تکنیک توهم خلاق (از تکنیکهای تجزیه و تحلیل محیط)
نويسنده:جلیل صمد آقایی
اکثر مواقع خلاقیت، نتیجه تشخیص خطاها از واقعیتها است. خیلی اوقات چیزهایی را که ما فکر میکنیم واقعیت است واقعیت نیست. مغز انسان باید خودآگاه یا ناخودآگاه واقعیت را تعیین، درک و نسبت به آن بصیرت پیدا کند. واقعیتها بوسیله پنج حس انسان تعیین می شود. فرض بر این است که حواس پنجگانه گزارش دقیق و درستی از محیط اطراف به انسان ارایه می دهند. اما آیا آنها عینا همان چیزی هستند که در خارج وجود دارند؟
چیزهایی که چشم شما می بینید و طوری که مغز شما آنرا ترجمه و تفسیر می کند، باعث این خطا یا توهم می گردد. مغز شما آنچه را که چشمتان دیده است به تکانه های الکترونیکی تبدیل و آنرا منتقل می کند. وظیفه ذهن، هوش یا آگاهی مرتب کردن و دسته بندی این نشانه های الکترونیکی و قابل فهم نمودن آنهاست. بنابرین تصاویری که در ذهن شماست، کپی مستقیم اشیاء نیست بلکه کدهای خلاصه ایست که از طریق شبکه عصبی به مغز شما ارسال شده است. بدین ترتیب هیچ رنگ، بو، صدا یا مزه ای در بافتهای عصبی شما وجود ندارد که به مغز منتقل شود، بلکه تنها تکانه های کدبندی شده ای هستند که به مغز ارسال می شوند. از آنجایی که سیم پیچی مغز انسانها با یکدیگر تفاوت دارد و از آنجایی که بعضی از افراد در انتقال اطلاعات در شبکه عصبی خود (انتقال از قسمت چپ به قسمت راست مغز) دارای مشکلاتی هستند و همچنین از آنجا که عده ای سیستم اعصابشان از نظر فیزیکی طوری است که کد گذاریها غلط انجام می شود (مانند افرادی که بیماری کور رنگی دارند) لذا همه افراد در همه مواقع درک یکسانی از یک موضوع ندارند و ارتباط ادراکی چشم و مغز همیشه منجر به درکی منسجم از واقعیت نمی شود.بلکه بعضی از اوقات با یکدیگر تضاد پیدا می کنند. حال فرض کنید چشم و مغز نتواند درک منسجم و درستی از واقعیت آنچه که دیده اید، ارایه دهد و تمایلات و انتظارات ما نیز در موضوع اثر گذاشته باشد. حال با اطلاعات رسیده چه کار باید کرد؟ چقدر می توان به آن اتکا کرد. آیا آنچه را که دیده ایم همان واقعیت است؟
در پاسخ باید گفت شاید تنها راهی که بوسیله آن بتوان واقعیت را مورد شناسایی و بررسی قرار داد، حذف پیش فرضها و تمایلات یا عینکها و فیلترهای پنهانی است که بر موضوع اثر گذاشته، برای این منظور اولین قدم این است که متوجه شویم حواس پنجگانه نشان دهنده دقیقی از واقعیت بیرونی نیستند و این خود از ضرورتهای یک فکر خلاق است. شما برای ارزیابی صحیح دنیای اطراف خود و تعریف درست مسایل بایستی در جایگاهی فراتر از اطلاعات رسیده از حواستان قرار گیرید.
منظور و هدف این تکنیک این است که شما بتوانید با قدرت توهم و خیلی از اوقات با خطاهای عمدی خود طور دیگری به مسایل نگاه کرده تا بدینوسیله اصل و واقعیت موضوع را دریابید. در واقع بدینوسیله سعی می کنید مجازا سیم پیچی مغز خود را تغییر، اصلاح یا توسعه دهید. این سعی باعث می شود مقداری اطلاعات از شکافهای موجود در بافتهای عصبی، آزاد شده و بوسیله پیوند با اطلاعات قبلی، الگوی ذهنی جدیدی ساخته می شود و یا موضوع از الگوی ذهنی قبلی به الگوی دیگری انتقال یابد و نهایتا این فعل و انفعالات موجب الهام یا بصیرت و کشف ناگهانی و غیر منتظره ای شود.
بنابراین برای اینکه بتوانیم خلاقانه با موضوعات برخورد کنیم یا راه حلهای جدیدی برای مسایلمان پیدا کنیم، گاهی احتیاج است بوسیله قدرت خیال و توهم موضوع را از زوایای دیگری ببینیم، هر چند که دیدن از آن زاویه اشتباه به نظر آید ( وقتی چیزی را اشتباه حس میکنیم که مفهوم درک شده از آن با مفهوم مورد انتظار ما مغایر باشد و چه بسا خیلی از مفاهیم مورد انتظار ما ممکن است غلط باشد لذا رفتن راه اشتباه باعث شناسایی و اصلاح فکرها و مفروضات غلط ما می شود). به همین دلیل بسیاری از افراد خلاق کارهایی می کنند که در ابتدا احمقانه به نظر می رسد.
منبع: تکنیکهای خلاقیت
چیزهایی که چشم شما می بینید و طوری که مغز شما آنرا ترجمه و تفسیر می کند، باعث این خطا یا توهم می گردد. مغز شما آنچه را که چشمتان دیده است به تکانه های الکترونیکی تبدیل و آنرا منتقل می کند. وظیفه ذهن، هوش یا آگاهی مرتب کردن و دسته بندی این نشانه های الکترونیکی و قابل فهم نمودن آنهاست. بنابرین تصاویری که در ذهن شماست، کپی مستقیم اشیاء نیست بلکه کدهای خلاصه ایست که از طریق شبکه عصبی به مغز شما ارسال شده است. بدین ترتیب هیچ رنگ، بو، صدا یا مزه ای در بافتهای عصبی شما وجود ندارد که به مغز منتقل شود، بلکه تنها تکانه های کدبندی شده ای هستند که به مغز ارسال می شوند. از آنجایی که سیم پیچی مغز انسانها با یکدیگر تفاوت دارد و از آنجایی که بعضی از افراد در انتقال اطلاعات در شبکه عصبی خود (انتقال از قسمت چپ به قسمت راست مغز) دارای مشکلاتی هستند و همچنین از آنجا که عده ای سیستم اعصابشان از نظر فیزیکی طوری است که کد گذاریها غلط انجام می شود (مانند افرادی که بیماری کور رنگی دارند) لذا همه افراد در همه مواقع درک یکسانی از یک موضوع ندارند و ارتباط ادراکی چشم و مغز همیشه منجر به درکی منسجم از واقعیت نمی شود.بلکه بعضی از اوقات با یکدیگر تضاد پیدا می کنند. حال فرض کنید چشم و مغز نتواند درک منسجم و درستی از واقعیت آنچه که دیده اید، ارایه دهد و تمایلات و انتظارات ما نیز در موضوع اثر گذاشته باشد. حال با اطلاعات رسیده چه کار باید کرد؟ چقدر می توان به آن اتکا کرد. آیا آنچه را که دیده ایم همان واقعیت است؟
در پاسخ باید گفت شاید تنها راهی که بوسیله آن بتوان واقعیت را مورد شناسایی و بررسی قرار داد، حذف پیش فرضها و تمایلات یا عینکها و فیلترهای پنهانی است که بر موضوع اثر گذاشته، برای این منظور اولین قدم این است که متوجه شویم حواس پنجگانه نشان دهنده دقیقی از واقعیت بیرونی نیستند و این خود از ضرورتهای یک فکر خلاق است. شما برای ارزیابی صحیح دنیای اطراف خود و تعریف درست مسایل بایستی در جایگاهی فراتر از اطلاعات رسیده از حواستان قرار گیرید.
منظور و هدف این تکنیک این است که شما بتوانید با قدرت توهم و خیلی از اوقات با خطاهای عمدی خود طور دیگری به مسایل نگاه کرده تا بدینوسیله اصل و واقعیت موضوع را دریابید. در واقع بدینوسیله سعی می کنید مجازا سیم پیچی مغز خود را تغییر، اصلاح یا توسعه دهید. این سعی باعث می شود مقداری اطلاعات از شکافهای موجود در بافتهای عصبی، آزاد شده و بوسیله پیوند با اطلاعات قبلی، الگوی ذهنی جدیدی ساخته می شود و یا موضوع از الگوی ذهنی قبلی به الگوی دیگری انتقال یابد و نهایتا این فعل و انفعالات موجب الهام یا بصیرت و کشف ناگهانی و غیر منتظره ای شود.
بنابراین برای اینکه بتوانیم خلاقانه با موضوعات برخورد کنیم یا راه حلهای جدیدی برای مسایلمان پیدا کنیم، گاهی احتیاج است بوسیله قدرت خیال و توهم موضوع را از زوایای دیگری ببینیم، هر چند که دیدن از آن زاویه اشتباه به نظر آید ( وقتی چیزی را اشتباه حس میکنیم که مفهوم درک شده از آن با مفهوم مورد انتظار ما مغایر باشد و چه بسا خیلی از مفاهیم مورد انتظار ما ممکن است غلط باشد لذا رفتن راه اشتباه باعث شناسایی و اصلاح فکرها و مفروضات غلط ما می شود). به همین دلیل بسیاری از افراد خلاق کارهایی می کنند که در ابتدا احمقانه به نظر می رسد.
منبع: تکنیکهای خلاقیت