«بین من و او، یعنی عیسی (علیه السلام) پیامبری نبود. او فرود خواهد آمد. پس آنگاه که او را دیدید، بشناسید. او مردی است با قامتی متوسط و رنگ پوستی سرخ و سفید و دو جامه ی بلند به رنگ زرد کم رنگ بر تن دارد و از سر او بدون اینکه رطوبتی به آن رسیده باشد، آب می چکد. او با مردم به خاطر اسلام پیکار می کند، صلییب را می شکند، خوک را می کشد، جزیه را برقرار می سازد و در زمان او خداوند همه ی دین ها به جز اسلام را نابود و به وسیله ی او دجّال را هلاک می گرداند. او چهل سال در زمین زندگی می کند و سپس از دنیا می رود و مسلمانان بر جنازه ی وی نماز می گزارند.» (1)
و با همین مضمون، از ابن عینیه از زهری از سعید از ابی هریره، رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده که فرمودند:
«قیامت برپا نمی گردد تا اینکه عیسی بن مریم (علیه السلام) فرود آید. او حاکمی دادگر و امامی عادل است. او صلیب را می شکند، خوک را می کشد، جزیه را برقرار می سازد و آنقدر مال به مردم می بخشد که دیگر کسی از او نمی پذیرد.»
و از حنظله اسلمی روایت شده که گفت:
از اباهریره شنیدم که گفت: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «قسم به کسی که جان محمّد به دست اوست، باید مردم در درّه ی رودها دنبال عیسی بن مریم (علیه السلام) بگردند؛ در حالی که حج یا عمره یا هر دو را به جا می آورد.»
و نیز از ابی احوص از سماک روایت شده که گفت:
از ابراهیم شنیدم که می گفت: همانا مسیح خروج می نماید. آنگاه صلییب را می شکند، خوک را می کشد و جزیه را برقرار می سازد. (2)
و در حدیث صحیح از عبدالله بن مسعود آمده است که گفت:
در شب معراج، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با ابراهیم و موسی و عیسی (علیه السلام) ملاقاتی داشت و درباره ی واقعه ی قیامت با هم به گفت و گو پرداختند. نخست از ابراهیم (علیه السلام) سؤال کردند، او را دانشی در این باره نبود. آنگاه از موسی (علیه السلام) پرسیدند، در نزد او هم دانشی از آن نبود. سپس نوبت به عیسی (علیه السلام) رسید. او گفت: «خداوند به جز زمان قطعی آن، سفارش ها یی درباره ی آن به من داشته است و زمان قطعی آن را تنها خداوند می داند.» آنگاه رویداد خروج دجّال را بیان نمود و گفت: «من فرود می آیم و او را به قتل می رسانم و مردم به شهرهای خویش باز می گردند. آنگاه یأجوج و مأجوج در حالی که از هر تپّه و بلندی سرازیر می شوند، به استقبال آنان می آیند. آنها از کنار هیچ آبی گذر نمی کنند، مگر آنکه آن را می نوشند و به هیچ شیئی نمی رسند؛ مگر اینکه آن را فاسد می کنند. مردم به خدا پناه می برند، من نیز دست به دعا بر می دارم و از خداوند هلاکت آنان را درخواست می کنم. پس از هلاکت آنان، زمین از بوی تعفّن اجساد آنان آکنده می گردد. باز مردم به خدا پناه می برند و من نیز از خدا می خواهم و خداوند نیز دعای مرا اجابت می نماید و از آسمان آبی فرو می فرستد که آنها را با خود به دریا می برد، سپس کوه ها را در هم می کوبد و زمین را مانند پوست دبّاغی شده، می کشد و به من گفته است که در هنگام رخ دادن این واقعه، زمان برپایی قیامت نسبت به مردم، مانند زن بارداری است که خانواده ی او نمی داند در چه زمانی به ناگهان فرزند خود را متولّد و بار خود را بر زمین می گذارد.»
عوام بن حوشب که از راویان این حدیث است، می گوید:
تأیید این حدیث در کتاب خدا یافت می شود. آنجا که فرمود:
«حَتَّى إِذَا فُتِحَتْ یَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ وَهُم مِّن كُلِّ حَدَبٍ یَنسِلُونَ
؛ (3)
تا روزی که راه یأجوج و مأجوج گشوده شود و آنان از هر سوی (پست و بلند) زمین شتابان درآیند.» و «اقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ فَإِذَا هِیَ شَاخِصَةٌ أَبْصَارُ الَّذِینَ كَفَرُوا یَا وَیْلَنَا قَدْ كُنَّا فِی غَفْلَةٍ مِّنْ هَذَا بَلْ كُنَّا ظَالِمِینَ
؛ (4)
و وعده ی حق بسیار نزدیک شود و ناگهان چشم ها ی کافران از حیرت بی حرکت فرو ماند (و فریاد کنند): ای وای بر ما که از این روز غافل بودیم! بلکه سخت به راه ستمکاری می رفتیم.»
و گفته شده است که عیسی بن مریم (علیه السلام) از «مناره ی سفید شرقی دمشق»، در حالی که بر دو ملک بر راست و چپ خود تکیه دارد، فرود می آید. در آن هنگام، مردم آماده ی اقامه ی نماز عصر هستند. امام (علیه السلام) راه را برای او باز می کند. او پیش می آید و با مردم نماز می گزارد. مردم را به سنّت حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) امر می نماید. صلیب را می شکند و خوک را می کشد و خداوند حضرت مهدی (علیه السلام) را قبض روح نموده و پاکیزه شده به سوی خویش فرا می خواند و در زمان او سفیانی در کنار «غوطه ی دمشق» کشته شده و همراه با لشکریانش در «منطقه ی بیداء» به زمین فرو می رود. پس هر کس با اجبار و اکراه، ایمان آورده باشد، با نیّت خویش محشور می گردد. (5)
از جمله روایاتی که مسلم در «صحیح» خود آورده است، حدیثی طولانی در ماجرای دجّال از ابن سمعان است. او می گوید:
عیسی بن مریم (علیه السلام) در کنار مناره ی سفید، مابین دو مهروده، در حالی که دو کف دست خود را بر بال ها ی دو ملک قرار داده، فرود می آید. (6)
ابن اثیر (7) می گوید: عیسی (علیه السلام) مابین دو مهروده؛ فرود می آید. (8)
نیز از سخنان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می باشد که فرمودند:
«کیف أنتم إذا نزل ابن مریم فیکم و إمامکم منکم؟،
حال شما چگونه است آن هنگام که فرزند مریم (علیه السلام) در میان شما فرود آید و امام شما هم در همان زمان از شما باشد.» (9)
همچنین از عبدالله بن عمرو روایت شده که گفت:
هنگامی که عیسی (علیه السلام) در «بیت المقدّس» فرود می آید، مردم در آنجا در محاصره ی دجّال هستند و بعد از نماز صبح به سوی او حرکت می کند و در حالی که او در آخرین رمق خود است، با ضربه ای او را به قتل می رساند.
همچنین از حکم بن نافع از جرّاح از آنکه او را حدیث گفت از کعب روایت شده که گفت:
هنگامی که عیسی (علیه السلام) فرود آید، هیچ کافر و منافقی، بو یا نفس او را در نمی یابد؛ مگر اینکه می میرد و بُرد نفس او به اندازه بُرد دید اوست؛ از این رو هنگامی که نفس او به فاصله ی یک وجبی از «باب لد» به دجّال که در عقبه ی اسفل برای نوشیدن آب پیاده شده، می رسد، او را همچون شمع ذوب می نماید واز دنیا می رود. (10)
در تأیید این سخن روایتی طولانی از حافظ ابوعبدالله محمّد بن یزید بن ماجه قزوینی درباره ی فرود حضرت عیسی (علیه السلام) نقل شده است که بخشی از آن به قرار زیر است:
امّ شریک، دختر ابی العسکر گفت: خدا آنان را تأیید نماید. پس در آن روز اعراب کجا هستند؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
«هم یومئذ قلیل وجلهم ببیت المقدّس و إمامهم قد تقدّم میصلیی بهم الصبح إذا نزل بهم عیسی بن مریم (علیه السلام) فرجع ذلک الإمام ینکص یمشی القهقری لیتقدّم عیسی (علیه السلام) یصلیی بالنّاس فیضع عیسی (علیه السلام) یده بین کتفیه ثمّ یقول له: تقدّم؛
آنان در آن روز به لحاظ تعداد اندکند و از ترس دجّال به بیت المقدّس پناهنده می شوند. امام آنها پیش می آید و نماز صبح را با آنان اقامه می کند. در این هنگام عیسی بن مریم (علیه السلام) فرود می آید و امام آنان به عقب باز می گردد تا عیسی (علیه السلام) را برای اقامه ی نماز، مقدّم بدارد. عیسی کف دست خود را بین دو کتف او می گذارد و می گوید: پیش برو.»
این حدیث صحیح ثابت را ابن ماجه در کتابش از ابی امامه باهلی نقل کرده است که گفت:
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برای ما خطبه ای خواندند که این خلاصه ی آن است. از ابی سعید خدری نقل شده که گفت: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
«المهدی منّی أجلی الجبهة أقنی الأنف یملأ الأرض قسطاً و عدلاً کما ملئت جوراً و ظلماً یملک سبع سنین؛
مهدی از من است. او دارای پیشانی روشن و بینی باریک می باشد. زمین را پر از عدل و داد می نماید، همانطور که از جور و ستم پر شده باشد. او هفت سال حکومت می کند.»
این حدیثی است حسن که حافظ ابوداوود سجستانی آن را در کتاب «صحیح» خود آورده است و غیر از او برخی دیگران از حافظان حدیث، مانند طبرانی و غیره آن را روایت کرده و ابن شیرویه دیلمی آن را در کتاب «الفردوس» باب الف و لام با سندهای خود از ابن عبّاس نقل کرده که گفت: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
«المهدی طاووس أهل الجنّة؛
مهدی، طاووس اهل بهشت است.»
و نیز با سندهای خود از حذیفة بن یمان، از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل می کند که فرمودند:
«المهدی من ولدی وجهه کالقمر الدرّی اللون لون عربی الجسم جسم إسرائیلی یملأ الارض عدلاً کما ملئت جوراً یرضی بخلافته أهل السّماوات و أهل الأرض و الطیر فی الجوّ یملک عشرین سنة؛
مهدی از فرزندان من است که صورتی همچون ماه درخشان دارد. رنگ او رنگ عربی است. جسم او جسم اسرائیلی (یعقوبی) است. زمین را همانگونه که از ظلم و ستم پر شده است، از عدل و داد آکنده می سازد. اهل آسمان ها و زمین و پرندگان هوا به خلافت او راضی می شوند. وی بیست سال حکومت می کند.» (11)
مؤیّد این حدیث، روایتی است که از ابی جعفر (علیه السلام) نقل شده که فرمودند:
«سَیَأتِی عَلَی النَّاسِ زَمَانٌ لَا یَعرِفُونَ الله مَا هُوَ وَ التَّوحِیدَ حَتَّی یَکُونَ خُرُوجُ الدَّجَّالِ وَ حَتَّی یَنزِلَ عیسی بن مریمَ علیهما الصَّلاة والسلام من السمَاءِ وَ یقتُلَ الله الدَّجَّالَ علَی یَدَیهِ وَ یُصَلِّیَ بِهِم رَجُلٌ مِنَّا أهلَ البیتِ ألَا تَرَی أنَّ عیسی یُصَلِّی خَلفَنَا وَ هُوَ نَبِیٌّ ألَا وَ نَحنُ إفضَلُ مِنه؛
زمانی بر مردم خواهد آمد که به خداوند و توحید او معرفت نخواهند داشت تا اینکه دجّال خروج می کند و عیسی (علیه السلام) از آسمان فرود می آید و دجّال به دست او کشته می شود و مردی از ما اهل بیت به امامت جماعت آنان می ایستد. آیا نمی بینی که عیسی (علیه السلام) با وجود اینکه پیامبر است، پشت سر او نماز می گزارد؛ زیرا ما بر او فضیلت داریم.» (12)
و نیز روایتی با اسناد آن از علیّ بن ابی طالب (علیه السلام) روایت شده که فرمودند:
«قُلتُ یا رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) أمِنَّا آلُ مُحَمَّدٍ المَهدِیُّ أم مِن غَیرِنَا؟ فَقَالَ رَسُولُ الله (صلی الله علیه و آله و سلم): «لَا بل مِنَّا، یَختِمُ الله بِهِ الدِّینَ کَمَا فَتَحَ بِنَا وَ بِنَا یُنقَذُونَ مِنَ الفِتنَة کَمَا أنقِذُوا مِنَ الشِّرکِ وَ بِنَا یُؤلِّفُ الله بَینَ قلوبِهِم بَعدَ عَداوَة الفِتنَة کَمَا ألَّفَ بَینَ قُلُوبِهِم بَعدَ عَدَاوِة الشِّرکِ وَ بِنَا یُصبِحُونَ بَعدَ عَدَاوَة الفِتنَة إِخوَاناً کَمَا إصبَحُوا بَعدَ عَدَاوَة الشِّرکِ إِخوَاناً فی دینهِم.»
ینزل عیسی بن مریم (علیه السلام) فیقول أمیرهم المهدی (علیه السلام): تعال صلّ بنا فیقول (علیه السلام): ألا إنّ بعضکم علی بعض أمراء تکرمة الله تعالی هذه الأمة؛ به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) عرض کردم: ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آیا مهدی از ماست یا غیر ما؟» رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «از غیر ما نیست؛ بلکه از ماست. خداوند به وسیله ی او دین را به کمال می رساند؛ همانطور که به وسیله ی ما آن را آغاز نمود و به وسیله ی ما [مردم] از فتنه رهایی می یابند؛ همانطور که از شرک نجات یافتند و به وسیله ی ما خداوند پس از دشمنی ناشی از فتنه، بین قلب ها ی آنان الفت ایجاد کند، همانطور که پس از دشمنی برخاسته از شرک بین قلب ها ی آنان الفت ایجاد کرد و به وسیله ی ما پس از دشمنی ناشی از فتنه به برادری می گرایند، همانطور که بعد از شرک، برادرانی دینی شدند.»
این حدیثی حسن است که حافظان حدیث آن را در کتاب ها یشان ذکر کرده اند؛ از آن جمله طبرانی که آن را در کتاب «المعجم الاوسط» و ابونعیم که آن را در «حلّیة الاولیاء» و عبدالرّحمن بن حماد که آن را در کتاب «عوالی» خود آورده است و از جابر روایت شده است که گفت: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
«عَن جَابِرٍ قَالَ: قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): «یَنزِلُ عِیسی ابنُ مَریَمَ فیقولُ أمیرُهُمُ المهدی تَعَالَ صَلِّ بِنَا فیقول الا إِنَّ بعضَکُم عَلَی بعضٍ أمَرَاءُ تَکرِمَة الله تَعالی هذهِ الأمَّة»؛
امیر آنان، مهدی (علیه السلام) به عیسی بن مریم (علیه السلام) می گوید: «پیش بیا. به امامت جماعت ما بایست.» امّا او (علیه السلام) می گوید: برخی از شما بر بعضی دیگر امیرید و این کرامت خداوند بر این امّت است.» (13)
پینوشت:
1. بحارالانوار، ج 52، ص 382؛ سنن ابی داوود، ج 2، ص 342.
2. المصنّف، ابن ابی شیبة کوفی، ج 8، ص 652.
3. سوره انبیاء (21)، آیه 96.
4. همان، آیه 97.
5. نعمانی، ابن ابی زینب، کتاب الغیبه، ص 16.
6. صحیح مسلم، ج 4، ص 2253، بخشی از حدیث شماره 2137.
7. النّهایة، ج 5، ص 258.
8. دو مهروده: یعنی دو لباس یا دو زینت و گفته شده است که لباس مهرود، جامه ای است که با گیاه ورس سپس با زعفران رنگ شده باشد و رنگ آن مانند شکوفه گیاه حوذانه گردیده باشد. می گوید: این خطا در نقل حدیث است و ممکن است به جای بین المهرودتین، اراه المهروتین باشد، یعنی دو چیز زرد رنگ گفته می شود: اگر عمّامه زرد بر سر بگذاری مانند عمّامه کهنه و مندرس به نظم می آید.» و اگر دال در آن محفوظ باشد، همان الهرد است که به معنای جامة بلند چاک دار است و این خطای ابن قتیبه در فهم و اشتیاق آن است. ابن انباری می گوید: حدیث در نزد ما هم به دال نقل شده است و هم به ذال، که معنای آن بر اساس حدیث بین مصرتین می باشد. ما این لغت را در جای دیگری غیر حدیث نشنیده ایم و چ یزهای زیادی هستند که جز در احادیث، هرگز در جای دیگر شنیده نمی شوند. لباس ممصره، لباسی است به رنگ زرد کم رنگ.
9. صحیح مسلم، ج 4، ص 2256، ش 2938؛ ماحوزی، ابوالحسن سلیمان بن شیخ عبدالله، کتاب الأربعین، ص 217.
10. کتاب الفتن، نعیم بن حماد مروزی، ص 344.
11. بحارالأنوار، ج 15، ص 89.
12. همان، ج 41، ص 348.
13. همان، ج 15، ص 91.
کامل، حیدر؛ (1391)، دجال آخرالزمان، تهران: موسسه فرهنگی موعود عصر (عج)، چاپ اول