تحلیل سیستماتیک نقد تبارشناسانه

آنطور که از بخش سپاسگزاری نویسنده پیداست، کتاب مبتنی بر تز دکترای نویسنده در گروه جامعه‌شناسی دانشگاه دورهام در باب نیچه، وبر و فوکو تهیه شده است. از این لحاظ کتاب به صورتی کاملاً ساختارمند و مشابه یک پایان‌نامه و با یک
شنبه، 24 بهمن 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تحلیل سیستماتیک نقد تبارشناسانه
 تحلیل سیستماتیک نقد تبارشناسانه

 

نویسنده: سید محمد‌هادی میرطاهری (1)





 

بلوغ و مدرنیته (نیچه، وبر، فوکو و سرشت دو وجهی خرد)، دیوید اوون، ترجمه‌ی سعید حاجی ناصری، رخدادنو، 394ص

آنطور که از بخش سپاسگزاری نویسنده پیداست، کتاب مبتنی بر تز دکترای نویسنده در گروه جامعه‌شناسی دانشگاه دورهام در باب نیچه، وبر و فوکو تهیه شده است. از این لحاظ کتاب به صورتی کاملاً ساختارمند و مشابه یک پایان‌نامه و با یک سیر مفهومی مشخص طراحی شده است. مقدمه‌ی کتاب همانند بخش بیان مسئله، اهداف پژوهش و چکیده‌ای از تمام مباحث فصول مختلف است. ساختار کلی کتاب نیز همانند یک تز با طرح مسئله‌ی نقد نزد کانت آغاز و با بررسی رویکرد نیچه، وبروفوکو در سه محور اساسی (1. ماهیت تبارشناسی سه فیلسوف به مثابه نقدی درون بود، (2) 2. ماهیت اخلاقی تبارشناسی آن‌ها در تبارشناسی ایشان در بررسی نسبت بلوغ و مدرنیته و پاسخ‌هایشان به امکان تحقق بلوغ) بدنه‌ی پژوهش تکمیل و در پایان، نتیجه‌گیری در فصلی مجزا آمده است. هر فصل نیز با طرح سؤالاتی در ابتدا آغاز و ضمن بسط سؤالات از منظر اندیشمند محوری آن فصل، در نهایت پاسخ سؤالات از منظر او مطرح و این پاسخ‌ها با پاسخ‌ها و نوع نگاه کانت در آغاز کتاب مقایسه می‌شود. تنها تفاوت اساسی میان ساختار کتاب و یک پژوهش پایان نامه‌ای، نبود فصلی برای توضیح روش‌شناسی تحقیق است.
بنابر توضیحات فوق در باب ساختار پایان‌نامه‌ای کتاب، پیش‌بینی ادبیات کتاب نیز دشوار نیست، کتاب به طور پیوسته و به صورتی آکادمیک تلاش در تعریف و شفاف‌سازی مفاهیم کلیدی مورد استفاده در سر بحث دارد. با این وصف ما به کتابی به سبک پژوهش‌های آکادمیک و در بستر زبان و سنت فلسفی انگلیسی - آمریکایی مواجه هستیم؛ یعنی از مدخل این زبان و با ویژگی‌های خاص آن در فهم فلسفی به تبیین نقد از نوع تبارشناسانه و تاریخ آن از نیچه تا فوکو پرداخته شده است؛ امری که بی‌تردید بر فضای کتاب سایه‌ی ستبری افکنده و فهم عمیق فلسفه‌ی فیلسوفانی به خصوص نیچه و کانت را در سطح این نوع زبان و پژوهش تقلیل می‌دهد.
البته تلاش‌های فراوان نویسنده در جای‌جای کتاب برای فرارفتن از حصارهای زبانی کاملاً مشهود است. برای نمونه در مقدمه تصریح دارد که دغدغه‌ی اصلی ما در کتاب این است که نیچه، وبر و فوکو مسیر متفاوتی را در اندیشه‌ی مدرن در پیش گرفتند و شکلی از نقد را پی نهادند که با مدل‌های کانتی و هگلی متفاوت بود؛ اما دغدغه‌ی فرعی‌مان نشان دادن شکل خاص رویکرد نیچه، وبر و فوکو در باب مسئله‌ی بلوغ و تفاوت‌هایشان در تفسیر مدرنیته و تکوین پاسخشان به مسئله‌ی بلوغ است. این در حالی است که با مطالعه‌ی کتاب روشن می‌شود که دغدغه‌ی اصلی یعنی پی‌جویی مسیر تاریخی نقد از کانت تا فوکو در سایه‌ی دغدغه‌ی فرعی یعنی تبیین رویکردهای هر فیلسوف ذیل سؤالات محوری در باب بلوغ و مدرنیته و نسبت آن دو گم شده و تنها از طریق اشاراتی که در ابتدا یا انتهای هر فصل و در مقدمه و نتیجه‌گیری کتاب آمده می‌توان متوجه دغدغه‌ی اصلی شد. به عبارت دیگر طرح کلی کتاب مانند جدولی است با محورها، سؤالات و پاسخ‌های مشخص (بلوغ چیست؟ مدرنیته چیست؟ و بلوغ و مدرنیته چه ارتباطی با یکدیگر دارند؟) که خانه‌های این جدول به وسیله‌ی گزاره‌هایی در باب مفاهیم و رویکردهای فیلسوفان مورد بحث (کانت، نیچه، وبر و فوکو) پر شده و در نهایت تلاش دارد با تشریح نظام روابط موجود در این جدول نتیجه‌ی مورد نیاز دغدغه‌ی اصلی، یعنی تبیینی از مسیر تاریخی نقد را استخراج نماید؛ امری که شاید بتوان نام آن را تقلیل زبانی دغدغه‌ی اصلی نامید. چرا که وقتی نمونه‌ی چنین دغدغه‌ای در آثار محققان فرانسوی و چه بسا آلمانی پی جویی می‌شود. به طور معمول با ساختارهای دیگری از روایت تاریخی تحولات نقد پساکانتی مواجه می‌شویم. یعنی کتاب برای نمونه ساختاری داستان گونه همراه به نقش آفرینی قهرمان داستان پیدا می‌کند.
 تحلیل سیستماتیک نقد تبارشناسانه
از جمله تلاش‌های نویسنده برای فراروی از حصارهای زبانی اشاره شده، استفاده‌ی فراوان از نقل قول‌هایی از متن آثار فیلسوفانی چون نیچه در متن کتاب است. امری که به وضوح تفاوت و چه بسا شکاف زبانی میان متن کتاب و متن نقل قول را آشکار می‌کند. در این زمینه نویسنده گاه ضمن پذیرفتن پیچیدگی و دشواری نظر فیلسوف در نقل قول بیان شده، تلاش می‌کند نظرگاه فیلسوف در پاسخ به سؤال مطرح شده در خلال بحث را استخراج کرده و پلی بر ظاهر متناقض سخنان فیلسوف بزند، تا از این طریق بتواند خانه‌های خالی جدول کلی کتاب را با این استنادها اشباع و غنی ساخته و در نهایت روابط این خانه‌ها را برای تأمین دغدغه‌ی اصلی کتاب به صورتی صوری مفصل‌بندی نماید.
از نمونه‌های دیگر آشکار کننده‌ی محدودیت‌های زبانی و تأثیر آن بر ساختار کتاب، اشاره‌ی نویسنده در مقدمه، ذیل طرح مسئله‌ی نقد است: در واقع کتاب حاضر پاسخی طولانی و دامنه‌دار به هابرماس است، وقفه‌ای در مبارزه بر سر معنای نقد، وقفه‌ای که می‌کوشد هژمونی هابرماس را بشکند و باب «گفت‌وگو» را در باب مسئله‌ی مربوط به «شکل نقد»، در مخالفت با هابرماس که می‌خواست این مسئله را تمام شده تلقی کند، دوباره بگشاید.
در اینکه این کتاب به واسطه‌ی طرح منسجمی که برای توضیح سیر تحول مفهومی نقد از کانت تا فوکو دارد، ممکن است گفت‌وگوهایی در باب شکل‌ها و فرم‌های متفاوت نقد پساکانتی - به خصوص نقد تبارشناسانه - ایجاد کند، تردیدی نیست. اما در متن کتاب جز اشارات مختصری در مقدمه هیچ گفت‌وگویی با هابرماس به عنوان کسی که مدعیست هگل و نه نیچه شکل نقد پساکانتی را تعیین کرده است، ندارد. نویسنده در مقدمه مدعیست سنت نیچه‌ای در نقد پساکانتی بر سنت هگلی (که از هگل آغاز و از طریق مارکس به هابرماس می‌رسد) سایه انداخته و بدیلی پدید آورده است، اما در متن کتاب هیچ گونه نشانه‌ای که زمینه‌ی گفت وگو در باب شکل‌های متفاوت نقد و دست کم گفت‌وگو در باب تمایز نقد تبارشناسانه با نقد در سنت هگلی ایجاد کند، یافت نمی‌شود. تنها در همان مقدمه و در عباراتی بسیار کوتاه به تمایز معنای «نقد»، «بلوغ»، «مدرنیته» و «رابطه‌ی بلوغ و مدرنیته» نزد هگل و نیچه اشاره شده است. در ادامه نیز تصریح شده است که: هدف از این مقایسه‌ی به شدت کلی و ساده شدن آن است که نشان دهیم در این کتاب به چه حوزه‌ای متعهد هستیم. این در حالی است که در نظر هابرماس، انکار مدرنیته از سوی نیچه، شکست تلاش‌های سنت نهیلیستی را در مفصل‌بندی دانشی انتقادی در زمان حاضر آشکار می‌سازد. حال آنکه اگر دغدغه‌ی اصلی کتاب توضیح مسیرهای متفاوتی است که نیچه و وبر و فوکو در مسئله‌ی نقد در اندیشه‌ی مدرن پدید آورده‌اند. صرف تبیین نظرات و پاسخ‌های ایشان نمی‌تواند مبین مسیر متفاوت ایشان باشد. بروز این ناسازگاری در دغدغه‌ی اصلی نویسنده و آنچه در نهایت در کتاب به وقوع پیوسته به امری برمی‌گردد که شاید بتوان آن را «محدودیت‌های سنت زبانی - فلسفی انگلوساکسون» نام نهاد.
چند جمله هم درباره‌ی ترجمه عرض کنم. متأسفانه کتاب مقدمه‌ای از مترجمان ندارد، از این لحاظ مشخص نیست که انگیزه و غایت مترجمان از انتخاب کتاب چیست، لذا از این منظر نمی‌توان به بررسی جایگاهی که طرح مسئله‌ی کتاب در وضع فکری ما خواهد داشت پرداخت. بی‌تردید وجود مقدمه‌ای هر چند مجمل در باب فهم کنونی ما از مسئله‌ی نقد و تحولات آن پس از کانت و جایگاه نقد تبارشناسانه در مقابل اندیشه‌ی انتقادی مکتب فرانکفورت، کمک شایانی به برقراری ارتباط پژوهشگران و دانشجویان علاقه‌مند ایرانی با کتاب حاضر می‌نمود.
از محسنات کتاب وجود فرهنگ مفاهیم در انتهای آن است، اما این حسن، مرهون نویسنده است و نه مترجمین. از این حیث کتاب از مشکلی که در اغلب ترجمه‌ها - به خصوص در ترجمه‌ی متون فلسفی از زبان انگلیسی - وجود دارد، مستثنی نیست و آن مشکل واژه‌گزینی قابل فهم برای اصطلاحات کلیدی فیلسوفان است که به صورت‌های مختلف نیز در متن تکرار می‌شوند؛ واژه‌هایی که معنای مشخصی ندارند چون «شورِ فاصله»، «سنگربندی»، «فاصله‌ی درونی» یا واژه‌هایی که معنای مشخصی دارند، اما معنای دقیق و فلسفی آن‌ها مشخص نیست. این مشکل تا حدی از طریق فرهنگ مفاهیم نویسنده برطرف می‌شود اما همچنان جای خالی یک فرهنگ مفاهیم از سوی مترجمین که شامل توضیحاتی در باب معنای واژه‌های منتخب برای اصطلاحات کلیدی متن - به خصوص اصل معنی آن اصطلاحات در زبان آلمانی یا فرانسوی - باشد، احساس می‌شود.

پی‌نوشت‌ها:

1. کارشناسی ارشد مدیریت دولتی از دانشگاه علامه طباطبایی
2. lmmanent critique.

منبع مقاله :
اسفار ضمیمه‌ی سوره شماره بیستم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط