ویژگیهای زیباشناختی هنر

زیبایی و احساس در هنر

همه‌ی تحلیلهای زیبایی که بر اساس ویژگیهای عینی، مانند اندازه، تناسب، لطافت و سَبُکی صورت گرفته‌اند، ولی این اندیشه نیز در خور تأمل است که برای هر تحلیلی از زیبایی باید بیشتر به درون خود بنگریم تا به ذات اشیاء. این نظر
جمعه، 25 دی 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
زیبایی و احساس در هنر
زیبایی و احساس در هنر

 

نویسنده: اُسوالد هَنفلینگ
مترجم: علی رامین



 

ویژگیهای زیباشناختی هنر

همه‌ی تحلیلهای زیبایی که بر اساس ویژگیهای عینی، مانند اندازه، تناسب، لطافت و سَبُکی صورت گرفته‌اند، ولی این اندیشه نیز در خور تأمل است که برای هر تحلیلی از زیبایی باید بیشتر به درون خود بنگریم تا به ذات اشیاء. این نظر را یکی از برجسته‌ترین فلاسفه‌ی قرن هجدهم، یعنی دیوید هیوم، (1) بیان کرده است. هیوم می‌گوید برای ادراک زیبایی باید عملی بیش از ادراک ویژگیهای عینیِ جزئی (2) صورت پذیرد.
"شخص ممکن است دقیقاً همه‌ی دایره‌ها و بیضیهای منظومه‌ی کوپرنیکی، و همه‌ی مارپیچهای بی‌قاعده‌ی منظومه‌ی بطلمیوسی را بشناسد، بدون آنکه دریابد که اولیها از دومیها زیباترند. (3)"
از مثالهایی که هیوم می‌آورد (دایره‌ها و غیره) معلوم می‌شود که نظریه‌ی نظم در زمانی که وی این مطلب را می‌نگاشته همچنان رایج و نافذ بوده است. لیکن منظور اصلی او این است که عینیت زیبایی را به پرسش کشد، نه آنکه درباره مجموعه‌ی خاصی از ویژگیهای عینی بحث و جدل کند.
"اقلیدس همه‌ی ویژگیهای دایره را به طور کامل توضیح داده است، ولی در هیچ یک از قضایا کلمه‌ای درباره‌ی زیبایی آن بیان نکرده است. دلیل آن روشن است. زیبایی از ویژگیهای دایره نیست. زیبایی در هیچ سمتی از قوس آن وجود ندارد ... سراغ آن را فقط در تأثیری که این شکل بر ذهن می‌گذارد باید گرفت، ذهنی که بافت یا ساخت مخصوصش آن را مستعد [دریافت] چنین احساسهایی می‌کند. بیهوده در دایره به دنبال آن نگردید." (4)
کار اقلیدس این بوده است که ویژگیهای دایره را تشریح کند. پس چرا درباره‌ی آن ویژگی، که ما زیبایی‌اش می‌نامیم، سخن نگفته است؟ زیرا، همان گونه که هیوم معتقد است، چنین ویژگی‌ای وجود ندارد. هیوم می‌گوید زیبایی چیزی است که در ذهن مشاهده گر وجود دارد؛ [بنابراین] درست نیست که آن را به اشیایی خارج از این ذهن نسبت دهیم. البته ما، در زبان عادی، زیبایی را به چنین اشیایی منتسب می‌کنیم، ولی این کار، به نظر هیوم، یک خبط انتساب است که از همبستگی نزدیک ادراک شیء و احساسهایی که در ما بر می‌انگیزد ناشی می‌شود. می‌گوید، «ذهن» به نظاره‌ی ساده اشیاءِ [مقابل] خود، به گونه‌ای که در ذات خویش وجود دارند، اکتفا نمی‌کند: ذهن حالتی از شعف یا ناراحتی را نیز احساس می‌کند که ناشی از آن نظاره است؛ و این احساس، ذهن را وامی‌دارد که عناوین زیبایی یا زشتی را [به اشیاء مورد نظاره خود] اطلاق کند. (5)(6)
برداشت هیوم از زیبایی را می‌توان «ذهن باورانه» (7) توصیف کرد، یرا طبق این برداشت، زیبایی رخدادی ذهنی یا وابسته به یک رخداد ذهنی است؛ یعنی حس یا «احساسی» (8) در درون مشاهده گر است. گونه گونی سلیقه‌ها و اختلاف نظرهای بسیاری که درباره‌ی زیبایی اشیای جزئی (9) [یا تک تک اشیا] وجود دارد، نگرش هیوم را تأیید و تحکیم می‌کنند. در مورد ویژگیهای عینی، مانند آنها که اقلیدس تشریح می‌کند، هر گونه اختلاف نظری را می‌توان با وارسی خود شیء [یا عین] حل و فصل کرد. بنابراین اگر فردی شیئی را دایره و دیگری آن را بیضی بپندارد، اختلاف را می‌توان با وارسی، یا در صورت لزوم، با اندازه گیری خود شیء رفع کرد. اگر در مورد رنگها نیز اختلاف نظر وجود داشته باشد، می‌توان شیء را با دقت بیشتر، در نور بهتر و غیره وارسی کرد واختلاف را فیصله داد (هر چند ممکن است اختلاف نظرهایی در موارد بینابین باقی بماند). ولی در مورد زیبایی چنین نیست. در این مورد ممکن است شیء در نور خوب به هر دو طرفِ اختلاف نشان داده شود و در خصوص اندازه‌ها و نسبتها و دیگر ویژگیهای آن توافق حاصل شود؛ ولی در عین حال یکی از طرفین آن را زیبا بداند و طرف دیگر عقیده‌ای خلاف او داشته باشد.
"حتی ممکن است یکی از آنها شیء را زشت ببیند و دیگری به زیبایی [آن] توجه کند... جستجوی زیبایی حقیقی یا زشتی حقیقی همان اندازه بیهوده است که بخواهیم شیرینی یا تلخی حقیقی را معین کنیم. شیء واحدی می‌تواند، بنابر آمادگی آلات حاسه، هم شیرین باشد هم تلخ [یعنی چیزی که به ذائقه شخصی شیرین آید ممکن است برای دیگری تلخ باشد.] (10)"
به همین قیاس، اگر زیبایی به احساس درون مشاهده گر بستگی دارد، پس زیبایی نیز می‌تواند «بر طبق آمادگی آلات حاسه» هر فرد متغیر باشد.
برداشت هیوم از زیبایی را همچنین می‌توان با تأثیری که یک دارو ممکن است بر حواس ما داشته باشد مقایسه کرد. برای مثال، اگر خاصیت تسکین درد را به داروی خاصی نسبت دهیم، پس باید گفت که این خاصیت فقط در تأثیر آن دارو بر کسانی که آن را مصرف می‌کنند، وجود دارد؛ و کاملاً محتمل است که آن دارو در مورد برخی افراد این خاصیت را داشته باشد و در مورد برخی دیگر نداشته باشد. این موضوع عیناً در مورد زیبایی مصداق دارد، چرا که زیبا وصف کردن یک شیء به حس یا احساس «ناشی از معاینه‌ی» شیء مورد بحث بستگی دارد.
تقریباً همه اتفاق نظر دارند که پیوندی بین زیبایی و احساس وجود دارد. ما درباره‌ی عشق به زیبایی و لذت بردن از چیزهای زیبا سخن می‌گوییم. وقتی به قطعه موسیقیِ زیبایی گوش می‌کنیم چه بسا احساسهای عمیق و شدیدی به ما دست دهد. ولی هیوم معتقد است که زیبایی و احساس نه تنها هم پیوند یکدیگرند، بلکه می‌گوید که احساس ذاتِ زیبایی است. برآمد این نگرش آن است که زیبایی نمی‌تواند در غیبت مشاهده گرِ مناسب وجود داشته باشد، مشاهده گری که، به زعم هیوم، باید «ذهنی هوشیار و پذیرای احساسهای ظریف» داشته باشد.
"تا زمانی که چنین ناظری حضور نداشته باشد، آنچه وجود خواهد داشت جز شکلی با ابعاد و نسبتهای بخصوص نخواهد بود؛ ظرافت و زیبایی شیء از احساسهای ناظر مایه می‌گیرند. (11)"
نظریه‌ی مشابهی را سانتایانا، (12) فیلسوف امریکایی، در کتابی به نام حس زیبایی (13) که در سال 1896 انتشار یافته، بیان کرده است. سانتایانا می‌گوید «یک واقعیت عجیب ودر عین حال رایج» این است که ما آنچه را که به ادراک حسی مان مربوط می‌شود [یعنی حس زیبایی] به ویژگیهای شیء خارجی نسبت می‌دهیم. بنابراین «وقتی می‌گوییم که دیگران باید آن زیبایی را ببینند که ما می‌بینیم، به علت آن است که فکر می‌کنیم آن زیباییها - مانند رنگ، تناسب یا اندازه - در خود شیء وجود دارند.» می‌گوید ولی این تصور
"اساساً بی‌معنا و تناقض آمیز است ... زیبایی نمی‌تواند هستی مستقلی پنداشته شود... زیبایی در ادراک [ما] وجود دارد و نمی تواند به گونه‌ی دیگری وجود داشته باشد. آن زیبایی که مشاهده نشود مانند لذتی است که احساس نگردد، که نقض غرض است. (14)"
درست همان گونه که «بی معنا و تناقض آمیز» است اگر تصور کنیم که لذت می‌تواند مستقل از فرد احساس کننده‌ی آن وجود داشته باشد، در مورد زیبایی نیز چنین حالتی وجود دارد، چرا که زیبایی یک حس - یا یک «لذت احساس شدنی» است - و «ویژگیِ شیء» نیست.
گفته‌های هیوم و سانتایانا این سخن را به یاد می‌آورد که «زیبایی در چشم مشاهده گر است»، و حاکی از این نظر است که زیبایی خاصیتی ذهنی است که، به گفته هیوم، درست مانند خواص شیرینی و تلخی به «آمادگی [یا حالت] آلات حاسه‌ی» شخص ذیربط وابسته است. لیکن در نگرشهای هیوم و سانتایانا عنصر دیگری وجود دارد. به گمان آن دو، زیبایی صرفاً یک ویژگی [یا خاصیت] ذهنی نیست، بلکه خاصیتی است که در حس یا احساس وجود دارد. بنابراین، سانتایانا که می‌گوید زیبایی، نه به طور مستقل، بلکه در ادراک [آدمی] وجود دارد، در ادامه‌ی سخن می‌گوید که زیبایی لذتی است که ما احساس می‌کنیم و «یکی از عناصر احساس» است. هیوم هم درباره‌ی دریافتها و احساسها سخن مشابهی می‌گوید. این ادعا که زیبایی یک احساس است گویی از جمله اجزای لازمِ نگرش ذهن باورانه است، زیرا اگر زیبایی نه خاصیت عینی باشد نه احساس، مشکل بتوان تصور کرد که چه چیزی می‌تواند باشد. (این ایده که زیبایی «در چشم مشاهده گر» وجود دارد نباید به معنای حقیقی [یا لفظی] گرفته شود.)
حال ممکن است این تصوّر که زیبایی یک احساس است، به علت وجود پیوندی مسلم بین زیبایی و احساس، پذیرفتنی به نظر آید. درست است که ادراک زیبایی در ما احساس خوبی به وجود می‌آورد و زشتی عامل افسردگی است و غیره، ولی از خود زیبایی به عنوان احساس سخن گفتن زیاده از حد جلو رفتن است و موجب می‌شود که از کاربرد متعارف این واژه فاصله بگیریم. اگر از من سؤال شود که وقتی در برابر چیزها یا محیطهای زیبا یا زشت قرار می‌گیرم چه احساسی دارم، می‌توانم پاسخ دهم که خود را «شاد»، «هیجان زده»، «مشعوف»، «غمگین»، «مأیوس»، «مشمئز» و غیره احساس می‌کنم، ولی معنی ندارد که بگویم من این چیزها را زیبا یا زشت احساس می‌کنم.
نیز، اگر زیبایی احساس باشد، پس دوباره به قول سانتایانا «بی معنا و تناقض آمیز خواهد بود» چنانچه فکر کنیم زیبایی می‌تواند بدون مشاهده شدن [یا ادراک شدن] مستقلاً وجود داشته باشد؛ هیوم نیز نظر مشابهی ابراز کرده است. ولی چنین پنداشتی به هیچ وجه بی‌معنا و تناقض آمیز نیست. در کتابی درباره‌ی تحولات سیاره مان در اعصار گذشته، احتمالاً می‌خوانیم که در گذشته‌ی بسیار دور، پیش از پدیدار شدن هر گونه «ذهن هوشیار» بر روی زمین، فلان و بهمان منطقه که اکنون صحرایی خشک و بی‌آب و علف است آکنده از گیاهان زیبا بوده است. شاید این سخن برایمان جالب توجه باشد و به هیچ وجه کلام بی معنایی به نظر نرسد. بر همین قیاس می‌توانیم، شاید در بحثی درباره‌ی حفاظت محیط زیست، و درباره‌ی زیبایی مکانهای دست نخورده‌ای که امروز در جهان وجود دارند و کسی تا کنون آنجا را ندیده است، سخن بگوییم. ممکن است شخصی فی الواقع استدلال کند که آنها باید به همان صورت دست نخورده باقی بمانند. ولی از دیدگاه هیوم و سانتایانا چنین عبارتها و بحثهایی باید بی‌معنا باشند. از دید آنها چنین سخنانی به منزله‌ی آن است که درباره‌ی جهانی گفتگو کنیم که در آن لذت وجود داشته باشد، ولی هیچ احدی نتواند آن لذت را احساس کند. چنین سخنی [درباره‌ی لذت] در واقع «بی معنا و تناقض آمیز» است. ولی این موضوع در مورد زیبایی مصداق ندارد.

پی‌نوشت‌ها:

1. David Hume (1711-1776)
2. particular objective qualities
3. Hume (a), p. 124.
4.بحث مشابهی در کتاب هیوم وجود دارد:
Hume (c), pp. 291-1
5. Hume (a), p. 124-125
6. هیوم نیز، هنگامی که واژه «بی‌قواره» را به جای «زشت» در برابر زیبایی به کار می‌برد، رابطه‌ی دیرین زیبایی با نظم، تناسب و غیره را به یادمان می‌آورد.
7. subjectivist
8. sentiment
9. particular objects
10. Hume (b), p. 6
11. Hume (c), p. 292
12. Goerge Santayana
13. The Sense of Beauty
14. Santayana, pp. 28-9.

منبع مقاله :
هَنفلینگ، اُسوالد، (1391) چیستی هنر، ترجمه علی رامین، تهران: هرمس، چاپ ششم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط