تاریخی‌گری

تأکید بر تنوع تاریخی نظام‌های فکری و عملی و متابعت آن‌ها از فرایندهای کلی‌تر تغییر یکی از ویژگی‌های اصلی تفکر قرن نوزدهم، خصوصاً در دنیای آلمانی زبان بود. رهیافت مبتنی بر اصالت زمینه در علم حقوق و اقتصاد که مشخصه‌ی
چهارشنبه، 16 دی 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تاریخی‌گری
 تاریخی‌گری

 

نویسنده: ویلیام آوتوِیت
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمد منصور هاشمی
مترجم: حسن چاوشیان

 

Historicism
تأکید بر تنوع تاریخی نظام‌های فکری و عملی و متابعت آن‌ها از فرایندهای کلی‌تر تغییر یکی از ویژگی‌های اصلی تفکر قرن نوزدهم، خصوصاً در دنیای آلمانی زبان بود. رهیافت مبتنی بر اصالت زمینه در علم حقوق و اقتصاد که مشخصه‌ی «مکاتب تاریخی» است و نقد آن‌ها از نظام‌های انتزاعی که تظاهر به جهان‌شمول بودن می‌کنند، محور مناقشه‌های نظری مهمی بود که تا اوایل قرن بیستم ادامه یافت و در همین هنگام بود که اصطلاحات historismus یا historizismus کاربرد عمومی پیدا کرد. وقتی آتش این جدل‌ها به سردی گرایید و تاریخ‌گرایی با ظهور پوزیتیویسم و پدیدارشناسی به محاق رفت، متفکرانی همچون ارنست ترولچ (1865-1923) و فریدریش ماینکه (1862-1954) با نگاه به گذشته به ارزیابی انتقادی تاریخ‌گرایی پرداختند (Troeltsch, 1922). اصل «نسبت‌گرایی» کارل مانهایم تلاشی بود برای به جای آوردن حق تفاوت‌های تاریخی و سایر تفاوت‌ها بی‌آنکه در دام نسبی‌گرایی تمام و کمال گرفتار آید.
در تفکر تاریخ‌گرایانه همواره جریان خیال‌پردازتری وجود داشته است که تأکید بر تغییر و رشد و تحول را نه به عنوان هشداری علیه تعمیم،‌ که به منزله‌ی دعوتی برای برساختن طرح‌های عظیم توسعه و پیشرفت تاریخی درک می‌کرد. کارل پوپر در نقدی که از «پیشگویی‌های پیامبرگونه» در نظریه‌ی اجتماعی، خصوصاً مارکسیسم به عمل می‌آورد، همین معنای «تاریخی‌گری» را در نظر دارد. این معنا که همان‌طور که پوپر تشخیص می‌دهد، درست نقطه‌ی مقابل معنای اول است، در مباحث دنیای انگلیسی زبان رواج پیدا کرد و موجب شد که بسیاری از نویسندگان، و از جمله مترجم کتاب ماینکه، ترجیح دهد از اصطلاح "historism" به جای "historicism" استفاده کنند. انتقاد پوپر از «تاریخی‌گری» مارکسیستی، مانند انتقاد ژان - فرانسوا لیوتار از «روایت‌های اعظم» (Lyotard, 1979) موجب به راه افتادن بحث‌های درخور توجهی در درون سنت مارکسیستی شد. ولی در این بحث‌ها، اصطلاح تاریخی‌گری برای تأکید بر جایگاه تاریخی، و بنابراین تغییر‌پذیر خود تفکر مارکسیستی به کار می‌رفت که در برابر روایت‌های علم‌گرایانه‌تر از مارکسیسم، مثل نظریه‌ی لویی آلتوسر قرار می‌گرفت که در نقد خود از مارکسیست‌هایی همچون لوکاچ و گرامشی (Althusser, 1965) این کاربرد دوم را رایج ساخت.
تاریخی‌گری یا تاریخ‌گرایی، در معنای اول، از خصوصیات مهم فلسفه و نظریه‌ی اجتماعی در دهه‌های آخر قرن بیستم بوده است، ‌حتی اگر به صراحت بیان نشده باشد. پیتر وینچ (Winch, 1958) بر نیاز به درک فرهنگ‌های «بیگانه» بر اساس ضوابط خود آن‌ها انگشت می‌گذارد و با آوردن نقل قولی از نستروی در صفحه‌ی اول کتاب خود صریحاً نشان می‌دهد که به این اصل اساسی تاریخی‌گری عقیده دارد. کوئنتین اسکینر بر اهمیت درک متون نظریه‌ی سیاسی در متن و زمینه‌ی سنن این نظریه‌ها تأکید کرده است (Skinner, 1978 and Tully, 1988)، و این علاقه‌ی تاریخی شباهت‌هایی به رهیافت‌های «زمینه‌نگر» در نظریه‌ی سیاسی مدرن دارد که طرفدار رهیافت کل‌نگر به صورت‌های انضمامی زندگی و سنت‌ها و مخالف کاربست اصول اخلاقی و سیاسی انتزاعی‌اند. ارزش و اعتبار کلی‌تر تنوع یا «تفاوت» یکی از مضامین فراگیر تفکر غربی اخیر بوده است، چون میراث امپریالیسم کم‌کم جای خود را به پذیرش «تکثر فرهنگی» و فاصله گرفتن از قوم‌مداری می‌دهد. عبارت «تاریخی‌گری نوین» غالباً ناظر به آن دسته از مطالعات فرهنگی و ادبی است که در مخالفت با نظریه‌پردازی‌های انتزاعی دهه‌ی 1970 و اوایل دهه‌ی 1980، از نزدیک و مستقیم به بررسی متون تاریخی می‌پردازند ولی کانون توجه آن‌ها بر روش‌های خلق یا تولید این متون و میانجی‌های پرپیچ و خمی است که از طریق آن‌ها به این متون دست یافته‌ایم. میراث تاریخی گری در همه‌ی این روش‌های گوناگون و مجزا به حیات خود ادامه می‌دهد و معنایی که در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم از این اصطلاح مراد می‌شد ظاهراً اکنون، همراه با و همچنین در مخالفت با رهیافت‌های نظام‌پرداز و جهان‌شمول، یکی از قطب‌های جاذبه‌ی پایدار در فلسفه و نظریه‌ی اجتماعی است.
منبع مقاله :
آوتوِیت، ویلیام. باتامور، تام؛ (1392)، فرهنگ علوم‌اجتماعی قرن بیستم، ترجمه‌ی حسن چاوشیان، تهران: نشر نی، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.