داوري امام حسن (ع)
نويسنده: محمد محمدي اشتهاردي
عصر خلافت امام علي (ع) بود، قصابي را كه چاقوي خون آلود در دست داشت ، در خرابه اي ديدند و در كنار او جنازه خون آلود شخصي افتاده بود، قرائن نشان مي داد كه كشنده او همين قصاب است ، او را دستگير كرده و به حضور امام علي (ع) آوردند. امام علي (ع) به قصاب گفت : در مورد كشته شدن آن مرد، چه نظر داري ؟ قصاب گفت : من او را كشته ام .
امام بر اساس ظاهر جريان ، و اقرار قصاب ، دستور داد تا قصاب را ببرند و به عنوان قصاص ، اعدام كنند. در اين حال كه ماءمورين ، او را به قتلگاه مي بردند، قاتل حقيقي با شتاب به دنبال ماءمورين دويد و به آنها گفت : عجله نكنيد و اين قصاب را به حضور امام علي (ع) بازگردانيد. ماءمورين او را به حضور علي (ع) باز گرداندند، قاتل حقيقي به حضور علي (ع) آمد و گفت : اي امير مؤمنان ! سوگند به خدا، قاتل آن شخص اين قصاب نيست ، بلكه او را من كشته ام . امام به قصاب فرمود: چه موجب شد كه تو اعتراف نمودي من او را كشته ام ؟ قصاب گفت : من در يك بن بستي قرار گرفتم كه غير از اين چاره اي نداشتم ، زيرا افرادي مانند اين ماءمورين ، مرا كنار جنازه بخون آغشته با چاقوي خون آلود بدست ديدند، همه چيز بيانگر آن بود كه من او را كشته ام ، از كتك خوردن ترسيدم و اقرار نمودم كه من كشته ام ، ولي حقيقت اين است كه من گوسفندي را نزديك آن خرابه كشتم ، سپس ادرار بر من فشار آورد، در همان حال كه چاقوي خون آلود در دستم بود، به آن خرابه براي تخلّي رفتم ، جنازه بخون آغشته آن مقتول را در آنجا ديدم ، در حالي كه دهشت زده شده بودم ، برخاستم ، در همين هنگام اين گروه به سر رسيدند و مرا به عنوان قاتل دستگير نمودند. اميرمؤمنان علي (ع) فرمود: اين قصاب و اين شخص كه خود را قاتل معرفي مي كند را به حضور امام حسن (ع) ببريد تا او قضاوت نمايد. ماءمورين آنها را نزد امام حسن (ع) آوردند و جريان را به عرض رساندند. امام حسن (ع) فرمود: به امير مؤمنان علي (ع) عرض كنيد، اگر اين مرد قاتل ، آن شخص را كشته است ، در عوض جان قصاب را حفظ نموده است ، و خداوند در قرآن مي فرمايد: و من احياها فكانّما احيا الناس جميعا.
و هر كس انساني را از مرگ نجات دهد، چنان است كه گوئي همه مردم را نجات بخشيده است (مائده 32). آنگاه هم قاتل و هم آن قصاب را آزاد نمود، و ديه مقتول را از بيت المال به ورثه او عطا فرمود. به اين ترتيب ، ارفاق و تشويق اسلام شامل حال آن قاتل شد كه مردانگي كرد و موجب نجات يك نفر بي گناه گرديد، و با اين كار جوانمردانه اش ، تا حدود زيادي گناه خود را جبران نمود.
منبع:داستان دوستان
امام بر اساس ظاهر جريان ، و اقرار قصاب ، دستور داد تا قصاب را ببرند و به عنوان قصاص ، اعدام كنند. در اين حال كه ماءمورين ، او را به قتلگاه مي بردند، قاتل حقيقي با شتاب به دنبال ماءمورين دويد و به آنها گفت : عجله نكنيد و اين قصاب را به حضور امام علي (ع) بازگردانيد. ماءمورين او را به حضور علي (ع) باز گرداندند، قاتل حقيقي به حضور علي (ع) آمد و گفت : اي امير مؤمنان ! سوگند به خدا، قاتل آن شخص اين قصاب نيست ، بلكه او را من كشته ام . امام به قصاب فرمود: چه موجب شد كه تو اعتراف نمودي من او را كشته ام ؟ قصاب گفت : من در يك بن بستي قرار گرفتم كه غير از اين چاره اي نداشتم ، زيرا افرادي مانند اين ماءمورين ، مرا كنار جنازه بخون آغشته با چاقوي خون آلود بدست ديدند، همه چيز بيانگر آن بود كه من او را كشته ام ، از كتك خوردن ترسيدم و اقرار نمودم كه من كشته ام ، ولي حقيقت اين است كه من گوسفندي را نزديك آن خرابه كشتم ، سپس ادرار بر من فشار آورد، در همان حال كه چاقوي خون آلود در دستم بود، به آن خرابه براي تخلّي رفتم ، جنازه بخون آغشته آن مقتول را در آنجا ديدم ، در حالي كه دهشت زده شده بودم ، برخاستم ، در همين هنگام اين گروه به سر رسيدند و مرا به عنوان قاتل دستگير نمودند. اميرمؤمنان علي (ع) فرمود: اين قصاب و اين شخص كه خود را قاتل معرفي مي كند را به حضور امام حسن (ع) ببريد تا او قضاوت نمايد. ماءمورين آنها را نزد امام حسن (ع) آوردند و جريان را به عرض رساندند. امام حسن (ع) فرمود: به امير مؤمنان علي (ع) عرض كنيد، اگر اين مرد قاتل ، آن شخص را كشته است ، در عوض جان قصاب را حفظ نموده است ، و خداوند در قرآن مي فرمايد: و من احياها فكانّما احيا الناس جميعا.
و هر كس انساني را از مرگ نجات دهد، چنان است كه گوئي همه مردم را نجات بخشيده است (مائده 32). آنگاه هم قاتل و هم آن قصاب را آزاد نمود، و ديه مقتول را از بيت المال به ورثه او عطا فرمود. به اين ترتيب ، ارفاق و تشويق اسلام شامل حال آن قاتل شد كه مردانگي كرد و موجب نجات يك نفر بي گناه گرديد، و با اين كار جوانمردانه اش ، تا حدود زيادي گناه خود را جبران نمود.
منبع:داستان دوستان