برگردان: امیر یزدیان
منا نادعلی ,پیام آزادی
ایدهی اصلی: افراد هنگام پردازش پیامهای رسانهای، فعال هستند، همانگونه که آگاهانه یا به صورت خودکار در مورد فرآیندهای فیلترینگ، ساخت و انطباق معنا تصمیمگیری میکنند. افراد این تصمیمها را به طور پیوسته در یکی از چهار موقعیت رویارویی رسانهای اتخاذ میکنند: خودکار، توجه محور، مجذوبانه و خود تأملی.
«هری» (1) و «آن» (2) دربارهی ارتباطشان، در محوطه ناهارخوری دانشکده بحث میکردند. آن: «هری، تو هیچوقت به حرفهای من توجه نمیکنی!»
هری: «چه طور میتوانی چنین چیزی بگویی؟ ما تقریباً تمام طول روز را با یکدیگر سپری میکنیم و تو دایم در حال صحبت کردن هستی»، «هر چیزی را تو میگویی، من میشنوم».
آن: «شاید این طور باشد که تو میگویی، ولی نمیفهمی که من چه میگویم».
هری: «چرا میفهمم. من درباره تو چیزهای زیادی میدانم. من اسم تمامی برادرها و خواهریت را میدانم؛ میدانم دوران دبیرستان را کجا گذراندی و رنگ مورد علاقهات چیست و خیلی چیزهای دیگر را هم میدانم».
آن صحبت هری را قطع میکند و میگوید: «تمام این اطلاعات، واقعیتهایی هستند درباره من. این اطلاعات، خودِ من نیستم! به نظر نمیرسد که تو من را میشناسی».
هری: «من معنی تمام لغاتی را که میگویی، میدانم. من به فرهنگ لغت نیازی ندارم!»
آن: «معنی گفتههای من، چیزی بیشتر از معنایی است که در فرهنگ لغت میتوانی پیدا کنی!»
در مکالمات میان فردی، اگر میان معنای تحتاللفظی واژگان و معنای عمیقتری که در لحن کلام نهفته است، تمایز قائل نشویم، اغلب خود را به به دردسر میاندازیم. همچنین این تفاوت به همراه درک معنی پیامهای رسانهای از اهمیت بسزایی برخوردار است. به این تمایز به عنوان دو فعالیت – انطباق معنا و ساخت معنا – از سه فعالیت پردازش اطلاعاتی میپردازیم؛ فعالیتهایی که همیشه درگیر انجام دادن آنها هستیم. سومین فعالیت، فیلتر کردن پیام است. بعد از آمادهسازی مقدمات بحث با تعریف این سه فعالیت پردازش اطلاعاتی، رویارویی با پیامهای رسانهای را تجزیه و تحلیل میکنیم. سپس حالتهای رویارویی با رسانهها را معرفی خواهیم کرد. شما درکی بهتر از مسائل روانی مرتبط با تجربهی پیامهای رسانهای به دست میآورید و خواهید دید که این درک چگونه شما را برای بهرهگیری هرچه بیشتر از رویاروییهای رسانهای توانمند میسازد.
پردازش اطلاعات
ما در هر دقیقه از شبانهروز، همیشه در مجموعهای سهگانه از فعالیتهای مرتبط با پردازش اطلاعات درگیر هستیم. این فعالیتها، فیلتر کردن، انطباق معنا و ساخت معنا را شامل میشوند. (نک: جدول 1) در ابتدا، ما با یک پیام مواجه میشویم و باید دربارهی چشمپوشی کردن از آن یا پردازش آن تصمیم بگیریم. اگر به پردازش پیام تصمیم بگیریم، باید معنای آن را دریابیم. به عبارتی دیگر، نمادها را بشناسیم و آنها را با تعریفهای خود مطابقت دهیم. بعد از این مرحله باید فرآیند ساخت معنا از پیام را آغاز کنیم.برخی اوقات، آگاهانه وارد این سلسله فعالیتها میشویم و از تصمیمهای خود آگاهیم و بر آنها کنترل داریم. با وجود این، در بیشتر اوقات، به طور ناآگاهانه در این سلسله فعالیتها درگیر میشویم. به عبارتی دیگر، ذهن ما روی راهنمای خودکار قرار میگیرد؛ جایی که کدهای ذهنی به طور خودکار در مدت زمان کوتاهی، درباره فیلترینگ پیام، انطباق معنا و ساخت معنا تصمیمگیری میکنند. بیایید هر یک از این فعالیتهای سهگانهی پردازش اطلاعات را با جزیئات بیشتری بررسی کنیم.
جدول 1 : خلاصهای از فعالیتهای سهگانهی پردازش اطلاعات |
|
فیلتر کردن پیام ها |
|
فعالیت |
تصمیمگیری دربارهی اینکه پیامها فیلتر (حذف) شوند یا اینکه به آنها توجه شود |
هدف |
تنها به پیامهایی توجه میشود که به نوعی برای شخص، سودمند هستند. باقی پیامها حذف میشوند |
مرکز توجه |
پیامهای موجود در محیط |
انطباق معنا |
|
فعالیت |
استفاده از توانمندیهای اساسی برای تشخیص و شناسایی ارجاعهای کلامی و تعیین تعریفها هر یک با توجه به دانستههای قبلی |
هدف |
دسترسی به معنای از پیش آموخته شده، به صورت کارآمد |
مرکز توجه |
ارجاعهای کلامی موجود در پیام ها |
ساخت معنا |
|
فعالیت |
استفاده از مهارتها برای پشت سر گذاشتن فرآیند انطباق معنا و رسیدن به ساخت معنا برای خود در راستای شخصیسازی پیام و دستیابی به حداکثر امتیازات موجود در یک پیام |
هدف |
تفسیر پیامها از بیش از یک منظر به عنوان روشی برای شناسایی طیف وسیعی از گزینههای معنایی و سپس انتخاب یکی یا ترکیبی از چند معنا |
مرکز توجه |
ساختارهای دانش فرد |
فیلتر کردن
همانگونه که روزهایمان را سپری میکنیم، پیوسته در جریان اطلاعات غرق میشویم. برای حفاظت از خود در برابر این سیل اطلاعات، به طور پیوسته با حذف بیشتر پیامها و توجه به درصد ناچیزی از آنها، اطلاعات را فیلتر میکنیم. بخش عمدهی عمل فیلترینگ زمانی رخ میدهد که ذهن ما روی راهنمای خود کار قرار دارد. در جریان فرآیند خودکار فیلترینگ، کدهای ذهنی، توجه ما را به کنترل خود درمیآورند. این کدها به ما میگویند که از بیشتر پیامها چشمپوشی کنیم و تنها زمانی به یک پیام توجه نشان دهیم که مؤلفهای چشمگیر دارد.زمانی که توجه به پیامی را شروع کردیم، باید معنای آن را مشخص کنیم. تعیین معنا دو فعالیت است، نه یک فعالیت. نخست، معنا را تطبیق میدهیم. بیشتر اوقات، زنجیرهی فعالیتهای سهگانهی پردازش اطلاعات در این مرحله متوقف میشود، اما گاهی نیز به سوی فعالیت بدنی، یعنی ساخت معنا میرویم.
انطباق معنا
در انطباق معنا، فرض بر این است که معنا در مرجعی خارج از ذهن فرد قرار دارد، مانند یک معلم، یک متخصص، یک فرهنگ لغت، یک کتاب درسی یا امثال اینها. وظیفهی فرد این است آن معانی را بیابد و حفظ کند. والدین و نهادهای آموزشی در وهلهی نخست، مسئول تهیه اطلاعات معتبر و آموزش آن به نسلهای بعدی هستند. رسانهها نیز یکی از منابع اصلی اطلاعات هستند و در نظر بسیار از افراد، جایگاه منبعی معتبر را به دست آوردهاند. بنابراین، افراد معانی ارائه شده از سوی رسانهها را میپذیرند و آن معانی را به راحتی به خاطر میسپارند.انطباق معنی یعنی فرآیند شناخت مؤلفههای (ارجاعات) موجود در پیام و دسترسی به معانی موجود در حافظه خود؛ همان معانی که برای این مؤلفهها به خاطر سپردهایم. این کار تقریباً به طور خودکار انجام میپذیرد. احتمالاً یادگیری فرآیندشناسایی نمادهای موجود در پیامهای رسانهای و به یادسپاری معانی معیار آنها مستلزم تلاش زیادی است، ولی به محض این فرآیند یاد گرفته شود، به روندی عادی تبدیل خواهد شد. برای توضیح بیشتر این مسئله، به زمانی بیاندیشید که تازه مهارت خواندن را یاد گرفته بودید. شما مجبور بودید شیوهی شناسایی کلمات چاپ شده را یاد بگیرید. سپس باید معنی هر کلمه را به خاطر میسپردید. اولین باری که با جمله «پیتر توپ را برای جین پرتاب کرد» روبهرو شدید، مطمئناً تفکیک جمله به واژگان، یادآوری معنای هر واژه و کنار هم گذاشتن این معانی، تلاش زیاد شما را میطلبید. با تمرین توانستید این فرآیند را سریعتر و آسانتر انجام دهید. فراگیری مهارت خواندن در مدرسه ابتدایی اساساً فرآیند توانمندسازی دانشآموز برای شناخت و به حافظهسپاری معنای فهرستی بلند بالا از ارجاعات و اشارات است. برخی از این مراجع در پیامهای رسانهای، واژهها، اعداد، تصاویر و برخی از آنها، صداها هستند.
این نوع یادگیری قابلیتها را ارتقاء میدهد. قابلیت یعنی توانایی شما در انجام درست یک مسئولیت. برای مثال، وقتی عبارت 2+2 را میبینید، شما یا مرجع «2» را به عنوان مقداری خاص میشناسید یا نمیشناسید. شما یا علامت «+» به عنوان اضافه کردن را میدانید یا نمیدانید. شما یا میتوانید این عملیات ریاضی را انجام دهید و به نتیجه 4 برسید یا نمیتوانید. کار با این مراجع به تفسیر فردی و ساخت معنای خلاقانه نیازی ندارد. قابلیتها، تواناییهای ما برای تشخیص مراجع معیار هستند و معانی مشخصی را که به حافظه سپرده ایم، برای آن دسته از مراجع به خاطر میآورند. اگر مجموعهای مشترک از مراجع و البته معانی مشترکی برای هر یک از این مراجع در اختیار نداشته باشیم، ارتباطات، امکانپذیر نخواهد بود. آموزش در سطح ابتدایی یعنی آموزش نسل آینده برای توسعه مهارتهای اساسی با هدف شناخت این مراجع و حفظ معانی تعیین شده برای هر یک از آنها.
ساخت معنا
انطباق معنا اساساً کاری است که میتوان به طور خودکار انجام داد، آن هم زمانی که ما برخی مهارتهای اولیه را کسب کردهایم. در مقابل، ساخت معنا کاری بسیار چالش برانگیزتر است. در فرآیند ساخت معنا، به منظور معنادار کردن پیامهای دریافتی باید فعلیتهایی را روی پیام انجام داد. در این جریان، فرآیند بررسی پیام مستلزم مهارتهای تجزیه و تحلیل و ارزیابی است. سپس با پذیرش اطلاعات، باید از مهارتهای دیگری مانند استقرا، استنتاج، طبقهبندی و ترکیب برای گنجاندن اطلاعات در ساختارهای دانش موجود، در راستای ایجاد معنی مورد نظر، بهره بگیریم.معانی بسیاری را از هر پیام رسانهای میتوان دریافت کرد. علاوه بر این، راههای بسیاری برای ساخت آن معانی وجود دارد. از این رو، نمیتوان مجموعهای کامل از قوانین را برای انجام این کار آموخت. در عوض، این اهداف اطلاعاتی هستند که ما را در این مسیر راهنمایی میکنند و به منظور دستیابی به این اهداف باید به طور خلاقانه از مهارتهای خود بهره بگیریم؛ مهارتهایی که به خوبی رشد یافتهاند. به همین دلایل، ساخت معنا به ندرت به طور خودکار صورت میگیرد. در عوض، هنگام ساخت معنا برای خود، باید تصمیماتی آگاهانه اتخاذ کنیم. همچنین فعالیتهای ساخت معنا از یکدیگر متفاوت هستند. بنابراین، نمیتوانیم ذهن خود را به گونهای برنامهریزی کنیم که هنگام انجام فعالیت ساخت معنا، به طور خودکار روشی مشابه را دنبال کند.
در حالی که فرآیند انطباق معنا بر قابلیتها متکی است، فرآیند ساخت معنا بر مهارتها استوار است. این موضوع یکی از اصلیترین تفاوتهای میان این دو فعالیت است. قابلیتها، بیقید و شرط و صریح هستند؛ یعنی یا شما قابلیتی دارید یا ندارید. اما تواناییهای مهارتی صریح نیستند. چون برای هر مهارت میتوان طیف گستردهای از تواناییها را متصور شد. به همین دلیل است که برخی افراد توانایی اندک دارند ولی برخی دیگر از افراد از تواناییهای بسیار زیادی برخوردارند. همچنین مهارتها مانند عضلات بدن هستند که بدون تمرین ضعیفتر میشوند و با تمرین و کار نیرومندتر میشوند. هنگامی که جایگاه شخصی برای استفاده از مهارتها وضعیتی مستحکم داشته باشد، آن مهارتها شانس بسیار زیادی برای ارتقاء و رسیدن به سطوح بالاتر دارند.
برای نشان دادن تفاوت میان قابلیتها و مهارتها، بیایید به مثال «خواندن» باز گردیم که در مدرسه ابتدایی تدریس میشد. کودکان باید میگیرند که چگونه مراجعی را که کلمات هستند، بشناسند. آنها چگونگی ادا کردن این کلمات را یاد گرفته و میآموزند که چگونه این کلمات را در یک جمله کنار هم قرار دهند. اینها قابلیتها هستند. با گذشت زمان، افراد تحصیل در مدرسه ابتدایی را به پایان میرسانند. فرض بر این است که آنها سطوح پایه و اولیه قابلیت خواندن را فراگرفتهاند. با این حال، آنها همچنان به خواندن ادامه میدهند. در کلاسهای پیشرفتهتر، «خواندن» را کمتر به عنوان یک قابلیت و بیشتر به عنوان یک مهارت در نظر میگیرند. دانشآموزان بر چگونگی فراگیری معانی بیشتر از پاراگراف و مطلب تمرکز میکنند. برای مثال، هنگامی که معلمان در مدرسه ابتدایی از دانشآموزان میخواهند تا مطلبی را با صدای بلند بخوانند، آنها قابلیتهای دانشآموزان را در شناخت واژهها و تلفظ آنها بررسی میکنند. هنگامی که معلمان در دبیرستان از دانشآموزان میخواهند تا مطلبی را با صدای بلند بخوانند، آنها مهارت بیان خواندن دانشآموزان را بررسی میکنند که این موضوع نشان میدهد آنها معانی خود را چگونه میسازند. همچنین در سطوح بالاتر، از دانشآموزان خواسته میشود تا مقالهای درباره یک موضوع بنویسند و آن را بخوانند و بیان کنند که آن مطلب برای آنها چه معنایی دارد.
دو فرآیند انطباق معنا و ساخت معنا، از هم جدا نیستند، بلکه درهم تنیدهاند. برای ساخت معنا باید ابتدا ارجاعها را بشناسیم و بدانیم مفهومی را که در آن ارجاعها وجود دارد، چگونه در پیام به کار ببریم. به این ترتیب، فرآیند انطباق معنا بسیار اساسیتر است؛ چون محصول فرآیند ساخت معنا بعد از این به فرآیند ساخت معنا وارد میشود.
تجزیه و تحلیل ایدهی رویارویی با پیامهای رسانهای
به هنگام بررسی ایدهی مخاطب از دیدگاه فردی، لازم است بر چندین نکته مهم تمرکز کنیم. در ابتدا باید رویارویی با یک پیام رسانهای را تجزیه و تحلیل کرده و دریابیم که آیا رویارویی با پیامهای رسانهای همان «توجه» است. در گام دوم باید رویارویی با پیامهای رسانهای را در حالتهای روانی مختلف بررسی کنیم.رویارویی (3) و توجه (4)
در گفتار روزمره، «رویارویی»، مفهومی است که بیشتر وقتها مترادف و هم معنی با مفهوم «توجه» به کار میرود؛ ولی در سواد رسانهای، تمایزی مهم میان این دو مفهوم وجود دارد. علاوه بر این، ترتیبی از سه نوع رویارویی با رسانهها وجود دارد: فیزیکی، مفهومی و روانی. تنها زمانی که شرایط لازم برای هر سه رویارویی حاصل شود، توجه وجود خواهد داشت.رویارویی فیزیکی. چنین به نظر میرسد که بنیادیترین معیار برای رویارویی، نوعی حضور فیزیکی است. برای آنکه رویارویی رخ دهد فرد باید نوعی مجاورت با پیام را تجربه کند. رویارویی فیزیکی بدین معنی است که پیام و شخص، در بازهی زمانی مشخصی، فضای فیزیکی مشابهی را اشغال کنند. به این ترتیب، فضا و زمان، موانعی بر سر راه رویارویی هستند. اگر یک مجله روی میزی در اتاق قرار باشد و «هری» در آن اتاق قدم بزند، «هری» به طور فیزیکی با پیام روی جلد مجله روبهرو شده است – ولی تا زمانی که مجله را ورق نزده است، نمیتوان گفت که با تکتک پیامهای داخل مجله نیز روبه رو شده است. همچنین، اگر «هری» راه نمیرفت و مجله همچنان روی میز بود، با پیام روی جلد مجله به هیچ وجه رویارویی فیزیکی پیدا نمیکرد. به همین ترتیب، اگر برنامهای رادیویی به هنگام صرف ناهار، در حال پخش شدن باشد و سپس در ساعت یک بعد از ظهر خاموش شود، هر کسی که بعد از ساعت یک بعدازظهر در اتاق قدم بزند، به طور فیزیکی با آن برنامه رادیویی مواجه نشده است. به طور کلی، مجاورت فیزیکی، شرط لازم برای رویارویی با رسانههاست، ولی شرط کافی نیست. دیگر شرط لازم، رویارویی ادراکی است.
رویارویی ادراکی. توجه ادراکی به زمینهی احساسی انسان یا توانایی دریافت حسیِ مناسب از طریق حواس سمعی و بصری اشاره دارد. اعضای حسی انسان با محدودیتهایی روبهرو هستند. برای مثال، حساسیت انسان به فرکانسهای صوتی از حدود 16 تا 20 هزار هرتز قرار دارد، ولی صداها زمانی بهتر شنیده میشوند که در بازهی یک هزار تا چهار هزار هرتز باشند. (Metallinos, 1996; Plack, 2005) زوزه یک سگ در فرکانسی بالاتر از 20 هزار هرتز طنینانداز میشود. بنابراین، انسانها نمیتوانند آن صدا را درک کنند. به عبارتی دیگر، این صدا، خارج از طیف حس شنوایی انسان قرار دارد. چشم انسان میتواند نوری را که در یک فرکانس مشخص حرکت میکند، ببینند ولی صدا را نه، چرا که در فرکانس دیگری حرکت میکند. هر سیگنال شنیداری یا دیداری که از توانایی ارگانهای حسی برای دریافت خارج باشد، سبب عدم رویارویی با پیام میشود.
با این حال، معیار ادراکی فراتر از مفهومِ سادهی طیف ادراک حسی، یک ویژگی دیگر نیز دارد؛ ما همچنین باید رابطهی ارگانهای ورودی – مغزی را در نظر بگیریم و مواردی دیده شده است که ورودیهای حسی وارد مغز میشوند، ولی هنگامی که مغز محرکهای پردازش نشده را تغییر میدهد، دیگر به دریافت محرکهای پردازش نشده قادر نبوده و در نتیجه، نمیتوان مدعی شد که در معرض محرکهای پردازش نشده قرار گرفتهایم. در عوض، با محرکهای دگرگون شده روبهرو میشویم. برای مثال، هنگامی که فیلمی را در سینما تماشا میکنیم، در معرض تصاویر بیحرکت جداگانهای هستیم و در هر ثانیه 24 تصویر پیش چشم ما قرار میگیرد. با این حال، انسان قادر به دریافت 24 تصویر جداگانه در هر ثانیه معین نیست. از این رو، مغز دیدن 24 تصویر بیحرکت جداگانه را از دست داده و در عوض، این مجموعه از تصاویر را به صورت متحرک میبیند. همچنین به هنگام تماشای فیلم بر روی پردهی سینما، پس از نمایش هر 24 تصویر مدت زمان بسیار کوتاهی هیچ تصویر دیگری نمایش داده نمیشود تا ثانیهی بعدی آغاز شده و مجدداً 24 تصویر به نمایش درآید؛ ولی ارتباط میان چشم و مغز به اندازه کافی برای پردازش این فواصل زمانی سریع نیست. به همین دلیل، نمیتوانیم تشخیص دهیم که دقیقاً چه زمانی پردهی سینما خالی از تصویر است. در عوض، آنچه میبینیم حرکت آرام تصاویر به هم پیوسته است. اگر میزان تصاویر نمایش داده شده به زیر 10 تصویر در هر ثانیه کاهش یابد، تصاویر را با پرش میبینیم. به عبارتی دیگر، مغز ما میتواند جاهای خالی را ببیند؛ چون جایگزینی تصاویر به اندازه کافی کند صورت میگیرد که ارتباط میان چشم و مغز ما برقرار شود. از این رو، مغز شروع به پردازش آنها خواهد کرد. در تماشای برنامههای تلویزیون نیز چنین محدودیتهایی وجود دارد، جایی که به نظر میرسد تصاویر در طیفی کامل از رنگها به نمایش درمیآیند. با این حال، صفحه نمایش تلویزیون به خودی خود تنها سه رنگ دارد و تصویر در واقع چیزی نیست جز بیش از 250 هزار نقطه درخشان که پیکسل نامیده میشود. هر پیکسل در هر ثانیه، 30 مرتبه پررنگ و کمرنگ میشود، و همزمان در شبکهای درهم تنیده از 525 خط پردازش میشود. تا وقتی که بینی خود را روی صفحه نمایش قرار ندهید قادر به تشخیص نقاط جداگانه نخواهید بود. حتی نمیتوان 525 خط جداگانه در پیکسلها و صفحهای از خطوط و نقاط را ببینیم. اما، تصاویر و حرکات برای ما قابل شناسایی هستند.
محرکهایی که خارج از محدودهی ادراکی انسان قرار دارند، «زیر آستانهای» (5) نامیده میشوند. پیامهای زیر آستانهای ممکن است هیچ ردپای روانی از خود برجای نگذارند؛ چون نمیتوان آنها را به طور فیزیکی درک کرد. به عبارتی دیگر، انسان ارگانهای حسی لازم را برای دریافت این محرکها در اختیار ندارد و یا اینکه سختافزارهای مغزی حساس به این محرکها موجود نیستند.
تصور اشتباهی شایع شده است مبنی بر اینکه رسانههای جمعی، با برقراری «ارتباطات زیرآستانهای»، افراد را به خطر میاندازند. این باور از آنجا ناشی میشود که فرد در فهم معنای ارتباط «زیرآستانهای» با «ناخودآگاه یا نیمهآگاه» (6) دچار اشتباه میشود. میان حالت زیر آستانهای و ناخودآگاه تفاوت مهمی وجود دارد؛ چون آنها دو چیز کاملاً متفاوت هستند و مفاهیم و معانی کاملاً متفاوتی برای رویارویی دارند. «زیرآستانهای» به خارج بودن از محدودهی توانایی حسی انسان اشاره دارد و همواره به عنوان نارویارویی (7) شناخته شده است. با این حال، وقتی محرک رسانهای از مرز زیرآستانهای گذر کند، برای انسان قابل لمس و قابل درک میشود. با وجود این، این گفته بدان معنی نیست که تمام رویاروییهای ما آگاهانه صورت میپذیرد؛ چنین موضعی در تعریف رویارویی، ما را به سومین معیار میرساند: رویارویی روانی.
رویارویی روانی. برای اینکه رویارویی روانی رخ دهد، باید عنصری قابل ردیابی در ذهن شخص ایجاد شود. این عنصر ممکن است یک تصویر، یک صدا، یک حس، یک الگو و امثالهم باشد. این عنصر ممکن است مدت زمان بسیار کوتاه (چند ثانیه در حافظه کوتاه مدت، سپس پاک شود) و یا در طول زندگی (وقتی در حافظه بلندمدت طبقهبندی میشود) باقی بماند. همچنین ممکن است به طور آگاهانه وارد ذهن شود (که آن را مسیر مرکزی مینامند)؛ زمانی که افراد کاملاً دربارهی عناصر رویارویی خود با پیامها آگاهی دارند. یا ممکن است به طور ناآگاهانه وارد ذهن شود (که آن را اغلب مسیر جانبی مینامند)؛ زمانی که افراد نسبت به عناصری که وارد ذهنشان میشود، ناآگاهند. (Petty & Cacioppo, 1981) به همین دلیل، طیف وسیعی از عناصر به طور بالقوه میتوانند رویارویی روانی را موجب شوند. در گام بعدی چالش پیش رو این است که تمام عناصر را در قالب دستههایی معنادار ساماندهی کرده و تجربهی افراد به هنگام رویارویی با انواع مختلف این عناصر را توضیح دهیم و مشخص کنیم که این عناصر چگونه پردازش شده و به اطلاعات تبدیل میشوند.
توجه. برای آنکه توجه رخ دهد، شخص باید ابتدا موانع سهگانهی رویارویی (فیزیکی، ادراکی و روانی) را برطرف کند. با این حال، این سه مانع به تنهایی ضامن شکلگیری توجه نیستند. چیز دیگری هم باید رخ دهد و آن عبارت است از هوشیاری آگاهانه از پیامهای رسانهای. همانطور که ملاحظه میشود برای آنکه توجه ما به پیامی رسانهای جلب شود، موارد متعددی باید رخ دهد. از این روی، توجه به ندرت اتفاق میافتد. وقتی به یک پیام توجه نشان میدهیم، این توجه ممکن است سریعاً به سمت چیز دیگری معطوف شود. هارولد پاشلر، (8) نویسندهی کتاب روانشناسی توجه، (9) بیان میکند که «در هر لحظهی معین، آگاهی تنها بخش کوچکی از محرک تماس و برخورد با نظام احساسی شخص را شامل میشود. علاوه بر این، زمانی که به یک چیز توجه میکنیم، توجه ما میتواند به چیز دیگری پرتاب شود. به اعتقاد وی، گاهی با وجود تمایل شدید برای حفظ توجه فعلی، توجه ما بدون هیچ اختیاری به گزنیهای دیگر معطوف میشود. (p.3) از این رو، هنگامی که به گفتوگوی هم اتاقیمان توجه میکنیم، ممکن است ظاهر شدن ناگهانی تصویری بر روی صفحهی رایانه، توجه ما را به خود جلب کند.
حالتهای رویارویی
تاکنون میان پردازش خود کار و توجه به پیامهای رسانهای خاص تفاوت قائل شدیم. این تمایزگذاری دو نوع رویارویی را مطرح میسازد، حال آنکه با چهار حالت رویارویی سروکار داریم. این چهار حالت عبارتند از: خودکار، توجه محور، مجذوبانه و خودتأملی (10) میشوند. هر یک از این حالتها از نظر کیفی، تجربه متفاوتی برای مخاطبان دربردارند. این گفته بدان معناست که صرفاً با تعیین میزان توجه نمیتوان این حالات را از یکدیگر تمییز داد. در مقابل، عبور از یک حالت به حالتی دیگر، از لحاظ کیفی تجربهای متفاوت را برای فرد به دنبال دارد.حالت خودکار. در حالت رویارویی خودکار، فرد در محیطی قرار دارد که با پیامهای رسانهای روبهرو میشود اما نسبت به این پیامها آگاه نیست. به عبارتی دیگر، وقتی فرد در حال بررسی پیامهایی است که به طور آگاهانه با آنها روبهرو شده، ذهن او روی راهنمای خودکار قرار دارد. در این حالت، هیچ هدف یا راهبرد آگاهانهای برای جستوجوی پیام وجود ندارد، ولی فرآیند کنار گذاشتن پیامها همچنان ادامه دارد. این فرآیند بررسی به طور خودکار و بدون هیچ تلاشی ادامه مییابد تا زمانی که عناصری در پیام توجه فرد را به خود معطوف دارند.
در حالت خودکار، مؤلفههای پیام به طور فیزیکی دریافت میشوند، ولی پردازش آنها به طور خودکار و ناآگاهانه صورت میگیرد. این حالت رویارویی، فراتر از آستانه ادراک انسان، ولی پایینتر از آستانه هوشیاری آگاهانهی او قرار دارد. فرد در جریان ادراکی مستمر قرار دارد؛ این جریان تا زمانی که عاملی موجب توقف این رویارویی شده و یا پردازش ادراکی فرد را به نوعی دیگر از رویارویی تغییر دهد، ادامه مییابد. یا این که این فرآیند تا زمانی ادامه مییابد که پیام رسانهای به محدودهای خارج از توانایی فیزیکی یا ادراکی فرد برای رویارویی با آن، منتقل شود.
در حالت خودکار ممکن است از دید یک ناظر بیرونی چنین به نظر برسد که فرد فعل است، اما حقیقت این است که فرد در این حالت راجع به عملی که انجام میدهد اندیشه نمیکند. این وضعیت مانند همان چیزی است که رابرت پن وارن (11) در سال 1946 در کتاب همه مردان پادشاه (12) میگوید: «هنگامی که فردی به نهر آبی میافتد، دیگر نمیتواند برای شنا کردن تصمیم بگیرد. او شروع به دست و پا زدن میکند.» (p.304) فرد ممکن است در حالت خودکار، مجلهای را ورق زده و یا شبکههای تلویزیون را تغییر دهد. در حالی که شواهدی دال بر بروز رفتاری از سوی فرد وجود دارد اما این لزوماً به این معنی نیست که ذهن فرد درگیر این رفتار بوده و در حال تصمیمگیری است. بلکه باید گفت تصمیمگیریها به طور خودکار اتفاق میافتند.
رویارویی با بیشتر رسانهها، به ویژه رادیو و تلویزیون، در حالت خودکار روی میدهد. افراد نسبت به رویاروییِ خود، آگاه نیستند؛ از این رو، وقتی جزئیاتی پیرامون رویارویی خودکار از ایشان بپرسید، چیزی به خاطر نمیآورند.
حالت توجه محور. عموماً افرادی در این حالت قرار میگیرند که نسبت به پیامهای دریافتی آگاهی داشته و فعالانه با عناصر موجود در پیام تعامل برقرار میسازند. این گفته بدان معنا نیست که فرد در چنین شرایطی باید از تمرکزی بالا برخوردار باشد، هرچند رسیدن به چنین تمرکزی امکانپذیر است. نکتهی اساسی و مهم در این حالت، این است که فرد به هنگام رویارویی، نسبت به پیام هوشیاری آگاهانه داشته باشد.
در این حالت، بسته به میزان منابع ذهنی اختصاص داده شده به رویارویی، با طیفی از میزان توجه روبرو هستیم. در پائینترین سطح، فرد باید نسبت به پیام آگاهی داشته و آگاهانه آن را دنبال کند. با این وجود، میزان تمرکز فرد انعطافپذیر بوده و از تمرکز نسبی تا تمرکز تمام و کمال قابل تعمیم است. این انعطافپذیری به تعداد عناصر دریافتی و عمیق تحلیل فرد از این عناصر بستگی دارد.
حالت مجذوبانه. وقتی فرد در حالت توجه محور چنان جذب پیام شود که دیگر میان خود و پیام فاصلهای احساس نکند، در واقع وارد حالت مجذوبانه شده است. در این حالت، مخاطبان حس جدایی خود از پیام را از دست میدهند؛ به عبارت دیگر، آنها مجذوب پیام شده و با ورود به جهان پیام، از جهان پیرامونی خود فاصله میگیرند. برای مثال، هنگام تماشای یک فیلم در تئاتر، افراد چنان در اجرای بازیگران فرومیروند که احساس میکنند خودشان در آن موقعیت قرار دارند؛ در واقع، آنها همان احساسات را همانگونه که بازیگر نقش بازی میکند، تجربه میکنند. در چنین شرایطی فرد دیگر احساس نمیکند که در سالن تئاتر نشسته است. تمرکز فرد در این حالت آنچنان بالا است که تماس وی با محیط بیرونی قطع میشود. آنها زمان واقعی را گم کرده و در عوض، زمانِ نمایش را تجربه میکنند. به عبارتی دیگر، گذر زمان برای فرد به مانند گذر زمان برای بازیگران نمایش است، نه آن چنان که در دنیای واقعی میگذرد.
نمیتوان مدعی شد که حالت مجذوبانه حد اعلای حالت توجه محور است. بلکه، این حالت از نظر کیفی، از حالت توجه محور متفاوت است. در عین حالی که در حالت مجذوبانه توجه بسیار زیاد است، همزمان این توجه، بسیار محدود نیز هست. به عبارت دیگر، افراد دیدی محدود داشته و بر پیامهای رسانهای به گونهای تمرکز میکنند که موانع میان آنها و پیام از میان برداشته شود. افراد مجذوب گشته و وارد دنیای پیام میشوند. به تعبیری دیگر، این حالت در نقطهی مقابل حالت خودکار قرار دارد؛ حالتی که فرد در جهان اجتماعیاش باقی مانده و نسبت به پیامهای رسانهای موجود در محیط ادراکی خود ناآگاه است. اما در حالت رویارویی مجذوبانه، فرد وارد دنیای رسانهای شده و با جهان اجتماعی خود قطع ارتباط میکند.
حالت خود تأملی. افراد در حالت خودتأملی آگاهی بسیاری دربارهی پیام و فرآیند پردازش آن دارند. گویی فرد در نقطهای مشرف بر اعمال و رفتار خود نشسته و به هنگام رویارویی با پیام بر تمام واکنشهای خود نظارت دارد. این حالت نشان دهندهی حداکثر میزان آگاهی فرد به هنگام رویارویی با پیامهای رسانهای است. به عبارت دیگر، فرد نسبت به پیامهای رسانهای، جهان اجتماعی خود و جایگاه خود در هنگام پردازش پیامهای رسانهای، آگاهی دارد. در حالت رویارویی خود تأملی، مخاطب با طرح سؤالات زیر، بیشترین نظارت ممکن را بر دریافتهای خود اِعمال میکند: چرا خود را در معرضِ این پیام قرار دادهام؟ این رویارویی چه چیزی را نصیب من میسازد و چرا؟ چرا چنین تفاسیری از معنای پیام ارائه میدهم؟ در چنین حالتی، نه تنها شاهد تجزیه و تحلیل هستیم، بلکه باید گفت با نوعی فراتحلیل نیز روبهرو میشویم. این سخن بدان معنی است که فرد نه تنها به تجزیه و تحلیل پیامهای رسانهای میپردازد، بلکه تجزیه و تحلیل خود از پیامهای رسانهای را نیز تحلیل میکند.
از آنجا که در حالات مجذوبانه و خود تأملی، درگیری مخاطب با پیام رسانهای در سطحی بالا صورت میپذیرد، شاید چنین به نظر برسد که این دو حالت با هم مشابه هستند؛ اما به واقع چنین نبوده و این دو حالت، از یکدیگر بسیار متفاوتاند. درگیری عاطفی مخاطب در حالت مجذوبانه بسیار شدید بوده و فرد در هنگام عمل، از خود بیخود میشود. در مقابل، حالت خودتأملی، درگیری شناختی شدید مخاطب را میطلبد؛ مخاطبی که نسبت به موقعیت خود از آگاهی بسیار بالایی برخوردار بوده و همزمان، فرآیند رویارویی با پیام را تجزیه و تحلیل میکند.
چشمانداز سواد رسانهای
ایدههای ارائه شده در این مبحث به ارتقای سطح سواد رسانهای فرد کمک میکنند. به عبارتی دیگر، این ایدهها قدرت تصمیمگیری فرد در هنگام فیلتر کردن، انطباق معنا و ساخت معنا را ارتقا میبخشند. به خاطر بسپارید که ارتقای سواد رسانهای یعنی انجام کارهایی خاص به هنگام توجه به پیامها، به نحوی که:1. بر رمزگذاری فرآیندهای ذهنی خود کنترل داشته باشید؛
2. وقتی فرآیندهای ذهنی شما به طور خودکار به جریان افتاد، در راستای ارضای خواستهها و نیازهای شما عمل کند و نه خواستههای رسانههای جمعی و یا آگهیدهندگان.
در مورد فعالیت فیلترینگ پیام، باید عادتهای رویارویی رسانهای خود را پیوسته بررسی کرده و از خود بپرسید چرا شما این مدت زمان را با رسانه و پیام رسانهای خاصی گذراندهاید، در حالی که دیگر رسانهها را حذف کردهاید. اگر دلیل خوبی برای عادتهای فیلترینگ خود دارید، پس به احتمال فراوان این عادات به شما در رسیدن به اهدافتان کمک میکنند. اما اگر برخی از آنها شما را به تعجب وامیدارند، وقت آن رسیده که عادات رسانهای خود را مورد بازبینی قرار داده و ببینید که کدام رسانه و یا پیام رسانهای خواستههای شما را بهتر ارضا میکند.
همچنین در مورد انطباق معنا، باید به طور پیوسته برخی از معانی به یاد سپرده شده را مورد بررسی قرار دهید. شاید این معانی را صرفاً به خاطر اینکه دیدگاه کارشناسان (گویندگان خبر، صاحبنظران، منتقدان فرهنگی و غیره) بودهاند، به ذهن سپردهاید. شاید بعد از مدتی مشخص شود که این کارشناسان اشتباه میکردهاند، اما شما همچنان به این باور اشتباه پایبند باشید. یا شاید اصلاً نباید عقاید کارشناسان را برگزینید، و در عوض، دیدگاهی شکل دهید که با عقاید و تجاربتان بیشترین همخوانی را داشته باشد. احتمالاً مجموعهای عظیم از معانی ذهنی شما، مؤلفههایی را دربرمیگیرند که دیگر به روز نیستند؛ مؤلفههایی که با باورهای شما در تضاد بوده و یا به نوعی اشتباه هستند. اگر این مؤلفههای معنایی را شناسایی نکرده و آنها را از «واژهنامهی ذهنی» خود پاک نکنید، همچنان به کاربرد خودکار آنها ادامه داده و این روند شما را هرچه بیشتر از اهدافتان دور میسازد.
در فرآیند ساخت معنا نیز باید مقاطعی را مشخص کنید که تصمیمگیری در آن لحظات در زندگی شما از بیشترین میزان اهمیت برخوردار است. هرگاه در راستای کسب اطلاعات از پیامهای رسانهای استفاده میکنید، این سؤال را از خود بپرسید که آیا این پیامها را همانگونه که هستید، میپذیرید یا اینکه در راستای ارضای خواستهها و رسیدن به اهدافتان آنها را تغییر میدهید. به عبارت دیگر، هرچه بیشتر بر روی تغییر اطلاعات دریافتی در قالب مطالب خامِ اولیه کار کنید، بیشتر به ساخت معانی مدنظر خودتان پرداختهاید. اگر صرفاً معانی ظاهری پیامهای رسانهای را پذیرفته و معنایی برای خود نسازیم، در معرض اثرگذاریهای منفی قرار خواهیم گرفت. برخی از این آثار سوء نسبتاً کوچک هستند، ولی بسیاری از آنها عمیق بوده و نحوهی تفکر ما دربارهی موضوعاتی چون واقعیت، حقیقت و خویشتن را دستخوش تغییر میکنند. نادیده گرفتن مشکلات وضع را بدتر میکند؛ چرا که پیامها به طور تهاجمی ضمیر ناخودآگاه ما را مورد هجوم قرار داده و ارزشهای بنیادین و نحوهی تفکر ما را شکل میدهند.
معنای پیامهای رسانهای همیشه آن چیزی نیست که در نگاه نخست به نظر میرسد. اغلب با لایههای متعدد معنا سروکار داریم. هرچه آگاهی شما از این لایههای معناییِ چندگانه بیشتر باشد، بر فرآیند انتخاب معانی مدنظر خود، نظارت بیشتری خواهید داشت. رویارویی مستمر با پیامهای رسانهای، بر نگرش ما دربارهی خویشتن و جهان پیرامونی تأثیر میگذارد. این رویارویی مستمر بر باورهای ما پیرامون مسائلی چون جرم، آموزش، دین، خانواده و به طور کلی جهان، تأثیر میگذارد.
برخی از افراد این فعالیت پردازش اطلاعات را بهتر از دیگران انجام میدهند و در نتیجه، نسبت به دیگران از سواد رسانهای بیشتری برخوردارند. سواد با جایگاه شخصی آغاز میشود. برخی از ما برای زندگی خود یا رویاروییهای رسانهای هیچ برنامهای نداریم؛ از این روی، به اشتباه اجازه میدهیم رسانهها، زندگی ما را به طور کامل برنامهریزی کنند. ما باید از اهداف و نیازهای خود آگاهی کامل داشته باشیم تا بتوانیم انرژی لازم را برای کنترل معانی مدنظر اِعمال کنیم. همچنین به ابزاری برای اجرای برنامههایمان نیاز داریم. این ابزار، قابلیتها و مهارتها هستند.
قابلیتها به افراد کمک میکنند تا با رسانهها تعامل برقرار کرده و به اطلاعات مورد نیاز در پیامها دست یابند. انسان قابلیتها را در اوایل زندگی فرا میگیرد و پس از آن به طور خودکار به کار میبرد. قابلیتها، صریح و روشن هستند. به عبارت دیگر، افراد یا توانایی انجام کاری را دارند یا ندارند. برای مثال، یا فرد قادر به تشخیص یک واژه و انطباق معنای آن با معانی موجود در ذهن خود است و یا خیر. برخورداری از قابلیتها به این معنا نیست که فرد از سواد رسانهای برخوردار است؛ ولی میتوان گفت که فقدان این مهارتها، از دستیابی فرد به سواد رسانهای جلوگیری به عمل میآورد. در واقع، این فقدان مانع از دستیابی فرد به انواع خاصی از اطلاعات میشود. برای مثال، فردی که از قابلیت اولیهی خواندن برخوردار نیست، نمیتواند به مطالب چاپی دسترسی داشته باشد. این کمبود و ناتوانی به شدت ساختارهای دانش فرد را محدود میکنند. همچنین این امر، انگیزههایی فردی را سرکوب خواهد کرد. برای مثال، افرادی که قادر به خواندن نیستند، انگیزهی چندانی برای رویارویی با اطلاعات مکتوب ندارند.
سواد رسانهای، بیش از آنکه بر دستیابی به قابلیتها تمرکز داشته باشد، بر بهبود مهارتها متمرکز است. به رغم آنکه سطح قابلیتهای مردم ایالات متحده نسبتاً بالا است، اما بیش از 20% از جمعیت بزرگسال این کشور قادر به خواندن نیستند. این آمار وقتی از اهمیت برخوردار میشود که بدانیم نظام آموزشی این کشور، در آموزش قابلیت خواندن به یک نفر از هر 5 نفر، ناکام میماند؛ این عده نیز رویارویی خود با پیامهای رسانهای را به شدت محدود میکنند. با این حال، عمدهی نگرانیها به سمت 80 درصدی معطوف است که به رغم برخورداری از قابلیتهای اولیه، احتمالاً از مهارتهای لازم برای کسب سواد رسانهای برخوردار نیستند. مهارتها، ابزاری هستند که برای ایجاد ساختارهای دانش خود از آنها استفاده میکنیم. ارتقای مهارتها در ارتقای سطح سواد رسانهای افراد از اهمیت بسزایی برخوردار است. افرادی که مهارتهای ضعیفی دارند، قادر نخواهند بود از اطلاعات دریافتی به طور بهینه استفاده کنند. این احتمال وجود دارد که چنین افرادی، اطلاعات مفید را نادیده گرفته و اطلاعات نادرست و نامناسب را در ذهن خود جای دهند. فرآیند سازماندهی اطلاعات از سوی چنین افرادی به خوبی صورت نگرفه و در نتیجه، ساختارهای دانشی ضعیف و اشتباه شکل میگیرند. در بدترین شرایط، فردی که فاقد مهارت است، از اندیشیدن پیرامون اطلاعات اجتناب کرده و به فردی منفعل بدل میشود. نهایتاً، تهیهکنندگان فعال اطلاعات – نظیر آگهیدهندگان و شرکتهای فعال در عرصهی سرگرمی – ساختارهای دانش چنین افرادی را شکل داده و جهانبینی این عده را تحت کنترل خویش درمیآورند.
مهارتها و قابلیتها در فرآگردی مستمر، با یکدیگر کار میکنند. با در نظر گرفتن برخی از فعالیتهای مرتبط با پردازش اطلاعات، ممکن است برخی از مهارتها یا قابلیتها، بر دیگری ارجحیت داشته باشند. برای مثال، در فعالیت فیلتر کردن، مهارت تجزیه و تحلیل و نیز ارزیابی، با اهمیتتر هستند. در فعالیت انطباق معنا، قابلیتها از بیشترین میزان اهمیت برخوردارند. و در فعالیت ساخت معنا، مهارتهای طبقهبندی، استقراء، استنتاج، ترکیببندی و انتزاع بسیار حائز اهمیت هستند. با وجود این، چالشهای خاصی که انواع مختلف پیام میآفریند، ارزش مهارتهای فردی و قابلیتها را تغییر میدهند.
نتیجهگیری
نمیتوان همواره در حالت توجه محور باقی ماند. به هنگام رویارویی رسانهای، ما بیشتر زمان خود را در حالت خودکار سپری میکنیم. با این حال، وقتی وارد حالت توجه محور میشویم، بهتر است بیشترین استفاده را از این وضعیت برده و سعی کنیم به حالت خود تأملی برسیم. در این حالت، مهارتهای خویش را به کار برده و اصول ذهنی خود را برنامهریزی کنید. سپس هنگامی که اصول ذهنی خود را برنامهریزی کردید، میتوانید به حالت خودکار بازگشته و مطمئن باشید که این اصول جدید در راستای دستیابی به اهداف و پرهیز از خطرات پیشرو، به شما کمک خواهند کرد.پینوشتها:
1. Harry.
2. Ann.
3. Exposure.
4. Attention.
5. Subliminal.
6. Subconscious.
7. Nonexposure.
8. Harold Pashler.
9. psychology of Attention.
10. self-reflexive.
11. Robert Penn Warren.
12. All The King"s Men.
پاتر، دیوید جیمز؛ (1391)، بازشناسی رسانههای جمعی با رویکرد سواد رسانهای، ترجمه امیر یزدیان، منا نادعلی و پیام آزادی، قم: صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، مرکز پژوهشهای اسلامی، چاپ اول