نویسنده: جان اِری
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمدمنصور هاشمی
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمدمنصور هاشمی
Middles class
بحث و مناقشه دربارهی جایگاه طبقهی متوسط در کل نظام طبقاتی جوامع پیشرفتهی صنعتی پیشینهای طولانی دارد. این مناقشهها بر سر پرسشهای زیر است: آیا یک طبقه متوسط وجود دارد یا چند طبقهی متوسط؛ آیا چنین طبقهای (یا طبقههایی) در «میانهی» جامعه قرار دارد؛ آیا موقعیت این طبقه(ها) به واسطهی فرایند «پرولتاریایی شدن» در حال تغییر است؛ و آیا این طبقه (ها) شکلهایی از آگاهی یا سیاست ایجاد خواهد کرد که به طبقهی کارگر یا طبقهی سرمایهدار نزدیک باشد یا از این دو طبقه نسبتاً مستقل خواهد ماند.ظاهراً اصطلاح طبقهی متوسط را نخستینبار توماس گیزبرن کشیش در 1875 به کار برده است تا به طبقهی ثروتمندان و کارفرمایانی اشاره کند که جایی میان زمینداران از یک طرف، و کارگران کشاورزی و شهری از طرف دیگر، قرار میگرفتند. این کاربرد در طول قرن نوزدهم عمومیت داشت، ولی در قرن بیستم اصطلاح «طبقهی متوسط» برای اطلاق به «مشاغل یقهسفیدی» به کار رفته است. طیف این مشاغل از حرفهایهایی مانند پزشکان، حسابداران، وکیلان، دانشگاهیان و غیره است تا کسانی که شغلهای نسبتاً یکنواخت و غیرماهرانهی دفتری دارند. گاهی طبقهی متوسط به همهی کسانی اطلاق میشود که مشاغل غیریدی دارند؛ گاهی هم کارخانهداران و شغلهای کوچک مستقل را از این طیف حذف میکنند.
هر تعریفی که به کار بریم، شکی وجود ندارد که شمار مطلق این گروهها و همچنین نسبت آنها در میان جمعیت شاغل در همهی کشورهای عمدهی غربی افزایش یافته است. مثلاً در بریتانیا نسبت کارکنان غیریدی از 19 درصد در 1911 به 47 درصد در 1981 افزایش یافته است. این افزایش خصوصاً در میان کارکنان مؤنث بارزتر بوده است. در 1981 تقریباً سه پنجم کارکنان مؤنث و فقط حدود دو پنجم کارکنان مذکر مشاغل غیریدی داشتند. ولی تفاوتهای فاحشی در ترکیب جنسیتی مشاغل غیریدی مختلف وجود دارد. اکثر کارکنان حرفهای مذکرند؛ اکثر کارکنان یقه سفید ردهپایین مؤنثاند.
نظریههای زیادی پدید آمده که در آنها کوشیدهاند این طبقه(ها) را درون نظام طبقاتی جوامع پیشرفتهی سرمایهداری جای دهند. این نظریهها را میتوان به نظریههای مارکسی و وبری تقسیم کرد. در نظریههای مارکسی این ادعا مطرح میشود که روابط تولید است که طبقههای اجتماعی متفاوتی را به وجود میآورد، در حالی که در نظریههای وبری عقیده بر این است که طبقهها به واسطهی شیوههای مختلف کسب و توزیع عواید و پاداشهای مشاغل مختلف در بازار به وجود میآیند.
دیدگاههای خود مارکس ضد و نقیض بود. او از یک طرف استدلال میکرد که بین دو «اردوگاه متخاصم بزرگ» بورژوازی و طبقهی کارگر، قطبی شدن فزایندهای به وجود خواهد آمد که در نتیجهی آن طبقات متوسط مجبور به پیوستن به یکی از این دو اردوگاه خواهند شد. از طرف دیگر معتقد بود که حجم و ابعاد طبقهی متوسط رشد خواهد کرد، چون بخش کوچکتری از نیروی کار نیاز به ایفای نقش مستقیم در تولید کالاهای مادی خواهد داشت- خصوصاً این که اهمیت «کارکنان مزدبگیر بخش تجاری» بیشتر خواهد شد.
با این حال، بسیاری از مارکسیستها استدلال کردهاند که کارکنان دفتری و اداری گروهی است اساساً بیثبات. در واقع هم بعضی از نویسندگان اصرار داشتهاند که چیزی به نام طبقهی متوسط به معنای واقعی کلمه وجود ندارد و فقط چند قشر بینابینی وجود دارد. در نتیجهی ناامنی شغلی و «مهارتزدایی» از کار این اقشار به واسطهی بزرگشدن و مکانیزهشدن ادارهها، آنها «پرولتاریایی شدن» موقعیت طبقاتی خود را تجربه خواهند کرد (Braverman, 1974). این استدلال هم مطرح میشود که اقشار میانی در طول زمان کم کم به آگاهی طبقاتی پرولتاریایی و سیاستهای پرولتاریایی خواهند رسید که شامل سازماندهی اتحادیهای و رأی دادن به احزاب چپ است.
در مقابل، بعضی نویسندگان مارکسیست این نکته را مطرح کردهاند که هیچگونه فرایند عمومی «پرولتایایی شدن» در کار نیست. مثلاً پولانتزاس (poulantzas, 1974) معتقد است «خرده بورژوازی نوین» بزرگی به وجود آمده است که صرفاً نتیجهی ساختار اقتصادی نیست بلکه حاصل ساختارهای سیاسی و ایدئولوژیک است و موقعیت طبقاتی آن هم با طبقهی سرمایهدار و هم کارگر تفاوت دارد. جانسن (Johnson, 1972) این استدلال را مطرح کرده است که بعضی از حرفهها پرولتاریایی نخواهد شد چون قدرت آنها متکی به شکلهایی از معرفت است که نمیتوان آنها را به آسانی به زبان فنی بیان و تدوین کرد. ارنرایش و ارنرایش (Ehrenreich and Ehrenreich, 1979) معتقدند که در ایالات متحدهی امریکا «طبقهی حرفهای- مدیریتی» متمایزی وجود دارد که بر پایهی داشتن مدرک دانشگاهی شکل گرفته و کارکرد آن بازتولید فرهنگ و روابط سرمایهداری است. این طبقهی جدید، شکلهای نوینی از سیاست به وجود آورده که سیاستهای ساختیافتهی قبلی بین سرمایه و کار را برهم زده است. و سرانجام، رایت (wright, 1985) معتقد است که نباید همهی جایگاهها و موقعیتهای نظام تقسیم کار را موقعیتهای طبقاتی به شمار آورد و بهتر است آنها را «موقعیتهای طبقاتی تناقضآمیز» بدانیم.
نویسندگان وبری بحث و استدلالهای گوناگونی مطرح کردهاند که تا اندازهای در مخالفت با ادعاهای مارکسیستی بوده است. مثلاً لاک وود (Lockwood, 1985) معتقد بود که کارکنان اداری و دفتری پرولتاریایی نمیشوند چون وضعیت کاری آنها هنوز هم در مقایسه با کارگران یدی به آنها شأن و منزلت بالاتری میدهد. گیدنز (Giddens, 1973) عقیده داشت که نظریههای دوقطبی طبقهی اجتماعی را باید کنار گذاشت چون در آنها به این نکته توجه نشده که ظرفیت بازار برای تخصصها و مهارتهای تحصیلی و فنی موجب پدیدآمدن مشاغل طبقهی متوسطی میشود که مزیتهای اقتصادی درخور توجهی بر مشاغل یدی دارند. بعضی از نویسندگان هم استدلال کردهاند که چیز واحدی به نام طبقهی متوسط وجود ندارد، بلکه نظام طبقاتی چندپارهای وجود دارد که متشکل از گروههای اجتماعی گوناگونی است که دربارهی این نظام تصورات و برداشتهای متفاوتی دارند. در واقع این ادعا هم مطرح میشود که کندوکاو دربارهی تجربهی کاری مردم در طول زندگی آنها نشان میدهد که تنوع شگرفی وجود دارد. مثلاً بسیاری از کارکنان دفتری مذکر را نباید «پرولتاریایی شده» محسوب کرد، چون ترفیعهای شغلی را پشت سر میگذارند و مدیر یا سرپرست میشوند. احتمال پرولتاریایی شدن کارکنان یقه سفید مؤنث بیشتر است، هرچند شواهدی در دست است که نشان میدهد زنان جوان به نحو فزایندهای مدارک تحصیلی بالاتری را کسب میکنند که برای پیشرفت و ترفیع شغلی ضرورت دارد. سرانجام، چنین به نظر میرسد که بسیاری از کارکنان یقه سفید مایل به عضویت در اتحادیههای کارگری هستند که غالباً مواضع «پرولتاریایی» در قبال مسائل روز اتخاذ میکنند. در واقع کارکنان یقه سفید بخش دولتی سرسختترین و ستیزهجوترین گروه اجتماعی در بسیاری از کشورهای اروپایی در دههی 1980 بودهاند.
در سالهای اخیر پژوهشگران بر چند نکته تأکید کردهاند. نخست، تمایز میان نظریههای مارکسیستی و وبری در دهههای 1980 بسیار کمرنگتر شد. زیرا از یک طرف، نویسندگان مارکسیست اکنون با تفصیل و جزئیات بیشتر به تجزیه و تحلیل تفاوتهای ناشی از مدارک تحصیلی متفاوت و از طرف دیگر وبریها نیز تصدیق کردهاند که در پشت تفاوتهای شغلی در بازار کار طیف وسیعی از دگرگونیهای ساختاری در تولید نهفته است. خصوصاً بینالمللی شدن تولید به این معناست که تفاوتهای بزرگی از نظر حجم و اهمیت نسبی طبقههای متوسط بین جوامع مختلف وجود دارد که به ویژه بستگی به این دارد که دفاتر نمایندگی شرکتهای بزرگ در کجا باشد.
دوم، نمونهای از این نزدیک شدن رهیافتهای مارکسیستی و وبری به یکدیگر را میتوان در آثار و نوشتههای اخیر دربارهی «طبقهی خدماتی» مشاهده کرد. این مفهوم را مارکسیست اتریشی کارل رنر پروراند که معتقد بود همراه با گسترش ابعاد فعالیتهای سرمایهداری، سرمایهداران به طور فزایندهای افرادی را استخدام میکنند تا وظایفی را که خودشان شخصاً قادر به انجام آن نیستند، برایشان انجام دهند. این طبقه در خدمت سرمایه است، خواه به طور مستقیم و در سازمانهای سرمایهداری، خواه به صورت غیرمستقیم در انواع حرفهها یا در دولت. گلدتورپ (Goldthrop, 1980) همین مفهوم را بسط بیشتری داده است، او هم خاستگاههای نسبتاً نامتجانس این طبقه را نشان داده و هم بر اهمیت شغل و مسئولیت برای این طبقهی خدماتی تأکید کرده است. در سالهای اخیرتر، پژوهشهایی که در بریتانیا صورت گرفته نشان داده که انواع و اقسام جدیدی از موقعیتهای طبقهی خدماتی در حال رشد و تکوین است که دیگر مستلزم خدمت مادامالعمر در سازمان واحدی نیست. شکلگیری و رشد فرهنگ موسوم به «یوپی» (1) به شمار فزایندهی کسانی نسبت داده شده است که مهارتهای حرفهای و مدیریتی سطح بالایی دارند که به آنها اجازه میدهد بین سازمانها در حرکت باشند.
در پایان، این استدلال با قوت زیادی مطرح شده است که طبقهی «پرولتاریا»ی سادهای وجود ندارد که بتوان منافع آن را به آسانی و فارغ از مسئله و معضل تعریف و مشخص کرد و گفت که بعضی از بخشهای طبقهی متوسط ممکن است به آنها ملحق شوند. پدیدآمدن یا نیامدن سیاستهای پرولتاریایی بستگی به محاسبههایی دارد که کارگران پیش خود میکنند دربارهی این که آیا چنین سیاستهایی به نفع آنها خواهد بود یا نه. علاوه بر این، گفته میشود که جامعهی معاصر تأثیر شایانی از رشد طبقهی خدماتی نیرومند میپذیرد، طبقهای که در حال تغییردادن خصوصیات زندگی اجتماعی و سیاسی است و خصوصاً بر «پرولتاریا» و توانایی این طبقه پیریزی سیاستهایی مختص به خود تأثیر میگذارد. مردمان جوامع مردن همگی «طبقهی متوسط» نیستند، اما طبقهی متوسط چون در حال تغییر است، تأثیر ژرفی بر همگان برجا می گذارد.
پینوشت:
1. Yuppie، اصطلاحاً به نسل جوان حرفهایهای تحصیلکردهای گفته میشود که تحرک اجتماعی شایانی داشتهاند.- م.
منبع مقاله :آوتویت، ویلیام، باتامور، تام؛ (1392)، فرهنگ علوم اجتماعی قرن بیستم، مترجم: حسن چاوشیان، تهران: نشر نی، چاپ اول.