نویسنده: اندرو ادگار
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمدمنصور هاشمی
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمدمنصور هاشمی
Reification
این اصطلاح به فرایندی اطلاق میشود که طی آن محصولات کنش ذهنی آدمیان همچون اموری عینی به نظر میرسند که مستقل از انسان هستند. در هر حال، میتوان دو کاربرد کلی این اصطلاح را از هم تمیز داد. در سنت مارکسیستی این اصطلاح به صورت انتقادی برای توصیف فرایندی به کار میرود که مختص به نظام سرمایهداری است و با پنهانکردن فرایندهای استثمار در خدمت حفظ نابرابریهای جامعهی سرمایهداری است. در سنت غیرمارکسیستی، و خصوصاً در رهیافتهای پدیدارشناختی، شیءوارگی خصوصیت اجتنابناپذیر همهی جوامع و بخشی از برساختن اجتماعی واقعیت معرفی میشود.در مارکسیسم، اصطلاح انگلیسی refication [= شیءوارگی] ترجمهی استاندارد انگلیسیِ واژهی آلمانی verdinglichung است که گئورک لوکاچ (Lukacs, 1923, pp. 82-222) آن را مطرح کرد و در نوشتههای خود مارکس اثری از آن دیده نمیشود. نظریهی شیءوارگی لوکاچ بسط و تعمیم نظریهی بنتانگاری کالاها مارکس است. از نظر مارکس، فرایند مبادلهی محصولات کار انسان در بازار کار به این مجر میشود که روابط میان مردم همچون روابط میان چیزها به نظر برسد (Marx, 1867, pp. 163-5). لوکاچ میکوشد تحلیل اقتصادی مارکس را به کل زندگی جامعه تسری دهد. او برای این کار به تحلیل وبر از رشد عقلانیت استناد میکند. عقلانیت ابزاری عنصر ضروری رشد اقتصاد سرمایهداری است، همچنین بازتاب و فرایند مبادلهی کالاهاست، از آن لحاظ که معادلسازی اشیای مختلف را تسهیل میکند. از نظر لوکاچ، این معادل سازی فقط با تأکید بر ویژگیهای کمّی چیزها و به بهای نادیده گرفتن ویژگیهای کیفی همان خواص منحصراً بشری چیزها است که به صورت سیستماتیک به واسطهی شیء وارگی نادیده میمانند.
با این که شیءوارگی در اکثر نوشتههای مارکسیستی به طور گسترده مورد استناد و ارجاع قرار میگیرد، اما این نظریه را تئودور آدورنو به بالاترین حد دقت و تفصیل خود رساند. در بیان او شیءوارگی نظریهای میشود دربارهی جبر اجتماعی زبان و تفکر. در این جا بر رابطهی میان مفاهیم و اشیایی که مفاهیم بر آنها دلالت میکنند تأکید میشود. مادامی که مفاهیم محصول فرایندهای اجتماعیاند، نمیتوان از پیش فرض گرفت که کاملاً با اشیاء ما به ازای خود مطابقت داشته باشند. در شرایط شیءوارگی، مفاهیم یا در خدمت تحمیل خواصی به اشیاء هستند که در واقع وجود ندارند (مثلاً مفهوم «آزادی») یا خواص واقعی و موجود را مخفی یا تحریف میکنند به نحوی که این خواص عینی به نظر برسد و نه ذهنی و مخلوق انسان (Adorno, 1966, pp. 183-92).
با این که در سنت مارکسیستی، شیءوارگی پدیدهای است که به لحاظ تاریخی خاص است و در آن واحد هم نامطلوب و هم بالقوه پذیرای تغییر به شمار میآید، در سنت غیرمارکسیستی این اصطلاح برای اشاره به فرایند کلیتری به کار میرود که آدمیان از طریق آن صناعت بشری دنیای اجتماعی را فراموش میکنند. به این معنا، شیءوارگی صرفاً در ارتباط با نظریهی بتانگاری کالای مارکس قرار نمیگیرد. در عوض، این استدلال مطرح میشود که سراپای واقعیت اجتماعی به دست کنشگران اجتماعی برساخته میشود و شیءوارگی فقط «گام بلندی در فرایند عینیت یابی» است (Berger and Luckmann, 1967, p. 89). این استدلال را نیز میتوان افزود که فقط مادامی که آدمیان فراموش کرده باشد که واقعیت اجتماعی واقعیتی است برساخته شده، این واقعیت میتواند دوام پیدا کند. بنابراین، شیءوارگی عنصری ضروری برای جامعه است و نه چیزی منفی و نامطلوب.
منبع مقاله :
آوتویت، ویلیام، باتامور، تام؛ (1392)، فرهنگ علوم اجتماعی قرن بیستم، مترجم: حسن چاوشیان، تهران: نشر نی، چاپ اول.