در ذكر آیات و اخباری كه دلالت بر مدح و خوبی بنیاسرائیل میكند و معانی آن آیات و اظهار آنچه در این مقام ضرور است
بباید دانست كه خداوند صمد به لسان انبیاء بنیاسرائیل ایشان را خبرها داده و در هریك از كتب مضمون آیهی مباركه «یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ أَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَى الْعَالَمِینَ» (1) كه ترجمهی آن اینست كه ای بنیاسرائیل یاد كنید نعمت مرا آنچنان نعمتی كه به شما انعام كردم به آن و به درستی كه من تفضیل دادم شما را بر خلق عالمیان گوش زد ایشان فرموده.و مضمون آیهی دیگر كه میفرماید: «یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ أَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ وَ إِیَّایَ فَارْهَبُونِ» (2) یعنی ای بنیاسرائیل یاد آورید نعمت مرا كه انعام كردم به آن بر شما و وفا كنید به عهد من اگر وفا كنید به عهد من وفا میكنم به عهد شما و از من بترسید و بس.
در چندین موضع به ایشان فرموده و بنیاسرائیل این آیات را دست آویز خود كرده به آن فخر میكنند و چنین میدانند كه این مراتب دلیل است بر اینكه باید ایشان یهودیّت را ترك نكرده بر این مذهب استحكام و ابرام ورزیده به هیچ وجه دست از آن ملت منسوخه ندارند، بنابراین لازم گردیده كه بعضی از آن آیات را در این مقام نقل نموده به اندازهی فهم خود آنها را ترجمه كنیم كه حقیقت آن بر ناظران در این رساله مخفی نماند.
و در این باب دو فصل ایراد میشود: یكی در آیاتی كه دلالت بر فضیلت ایشان میكند بدون اینكه شرطی شده باشد و دوم در آنچه با شرط دلالت بر مدعا دارد.
فصل اول
در ذكر آیات و اخباری كه دلالت بر فضیلت بنیاسرائیل میكند مطلقاً
«اول»- آیهای است كه در آخر پاراش وَا إتْحَنَنْ مذكور است و آن اینست كه «كی عَمْ قَارُشْ أتاهْ لأدُنَایْ إلُهِخَا بَخَا بَاحَرْ أدُنَایْ إلُهِخَا لِهْیُوتْ لُولَعَمْ سَقُولاَه میكُل هَا عَمِیمْ أشِرْ عَلْ پَنِ هَا أدَامَا» یعنی قوم خاص تو از برای خدای خالق خود تو را برگزید خدای خالق تو از برای خود قوم برگزیده از همهی قومها كه در روی آن زمین ساكناند. (3)و آنچه علماء یهود در این آیه میگویند اولاً اینست كه از كلمهی هاء اشاره كه بر سر لفظ أدَامَا مذكور است قطع نظر نموده در ترجمهی آیه میگویند كه خدا برگزید بنیاسرائیل را از همهی قومها كه بر روی زمیناند و بعد اینكه آیه را حسب الخواهش خود معنی كردهاند میگویند كه پس باید قوم خاص خدا منحصر باشد در بنیاسرائیل و در روی زمین كسی از خواص نباشد و معلوم است كه خداوند احد دیگری را بر قوم خاص خود ترجیح نمیدهد و بیگانه را از آشنا بهتر نمیداند، پس چگونه میتواند بود كه از قومی دیگر كه بیگانگان درگاه خالق عالمند كسی به هم رسد كه ناسخ طریقه آشنایان بوده ایشان را متابعت او واجب باشد.
و سستی این كلمات ظاهر است، زیرا كه در تورات هَا أدَامَا مذكور است و چنانچه دانستنی اشاره است به آن قومی كه در آن زمین ساكناند و مؤید همین معنی است آنچه در آیات سابق بر این آیه مذكور است و خلاصه مضمون آنها امر است بداخل شدن در زمین بیت المقدس و شكستن بتها و خراب كردن مذبحها و عبادتخانههای آن جماعت كه در آن زمین ساكن بودند و تأكید و تهدید بسیار فرموده است در اینكه مبادا به آن جماعت به هیچ وجه بناء آشنائی بگذارند و با ایشان وصلت كنند و دختر به ایشان دهند و از ایشان دختر بگیرند. و تمام آن آیات منع و زجر بنیاسرائیل است از آشنائی و دوستی با كفار و بت پرستان آن سرزمین.
و بعد از آن آیه منقولست كه شما از این بت پرستان بهترید و مع ذلك در آیهی بعد میفرماید كه از بسیاری و زیادتی شما بر این قومان بود كه شما را برگزیدم و اختیار كردم از برای بودن از قوم زیرا كه شما از این قومان بسیار كمترید بلكه به جهت عهدی بود كه خدا با پدران شما كرده بود كه بیرون آورد شما را و رها كند از دست فرعون پادشاه مصر و اینكه بدانی كه خدای خالق تو نگاه دارنده و وفا كننده است به وعدهها و فرمانهای خود. (4)
خلاصه آنچه از تمام این آیات معلوم میشود اینست كه خداوند عالم بنیاسرائیل را بجهت خوبی پدران ایشان بر تمام آن قومها كه در آن زمین ساكن و مشغول بت پرستی بودند برگزیده و ایشان را نسبت به آن طوائف قوم خاص خود خوانده و از این مراتب ایشان را فخر كردن نمیرسد و بسیار سهل است كه خداپرست از بت پرست بهتر باشد و بر تقدیری كه ایشان بهترین خلق زمین باشند لازم نیست كه تا قیامت بهتر باشند و خدا قومی دیگر را خاص نگرداند، بلكه جایز است مثل اینكه در آن وقت ایشان برگزیده خدا بودند در وقت دیگر طائفهی دیگر خاص خدا گردند و ایشان را تفضیل بر دیگران دهد.
«دوم»- آیهای است كه در پاراش راه آنوخی مذكور است و آن آیه این است كه «بَانِیمْ آتمْ لأدُنَایْ إلْهُخِمْ لاْ تِتْكَدُدُو و لاَ تَا مِیْمُو تَارْحاه بِنْ عِنْخِمْ لاَمِتْ كی عَمْ قَادُشْ أتَاهْ لأدُنَایْ إلُهِخَا وُبِخَا بَاحَرْ أدُنَایْ یِهْیُوتْ لُو لَعَمْ سَقُولاَه میكْل هَا عَمِیمْ أشِرْ عَلْ پَنِ هَا أدَامَا» (5) و آیهی دوم از این دو آیه بعینها همان آیه است كه از پاراش واتحنن نقل شد و استنباط و جواب از آن احتیاج به تكرار ندارد. و معنی آیهی اول اینست كه شما طائفه و گروه خدای خالق خودید نه رخسار بخراشید و نه زخم كنید میان چشمها و صورتهای خود را از برای مرده.
و لفظ «بانیم» كه در این آیه مذكور است بحسب متن لغت به معنی پسران است و ما در ترجمه متابعت صاحب كتاب شاراشیم كرده آن را به طائفه و گروه ترجمه كردیم و صاحب كتاب مذكور این لفظ را به معانی بسیار ترجمه كرده از آن جمله طائفه و گروه و مردم و فضلاً و تلمیذ و جماعت و غیر ذلك و بر تقدیری كه خصم این معانی را از صاحب كتاب شاراشیم قبول نكند و خواهد كه به معنی مشهور حمل كند میگوئیم كه معلوم است كه خداوند یگانه صمد را فرزند به طریق حیوانات نمیباشد و او را زوجه و جفتی نیست پس باید كه حمل بر اقرب مجازات نموده بگوئیم كه یعنی شما خاصان و برگزیدگان و دوستان به منزلهی پسران خدائید.
و جمع این معانی چه نفع به روزگار ایشان میكند و چه دلالت دارد كه باید ایشان بر شریعت خود راسخ بوده پیغمبری دیگر را اطاعت نكنند و تا قیام قیامت و بر یهودیّت باقی باشند و از اینكه میفرماید كه شما خاصان خدائید لازم نمیآید كه خدا را دیگر خاصی نبوده باشد.
«سوم»- آیهای است كه در پاراش اله شموت مذكور است و آن در مقامی است كه خداوند عالم حضرت موسی را به سوی فرعون میفرستد و به او امر میفرماید كه بگو فرعون را «كُوهْ آمَرْ أدُنَایْ بَنی مَجُوری یَسْرَائل» الی آخرها، یعنی چنین گفت خدا كه پسر اول زاد من است اسرائیل و میگوید به تو كه بفرست پسر مرا كه عبادت كند مرا. (6)
و علماء یهود به همین آیه كه فرموده است «بنی مجوری» فخر میكنند و میگویند كه ما را فرزند خود خوانده. و ما در جواب سخنان را اعاده میكنیم و می گوئیم كه در این فرزند خواندن چه دلالت است بر ابدی بودن احكام تورات و اینكه البته باید شریعت حضرت موسی منسوخ نشود چگونه عاقل خود را به امثال این ادلّهی واهیه تسلی میدهد و در مقابل براهین تامه میایستد و ابرام میورزد «وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَمَا لَهُ مِنْ نُورٍ» (7).
فصل دوم
در ذكر آیات و اخباری كه دلالت بر فضیلت بنیاسرائیل میكند به شرط اینكه فرمانبرداری كنند و از اوامر و نواهی الهی تجاوز نكنند
و عمدهی آن آیاتی است كه در پاراش ویشمع یترو در سفر دوم مذكور است و خلاصهی معنی آن اینست كه چون بنیاسرائیل از مصر بیرون آمدند به بیابان سینا در آن منزل به حضرت موسی (علیه السلام) وحی رسید كه بگو به بنیاسرائیل كه دیدید آنچه كردم به مصریان و برداشتم و بلند گردانیدم شما را و اكنون اگر بشنوید سخنان مرا و برپادارید شروط و احكام مرا باشید نزد من برگزیدگان و شما خواهید بود به من بزرگان و قوم خاص. (8)و قریب به این مضمون در كتب انبیاء بسیار است و در بسیاری از مواضع تورات تصریح شده كه برپا دارید شریعت و احكام را تا اینكه من عزت دهم شما را و رفاهیّت بخشم و بركت نهم و در نقل تفاصیل آنها پر فائدهای نیست و بسیاری از آن موضع مثل همین آیات كه از پاراش ویشمع یترو نقل شد بعد از وقوع مقدمه است كه خداوند عالم از جماعتی كه كافر بودهاند انتقام كشیده و به جهت اینكه مبادا بنیاسرائیل را به خاطر برسد كه چون خدا این طائفه را به سبب ما هلاك كرد و ما را بر ایشان تفضیل داد پس ما دوستان خدا خواهیم بود و هرگز با ما چنین نخواهد كرد و ما پیوسته مرفّه الحال خواهیم زیست هرچند عصیان و نافرمانی كنیم. فلهذا در هر مقام مضمون آیهی «یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثَى وَ جَعَلْنَاکُمْ شُعُوباً وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ» (9)
كه حاصل ترجمهی آن اینست كه ای گروه مردمان بدرستی كه ما خلق كردیم شما را از مردی و زنی- یعنی در اصل شما تفاوتی نیست و كسی را مزیّتی بر دیگری از این رهگذر كه پسر فلان است یا طائفه بَهمان حاصل نخواهد بود- و قرارداد طائفه و قبیله به جهت اینست هركس شناخته شود و فلان كس پسر فلان از فلان پسر بَهمان ممتاز باشد و بدرستی كه گرامیترین شما در نزد خدا اتقای شما است و آن كس كه پرهیزكارتر است نزد خدا عزیزتر است و خدا دانا و باخبر است، گوش زد ایشان فرموده و ایشان را از خواب غفلت بیدار ساخته و تنبیه و تصریح فرموده است به اینكه هرگاه شما شروط مرا برپا دارید و مرا اطاعت كنید و پرهیزكاری را شعار خود ساخته از مراتب بندگی و عبودیّت تجاوز نكنید در نزد من گرامی خواهید بود و من شما را عزیز میگردانم والا اینكه شما و دیگران در صورتی كه مرا اطاعت نكنید یكسان خواهید بود و از همه انتقام خواهم كشید.
و به همین جهت است كه ایشان را بلسان انبیاء كه بعد از حضرت موسی (علیه السلام) مبعوث شدند مذمّت بسیار فرموده و گناهان ایشان را بر ایشان شمرده و ما در این مقام به جهت اتمام حجت قدری از آن مذمّتها و سرزنشها را نقل خواهیم كرد و حاصل سخن ما با طائفهی یهود اینست كه چگونه عاقل خود را به این امر راضی كند كه امثال این كلمات را حجت خود قرار داده به این دست آویز خود را از سعادت داریْن محروم گردانیده مغرور شود به اینكه خدا ایشان را برگزیده و ایشان را قوم خاص خود خوانده.
بلی كدام متقی است كه خدا به او آشنا نیست و كدام ظالم را با خدا آشنائی است «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هَادُوا وَ النَّصَارَى وَ الصَّابِئِینَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صَالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاَ هُمْ یَحْزَنُونَ» (10).
پینوشتها:
1.سورهی بقره، آیه 47.
2.سورهی بقره، آیه 40.
3.سفر تثنیه، باب هفتم، آیهی 6.
4.سفر تثنیه، باب هفتم، آیهی 7 الی 9.
5.سفر تثنیه، باب چهاردهم، آیهی 1 و2.
6.سفر خروج، باب چهارم، آیهی 22 و 23.
7.سورهی نور، آیهی 40.
8.سفر خروج، باب نوزدهم، آیهی 1 تا آخر و آیهی 6.
9.سورهی حجرات، آیهی 13.
10.سورهی بقره، آیهی 62 و معنی آن چنین است: (همانا كسانی كه ایمان آوردند و كسانی كه به یهود گرویدند و نصرانیها و صابئین، هركه ایمان به خدا و روز قیامت آورد و عمل صالح انجام داد پس هیچ ترس و غمی بر ایشان نیست).
قزوینی یزدی، حاج بابا، (1378)، رسالهای در ردّ یهودیت، قم، مؤسسه فرهنگی- انتشاراتی حضور، چاپ اول