نویسنده: اَلدن اس. کلوودال
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمد منصور هاشمی
مترجم:حسن چاوشیان
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمد منصور هاشمی
مترجم:حسن چاوشیان
Scientific-Technological Revolution
یکی از مهمترین دگرگونیهای دورهی مدرن، انقلاب در علم و فنآوری در قرن بیستم بوده است. این انقلاب به معنای دگرگونی بنیادی در علم و نیز در پیوند میان علم و فنآوری و رابطهی میان علم و جامعه است. تفاوتهای این دوره با زمانهای پیشین عبارت است از سازوکارهای اجتماعی برای پشتیبانی از پژوهش، محیطهایی که پژوهشگران در آن کار میکنند، شیوههای جذب و استخدام پژوهشگران، سازماندهی پژوهش علمی/ تکنولوژیکی، شیوهی صورتبندی مسائل انتخابی یا سفارشی و ساختارهای پاداش و ترفیع که عمدتاً مشوق تلاش و جستوجو برای حصول معرفتاند. رابطهی میان علم و جامعه در قرن بیستم از بیخ و بُن تغییرکرده است و یکی از جنبههای این تغییر تلاشهای فزاینده است برای متصل ساختن علم به فنآوری در دستیابی به اهداف اقتصادی یا سایر اهداف ملّی.
مانند اکثر دگرگونیهایی که بر حوزهی فکر تأثیر میگذارند، باید مدت زمانی بگذرد تا ارزش و اهمیت آن به طور کامل درک و تصدیق شود. اما حتی پیش از آنکه این انقلاب به فرجام برسد واضح است که نه فقط علم و فنآوری بلکه کل فرایند تکوین تفکر اجتماعی، و -شاید- خمیرهی تفکر اجتماعی آینده نیز از این انقلاب تأثیر پذیرفته است.
انقلابهای علمی پیشین، در آغاز دورهی مدرن، مبنای مقایسهای مفیدمی تواند باشد. انقلاب علمی سدههای شانزدهم و هفدهم انقلاب در شناخت بود. طرز تفکر دربارهی طبیعت، انواع پرسشهایی که میشد و روشهای (معتبر) جستوجوی پاسخ آنها دگرگون شد. پیش از ظهور دانشمندان این دوره، علمای مَدرسی با جلال و جبروت سلطنت میکردند- با ستایشی که نثار تفکر یونان باستان میکردند و اکراهی که از کارهای تجربی داشتند. با این انقلاب علمی نظریههایی تدوین شد (که در حالت آرمانی باید به زبان ریاضی بیان میشد) که با محک مشاهدههای تجربی آزمونپذیر بود (در صورت امکان این مشاهدهها ازطریق آزمایش حاصلمی شد). پژوهشهای گالیله در قرن هفدهم نقش راهگشایی داشت که موجب ایجاد، شکلگیری و تعریف این انقلاب علمی شد. تغییرات سیاسی نیز با این انقلاب در شناخت همراه شد و در نهایت علم به استقلال نسبی از دولت (در آن زمان، کلیسا) رسید.
بعدها، علوم تازهتری پدید آمد یا به بلوغ رسید، و با اینکه این علوم جدید به لحاظ دیدگاه یا رهیافت با علومی که پیش از آنها استقرار یافته بود تفاوت داشت، اما در همهی آنها الگوی نظریه- مشاهده سرلوحهی کار بود و جملگی محصول انقلاب پیشین بودند. برای مثال، میتوان از شیوع شناسی (اپیدمیشناسی)، علوم پزشکی و بومشناسی نام برد. همین مطلب در مورد کاربست روشهای علمی در مطالعهی جامعه صادق است که در برگیرندهی استفاده از آزمایشهای طراحی شده و هدفمند با ماهیت اجتماعی یا اقتصادی است. در این مورد مفروضات سادهکنندهای دربارهی ماهیت کنشگران اجتماعی طراحی و پیشفرض گرفته میشود که پژوهش اجتماعی تحت هدایت الگوی تعدیل شدهی نظریه- مشاهده میتواند به درک بهتر کنش اجتماعی و جامعه بینجامد.
در مقابل، انقلاب علمی و تکنولوژیکی اخیر ماهیت سراپا متفاوتی داشته است. در زیر کثرت و تنوع بهتآور اکتشافات و اختراعات که ظاهراً پایانی ندارد، انقلابی در سازماندهی رخ داده است. چیزی که در قرن بیستم بنیادیترین تغییر را پشت سر گذاشته، سازمان اجتماعی علم است. بسیاری از جریانهایی که به انقلاب فعلی منتهی شد- مثل تخصصی شدن هرچه بیشتر، نزدیکترشدن علم و فنآوری، و علم و دولت مدتی بود که آشکار گشته بود. اما در قرن بیستم تغییرات به هم پیوستهای که ماهیت انباشتی داشت نوعی اثر آستانهای ایجاد کرد- انقلاب در علم و فنآوری.
این انقلاب جدید در کلیترین شکل خود نتیجهی تکاپوی عقلانیت بوده که نیروی محرک اوجگیری غرب، خصوصاً از زمان اصلاحات پروتستانی به بعد بوده است. روشهای حسابداری که فعالیتهای سرمایهداری را ممکن ساخته، ابتدا در عرصهی فنآوری به وجود آمده و سپس به حوزهی علم تسری یافته و بهکار بسته شده است. مفاهیمی که زمانی تصور میشد فقط به دنیای تجارت تعلّق دارند- قرارداد، بودجهی زمانی و مدیریت زمان، بازده، دورههای تولید، مالکیت، بهره وری، و از این قبیل- درگرداندن (و اکنون مدیریت) علم و فنآوری نیز به وفور به چشم میخورد. به علاوه، در بسیاری از جوامع، ربط و مناسبت یا فایدهی علم- خصوصاً فایدهی علم برای ثروت و رفاه اقتصادی کسانی که با پرداخت مالیات هزینههای پژوهش را تأمین میکنند و میزان رضایت آنها میتواند سرنوشت حکومتها را در جوامع دموکراتیک تعیین کند- معیار مهمی در ارزیابی علم شده است.
جستوجوی بیامان عقلانیت اقتصادی هیچجا به اندازهی بوروکراتیک کردن پژوهش علمی آشکار نشده است. برای فردفرد دانشمندان این امر به معنای دگردیسی از کاشف مستقل به کارمند یا مستخدمی است که در نردبان سلسله مراتب درجات و ترفیعات سازمانهای بزرگ قرار میگیرد، و نیز دگردیسی از علامهی همهچیزدان به متخصص کاملاً متمرکز در یک موضوع و دگردیسی از شرکتکننده در اجتماعات خودگردان به عضو ناشناس مؤسسههای بزرگ حرفهای.
به لحاظ تاریخی، چند عامل در رشد این انقلاب مؤثر بوده است. مثلاً، پیبردن به این مطلب- خصوصاً از اوایل قرن بیستم- که فنآوری و علم میتواند در خدمت تولید جنگافزار قرار بگیرد انگیزهای برای این انقلاب فراهم کرد و حرکت بعدی آن را به میزان قابلتوجهی شتاب بخشید. وقتی دانشمندان یا مهندسانی که دربارهی ماهیت ماده یا ماهیت مواد مطالعه میکردند توانستند دانشی کسب کنند که برای طراحی جنگافزارهای سرنوشتساز سودمند باشد، دیگر تلاش زیادی لازم نبود تا حکومتها متقاعد شوند که حمایتهای مادی و معنوی بیشتری از این تحقیقات به عمل آورند. علاوه بر این، این عقیده که علم و فنآوری میتواند در خدمت رفاه و سعادت ملتها باشد و آن را به میزان قابلتوجهی افزایش دهد، رفاه و سعادتی که براساس معیارهای مادی تعریف و با معرفهای اقتصادی سنجیده میشود، انگیزهی دیگری برای دگرگونی علم و فنآوری ایجاد کرده است.
نتیجهی همهی اینها فنآوری و علمی بوده است که بیش از همیشه پشتوانههای مالی و اعتباری دارد، و پژوهش اکثراً در آزمایشگاههای دولتی یا صنعتی انجام میگیرد و سمتوسوی آن پیشاپیش از جانب سران سازمان تعیین یا در مفاد تعهدات قرارداد خلاصه میشود. پژوهش در دانشگاهها نیز مانند بیرون از دانشگاه به صورت گروهی انجام میگیرد، و فعالیت علمی- تکنولوژیکی بر حسب تولیدِ... حق ثبت، امتیاز نشر یا پرسنل توجیه میشود. کانون پژوهش از مسئلهی علمی به مقالهی چاپ شده یا دارای امتیاز چاپ تغییر کرده است. با اینکه در زمانهای گذشته دانشمند یا اهل فن- متفکر مستقل- میتوانست چندین سال با مسئلهی واحدی کلنجار برود، الزام پاسخگویی به سازمانها (و کارکنان آنها) و جاهطلبیهای شغلی اهل علم و فنآوری، دستبهدست هم داده تا پذیرش گستردهی تعداد انتشارات یا امتیازها (و/ یا تعداد صفحات با موفقیت در گرفتن سفارش یا عقد قرارداد یا مورد اقتباس قرار گرفتن یا جذب دانشجو) در هر سال به منزلهی نشانههای معتبری برای نرخ تولید کافی، تضمین شود.
هرگونه بررسی دربارهی انقلاب علمی- تکنولوژیکی قرن بیستم باید یکی از اصلیترین ویژگیهای آن را تصدیق کند که موفقیت آشکار و ظاهری آن است. صرفنظر از اینکه مسائل را شرکتهای سرمایهدار یا دولت سفارش میدهند، یا به سبب ربط و اهمیت خود برای دغدغهها و علایق روز انتخاب میشوند یا به دلیل اهمیتی که در یک رشته یا جامعه دارند، روی همرفته علم و فنآوری در ارائهی راهحلهای مورد قبول همگان بسیار موفق بودهاند.
اما یکی از پرسشهای حساس و حیاتی این است که آیا سازمان اجتماعی کنونی هنوز هم اجازه میدهد که دگرگونی در تفکر علمی و اجتماعی به نحوی رخ دهد که دانشمندان پیشگامی مانند کپرنیک، کپلر، گالیله، نیوتن، فارادی، اسنو، داروین، مندل، پاستور و اینشتین یا آدام اسمیت، مارکس، دورکم، وبر و سایر دانشمندان دورانساز علوماجتماعی مبشر آن بودند؟
با معلوم شدن تدریجی اینکه سازمان اجتماعی علم و فنآوری معمولاً مشوق نوآوری واقعی نیست- و در واقع غالباً موجب یأس و دلسردی از نوآوری میشود- فرضیهی هشدارآمیزی کمکم پدیدار میشود. به بیان ساده: هرقدر جمعیت بشر- که از نظر تعداد و مصرف مادی رو به افزایشمی رود- حد و مرزهای ظرفیت و گنجایش اکوسیستم کرهی زمین را در مینوردد، مسائل جدیتری به وجود میآید و فشار فزایندهای بر شانههای علم و فنآوری سنگینی میکند تا راهحلی برای آنها بیابد. در نتیجهی انقلاب علمی- تکنولوژیکی قرن بیستم، سازوکارهایی هست که این فشار را به تقاضای عقلانیت اقتصادی هرچه بیشتر- پاسخگویی بیشتر، بهرهوری بیشتر، بازده تولیدی بیشتر- در استفاده از منابع جامعه برای پژوهش تبدیل میکند. با معرفهای کنونی ممکن است سطوح بالاتر بازده تولید علمی/ تکنولوژیکی به دست آید، اما نرخهای نازلتر اکتشاف علمی پراهمیت و نوآوریهای تکنولوژیک نیز ناگزیر در پی خواهد بود، در نهایت، در پی دگرگونی در سازمان اجتماعی علم و فنآوری، این دو نمیتوانند کار ارزشمند و با کیفیتی را که برای حفظ و تداوم جامعهی صنعتی لازم است، انجام دهند. حاصل کلام، جامعهی مدرن در بطن ارزشهای اصلی خود حاوی بذرهای نابودی خویش است.
از منظر تاریخی، همان عقلانیتی که انقلاب صنعتی را در غرب ممکن ساخت، از کانون اولیهاش- که بیشتر در حوزهی تجارت بود- به همهی حوزههای جامعه گسترش یافته است. هیچ حوزهای از نفوذ و تأثیر آن مصون نمانده است. اما، عقلانیت اقتصادی، در نهایت به مصرف و اتمام- بدون جایگزینی- همان منابعی میانجامد که جامعهی مدرن را ممکن ساخت: سهم و نقش دانشمندان، مهندسان و متفکران مستقلی که به تحریک کنجکاوی نامحدود و علاقهشان به ایدهها برای خود ایدهها، و شوق فهمیدن- یا انگیزههای «غیرعقلانی» مشابهی- جان میگرفتند. کسانی که چنین انگیزههایی دارند از بین نرفتهاند، اما انقلاب سازمان اجتماعی در قرن بیستم- که بر آزمایشگاههای شرکتها و دولتها، مؤسسههای پژوهشی و دانشگاهها نیز تأثیر داشته است- اکثرکسانی را که چنین انگیزههایی دارند غیرمولد، بیاهمیت و اهل تفنن معرفی میکند که ارزش توجه جدی یا حمایت مالی را ندارند و- در بهترین حالت- آنها را به حاشیه میراند.
و سرانجام، مسئله این است که آیا سازمان اجتماعی علم و فنآوری- و سازمان اجتماعی تولید معرفت به طورکلّی- اجازهی هیچگونه دستاورد مؤثری را در انقلاب بنیادی تفکر اجتماعی و ارزشهای اجتماعی خواهد داد، امری که برای بقای بلند مدّت نوع بشر و برخورداری از کیفیت مطلوب و معقول زندگی در محیط زیست طبیعی ضرورت دارد. از آنجا که علم و فنآوری با گذشت زمان هرچه محکمتر به دستگاه تولید سرمایهداری کنونی گره میخورند، چون ظرفیتهای انتقادی فردفرد دانشمندان، مهندسان، و به طورکلّیتر، روشنفکران به صورت روزافزون بیرمق و فلج میشود (که غالباً نتیجهی جاهطلبیهای شخصی آنها برای موفقیت و ترفیع یا نیاز به معاش و بقا در نظام کنونی است)، و چون جوامع سراسر گیتی با تلاش و تقلای هرچه بیشتر میکوشند از سرمشقهای مصرف انبوه غرب مادیگرا تقلید کنند، شاید آخرین روزنههای امید و فرصتهای باقی مانده نیز بسته شود.
منبع مقاله :
آوتوِیت، ویلیام. باتامور، تام؛ (1392)، فرهنگ علوماجتماعی قرن بیستم، ترجمه: حسن چاوشیان، تهران: نشر نی، چاپ اول