كنكاشي درباره فرقه هاي غير رسمي يهودي در اسرائيل:
چنان كه مي دانيم، اكثريت بزرگي از اسرائيلي ها، مهاجراني هستند كه بر اساس قانون بازگشت كه در سال 1950 صادر شد، به اين كشورمهاجرت كرده اند. اين قانون، به هر يهودي در جهان، حق مهاجرت به اسرائيل و كسب تابعيت اين كشور را مي دهد؛ مگر آنكه امنيت عمومي يابهداشت عمومي، احساس خطر شود.
اين قانون مشخص نكرده كه چه كسي يهودي است ؟ تعريف دقيقي ازيهودي ارائه نكرده و به هدف توسعه دايره كساني كه حق استفاده از اين عنوان را دارند، آن را بازگذارده است ؛ اما بعدها اين كار را به رژيم اسرائيل بخشيد. طبق يكي از پيوست هاي اين قانون بستگان نزديك شخصي كه اين قانون بر او منطبق است ـ مانند همسر، نوه و جد ـ نيز مي توانند،حتي اگر غير يهودي باشند، تابعيت اسرائيل را كسب كنند. با اينكه دولت به آن دسته افرادي كه ادعا مي كنند، يهودي هستند، تابعيت مي دهد وآنان را شهروند مي داند، بسياري آنان، از سوي رياست خاخام هاي اسرائيل به عنوان يهودي به رسميت شناخته نمي شوند. اين مسئله امروزه به مشكلي اساسي و جدي براي اينان تبديل شده است. مناقشه ونزاع بر سر اين مسئله سال ها است كه در جريان است و اين مسئله باعنوان (چه كسي يهودي است ؟) شهرت يافته است.
عدم اعتراف به يهودي بودن اينان، اعصاب لائيك هاي اسرائيل را نيزبه هم ريخته است كه رياست خاخام هاي اسرائيل به دليل موضعي كه دربرابر اينان دارد و نيز به دليل سلطه اش بر احوال شخصي شهروندان،هدف انتقاد شديد خود قرار داده اند؛ حتي حزب لائيك شينوي (دگرگوني) اساسٹ براي مبارزه با اين سلطه و دخالت تشكيل شده است.رياست خاخام هاي اسرائيل، مرجع تشخيص صحت و سقم يهودي بودن فرد مدعي يهوديت است. تعريف رياست خاخام ها از يهودي چنين است. (يهودي كسي است كه از مادري يهودي زاده شده باشد يا ازطريق مذهب ارتدكس (مذهب رياست خاخام ها)، به يهوديت تغيير دين داده، به دين ديگري نگرويده باشد).
فرقه هاي غير رسمي
فرقه يهوديان قرائي
از جماعت هايي كه اغلب كمي پس از اعلان دولت اسرائيل به آن سرزمين كوچيدند، فرقه يهوديان قرائي هستند كه فرقه قديمي و بزرگي از يهوديان هستند كه در قرن دوم هجري (هشتم ميلادي) در عراق ظهور يافتند. مؤسس و رهبر نخست اين فرقه، عنان بن داود است. اين فرقه به رغم آنكه همه فرقه هاي يهودي در شرق نزديك، تحت فشارشديد بودند، در كشورهاي اين منطقه رو به گسترش نهاده، تفاوت اين فرقه با ديگر فرقه هاي يهودي اين است كه تلمود را به عنوان كتاب مقدس و منبع دوم شريعت يهود، پس از تورات نمي شناسد، چنان كه فردمتولد شده از مادر غير يهودي و پدر يهودي را يهودي نمي داند. افزون براين در مسائل طلاق، ازدواج، نماز و... هم اختلافاتي ميان اين فرقه باديگر فرقه ها ديده مي شود. خاخام هاي ارتدكس پيروان فرقه قرائين را ازدايره دين يهود خارج مي دانند و معامله و ازدواج با آنان و حتي سكونت در ميانشان را حرام مي دانند.
رئيس سابق خاخام هاي سفاردي، خاخام نسيم، در پاسخ به استفتائي درباره امكان ازدواج با قرائي ها نوشت : چنين اقدامي ممكن (جايز)نيست، مگر آنكه قرائيان به ارتدكس تغيير مذهب دهند. رئيس سابق خاخام هاي اشكنازي خاخام ترمان نيز اعلام كرد: علماي ما هر شخصي را كه منع و حرمت ازدواج با قرائي ها را ناديده بگيرد، لعنت كرده اند؛ از اين رو برداشتن اين منع ممكن نيست. از آنجا كه مسائل حقوق مدني وشخصي با رئيس خاخام ها مرتبط است، قرائي ها در نتيجه موضع او، ازمشكلات فراواني رنج مي برند. آنان نمي توانند از رياست خاخام ها، سندازدواج و طلاق بگيرند يا مرده هاي خود را در گورستان يهوديان به خاك بسپارند و حق عضويت در شوراي شهر را ندارند. در نتيجه اين محروميت ها، اين فرقه، نهادي ديني تأسيس كرده كه به مسائل يادشده، يعني حلال و حرام و پاك و ناپاك اعضاي فرقه خود رسيدگي مي كند. اين فرقه از سوي رياست خاخام ها، فرقه اي منقطع و منفصل ازدين يهود شناخته مي شود و بر اين اساس، دولت اسرائيل با آنان، مانندديگر طوايف غير يهود، مانند درزي ها، مسيحيان، مسلمانان و بهائيان رفتار مي كند. اين فرقه، معامله دولت با اعضاي خود را به عنوان شهروندان درجه دوم، خيانت به شمار مي آورند؛ به همين دليل، شمارزيادي از آنان به فرانسه و كانادا و ايالات متحده امريكا كوچيده اند.
ترقي خواهان، اصلاح طلبان و محافظه كاران
از ديگر گروه هاي يهودي كه در اسرائيل، به عنوان يهودي شناخته نمي شوند، گروهي هستند كه خود را ترقي خواه مي نامند. اينان در اصل يهوديان اصلاح طلب و محافظه كار (مسورتي) هستند. يهوديان اصلاح طلب، در اوايل قرن نوزدهم در آلمان ظهور كردند و يهوديان محافظه كارنيز از آنان منشعب شدند. اينان در مسائل اساسي با يهوديان ارتدكس اختلاف نظر دارند؛ براي مثال بر خلاف يهوديان ارتدكس كه به عصمت تورات و خطاناپذيري آن باور دارند، معتقدند كه تورات را انسان هايي درمراحل مختلف نوشته اند كه از خطا و لغزش مصون نبوده اند. اين گروه به قداست تلمود نيز باور ندارند و تنها بخشي از آن را مي پذيرند. يهوديان محافظه كار به ويژه معتقدند كه وحي پديده اي مستمر است و شريعت درحالت تكامل و تحول مداوم است. آنان و اصلاح طلبان، داراي هيأت هايي هستند كه به تشريع احكام جديد ـ در صورت مقتضي ـمبادرت مي ورزند. اين دو گروه، هم چنين براي زن حق خاخام شدن وانجام وظايف خاخام، مانند امامت نماز، خواندن وعظ، اشراف بر شعائر ومناسك و مناسب هاي ديني و... را قائلند. اين دو گروه، امروزه ده هاخاخام زن دارند؛ در حالي كه در مذهب يهوديان ارتدكس، خاخام شدن زن ها حرام است و يهوديان ارتدكس، عقد ازدواج و ديگر عقودي را كه خاخام هاي اين دو گروه منعقد كنند، باطل مي دانند. بسياري اصلاح طلب ها، بر خلاف ارتدكس ها كه يهودي بودن مادر را شرط ضروري يهودي بودن فرد مي دانند، معتقدند كه شرط ضروري، يهودي بودن پدراست. آنان ازدواج يهودي با غير يهودي را هم جايز مي شمارند.
چنين احكام و عقايد متفاوتي، آنان را در نظر رئيس خاخام ها ويهوديان ارتدكس، خارج از دين يهود قرار داده است. در سال هاي نخست تأسيس رژيم اسرائيل، اين گروه از به رسميت شناخته نشدن خود از سوي رياست خاخام ها به بن گوريون و گلداماير شكايت بردند. آن دو از اعضاي اين دو فرقه خواستند، تا شمار مهاجران خود را به اسرائيل،آن قدر افزايش دهند تا به قدرتي در درون اسرائيل تبديل شوند و مورداعتراف و رسميت قرار گيرند. رياست خاخام ها، گاه، بيانيه هايي عليه اين گروه صادر كرده است. در يكي از اين بيانيه ها آمده است : (اصلاح طلب ها فرقه ديني جدايي در اسرائيل هستند. دين آنان در همه ابعاد بادين يهود متفاوت است، زيرا به تورات ايمان ندارند و ازدواج مختلط راجايز مي دانند). اسحاق نسيم، رئيس سابق خاخام هاي سفاردي نيزاعلام كرد: (اصلاح طلبي دين نيست) و در يكي از بيانيه هاي خود، مردم را از نمازگزاردن در كنيسه هاي اين دو گروه منع كرد. در بيانيه سال 1982رئيس خاخام ها آمده است : نماز گزاردن در كنيسه هاي اصلاح طلبان ومحافظه كاران مطلقٹ حرام است و هر كس در اين كنيسه ها نماز بگزارد،به وظايف تورات و تكليف نماز عمل نكرده است.
در سال 2004 م، اعلاميه اي در روزنامه هاي ارتدكس منتشر شد كه امضاي خاخام هاي بزرگ ارتدكس، مانند خاخام شالوم يوسف الياشيف وخاخام عوفا ديا يوسف رهبر معنوي حزب شاس، در پاي آن بود. در اين اعلاميه، درباره اصلاح طلبان و محافظه كاران آمده است : (آنان ديانت يهود را ويران مي كنند و مي كوشند، سرزمين مقدس را به آتش بكشند وبنا به (آموزه هاي) تورات، به رسميت شناخته نخواهند شد. مذاكره با اين دو حزب كه تورات را تحريف كرده اند، مطلقٹ ممنوع است). خاخام ها وسياستمداران ارتدكس يهود، از هر مناسبتي براي ياد آوري عدم صحت يهوديان اين دو گروه و عدم مشروعيتشان بهره مي گيرند. با اين عقايداين دو گروه، به رسميت شناخته نمي شود، شمار آنان در اسرائيل رو به افزايش است و فعاليت هايشان گسترده است و داراي مؤسسات وكنيسه ها بسياري هستند. دولت اسرائيل هم آنان را به رسميت مي شناسد و به آنان تابعيت مي دهد و آنان را شهرونداني برخوردار از حق شهروندي كامل مي داند. از سوي ديوان عالي اسرائيل، احكامي صادرشده كه به آنان اجازه مي دهد، به رغم مخالفت رئيس خاخام ها، عضوشوراي شهر شوند. با اينكه اين دو گروه، خود از سوي خاخام ها به رسميت شناخته نشده اند؛ ولي برخي ديگر مهاجران، مثل مهاجران روسي براي در آمدن به آيين يهود كسب تابعيت اسرائيل، به اين گروه هاپناه مي آورند و از آنان گواهي در آمدن به آيين يهود دريافت مي كنند.محافظه كاران و اصلاح طلبان از گروه هاي فعال در جنبش صهيونيسم هستند و هر يك داراي سازمان خاصي هستند كه فعالانه در جهت تحقق اهداف صهيونيسم فعاليت مي كنند؛ از جمله در كمك به مهاجران و سامان دادن كار اسكان و تابعيتشان فعال هستند. هر يك ازاين دو گروه، شهرك هاي خاصي هم دارند و با دولت در حال رايزني براي كسب نهاد رياست خاخامي براي گروه خود هستند؛ اما فشاري كه رياست خاخام ارتدكس بر دولت وارد مي كند، تحقق اين امر را در آينده نزديك، با دشواري مواجه ساخته است ؛ اما تحقق چنين خواسته اي دردراز مدت، با توجه به فزوني شمار اصلاح طلبان و محافظه كاران، درنتيجه زاد و ولد و مهاجرت هاي مداوم بعيد نيست. شمار پيروان اين دوگروه در ايالات متحده، به بيش از سه ميليون مي رسد و آنان به دليل كمك هاي مالي اشان، تأثير زيادي بر اسرائيل دارند و بر سياست هاي ايالات متحده هم مؤثرند.
بازسازي يهود
فرقه باز سازي يهود، فرقه اي جديد است كه خاخام معروف مردخاي قبلان (و 1980)، در نيمه اول قرن بيستم، در ايالات متحده تأسيس كرد. اين فرقه نخستين فرقه يهودي است كه در ايالات متحده شكل گرفت. مردخاي افكار خويش را در كتابي مهم به نام (يهود به مثابه تمدن) تدوين كرده است. خاخام مردخاي معتقد است كه يهوديت، تنهادين نيست، بلكه تمدني ديني و پيشرفته است كه در شكل گيري و توليدآن شماري از عناصر مانند ادبيات، ميراث ملي، هنر، سنت ها و...مشاركت داشته اند و دين يكي از اين عناصر است و تمام اين عناصر،همگي در حال تحول و تكامل هستند؛ از اين رو وي معتقد است كه شريعت هم بايد تحول يابد تا پاسخ گوي نيازهاي عصر و زمانه باشد.وي به وحي بودن تورات يا عصمت و مصون بودن آن از خطا اعتقادندارد، زيرا به وسيله نويسندگان مختلف و در عصرهاي مختلف نوشته شده است و كساني هم كه آن را نوشته اند، بشر بوده اند. خاخام مردخاي هم چنين معتقد است، پاره اي احكام در آيين يهود وجود دارد كه باگذشت قرن ها از آن، دچار جمود و كهنگي شده اند و بر يهوديان امروز،واجب است كه از اين گونه احكام خلاص شوند و اين براي بقايشان ضروري است. وي معجزاتي را كه در تورات از آنها ياد شده انكار مي كند.اين فرقه با حذف و اضافه كتاب هاي نماز (نيايش) ديگر يهوديان،چندين كتاب نماز تأليف كرده است. در اين كتاب هاي باز تأليف شده،موضوع نزول تورات بر كوه سينا حذف شده است. هم چنين اصل نمازي كه به شخص مسيح مخلص اشاره دارد، حذف شده است. عبارت هايي هم كه اشاره به مسائل ثواب و عقاب يا ملت برگزيده بودن يهوديان دارد،برداشته شده است ؛ در حالي كه بيشتر كتاب هاي نماز يهوديان بربرگزيده بودن ملت يهود تأكيد دارد. مؤسس اين فرقه به اين كه يهودملت برگزيده خداست مطلقٹ اعتقادي ندارد و اين عقيده را عقيده اي نژادپرستانه مي داند كه با عصر و زمانه هيچ سازگاري ندارد و نوعي خودفريبي و خود آزاري براي معتقدان به آن است و معنايش اين است كه برگزيدگي، چيزي است كه فرد آن را به ارث مي برد.
زيان ديگر اين عقيده ـ چنان كه خاخام مردخاي مي گويد ـ آن است كه برتري طلبي يك نژاد مشخص را توجيه مي كند و نا برابري خلق را امري عادي جلوه مي دهند؛ در حالي كه چنين چيزي غير دموكراتيك و غيراخلاقي است. مردخاي معتقد است كه هر ملتي در تاريخ نقشي دارد ويهوديان هم مانند ديگران بوده اند و متمايز و برتر از ديگران نبوده اند.وي به منتقداني كه مي گويند: دست كشيدن از اعتقاد به ملت برگزيده بودن يهود، سبب از بين رفتن اراده يهوديان در زندگي اشان مي شود،چنين پاسخ مي دهد كه يهوديت نبايد حامل ايده اي باشد كه با مباني دموكراسي تناقض دارد. اين فرقه هم مانند ديگر فرقه ها، معتقد است كه شخص يهودي كسي است كه از مادر يهودي متولد شده باشد؛ ولي داشتن پدر يهودي را هم عامل يهودي بودن مي داند. اين فرقه نيز ماننددو فرقه پيشين، از سوي نهادهاي ديني در اسرائيل به رسميت شناخته نمي شود؛ اما فعاليت هاي گسترده اي دارد و داراي كنيسه ها و مؤسسات فرهنگي و اجتماعي متعددي در اسرائيل است، به دليل اينكه اين فرقه در ايالات متحده سر بر آورده است، بيشتر پيروان آن كه از چند ده هزارنفر تجاوز نمي كنند، در ايالات متحده به سر مي برند و شمار كمي از آنان در اسرائيل زندگي مي كنند. يهوديان ارتدكس ايالات متحده نيز اين فرقه را به عنوان فرقه اي يهودي به رسميت نمي شناسند و فتاواي متعددي در اين باره دارند؛ اما در باره موضوع اين فرقه نسبت به صهيونيسم مؤسس اين فرقه اگر چه به صهيونيسم اعتقاد دارد؛ ولي به صهيونيسم سياسي باور ندارد. وي بر آن است كه صهيونيسم سياسي تنها به دنبال ايجاد دولت است و آن را في نفسه هدف مي داند واقليت هاي يهودي را به حال خود رها، بلكه تعدد را بر نمي تابد. وي به صهيونيسم معنوي يا فرهنگي معتقد است. در اين باره گفته مي شود كه مردخاي قبلان از متفكري يهودي، به نام احدها عام متأثر بوده است.مردخاي خواهان برقراري ارتباط قوي و مستحكم ميان يهوديان اسرائيل و جماعت هاي يهودي خارج اسرائيل است و هر يك از دو طرف را نيازمند ديگري مي داند. وي مي گويد: اسرائيل بودن يهوديان نواحي مختلف جهان، پيكره اي بدون روح است و يهوديان پراكنده در جهان بدون اسرائيل، مانند روح بي پيكرند. وي بر تدريس زبان و ادبيات عبري تأكيد مي كند. فرقه باز سازي يهوديت، به برخي سياست هاي اسرائيل نسبت به فلسطين انتقاد و اعتراض دارد.
يهوديان اتيوپي (فلاشا)
از گروه هايي كه از سوي رياست خاخام ها در اسرائيل به رسميت شناخته نمي شوند، يهوديان اتيوپي (فلاشا) هستند. كلمه فلاشا به زبان جغري كه يكي از زبان هاي محلي اتيوپي است، به معناي (مهاجرتبعيدي) است. آنان اين نام را دوست ندارند و بر خود نام (بيتا اسرائيل)(اسرائيل نشين) را اطلاق مي كنند. اسرائيل اين گروه ها را در دهه هشتادو اوايل دهه نود، در دو برنامه انتقال مشهور، به اسرائيل منتقل كرده ازآغاز انتقال آنان به اسرائيل، رئيس خاخام ها به دليل انزواي آنان در طول قرون متمادي از متن جامعه و فرهنگ يهود، و بي اطلاعي آنان از تلمود،در يهودي بودن حقيقي آنان ترديد كرد و حتي صحت ازدواج و طلاق آنان با ترديد مواجه شد. از اين رو رياست خاخام ها از آنان خواست كه به دين يهود ارتدكس در آيند تا به عنوان يهودي به رسميت شناخته شوند.حتي از مردان مهاجر اتيوپيايي خواسته شد تا ختنه كنند و اين در حالي است كه آنان در كودكي ختنه شده اند؛ ولي رياست خاخام ها معتقد است كه ختنه آنان به طريق شرعي انجام نشده است.انجام برخي مناسك شرعي نيز از آنان خواسته شده است. بسياري آنان با تن دادن به اين خواسته ها موافق نيستند و آن را توهين و تحقير خويش مي دانند، زيرامعتقدند كه از قديم يهودي بوده اند و يهودي بودنشان صحيح تر ازبسياري جماعت هاي ديگر يهودي است. آنان در اعتراض به اين درخواست ها، تظاهرات اعتراض آميز به راه انداختند و چند روز در مقابل مقر نخست وزير و رياست خاخام ها اعتصاب كردند. برخي آنان دراعتراض، حتي به خود كشي دست زدند. در واكنش به مشكلات فراواني كه رياست خاخام ها براي اين گروه ايجاد كرد و در يهودي بودنشان تشكيك كردند، بسياري آنان به فرقه اصلاح طلبان و محافظه كاران يهودي پيوستند و برخي آنان در اين دو فرقه به مقام خاخامي رسيدند؛اگر چه اين دو فرقه هم ـ چنان كه گذشت ـ از سوي نهاد رسمي ديني دراسرائيل به رسميت شناخته نشده اند. علت گرويدن اين گروه ها به دوفرقه ياد شده، سهولت گرويدن به يهوديت در عقايد آنان است. يهوديان اتيوپي مهاجر از تعامل اسرائيلي ها با خود شكايت دارند و آن را نژادپرستي مي دانند. اسرائيلي ها، اتيوپيايي هاي مهاجر را (كوشي)مي نامند. كوشي كلمه اي عبري، به معناي سياه است و اين برايشان تحقيرآميز است. در نظر سنجي اي كه امسال (2007) در اسرائيل انجام شد، 43 درصد اسرائيلي ها به اين پرسش كه آيا مايل به ازدواج بامهاجران اتيوپيايي هستيد، پاسخ منفي داده اند و با ازدواج فرزندانشان باآنان نيز مخالفت كرده اند. بسياري اسرائيلي ها با سياست انتقال اينان به اسرائيل مخالفت كرده، در اعتراض، تظاهرات به راه انداختند. در ارتش نيز با آنان بد رفتاري مي شود و عده اي از آنان، به همين دليل خودكشي كرده اند. آنان از سياست هاي تبعيض آميز دولت نسبت به خود در مسئله اسكان و آموزش و پرورش نيز ناراضي هستند و نسبت به بالا بودن درصد بيكاري ميان خود اعتراض دارند. در اين نظر سنجي روشن شده كه 60 درصد آنان فقير هستند و به همين دليل برخي جوانانشان در جست و جوي هويت افريقايي با كارائيپي خود ـ به جاي هويت اسرائيلي ـهستند. اينان در دهه نود پس از آن كه پي بردند كه وزارت بهداشت اسرائيل، خون اهدايي اشان را به دليل ترديد در ابتلاي آنان به ايدز دورمي ريزد، تظاهرات بزرگي به راه انداختند و تنها پس از آن كه مقامات،قول تشكيل كميته پيگيري را دادند به تظاهراتشان پايان دادند.جمعيت اتيوپيايي هاي مهاجر، اكنون به بيش از يكصد هزار نفر مي رسد.از حدود يك سال پيش، اسرائيل به انتقال گروهي از مسيحيان اتيوپي كه (فلاشا مورا) ناميده مي شوند، مبادرت ورزيده است. آنان ادعامي كنند كه در اصل يهودي بوده اند و اجدادشان به وسيله ميسيونرهاي مسيحي به آيين مسيحيت گرويده اند. شمار اينان به حدود سي هزار نفرمي رسد كه به تدريج به اسرائيل منتقل مي شوند. آژانس يهود،سازمان هاي يهودي امريكايي و سازمان هاي مسيحي صهيونيستي به انتقال آنان كمك مي كنند. مسئولان اسرائيلي مي گويند كه اين گروه، براساس قانون بازگشت به اسرائيل منتقل نمي شوند، بلكه بر اساس قانون ورود به اسرائيل يا گرد آوردن عناصر پراكنده انتقال مي يابند.
يهوديان يسوعي
يهوديان مسيحي يا يهوديان يسوعي ديگر گروه به رسميت ناشناخته شده در اسرائيل هستند. نامگذاري اين گروه به يهوديان مسيحي تنهابه دليل اعتقادشان به مسيح نيست، زيرا يهوديان ارتدكس به مسيح نجات بخش معتقد هستند؛ ولي مسيح آنان يهودي است ؛ در حالي كه يهوديان يسوعي به حضرت عيسي مسيح (يسوع) اعتقاد دارند و منتظرظهور دوباره او هستند و با اين حال، يهودي هم هستندو به دليل اينكه اينان به عيسي مسيح ايمان دارند، از ديد نهادهاي ديني در اسرائيل خارج از دين يهود تلقي مي شوند و با اينكه اعمال ديني اشان را براساس شريعت يهود انجام مي دهند، غير يهودي اند. يهوديان مسيحي معتقدند كه فرقه اشان، فرقه اي نو پديد نيست و ريشه اشان به شاگردان عيسي مسيح باز مي گردد كه يهودي بودند و به شريعت يهود عمل مي كردند و در همان حال به رسالت عيسي هم ايمان داشتند و از آن زمان تا كنون، وجودشان منقطع نشده است. اين فرقه در قرون اخيرفعال نبود؛ ولي از آغاز قرن بيستم فعال شده است. شمار افراد اين فرقه به صدها هزار تن مي رسد كه در بسياري كشورهاي جهان پراكنده اند؛ولي بيشتر آنان اكنون در ايالات متحده زندگي مي كنند. در اسرائيل ده هاهزار نفر از اعضاي اين فرقه به سر مي برند و براي خود كليساها ونهادهاي فرهنگي و اجتماعي خاصي دارند؛ ولي پيش تر، از بيم رياست خاخام ها و يهوديان ارتدكس فعاليت هايشان سري بود، زيرا آنان معتقدبودن كه فرقه يهود مسيحي به مسيحيت نزديك تر است تا يهوديت وكاري كه آنان در اسرائيل انجام مي دهند، تبليغ مسيحيت است ؛ از اين رو از طريق سازمان هايي كه براي دفاع از هويت يهودي ارتدكس ومبارزه با فعاليت هاي ميسيونري تأسيس شده است، به تعقيب و كنترل فعاليت هاي آنان اقدام مي كنند. اين فرقه به رغم آنكه در اسرائيل به رسميت شناخته نشده است، فرقه اي به شدت صهيونيستي است ومعتقد است كه مهاجرت به اسرائيل و سكونت در آن، فريضه اي واجب است كه نبايد آن را كوچك شمرد يا از آن سر باز زد؛ از اين رو شمارجمعيت شان در اسرائيل رو به فزوني است.
عبري هاي اسرائيلي
از گروه هاي غير رسمي مذهبي، گروهي از امريكايي هاي سياه پوست هستند كه خود را عبراني هاي اسرائيلي مي نامند. اين فرقه، نوپديد است و در نيمه دوم قرن بيستم تأسيس شده است. رهبر و يكي از مؤسسات آن (بن عامي) است كه با گروهي از پيروانش در پايان دهه شصت به اسرائيل رفت. در بدو ورود، از دولت خواستند تا بر اساس قانون بازگشت به آنان اجازه ورود داده شود. دولت به آنان اجازه ورود و اقامت موقت دادآنان از رياست خاخام ها تقاضا كردند، تا به عنوان فرقه اي مذهبي به رسميت شناخته شوند، اما او درخواست شان را رد كرد و از آنان خواست تامناسك و مراسمشان را بنابر مذهب ارتدكس انجام دهند تا به آنان تابعيت داده شود. اين فرقه، اين درخواست را اهانت به خود تلقي كردند وبه معناي ترديد در يهود بودن خود دانستند و آن را رد كردند و همچنان برعقايد خود باقي ماندند. اين فرقه تنها به پنج كتاب نخست از عهد قديم،به عنوان كتاب هاي آسماني معتقد است و به تلمود كه منبع دوم شريعت يهود است، اعتقادي ندارند. تفاوت اين فرقه با ارتدكس اين است كه عيسي بن مريم را به عنوان پيامبر و موعود تقديس مي كنند و فراوان به سخنان او استناد دارند و برخي اعياد مهم مانند عيد پسح را جشن نمي گيرند و آن را اتفاقي تاريخي مي دانند كه گذشته است و ضرورتي به جشن گرفتن آن نيست.
آنان برخي شعائر معروف يهود را هم برگزار نمي كنند. اعضاي اين فرقه به رهبر خود (بن عامي)، نه تنها به عنوان رهبر، بلكه به عنوان پيامبراعتقاد دارند و معتقدند، ابراهيم، اسحاق، يعقوب و نخستين يهوديان،سياه پوست بوده اند. اعضاي اين فرقه، فعلا تنها حق اقامت دائم دراسرائيل دارند؛ ولي احتمالا در آينده نزديك تابعيت دريافت خواهند كرد.دولت اسرائيل اعلام كرده است، براي اين فرقه شهرك هاي خاصي اختصاصي خواهد داد؛ ولي تا كنون رياست خاخام ها يهوديت آنان را به رسميت نشناخته و حتي به دفن امواتشان در گورستان هاي يهودي اجازه نداده است.
يهوديان روسي
يهوديان روسي از گروه هاي بزرگي هستند كه در پايان قرن بيستم، به اسرائيل كوچيدند و همراه آنان از ديگر جمهوري هاي شوروي سابق هم گروه هايي به اسرائيل انتقال يافتند. بعدها روشن شد كه بسياري اينان يهودي نيستند. رياست خاخام ها معتقد است كه سيصد هزار نفر از آنان غير يهودي اند و برخي آمارها نشان مي دهد كه 50 درصد آنان غيريهودي اند.
روشن شد كه بسياري آنان مسيحي اند و تنها با يهوديان قرابت وآشنايي داشتند، زيرا قانون بازگشت به آنان هم حق بازگشت مي دهد.اكثريت اين مهاجران، به آيين يهودگردن نمي نهند و برخي آنان شرايطگرويدن به يهود ارتدكس را فراتر از طاقت و توان خود مي بينند و ازپذيرش آن سر باز مي زنند. گروهي از اين مهاجران هم پيرو فرقه يهودمسيحي هستند كه پيش تر از آن ياد كرديم، زيرا اين فرقه در روسيه وكشورهاي آسياي ميانه فعال بوده است. اينان هم به آيين ارتدكس نمي گروند، زيرا معتقدند كه خودشان يهوديان حقيقي هستند و فرقه اشان، فرقه ناجيه است.
بسياري مهاجران روس به شريعت يهود اعتقاد ندارند و خود را از دوجهت يهودي مي دانند: يكي از جهت مقايسه با عرب هاي فلسطيني وديگري از جهت شناسنامه. از آغاز مهاجرت اينان به اسرائيل اقدامات متعددي از سوي آنان در مخالفت با شريعت يهود برگزار شد؛ مانند بازكردن مغازه ها در روز شنبه و فروش گوشت خوك و روزه نگرفتن روز كيپوركه مقدس ترين روز يهوديان است. اين كارها خشم شديد يهوديان ارتدكس را بر مي انگيزد.
با اينكه نهاد ديني يهود در اسرائيل، اين گروه ها را به رسميت نمي شناسد؛ اما دولت اسرائيل آنان را به آمدن به اسرائيل تشويق مي كندو به آنان تابعيت مي دهد و كمك مي كند و حق كامل شهروندي به آنان مي دهد تا سرزمين فلسطين اشغالي را پر كنند و در آينده جايي براي صاحبان اصلي آن كه عرب هاي رانده شده اند، باقي نماند.