و علم و ادب آموختن به امام حسين (علیه السلام) بود. شدّت علاقه پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) به حسين (علیه السلام) به قدرى بود كه كوچكترين ناراحتى او را نمى توانست تحمّل كند.
روزى پيامبر از در خانه فاطمه (عليها السلام) مى گذشت ، صداى گريه حسين را شنيد، وارد خانه شد و به دخترش فرمود :
مگر نمى دانى كه گريه حسين در من چقدر مؤثّر است ، آن گاه طفل را بوسيد و گفت :
«خداوندا! من اين كودك را دوست دارم تو نيز او را دوست بدار»
حديث معروف : «حُسَيْنٌ مِنّى وَ أَنـَا مِنْ حُسَيْن، أَحَبَّ اللّهُ مَنْ أَحَبَّ حُسَيْناً، حُسَيْنٌ سِبْطٌ مِنَ الاَْسْباطِ.»
يعنى : «حسين از من است و من از حسينم ، خداوند دوست دارد كسى را كه حسين را دوست مى دارد ، حسين سبطى از اسباط است.» موردِ قبول شيعه و سنّى است.
حسين بن على (علیه السلام) مدّت شش سالِ دوران كودكى اش را با پيغمبر اكرم (ص) سپرى كرد و پس از رحلت آن بزرگوار ، مدّت سى سال در كنار پدرش على (علیه السلام) به سر برد و در همه حوادث پرتلاطم دوران آن حضرت حضورى پرتلاش داشت.
پس از شهادت اميرمؤمنان (علیه السلام) ده سال تمام همراه و همگام با برادر عزيزش امام حسن (علیه السلام) زندگى كرد و پس از شهادت برادر در سال 50 هجرى ، به مدّت ده سال ، به ارزيابى حوادث زمان پرداخت و بارها به معاويه پرخاش كرد و پس از مرگ او در برابر حكومت يزيد ، شجاعانه ايستادگى و از بيعت با او خوددارى كرد تا اين كه در محرّم سال 61 هجرى به همراه گروهى از بستگان و ياران باوفايش، در سرزمين كربلا به شهادت رسيد.
حسين بن على(علیه السلام) نمونه كامل يك انسان برجسته و متشخّص بود و نام حسين در اذهان، همراه با شجاعت و ظلم ستيزى و جوش و خروش بر ضدّ هر گونه ستم و تبعيض است.
در دوران پنج سال حكومت پدر با او همكارى مى كرد و در پى چاره مى گشت كه پيش از آن كه امّت ، نَفَسِ واپسين را برآورد ، نفحه حياتى در او بدمد و در تاريخ طرحى نو دراندازد.
سال شصتم به پايان نرسيده بود ، امام حسين (علیه السلام) ديد كه مردم در مقابل برادرش امام حسن (علیه السلام) از نفس افتاده و هرچه از باقيمانده مكتب در ميانشان بوده از آنها دور گرديده و توده مردم ، خود را در گلوى گشاد بنى اميّه انداخته اند.
امام احساس كرد كه براى به حركت درآوردن امّت ، ديگر خطابه و سخنرانى حماسى كافى نيست ، بلكه بايد اراده شكست خورده امّت را به پذيرفتن فداكارى وادارد و آنان را بر ضدّ باطل بشوراند تا زمينه تحقّقِ حقّ را فراهم سازد و در اين راه ، با فداكارى منحصر به فرد خود ، براى حال و آينده معيارى ارزشمند و ثابت بر جاى نهاد.
هدف قيام :
آن گاه كه امام (علیه السلام) بر اثر تهاجم عمّال حكومت ناچار شد از مدينه خارج گردد ، در ضمن نوشته هاى ، هدف حركت خود را چنين شرح داد :
1ـ «من از روى خود خواهى و خوشگذرانى و يا براى فساد و ستمگرى قيام نكردم ، من فقط براى اصلاح در امّت جدّم از وطن خارج شدم. مى خواهم امر به معروف و نهى از منكر كنم و به سيره و روش جدّم و پدرم على بن ابيطالب عمل كنم.»
در اين سخن چند نكته مهمّ ، شايان توجّه است :
1 ـ اصلاح امّت ، 2 ـ امر به معروف و نهى از منكر ، 3 ـ تحقّقِ سيره و روش پيامبر و على(علیه السلام)
2ـ آن حضرت در مقام ديگرى فرموده است :
«بار خدايا! تو مى دانى كه آنچه از ما اظهار شده براى رقابت در قدرت و دستيابى به كالاى دنيا نبوده ، بلكه هدف ما اين است كه نشانه هاى دينت را به جاى خود برگردانيم و بلادت را اصلاح نماييم ، تا ستمديدگان از بندگانت امنيّت يابند و به واجبات و سنّت ها و دستورهاى دينت عمل شود.»
در اين سخن هم چند نكته قابل توجّه است :
1ـ برگرداندن نشانه و علائم دين به جاى اصلى خود
2 ـ اصلاحات در همه شهرها
3 ـ ايجاد امنيّت براى مردم
4 ـ فراهم ساختن زمينه عمل به واجبات و مستحبّات و احكام الهى.
3ـ در برخورد با سپاه حرّ بن يزيد رياحى فرمود :
اى مردم اگر شما از خدا بترسيد و حقّ را براى اهلش بشناسيد ، اين كار بهتر موجب خشنودى خداوند خواهد بود. و ما اهل بيت پيامبر (ص) ، به ولايت و رهبرى، از اين مدّعيانِ نالايق و عاملان جور و تجاوز ، شايسته تريم.
4ـ و نيز در مقام ديگر فرمود :
«ما اهل بيت به حكومت و زمامدارى ـ نسبت به كسانى كه آن را تصرّف كرده اند ـ سزاوارتريم.»
از اين دو بخش از سخن امام (علیه السلام) نيز به وضوح استفاده مى شود كه آن حضرت خود را شايسته رهبرى و زمامدارى بر مردم مى داند ، نه يزيد فاسد و دستگاه جائر او را.
بنابراين ، هدف امام حسين (علیه السلام) در اين قيام ، تحقّقِ كاملِ حقّ بوده است.
امورى كه آن حضرت به عنوان فلسفه قيامش به آنها اشاره مى كند ، از قبيل : اصلاح امّت ، امر به معروف و نهى از منكر ، تحقّق سيره پيامبر و على ، برگرداندن علائم و نشانه هاى دين به جاى خود ، اصلاحات در شهرها، امنيّت اجتماعى ، فراهم ساختن زمينه اجراى احكام ، همه و همه اين امور، زمانى قابل تحقّق و اجراست كه ولايت و حكومت در مجرا و مسير اصلى اش قرار گيرد و به دست امام (علیه السلام) بيفتد ؛ لذا فرمود : «ما اهل بيت شايسته اين مقاميم نه متصرّفانِ متجاوز و جائر»
پس هدف نهايى آن حضرت ، تشكيل حكومت اسلامى بر اساس سيره پيامبر و على بوده است كه در پرتو آن ، احكام الهى اجرا مى شود و نشانه هاى دين آشكار و شهرها اصلاح و امنيّت پابرجا و امر به معروف و نهى از منكر انجام و سيره و سنّت پيامبر و على متحقّق و در نتيجه كار امّت اصلاح مى گردد.
نكته شايان توجّه اين كه تلاش خالصانه براى تشكيل حكومت اسلامى كه منبع و منشأ تمام خيرات و بركات است ـ و شعبه مهّم ولايت على و آل على (علیه السلام) هم كه همان قبول حاكميّت و پذيرش تفسير آنان از دين است ـ غير از حكومت و سلطنت استبدادى و رياست طلبى و كشورگشايى بر اساس هواهاى نفسانى است كه منشأ تمام مفاسد و شُرور است.
نتايج قيام حسينى :
2ـ بيدار كردن وجدانهاى خفته :
شهادت فجيع امام حسين (علیه السلام) در كربلا موجى شديد از احساس گناه در وجدان مسلمانانى كه او را يارى نكردند برانگيخت.
اين احساس گناه دو جنبه داشت : از يك طرف آنها را وادار مى ساخت كه گناهى را كه مرتكب شده اند با كفّاره بشويند و از طرف ديگر به كسانى كه آنها را به ارتكاب چنين گناهى واداشته بودند ، كينه و نفرت بورزند.
به طورى كه انگيزه قيام توّابين همان كفّاره يارى نكردن امام حسين(علیه السلام) و انتقام گرفتن از امويان بود.
مقدّر چنين بود كه آتش اين احساس گناه ، پيوسته برافروخته ماند و انگيزه انتقام از بنى اميّه در هر فرصت به انقلاب و قيام بر ضدّ ستمگران منتهى گردد.
3ـ ارائه اخلاق جديد :
قيام امام حسين (علیه السلام) موجب آن گرديد كه در جامعه ، نوعى اخلاق بلند نظرانه پديد آيد.
امام (علیه السلام) و فرزندان و يارانش در قيام بر ضدّ بنى اميّه، اخلاق عالى اسلامى را با همه صفات و طراوت آن نشان دادند.
آنان اين اخلاق را بر زبان نياوردند ، بلكه با خون خود آن را مسجّل ساختند.
مردم عادى قبايل عادت كرده بودند كه دين و وجدان خود را به بهاى اندك بفروشند و در برابر ستمكاران گردن خم كنند تا از عطاهاى آنان بهره مند گردند.
هدف مسلمانان عادى همان زندگى روزمرّه شخصى بود و تنها به زندگانى خويش مى انديشيدند. در آنان ، دردهاى اجتماعى تأثيرى نداشت ، به قول شاعر : از درد سخن گفتن و از درد شنيدن با مردم بى درد ندانى كه چه دردى است !
تنها كوشش آنان اين بود كه دسترنج خويش را حفظ كنند و به توجيهات رهبران رام باشند ، مبادا نامشان از فهرست حقوق بگيران حذف شود ، لذا در مقابل جور و ستمى كه مى ديدند ، خاموشى مى گزيدند و تمام تلاش آنها اين بود كه مفاخر قبيله اى خود را بازگو كنند و سنّت هاى جاهلى خويش را زنده سازند.
اصحاب حسين (علیه السلام) مردمى ديگر بودند كه در سرنوشت خويش با امام همراه شدند و با اين كه داراى زن و فرزند و دوستانى بودند و از بيت المال هم حقوقى دريافت مى نمودند و زندگانى نسبتاً راحتى داشتند و مى توانستند از لذّت هاى حيات برخوردار گردند ، از همه اينها چشم پوشيدند و براى نثار جان در راه حسين (علیه السلام) با ستمگران به ستيز برخاستند.
براى بيشتر مسلمانان آن روز ، اين نكته بسى جالب بود كه يك انسان بين زندگانى زبونانه و مرگ شرافتمندانه ، مرگ با عزّت را بر زندگى با ذلّت ترجيح دهد. براى مردم اين نمونه اى عالى و شگفت انگيز بود.
چنان خصلتى وجدان هر مسلمانى را تكان مى داد و او را از خواب سنگين و طولانى راحت طلبى و فرصت طلبى و بيدار مى كرد تا زندگى اسلامى شكلى ديگر گيرد; شكلى كه سالها پيش از قيام حسين(علیه السلام)از ميان رفته بود.
قيام امام حسين(علیه السلام) پس از ديرى خاموشى، از نو موجب برانگيختن روح مبارزه جويى گرديد و اين چنين قيام حسينى و كربلاى خونين او ، همه سدّهاى روحى و اجتماعى را كه مانع قيام و انقلاب مى شد، درهم فرو ريخت.
قيام حسين(علیه السلام) به مردم اين درس را آموخت كه به آنان بگويد: تسليم نشويد، انسانيّت خود را مورد معامله قرار ندهيد، با نيروى اهريمن بجنگيد، و همه چيز را در راه تحقّق آرمانهاى اسلام محمّدى (ص) فدا سازيد.
قيام حسينى در وجدان گروه بسيارى از مردم اين انديشه را برانگيخت كه با حمايت نكردن از حسين(علیه السلام) مرتكب گناه شده اند و بايد كفّاره بپردازند و كفّاره آن جز مبارزه با حاكمان جور و ظلم و ريشه كن نمودن بنياد فاسد استبداد، چيز ديگرى نيست.
اين گونه پس از نهضت حسينى (علیه السلام)، در مكتب، روح انقلاب دميده شد و مردم در انتظار رهبرى قاطع بودند و هرگاه پيشگامِ ظلم ستيزى را مى يافتند بر ضدّ حكومت بنى اميّه دست به انقلاب مى زدند.
در همه اين انقلابها، شعار انقلابيون، خونخواهى حسين(علیه السلام)بود.
انقلاب توّابين و انقلاب مردم مدينه و قيام مختار ثقفى در سال 66 هجرى و انقلاب زيد بن على بن حسين(علیه السلام) در سال 122 هجرى، نمونه هايى از ظلم ستيزى است كه همه آنها ريشه در حركت و قيام بى نظير حسينى(علیه السلام)دارد.
در اين انقلابها مسلمانان پيوسته به دنبال آزادى و عدالت بودند ـ كه حكومتكنندگان آن را خفه كرده بودند ـ و تمام اين تحرّكات به بركت تحرّك و قيام حسينى بود.
و اين گونه حسين(علیه السلام) درس حريّت و آزادگى و استقلال و ظلم ستيزى را تا دامنه قيامت به همه انسانها آموخت.
سخنان حضرت ابى عبداللّه الحسين، بهترين معرّف هدف والاى آن حضرت است، از سرتاسر كلمات حضرتش نداى انسان دوستى و حريّت و عدالت و ظلم ستيزى و مقاومت در برابر جور حاكمان زر و زور به گوش مى رسد.
از ميان كلمات قدسى آن حضرت، چهل حديث را برگزيده ايم كه تقديم خوانندگان ارجمند مى كنيم.
چهل حديث :
حضرت ابى عبداللّه الحسين (علیه السلام) خطاب به عالمان بى عمل و تاركان امر به معروف و نهى از منكر فرموده اند :
اى گروه نيرومندى كه به دانش مشهور و به نيكى مذكور و به خيرخواهى معروف و با نام خدا و مذهب در نفوس مردم ، با مهابت جلوه گريد ! شريف از شما حساب مى برد و ضعيف شما را گرامى مى دارد و كسانى كه بر آنها برترى و حقّى نداريد ، شما را بر خود ترجيح مى دهند ، شما وسيله حوائجى هستيد كه بر خواستارانش ممتنع است و به هيبت پادشاهان و كرامت بزرگان در راه گام برمى داريد ... ! و امّا حق ضعيفان را ضايع كرديد! و حقّ خود را كه به گمانتان شايسته آنيد طلب نموديد...! و با اين حال آرزوى بهشت الهى را داريد و همجوارى پيامبران و امان از عذابش را در سر مى پرورانيد !
2- اصلاح امّت ، نه قدرت طلبى :
در باره فلسفه قيامش فرمود : بار خدايا! تو مى دانى كه آنچه از ما اظهار شده براى رقابت در قدرت و دستيابى به كالاى دنيا نيست ; بلكه هدف ما اين است كه نشانه هاى دينت را به جاى خود برگردانيم و بلادت را اصلاح نماييم تا ستمديدگان از بندگانت امنيّت يابند و به واجبات و سنّت ها و دستورهاى دينت عمل شود.
3- بهداشت جسم و خودسازى :
اى مردم! شما را به تقواى الهى سفارش مى كنم و از (گناه كردن) در ايّامش برحذر مى دارم ... در مدّت عمر به سلامت و تندرستى جسم پيشى گيريد ... و از كسانى مباشيد كه بر گناه بندگان بيم دارند و خود از عقوبت گناه خويش آسوده خاطراند!
4- اقسام جهاد :
جهاد بر چهارگونه است : دوتاى آن فرض و يكى سنّت كه جز با فرض بر پا داشته نشود و ديگر جهاد سنّت.
امّا آن دوتايى كه فرض است ، يكى جهاد شخص با نفس خود در مقابل معصيت هاى الهى است و آن بزرگترين جهاد است و جهاد با كفّار كه هم مرز با شمايند فرض است.
و امّا جهادى كه سنّت است و جز با فرض برپا نشود ، جهاد با دشمن است و واجب است بر همه امّت و اگر جهاد را ترك كنند عذاب بر آنان آيد و اين عذابى است كه از خود امّت است.
و چنين جهادى بر امام سنّت است و حدّ آن اين است كه امام با امّت به سراغ دشمن روند و با آنها جهاد كنند.
و امّا جهادى كه سنّت مطلق است عبارت از هر سنّتى است كه شخص آن را برپا مى دارد و در برپايى و اجرا و زنده كردن آن تلاش مى كند. بنابراين، هر نوع كار و كوشش در اقامه آن از بهترين اعمال خواهد بود، زيرا كه آن زنده نمودنِ سنّت است و پيامبر اكرم (ص) فرموده است : «هر كه سنّت و روش نيكويى را به وجود آوَرَد پاداشش براى او خواهد بود و نيز ثواب هر كه تا روز قيامت بدان عمل كند، بدون آن كه از ثواب آنها هم چيزى كاسته شود.»
5- تباهى دنيا :
امام حسين (علیه السلام) در هنگام سفر به كربلا فرمود :
راستى اين دنيا ديگرگونه و ناشناس شده و معروفش پشت كرده و از آن جز نمى كه بر كاسه نشيند و زندگى اى پست ، همچون چراگاه تباه ، چيزى باقى نمانده است. آيا نمى بينيد كه به حقّ عمل نمى شود و از باطل نهى نمى گردد ؟ در چنين وضعى مؤمن به لقاى خدا سزاوار است. و من مرگ را جز سعادت و زندگى با ظالمان را جز هلاكت نمى بينم. به راستى كه مردم بنده دنيا هستند و دين بر سر زبان آنهاست و مادام كه براى معيشت آنها باشد پيرامون آن اند ، و وقتى به بلا آزموده شوند دينداران اندكاند.
6- نعمت ناخوش انجام :
غافلگير كردن بنده از جانب خداوند به اين شكل است كه به او نعمت فراوان دهد و توفيق شكرگزارى را از او بگيرد.
7- عبادتِ تاجران، عابدان و آزادگان :
گروهى خدا را از روى ميل و رغبت (به بهشت) عبادت مى كنند كه اين عبادت تاجران است و گروهى خدا را از روى ترس (از دوزخ) مى پرستند و اين عبادت بندگان است و گروهى خدا را از روى شكر (و شايستگىِ پرستش) عبادت مى كنند و اين عبادت آزادگان است كه بهترين عبادت است.
8- پرهيز از ستمكارى :
برحذر باشيد از ستم كردن به كسى كه ياورى جز خداوند عزّوجلّ ندارد.
9- روى آوردن به دين دار، جوانمرد و اصيل :
جز به يكى از سه نفر حاجت مبر : به ديندار ، يا صاحب مروّت ، يا كسى كه اصالت خانوادگى داشته باشد.
10- نشانه هاى مقبول و نامقبول انسانها :
از دلائل نشانه هاى قبول ، همنشينى با خردمندان است.
و از نشانه هاى موجبات نادانى ، مجادله با مسلمانان.
و از نشانه هاى دانا اين است كه سخن خود را نقّادى مى كند و به حقايق فنونِ نظر ، داناست.
11- نشانه هاى مؤمن :
به راستى كه مؤمن خدا را نگهدار خود گرفته و گفتارش را آيينه خود ، يك بار در وصف مؤمنان مى نگرد و بار ديگر در وصف زورگويان ، او از اين جهت نكته سنج و دقيق است و اندازه و قدر خود را مى شناسد و از هوش خود به مقام يقين مى رسد و به پاكى خود استوار است.
12- بخل ورزى در سلام :
بخيل كسى است كه به سلام كردن بخل ورزد.
13- نتيجه پيروى از گناهكار :
كسى كه با نافرمانى خدا گِرد كسى گردد ، آنچه را اميد دارد از دست رفتنى تر است و از آنچه برحذر است زودتر دچارش گردد.
14- احترام به ذرّيه زهرا (علیه السلام) :
به خدا قسم من هرگز زير بار پستى و ذلّت نخواهم رفت و در روز قيامت ، فاطمه زهرا پدرش را ملاقات خواهد كرد ، در حالى كه از آزارى كه فرزندانش از امّت پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) ديده اند به پدر خويش شكايت خواهد برد و كسى كه ذرّيّه فاطمه را آزار دهد داخل بهشت نخواهد شد.
15- فلسفه قيام :
من از روى خودخواهى و خوشگذرانى و يا براى فساد و ستمگرى قيام نكردم ، بلكه قيام من براى اصلاح در امّت جدّم مى باشد مى خواهم امر به معروف و نهى از منكر كنم و به سيره و روش جدّم و پدرم على بن ابيطالب عمل كنم.
16- ما اهل بيت شايسته حكومتيم :
ما اهل بيت به حكومت و زمامدارى ـ نسبت به كسانى كه آن را تصرّف كرده اند ـ سزاوارتريم.
17- امام كيست؟
به جان خودم سوگند ، امام و پيشوا نيست ، مگر كسى كه به قرآن عمل كند و راه قسط و عدل را در پيش گيرد و تابع حقّ باشد و خود را در راه رضاى خدا وقف سازد.
18- اهل بيت شايستگان حكومت :
اى مردم! اگر شما از خدا بترسيد و حقّ را براى اهلش بشناسيد ، اين كار بهتر موجب خشنودى خداوند خواهد بود و ما اهل بيت پيامبر، به ولايت و رهبرى ، از اين مدّعيان نالايق و عاملان جور و تجاوز ، شايسته تريم.
19- قيام در مقابل ظالم :
هان اى مردم ! پيامبر خدا فرموده است : كسى كه زمامدارى ستمگر را ببيند كه حرام خدا را حلال مى سازد و عهدش را مى شكند و با سنّت پيامبر (ص) مخالفت مى ورزد و در ميان بندگان خدا بر اساس گناه و تجاوز عمل مى كند ولى در مقابل او با عمل يا گفتار ، اظهار مخالفت ننمايد ، بر خداوند است كه او را با همان ظالم در جهنّم اندازد.
20- خشنودى خالق، ملاك رستگارى :
رستگار مباد مردمى كه خشنودى مخلوق را در مقابل غضب خالق خريدند.
21- بهترين ياران :
در شب عاشورا فرمود : من اصحاب و يارانى را بهتر از ياران خود نديده ام و اهل بيت و خاندانى بهتر و با وفاتر از اهل بيت خود سراغ ندارم ، خداوند به همه شما جزاى خير دهد.
22- آزمودگان استوار امام (علیه السلام) :
درباره اصحاب خود فرمود : به خدا قسم آنان را آزمودم ، دلاور و استوارشان ديدم ، به كشته شدن در ركاب من چنان مشتاق اند كه طفل شيرخوار به پستان مادرش !
23- بهترين سخن تسلّى بخش :
در مقام تسلّى به خواهر بزرگوارش فرمود :
اهل زمين مى ميرند و اهل آسمان باقى نمى مانند و همه چيز رو به فناست ، جز ذات پروردگارى كه زمين را به قدرتش آفريده و خلق را برانگيزاند و همه به سوى او باز مى گردند و او تنهاى يگانه است.
24- شكيبايى، پل پيروزى :
به اصحاب رزمنده خود در روز عاشورا فرمود :
اى بزرگ زادگان ! صبر و شكيبايى ورزيد كه مرگ چيزى جز يك پُل نيست كه شما را از سختى و رنج عبور داده به بهشت پهناور و نعمت هاى هميشگى آن مى رساند.
25- فرجام دنيا :
بندگان خدا! از خدا بترسيد و از دنيا برحذر باشيد كه اگر بنا بود همه دنيا به يك نفر داده شود و يا يك فرد براى هميشه در دنيا بماند ، پيامبران براى بقا سزاوارتر بودند و جلب خشنودى آنان بهتر و چنين حكمى خوش آيندتر بود ، ولى هرگز ! زيرا خداوند دنيا را براى فانى شدن خلق نموده كه تازه هايش كهنه و نعمت هايش زايل خواهد شد و سرور و شادى اش به غم و اندوه مبدّل خواهد گرديد ، منزلى پست و خانه اى موقّت است ، پس براى آخرت خود توشه اى برگيريد. و بهترين توشه آخرت تقواست ، از خدا بترسيد ، باشد كه رستگار شويد.
26- مقاومت مردانه :
نه به خدا سوگند ، نه دست ذلّت در دست آنان مى گذارم و نه مانند بردگان از صحنه جنگ در برابرشان فرار مى كنم.
27- آثار غذاى حرام :
در روز عاشورا خطاب به سپاه ظلم فرمود :
واى بر شما چرا ساكت نمى شويد ، تا گفتارم را بشنويد ؟ همانا من شما را به راه هدايت و رستگارى فرامى خوانم ، هر كس از من پيروى كند سعادتمند است و هر كس نافرمانى ام كند از هلاك شدگان است ، شما همگى نافرمانى ام مى كنيد و به سخنم گوش نمى دهيد ، آرى در اثر هداياى حرامى كه به شما رسيده و در اثر غذاهاى حرامى كه شكم هايتان از آنها انباشته شده ، خداوند اين چنين بر دلهاى شما مُهر زده است !
28- هيهات كه زير بار ذلّت روم !
آگاه باشيد كه فرومايه ، فرزند فرومايه ، مرا در بين دو راهىِ شمشير و ذلّت قرار داده است و هيهات كه ما زير بار ذلّت برويم ، زيرا خدا و پيامبرش و مؤمنان از اين كه ما ذلّت را بپذيريم دريغ دارند ، دامن هاى پاك مادران و مغزهاى با غيرت و نفوس با شرافت پدران ، روا نمى دارند كه اطاعت افراد لئيم و پست را بر قتلگاه كريمان و نيك منشان مقدّم بداريم.
29- خشم الهى بر يهود ، مجوس و دشمن اهل بيت (علیه السلام) :
خشم خداوند بر يهود آن گاه شدّت گرفت كه براى او فرزندى قرار دادند، و خشمش بر نصارى وقتى شدّت يافت كه براى او قائل به خدايان سه گانه شدند، و غضبش بر مجوس آن گاه سخت شد كه به جاى او آفتاب و ماه را پرستيدند، و خشمش بر قوم ديگرى آن گاه شدّت يافت كه بر كشتن پسرِ دخترِ پيامبرشان هماهنگ گرديدند.
30- اگر دين نداريد ، لااقل آزاد باشيد :
اى پيروان خاندان ابوسفيان! اگر دين نداريد و از روز قيامت نمى ترسيد لااقلّ در زندگى دنياتان آزادمرد باشيد، و اگر خود را عرب مى پنداريد به نياكان خود بينديشيد.
31- پيشى گيرنده در آشتى :
هر يك از دو نفرى كه ميان آنها نزاعى واقع شود و يكى از آن دو رضايت ديگرى را بجويد، سبقت گيرنده، اهل بهشت خواهد بود.
32- ثواب سلام :
سلام كردن هفتاد حسنه دارد، شصت و نُه حسنه از آنِ سلام كننده و يكى از آنِ جواب دهنده است.
33- رضاى خدا ، نه هواى مردم :
هر كس رضاى خدا را به غضب مردم بجويد، خدا او را از كارهاى مردم كفايت مى كند، و هر كس خشنودى مردم را به غضب خدا بجويد، خدا او را به مردم واگذارد.
34- ويژگي هاى حضرت مهدى (علیه السلام) :
درباره حضرت مهدى(علیه السلام) فرموده: شما مردم، آن حضرت را به داشتن آرامش و متانت و به شناخت حلال و حرام و به رو آوردن مردم به او و بى نيازى او از مردم مى شناسيد.
35- رؤياى دنيا :
بدانيد كه دنيا شيرينى و تلخى اش رؤيايى بيش نيست، و آگاهى و بيدارى واقعى در آخرت است.
36- پرهيز از كلام پست و سبك :
چيزى به زبانتان نياوريد كه از ارزش شما بكاهد.
37- جاودانگى در مرگ با عزّت :
مرگ در راه عزّت جز زندگى جاويد، و زندگى با ذلّت جز مرگ بى حيات نيست.
38- حرمت حيله و نيرنگ :
حيله و نيرنگ نزد ما اهل بيت حرام است.
39- مرگ، پديده گريبانگير :
قبل از حركت از مكّه به سوى عراق در ميان جمعى از بنى هاشم فرمود : مرگ گردنگير فرزندان آدم است ; همچون گردنبند بر گردن دختر جوان، و من مشتاق ديدن گذشتگانم هستم، مانند اشتياقى كه يعقوب به ديدن يوسف داشت.
40- انديشه پايان كار :
حضرت در مسير حركت به جانب كوفه فرموده است:زندگى دنيا گرچه نفيس و پربهاست، ولى پاداش خدا در جهان ديگر بالاتر و پربهاتر است. و اگر سرانجامِ جمع آورى مال و ثروت، ترك نمودن آن است، پس نبايد مرد براى آن بخل ورزد.
و اگر روزى هاى بندگان، تقسيم و مقدَّر شده است،پس كمىِ حرصِ مرد در كسب، زيباتر. و اگر بدن ها براى مرگ آفريده شده است،پس كشته شدن مرد در راه خدا چه بهتر. درود بر شما اى خاندان پيامبر،كه من به زودى از ميان شما كوچ خواهم كرد.