عشق در نخستین نگاه

نخستین عشق

«نخستین عشق» همان اندازه که ممکن است زودگذر باشد، تقریباً همیشه از نظر روانی دارای اهمیت زیاد است و هرگز نفوذ خوب یا بد آن بر عشق‌های آینده از دست نمی‌برود. پسر و دختر جوانی که نخستین بار عاشق کسی می‌شوند که ارزش
چهارشنبه، 23 دی 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نخستین عشق
 نخستین عشق

 

نویسنده: یوسف غلامی




 

 

عشق در نخستین نگاه

«نخستین عشق» همان اندازه که ممکن است زودگذر باشد، تقریباً همیشه از نظر روانی دارای اهمیت زیاد است و هرگز نفوذ خوب یا بد آن بر عشق‌های آینده از دست نمی‌برود. پسر و دختر جوانی که نخستین بار عاشق کسی می‌شوند که ارزش عشق را ندارد و با قلبی پاک و بی تجربه به کسی اطمینان می‌کنند که چه بسا از آن استفاده ناروا می‌کند در حقیقت باعث می‌شوند که فرصتهای بعدی خود را برای عشق دوباره و با دوام کاهش دهند و آن اعتماد و اطمینان که لازمه عشق - درست است از بین برود.
آنچه برای بیشتر دختران و پسران جوان نگران کننده است شکست در نخستین عشق است. آنچه در اینجا گفتنی است اینکه معمولاً افراد نه تنها در نخستین عشق ممکن است دچار اشتباه شوند، پس از تجربه اندوزی همچنان امکان اشتباه در عشق وجود دارد. درس آموزی از تلخی‌های عشق چندان آسان نیست. زیرا کانون تصمیم گیری درباره آن بیشتر دل است، نه قوه‌ی اندیشه. دل نیز پرخطاتر از اندیشه است. آنچه از تلخی ناکامی در عشق می‌کاهد:
1. چه رویدادها که نخست برای ما سراسر تلخی و ناکامی تفسیر می‌شود و پس از زمانی چند، جلوه‌های سازنده و تأثیرگذار آن رخ می‌نماید. آنگاه بر گذشته افسوس می‌خوریم که چرا ایام خود را به ناآگاهی تلخ و ناگوار ساخته‌ایم! چه تصمیمات ناروا که دنبال شد و چه بدگمانی‌ها که روحمان را آزار داد و چه پیوندهای خوب که گسسته گشت! همه بدان سبب که حجابِ زمان فرا روی دیدگانمان، مانع از آینده نگری می‌شد.
2. تجربه‌های بسیار ارزنده، خرید و فروش نمی‌شود تا فقط ثروتمندان بدان دست یابند. تجربه‌ها خود ثروت اند که تنها با بذل تلخی به چنگ می‌آیند. هرگز نمی‌توان با پرداخت پول آنها را به دست آورد؛ که اگر چنین بود خریدارانی انبوه نداشت. این هم از خیرخواهی خدا است که چنین سرمایه‌ای را از تهیدستان دریغ نمی‌کند؛ هرچند خود خواهان آن نباشند.
زمانی که تلخی ناکامی در عشق شما را میآزارد آثار شیرین تجربه آن را به یاد آورید. بی آنکه به ملامت خود یا دیگری بپردازید از آغاز تا فرجام کارهایتان را مورد بازبینی قرار دهید و معایب آن را جستجو کنید تا دیگربار آموخته‌ها را نیازمایید.

عشق در نخستین نگاه (عشق ناگهانی)

آیا شما از کسانی هستید که معمولاً در نخستین نگاه دلباخته می‌شوید؟ آیا احساس کرده‌اید که گاه در نخستین نگاه به کسی سخت علاقه مند شده اید؟
چه عواملی سبب می‌شود که در نخستین برخورد میان دو فرد، جرقه محبت و علاقه پدید آید و روزگار آینده آنان به عشق و دلبستگی شدید بینجامد؟ آیا می‌توان آن نخستین احساس پدید آمده را «عشق» نامید؟
آیا ممکن است عشق به طور ناگهانی (یکباره) به وجود آید؟
به اعتقاد بیشتر روان شناسان انتظار به وجود آمدن عشق به صورت ناگهانی اشتباه است؛ گرچه نمی‌توان پدید آمدن جرقه آن را نفی کرد.
عشق پدیده‌ای است که به تدریج در دل رسوخ می‌کند. ممکن است دو فرد سالها همدیگر را بشناسند، بدون آنکه کشش خاصی میانشان حکمفرما باشد، و سپس احساس کنند که گویا فراتر از دو دوست خوب، شیفته یکدیگرند و آنگاه چنین بپندارند که شیفتگی آنان سابقه‌ای دیرینه داشته است.
آیا دو فرد می‌توانند سالها عاشق یکدیگر باشند، بی آنکه خود بدانند؟ هرگز زوج‌هایی وجود دارند که سالها با یکدیگر زندگی کرده اند و می‌گویند که در همان اولین ملاقات، یکدیگر را همسر آرمانی خود یافته اند. در حقیقت موضوع بدین سادگی رخ نداده است. آنها در اولین ملاقات، بین خود جاذبه‌ای قوی و ارتباطی روحی مشاهده کرده اند و سپس در طی سالها آن را به رابطه‌ای قوی و موفق بدل ساخته اند. در نگاه اول جاذبه‌ای را در همدیگر کشف کرده اند، اما عشق حقیقی بین آن دو، بایست در طول سالیان شکل گرفته باشد.
این حالت از مهم ترین دلایلی است که تدریجی بودن عشق را ثابت می‌کند. پدیدهای که به تدریج شکل می‌گیرد شانس دوام بیشتری دارد. تصور کنید که در یک شب سرد در کلبه‌ای نشسته اید و می‌خواهید آتش روشن کنید تا گرم شوید. برای این کار می‌توانید روزنامه یا هیزم انتخاب کنید. روزنامه سریع تر می‌تواند شعله بزرگی درست کند، ولی همچنان سریع تر خاموش می‌شود؛ اما هیزم ممکن است در زمانی طولانی تر شعله ور شود، لیکن به آرامی و یکنواخت می‌سوزد. بسیاری از ما به اشتباه در روابط خود به دنبال همان شعله‌های ناگهانی هستیم و کمتر به برافروختن شعله‌ای فکر می‌کنیم که شاید مهیب نباشد، اما با دوام تر است. همه عناصری که پیشتر در زمره‌ی «عوامل پدیدآورنده عشق» برشمردیم در تبدیل دوستی به عشق نقش آفرین است.
ممکن است دو فرد مدتها با یکدیگر دوست باشند و حادثه یا عاملی - از عوامل پدید آورنده عشق - سبب شود که دوستی آنها به تدریج به عشق تبدیل شود. بنابراین نمی‌توان گفت عشق آنان یکباره پدید آمده است. هرگاه در نخستین ملاقات، احساس شیفتگی و علاقه در شما به وجود آمد مطمئن باشید که آن، «عشق» نیست. بی سبب خود را درگیر آن نسازید. افرادی که دارای شخصیت با ثبات اند و معیارهای مهم زندگی را بیشتر شناخته اند کمتر دچار چنین حالتی می‌شوند.
شاید بتوان «عشق در نگاه نخست، را نوعی اعتیاد یا نشان چیرگی عواطف دانست. کسانی که به چنین حالتی معتادند، فرصتهای بهتر را برای عشقی واقعی بادوام از دست می‌دهند. اگر انسان دارای شخصیت با ثبات باشد و در برقراری ارتباط با دیگران و روش محبت ورزی اش از ضریب هوشی بالا برخوردار باشد در نگاه نخست چنین آشفته حال نمی‌شود. آن اعتیاد سبب می‌شود که نتوانیم به جوانب ضعف شخصیت فرد مورد نظر توجه کنیم. تنها به یک جنبه‌ی دلخواه متمرکز می‌شویم و از توجه به جوانب شخصیت او باز می‌مانیم. حالتی که به هنگام «نخستین ملاقات» پدید می‌آید، گاه «هوس» و گاه «شایفتگی و دلباختگی زودگذر» است. «هوس» نیز روان شناسی مخصوص خود را دارا است و چنین نیست که پیوسته بدون علت و زمینه رخ دهد.

«ھوسں و شیفتگی» در نگاه نخست

چنانکه «دوستی» ممکن است مقدمه‌ی شیفتگی یا عشق باشد، هوس نیزممکن است مقدمه‌ی دوستی و عشق گردد. برخلاف تصور عامیانه که «هوس» را پدیده‌ای فقط برگرفته از هواهای نفسانی نکوهیده می‌دانند، چه بسا عواملی دیگر در شکل گیری آن مؤثر باشد. نیازهای عاطفی و روانی از عواملی است که در پدید آمدن هوس تأثیر دارد. بگذارید هوس را اندکی متفاوت با معنای لغوی آن (= دیوانگی و سبکی عقل) تفسیر کنیم؛ یعنی: میل ناپایداری که نه بر پایه‌ی تشخیص عقل، که برگرفته از نیازهای عاطفی و روانی زود گذر است.
گاهی جاذبه جنسی، کسی را نسبت به فردی - غیر همجنس یا همجنس - دچار برانگیختگی عواطف و احساسات می‌سازد. در اینجا شخص «تحریک جنسی» را «عشق» احساس می‌کند؛ به ویژه در وقتی که پیوسته به او فکر کند. باید دانست که جاذبه‌ی جنسی شدید، به خصوصی نسبت به فردی که می‌توان او را همسری دلخواه برای آینده برگزید، به سادگی با عشق اشتباه گرفته می‌شود. نیاز جنسی سبب می‌شود که انسان پذیرای رابطه با هر تازه وارد شود و به هرکس برمی خورد رابطه جدّی برقرار کند و چشم به همه‌ی مسایل ببندد.
زمانی هم رخ می‌دهد که انسان به واقع شیفته‌ی مجموعه ویژگیهای یک فرد نیست. تنها یک امتیاز (زیبایی چهره، شغل ممتاز، موقعیت زندگی، نوع فعالیت ویژه یا...) سبب چنین شیفتگی‌ای را پدید آورده است و فرد مبهوت آن یک امتیاز شده، خود را فریفته مجموعه شخصیت او می‌داند. در چنین وضعیت، توجه به یک اصل علمی ممکن است از خطری بزرگ جلوگیری کند و آن اینکه: اولین تأثیری که کسی بر ما می‌گذارد برای انتخاب او به عنوان یک دوست، یک معشوق واقعی و همسر آرمانی کافی نیست. باید به تأثیرات بعدی نیز توجه کرد. باید زمانی بگذرد تا ما علاوه بر ظاهرفرد، ماهیت و شخصیت او را نیز کشف کنیم. باید همیشه به خاطر داشت که شاید عاشق شدن کاری ساده باشد، اما عاشق ماندن و خلق یک رابطه‌ی سالم، مستلزم گذشت زمان،
واقع نگری و مدارا است.

عوامل شیفتگی آور

شاید به درستی نتوان دانست که چه عواملی - آشکار یا پنهان - سبب شیفتگی می‌شود. آنچه قطعی تر به نظر می‌رسد اینکه هر کسی به فراخور نوع نگاه، تربیت، احساسات و اعتقاداتش شیفته می‌شود. بر این اساس عوامل شیفتگی آور نیز متفاوت است. چنین نیست که همیشه انسان شیفته‌ی کسانی شود که از خود او زیباتر، باهوش تر یا دلرباتر است. نیز نمی‌توان پیوسته با قاطعیت یک عامل را سبب شیفتگی برشمرد. ممکن است همیشه در کنار یک عامل اصلی چندین عامل فرعی نیز سهم داشته باشد. هنگامی که فرد به صورت اتفاقی به کسی علاقه مند می‌شود با پرسش از ضمیر آگاه او نمی‌توان علت این علاقه و انتخابش را جویا شد.
در این موارد چند چیز تأثیرگذارتر است:

الف) شیوه‌ی اولین تماسی چگونگی برقراری ارتباط،

وضعیت جسمی فرد، طرز برخورد نخست، زیبایی و توانایی بدنی، شمای چشم، بینی، دهان و... ممکن است ما را آگاهانه یا ناخودآگاه به سوی کسی جذب کند. در این حالت معمولاً بین ناحیه‌ی عشق آفرین نزد عاشق، و بخشی از بدن معشوق که موجب کشش عاشق می‌شود پیوندی برقرار می‌شود. مثال: جوانی شیفته‌ی دهان کسی می‌شود. زیرا نزد وی، دهان برترین جایگاه در تمایلات جنسی را دارا است. دیگری به مشاهده چهره مجذوب می‌شود. چون چهره برایش مهمترین جلوه است.»(1)

ب) دانسته‌های پیشین (تلقین)

شنیده‌ها درباره شخصیت و موقعیت افراد در ما تأثیر می‌گذارد. آن شنیده‌ها در درون ما انباشته‌ای از تلقین به وجود می‌آورد و چون با وی رو به رو می‌شویم احساس شیفتگی می‌کنیم؛ به ویژه آنگاه که در اولین برخورد شواهدی بر درستی آن شنیده‌ها مشاهده کنیم. در همین جا است که افراد می‌پندارند به طور ناگهانی شیفته شده اند.

ج) نیاز

وقتی بدانیم که نیاز ما را فردی خاص برآورده می‌سازد ناخواسته به وی علاقه مند می‌شویم. زمانی که برای اولین بار او را می‌بینیم گویی ندایی از درونمان ما را به دوست داشتن او فرمان می‌دهد. چه بسا همین آشنایی کوتاه، زمانی بعدتر به دوستی‌ای عمیق تبدیل شود.

د)‌هاله‌های نامریی (امواج معنوی)

این حقیقت را نمی‌شود انکار کرد که پیرامون هر کس‌هاله‌ای امواج نامریی - منفی یا مثبت - است که بر دیگران تأثیر می‌نهد. دیرزمانی است که فیزیکدانان در این باره به اظهار نظر پرداخته اند. آنها می‌گویند یک مه نامریی به نام آرا (Aura) از امواج هفتگانه و مجزای نور به صورت تخم مرغی شکل هر فرد را احاطه کرده است و نشانگر عصاره زندگی شخصی، شخصیت وی، احساسات، قدرت ذهنی و مرحله‌ی سلامت و رشد روحانی فرد است. «اُرا» دارای هفت لایه است که مجموع آن به صورت غلاف فروزان اطراف هر فرد را گرفته است. همه‌ی اعمال خوب و بد ما - حتی عملکرد ذهنی - بر روی «اُرا»، ضبط می‌گردد. هر چه فرد خودخواهتر و بدسرشت تر باشد راهی تیره‌تری دارد. افراد پاک و سالم آرای درخشان دارند. وقتی ارا» در اثر انجام اعمال بد و افکار آلوده تیره می‌شود، کسانی را که راهی شفاف دارند، می‌آزارد و میان آن دو فرد که آرای تیره و شفاف دارند، ناهماهنگی به وجود می‌آید. ممکن است فردی با‌هاله تیره، در کنار فردی با‌هاله روشن احساس رنجش نکند، اما بدون تردید مصاحبت این دو برای آن که‌هاله روشن دارد بسی ناگوار است.(2) کارهای گذشته و حال اشخاص و اعتقادات و پندارهایشان، به نوعی آنها را دارای انرژی مثبت یا منفی (خوب یا بد) می‌گرداند. هرگاه دو فرد با یکدیگر برخورد می‌کنند هر یک بدون اختیار از این انرژی به دیگری منتقل می‌سازد. بسیار کم رخ می‌دهد که کسی بتواند از تأثیر این انرژی‌ها خود را برهاند.

آمیختگی اعجاب آور میل جنسی و گرایشهای معنوی

«تمایلات جنسی» و «گرایش‌های معنوی» در جامعه‌ی پیرامون ما حتی در نزد مذهبیان سطحی نگر، دو عنصر گسسته از یکدیگر و بلکه متضاد تفسیر می‌شوند؛ حال آنکه این دو نه گسسته از هم، که به یکدیگر کاملاً پیوسته اند. باید دید هر فرد آن دو را چگونه معنا و تفسیر می‌کند.(3)
نخست باید دانست که آیا در شرایط عادی، آمیختگی این دو برای همه میسر است یا فقط گروه خاصی می‌توانند «میل جنسی» و کوشش برای ارضای آن را جلوه‌ای از یک «گرایش معنوی» قرار دهند.
آنچه در آغاز - بدون ارائه استدلال علمی - پذیرش این امر را آسان می‌کند، مشاهده‌ی زندگی افرادی است که در اوج معنویت، از میل جنسی و جلوه‌های ویژه آن برخوردارند. نه سیر و سلوک معنوی، ایشان را از ارضای میل جنسی محروم داشته و نه تمایلات جنسی، آنها را از معنویت بازداشته است. اگر بتوانیم به درستی به اندیشه‌ی آنان راه یابیم به سر زندگی شان پی خواهیم برد. آیا می‌توان معتقد شد که پیامبران و مردان برگزیده‌ی معنوی، در هنگام توجه به ارضای غرایز، از سیر خود به سوی خدا باز می‌ماندند؟! یا لذایذ جنسی برای آنان چندان وجدآور نبوده است؟ اعتقاد اول دور از شأن آنان، و فرض دوم اثبات نشدنی است. نکته دیگر آنکه خدایی که آفرینش را فقط به منظور سیر آفریدگان به سوی خود پدید آورد، آیا ممکن است نوعی تمایل خاص را در آفریده خود قرار دهد که کوشش حلال برای ارضای آن، وی را - حتی اندکی - از سیر به سوی خود باز دارد؟!
آبراهام مزلو در روان شناسی افراد خود شکوفا (نخبه) تحلیل‌هایی ارائه می‌کند که ما را در اثبات موضوع یاد شده یاری می‌رساند. به اعتقاد او اوج لذت جنسی در افراد خود شکوفا، در مقایسه با افراد معمولی، به طور همزمان هم مهم تر است و هم کم اهمیت تر در نگاه آنان، یک رفتار ممکن است هم از اهمیتی والا برخوردار باشد و هم کم اهمیت. به همین خاطر است که نداشتن رابطه جنسی برای این افراد بسی راحت تر از بقیه‌ی مردم است. این یک تناقضی یا تضاد نیست که فردی هم چیزی برایش خیلی با اهمیت باشد و همزمان - و نه در زمان دیگر - بتواند از آن دست بردارد. هم بتواند کسی را فراتر از حدّ عادی دوست داشته باشد و هم بتواند از او جدا شود. علت این است که انگیزه‌های این افراد با بقیه مردم تفاوت دارد. آنها انگیزه‌ای پویا دارند و نگاهشان به همه چیز متعالی است. در نگاه سطحی، پوست میوه‌ای که بدور انداخته شده است هیچ ارزشی برای توجه ندارد، اما با نگاه عمیق، در چرخه آفرینش، آن پوست به همان میزان دارای اهمیت است که اصل میوه‌اش، نیازهای طبیعی بشر همه در این نگرش، طور دیگری معنا و تفسیر می‌شود. یک قطره آب آنگاه که سرچشمه حیات فرض شود، به سهم خود، مانند هستی اهمیت می‌یابد و زمانی که بخواهد درختی تنومند را کاملاً سیراب سازد، کم ارزش (بی تأثیر) شناخته می‌شود. نیاز به غذا، دفع آن از بدن، خواب و بیداری، نشستن و حرکت کردن و هر فعالیت ساده، از نگاه یک فرد نخبه از بالاترین اهمیت برخوردار است.
زمانی که نیازهای پست انسانی - مانند نیاز به تخلیه مواد زاید از بدن - برآورده نشود دستیابی به هر نیاز والا ناممکن است. (4) بنابراین در این نگاه، توجه به نیاز پست مانند توجه به نیاز والا از اهمیت برخوردار می‌شود؛ البته هر یک در حدّ خود. یک فرد ممکن است هم از غذا خوردن لذت فراوان ببرد و در همان لحظه‌ی لذت بردنش، در طرح کلی زندگی، آن لذت برایش کم اهمیت و بلکه بی اهمیت باشد. هنگامی که از آن بهره مند می‌شود - بدون آنکه آن را خوی حیوانی و نیاز پست بشمرد - از آن لذت می‌برد، و چون آن را با دیگر نیازهای والاتر مقایسه می‌کند آن را بی اهمیت می‌شناسد. در این حالت است که گذشت از آن برایش آسان می‌گردد. چنین افرادی چندان به لذایذ جسمی نیازی ندارند، اما هنگامی که بدان مشغول شوند می‌توانند به سادگی از آن لذت ببرند؛ آن هم لذتی فراتر از آنچه مردم عادی احساس می‌کنند. بنابراین هرچند غذا و دیگر نیازها در آرمانها و ارزش‌های مهم نزد آنها جایگاهی بی اهمیت دارا است، نیازی اساسی پنداشته می‌شود که زیربنای برآورده ساختن دیگر نیازهای والاست.
آنها که از سلامت روانی کافی برخوردارند و نگاهشان به چرخه هستی نگاه اوج یافته است خیلی فراتر از اندیشه مردم عادی متوجه این حقیقت شده اند که تا نیازهای پست تر ارضا نشود، نیازهای ارجمندتر - آنچنان که سزاوار آنها است - به درستی برآورده نمی‌شوند. زمانی هم که ارضا می‌شوند، دیگر آن نیازهای پست ذهنشان را مشغول نمی‌کند. این حقیقت درباره‌ی تمایلات جنسی نیز جاری است. بدون تردید کوشش برای ارضای تمایلات جنسی و توجه بدان، کم بهاتر از کوششی برای دستیابی به غذا نیست. غذا نیازی است که حیات آدمی در گرو آن است، ولی دستیابی به آن و اشباع آدمی از آن، چندان دشوار و پیچیده نیست؛ در حالی که غریزه جنسی امری بسیار پیچیده و کیفیت ارضای آن دقیق، و انحراف آن ویرانگر است و زندگی آدمی با انحراف پیدا کردن آن، به مراتب از زیست حیوانی پست تر می‌شود.
وقتی فردی به اوج معنویت دست می‌یابد معنویت و عرفانش در همه چیز وظیفه‌ای سنگین تر بر دوش وی می‌نهد. نگاه او به همه‌ی پدیده‌های مادی نیز با دیگران فرق می‌کند. برای وی هیچ چیز مادی نیست. سراسر اجزای هستی برایش معنویت است. چون می‌داند که هر جزء هستی، جلوه‌ای از وجود هستی بخشی است که مادیت در آن هیچ تصور نمی‌شود.(5) پس، از این نظر او هیچ جلوه مادی محض پیرامون خود مشاهده نمی‌کند تا رفتارش با آن، مادی باشد. در این مرحله هر چیز برای ارزش همه‌ی هستی را دارا است.
اما از طرفی او جز مقصد و معبود هستی بخشی، همه چیز را فناپذیر، غیراصیل و بی مقدار می‌شناسد. اشتغال به هرچه غیر او را بیهوده و مایه‌ی تباهی می‌داند. از این نظر چشم پوشی از آنها را برای خود دشوار نمی‌پندارد؛ که بسی آسان می‌شمرد. همان غذا و پوشاکی که حافظ اوست و ابزار سیرش به سوی معبود، در نظرش جلوه‌ای استقلالی و بهایی پربار ندارد و گذشت از آن برایش آسان است.
غریزه جنسی نیز برای او چنین است. از آنجا که این میل، جزو سرشت وی و هدیه آفریدگار به اوست، وظیفه دارد در استفاده از آن کوتاهی نکند. آن گونه که آفریدگارش انتظار داشته است قدر آن را بداند. از لذت نهفته در آن بهره مند شود و آن را تلف نسازد؛ که در آن صورت به آفریدگار و آفرینش بی مهری شده و بهای نعمت دانسته نشده است.

معنویت بدون تعادل روانی!

این نکته نیازی به استدلال ندارد که بدون ارضای سالم غریزه جنسی نمی‌توان به تعادل روانی دست یافت. تعادل روانی نیز در اشخاص مراتب مختلف دارد. کسی که در اوج معنویت قرار دارد به همان میزان که کامل است از تعادل روانی کامل برخوردار است. فردی که در ارضای میل جنسی ناموفق باشد نخواهد توانست به مراتب کمال تعادل روانی دست یابد.(6) در چنین حال شاید فرد بر اثر ارضای ساده غریزه، از انحراف، لغزش و اضطراب روانی مصون بماند، اما از مرتبه‌ی کمال تعادل نیز دور خواهد ماند و چنین فردی نمی‌تواند انسان کامل (نخبه آدمیان) و از نظر معنوی فرد برگزیده شناخته شود.
افزون بر این هر چه دانش فرد نسبت به چیزی اوج می‌گیرد شرایط و کیفیت بهره وری از آن را بهتر و بیشتر از دیگران خواهد دانست و
انتظارش از آن چیز بیش از بقیه است. در چنین حالتی وی نه می‌تواند از آن چیز استفاده نکند و نه بدون استفاده، از آن بهره مند شود. لذت کامل آن در سایه استفاده کامل است.

روابط عشقی رشد یافتگان

افراد نخبه (انسان کامل) از آنجا که راه استفاده بهتر میل جنسی را بیش از دیگران می‌دانند و از آن، لذت مورد انتظار را می‌چشند و به تعادل روانی ممتاز دست می‌یابند، هرگز به سوی روابط عاشقانه خارج از زناشویی حلال کشیده نمی‌شوند. این حقیقت را باید پذیرفت که هرگونه کوشش برای برقراری ارتباط زناشویی ناسالم، گویای نوعی تمایل خاموش نشده یا انحراف است. زمانی که فرد هیچ تمایل خفته ناآرام (خاموش نشده) در خود سراغ نداشته باشد بدین روابط اشتیاق نمی‌یابد و کسی نمی‌تواند حسی ناشایست در این افراد پدید آورد. چون در آنها کمبودی وجود ندارد تا کسی بتواند با استفاده از آن ضعف، وی را به لغزش وادارد.
به همین سبب روابط این زنان و مردان نخبه با گروه غیرهمجنس خیلی عادی تر، سالم و راحت تر است. در آبهای سطحی است که نمی‌توان کشتیهای پهناور به راه انداخت. در اقیانوس‌ها می‌توان صدها کشتی بزرگ به راه انداخت، بدون آنکه تلاطمی در اقیانوس پدید آید.
آنها که در ارتباط با فرد غیرهمجنس دچار تلاطم جنسی می‌شوند، همان آبهای سطحی اند که با باد نیز به موج می‌افتند.
زمانی که فردی پدیده‌ای را نه محرمانه و رازناک، که بسیار عادی بپندارد، سخن گفتنش هم از ان آزادتر، عادی تر و غیرقراردادی تر از بقیه مردم است. مسایل جنسی در نگاه افراد نخبه همین طور است. رابطه عشقی شدید و سالم، ارضای میل جنسی و واقعیتهای پیوسته به آن، همه نزد این گونه افراد، کاملاً پذیرفته و معمولی است.

نوابغ و پرهیز از «سرکوب میل جنسی»

میان نخبگان که منظور سخن ماست، و نوابغ عرصه‌ی علم تفاوت است. نخبه فرد رشد یافته‌ای است که از تعادل روانی ممتاز برخوردار است و نابغه علم دارای هوش یا استعداد سرشار نخبگان به مسایل جنسی توجه دارند و نوابغ کم توجه یا بی توجه‌اند. شاید کمتر نابغه‌ای را بتوان یافت که به مسایل جنسی چندان توجهی داشته باشد. پرداختن به تحقیق و اکتشاف به طور طبیعی آنها را از توجه به مسایل جنسی باز می‌دارد. با این حال نمی‌توان گفت آنها به سرکوب غریزه می‌پرداختند. میان «کم توجهی» و «سرکوب» تفاوت است. گاهی شخصی به چیزی وسوسه می‌شود و سپس به سرکوب آن می‌پردازد و گاهی در اثر بی توجهی، بدان وسوسه نمی‌شود تا بخواهد با آن مبارزه کند و به سرکوبش بپردازد.

پی‌نوشت‌ها:

1. روان شناسی عشق ورزیدن ، لپ. اینیاس، ص 55 و 56.
2. تغییر سرنوشت و درمان با سنگها...، دایا ساری چکرن، ترجمه دکتر پروین بیات، ص 34 و 35.
3. در اینجا منظور از «معنویت»، آن دسته اموری است که سبب نزدیک شدن به خداوند و دوری از گناهان است، نه آنچه فقط به منظور صفای باطن صورت می‌گیرد. چه آنکه هر صفای باطنی را نمی‌توان معنویتی خواند که زمینه ساز تقرب به خدا باشد. بسا ریاضتها که سبب صفای باطن است، ولی مورد سفارش شرع و تقرب آور نیست.
4. در گفتگویی بهلول با‌هارون چنین آمده است که روزی‌هارون از بهلول پرسید: ارزش پادشاهی من چقدر است؟ بهلول گفت: اگر دچار بیماری‌ای شوی که راه حلق تو بسته شود و هیچ نتوانی خورد، حاضری چه سهمی از پادشاهی ات را هدیه کنی تا راه خوردنت باز شود؟‌هارون گفت: نصف آن را بهلول پرسید: اگر راه حلق باز شد و راه مخرج بسته شد، چه سهمی از پادشاهی ات را می‌دهی تا آن راه باز شود و تو خلاصی یابی؟‌هارون گفت: نصف دیگر پادشاهی ام را بهلول گفت: این پادشاهی تو به چه می‌ارزد که با مزد باز کردن دو سوراخ برابر است!
5. نوشته اند: زمانی خداوند به حضرت موسی علیه السلام فرمود: پیرامون خود جستجو کن و چیزی بیاب که از خود تو پست تر باشد. پس او به هر چیز نظر کرد پستی نیافت، تا اینکه نظرش به استخوان سگ مرده‌ای افتاد. خواست استخوان دست سگ را بگیرد که ناگاه دست خود را عقب کشید. [با خود فکر کرد چگونه می‌توانیم بگویم که در چرخه‌ی آفرینش این استخوان سگ پست تر است.] در این هنگام به وی خطاب شد:‌ای موسی، به عزت و عظمت خود سوگند، در صورتی که دستت به استخوان می‌رسید تو را از مقام خود عزل می‌کردم.
6. وجود مقدس حضرت عیسی شی را که بدون ازدواج عمر گذرانده است نمی‌توان فردی دانست که در ارضای غریزه ناموفق بوده است؛ چنانکه درباره پیامبران یا امامانی که دیر ازدواج کردند، همین حقیقت وجود دارد. بدون تردید وقتی سخن از «ارضای ناموفق میل جنسی» به میان می‌آید که فرد رنجیدگی ارضا نشدن آن را حس کرده باشد. در مواردی که شخص از جهان مادی می‌گسلد و به عالم مجردات می‌پیوندد، به طوری که نیازهای اساسی تر از میل جنسی، مانند گرسنگی و تشنگی را هم فراموش می‌کند، دیگر سخن از ارضای میل جنسی موفق یا ناموفق به میان نمی‌آید. ارضا شدن و نشدن زمانی مطرح می‌شود که فرد رنج غریزه را حس کرده باشد. هرگاه فردی در حالت عادی قرار گرفته باشد و رنج غریزه را احساس کند، آنگاه است که نحوه ارضای کامل تر و بهتر آن در تأمین هر چه بیشتر تعادل روانی او تأثیر دارد.

منبع مقاله :
غلامی، یوسف؛ (1392)، اخلاق و رفتارهای جنسی، قم: دفتر نشر معارف، چاپ ششم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.