بازسازی مرجعیت در مهندسی فرهنگی
نويسنده: خلیل رضایی
یكی از مباحث مهم در فرهنگ سازی جامعه، شناخت و مهندسی فرهنگ سازان جامعه است. به راستی نسل جدید جهت كسب هویت و پاسخ دادن به سؤالها و ابهامهای خود به چه مراجعی باید رجوع كند؟
در روزگاری كه گسترش فناوری های ارتباطی یكی از شاخص های آن است، مراجع متعددی می توانند این نقش را ایفا كنند و مدعی هویت بخشی و فرهنگ سازی باشند. اما به واقع كدام مرجع می تواند از اصالتهای حقیقی برخوردار و با منابع عقلانی و وحیانی منطبق باشد و نقش و رسالت هدایت گری و فرهنگ سازی را به مفهوم واقعی و اصیل آن انجام دهد. این سؤالی است كه در بحث مهندسی فرهنگی از آن به عنوان شناخت و بازسازی مرجعیت نام برده می شود كه تمامی دلسوختگان و فرهیختگان و... نظام اسلامی باید به آن توجه خاصی مبذول داشته و در راستای فرهنگ سازی به آن اهتمام ورزند. مقاله حاضر در مقام تبیین این دیدگاه است كه با هم آن را از نظر می گذرانیم.
بنابراین بایسته است كه از همین آغاز موضع گیری خود را نسبت به این واژه و مفهومی كه از آن اراده شده بیان داریم تا با شناختی درست از معنا و مفهوم واژه به درستی و نادرستی تركیب عنوان دست یابیم.
مرجعیت و مرجع بودن بدین معناست كه چیزی و شخصی به عنوان منبع اصلی شناخت قرار گیرد و ما به عنوان پرسشگر به سراغ آن یا او رفته و خواهان ارائه مطالبی برای شناخت مسئله خود شویم. بنابراین كتاب و یا اشخاصی می توانند به عنوان مرجع قرار گیرند كه از دانش و آگاهی درباره مسئله موردنظر ما برخوردار باشند.
برای شناخت مفاهیم و معانی واژگانی زبانی به سراغ كتبی می رویم كه در اصطلاح از آن به فرهنگ واژگانی زبان یاد می كنند. لغت نامه دهخدا و یا معین و عمید از این دست كتب مرجعی هستند كه در زبان فارسی به عنوان مرجع شناخته می شوند. برای شناخت اصطلاحات علم و دانش خاص نیز به مأخذ و مراجعی مراجعه می كنیم كه دربردارنده اطلاعاتی درباره موضوع است. فرهنگ اصطلاحات فلسفی، پزشكی، سیاسی و جامعه شناسی از این دست مراجع تخصصی علم به شمار می آیند.
مسئله كه برای ما در مرجعیت قرار دادن هر چیز یا شخصی مهم است آن كه دارای دانش و آگاهی به نسبت كامل و متقن و معتبری در آن مورد باشد تا به آسانی نیاز خود را برآورده سازیم. دیگر آن كه می كوشیم تا اطلاعات موردنیاز تخصصی خود را از منابع تخصصی در همان مورد به دست آوریم. بنابراین شناخت مراجع و جامعیت و اتقان و اعتبار آن از مؤلفه های اصلی مرجعیت است. از این فقدان هریك موجب می شود كه مرجع از اعتبار كافی و وافی برخوردار نشود و تا اندازه ای از مرجعیت بیفتد.
برای شناخت مفاهیم واژگانی قرآن مفردات راغب به عنوان مرجعی با این ویژگی ها و مؤلفه ها مرجع كاملی است و قرآن پژوهی نیست كه بدان مراجعه نكند. اما همین مرجع در بخشی كه تخصص آن به شمار می رود گاه ضعف دارد و ناتوان از پاسخگویی با مؤلفه های موردنظر است. از این رو ما هنگامی كه از مرجعیت آن سخن می گوییم از مرجعیت كامل و جامع بودن آن در همه زمینه ها و حتی در حوزه تخصصی آن نیستیم؛ زیرا كمال در حوزه های شناختی انسان به هیچ وجه معنا و مفهومی ندارد بلكه مراد كمال نسبی است.
بارها شده است كه در شناخت مفاهیم لفظی به این كتاب رجوع شده و با مفاهیم اصطلاحی روبه رو شده ایم. وقتی به سراغ مرجع لغوی می رویم انتظار نداریم كه آن را برپایه مفاهیم اصطلاح معنا كند و اگر چنین كاری شود آن را از باب استطراد می شماریم و حتی در اتقان و اعتبار آن تردید می كنیم. گاه دیده شده است كه راغب اصفهانی از همان آغاز معنایی را بیان می كند كه معنای لغوی و اصطلاحی قرآنی واژه نیست بلكه بیانگر اصطلاح كلامی واژه است. در این صورت نه تنها ما به پاسخ خود نرسیده ایم بلكه آن چه را كه یافته ایم از اعتبار برخوردار نیست. بنابراین از مرجع بودن چیزی و یا شخصی انتظار آن است كه در همان مورد پاسخگو بوده و به پرسش های ما پاسخ دهد.
دكتر علی شریعتی به عنوان یك جامعه شناس و حتی جامعه شناس دین از جایگاه ویژه ای برخوردار است و می توان از او به عنوان مرجع در این حوزه یاد كرد. تبیین های وی از دین برخاسته از حوزه تخصصی اوست. وقتی وی از دین می گوید به عنوان یك جامعه شناس با استفاده از داده های علمی سخن می گوید. از اعتبار خاصی برخوردار بوده و از آن بهره می بریم. هرچند كه جامعه به جهت تغییرات شتاب آلودش غیرقابل شناخت كامل است ولی در همان حوزه زمانی و مكانی این شناخت كه برپایه روش های علمی به دست آمده است داده ها و اطلاعات معتبری است كه می تواند وضعیت جامعه را در حوزه ای خاص مانند دین برای خواننده و پرسشگر به خوبی بنمایاند.
مشكل از آن جا آغاز می شود كه بخواهیم دكتر علی شریعتی جامعه شناس و یا جامعه شناس دین را به عنوان اسلام شناس مرجع قرار دهیم. اگر چنین شود نه تنها آن چه وی می گوید از اعتبار می افتد بلكه موجب می شود كه مرجعیت وی در همان حوزه تخصصی نیز خدشه دار شود. خواننده و مراجعه كننده به او و آثارش با این مشكل مواجه می شود كه اكنون آن چه دكتر بیان می دارد برپایه جامعه شناسی است یا اسلام شناسی كه بیرون از تخصص وی و دانش های اوست. خلط دو علم و دانش و ارائه تحلیل ها و تبیین ها بدون تعیین حوزه های آن می تواند موجبات سردرگمی خواننده و مراجعه كننده را فراهم آورد و تنازع و جدال هایی را برانگیزد كه برانگیخت.
در سال های اخیر كسانی خواستار تغییر و بازسازی در مرجعیت شدند. این گروه با توجه به تغییر درروش ها و حضور قوی مدرنیته در همه ابعاد زندگی براین نكته تأكید می ورزند كه مرجعیت پیشین دور از داده های علمی بوده است. مردم برای شناخت هر چیزی به داده های علمی ای نیاز دارند كه از جامعیت، اتقان و اعتبار خاصی برخوردار است. بنابراین بازسازی مرجعیت و نیز تبدیل و تغییر در آن امری نه تنها شایسته بلكه بایسته است. اگر علم مدرن مرجع شناخت درست و منبع حقیقت است و روش علمی برابر با دستیابی به حقیقت می باشد می بایست آن را به عنوان مرجع شناسایی و معرفی كرد و از مرجعیت مراجع پیشین كه از این خصوصیات برخوردار نمی باشند دست كشید. بنابراین كتب علم جدید به عنوان منابع درست شناخت و اشخاص عالم به این علوم تنها مراجع ذی صلاح به شمار آیند.
از این رو دانشگاه های برخوردار از علم تجربی و روش های علم مدرن و دانشگاهیان تنها مرجع ذی صلاح در شناخت هر مسئله اجتماعی و فرهنگی و پزشكی وهر علم و دانش دیگری است. تلاش روشنفكران دهه شصت و هفتاد شمسی در ایران برای تغییر در مرجعیت و بازسازی آن با این زاویه دید و نگرش انجام شد و تا اندازه ای نیز موفقیت آمیز بوده است به طوری كه كتب و اشخاص دانشگاهی به عنوان مراجع ذی صلاح تا اندازه ای آن چنان مورد توجه و اهتمام قرارگرفتند كه حتی در حوزه های سیاسی و فرهنگی و دینی به عنوان مرجع ذی صلاح مطرح شدند.
به نظر می رسد نگرش افراطی در مرجعیت سازی نه تنها جامعه را در راه درست خود قرار نمی دهد بلكه موجبات بحران و به هم پاشی اجتماعی را فراهم آورده و اعتبار و جایگاه واقعی مرجعیت را مورد تهدید قرار می دهد.
به نظر چنین می رسد كه در امر هدایت و راهنمایی در مسایل دینی و فرهنگی و اجتماعی قرآن مرجعیت را به كارشناسانی سپرده است كه از یك ویژگی خاص و مهمی برخوردار باشند. قرآن درباره مراجعه به كارشناسان در هنگامی كه انسان از موضوعی شناخت ندارد می فرماید: فاسئلوا اهل الذكر ان كنتم لا تعلمون اگر نمی دانید برای شناخت كسانی را مرجع قرار دهید كه اهل الذكر هستند. ذكر به معانی چندی در قرآن به كار رفته است كه می توان یاد كرد خدا را در همه آنها به عنوان وجه مشترك شناسایی و ردگیری كرد.
به این معنا كه چه مراد از ذكر، قرآن باشد و یا اهل بیت(ع) و یا مصادیق دیگر، در همه اینها آن چه به عنوان محور موردنظر و توجه است، خداست. بنابراین تنها كسانی از مرجعیت برخوردارند كه از خدا و اهل آن شمرده شوند. این مرجعیت در همه اموری است كه به مسئله راهنمایی و هدایت گری ارتباط دارد. از این رو با آن كه لاتعلمون همه مسایل را از جهتی شامل می شود ولی به جهت موضوع هدایت گری قرآن و دین و انتظاری كه از آن می رود می توان عمومیت آن را تخصیص به موارد هدایت گری كرد. به این معنا كه هر موردی كه ارتباط با مسئله هدایت انسان به زندگی سعادتمند دو جهان دارد اگر علم و دانشی ندارید به چنین كسانی مراجعه كنید كه از ویژگی اهل ذكر بودن برخوردارند.
خداوند در این آیه مرجعیت و اهل آن را مشخص می كند و به عنوان یك تكلیف و وظیفه خواستار رجوع به چنین مرجعیتی می شود. از مردم نمی خواهد كه برای شناخت بیماری و یا درمان بیماری و آفات گیاهی به چنین كارشناسانی رجوع شود ولی با این همه می توان این را از آیه دریافت كه در همان حالت و موضوع نیز اگر به كسانی كه خدا در فكرو عملشان محوریت دارد رجوع نمایند باز بهتر است. بنابراین هرچند كه اهل خدا بودن و خدا محور بودن برای هر امری كه نیازمند كارشناسی است لازم و ضروری نیست بلكه امری شایسته است. به این معنا كه اگر دو كارشناس و مرجع پزشكی وجود داشته باشد كه یكی از آنان از صفت اهل ذكر بودن برخوردار است بهتر است به او رجوع شود.
به هر حال قرآن مرجعیت را اینگونه بازسازی می كند و به نظر می رسد كه تغییر در مرجعیت كه از سوی برخی از روشنفكران دامن زده می شود نه تنها در راستای سعادت و كمال جامعه نیست بلكه موجبات دوری از آن و بلكه بحران را فراهم می آورد. بازسازی مرجعیت اگر نیاز و ضروری باشد می بایست با توجه به مؤلفه های پیش گفته و تأكیدات قرآن باشد.
منبع: روزنامه کیهان
در روزگاری كه گسترش فناوری های ارتباطی یكی از شاخص های آن است، مراجع متعددی می توانند این نقش را ایفا كنند و مدعی هویت بخشی و فرهنگ سازی باشند. اما به واقع كدام مرجع می تواند از اصالتهای حقیقی برخوردار و با منابع عقلانی و وحیانی منطبق باشد و نقش و رسالت هدایت گری و فرهنگ سازی را به مفهوم واقعی و اصیل آن انجام دهد. این سؤالی است كه در بحث مهندسی فرهنگی از آن به عنوان شناخت و بازسازی مرجعیت نام برده می شود كه تمامی دلسوختگان و فرهیختگان و... نظام اسلامی باید به آن توجه خاصی مبذول داشته و در راستای فرهنگ سازی به آن اهتمام ورزند. مقاله حاضر در مقام تبیین این دیدگاه است كه با هم آن را از نظر می گذرانیم.
● لزوم انتخاب مرجع جامع
بنابراین بایسته است كه از همین آغاز موضع گیری خود را نسبت به این واژه و مفهومی كه از آن اراده شده بیان داریم تا با شناختی درست از معنا و مفهوم واژه به درستی و نادرستی تركیب عنوان دست یابیم.
مرجعیت و مرجع بودن بدین معناست كه چیزی و شخصی به عنوان منبع اصلی شناخت قرار گیرد و ما به عنوان پرسشگر به سراغ آن یا او رفته و خواهان ارائه مطالبی برای شناخت مسئله خود شویم. بنابراین كتاب و یا اشخاصی می توانند به عنوان مرجع قرار گیرند كه از دانش و آگاهی درباره مسئله موردنظر ما برخوردار باشند.
برای شناخت مفاهیم و معانی واژگانی زبانی به سراغ كتبی می رویم كه در اصطلاح از آن به فرهنگ واژگانی زبان یاد می كنند. لغت نامه دهخدا و یا معین و عمید از این دست كتب مرجعی هستند كه در زبان فارسی به عنوان مرجع شناخته می شوند. برای شناخت اصطلاحات علم و دانش خاص نیز به مأخذ و مراجعی مراجعه می كنیم كه دربردارنده اطلاعاتی درباره موضوع است. فرهنگ اصطلاحات فلسفی، پزشكی، سیاسی و جامعه شناسی از این دست مراجع تخصصی علم به شمار می آیند.
مسئله كه برای ما در مرجعیت قرار دادن هر چیز یا شخصی مهم است آن كه دارای دانش و آگاهی به نسبت كامل و متقن و معتبری در آن مورد باشد تا به آسانی نیاز خود را برآورده سازیم. دیگر آن كه می كوشیم تا اطلاعات موردنیاز تخصصی خود را از منابع تخصصی در همان مورد به دست آوریم. بنابراین شناخت مراجع و جامعیت و اتقان و اعتبار آن از مؤلفه های اصلی مرجعیت است. از این فقدان هریك موجب می شود كه مرجع از اعتبار كافی و وافی برخوردار نشود و تا اندازه ای از مرجعیت بیفتد.
برای شناخت مفاهیم واژگانی قرآن مفردات راغب به عنوان مرجعی با این ویژگی ها و مؤلفه ها مرجع كاملی است و قرآن پژوهی نیست كه بدان مراجعه نكند. اما همین مرجع در بخشی كه تخصص آن به شمار می رود گاه ضعف دارد و ناتوان از پاسخگویی با مؤلفه های موردنظر است. از این رو ما هنگامی كه از مرجعیت آن سخن می گوییم از مرجعیت كامل و جامع بودن آن در همه زمینه ها و حتی در حوزه تخصصی آن نیستیم؛ زیرا كمال در حوزه های شناختی انسان به هیچ وجه معنا و مفهومی ندارد بلكه مراد كمال نسبی است.
بارها شده است كه در شناخت مفاهیم لفظی به این كتاب رجوع شده و با مفاهیم اصطلاحی روبه رو شده ایم. وقتی به سراغ مرجع لغوی می رویم انتظار نداریم كه آن را برپایه مفاهیم اصطلاح معنا كند و اگر چنین كاری شود آن را از باب استطراد می شماریم و حتی در اتقان و اعتبار آن تردید می كنیم. گاه دیده شده است كه راغب اصفهانی از همان آغاز معنایی را بیان می كند كه معنای لغوی و اصطلاحی قرآنی واژه نیست بلكه بیانگر اصطلاح كلامی واژه است. در این صورت نه تنها ما به پاسخ خود نرسیده ایم بلكه آن چه را كه یافته ایم از اعتبار برخوردار نیست. بنابراین از مرجع بودن چیزی و یا شخصی انتظار آن است كه در همان مورد پاسخگو بوده و به پرسش های ما پاسخ دهد.
دكتر علی شریعتی به عنوان یك جامعه شناس و حتی جامعه شناس دین از جایگاه ویژه ای برخوردار است و می توان از او به عنوان مرجع در این حوزه یاد كرد. تبیین های وی از دین برخاسته از حوزه تخصصی اوست. وقتی وی از دین می گوید به عنوان یك جامعه شناس با استفاده از داده های علمی سخن می گوید. از اعتبار خاصی برخوردار بوده و از آن بهره می بریم. هرچند كه جامعه به جهت تغییرات شتاب آلودش غیرقابل شناخت كامل است ولی در همان حوزه زمانی و مكانی این شناخت كه برپایه روش های علمی به دست آمده است داده ها و اطلاعات معتبری است كه می تواند وضعیت جامعه را در حوزه ای خاص مانند دین برای خواننده و پرسشگر به خوبی بنمایاند.
مشكل از آن جا آغاز می شود كه بخواهیم دكتر علی شریعتی جامعه شناس و یا جامعه شناس دین را به عنوان اسلام شناس مرجع قرار دهیم. اگر چنین شود نه تنها آن چه وی می گوید از اعتبار می افتد بلكه موجب می شود كه مرجعیت وی در همان حوزه تخصصی نیز خدشه دار شود. خواننده و مراجعه كننده به او و آثارش با این مشكل مواجه می شود كه اكنون آن چه دكتر بیان می دارد برپایه جامعه شناسی است یا اسلام شناسی كه بیرون از تخصص وی و دانش های اوست. خلط دو علم و دانش و ارائه تحلیل ها و تبیین ها بدون تعیین حوزه های آن می تواند موجبات سردرگمی خواننده و مراجعه كننده را فراهم آورد و تنازع و جدال هایی را برانگیزد كه برانگیخت.
در سال های اخیر كسانی خواستار تغییر و بازسازی در مرجعیت شدند. این گروه با توجه به تغییر درروش ها و حضور قوی مدرنیته در همه ابعاد زندگی براین نكته تأكید می ورزند كه مرجعیت پیشین دور از داده های علمی بوده است. مردم برای شناخت هر چیزی به داده های علمی ای نیاز دارند كه از جامعیت، اتقان و اعتبار خاصی برخوردار است. بنابراین بازسازی مرجعیت و نیز تبدیل و تغییر در آن امری نه تنها شایسته بلكه بایسته است. اگر علم مدرن مرجع شناخت درست و منبع حقیقت است و روش علمی برابر با دستیابی به حقیقت می باشد می بایست آن را به عنوان مرجع شناسایی و معرفی كرد و از مرجعیت مراجع پیشین كه از این خصوصیات برخوردار نمی باشند دست كشید. بنابراین كتب علم جدید به عنوان منابع درست شناخت و اشخاص عالم به این علوم تنها مراجع ذی صلاح به شمار آیند.
● مرجع سازی مدرن
از این رو دانشگاه های برخوردار از علم تجربی و روش های علم مدرن و دانشگاهیان تنها مرجع ذی صلاح در شناخت هر مسئله اجتماعی و فرهنگی و پزشكی وهر علم و دانش دیگری است. تلاش روشنفكران دهه شصت و هفتاد شمسی در ایران برای تغییر در مرجعیت و بازسازی آن با این زاویه دید و نگرش انجام شد و تا اندازه ای نیز موفقیت آمیز بوده است به طوری كه كتب و اشخاص دانشگاهی به عنوان مراجع ذی صلاح تا اندازه ای آن چنان مورد توجه و اهتمام قرارگرفتند كه حتی در حوزه های سیاسی و فرهنگی و دینی به عنوان مرجع ذی صلاح مطرح شدند.
به نظر می رسد نگرش افراطی در مرجعیت سازی نه تنها جامعه را در راه درست خود قرار نمی دهد بلكه موجبات بحران و به هم پاشی اجتماعی را فراهم آورده و اعتبار و جایگاه واقعی مرجعیت را مورد تهدید قرار می دهد.
● مرجع سازان قرآن
به نظر چنین می رسد كه در امر هدایت و راهنمایی در مسایل دینی و فرهنگی و اجتماعی قرآن مرجعیت را به كارشناسانی سپرده است كه از یك ویژگی خاص و مهمی برخوردار باشند. قرآن درباره مراجعه به كارشناسان در هنگامی كه انسان از موضوعی شناخت ندارد می فرماید: فاسئلوا اهل الذكر ان كنتم لا تعلمون اگر نمی دانید برای شناخت كسانی را مرجع قرار دهید كه اهل الذكر هستند. ذكر به معانی چندی در قرآن به كار رفته است كه می توان یاد كرد خدا را در همه آنها به عنوان وجه مشترك شناسایی و ردگیری كرد.
به این معنا كه چه مراد از ذكر، قرآن باشد و یا اهل بیت(ع) و یا مصادیق دیگر، در همه اینها آن چه به عنوان محور موردنظر و توجه است، خداست. بنابراین تنها كسانی از مرجعیت برخوردارند كه از خدا و اهل آن شمرده شوند. این مرجعیت در همه اموری است كه به مسئله راهنمایی و هدایت گری ارتباط دارد. از این رو با آن كه لاتعلمون همه مسایل را از جهتی شامل می شود ولی به جهت موضوع هدایت گری قرآن و دین و انتظاری كه از آن می رود می توان عمومیت آن را تخصیص به موارد هدایت گری كرد. به این معنا كه هر موردی كه ارتباط با مسئله هدایت انسان به زندگی سعادتمند دو جهان دارد اگر علم و دانشی ندارید به چنین كسانی مراجعه كنید كه از ویژگی اهل ذكر بودن برخوردارند.
خداوند در این آیه مرجعیت و اهل آن را مشخص می كند و به عنوان یك تكلیف و وظیفه خواستار رجوع به چنین مرجعیتی می شود. از مردم نمی خواهد كه برای شناخت بیماری و یا درمان بیماری و آفات گیاهی به چنین كارشناسانی رجوع شود ولی با این همه می توان این را از آیه دریافت كه در همان حالت و موضوع نیز اگر به كسانی كه خدا در فكرو عملشان محوریت دارد رجوع نمایند باز بهتر است. بنابراین هرچند كه اهل خدا بودن و خدا محور بودن برای هر امری كه نیازمند كارشناسی است لازم و ضروری نیست بلكه امری شایسته است. به این معنا كه اگر دو كارشناس و مرجع پزشكی وجود داشته باشد كه یكی از آنان از صفت اهل ذكر بودن برخوردار است بهتر است به او رجوع شود.
به هر حال قرآن مرجعیت را اینگونه بازسازی می كند و به نظر می رسد كه تغییر در مرجعیت كه از سوی برخی از روشنفكران دامن زده می شود نه تنها در راستای سعادت و كمال جامعه نیست بلكه موجبات دوری از آن و بلكه بحران را فراهم می آورد. بازسازی مرجعیت اگر نیاز و ضروری باشد می بایست با توجه به مؤلفه های پیش گفته و تأكیدات قرآن باشد.
منبع: روزنامه کیهان