![نشانههای ظهور از نظر شیعه و سنی (2) نشانههای ظهور از نظر شیعه و سنی (2)](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images700/article/08324.jpg)
![نشانههای ظهور از نظر شیعه و سنی (2) نشانههای ظهور از نظر شیعه و سنی (2)](/userfiles/Article/1393/12/7/08324.jpg)
ج) خسف در بیداء
واژهی خسف، به معنای فرو رفتن و پنهان شدن است (1) و بیداء نام سرزمینی است میان مكه و مدینه. (2)منظور از این نشانه این است كه سفیانی با لشكری عظیم، به قصد جنگ با مهدی (علیه السلام) عازم مكه میشود و در میان مكه و مدینه در سرزمین «بیداء» به گونهای معجزهآسا و با ندای آسمانی یا چیزی شبیه آن، در زمین فرو میروند. (3)
این نشانه مانند نشانهی پیشین، در بسیاری از روایات اسلامی-چه شیعه و چه سنی-نقل شده است؛ برای نمونه صنعانی (4)، نعیم بن حماد (5)، مسلم (6)، ابنماجه (7)، مقدّسی شافعی (8) و متقی هندی (9) در كتابهای خود روایات فراوانی آوردهاند.
در كتابهای حدیثی شیعه نیز از این نمونه حدیثها فراوان نقل شده است؛ برای مثال، علیبنابراهیم قمی (10)، عیاشی (11)، كلینی (12)، نعمانی (13)، صدوق (14) و شیخ طوسی (15)، چنین روایاتی را در جاهای مختلفی از آثار خود آوردهاند.
هرچند در شماری از حدیثهای اهل سنت بر نشانه بودن «خسف در بیداء» برای ظهور مهدی تصریح نشده، به روشنی از مجموع روایات، این موضوع فهمیده میشود.
آیةالله صافی گلپایگانی پس از ذكر این نشانه و بیان روایاتی كه در این مورد آمده، میگوید:
این روایات به حد تواتر میرسند. (16)
در شماری از این حدیثها بر حتمی بودن این نشانه تأكید شده است؛ چنانكه از امام باقر (علیه السلام) نقل شده است:
... و خَسفُ البیداء من المحتومِ... (17)؛
خسف در بیداء (از نشانههای) حتمی است... .
در دیگر جا از امام صادق (علیه السلام) چنین روایت شده است:
من المحتوم الذی لا بدّ أن یكونَ من قبلِ قیامِ القائمِ... خَسفٌ بالبیداء... (18)؛
از موضوعات حتمی كه پیش از قیام قائم تحقق مییابد... خسف در بیداء است... .
نكته
هرچند خسفی كه نشانهی حتمی معرفی شده همین «خسف در بیداء» است، باید دانست كه در شمار دیگری از روایات، از خسف در مشرق و خسف در مغرب و نیز برخی نواحی دیگر سخن به میان آمده (19)، و همانگونه كه برخی از نویسندگان نیز یادآور شدهاند (20) این نشان دهندهی این است كه در دیگر نقاط زمین نیز، چنین حوادثی رُخ خواهد داد و به امر خداوند دشمنان مهدی (علیه السلام) بدین وسیله نابود میگردند.د) درآمدن پرچمهای سیاه از خراسان
این واقعه، از رخدادهایی است كه در روایات اسلامی سنی و شیعه، نشانهی ظهور امام مهدی (علیه السلام) معرفی شده است و گو این كه برافراشته شدن این پرچم، توأم با انقلاب و حركتی عظیم است و پرچمها، نشانهای از چنین حركت تلقی شده و به عنوان یك جریان مثبت انگاشته میشود و افراد شركتكننده در این سپاه، از حامیان و پیروان امام مهدی (علیه السلام) به شمار میآیند. احمد بن حنبل از رسول خدا (صل الله علیه و آله و سلم) نقل میكند:إذا رأیتم الرایاتِ السُودَ قد جاءَت من قِبَلِ خراسانَ، فأتوها فإنّ فیها خلیفةَاللهِ المهدیِّ (21)؛
هنگامی كه پرچمهای سیاه را دیدید، كه از جانب خراسان میآیند، به آنان ملحق شوید؛ چون خلیفهی خداوند (مهدی)در میان آنان میباشد.
نعمانی از علی (علیه السلام) روایتی نقل كرده كه حضرت دربارهی نشانههای ظهور فرمود:
انتَظِروا الفرجَ من ثلاثٍ... و الرایاتِ السودِ من خراسانَ... (22)؛
در پی سه چیز انتظار فرج را توقع داشته باشید... پرچمهای سیاه از خراسان... .
ابن ماجه از رسول خدا (صل الله علیه و آله و سلم) چنین نقل میكند:
ما اهل بیتی هستیم كه خداوند آخرت را برای ما بر دنیا برگزیده است و اهل بیت من بعد از من با بلاها... روبهرو میشوند تا آن زمان كه گروهی از طرف مشرق میآیند، همراه آنان پرچمهای سیاهی وجود دارد... و آن پرچم را به دست یكی از اهل بیت من میسپارند و وی زمین را پر از عدل و داد میكند... .(23)
ترمذی نیز مشابه همین روایت را ذكر كرده، ولی در آن نامی از امام مهدی (علیه السلام) به میان نیامده است. (24)
احمد بن حنبل هم این روایت را این چنین نقل كرده است:
هنگامی كه بیرقهای سیاه را دیدید كه از خراسان میآیند، پس به آنها بپیوندید هرچند بر روی برف حركت كنید چون در میان آنان خلیفه خداوند مهدی حضور دارد. (25)
و نیز از امام باقر (علیه السلام) چنین روایت شده است:
بیرقهای سیاهی از خراسان بیرون میآیند و به جانب كوفه خواهند رفت، پس چون مهدی ظاهر شود، آنان وی را به بیعت دعوت میكنند. (26)
از مجموع این روایات چنین برمیآید كه حركت این سپاه و ظاهر شدن پرچمهای آنان، همزمان با ظهور امام مهدی (علیه السلام) رخ خواهد داد، بدان جهت كه در برخی از این روایات تصریح شده كه امام مهدی (علیه السلام) در میان آنان است (27) و در برخی دیگر موضوع بیعت با امام مطرح شده است. (28)
ابومسلم و پرچمهای خراسان
برخی از نویسندگان، حركت پرچمهای سیاه از خراسان را بر قیام ابومسلم خراسانی تطبیق داده، در این باره گفتهاند:... مقصود از خروج پرچمهای سیاه از سوی خراسان قیام ابومسلم است. (29)
ناگفته نماند وی كه با این صراحت این را گفته، بعد از بیان یك حدیث، كه پیشتر نیز ذكر شد (30) و از آن چنین به دست میآمد كه این پرچمها به هنگام ظهور امام مهدی (علیه السلام) برافراشته خواهند شد، مینویسد:
این روایت دلالت میكند بر اینكه خروج پرچمهای سیاه، نزدیك ظهور میباشد، ولی این روایت به تنهایی با در نظر گرفتن ضوابط سندی، نمیتواند مثبت یك واقعیت تاریخی باشد. آری، اگر خبر، از نظر اسنادش درست باشد دلیل بر این خواهد بود كه آن پرچمها، پرچمهای ابومسلم خراسانی نمیباشند. (31)
در پاسخ باید گفت: آنگونه كه به تفصیل ذكر شد، مضمون این حدیث تنها در یك مورد نیامده تا با تردید در سند آن به ایجاد شك و تردید در آن پرداخت، بلكه، اخبار در این باره فراوان است و در كتابهای معتبر شیعه و سنی نقل شده و از آنها چنین استفاده میشود كه برافراشته شدن این پرچمها یا همزمان ظهور امام مهدی (علیه السلام) و یا نزدیك به ظهور آن حضرت است، در حالی كه قیام ابومسلم خراسانی در سال 140 ه.ق. بوده و این واقعه پیش از یك قرن از به دنیا آمدن امام مهدی (علیه السلام) اتفاق افتاده و نشانه بودن این حادثه برای قیام امام مهدی (علیه السلام) كه صدها سال پس از آن رخ خواهد داد، امری كاملاً دشوار و بعید میباشد.
بنابراین، تطبیق اینگونه اخبار بر قیام ابومسلم صحیح نیست.
بهعلاوه، مهمترین مستند كسانی كه چنین تطبیقی را انجام دادهاند روایتی است از «زكّار» كه از نظر سند غیرقابل اعتماد است و متن آن هم با بسیاری از روایات دیگر مخالفت دارد.
اصل این حدیث را كه ابنشهر آشوب نیز مجلسی به نقل از وی نقل كرده، چنین است:
زكّار بن زكّار واسطی میگوید: مردی سَرِ حضرت صادق (علیه السلام) را بوسید و حضرت به جامههای او دستی كشید و فرمود: من تا امروز از این پارچه سفیدتر و نیكوتر ندیدهام. وی گفت: فدایت شوم این جامهی مردم شهر ماست و بهتر از این را برایتان آوردهام او گوید كه حضرت به معتب گفت: آن پارچه را از وی بگیر، و سپس آن شخص بیرون رفت، آنگاه حضرت صادق (علیه السلام) فرمود: صفت و خصوصیت درست است و وقت نزدیك شده است، این شخص صاحب پرچمهای سیاهی است كه از خراسان میآیند و بعد گفت كه اگر اسمش عبدالرحمان باشد به خدا سوگند، كه او خودش است. گوید: معتب رفت و پرسید، وی پاسخ داد كه اسمش عبدالرحمان است. هنگامی كه بنیعباس به حكومت رسید به او نگریست كه دید وی عبدالرحمان ابومسلم خراسانی است. (32)
باید گفت: این حدیث از چند جهت با مشكل روبهروست؛ اول، این حدیث مرسل است و ابنشهرآشوب با همین حالت ارسال آن را آورده است. دوم، تنها راوی كه از او نام برده شده یعنی زكّار بن زكّار، در هیچ یك از كتابهای رجالی از وی اسم نبردهاند و از زمرهی مجهولان است.
سوم، این حدیث با احادیث مختلفی كه پیشتر چند نمونه از آنها را یادآور شدیم و گویای همزمانی برافراشته شدن پرچمهای سیاه با ظهور مهدی (علیه السلام) است، در مخالفت آشكار است. تعجب اینكه نویسندهی محترم در پاسخ این تعارض میگوید: تنها دو حدیث كه هر دو هم در منابع اهل سنت نقل شدهاند، معارض حدیث زكّار هستند. بعد مینویسد: این تعارض، مشكلی را ایجاد نمیكند؛ چون نخست، بین خبر زكّار و این دو خبر، تعارض ایجاد میشود كه هر دو تساقط مینمایند افزون بر اینكه این دو خبر، از سوی برخی عالمان اهل سنت جعلی معرفی شدهاند. (33)
جای این سؤال باقی است كه چرا ایشان هیچ اشارهای به خبرهای یاد شده در كتابهای شیعه نكرده، كه برخی از آنها پیشتر نقل شد و چنین دلالت داشتند كه پرچمهای سیاه همزمان با ظهور امام مهدی (علیه السلام) میباشند.
و نكتهی دیگر این كه وی بعد از متعارض دانستن این دو دسته از روایتها و حكم به تساقط آنها، در عین حال، حدیث زكّار را ترجیح میدهد و مینویسد:
زیرا آن، از اخبار و روایاتِ پیشگویی نیست و تا حدودی قابل اثبات تاریخی میباشد و ناشناخته بودن راویانش به جایی ضرر نمیرساند. (34)
روشن نیست در كجا و چگونه و بر چه اساسی، تاریخی بودن مضمون یك حدیث دلیل بر ترجیح آن میشود و چه استنادی برای اینگونه ترجیحها وجود دارد. افزون بر آنچه گفته شد، یادآوری مطلبی كه یكی از نویسندگان محترم متذكر شدهاند بسیار راهگشا میباشد و آن این است كه حاكمان بنیعباس تلاش میكردند، قدرت را از دست بنیامیه بگیرند، از اینروی، «نفس زكیه» را مهدی (علیه السلام) معرفی میكردند و از سوی دیگر، میكوشیدند شورش ابومسلم خراسانی را در راستای قیام امام مهدی (علیه السلام) و نشانهی ظهور وی قلمداد كنند، بر این اساس، بعید نیست حاكمان بنیعباس، به دلخواه خویش، در این روایتها دست برده (35) و آنها را بر خود تطبیق كرده باشند. (36)
انقلاب اسلامی ایران و پرچمهای خراسان
یكی از نویسندگان معاصر تمایل دارد به گونهای این نشانه (پرچمهای سیاه از خراسان) را بر انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی تطبیق دهد (37)، و قراین و شواهدی را در اثبات و تأیید این موضوع بیان داشته و در آخر نیز جریانی لطیفه مانند را، یادآور میشود و آن اینكه یكی از عالمان تونس در فصل زمستان به ایران آمده و بعد از سُر خوردن روی یخها، با اشاره به سخن پیامبر (صل الله علیه و آله و سلم) كه فرمود:هنگامی كه بیرقهای سیاه را دیدید كه از خراسان میآیند پس به آنها بپیوندید هرچند بر روی برف حركت كنید... .(38)
گفته است كه این حدیث بر ایرانیان منطبق میباشد. (39)
هرچند نویسندهی محترم در چاپهای بعدی تا حدی الفاظ صریح را حذف كرده (40) و نیز در مصاحبهای دربارهی تطبیق پرچمهای خراسان بر انقلاب اسلامی ایران گفته است:
من تطبیق قطعی نكردهام، بلكه ترجیح دادم، البته در صورت تجدید چاپ تذكر میدهم كه بعضی از احتمالات، ظنی است. (41)
باید گفت: البته ما هم از خداوند متعال عاجزانه چنین درخواستی داریم انقلاب اسلامی ایران نشانهای برای ظهور امام مهدی (علیه السلام) باشد، ولی این دعا و درخواست خیلی متفاوت است با این كه ما روایتها را بر آن تطبیق بدهیم و این نوع تطبیقها كه متأسّفانه در چند سالهی اخیر خیلی رایج شده و با صراحت، برخی از نشانههای ظهور را كه در چند و چون خود آنها بحثهای زیادی وجود دارد، بر پارهای از حوادث موجود منطبق میكنند كه بدیهی است اینگونه اظهارنظرها آسیب جدی بر اعتقادات مردم وارد میكند و باید دقت داشت كه به سبب برخی برداشتهای سلیقهای، چنین مشكلاتی را بر جامعه تحمیل نكرد.
از حضرت آیةالله العظمی مرعشی (قدس سره) چنین نقل شده است:
از این مطالب (كه مثلاً سفیانی دیده شده یا...) نگویید؛ زیرا جوانان بعد از سالیان، وقتی كه ظهور حضرت به تأخیر بیفتد، دست از دین برمیدارند و همه را دروغ میپندارند. (42)
و نیز حضرت آیةالله العظمی تبریزی میگوید:
حرف دیگر ما این است كه باید زمینه را مساعد كنید كه اگر غیبت، صد هزار سال هم طول بكشد عقاید مردم خراب نشود، فردی بود كه هر روز میگفت: حضرت میآید، ظهور نزدیك شده، یك بار گفت: سه ماه دیگر حتماً آقا میآید، سه ماه بعد گفتیم: چه شد؟ گفت: بداء حاصل شد! [این چیزها، عقیدهی مردم را خراب میكند] باید كاری كنیم كه ایمان راسخ پیدا كنیم. (43)
جالب اینكه بنیانگذار نهضت اسلامی ایران حضرت امام خمینی (قدس سره) نه تنها چنین مسئلهای را نپذیرفتهاند، بلكه به نوعی چنین ذهنیتی را نیز مردود دانستهاند:
از غیبت صغری تاكنون كه بیش از هزار سال میگذرد و ممكن است صد هزار سال دیگر بگذرد و مصلحت اقتضا نكند كه حضرت تشریف بیاورد، در طول این مدت مدید احكام اسلامی باید زمین بماند و اجرا نشود؟!... (44)
از این گفته به خوبی پیداست كه ایشان اندیشهی نشانه بودن انقلاب اسلامی ایران را برای ظهور امام مهدی (علیه السلام) قبول نداشت و البته آن بزرگوار دعا كرد، كه این انقلاب، به انقلاب امام مهدی (علیه السلام) متصل شود (45)، ولی در هیچ جای از بیانات و نوشتههای ایشان نمیتوان سراغ گرفت كه انقلاب اسلامی را به عنوان نشانه ظهور دانسته باشد.
در اینجا ذكر این مطلب ضروری است كه در چند سال اخیر، وعدهی نزدیكی ظهور رواج گستردهای یافته، بدان حد كه گاه سال آن نیز به گونههایی اعلام میشود و برخی اوقات با بیان مطالبی بیپایه و اساس، انتظارات كاذبی را در جامعه پدید میآورند و به دنبال تحقق نیافتن چنین پیشگوییهایی، خود به خود اساس اعتقاد به مهدویت نیز با علامت سؤال روبهرو میشود، البته درصدد تخطئهی نیتها و هدفهای همهی این افراد نیستیم، وای بسا كه شماری از آنان از سَرِ اخلاص، و شوق ظهور، اینگونه مطالب را در جامعه ترویج دهند، ولی باید توجه داشت اصل این كار میتواند عواقب زیانباری را به دنبال داشته باشد به همین جهت میطلبد كه علمای اسلامی، با صراحت تمام، جامعه را از روشنگری خود بیبهره نگذارند.
هـ) قتل نفس زكیه
كشته شدن «نفس زكیه» كه به معنای فرد بیگناه و پاك میباشد، از دیگر نشانههای ظهور برشمرده شده كه در روایات اهل سنت و شیعه از آن نام بردهاند.واژهی نفس زكیه در قرآن كریم نیز به كار رفته است. موسی در اعتراض به رفتار خضر میگوید:
«أَ قَتَلْتَ نَفْساً زَکِیَّةً بِغَیْرِ نَفْسٍ لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً نُکْراً» (46)؛
آیا جان پاكی را بی آنكه قتلی انجام داده باشد، میكشی؟
كشته شدن نفس زكیه، در روایات شیعه از نشانههای حتمی برشمرده شده است.
از امام صادق (علیه السلام) نقل شده كه فرمود:
من المحتومِ الذی لابدّ أن یَكونُ قبلَ قیامِ القائمِ... قَتلُ النفسِ الزكیّةِ... (47)؛
از مسائل ضروری كه پیش از قیام قائم به وقوع میپیوندد... كشته شدن نفس زكیه است... .
البته در شماری دیگر از حدیثها، تنها از آن به عنوان نشانهی پیش از ظهور امام یاد شده و در ردیف دیگر نشانهها برشمرده شده است. (48)
در برخی كتابهای حدیثی اهل سنت نیز، از این نشانه یاد شده (49) و آن را از جمله نشانههای پیش از ظهور اعلام كردهاند.
ابنابیشیبه از پیامبر (صل الله علیه و آله و سلم) نقل میكند:
إنّ المهدیَّ لا یَخرجُ حتی تُقتَلَ النفسُ الزكیّةُ، فإذا قُتِلت النفسُ الزكیّةُ غَضَبَت علیهم مَن فی السماء و الأرضِ، فأتی الناسَ المهدیُّ... و هو یَملأُ الأرضَ قِسطاً و عَدلاً... (50)؛
مهدی ظهور نخواهد كرد مگر آن كه نفس زكیه كشته شود، پس آن هنگام آسمانیان و اهل زمین بر آنان (قاتلها) غضب میكنند و به دنبال آن، مردم به حضور مهدی (علیه السلام) آیند... و او زمین را پر از عدل و داد میكند.
نعیم بن حماد نقل میكند:
إذا قُتِلَت النفسُ الزكیّةُ... نادی منادٍ من السماء: إنّ أمیرَكم فلان، و ذلك المهدیّ، الذی یَملأُ الأرضَ حقّاً و عَدلاً... (51)؛
هنگامی كه نفس زكیه كشته شود... منادی از آسمان بانگ برآورد كه امیر شما فلان است و او همان مهدی میباشد كه زمین را پر از عدل میكند.
نفس زكیه كیست و چه ویژگیهایی دارد؟
آنگونه كه اشاره شد، كشته شدن نفس زكیه از نشانههای حتمی ظهور برشمرده شده و در اصلِ تحقق چنین حادثهای به عنوان نشانهی ظهور، تردیدی نیست؛ ولی در تعیین مشخصهها و جزئیات این كشته شدن مطالب زیادی در احادیث نیامده و تنها چند نكتهی جزئی كه نمیتواند روشن كننده اصل موضوع باشد، اشاره شده است؛ از جمله این كه وی از آل محمد (صل الله علیه و آله و سلم) است:و قَتلُ غلامٍ من آلِ محمّد (صل الله علیه و آله و سلم)... اسمُه محمّد بن الحسنِ النّفسُ الزّكیّةُ... (52)
و یا:
إنّ النّفسَ الزكیّةَ هو غلامٌ من آل محمّد... (53)
در این احادیث، وی محمد بن الحسن معرفی شده، ولی روشن نیست كه منظور از این «حسن» چه كسی است؟ آیا منظور این است كه وی از نسل امام حسن مجتبی (علیه السلام) است یا نام پدر وی حسن میباشد؟
از دیگر ویژگیهای ذكر شده برای نفس زكیه این است كه وی در میان ركن و مقام كشته میشود:
.... و قَتلُ غلامٌ من آلِ محمّدٍ (صل الله علیه و آله و سلم) بینَ الركنِ و المقامِ، اسمُه محمّد بنُ الحسنِ النفسُ الزكیّةُ... فعند ذلك خروجُ قائِمنا... (54)؛
(از نشانههای ظهور)... كشته شدن جوانی از آل محمد (صل الله علیه و آله و سلم) در میان ركن و مقام است كه نام وی محمد بن الحسن [معروف به] نفس زكیه... كه در این هنگام قائم ما خروج خواهد كرد... .
بیش از آنچه یاد شد، ویژگی دیگری در معرفی نفس زكیه و ماجرای كشته شدن او، ذكر نشده و تنها با همین عبارت كشته شدن نفس زكیه در روایات مطرح شده است.
یك تطبیق ناصحیح
برخی احتمال دادهاند كه منظور از نفس زكیه، همان محمد پسر عبدالله بن الحسن (55)، معروف به نفس زكیه است، كه در زمان امام صادق (علیه السلام) با حمایت برخی از بنیهاشم و بنیعباس قیام كرد و نیز مدعی مهدویت شد و بسیاری با او بیعت كردند كه امام صادق (علیه السلام) از این كار نهی كرد و فرمود:این كار را نكنید، چه آنكه اگر بیعت شما با محمد (نفس زكیه) به تصور آن است كه او همان مهدی موعود (علیه السلام) است، این گمان خطاست و او مهدی موعود نیست و این زمان، زمان خروج او نیست... (56).
ولی باید گفت كه این تطبیق یك تطبیق غیرصحیح است چون:
الف) لازمهاش این است كه پیش از به دنیا آمدن امام مهدی (علیه السلام)، یكی از نشانههای ظهور وی، كه صدها سال پس از ولادت او باید رخ دهد، به وقوع پیوسته باشد؛ به عبارت دیگر، نفس زكیه كه در سال 145 ه.ق كشته شد، نشانهی ظهور امام مهدی (علیه السلام) باشد كه بعد از صدها سال دیگر میخواهد ظهور كند و همانگونه كه پیشتر اشاره شد به شكل طبیعی این حادثه با این فاصلهی طولانی نمیتواند نشانهی ظهور تلقی شود.
ب) برخی روایات، با صراحت فاصلهی میان كشته شدن نفس زكیه با قیام امام مهدی (علیه السلام) را پانزده شبانه روز بیان كردهاند:
لیس بینَ قیامِ القائمِ و بینَ قَتلِ النفسِ الزكیّةِ إلا خمس عشرة لیلة (57).
بنابراین، چگونه میتوان فاصلهی صدها ساله را میان كشته شدن نفس زكیه و قیام حضرت تصور كرد.
ج) خود نفس زكیه و پیروان وی تنها ادعای مهدی بودن او را داشتهاند نه این كه كشته شدن او را نشانهی ظهور مهدی (علیه السلام) بدانند و همین ادعای كاذب، سبب میشود كه آن فرد آرمانی كه كشته شدنش در روایات از نشانههای ظهور معرفی شده، بر این ادعاكننده دروغگو منطبق نشود.
البته مؤلف كوشیده به این نوع اشكالها پاسخ دهد (58)، ولی به نظر میرسد پاسخهای ایشان كافی نبوده است. بنابراین، منطبق كردن نفس زكیه بر محمد پسر عبدالله بن الحسن نمیتواند نزدیك به واقعیت باشد.
توضیح پایانی
شماری از نشانههای ظهور، كه در حدیثهای شیعه با آنها فراوان اشاره شده است، در روایتهای اهل سنت به شكل روشن و صریح نیامده و بسیاری از آنها تنها به عنوان نشانههای قیامت مطرح شدهاند؛ همانند «طلوع خورشید از مغرب» (59) و «خروج یأجوج و مأجوج» (60) و نیز حدیثهای فراوانی كه دربارهی «دجال» آمده، كه به مراتب بیشتر و گستردهتر از حدیثهای امام مهدی (علیه السلام) میباشد. (61)البته ممكن است در منابع پسینیان اهل سنت به برخی از این نشانهها اشارههایی شده باشد؛ ولی چون بنای این نوشتار بر این است كه مواردی را از شمار مشتركات ذكر كند كه در منابع معتبر اولیهی اهل سنت بدان پرداخته شده است و درواقع بتوان به عنوان دیدگاه حدیثی اهل سنت از آن یاد كرد، از اینرو، اینگونه نشانهها كه در متون اصلی آنها نیامده مورد بحث قرار نمیگیرد.
پینوشتها:
1.ابنمنظور، لسان العرب، ج4، ح1408، ص91.
2.حموی، معجم البلدان، ج1،ص 523.
3.عیاشی، تفسیر عیاشی، ج1، ص 244، ح147.
4.صنعانی، المصنَّف، ج11، ح20769.
5.نعیم بن حماد، الفتن، جزء پنجم.
6.مسلم نیشابوری، صحیح مسلم، ج4، ح2882-2883.
7.ابنماجه، سنن، ح4063 و 4064.
8.مقدسی شافعی، عقد الدرر، باب4، فصل دوم.
9.متقی هندی، البرهان فی علامات مهدی آخرالزمان، باب4.
10.علی بن ابراهیم قمی، تفسیر القمی، ج2، ص 205.
11.عیاشی، تفسیر عیاشی، ج1، ص 64، ح117 و ص 244، ح147.
12.كلینی، اصول كافی، ج8، ص 310، ح483.
13.نعمانی، الغیبه، ص 279، ح67.
14.صدوق، كمال الدین، ج2، ص 649، ح1.
15.طوسی، كتاب الغیبه، ص 436.
16.صافی گلپایگانی، منتخب الاثر، فصل6، باب6، ص 56.
17.نعمانی، غیبت، ص 257، ح15.
18.همان، ص 264، ح26.
19.از جمله در كتاب الغیبه طوسی (ص 436، ح426) چنین آمده: عن أمیرالمؤمنین (علیه السلام) قال: «قال رسولالله (صل الله علیه و آله و سلم): عشرٌ قبلَ الساعةِ لابدّ منها: السفیانیُّ و الدجّالُ... و خَسفٌ بالمشرقِ، و خَسفٌ بجزیرةِ العرب». ابنماجه در سنن، ح4055، ترمذی در سنن، ح2183 و ابیداوود در سنن، ح4303 با اندك اختلافی، همین حدیث را ذكر كردهاند.
20.اسماعیلی، چشم به راه مهدی، ص 280.
21.احمد بن حنبل،مسند، ج5، ص 277.
22.نعمانی، الغیبه، ص 251، ح8.
23.ابنماجه، سنن، ص 698، ح4082.
24.ترمذی، سنن، ص 621، ح2269.
25.سیوطی، العرف الوردی فی أخبار المهدی، (چاپ شده در الرسائل العشر)، ص 222.
26.طوسی، كتاب الغیبه، ص 452.
27.احمد بن حنبل، مسند، ج5، ص 277.
28.طوسی، همان، ص 452.
29.سیدمحمد صدر، تاریخ الغیبه الكبری، ص 502.
30.ص 43، پاورقی 2.
31.سیدمحمد صدر، همان، ص 503.
32.ابنشهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج4، ص 250 و بحارالانوار، ج47، ص 132.
33.سید محمدصدر، تاریخ الغیبة الكبری، ص 457.
34.همان.
35.اسماعیلی، چشم به راه مهدی، ص 297.
36.همان.
37.كورانی، عصر ظهور، ترجمهی عباس جلالی، ص 253-254. و نیز آقای فتلاوی در كتاب ثورة الموطئین للمهدی فی ضوء احادیث اهل السنه تلاش كرده انقلاب اسلامی ایران را با این ویژگی معرفی كند. نویسندهی محترم مقاله «بررسی نشانههای ظهور» چاپ شده در كتاب چشم به راه مهدی، ص 305 تمایل دارد كه این نظر را بپذیرد هرچند در ابتدا به گونهای تردیدآمیز به آن نگریسته است.
38.سیوطی، العرف الوردی، (چاپ شده به ضمیمه الرسائل العشر)، ص 222.
39.كورانی، عصر ظهور، ترجمهی عباس جلالی، ص 254.
40.از جمله در چاپ سال 1424 ه.ق، انتشارات مؤسسهی محبین، چاپ اول، چنین تجدیدنظری را معمول داشته است.
41.كورانی، مجلهی انتظار، شمارهی دوم، سال اول 1380، ص 61.
42.به نقل از: مصطفی صادقی، «تأملی در روایتهای علائم ظهور»، مجلهی انتظار، شمارهی 8-9، سال سوم 1382، ص 320.
43.شیخ جواد تبریزی، مجلهی انتظار، شمارهی 5، سال دوم 1381، ص 17.
44.امام خمینی(ره)، ولایت فقیه، ص 27.
45.امام خمینی(ره)، صحیفهی نور، ج17، ص 307.
46.كهف (18)، آیهی 74.
47.نعمانی، الغیبه، ص 264، ح26، ص 252، ح11 و ص 257،ح15، راوندی، الخرائج و الجرائح، ج3، ص 1161، طوسی، كتاب الغیبه، ص 435، ح425 و صدوق، كمال الدین، ج2، ص652، ح14 و ص 665، ح17.
48.كلینی، اصول كافی، ج8، ص 310، ح483، نعمانی، همان، ص 289، ح6، ص 252، ح9، ص 262، ح21، طوسی، همان، ص 436، ح427، صدوق، كمال الدین، ج2، ص 330، ح16 و 649، ح1 و همو، خصال، ج1،ص 303، ح82.
49.روشن نیست بر چه اساسی برخی از نویسندگان معاصر مدعی شدهاند كه این نشانه تنها در كتابهای حدیثی شیعه آمده و اختصاص به شیعه دارد، از جملهی این افراد صدر در الغیبة الكبری، ص 503 و نیز اسماعیلی در چشم به راه مهدی، ص 281 میباشند.
50.ابنابیشیبه، المصنَّف، ج8، «كتاب الفتن»، ص 679، ح199.
51.همان، ح932، همچنین مشابه این حدیث در دیگر احادیث «الفتن» آمده است؛ از جمله ح879 و 894، و مقدسی شافعی، عقد الدرر، باب4، از ابنحماد.
52.صدوق، كمال الدین، ج2،ص 330، ح7.
53.راوندی، الخرائج و الجرائح، ج3، ص 1154.
54.صدوق، كمال الدین، ج1، ص 330، ح16.
55.سیدمحمد صدر، تاریخ الغیبه الكبری، ص 53.
56.ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین، ص 205-208، و مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج2، ص 192.
57.طوسی، كتاب الغیبه، ص 445، ح440، صدوق، كمال الدین، ج2، ص 649، ح2 و راوندی، الخرائج و الجرائح، ج3، ص 1162.
58.همان، ص 507-511
59.ر.ك:بخاری، صحیح، ص 1258، ح7121 و ابنماجه، سنن، ح4068 و ابیداوود، سنن، ح4303.
60.ر.ك: ابنماجه، سنن، ح407 و ابیداوود، سنن، ح4303.
61.ر.ك: از جمله بخاری، صحیح، ح7122-7131، مسلم، صحیح، ابیداوود، سنن، 4316-4307، ابنماجه، سنن، باب 33 كتاب «الفتن» كه بیشتر حدیثهای آن دربارهی دجال است. ترمذی، سنن، ح2234-2245، و نعیم بن حماد، الفتن، جزء 7-8 و دیگر منابع مختلف كه یادكرد آنها به طول میانجامد. تقریباً میتوان گفت: در همهی منابع معتبر و مورد توجه اهل سنت از جمله صحاح ششگانه، دربارهی دجال، ویژگیها و خصوصیات او احادیث زیادی ذكر شده و این احادیث بیش از 40 نفر از صحابه رسول خدا (صل الله علیه و آله و سلم) همانند ابیسعید خدری، جابربن عبدالله انصاری، ابنمسعود و دیگران نقل گردیده. البته باید گفت: در بسیاری از این احادیث ذكر شده كه پذیرش آنها كار آسانی نیست، در تعبیر و تفسیر دجال بحثهای زیاد و دامنهداری مطرح شده كه در این زمینه میتوان به مبحث جامعی كه آیةالله صافی گلپایگانی در منتخب الاثر، چاپ جدید، ج3، ص 304-275 دارند مراجعه كرد.
نكتهی تعجببرانگیز اینكه در كتابهای اصلی اهل سنت، حدیثهای مربوط به ارتباط مسیح با دجال را ذكر كردهاند، و از سوی دیگر، حدیثهای مربوط به رابطهی مسیح با امام مهدی (علیه السلام) را نیز آوردهاند، ولی دربارهی نسبت میان امام مهدی (علیه السلام) و دجال، احادیث روشنی نقل نشده، در حالی كه با كنار هم قرار دادن این دو موضوع ذكر شده، همزمانی امام مهدی (علیه السلام) و دجال هم به خوبی فهمیده میشود، ولی چنین رابطهای ذكر نشده است.
اكبرنژاد، مهدی؛ (1386)، بررسی تطبیقی مهدویت در روایات شیعه و اهل سنت، قم: مؤسسه بوستان كتاب(مركز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم)، سوم 1388