مشتركات قرآن و نهج البلاغه(4)
نويسنده: سيّد جواد مصطفوي
23ـ هر كسي در گرو اعمال خويش است
«فَإِنَّكُمْ مُرْتَهَنُونَ بِما أَسْلَفْتُمْ وَ مَدينُونَ بِما قَدَّمْتُمْ؛ (خطبة 232) شما درگرو آنچه پيش فرستادهايد، ميباشيد و به خاطر آنها مجازات ميشويد.»
بيان:
شيخ توسي در بيان آية فوق ميفرمايد: «با هر انساني طبق آنچه عملش استحقاق دارد، معامله ميشود؛ اگر طاعت انجام داده است، پاداش ميبيند و اگر گناه كرده، مجازات ميشود و هيچكس به گناه ديگري موأخذه نميشود و همچنان كه گروگان نزد مرتهن[1] حبس ميشود تا آنچه لازم است، راهن[2] بپردازد و سپس گروگان آزاد ميشود، انسان هم در مقابل اعمالش محبوس است تا زماني كه معلوم شود آن اعمال را طوري كه لازم بوده، انجام داده است آن گاه خلاص ميشود وگرنه گرفتار ميگردد.»[3]
24ـ نعمتهاي خدا از اندازه خارج است
«وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها؛ (ابراهيم/ 34) و اگر بخواهيد نعمت خدا را بشماريد، نميتوانيد آن را شماره كنيد.»
و نيز در سورة نحل (آية 18) نعمتهاي بيشتري را متذكّر ميشود و سپس همين جمله را تكرار ميكند.
در ابتداي نهجالبلاغه مذكور است:
«وَلا يُحْصي نَعْماءَهٌ العادُّونَ؛ (خطبة 1) و شماره كنندگان، نعمتهاي او را شماره نتوانند كرد.»
25ـ خداوند بر انسان سختگيري نكرده است
«يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَ لا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ؛ (بقره/ 185) خدا براي شما آساني ميخواهد و مشقت و سختي نميخواهد»
«وَ ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ؛ (حج/ 78) خدا براي شما سختي و مشقتي در دين قرار نداده است.»
علي ـ عليه السّلام ـ در هنگام مراجعت از جنگ صفّين ضمن جوابي كه به مرد شامي داده است، ميفرمايد:
«اِنَّ اللهَ سُبْحانَهُ... كَلَّفَ يَسيراً وَ لَمْ يُكَلِّفْ عَسيراً؛ (حكمت 75) خداوند به كار آسان تكليف كرده و به كار دشوار دستور نداده است.»
26ـ تنها خردمندان پند ميپذيرند
«إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ؛ (رعد/ 4) همانا در آنچه ذكر شد، نشانهها و عبرتهايي براي گروه خردمندان است.»
در سورة روم بعد از آنكه براي كساني كه براي خدا شريك قرار ميدهند، مثالي ميزند، ميفرمايد:
«كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ؛ (روم/ 28) اين آيهها را براي گروهي كه خرد دارند، شرح ميدهيم.»
علي ـ عليه السّلام ـ در خطبهيي كه مزاياي اسلام را شرح ميدهد، ميفرمايد:
«فَجَعَلَهُ)الاسلام(... فَهْماً لِمَنْ عَقَل و لُبّاً لِمَنْ تَدَبَّرَ؛ (خطبه 105) دين اسلام باعث فهم است، براي كسي كه خرد خود را به كار اندازد و موجب عقل و خرد است، براي كسي كه تفكّر و انديشه نمايد.»
و بعد از آن راجع به مُردن ميفرمايد:
«فَكَفي واعِظاً بِمَوتي؛ (خطبة 230) و مرگ براي پند دادن خردمند، كافي است.»
27ـ مرگ ميرسد و انسان در غفلت است
علي ـ عليه السّلام ـ بعد از آنكه بندگان خدا را از فريب شيطان و انجام گناه به اميد توبه برحذر ميدارد، ميفرمايد:
«وَالشَّيْطانُ مٌوَكَّلٌ بِهِ... حَتْي تَهْجٌمَ مَنِيَّتُهُ عَلَيْهِ اَغْفَلَ ما يَكُونُ عَنْها؛ (خطبة 63) تا اينكه ناگاه مرگ بر او حمله كند در حالتي كه از آن بسيار غافل باشد.»
28ـ فرار از جهاد، سودي ندارد
«قُلْ لَنْ يَنْفَعَكُمُ الْفِرارُ إِنْ فَرَرْتُمْ مِنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ وَ إِذاً لا تُمَتَّعُونَ إِلاَّ قَلِيلاً قُلْ مَنْ ذَا الَّذِي يَعْصِمُكُمْ مِنَ اللَّهِ إِنْ أَرادَ بِكُمْ سُوءاً أَوْ أَرادَ بِكُمْ رَحْمَةً؛ (احزاب/ 16 و 17) بگو اگر از مردن يا كشته شدن فرار كنيد، فرار كردن سودتان ندهد و در اين صورت جز مدّت كمي برخوردار نخواهيد شد. بگو كيست كه شما را در برابر خدا، اگر محنتي و يا رحمتي برايتان بخواهد، نگه ميدارد؟»
علي ـ عليه السّلام ـ ضمن كلامي كه اصحابش را به جهاد ترغيب ميكند، ميفرمايد:
«وَ أَيْمُ اللهِ لَئِنْ فَرَرْتُمْ مَنْ سَيْفِ الْعاجِلَةِ لا تِسْلمُوا مِنْ سَيْفِ الْاخِرَةِ... إِنَّ فيِ الْفِرارِ مَوْجِدَةَ اللهِ وَ الذُّلَّ اللاّزِمَ وِ الْعارَ الْباقِيَ وَ إِنَّ الْفارَّ لَغَيْرُ مَزيدٍ في عُمْرِهِ وَ لا مَحْجُوزٍ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ يَوْمِهِ؛ (خطبة 124) سوگند به خدا اگر از شمشير دنيا فرار كنيد از شمشير آخرت به سلامت نميمانيد... همانا فرار از جنگ سبب خشم خدا و ذلت و بيچارگي و ننگ هميشگي است و به عمر فرار كننده افزوده نميشود و فرار مانع از مرگش نميگردد.»
29ـ در خرج كردن، ميانه روي كنيد
«وَ الَّذِينَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَ لَمْ يَقْتُرُوا وَ كانَ بَيْنَ ذلِكَ قَواماً؛ (فرقان/67) و كساني هستند كه چون خرج كنند، اسراف نكنند و بخل نورزند و ميان اين دو معتدل باشند.»
«كُنْ سَمْحاً وَ لا تَكُنْ مُبَذِّراً وَ كُنْ مُقَدِّراً وَ لا تِكُنْ مُقَتِّراً؛ (حكمت 32) بخشنده باش ولي نه به حد اسراف و ميانه رو باش و سختگير مباش.»
30ـ رخسار و گفتار انسان بر ضميرش گواهي ميدهد
«فَلَعَرَفْتَهُمْ بِسِيماهُمْ وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فِي لَحْنِ الْقَوْلِ؛ (محمّد/30) آنها را به وجناتشان شناختي و آهنگ گفتارشان ميتوان بشناسي.»
«ما اَضْمَرَ أَحَدٌ شَيْئاً اِلاّ ظَهَرَ في فَلَتاتِ لِسانِهِ وَ صَفَحاتِ وَجْهِهِ؛ (حكمت 25) كسي چيزي را در دل پنهان نميكند مگر آنكه در سخنان بيانديشه و پردههاي رخسارش هويدا ميگردد.»
31ـ در راه خدا از سرزنش باك نداشته باش
«فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ؛ (مائده/54) در راه خدا كارزار كنند و از ملامت ملامتگران نهراسند.»
علي ـ عليه السّلام ـ به پسر ارجمندش امام حسن ـ عليه السّلام ـ مينويسد:
«وَ جاهِدْ فيِ اللهِ حَقَّ جِهادِهِ وَ لا تِأْخُذْكَ فيِ اللهِ لَوْمَةَ لائِمٍ؛ (نامه 31) در راه خدا جهاد كن، جهادي كه شايستة اوست و در راه خدا از سرزنش ملامتگر باك نداشته باش.»
32ـ منّت گذاشتن، احسان را باطل ميكند
در نامهيي كه علي ـ عليه السّلام ـ به مالك اشتر نوشته، تذكّر داده است:
«وَ إِيّاكَ وَالْمَنَّ عَلي رَعِيَّتِكَ بِاِحْسانِكَ... فَإِنَّ الْمَنَّ يُبّطِلُ الْاِحْسانَ... ؛(نامة 53) بپرهيز از اينكه به احساني كه ميكني به رعيتت منّتگذاري... زيرا منّت گذاشتن احسان را باطل ميكند.»
33ـ دليل زنده شدن پس از مرگ
«وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلاً وَ نَسِيَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ يُحْيِ الْعِظامَ وَ هِيَ رَمِيمٌ؟ قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ؛ (يس/78 و 79) براي ما مثلي ميزند در حالي كه خلقت خويش را از ياد برده است؛ ميگويد چه كسي استخوانهاي پوسيده را زنده ميكند، بگو: همان كه دفعة اول آن را ايجاد كرده است، زندهاش ميكند.»
«وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَنْكَرَ النَّشْأَةِ الْاُخْري وَ هُوَ يَرَي النَّشْأَةَ الْأُولي؛ (حكمت 121) و شگفت دارم از كسي كه خلقت ديگر را انكار ميكند و حال آنكه خلقت اوّل را ميبيند.»
بيان:
خداوند در ابتدا انسان را از كتم عدم بوجود ميآورد و پس از آنكه مدّتي زندگي كرد، بدن ظاهريش را معدوم ميكند و از بين ميبرد. بار دوم طبق قانون معاد جسماني، او را زنده ميكند و به ظاهر زندگي اول برميگرداند. اگر انسان خلقت اول خويش را از ياد ببرد و نسبت به آن غافل باشد، زنده شدن پس از مرگ را مستبعد ميشمرد و بلكه منكر ميشود و ميگويد چگونه ممكن است استخوانهاي پوسيده و بدن خاك شده انسان زنده شود و به حالت اوّل برگردد؟
قرآن مجيد، اين اشكال را نقل ميكند و جوابش را كه همان تذكّر به خلقت اول است، بيان ميكند. چگونه ممكن است انسان متذكّر باشد كه قدرتي خارج از تصوّر انسان به ايجاد معدوم صرف، تعلّق گرفت و انساني ايجاد كرد و اكنون همان قدرت از ايجاد دوبارة آن عاجز باشد، در صورتي كه از بديهيات اوليه به شمار ميرود: «چونكه صد آمد نود هم پيش ماست»و خلقت دوباره به مراتب آسانتر از خلقت اول است. البته اين سنجش و قياس نسبت به قدرت محدود مخلوق و ممكن است كه خلقت دوم را آسانتر نام مينهد وگرنه نسبت به قدرت نامحدود و بيپايان ذات باري آسان و آسانتر معني ندارد و به ملاحظة همين سنجش و قياس است كه قرآن مجيد در آية ديگري كلمه «أهون»به كار برده و فرموده است:
«وَ هُوَ الَّذِي يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَيْهِ ؛ (روم/ 27) اوست كه مخلوق را ايجاد كرده و سپس آن را برميگرداند و برگردانيدن براي او آسانتر است.»
34ـ اگر خدا دست انسان را نگيرد، به گناه ميگرايد
«إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّي؛ (يوسف/53) همانا ضمير انساني پيوسته به گناه فرمان ميدهد مگر آن كه پروردگارم رحم كند.»
علي ـ عليه السّلام ـ نيز به نمايندة خويش ـ مالك اشتر ـ طي نامهيي امر ميفرمايد:
«وَ أَمَرَهُ أَنْ يَكْسِرَ نَفْسَهُ عِنْدَ الشَّهَواتِ وَ يَزْعَمَها عِنْدَ الْجَمَعاتِ فَإِنَّ النَّفْسَ أَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاّ ما رَحِمَ اللهُ؛ (نامه 53) هنگام شهوات، نفس خود را فرو نشان و هنگام سركشيها بازش دار زيرا نفس به گناه فرمان ميدهد مگر آن را كه خدا رحم كند.»
35ـ اوّلين سفارش پدر به پسر، نهي از شرك است
«وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لاِبْنِهِ وَ هُوَ يَعِظُهُ يا بُنَيَّ لا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ؛ (لقمان/12) و آن دم كه لقمان به پسر خويش كه پندش ميداد، گفت: پسركم به خدا شرك نياور كه شرك ستمي بزرگ است.»
علي ـ عليه السّلام ـ هنگامي كه از ضربت شمشير ابن ملجم ملعون در بستر خوابيده بود و اندكي بعد بدرود حيات گفت، به فرزندانش املا فرمود:
«وَصِيَّتي لَكُمْ أَنْ لا تُشْرِكُوا بِاللهِ شَيْئاً؛ (نامه 23) سفارش من به شما اين است كه چيزي را شريك خدا نسازيد.»
و نيز در خطابهيي كه در همان حال احتضار بيان مينمود، فرموده است:
«أَمَّا وّصِيَّتي فّاللهُ لا تُشّرِكُوا بِهِ شَيْئاً؛ (خطبة 149) اما سفارش من به شما درباره خدا است كه چيزي را شريك او قرار ندهيد.»
پی نوشت:
[1]. مرتهن: وام دهنده.
[2]. راهن: وام گيرنده.
[3]. تبيان في تفسير القرآن، شيخ توسي، ج 9، ص 409.