تعریف فرهنگ

در اسلام یک سلسله باورهایی وجود دارد که یقینی هستند ؛ یعنی هم مطابق با واقع اند و هم افراد باید به آن ها یقین داشته باشند: « و بالآخره هم یوقنون » نه تنها یقین امکان دارد ، بلکه شرط ایمان یقین به غیب است : « الذین یومنون بالغیب » ، « و بالاخره هم یوقنون » . به جهان نادیده باید یقین داشته باشیم . اگر فرهنگی به ما بگوید که نه تنها به این مسایل نمی توان یقین پیدا کرد ، بلکه به دیدنی ها نیز نمی توان یقین پیدا کرد ؛ اینسخن با فرهنگ اسلامی سازگاری ندارد .
دوشنبه، 16 ارديبهشت 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تعریف فرهنگ
تعریف فرهنگ
تعریف فرهنگ

در اسلام یک سلسله باورهایی وجود دارد که یقینی هستند ؛ یعنی هم مطابق با واقع اند و هم افراد باید به آن ها یقین داشته باشند: « و بالآخره هم یوقنون » نه تنها یقین امکان دارد ، بلکه شرط ایمان یقین به غیب است : « الذین یومنون بالغیب » ، « و بالاخره هم یوقنون » . به جهان نادیده باید یقین داشته باشیم . اگر فرهنگی به ما بگوید که نه تنها به این مسایل نمی توان یقین پیدا کرد ، بلکه به دیدنی ها نیز نمی توان یقین پیدا کرد ؛ اینسخن با فرهنگ اسلامی سازگاری ندارد . قرآن می فرماید : « الذین یومنون بالغیب » ، « بالآخره هم یوقنون » . اما کسانی هستند که می گویند مطلقاً یقین برای بشر امکان ندارد تا چه رسد یقین به نادیدنی ها .
اگر مسائل غیبی وجود داشته باشد که دارد پس آن هجومی که بر ما وارد می شود هجومی است به این مجموعه که نام آن را فرهنگ گذاشته ایم ، نه آداب و رسوم که لباس فلان شکل باشد یا نباشد . این ها عناصر اصلی فرهنگ نیستند . ، شاید یکی از پانصد معنایی که برای فرهنگ گفته اند شامل این موارد هم بشود اما این معنا محل بحث ما نیست ؛ از این رو لازم است که ابتدا منظور خود را از فرهنگ مشخص کنیم . اگر مردمی پنجاه عنصر را کنار یکدیگر گذاشتند و گفتند که ما به این ها می گوییم فرهنگ ؛ ولی یکی از این پنجاه عنصر مورد بحث ما نباشد آن ها هروقت می خواهند با ما مبارزه کنند همان یک عنصر را مطرح می کنند تا چهل و نه موضوع دیگر را لوث کنند .
ما باید از ابتدا هشیار باشیم و به آن ها بفهمانیم که فرهنگ معانی وسیعی دارد که شامل آداب و رسوم نیز می شود . این محل بحث ما نیست . آن چه محل بحث ماست غیر از این هاست . باید برای بحث با دشمن و موضع گیری در مقابل دشمن ، محل نزاع مشخص باشد . باید ببینیم که دشمن می خواهد از کدام نقطه حمله کند تا بتوانیم موضع صحیحی اتخاذ کنیم .
گاهی می گویند : فرهنگ یعنی وجه امتیاز جوامع از یکدیگر . در این تعریف ، این معنا نهفته است که دو جامعه نمی توانند یک فرهنگ داشته باشند ؛ چون فرهنگ یعنی وجه امتیاز دو اجتماع . پس بیهوده به دنبال فرهنگ واحد برای دنیا می گردید ؛ زیرا تعدد جوامع ضروری است و هر کدام فرهنگ خاص خود را خواهد داشت . ، از این رو امکان وحدت فرهنگی وجود ندارد . چگونه می خواهید فرهنگ اسلامی در همه دنیا پیاده شود ؟ اصلاً فرهنگ واحد امکان ندارد ؛ زیرا یکی از اجزای فرهنگ ، آداب و رسوم محلی است . مردم قطب شمال و مردم منطقه ی خط استوا نمی توانند یک جور لباس بپوشند . پس فرهنگ مردم قطب با فرهنگ مردم استوایی یکی نخواهد شد . ناچار هر جامعه ای فرهنگ خاص خود را خواهد داشت و نباید بیهوده به دنبال فرهنگ واحد بود .
این مغالطه از کجا ناشی شده است ؟ از این جا که مفهوم فرهنگ را شامل آداب و رسوم محلی دانسته اند ، بلکه آن را عنصر اصلی ومحوری قرار داده اند . اما ما محور اصلی فرهنگ را باورها و عقاید مربوط به خدا ، انسان ، ارتباط انسان با خدا و جهان و طبیعت ؛ یعنی اصول دین ، توحید ، نبوت و معاد می دانیم . نام جدید آن را فلسفه ، شناخت بینش های انسانی یا هستی شناسی می گذاریم و قبلاً به آن اصول دین می گفتیم که عنصر اول فرهنگ ماست .
عنصر دوم ارزش ها و خوب و بدها ست . اسلام یک سلسله خوب و بدی های ثابت و ابدی را به ما ارائه می دهد . این بدان معنا نیست که احکام در هیچ زمان و مکانی تغییری نمی کند . احکام اموری جزئی و متغیرندو منظور از ارزش های ثابت اصول ارزشی و مبانی است .
عنصر سوم شیوه های رفتاری خاص برخاسته از آن بینش ها و ارزش هاست . این سه ، عناصر اصلی فرهنگ اسلامند ؛ یعنی آن چه را باید به آن معتقد باشیم ، خوب و بد و شیوه رفتار ما را مشخص می کند . این همان اصول دین ، اخلاق و احکام اسلامی است . لهجه ها ، لباس های گوناگون محلی ، کیفیت گویشها و ... ارتباطی با فرهنگ ندارد . اسلام معین نکرده است که انسان با چه زبانی سخن بگوید یا چه لباسی بپوشد . اسلام یک اصل کلی معین کرده است و آن این است که انسان نباید تابع دشمنان خدا شود و رنگ دشمن به خود بگیرد ، بلکه باید استقلال خود را حفظ کند . این که لباس یقه داشته یا نداشته باشد مربوط به اسلام نیست . ممکن است که این مسأله زمانی نشانه ی استقلال باشد ؛ اما عنصر اصلی فرهنگ اسلام نیست .
برخی تصور می کنند که فرهنگ اسلامی یعنی این که مردم لباس روحانیان رابپوشند . چنین چیزی نیست. بعضی لباس ها نشانه ی صنفی است ؛ مانند ارتشی یا روحانی که لباس خاصی دارند . مصالح اجتماعی اقتضا می کند که آن ها در اجتماع ، از دیگران باز شناخته شوند . معنای فرهنگ اصیل اسلامی این نیست که همه قبا و لباده بپوشند و عمامه بر سر بگذارند تا عده ای اشکال کنند که این لباس برای همه دنیا مناسب نیست . پس نمی توان فرهنگ واحدی در تمام دنیا پیدا کرد .
فرهنگ اصیل اسلامی معنایش تکیه بر آن سه عنصر است که بیان شد . بنابر این ، باید ببینیم که آیا این سه عنصردر جامعه ما کاملاً محفوظ مانده اند . بحمدالله ، تاکنون ، به حد مطلوبی در جامعه محفوظ مانده است . اما آیا خطری متوجه این ها نیست ؟ متأسفانه خطری جدی وجود دارد و وجود خطر و هجوم حتمی است .
منیع: کتاب تهاجم فرهنگی




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط