نویسنده: میشل مافزولی
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمد منصور هاشمی
مترجم: حسن چاوشیان
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمد منصور هاشمی
مترجم: حسن چاوشیان
Body, Sociology Of
اومبرتو اکو در مقالهی کوتاهی دربارهی لباسهای جین، رابطهی دیالکتیکی ظاهر و باطن (ژرفا و سطح) را به بحث میگذارد که سبک زندگی برههی معینی از تاریخ را رقم میزند. جان کلام بحث او این است: لباس به عنوان نوعی تزیین به کار میرود و روی نحوهی رفتار، و بنابراین اخلاقیات ظاهری تمدنها تأثیر گذاشته است (Eco, 1983). افزون بر این، مثالهایی که اکو میآورد نشان میدهند که نفس اخلاقیات، یا به عبارتی آداب و رسوم، با چگونگی پوشاندن بدن تعیین میشود.
بگذارید روی دو نکتهی عمدهی تحلیل اکو قدری درنگ کنیم. یکی «خودآگاهی پوستی» (ــ هویت) و دیگری مفهوم بدن به عنوان «دستگاه ارتباطی». در اینجا مجالی برای پرداختن به نقش خطیری که اکو به عامل تجمع میدهد نداریم، یعنی شیوهی پذیرش انواع گوناگون همشکلیها توسط کسانی که در یک تمدن شهری زندگی میکنند. قدر مسلّم این است که ساختار انسانشناسانهای که به واسطهی بدن شکل میگیرد، هم علت و هم معلول تشدید و تقویت فعالیت اجتماعی است.
توجه به تصویر بدن که در مد و بدنسازی و این قبیل امور متجلی میشود، نمایشی صرفاً سطحی یا بیهوده نیست، بلکه بخشی از بازی نمادین گستردهای است که جلوهگاه شیوههایی است که طبق آنها میتوانیم یکدیگر را لمس کنیم، روابط و مناسباتی بنا کنیم و به همه چیز جنبهی اجتماعی دهیم، یعنی جامعه را خلق کنیم. این درسی است که جامعهشناسی بدن از مد پوشاک و شیوههای گوناگون اعطای ارزش و اهمیت به بدن میآموزد. این شیوهها همراه با یکدیگر «بدن اجتماعی» را میآفرینند و اقتصاد مختص به بدن را ایجاد میکنند. این شیوهها نشان میدهند که چگونه شکل و شمایل و تصویر، به رغم معناهای ایستایشان نقش مهمی در تکامل اجتماعی ایفا میکنند.
بنابراین آنچه «سطحی» مینماید (مد، طرح، سبک و هر چیزی که «جسمانیت» را برساند) در نگاه دقیقتر بیشک ژرفاهایی دارد، زیرا بدن به هنگام انجام عمل نمایش همواره هم علت و هم معلول رابطهی اجتماعی پویا است. در عین حال، واضح است که بدن تجلی بارز حسیات و ذوقیات است: یعنی تجلی سهیم بودن در عواطف مشترک، محیط مشترک و ارزشهای مشترک، به نحوی که افراد میتوانند کاملاً غرق نوعی نمایش همه شمول شوند.
در بطن چنین رویکردی به بدن، واقعیت پیشپاافتادهای نهفته که با این حال باز هم نباید آن را نادیده گرفت، یعنی این واقعیت که «وحدت روانی - جسمانی» سازندهی فردیت ما نیز بدن ما است. بدن همچون پوشش یا لفافی است که به نوبهی خود در لفاف دنیای بیرون پیچانده شده است. در بسیاری از تحلیلهای فلسفی، روانشناختی و جامعهشناختی، به درستی اصرار بر این است که این سخن تکراری و کلیشهای پیامدهای معرفتشناختی ژرفی دارد. حاصل سخن این است که بدن را نمیتوان شناخت مگر اینکه حد و مرزهای مشخص و قرارگاه مشخصی داشته باشد. یک نکته مسلم است: این رهیافت وضعیتی، و اگر بخواهیم اصطلاحی بسازیم «لفافنگریی» که ملازم با این رهیافت است، امکان ارزیابی کرد و کارهای بدن-محور فراوانی را به ما میدهد که جامعهشناسان امروزی مدنظر دارند (بدنسازی، مراقبت جسمانی، رژیمهای غذایی، آرایش، جلوهفروشی...). به ویژه، «جسمگرایی» امکان فهم این مطلب را فراهم میآورد که همهی انواع گوناگون شکلهای ظاهری به نظام نمادین گستردهای تعلق دارند که در آن نمیتوانیم آثار و نتایج اجتماعی را نادیده بگیریم. حتی شاید به وسوسهی این سخن تن دهیم و بگوییم که نقش برجستهی روزافزونی که ارتباطات در جامعهی معاصر دارد چیزی جز صورت امروزی همان نظام نمادین [بدن] نیست. این بینش میتواند پرتو تازهای بر همهی آن دورههای تاریخی بیندازد که عموماً خام و ابتدایی تصور میشد اما در آنها امکانات ارتباطی - نمادین مختص به خود بدن یا مختص به بدن اجتماعی کاملاً تحقق یافته است. میتوان این را نیز افزود که توجه به بدن و مراقبت از آن را که این روزها همه جا مشهود است و مدهای لباس و آرایش را که جزو امور ثابت و دائمی انسانشناختی است، میتوان به مثابه شیوهی دیگری از استقرار موقعیت آدمیان نسبت به یکدیگر تحلیل کرد. اگر بدن را در چنین متن و زمینهای مطالعه کنیم، آنگاه بدن هم علت و هم معلول ارتباطات، و به بیانی دیگر، خود جامعه است.
منبع مقاله :
آوتوِیت، ویلیام. باتامور، تام؛ (1392)، فرهنگ علوماجتماعی قرن بیستم، ترجمهی حسن چاوشیان، تهران: نشر نی، چاپ اول