روشن ضمیری اشو

اشو مدعی است که در سن 21 سالگی به اشراق و روشن‌ضمیری رسیده است ولی او تا سال 1971 یعنی چهل سالگی روشن‌ضمیر بودن خود را آشکار نکرد و پنهان نگه داشت.
چهارشنبه، 26 اسفند 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
روشن ضمیری اشو
روشن ضمیری اشو

 

نویسنده: محمدتقی فعالی





 
اشو مدعی است که در سن 21 سالگی به اشراق و روشن‌ضمیری رسیده است ولی او تا سال 1971 یعنی چهل سالگی روشن‌ضمیر بودن خود را آشکار نکرد و پنهان نگه داشت. (1)
روشن‌ضمیری از نظر اشو یعنی آنکه خودآگاهی شما از اندیشه‌ها، عواطف و احساسات رهایی پیدا کند و ذهن متوقف شده خالی و تهی گردد. او معتقد است روشن‌ضمیری یعنی بیدار و هشیار بودن و به دنبال عادات و غرایز زیستی رفتن. تمام هستی فرد روشن‌ضمیر آگاهی می‌شود، اما او از روشن‌ضمیری خود آگاهی ندارد. (2)
او می‌پندارد، روشن‌ضمیری یعنی آگاهی پیدا کردن از حقیقت خود، اینکه روح، بدن نیست، درون شما از نور است، ذهن به بدن تعلق دارد و ناب‌ترین بخش بدن است. اشو می‌گوید:
[برای روشن‌ضمیر شدن] فقط طبیعی باشید، آن‌طور که بتوانید در هماهنگی با هستی باقی بمانید. در آن صورت، شما می‌توانید در باران برقصید، شما می‌توانید در آفتاب برقصید و شما می‌توانید با درختان برقصید،... به جز این، هیچ روشن‌ضمیری‌ای وجود ندارد.
بگذارید آن را تعریف کنم: روشن‌ضمیری در هماهنگی بودن با هستی است. هماهنگ بودن با طبیعت - همان طبیعت چیزها - روشن‌ضمیری است. مخالف طبیعت بودن عذاب است و عذاب توسط خود شما آفریده شده است. هیچ کس دیگری مسئول آن نیست. (3)
اشو چندان در پی روشن شدن مفاهیم نیست، از جملات بالا چه نتایجی حاصل می‌شود؟ آیا طبیعت همان هستی است و هستی همان طبیعت اشیاء است و چیز دیگری نیست؟ آیا روشن‌ضمیری همین هماهنگ بودن با غرایز است یا رها شدن از این تخته بند تن و فرارفتن از این عالم طبع و نفس است؟ و بالاخره آنکه اگر قرار باشد که انسان سفری را برای قصد و هدفی انجام دهد، این حرکت نیازمند انجام دادن برخی از اعمال و دوری کردن از برخی اعمال دیگر است؛ هنگامی که حرکتی نمی‌کنید، دشواری نیست اما اگر قرار شد که حرکتی انجام شود، تلاش و دشواری در پی دارد و این همان عذابی است که اشو می‌گوید. البته اشو می‌خواهد در وضعیت خلأ، سکون و تهی بودن قرار گیرد و این اختلاف میان سلوک او و سلوک در آیین‌های عرفانی دیگر دیده می‌شود؛ در واقع او هدفی ندارد و قرار نیست که حتی برای روشن‌ضمیری نیز تلاش کند همین که شما طبیعی باشید همین روشن‌ضمیری است، حالا اگر نمی‌فهمید که روشن‌ضمیر هستید این هم طبیعی است!!
اینکه انسان با هستی هماهنگ شود، سخنی پذیرفتنی است اما راه و چگونگی این هماهنگی چیست و این هماهنگی چه ویژگی‌هایی دارد و از چه منازل و مقاماتی تشکیل شده است، پاسخی روشن ندارد. اگر همه سخن این باشد که‌ ای انسان برو و هر کاری که طبیعت تو اقتضا می‌کند انجام بده تا به روشن‌ضمیری برسی، چنین چیزی اثبات نشده است، مثلاً در میان انسان‌ها، کمتر کسانی به اندازه جانیان بالفطره پایبند به طبیعت خود هستند ولی آیا آنها به روشن‌ضمیری می‌رسند؟!
برای آنکه به نتیجه‌ی مطلوبی برسیم ابتدا می‌بایست به درستی روشن کنیم که انسان چگونه موجودی است و چه ویژگی‌هایی دارد، کمال مطلوب انسانی چیست و چگونه به دست می‌آید و هر یک از مفاهیم مطرح در بحث ما به چه معنا بیان می‌شود. این قصه چنان درازدامن است که از دایره بحث فعلی خارج است، تنها هدف این بود که این مسأله بیان شود که آیا جریان به همین سادگی است با طبیعت هماهنگ باش! و بعد به روشن‌ضمیری می‌رسی؟! اشو سپس ادامه می‌دهد:
بله، من لحظه‌های بسیاری را یافته‌ام که خود بزرگ‌تر از کائنات بوده‌ام - زیرا من می‌توانم ببینم که ستارگان دارند در من حرکت می‌کنند، طلوع خورشید در من روی می‌دهد، تمامی گل‌ها در من شکوفا می‌شوند. (4)
توصیف‌های اشو از وضعیت خود، پیش از آنکه به روشن‌ضمیری برسد حکایت از فردی می‌کند که خود را در اتاق زندانی کرده و تنهای تنها به تمرکز و مراقبه مشغول است، او تا حدودی هشیاری معمول را از دست داده است و سکوت یکی از اساسی‌ترین حالت‌های مورد نظر او است. کسی که هیچ آرزویی ندارد، بنابراین شیطانِ ذهنش هم به دنبال چیزی نمی‌رود تا او را به دنبال خود بکشاند. اشو می‌گوید:
آن وضعیت یک خلأ بود و خلأ انسان را به دیوانگی سوق می‌دهد. اما خلأ تنها در به سوی پروردگار است. این بدان معنا است که جز آنان که آماده دیوانه شدن هستند، هیچ‌کس دیگری به درک حضور حق نایل نمی‌شود. (5)
اینکه چرا اشوی با شهامت و عصیان‌گر، روشن‌ضمیری خود را تا سال 1971 مخفی نگه می‌دارد و علت آن را تنها ترس از ایجاد رنج و عذاب بیان می‌کند، در هاله‌ای از ابهام قرار دارد و قانع کننده نیست، چرا که او به هیچ‌وجه مراعات هیچ‌یک از قوانین و چهارچوب‌های عرفی را نمی‌کند، از عذاب هم ترسی ندارد، شاید از سال 1971 به یادش می‌افتد که روشن‌ضمیر هم بوده است؟!
نکته‌ی دیگر آن است که چرا و چگونه کسی که به این روشن‌ضمیری و تهی شدن و خلأ ذهن می‌رسد به تحصیل در رشته فلسفه‌ای که به نظر او پوچ و خیال‌بافی است ادامه می‌دهد و حتی پس از فوق لیسانس، نُه سال هم به تدریس در همان دانشگاهی می‌پردازد که به گفته‌ی خودش هیچ چیز ارزشمندی آموزش نمی‌داد و آموزش آن حماقت بود. (6) جوابی جز داشتن دغدغه‌ی نام و نان برای این سؤال نمی‌توان پیدا کرد. اما بعد او راه بهتری برای رسیدن به نام و نان پیدا کرد و البته هوشمندی خود را در آن راه هم نشان داد.

پی‌نوشت‌ها:

1. اوشو، خاطرات اوشو: و آن‌گاه نبودم، ترجمه سیروس سعدوندیان، ص 115، (پاورقی).
2. همان، ص 97-99.
3. همان، ص 100.
4. همان.
5. همان، ص 50.
6. اشو، آینده‌ی طلایی، ترجمه مرجان فرجی، ص 115.

منبع مقاله :
فعالی، محمدتقی؛ (1388)، نگرشی بر آراء و اندیشه‌های اشو، تهران: انتشارات عابد، چاپ اول.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.