تفسیری معتزلی متعلق به یكی از مکاتب معتزلی خراسان

تحفه ای گرانقدر از کاشمر/ تُرشیز

حدود دوازده سیزده سال پیش از طریق دو تن از دوستان به دو عکس از دو نسخه خطی یمنی کتابی با نام متشابه القرآن دست یافتم که گرچه یکی از آن دو تنها شامل جزء دوم کتاب بود , اما دیگری نسخه ای کامل ( جز در پاره ای
پنجشنبه، 22 بهمن 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تحفه ای گرانقدر از کاشمر/ تُرشیز
تحفه ای گرانقدر از کاشمر/ تُرشیز

 

نویسنده: حسن انصاری




 

 تفسیری معتزلی متعلق به یكی از مکاتب معتزلی خراسان

حدود دوازده سیزده سال پیش از طریق دو تن از دوستان به دو عکس از دو نسخه خطی یمنی کتابی با نام متشابه القرآن دست یافتم که گرچه یکی از آن دو تنها شامل جزء دوم کتاب بود , اما دیگری نسخه ای کامل ( جز در پاره ای سطور ) بود که به همین دلیل امکان تصحیح این کتاب را برای محققان فراهم می کرد . کتاب با وجود اهمیت موضوع و با وجود اینکه با مطالعه آن معتزلی بودن مولف بی تردید آشکار می شد، اما به دلیل آنکه هیچ گونه نشانی از مولف آن در منابع معتزلی و غیر معتزلی وجود نداشت و در خود کتاب و یا بر روی دو نسخه خطی آن هم اطلاع قابل توجهی درباره مولف وجود نداشت، از نوشتن درباره آن و یا اقدام برای تصحیح آن صرف نظر کردم . امید من این بود که شاید روزی اطلاع بیشتری درباره کتاب از لابلای نسخ خطی یمنی و یا معتزلی فراهم شود و یا اینکه با کشف نسخ خطی دیگری از این کتاب، بتوان شناخت بهتری درباره آن به دست آورد . در سفرهای تحقیقاتی خود به یمن از این کتاب و سایر نسخ خطی آن در کتابخانه ها و استادان و علمای یمنی سراغ گرفتم . اما آنان نیز با وجود اینکه این کتاب را به خوبی می شناختند از مولف آن اطلاعی نداشتند . روشن بود که گرچه یمن و اوساط زیدی یمن خاستگاه انتشار این کتاب بوده است، اما با این وصف آنان تنها به کتابت نسخه های کتاب و بعضا، چنانکه از برخی اجازات و آثار زیدی برمی آید (حتی از اجازات و یا نقل قولهایی در کتابهایی از نیمه سده هفتم قمری؛ مانند مشیخه المهدی لدین الله أحمد بن الحسین، نقل شده در سیره او که هنوز چاپ نشده) ، به قرائت و تدریس آن بدون آنکه از مولف شناخت درستی داشته باشند، می پرداخته اند و در طول قرنها نسخه این کتاب را به همراه دهها کتاب معتزلی دیگر برای آیندگان با تلاش پیگیر و ستودنی خود حفظ کرده اند . در یکی دو سال گذشته در پاریس مطلع شدم که استاد مادلونگ نیز از یکی دو طریق به نسخه های خطی کتاب دسترسی پیدا کرده است . اما نکته جالب این بود که استاد ما علاوه بر این دو نسخه که هم اکنون از طریق فهرست نسخه های کتابخانه های خصوصی یمن استاد عبدالسلام عباس الوجیه شهرت بیشتری پیدا کرده اند، به دو نسخه دیگری از طریق کتابخانه های کشور عمان دسترسی یافته است . هم اکنون می دانم که استاد به همراه یکی از محققان عمانی در پی ارائه یک چاپ انتقادی از کتاب است و در گفتگو با استاد مادلونگ برایم روشن شد که استاد نیز تا کنون نتوانسته اند هویت دقیق مؤلف را شناسایی کنند .
[بعد التحریر: بعدها دانستم از این کتاب دو نسخه ای هم در جامع کبیر صنعاء موجود است. نیز نسخه ای دیگر و البته متأخر در دانشگاه ییل در آمریکا. از این نسخه ها و نیز نسخه های عمان عکسهایی در اختیار دارم. نسخه ای هم به تازگی در آمبروزیانا پیدا کردم. درباره نسخه آمبروزیانا باید این توضیحات را اینجا خلاصه وار بیان کنم: نسخه ای است به شماره اچ ۱۹؛ نسخه ای بسیار کهنه از کتاب ولی ناقص الأول و البته آخرش کامل است. در عین حال متأسفانه برگ آخر نسخه نو نویس است و نمی توان تاریخ آنرا دقیقاً بیان کرد. نسخه زیدی و یمنی است و شاید و بل گویا قطعاً از همه نسخه های دیگر این کتاب و حتی نسخه ۶۵۵ ق آن که در این مقاله معرفی شده نیز کهنه تر است].
این یادداشت را به این دلیل ارائه می دهم تا نتایجی را که تا کنون در رابطه با هویت کتاب و مولف آن به دست آورده ام، با علاقمندان این رشته از مطالعات دینی در میان بگذارم .

معرفی نسخه ها
در یکی از دو نسخه خطی که نسخه ای کامل است و آغاز آن مشتمل بر فهرست ابواب و فصول کتاب هم هست، کتاب تنها در یک یادداشت که بر روی برگ نخست کتاب دیده می شود، کتابی در اصول دین و مسمی به رکن الدین خوانده شده است ( هذا الکتاب فی اصول الدین المسمی برکن الدین ) . اما این نسخه، نسخه ای کم و بیش متأخر است ( کتابت ظاهرا در سال ۱۱۰۴ قمری در صعده یمن ) و اشاره ای به نام مولف در این نسخه دیده نمی شود . همه جا نیز در آغاز برخی فصول، کتاب با عنوان کتاب رکن الدین خوانده شده است ؛ بطوری که این تصور را برای خواننده ایجاد می کند که تنها هویت شناخته شده از کتاب برای کاتب نسخه عنوان رکن الدین بوده است . عكس نسخه كامل كتاب در ۴۳۹ صفحه است . اما در نسخه دیگر کتاب که منحصرا شامل جزء دوم کتاب است و از فصل پنجم و از کلام در وعید آغاز می شود، به وضوح نام کتاب بر روی برگ نخست ، متشابه القرآن خوانده شده است . با توجه به قدمت این نسخه، که شامل مجموعه ای است دارای سه کتاب و این کتاب اولین کتاب آن مجموعه و تاریخ آخر صفر سال ۶۵۵ ق ، تاریخ کتابت آخرین کتاب این مجموعه است (کتابت منصور بن أسعد الیونسی الحرازی؛ برای او نک: سیره المهدی احمد بن الحسین که این کاتب از علمای دوره او بوده و نیز کتابت نسخه ای از الحدائق الوردیة به وسیله او موجود در کتابخانه وین)، می توان این نام را عنوان اصلی کتاب دانست؛ گرچه این احتمال هم هست که عنوان یاد شده تنها اشاره ای به موضوع کتاب باشد و نه عنوان واقعی کتاب که از سوی مولف به آن داده شده بوده است . اما نکته جالب درباره این نسخه این است که این نسخه به وضوح نام مؤلف را بیان می کند . در همان برگ آعازین و زیر نام کتاب، از مولف با عنوان کامل" الشیخ الامام الاجل رکن الدین ابوطاهر الطُرَیثیثی" نام می برد و تصریح می کند که کتاب املاء وی بوده است . بنابراین عنوان " كتاب ركن الدین " در نسخه كامل ، یعنی كتابی تألیف ركن الدین و نه اینكه كتابی به نام ركن الدین . نسخه کهنتر نسخه ای خوش خط و واضح است و برای تصحیح جزء دوم بکار می آید . در این نسخه ، علاوه بر نیمه دوم کتاب ما، نسخه های كهن تفسیر غریب القرآن ابن عُزیر سجستانی و الرسوخ فی علم الناسخ والمنسوخ عبدالقاهر بغدادی ( هر دو چاپ شده است ) هم موجود است .

معرفی كتاب و مؤلف
بهرحال کتاب ما کتابی است در موضوع آیات متشابه قرآن که از سوی یک نویسنده معتزلی نوشته شده و به احتمال بسیار قوی جزء کتابهایی بوده که از سوی زیدیان ایرانی یا یمنی از ایران و به احتمالی ضعیف عراق به یمن آورده شده بوده است. شاید این کتاب توسط زید بن الحسن بن علی البیهقی که از علمای زیدی / معتزلی ایرانی بود که در سال ۵۴۱ به یمن آمد و با خود شماری کتاب معتزلی به یمن آورد، به یمن رسیده است . احتمال انتقال آن توسط قاضی جعفر ابن عبدالسلام و یا دیگر کسانی که از عوامل مهم انتقال میراث معتزله ایران و عراق به یمن بوده اند، نیز وجود دارد . این مسئله به زمان حیات مولف ما بستگی کاملی دارد . بهر حال با توجه به ایرانی بودن مولف ما این مسئله کاملا قابل دفاع است که ریشه این انتقال به ایران باز می گردد . مگر اینكه فرض كنیم نویسنده با وجود ایرانی بودن ، در جای دیگری فی المثل در بغداد كتاب خود را نوشته باشد . متأسفانه از این مؤلف ایرانی در هیچ کجا نامی نیامده است . نكته مهم در كتاب طریثیثی موارد محدود نقل نظرات معتزلیان متقدم برمؤلف است . متكلمان معتزلی و یا غیر معتزلی كه مؤلف از آنان نامی برده متعلق به قرن چهارم اند . همین امر شناسایی هویت مؤلف را با مشكل روبرو كرده است . عدم اشاره به موارد تاریخی در كتاب مزید بر علت شده است . بنابراین به نظر نمی رسد بتوان به سادگی هویت مولف را به دست آورد . برخلاف كتابهای معتزلی دیگری كه در اختیار نویسندگان زیدی یمن بوده ، كتاب طریثیثی بسیار كمتر از دیگر كتابهای معتزلی ، دست كم تا آن مقدار كه من بررسی كرده ام ، نشانی از خود بر جای گذاشته است . علت این امر احتمالا عدم موافقت زیدیان با برخی از مضامین كتاب بوده است . البته با وجود اینكه مولف ما از عقاید امامیه انتقاد می كند و به طور كلی انتقادات او از امامیه نشان از عدم دلبستگی به عقاید زیدیه نیز دارد ، ولی وی اشاره ای به زیدیه و عقاید آنان ندارد . این امر با توجه به حضور زیدیه معتزلی مشرب در خراسان در قرنهای چهارم به بعد و آشنایی متقابل زیدیه و معتزله اندكی غریب است .

می دانیم كه ادبیات متشابه القرآن نویسی در میان نویسندگان مکاتب کلامی و فرق اسلامی بسیار گسترده است و نوشتن کتابهای تفسیری و یا کتابهایی در زمینه آیات متشابه قرآن از سوی معتزله و یا مکتبهای کلامی نزدیک به معتزله مانند امامیه و زیدیه امری معمول و شایع بوده است [۱] . در مورد تفاسیر بزرگ معتزلی تاکنون از سوی محققان مختلف تحقیقاتی عرضه شده است و هنوز هم جای کار بسیار دارد . امیدواریم با انتشار کتاب التهذیب حاکم جشمی راه برای تحقیقات بیشتر هموارتر شود . در میان امامیه، در کنار تفسیر التبیان شیخ طوسی و برخی منابع دیگر، کتاب سعدالسعود در نقل پاره ای از این تفاسیر و کتب متشابهات معتزلی، زمینه را برای آشنایی امامیه با محصولات ارزشمند معتزله در این باب فراهم کرد . معتزلیان ناچار بودند که در مورد آیاتی که از سوی مخالفانشان مورد استناد قرار می گرفت، با عنوان کردن آن دسته از آیات به عنوان آیات متشابه واکنش نشان دهند و تفاسیری متناسب با عقاید خود از آن آیات عرضه کنند . در این میان بحث در مورد آیات مورد تمسک در زمینه تشبیه و یا جبر در اولویت بحثها بود . در مورد آیات مورد تمسک جبریان , کتاب چاپ نشده الرد علی الجبریه القدریه قاضی ابو عمر خلال بصری معتزلی در قرن چهارم و معاصر ابن ندیم را می شناسیم که از نقطه نظر معتزلی به آنان پاسخ داده است و ابن طاووس از آن در سعد السعود استفاده کرده است [۲] . دو نسخه یمنی این کتاب همینک در دسترس ما قرار دارد که عکس هر دو نسخه در اختیار نویسنده قرار دارد[۳] . اما معروفترین کتاب در زمینه آیات متشابه در میان معتزلیان، بی شك کتاب متشابه القرآن قاضی عبدالجبار است که به چاپ هم رسیده است. در میان امامیه متمایل به معتزله نیز کتاب حقائق التّأویل فی متشابه التنزیل شریف رضی را می بایست نام برد که درست در همین موضوع است. کتاب ما نیز در شمار همین کتابهاست که البته بررسی ویژگیها و امتیازات آن نسبت به دیگر کتابهای نوشته شده در این زمینه نیازمند مطالعه ای گسترده تر است . اما همین مقدار باید گفت که این کتاب به دلیل موضوع بندی آن بر اساس موضوعات کلامی و نظم ویژه ای که بر آن حاکم است و همچنین به دلیل تفصیل در مباحث از نمونه های قابل توجه این نوع ادبی است . این در حالی است كه كتاب قاضی عبدالجبار بر اساس نظم سور قرآن تنظیم شده است . مقایسه محتویات و مطالب آن با کتاب قاضی عبدالجبار، احتمالا این فایده را خواهد داشت که می توانیم بدین وسیله درباره زمان تدوین این کتاب و هویت مولف آن توفیق بیشتری به دست آوریم . این امر به این دلیل است که مولف هیچگاه در کتابش نامی از قاضی عبدالجبار به میان نیاورده است و همین امر این پرسش را مطرح می كند كه آیا او حقیقتا پس از قاضی عبدالجبار می زیسته است ، یا اینكه احتمالا وی شاید معاصر و یا حتی متقدم بر وی بوده است . اگر عصر مولف را پس از قاضی عبدالجبار فرض كنیم ، عدم ذكر قاضی در این كتاب بسیار سؤال انگیز خواهد بود . چرا كه سیطره علمی قاضی عبدالجبار بر معتزله پس از خود چندان بوده است كه بعید است مولف ما كه از دیگر سو می دانیم معتقد به اعتزال بوده است ، از وی نامی نیاورد و از كتابش در زمینه متشابه القرآن بهره ای نبرد . اما بهرحال كتاب ما نسبت به كتاب قاضی عبدالجبار از امتیازاتی چند برخوردار است . مهمتر از همه باید تفصیل این كتاب و اشتمال بر بحثهایی كه در كتاب قاضی عبدالجبار دیده نمی شود ، را متذكر شد .

مؤلف كتاب خود را به ده فصل و هر فصل را در چندین باب تنظیم كرده است . تعداد ابواب بسته به اهمیت فصول ، متفاوت است . در فصل اول از اصول تأویل درست و موضوع آیات متشابه به طور كلی سخن به میان آورده است . فصل دوم درباره توحید و موضوع آیات تشبیهی قرآن است . مولف به عقاید اشعریان و حنابله و حشویه در باب توحید اشاره می کند [۴] . از اواخر قرن چهارم تقریبا انتقاد از عقاید ابو الحسن اشعری با عنوان کردن اصطلاح اشاعره آغاز شد . البته در آغاز مخالفان بیشتر با عنوان ابن ابی بشر از ابوالحسن یاد می کردند ؛ کما اینکه در کتابهای معتزلیانی مانند قاضی عبدالجبار بیشتر این مسئله را می بینیم . مؤلف ما گاهی به عقیده ابوالحسن اشعری با همین نام اشعری پرداخته است [۵] ؛ فصل سوم درباره تعدیل و تجویر است كه در آن در مورد آیات جبری قرآن سخن رانده است و مباحث عدل و ظلم و مشیت و هدایت و اضلال و استطاعت و موارد مشابه را مورد بحث قرار داده است ؛ فصل چهارم درباره منزله بین المنزلتین است . در این فصل كه به مباحث اسماء و احكام پرداخته ، عقاید مرجئه و خوارج در باب فاسق را مورد انتقاد قرار داده است و از موضع معتزلی دفاع كرده است؛ فصل پنجم درباره وعید است و همچنین بابی هم در آن درباره امربه معروف و نهی از منكر ؛ فصل ششم درباره امامت . در بحث امامت به نقد دیدگاههای نص گرایانه امامیه و بكریه توجه داشته و عقیده امامیه را درباره عصمت امامان و یا استناد افضلیت حضرت امیر سلام الله علیه به قرآن را مورد مناقشه قرار می دهد [۶] . البته وی قائل به افضلیت ابوبكر بر اساس آیات قرآن هم نیست[۷] . ولی اعتقاد به چهار خلیفه نخست دارد [۸] . از نكات جالب كتاب این است كه گرچه مولف از هشام بن الحکم در کنار مقاتل بن سلیمان به عنوان یک مشبهی یاد می کند [۹] , ولی اعتقاد بیشتر شیعه را اعتقاد موحدین می داند و آنان را در حقیقت از تشبیه مبرا می داند [۱۰] . این امر طبعا به گرایش غالب شیعیان امامی از قرن چهارم به بعد مربوط می شود که گرایش تنزیهی در میان آنان گسترش پیدا کرد . از موردی روشن می شود كه وی با كتابهای امامیه آشنایی خوبی داشته است [۱۱] ؛ فصل هفتم درباره عصمت انبیاء ؛ فصل هشتم درباره طعن هایی كه بر قرآن زده شده است و پاسخ به آنها ؛ فصل نهم درباره مباحث دقیق الكلام كه موضوعات متنوعی را در آن طرح كرده كه عمده آنها بر خلاف عنوان فصل به مباحث دقیق الكلام مرتبط نیست بلكه مباحثی مانند خلق قرآن و معراج و عذاب قبر و مسئله عروج مسیح و موارد بسیار متنوع و غیر مرتبط با یكدیگر را نیز شامل می شود . جالب اینكه مؤلف مخالف معراج به معنای صعود پیامبر اكرم به آسمان است و آن را تنها در حد اسراء می داند[۱۲] . صعود مسیح به آسمان را نیز رد می كند و اشاره قرآن را به معنی مرگ مسیح می داند [۱۳] . عذاب قبر را هم به معنای عذاب روح تنها در قبر رد می كند و آن را به شرط بازگشت روح به جسد و تحمل عذاب محتمل می داند [۱۴] . بخش دقیق الكلام مجموعا ۲۳ باب است ؛ فصل دهم درباره اصول فقه و فتوا كه در این بخش به برخی مباحث علم اصول فقه پرداخته است كه به دلیل آنكه طبعا نقطه نظر معتزلی نسبتا كهنی را مطرح می كند ، حائز اهمیت است . مؤلف در هر فصلی کما اینکه در آغاز فصل دوم هم متذکر شده الزامات اقوال مخالفین را مورد بررسی قرار داده است [۱۵] . مولف عمدتا در مباحث خود به شعر ، لغت و گاهی نقل حدیث توجه دارد . وی در مقدمه می نویسد كه اختلافات مذاهب به دلیل اختلاف در تأویل است [۱۶] وبه همین دلیل وی به نگارش این كتاب اقدام كرده است تا در ابواب متعلق به كلام فنون مختلف آیات متشابه را مورد بررسی قرار دهد . وی می نویسد كه تنها به ابواب كلامی بسنده می كند و به اختلافات فقهی و آیات متشابه در این باره نمی پردازد . همچنین مؤلف در مقدمه [۱۷] تصریح می كند كه كتابی را پیش از خود نیافته است كه در این موضوع كامل باشد ، بلكه هر یك از نویسندگان پیشین به موضوعی خاص توجه نشان داده است ، فی المثل آنچه درباره جبر نوشته شده و یا آنچه درباره عصمت انبیاء نوشته شده است . بدین ترتیب اگر او پس از قاضی عبدالجبار می زیسته ، لابد از كتاب او اطلاعی نداشته است . اما خود این نكته می تواند این فرض را تأیید كند كه احتمالا او نویسنده ای هم دوره قاضی و یا شاید اندكی متقدم بر وی بوده است و از محصول علمی او اطلاعی نداشته است. تنها مقایسه بسیار دقیق دو كتاب می تواند ما را در این امر یاری كند . از دیگر سو شاید منظور مؤلف ما از کتابی که در مورد تفسیر آیات متشابه در زمینه جبر نوشته شده کتاب پیشگفته ابو عمر خلال باشد .
در مورد زمان حیات مؤلف می توان نكات دیگری را هم مطرح كرد . البته در این مورد تنها باید به پاره ای از حدسها و گمانه ورزی ها پناه برد . فی المثل اینكه در این کتاب از کرامیه تا آنجا که من دیدم نامی نیامده است . این امر می تواند ریشه در قدرت کرامیان در خراسان و به ویژه در نیشابور در عصر غزنویان داشته باشد که شاید به همین دلیل نویسنده از ذکر صریح آنان اجتناب کرده و همواره با عناوینی مانند حشویه، عقاید تشبیهی را رد می کند و عقاید اصحاب حدیث مانند احمد بن حنبل و امثال او را به نقد می کشد . بهرحال در طریثیث از وجود کرامیان، در قرن پنجم قمری اطلاع داریم ؛ در این میان از یکی از شاگردان ابوبکر محمد بن الهیصم کرامی در سیاق فارسی ( منتخب صریفینی ) نام برده شده است [۱۸]. بهرحال بر این اساس احتمال اینکه او نویسنده ای متعلق به دوره معاصر قاضی عبدالجبار یعنی اواخر قرن چهارم واوائل قرن پنجم یعنی معاصر غزنویان باشد دور نیست . نگاهی به هویت و تاریخچه ناحیه ای كه او به آنجا منسوب است ، می تواند در شناخت شخصیت وی كمك كند .

طُریثیث / تُرشیز
طُریثیث یا تُرشیز که همین کاشمر کنونی استان خراسان است ، قصبه ولایت / كوره پشت / بشت / بُست در جنوب غربی نیشابور بوده كه گفته اند از آن رو به آن پشت می گفته اند كه به مثابه پُشت / ظَهر نیشابور بوده است . این ناحیه در حقیقت در منطقه تاریخی قُهستان , در جنوب رشته کوه سرخ که آن را از ولایت نیشابور جدا می کرد , قرار داشت وگاهی جزء ولایت نیشابور شمرده می شد . در قرن چهارم , بست یکی از دوازده رستاق نیشابور قلمداد می شده است . ابن اثیر [۱۹] ناحیه تُرشیز را از" اعمال" بیهق خوانده است . ده کُندر هم که کندری ، وزیر حنفی معروف سلجوقی به آنجا منسوب است , از دهات همین ناحیه بوده است [۲۰] . یاقوت [۲۱] می نویسد كه "طرثیث" نام ناحیه ای است در نیشابور ( طبعا به معنای وسیع آن ) كه قصبه آن طُرَیثیث نام داشته است . در منابع قدیمی گفته شده است كه در زبان فارسی به این ناحیه تُرشیز گفته می شده است ، نامی كه بعدا به كلی جای طرثیث / طُریثیث را گرفت و از اینرو علمای متأخر این شهر را بعدها به جای طُریثیثی ، تُرشیزی می خواندند . تُرشیز فارسی از همین كلمه طرثیث آمده است كه یاقوت به آن اشاره دارد و گاه خود به صورت تُرشیش نیز خوانده می شده است . طُریثیث در روزگار سمعانی و حتی تا زمان یاقوت در اختیار اسماعیلیان قلاع بوده است [۲۲] . بنا به گزارش یاقوت این ناحیه از حدود سال ۵۳۰ قمری در اختیار ملاحده اسماعیلی بوده است . پیش از این تاریخ یعنی در نیمه دوم قرن پنجم نیز این شهر محل اسماعیلیان بوده است و حتی بنابر گزارش حمدالله مستوفی در تاریخ گزیده [۲۳] می دانیم که در ۴۸۳ ق حسین قاینی فرستاده حسن صباح , حاکم تُرشیز شد [۲۴] . یاقوت تصریح می كند كه پیش از تاریخ مسلط شدن اسماعیلیان بر این منطقه , در این ناحیه شماری از علما برخاستند که طبعا منظور وی بیشتر عالمان حدیث است [۲۵] . از شماری از آنان در منابع رجالی و تاریخی نام برده شده است . فی المثل می دانیم که عالمی به نام ابوبکر عبدالله بن محمد بن طاهر الطُریثیثی و متوفای ۵۰۳ قمری از این منطقه برخاسته بوده که ابن طاووس از کتاب لطائف المعارف وی نقل می کند[۲۶] . از یك ابوطاهر طُریثیثی در قرن پنجم خبر داریم كه نامش ابراهیم بن اللیث بن حسن الصوفی بوده و از محدث سنی اخو تبوك ( درگذشته ۳۹۶ ق ) [۲۷]روایت می كرده است . ابن عساكر در تاریخ دمشق [۲۸] از وی نام برده است . این شخص البته شخص مورد نظر ما نیست . در مورد ابوطاهر طَرطوسی یا طَرسوسی ( به هر دو صورت آمده است ) مؤلف ابومسلم نامه و داراب نامه و آثار دیگر كه در قرن ششم زندگی می كرده انسان کنجکاو می شود که آیا وی نیز به طرثیث / طرثوث (؟) منسوب بوده است . چرا كه اگر لقب او را در اصل طرسوسی و نه طرطوسی بگیریم ، با توجه به ایرانی بودن داستانهای او ، می توان بیشتر او را به این ناحیه و نه چنانكه گفته اند به نقاط غربی جهان اسلام منسوب كرد ، به این صورت كه در لقب او طرثوث صورتی از طرثیث بوده وحرف ثاء نیز به صورت سین نوشته شده است . در حقیقت این تغییر صورتی از فارسی كردن كلمه طرثیث بوده است. محتملا در این صورت باید لقب او را طُرسوسی یعنی با ضَمه خواند و نه با فَتحه . در این وضعیت شباهت کنیه ابوطاهر برای این نویسنده با نویسنده ما اتفاق جالبی خواهد بود . ابوطاهر طُرسوسی را با نام محمد بن حسن بن علی بن موسی خوانده اند [۲۹] . جالب اینکه نیای مولف لطائف المعارف نیز طاهر بود. با توجه به اینكه نویسنده ما هیچگاه به عقاید باطنیان و اسماعیلیان اشاره ای ندارد ، و حتی در مواردی كه به طور كلاسیك نویسندگان غیر اسماعیلی نام آنان را در كنار نام كسانی مانند فلاسفه و یا دیگر بدعتگرایان می گزارند [۳۰] ، از آنان نامی نمی برد ، شاید بتوان استنباط كرد كه وی كه بی تردید تمایلی به اسماعیلیان نداشته ، از آنان به این دلیل نامی نمی برد كه از ایشان به دلیل سیطره شان بر ناحیه سكونت وی هراس داشته است و لذا ترجیح داده كه از آنان نامی نبرد . این در حالی است كه مولف كتابش را درباره تأویل درست آیات متشابه نوشته كه طبعا این مسئله با كلیت عقاید اسماعیلیان در رابطه با تأویل مرتبط است . جالب اینكه در فصل نخست, مولف در رابطه با اصول تأویل درست سخن گفته ، اما در این مورد كه جای مناسبی هم برای ذكر باطنیان بوده ، به آنان اشاره ای ندارد. نمی توان گفت كه شاید این امر به این دلیل بوده كه او با اسماعیلیان آشنا نبوده است . چرا كه اسماعیلیان از دیرباز در خراسان می زیسته اند . مگر اینکه فرض کنیم که او نویسنده ای متعلق به اوائل قرن پنجم بوده که در آن زمان اسماعیلیان هنوز در این شهر احتمالا فعالیتی نداشته اند . البته این فرضها زمانی منطقی خواهد بود كه او را مقیم همین منطقه هم بدانیم . این در حالی است كه عموما چنان است كه اشخاص در منطقه ای جز ناحیه و شهر خود هستند كه در لقب به شهر خود منسوب می شوند . در عین حال باید توجه داشت كه شاید لقب طریثیثی از سوی دیگران بر او اطلاق می شده و او در منطقه طُریثیث با این عنوان عام كه شامل همشهریهای خودش هم می شده خوانده نمی شده است .
از دیگر سو شاید ابوالقاسم بُستی , شاگرد معتزلی و زیدی قاضی عبدالجبار هم از همین بُشت که بعضا بست نیز خوانده می شده , برخاسته بوده است و نه از بُست سیستان , در آن صورت می توان ریشه های اعتزال را در این ناحیه روشنتر دید . این احتمال پیشتر در مقاله ای که درباره بُستی در همین مجله نوشته بودم ، مورد توجه من قرار نگرفت . بهرحال با وجود نزدیکی این ناحیه به نیشابور و مناطق قریب به آن چون بیهق که معتزلیان در این مناطق سابقه حضور داشته اند , می توان محیط نشو و نمای نویسنده ما را معاینه بررسی کرد .

اعتزال خراسان
برای شناخت محیط علمی مؤلف بهتر است اندكی درباره معتزلیان خراسان سخن گوییم . می دانیم كه خراسان در قرون نخستین اسلامی یكی از مراكز فعالیت معتزلیان بوده است . این امر تا اندازه ای به دلیل گسترش و نفوذ حنفی گری در این خطه بود كه چنانكه می دانیم تا پیش از گسترش ماتریدی گری در میان حنفیان ، مكتب كلامی اعتزال در میان آنان از نفوذ و توسعه قابل توجهی ، به ویژه در مناطق شرقی دار الاسلام و به طور خاص در خراسان و ری برخوردار بود . در بغداد نیز اعتزال در میان حنفیان نفوذی قوی داشت و در این مورد تا كنون تحقیقاتی صورت پذیرفته است . حضور ابوالقاسم بلخی ، متكلم دانشمند معتزلی در بلخ و محدوده خراسان بزرگ و فعال شدن مكتب معتزلی عسكر مكرم در خوزستان ایران و بعدها انتقال مكتب اعتزال بهشمی به منطقه ری و نواحی آن و فعال شدن زیدیان این مناطق در زمینه اعتزال و برآمدن دانشمندان طراز اول معتزله در شهرهایی از ایران ، بر اهمیت مكتب اعتزالی خراسان افزود . در شهرهایی مانند نیشابور و نواحی اطراف آن در قرنهای چهارم تا ششم قمری شماری از دانشمندان معتزلی را می شناسیم . اطلاعات ما در این مورد برخاسته از شماری از كتابهای تاریخ محلی مانند كتاب سیاق فارسی و كتابهای طبقات معتزله و از همه مهمتر اطلاعاتی است كه از سوی حاكم جِشُمی كه خود معتزلی و خراسانی بوده است در اختیار داریم . كتب عمومی طبقات و تواریخ رجال هم مانند الانساب سمعانی كه خود به خراسان بزرگ وابسته بوده است ، اطلاعاتی در این باره در اختیار ما قرار می دهند . در مورد خوارزم به طور روشنتری از تداوم مكتب اعتزالی تا سده های بعدی اطلاع داریم . این به دلیل حضور متكلمان بزرگی مانند ملاحمی صاحب كتاب المعتمد و شاگردان و مكتب كلامی او بوده است ؛ به طوری كه بر خلاف بسیاری دیگر از نقاط ، اعتزال در خوارزم تا مدتهای مدیدی همچنان در میان حنفیان این منطقه حضور و بروز داشت . با این وصف تاكنون تحقیق جامعی درباره معتزلیان خراسان صورت نگرفته است . از جمله درباره گرایشهای مختلف آنان از نقطه نظر تمایل به یكی از سه مكتب اعتزالی بصری ، بغدادی و یا تمایل به مكتب ابوالحسین بصری /ملاحمی . فی المثل می دانیم كه حاكم جِشُمی در قرن پنجم بر مذهب بهشمی بوده و تمایلی به مكتب ابوالحسین نداشته است . اما در مورد برخی شاگردان و یا معتزلیان پس از او در خراسان البته وضع متفاوت بوده است . چرا كه به تدریج تمایل به مكتب ابوالحسین جای مذهب بهشمی را در میان معتزلیان خراسان گرفت . در مورد زمخشری ( نسلی پس از حاكم جِشُمی )كما اینكه دو استاد معتزلی شناس آقای مادلونگ و خانم اشمیتكه تحقیق كرده اند ، در برخی مسائل كلامی تمایل به ابوالحسین دیده می شود . حضور ابوالقاسم بلخی در منطقه خراسان بزرگ در تمایل به مكتب معتزلیان بغدادی در میان خراسانیان مؤثر بوده است . این امر هنوز كاملا مورد مطالعه قرار نگرفته است ؛ اما مسلما دامنه این تأثیر به نقاط دیگر ایران هم می رسید . كما اینكه در مورد شهر ری می دانیم كه نفوذ ابوالقاسم و دامنه بحثها و مناقشات او به آنجا هم رسیده بوده است . به نظر ما كتاب متشابه القرآن طُریثیثی نمونه ای از كتابهای تدوین شده توسط معتزلیان خراسان است كه می تواند پرتوی روشن بر نوعی از اعتزال این منطقه مهم بیاندازد .

مكتب كلامی مؤلف
بررسی عقاید مؤلف و مقایسه آنها با اندیشه های بغدادی و بصری حتما ما را در راهنمایی به منظومه فكری او و تفاوتها و مشابهت های افكارش با این دو مكتب معتزلی و شاید مكتب ابوالحسین كمك خواهد كرد . این كار پس از انتشار متن كتاب البته با سهولت بیشتری می تواند دنبال شود . از مواردی مانند اینكه نویسنده ما از عقاید پیش ازسیطره ابوالحسین بصری حمایت می كند ، روشن می شود كه مولف به دوره ما قبل متعلق بوده است . نمونه روشن حمایت او از نظریه شیئیت معدوم است كه می دانیم معتزلیان هوادار ابوالحسین آن را رد می كرده اند [۳۱] . از دیگر سو وی گاهی به ابوهاشم جبایی ، پیشوای بهشمیه ارجاع می دهد . در رد خود بر امامیه در موضوع حدیث غدیر به كتاب ابوهاشم در رد بر امامیه اشاره می كند و به آن ارجاع می دهد و از وی با تعبیر "رحمه الله" یاد می كند [۳۲] . یكجای دیگر از ابوعلی جبایی و " جماعه من أهل النظر " یاد می كند [۳۳] . از دیگر متكلمانی كه همینجا نام برده یكی ابراهیم نظام و دیگری جعفر بن مبشر است [۳۴] . از جعفر بن حرب با عنوان شیخنا یاد می كند [۳۵] . یكجا نیز در كنار ابوالهذیل و ابو علی جبایی ، از ابو محمد عبدالله بن العباس ( الرامهرمزی ) نام برده و از آنان به عنوان "مشایخنا" تعبیر كرده است[۳۶] . این الرامهرمزی شاگرد ابوعلی جبایی بوده است كه اخبار او در كتابهای معتزله و دیگران آمده است . اصولا مولف ما عنوان اهل العدل[۳۷] را بیشتر از عنوان المعتزله [۳۸] مطرح می كند . گاهی به كتب متكلمان به شكل كلی ارجاع می دهد[۳۹] و گاهی نیز با عنوان کلی متکلمان عقیده ای را مورد دفاع قرار می دهد[۴۰] . برخی اوقات هم تعبیر" اصحابنا " را می آورد [۴۱] . ولی بهر حال او از برخی معتزله با عنوان کلی "مشایخنا" یاد می کند که اصطلاح معمول معتزله است [۴۲] . به طور کلی همه چیز در كتاب متشابه القرآن حكایت از اعتزال دارد ، ولی سؤال اینجاست كه كدام اعتزال . او آنگاه که از اعتقاد موحدین در برابر اهل تشبیه یاد می کند اکثر شیعه را در کنار مرجئه و خوارج در شمار موحدین می داند [۴۳].
دوره زمانی متكلمانی كه از آنان نام می برد ، می تواند نشانگر آن باشد كه وی احتمالا معاصر قاضی عبدالجبار و یا حتی اندکی متقدمتر بوده است . عقایدی نیز كه از سوی وی مطرح می شود در موارد متعددی كه مورد مطالعه اینجانب قرار گرفت ، به هیچ روی تأثیر مراحل متأخرتر را نشان نمی دهد . كلا كتاب به دلیل اینكه وارد خیلی از جزئیات كلامی و دقیق نمی شود ، نمی تواند ما را در این بررسی یاری بسیار كند . اما مورد دیگری كه می توان آن را به طور جدی تری دنبال كرد ، این احتمال است كه وی به مكتب متمایزی از معتزلیان وابسته بوده باشد . در طرح مباحثی از كتاب وی تا اندازه قابل توجهی مستقل از جریان بهشمی و یا حتی بغدادی كه توسط ابوالقاسم بلخی در خراسان منتشر شده بود ، به نظر می آید . یك مورد در كتاب شاید بتواند كلید این معما باشد :
ابوزید بلخی و مؤلف ما
مؤلف ما در بحث كیمیا و رد آن اشاره می كند به مباحث فیلسوف و متكلم دانشمند معاصر ابوالقاسم بلخی ، یعنی ابو زید بلخی در كتاب تقاسیم العلوم / یا اقسام العلوم ( چنانكه در منابع دیگر چنین آمده است ) . عبارت وی در این مورد چنین است : "... وفیما ذكره شیخنا ابوزید البلخی فی كتابه فی تقاسیم العلوم غنیه و كفایه " [۴۴] . این تعبیر بسیار مهم و اساسی است . اولا از این جهت كه یك معتزلی از ابوزید احمد بن سهل بلخی ( ح ۲۳۵ – ۳۲۲ ق ) که شهرتی به اعتزال ندارد، به عنوان مرجع خود نام می برد و ثانیا از آن مهمتر اینكه از وی با عنوان " شیخنا" یاد می كند . درباره ابوزید بلخی متأسفانه تحقیق مهمی صورت نگرفته و تقریبا تمامی آثار او با یكی دو استثنا از میان رفته است . البته کتاب مصالح الابدان والانفس او وسیله فواد سزگین به صورت فاکسیمیله منتشر شده است [۴۵] . اما از آنچه كه ابن ندیم در كتاب الفهرست نوشته و مطالب مهمی كه یاقوت حموی در كتاب معجم الادباء درباره او به نقل از منابع نزدیك به بلخی آورده ، می دانیم كه او دانشمندی جامع الاطراف با علایق فلسفی بوده كه حتی او را در شمار شاگردان یعقوب بن اسحاق كندی نیز خوانده اند . نیز می دانیم كه ابوالحسن عامری ، فیلسوف نامدار شاگرد او بوده و حتی احتمال شاگردی محمد بن زكریای رازی در خدمت او هم مورد اشاره قرار گرفته است . ابو زید بلخی با ابوالقاسم بلخی ، متكلم معتزلی رفاقت و همكاری داشته و حتی هر دو با هم منطق خوانده بودند . ابوالقاسم از او ستایش می كند و او را بر خلاف آنچه كه دشمنانش می گفتند و وی را متهم به الحاد می كردند ، موحد می داند ، چیزی كه توسط ابن حجر عسقلانی یا منبع او تفسیر به اعتزال شده است [۴۶] . شاگردی وی نزد كندی هم مسئله قرابت او را با معتزله تأیید می كند ، چرا كه خود كندی با معتزلیان نزدیك بود . عناوین تألیفات او هم نشان از اهتمام ابو زید به مسائل كلامی دارد [۴۷] . از دیگر سو گفته شده است كه وی در آغاز امامی بوده و در حدود سالهای پیش ازآغاز غیبت صغرا در سفر به عراق ( بغداد ) در پی آن بوده كه امام را دریابد و بشناسد و در مذهب امامی تحقیق كند [۴۸] . اما گفته اند كه وی از مذهب امامی دست شسته بود . ابو حیان توحیدی[۴۹] نقل كرده كه او زیدی بوده است و برخی منابع بر تسنن او تأكید دارند . با توجه به قرابت او با ابوالقاسم بلخی و قرابت ابوالقاسم با زیدیه در شمال ایران ، احتمال زیدی بودن او دور نیست . بهرحال وی اگر هم زیدی بوده ، چنانكه گفته اند ، عقایدی معتدل نسبت به صحابه داشته است . اما نكته جالب ، توجه ابو زید است به مسئله تأویل قرآن كه می دانیم در این زمینه كتاب مهمی داشته ( با نام كتاب البحث عن التأویلات ) كه آن را كبیرخوانده اند و گفته اند خشم اسماعیلیان را از او ایجاد كرده بوده است [۵۰] . این كتاب مورد ستایش بلند منابع بعدی قرار گرفته است [۵۱] . در منابع از تفسیر وی نیز نام می برند ، كه احتمالا غیر از كتاب پیشگفته بوده است . از نقل یاقوت حموی ، چنین بر می آید كه مراد از كتاب نظم القرآن ابوزید ، همین كتاب تفسیر بوده و نه بحث درباره نظم قرآن به حسب اصطلاح معروف . البته چنانكه گفته اند ، ابوزید در این كتاب تنها به ذكر سرائر قرآن و معانی پاره ای از آیات توجه داشته و تفسیر او تفسیر تمامی قرآن نبوده است . این كتاب سخت مورد ستایش منابع قرار گرفته است . بنابراین او در هر دو كتاب تأویلات و نظم القرآن به مباحث تفسیری و تأویلی پرداخته بوده است . تفسیر نظم القرآن ابو زید كتاب بزرگی بوده ، چرا كه در مورد آن گفته اند كه تفسیر ابوالقاسم بلخی از آن بزرگتر بوده است . نفس این مقایسه نشان می دهد كه تفسیر ابوزید نیز تفسیر بزرگی بوده است ، چرا كه در مورد كتاب ابوالقاسم بلخی می دانیم كه تفسیر واقعاً بزرگی بوده است [۵۲] .
من احتمال می دهم كه سنتی از معتزلیان خراسان دست كم به پاره ای از اندیشه های ابوزید تعلق خاطر داشته و آن را حفظ و تداوم بخشیدند . نویسنده ما هم احتمالا در همین شمار بوده است . این امر در میان معتزلیان نقاط دیگر دیده نمی شود . اگر این فرض درست باشد ، بعید نیست كه مؤلف ما در این كتاب از كتب تفسیری و اندیشه تأویلی ابوزید بلخی كمك گرفته باشد ، اندیشه ای كه معتقد بوده است در تأویل قرآن باید از شیوه ای خاص تبعیت كرد و از درافتادن در تأویلهای نادرست و از جمله تأویلهای اسماعیلیان اجتناب نمود . این عقیده ابو زید توسط منابع یاقوت حموی تأیید شده است . شاید بتوان پاره ای از مبانی فکری طُریثیثی را در همین تعلق خاطر و حتی تداوم سنت ابو زید بلخی تفسیر کرد . علاوه بر ارجاع مؤلف ما به كتاب ابوزید در بحث كیمیا و رد آن كه از منبع دیگری نیز عدم اعتقاد ابوزید به آن و اینكه آن را محال می دانسته است را مطلعیم [۵۳] ، موارد دیگری هم نزدیكی مؤلف ما را به ابوزید نشان می دهد . از جمله اینكه وی اصلا انتقادی از زیدیه نمی كند ؛ همچنین این مورد كه درباره ابو زید نیز گفته اند كه از تفضیل صحابه بر یكدیگر امتناع می كرده است [۵۴] ؛ عقیده ای كه زمینه آن را در ابوطاهر طُریثیثی نیز ، چنانكه قبلا گفتم می بینیم . در همین شمار است اتفاق نظر هر دو تن در مورد ابطال احكام النجوم كه در رابطه با ابو زید مورد اشاره یاقوت قرار گرفته است [۵۵] . ابوزید كتابی هم در این باره داشته است (كتاب ما یصح من أحكام النجوم ) . در مورد كتاب عصمه الانبیاء ابو زید ، من احتمال می دهم كه این كتاب منبع فصل بزرگ مؤلف ما درباره عصمت انبیاء بوده است . به احتمال قوی ابوزید در این كتاب به آیات متشابه در مورد خطاهای انبیاء پرداخته بوده است . در این صورت اشاره طُریثیثی در مقدمه كتاب به كتابی در این زمینه كه پیش از او نوشته شده [۵۶] ، احتمالا اشاره ای است به كتاب ابوزید بلخی . این نکته را هم بگویم که طریثیثی یک جا در کتاب متشابه القرآن به تفسیر خود بر قرآن که پیشتر آنرا نوشته بوده برای تفصیل مطلب ارجاع می دهد (نک: برگ ۱۳۴ الف در نسخه آمبروزیانا). پس او دست کم دو تألیف قرآنی داشته است.

نکته ای تکمیلی:
استاد مادلونگ شخصا به نویسنده این سطور متذکر شدند که با مقایسه کتاب با کتاب متشابه القرآن قاضی عبدالجبار قویا روشن می شود که مولف ما از این کتاب بهره گرفته است. اگر این سخن دقیق و درست باشد و نیز بر اساس آنچه در مقاله ما بیان شد، باید در مقام خلاصه ای از مطالعات پیشگفته گفت کتاب متشابه القرآن نوشته ای از نویسنده ای معتزلی است که به احتمال قوی کتابش را در خراسان نوشته بوده و اندکی پس از قاضی عبدالجبار می زیسته است. امیدوارم بررسی بیشتر در مورد این كتاب ارزشمند پس از انتشار كتاب توسط استاد مادلونگ تسهیل شود.

پی‌نوشت‌ها:

[۱] برای نمونه ها ، نك : فهرست ابن ندیم , ص ۳۹ و ۴۱ و ۵۸ و ۲۱۳ و ۲۱۹ ؛ نیز نک : صاحب بن عباد , رساله الهدایه , ص ۴۸
[۲] ص ۲۴۱ و موارد دیگر
[۳] نیز نک : کلبرگ , كتابخانه ابن طاووس ، شماره ۴۵۷ و ۴۹۹
[۴] ص ۱۷ از نسخه عكسی كامل كتاب . از این پس تمامی ار جاعات به همین نسخه است كه عكسی از آن در مركز احیای میراث اسلامی قم نیز موجود است.
[۵] ص ۲۷۸
[۶] ص ۲۶۲ به بعد ؛ رد افضلیت حضرت امیر در ص ۲۷۰
[۷] ص ۲۷۳
[۸] ص ۲۷۰
[۹] ص ۱۷
[۱۰] همانجا
[۱۱] ص ۲۷۳
[۱۲] ص ۴۱۴
[۱۳] ص ۴۱۷ – ۴۱۸
[۱۴] ص ۴۱۲
[۱۵] ص ۱۶
[۱۶] ص ۵
[۱۷] ص ۶
[۱۸]نک : ص ۱۶۲ , چاپ محمد احمد عبدالعزیز , بیروت , ۱۴۰۹ق/۱۹۸۹م
[۱۹]الکامل , ۱۰/ ۳۹۲
[۲۰] نك : معجم البلدان یاقوت ، ۱ / ۴۲۵
[۲۱] ۴ / ۳۳
[۲۲]نك : سمعانی ، الانساب ، ۴ / ۶۵ ؛ یاقوت ، ۴ / ۳۳
[۲۳] ص ۵۱۸ – ۵۱۹
[۲۴]درباره پُشت / بُشت ؛ نیز نك : استاد دكتر پورجوادی ، زندگی و آثار شیخ ابوالحسن بستی ، ص ۲۴ – ۳۱ ؛ نیز : مقاله بستی - ابوالحسن ، در دایره المعارف بزرگ اسلامی ، از استاد نجیب مایل هروی ، ۱۲/ ۱۲۲ ؛ کتاب بولت درباره نیشابور , ص ۱۴۱ ؛ نیز : مدخل تُرشیز در دانشنامه جهان اسلام , جلد ۷ ؛ درباره این ناحیه و ریشه تاریخی این نامها و احوال تاریخی و اهمیت این ناحیه در تاریخ , نیز نک : تعلیقات اسرار التوحید , ۲ / ۷۳۴- ۵ ؛ تاریخ نیشابور چاپ استاد دكترشفیعی کدکنی , ص ۲۸۶ – ۲۸۷
[۲۵]نک : یاقوت , ۴ / ۳۴
[۲۶] نک : فرج المهموم ابن طاووس , ص ۲۲ ؛ کلبرگ , ص ۳۷۴ – ۳۷۵
[۲۷] برای او نك : مقاله اخو تبوك در دایره المعارف بزرگ اسلامی
[۲۸] ۷/ ۹۷ – ۹۸
[۲۹] برای او نك : مقاله ابوطاهر طرسوسی در دایره المعارف بزرگ اسلامی كه اصلا به این احتمال نپرداخته است ؛ نیز نك : مقدمه آقای حسین اسماعیلی بر چاپ چهار جلدی اخیر كتاب ابومسلم نامه
[۳۰] فی المثل در ص ۴۰۳
[۳۱]نك : ص ۴۰۸
[۳۲] ص ۲۷۰
[۳۳] ص ۲۷۸
[۳۴] برای دو جبایی نیز نك : ص ۲۷۹ و ۳۴۵
[۳۵] ص ۱۰۲ – ۱۰۳
[۳۶] ص ۲۷۹
[۳۷] مانند ص ۱۵۵
[۳۸] مانند ص ۲۷۹
[۳۹] مانند ص ۱۵۰
[۴۰] مانند ص ۸۵
[۴۱] ص ۲۳۱
[۴۲] ص ۲۷۹
[۴۳] ص ۱۷
[۴۴] ص ۴۲۲
[۴۵] درباره او نک : مدخل ابوزید بلخی در دایره المعارف بزرگ اسلامی
[۴۶] نك : ابن حجر عسقلانی ، لسان المیزان ، ۱ / ۱۸۳ – ۱۸۴
[۴۷] مانند :كتاب أسماء الله وصفاته، كتاب عصمه الأنبیاء، كتاب نظم القرآن، كتاب تفسیر الفاتحه والحروف المقطعه فی أوائل السور ؛ كمال الدین ؛ بیان وجوه الحكمه فی الأوامر والنواهی الشرعیه یا با نام كتاب الإبانه عن علل الدیانه
[۴۸] یاقوت ، معجم الادباء ، ۳ / ۷۳ – ۷۴
[۴۹] نك : الامتاع و الموانسه ، ۲/۱۵
[۵۰] نك : ابن ندیم ، ص ۱۵۳
[۵۱] نك : یاقوت ، معجم الادباء، ۳/ ۸۰
[۵۲] در مورد تفسیر ابو زید ، نیز نك : ابن حجر عسقلانی ، لسان المیزان ، ۱ / ۱۸۳ – ۱۸۴
[۵۳] نك : ابوحیان توحیدی ، الامتاع و الموانسه ، ۲ / ۳۸ – ۳۹
[۵۴] نك : یاقوت ، معجم الادباء ، ۳ / ۷۷-۷۸
[۵۵] در مورد طُریثیثی ، نك : ص ۳۸۵ – ۳۹۰
[۵۶] ص ۶

منبع مقاله :
http://ansari.kateban.com/



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.