بررسی هدف زندگی و شادی از دیدگاه اشو (2)

غور در بیکرانه آیات و روایات نگاه زیبائی نسبت به مسأله‌ی شادی و سرور به ما می‌دهد. در صحیفه‌ی آسمانی در این رابطه حداقل دو واژه قابل جستجو است: یکی فرح و دیگری سرور. (واژه‌ی بهجت ارتباطی به انسان ندارد.)
دوشنبه، 9 فروردين 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
بررسی هدف زندگی و شادی از دیدگاه اشو (2)
بررسی هدف زندگی و شادی از دیدگاه اشو (2)

 

نویسنده: محمدتقی فعّالی





 

نکته‌ی دوم: جایگاه شادی از نظر اسلام

غور در بیکرانه آیات و روایات نگاه زیبائی نسبت به مسأله‌ی شادی و سرور به ما می‌دهد. در صحیفه‌ی آسمانی در این رابطه حداقل دو واژه قابل جستجو است: یکی فرح و دیگری سرور. (واژه‌ی بهجت ارتباطی به انسان ندارد.)

الف)‌ فرح

در قرآن مجید آیات متعددی درباره‌ی فرح وجود دارد، می‌توان آنها را به دو دسته‌ی کلی تقسیم نمود. دسته‌ی اول، آیاتی است که از حالت فرح معنای منفی به دست می‌دهند. یکی از این آیات، ناظر به سنت «استدراج» می‌باشد. وضعیت روحی و روانی بعضی انسان‌ها از این قرار است که هرگاه در سختی و دشواری قرار می‌گیرند به حالت التماس و تضرع می‌افتند اما آنگاه که آن حادثه تلخ گذشت و غفلت وجود آنها را فراگرفته سنگدل می‌شوند. خداوند می‌فرماید: در این هنگام من نعمت‌های دنیوی را به سوی آنها روانه می‌کنم. چیزهایی نظیر ثروت، اولاد، تندرستی، رفاه، امنیت و توانمندی تا اینکه به آنها حالت مستی دست دهد و وجودشان از «شادمانی دنیوی» لبریز گردد. چنین وضعیتی را قرآن حالت استدراج می‌نامد یعنی به تدریج و آهسته آهسته در مرداب بیشتر غرق می‌شوند. خداوند می‌فرماید: درست در همین لحظه که به داشته‌های خود دل خوش داشته‌اند آنها را می‌گیرم و وضعیت آنها را کاملاً دگرگون می‌کنم، روز آنها شب و شب آنها تیره و تیرگی آنها فزونی می‌یابد تا اینکه به ناگاه تمامی داشته‌هایشان که با آن شاد و خوش بودند از بین رفته به ناخوشی، غم و حسرت بدل می‌گردد. (19) مطلب مذکور در این آیه قابل مشاهده است:
فَلَمَّا نَسُوا مَاذُكِّرُوا بِهِ فَتَحْنَا عَلَیْهِمْ أَبْوَابَ كُلِّ شَیْ‏ءٍ حَتَّى‏ إِذَا فَرِحُوا بِمَا أُوتُوا أَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً (20)؛ پس چون آنچه به آنها تذکر داده شد همه را فراموش نمودند ما هم ابواب هر نعمت را به روی آنها گشودیم تا به نعمتی که به آنها داده شد شادمان و مغرور شدند پس ناگاه آنها را گرفتیم.
پیداست که در این آیه، فرح، ارزش منفی دارد.
آیه‌ی دیگر یکی از مصادیق آیه‌ی سابق را نشان می‌دهد، قارون از قوم موسی (علیه‌السلام) است و دارای گنج‌ها و توانمندی‌های فراوان بود اما در کنار داشته‌های خویش حالت تکبر، ظلم و استقلال‌طلبی داشت. او به پول‌ها، ثروت‌ها، قدرت‌ها و دانش خود می‌نازید و به آنها اعتماد وافر داشت و بر این اساس به تعبیر قرآن حالت شادی، سرور و «فرح» داشت اما مخاطب این تعبیر قرار گرفت که این‌گونه شاد نباش زیرا «إِنَّ اللَّهَ لاَ یُحِبُّ الْفَرِحِینَ» (21)؛ «خدا هرگز مردم پرغرور و نشاط را دوست نمی‌دارد».
فرح به معنای حالت شادمانی است که از دنیا و زخارف آن به دست آید. کسی که تعلق و وابستگی شدید به دنیا دارد و آخرت را فراموش کرده است حالت فرح پیدا می‌کند (22)؛ لذا معمولاً این وضعیت روحی با حالت تکبر، عجب و فخرفروشی قرین است. (23)
وَلاَ تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ وَاللَّهُ لاَ یُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ (24)، به آنچه به شما رسد دل‌شاد نگردید و خدا دوست‌دار هیچ متکبر خودستایی نیست.
لطیفه‌ای که در آیه، مربوط به قارون وجود دارد اینکه قرآن در ادامه او را ترغیب به برگزیدن آخرت می‌کند در عین حال که به او توصیه می‌کند دنیا را هم فراموش نکند. یعنی دیدگاه قرآن چیزی میان دنیا و آخرت است، قرآن به دنیاگرایی افراطی معتقد نیست، از سویی دیگر آخرت‌گرایی تفریطی را هم مجاز نمی‌داند بلکه معتقد به تعادل و توازن بوده، جمع میان دنیا و آخرت می‌کند و از انسان می‌خواهد «دنیایی در جهت» داشته باشد. یعنی دنیای خویش را فراموش نکرده بلکه از آن برای ابدیت خویش بهره برگیرد و آبادانی این جهان را در راستای حیات ابدی خود قرار دهد. تعبیر زیبای قرآن چنین است:
وَأَحْسِن كَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْكَ (25)؛ و تا توانی (به خلق) نیکی کن چنانکه خدا به تو نیکویی و احسان کرده.
خدا از قارون و قارونیان می‌خواهد همانند او باشند. خدا داشته‌های بی‌پایانی دارد اما هرگز آنها را برای خود نگه نمی‌دارد؛ بلکه به دیگران می‌دهد. اگر خدا شاد باشد، شادیش در عطای اوست. خدا از آدمی می‌خواهد این‌گونه باشد. شادی واقعی انسان در جمع‌آوری و نگهداری مال نیست، بلکه در بخشیدن آن است. ثروت واقعی چیزی نیست که به دست آورده‌ایم و آن را برای خود نگه داشته‌ایم، بلکه چیزی است که به دیگران داده‌ایم و بخشیده‌ایم. شادی واقعی، بخشیدن است نه نگه داشتن. اگر آدمی می‌دانست در بخشش چه لذت و شادمانی نهفته است هرگز چیزی را برای خودش نگه نمی‌داشت. سرّ آن این است که انسان با بخشش همانند خدا می‌شود، چه زیباست این سخن امیرمؤمنان (علیه‌السلام) که فرمود: (26) «کسی شاد می‌شود که دیگران را شاد کند».
آیه‌ی دیگری که در دسته‌ی اول قرار می‌گیرد مربوط به کسانی است که به رفتار زشت خویش دل خوش داشته‌اند و دوست دارند مورد ستایش قرار گیرند اما نسبت به صفات مثبتی که در آنها نیست:
لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَفْرَحُونَ بِمَا أَتَوْا وَیُحِبُّونَ أَن یُحْمَدُوا بِمَا لَمْ یَفْعَلُوا فَلاَ تَحْسَبَنَّهُم بِمَفَازَةٍ مِنَ الْعَذَابِ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ (27)؛ ‌ای پیغمبر مپندار آنان که به کردار زشت خود شادمانند و دوست دارند که مردم به اوصاف پسندیده‌ای که هیچ در آنها وجود ندارد، آنها را ستایش کنند؛ البته گمان مدار که از عذاب خدا رهایی دارند که آنها را عذاب دردناک خواهد بود.
در آیه‌ی مزبور حالت شادی یا از چیزهایی است که واقعاً ندارند و توهمِ داشتن آن را دارند یا اینکه از رفتاری است که واقعاً زشت و ناپسند است. قرآن این‌گونه شادمانی‌ها را مثبت نمی‌داند و آن را شایسته‌ی انسان الهی و آسمانی تلقی نمی‌کند.
قرآن کرم در آیه‌ای دیگر به وضعیت روحی - روانی انسان‌ها اشاره می‌کند. اگر به انسان بعد از محنت و شدت و سختی نعمتی داده شود، در این صورت حالت روحی خاصی پیدا می‌کند. زبان حال او این است که سختی‌ها رفت و اکنون زمانه‌ی شادی است در حالی که ممکن است این وضعیت، «ابتلاء» باشد. لذا صرف رفاه بعد از شدت، شادی‌آور نیست بلکه حالت شادمانی باید سمت و سوی الهی و آسمانی داشته باشد: «وَلَئِنْ أَذَقْنَاهُ نَعْمَاءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّیِّئَاتُ عَنِّی إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ» (28)؛ «و اگر آدمی را به نعمتی پس از محنتی رسانیم گوید: که دیگر روزگار زحمت و رنج من سرآمده سرگرم شادمانی و مفاخرت گردد».
از مجموع آیاتی که در دسته‌ی اول قرار گرفتند به دست می‌آید که حالت شادی و سرور به صورت طبیعی در انسان‌ها یافت می‌شود، رهیافت عادی انسان‌ها این است که هرگاه به داشته‌ای یا امکاناتی دست می‌یابد حالت فرح و لذت پیدا می‌کند. از نظر قرآن این‌گونه شادی‌ها هیچ ارزش نداشته بلکه ممکن است «استدراج» یا «ابتلاء» باشد، از سوی دیگر کسانی که این گونه شاد می‌شوند از محبت خدا دورند و خداوند آنها را دوست ندارد. لذا هرگونه شادمانی که از دنیا بوده یا نتیجه‌ی کردار زشت آدمی باشد یا بر اثر نگاه استقلالی به اسباب دنیوی باشد از نظر خداوند مردود است و فاقد ارزش خواهد بود.
در رابطه با شادی که از نظر اشو هدف نهایی زندگی تلقی می‌شود به کلماتی آسمانی از امیرمؤمنان (علیه‌السلام) می‌رسیم که گویا اشو مخاطب ایشان بوده است. حضرت علی (علیه‌السلام) در یکی از نامه‌ها چنین فرمود: (29)
فَانّ المَرْءَ لَیَفْرَحَ بِالشَّیءِ الّذِی لَمْ یَکُن لْیَفُوتُه وَ یَحْزَنُ عَلَی الشَّیءِ الَّذیِ لَمْ یَکُنْ لَیُصیِبَهُ، فَلَا یَکُن أفضَل مَا نِلْتَ فِی نَفْسِکَ مِنْ دُنیاک بُلوغُ لَذَّه اَو شَفاءُ غَیظٍ وَ کَمَن إطفَاءُ باطِلِ اَوْ إحْیاءَ حَقِّ وَلْیَکُن سُرُورکَ بِمَا قَدَّمَتْ وَاسَفُک عَلی مَا خَلَّفَت وَ هَمُّکَ فِیمَا بَعَد المَوْتِ، همانا آدمی برای دست یافتن به چیزی شاد می‌شود که خواه و ناخواه به او می‌رسید و برای دست نیافتن به چیزی اندوهگین می‌شود که هیچگاه به او نمی‌رسید. بنابراین، نکند بالاترین هدف تو در این دنیا رسیدن به لذتی یا فرونشاندن خشمی [از طریق انتقام] باشد. بلکه باید هدفت خاموش کردن باطلی یا زنده کردن حقی باشد و باید شادی تو به خاطر آن چیزی باشد که پیشاپیش [به سرای آخرت] فرستاده‌ای و اندوهت برای آن چیزی باشد که به جا گذاشته‌ای و همه‌ی اهتمامت آنچه پس از مرگ است باشد.
دسته‌ی دوم، آیاتی است که به شادی مثبت اشاره می‌کند. آنگاه که خداوند کتاب خویش را فروفرستاد بعضی از این کتاب خرسند شدند و شادمانی وجودشان را فراگرفت: «یَفْرَحُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْكَ» (30)؛ «آنها به سبب قرآن که بر تو نازل شد خوشحال شدند». همچنین در آیه‌ای دیگر یکی از ویژگی‌های متقین را این می‌داند که به فضل الهی دل خوش داشته و از بشارت‌های آسمانی شادمان می‌گردند: «فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ» (31)؛ «آنان به سبب فضل و رحمت خداوند شادمانند». از این آیات به روشنی به دست می‌آید که شادمانی در پاره‌ای از موارد مثبت و ارزشمند تلقی می‌شود. شادمانی از دنیا مطلوب نیست اما اگر شادی و خوشحالی جهت آسمانی و انسانی به خود گیرد می‌تواند ارزشمند بوده، الهی محسوب گردد.
بر این اساس می‌توان گفت شادمانی دو گونه است: شادمانی زشت و شادمانی زیبا، شادمانی منفی و شادمانی مثبت و شادمانی سیاه و شادمانی سفید. شادی یکی از حالت‌های روحی و روانی انسان است و به خودی خود بی‌رنگ است. اگر این حالت رنگ دنیا بگیرد سیاه می‌شود و قلب آدمی را از نور تهی می‌کند اما اگر این حالت رنگ آسمانی و رنگ خدا به خود بگیرد شادی سفید و مثبت در اختیار انسان است و می‌توان با آن در این دنیا زندگی زیبا ساخت در عین حال از حیات ابدی هم دور نگردید. قرآن تعبیر دیگری داشته و می‌گوید شادی‌ها دو دسته‌اند: شادی‌های حق و شادی‌های غیر حق. تمام آیاتی که شادی را پدیده‌ای منفی لحاظ می‌کنند، نوع دوم است اما اگر خرسندی و شادمانی براساس حق و در جهت حق باشد خدا آن را می‌پسندد و برای انسان مفید و سودمند می‌داند: «ذلِكُم بِمَا كُنتُمْ تَفْرَحُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ»؛ «این قهر و عذاب شما کافران را بدین سبب است که در دنیا از پی تفریح باطل بودید».
شادی بی‌ارزش و سیاه محصول دنیاست. اگر انسان در این جهان بتواند از داشته‌های دنیوی حالت سرور و شعف پیدا کند، این شادی پایدار و واقعی نیست بلکه حالتی است که به زودی از بین خواهد رفت و جای خود را به اندوه و حسرت خواهد داد و هرگز نمی‌تواند به عمق وجود انسان دست یابد، ژرفای وجود آدمی و لایه‌های عمیق روح انسان فقط با خدا شاد می‌شود. جالب است به توصیفی که حضرت امیر (علیه‌السلام) درباره‌ی دنیا می‌کند نظری عمیق اندازیم و به نتیجه‌گیری امام (علیه‌السلام) نیک توجه کنیم: «دنیا منزلگاهی است برای کوچ کردن، نه منزلی برای همیشه ماندن، دنیا خود را با غرور زینت داده و با زینت و زیبایی می‌فریبد. خانه‌ای است که نزد خدا بی‌مقدار است؛ زیرا که حلال آن با حرام و خوبی آن با بدی و زندگی در آن با مرگ و شیرینی آن با تلخی‌ها درآمیخته است. خداوند آن را برای دوستانش انتخاب نکرد و در بخشیدن آن به دشمنانش دریغ نفرمود. خیر دنیا اندک و شرّ آن آماده و فراهم آمده‌اش پراکنده و آن غارت شده و آبادانی آن رو به ویرانی نهاده است. چه ارزشی دارد خانه‌ای که پایه‌های آن در حال فروریختن و عمر آن چون زاد و توشه پایان می‌پذیرد؟ و چه شادی دارد زندگانی که چونان مدت سفر به آخرت می‌رسد؟». (32)

ب) سرور

واژه‌ی سرور در قرآن موارد اندکی دارد. در آیه‌ای از سوره‌ی دهر به این نکته اشاره شده است که ابرار در قیامت مقام بالایی دارند. ابرار کسانی هستند که به پیمان خود پایبندند، از آخرت در دل خویش هراس دارند و اهل اخلاص می‌باشند. آنها در قیامت به آفت و شرّی مبتلا نمی‌شوند و خداوند با آنها با سرور، بهجت و شادمانی مواجه می‌شود. (33) لذا سرور و شادی آنها با لقاء حق است. «وَلَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَسُرُوراً» (34)؛ «و به آنها روی خندان و دل شادان عطا نمود».
قرآن شریف در موردی دو گونه سرور را در برابر هم قرار داده است: سرور اهل ایمان و سرور دنیاپرستان. کسانی که کتاب عمل آنها در روز حساب به دست راست آنها گذارده می‌شود بدین معنا که آنها در راه بهشتند، حساب آنها سهل و آسان است و آنها با حالت سرور به اهلشان رجوع می‌کنند: «وَیَنقَلِبُ إِلَى‏ أَهْلِهِ مَسْرُوراً» (35)؛ «و او به سوی خویشانش مسرور خواهد رفت». نکته‌ی ظریف در این آیه، واژه‌ی «اهل» است. مراد از اهل همان اموری است که خداوند برای آنها در بهشت آماده کرده است (36) یعنی حور، غلمان، شراب پاک و تمام خواسته‌ها. لذا چون انسان اهل آسمان است اهل او هم آسمانیان هستند، لذا انسان‌ها تنها اهل جهان دیگرند و بهشتیان اهل واقعی انسان‌هایند و جهنم برای انسان نااهل است و اموری که در این جهان انسان را به سمت دوزخ پیش برد برای آدمی نااهل محسوب می‌شود.
قرآن بلافاصله به سرور سیاه و منفی اشاره می‌کند. کسانی که کتاب عملشان پشت سر آنهاست در صحنه‌ی قیامت فریاد واحسرتا! سر می‌هند، به سمت دوزخ روان می‌شوند. قرآن کریم به ویژگی‌های آنان اشاره می‌کند. اولین ویژگی دوزخیان این است که در دنیا با اهلشان مسرور بودند: «إِنَّهُ كَانَ فِی أَهْلِهِ مَسْرُوراً» (37)؛ «که او میان کسانش بسیار مسرور بود». این‌ها اهل دنیا هستند و اهل آنها هم از دنیاست لذا اهلیت و مناسبتی با نور و بهشت ندارند. دنیا نزد آنها فرحناک است، دل‌هایشان مجذوب شده است و بصیرت خویش را از دست داده‌اند، سرور آنها دنیوی است و سرور و شادمانی دنیوی حزنی اخروی برای آنها در پی آورده است. نکته ظریف اینکه «سرور» و «سرّ» از یک ریشه‌اند، تو گویی سرور واقعی در سرّ و ضمیر انسانی جای دارد که تنها با دستیابی به سرّ خلقت حاصل آید.
از مجموع آیات و احادیث پیش گفته این نتیجه به دست می‌آید که شادی و خرسندی دو گونه است؛ شادی مثبت، سازنده، با ارزش، نورانی و سفید یعنی انبساط خاطری که در راه رضایت خدا و دوری از دنیا باشد. یکی از بهترین نمونه‌های آن شادمانی، بخشندگی است؛ چنانکه اگر انسانی غم دیگران را به دوش بگیرد و به جان بخرد و کاری کند تا دل آنها شاد شود او بهترین روش را برای شاد کردن خویش برگزیده است. اما شادمانی نوع دیگری هم دارد و آن شادی منفی، مضر، بی‌ارزش، تاریک و سیاه است یعنی لذتی که انسان با وابستگی و دلبستگی به دنیا حاصل می‌کند. شادمانی دنیوی سیاه است و شادمانی الهی روشن و دقیقاً به همین دلیل است که مؤمن باید خوشرو باشد زیرا که او شادی درونی دیگران را هدف گرفته است. مؤمن گامی از خودیت بیرون گذارده انانیت خویش را در آستانه‌ی رضایت حق سر می‌بُرد، او با خوش‌رویی، تبسم و لبخند، شادانی را به دیگران هدیه می‌دهد و خود نیز از این رهگذر به شادی واقعی می‌رسد «هر کسی به فریاد برادر غم‌زده و تنگدستش برسد و اندوهش را بزداید، بخاطر این کار، نزد خداوند هفتاد و دو رحمت الهی منظور شود که یکی از آنها در همین دنیا برای بهبودی معیشتش به او دهند و شاد شود و بقیه برای قیامتش ذخیره شود». (38)
به مسأله‌ی شادی از دیدگاه قرآن و اسلام از زاویه‌ی دیگری هم می‌توان نگریست. شاد بودن یکی از نیازهای اساسی انسان است و هرگز دین با آن مخالفتی ندارد. اگر هم مخالفتی باشد نسبت به بعضی از مصداق‌ها و انواع شادیهاست.
اگر این پرسش مهم را پیش روی اسلام قرار دهیم که آیا انسان باید در دنیا جدی باشد یا خوش‌گذران؟ پاسخ اسلام گزینه‌ی اول است. در قرآن آیات متعددی است که به ما می‌گویند خلقت آسمان‌ها و زمین بیهوده نیست، (39) خداوند آسمان‌ها و زمین را به منظور بازی (لعب) نیافرید، (40) خداوند حق است و آفرینش آسمان‌ها و زمین از سوی او بر حق است، (41) از سوی دیگر خداوند انسان‌ها را مخاطب قرار می‌دهد و به آنها می‌گوید خلقت شما هم بیهوده نیست. (42)
براساس جهان‌بینی قرآنی، آفرینش جهان و نیز خلقت انسان بیهوده نیست؛ جهان دارای هدفی است و انسان نیز هدفمند است. اگر انسان به صحنه‌ی دنیا آمده است تا به هدف و غایتی دست یابد، باید از تمام توان و نیروی خویش بهره گیرد و از تمامی شرایطی که در این جهان در اختیار اوست کمال بهره را ببرد تا خود را به هدف نهایی و شایسته نزدیک و نزدیک‌تر کند. نیل به این هدف تنها با جدیت و استفاده از تمامی امکانات و پشتکار فراوان ممکن و میسور است،‌ لذا انسان موفق در این جهان، انسانی هدفمند است و انسان هدفمند، انسانی جدی.
این امر بدین معناست که انسان مؤمن هرگز به دنبال بیهودگی، خوش‌گذرانی و هرزگی نیست. جدیت هرگز به معنای عبوس بودن، تندخو بودن و ترشرو بودن نیست، چنانکه جدیت نقطه مقابل شوخ‌طبعی و خوشرویی هم نیست. انسان مؤمن می‌کوشد در عین حالی که کاملاً جدی است؛ خوش برخورد، خوش مشرب، شوخ طبع و بزله‌گو باشد، او هرگز نشاط و شادمانی را نفی نمی‌کند. البته تعیین و تشخیص میان بیهودگی و شوخ‌طبعی دشوار است. سالک مؤمن هرگز افسرده نیست، رخوت، کسالت، بی‌حالی، بی‌نشاطی و سردمزاجی با ایمان سر سازش ندارد. لازمه‌ی ایمان طراوت و نشاط است. انسان مؤمن پرتحرک، پویا و پرتلاش است. روح مؤمن هرگز احساس یأس، ناکامی، شکست و نارضایتی نمی‌کند، او خود را همیشه در محضر خداوند رحیم و سبب‌ساز می‌داند و اگر در موردی از جانب او سبب‌سوزی صورت گرفت از آن یأس به دل نمی‌گیرد؛ زیرا یقین دارد در عمق این ناکامی و در باطن این سبب‌سوزی، شرایطی بهتر و سبب‌سازی بالاتری در انتظار اوست. سختی‌ها برای او رنج‌آور نیست، او شادمانی را با شدائد به صورت زیبایی در آمیخته است چونانکه مادر باردار با تحمل سختی‌ها شادی و نشاط خویش را از کف نمی‌دهد. بنابراین دین از انسان مؤمن جدیت، پشتکار، تلاش، پویایی، نشاط، سرزندگی، کام‌یابی و رضایت می‌خواهد. دین از انسان سرد و بی‌روح، انسانی متعالی و پرنشاط می‌سازد. سخت‌کوشی و نشاط از ویژگی‌های انسان مؤمن است. اگر در دین مخالفتی باشد تنها با برخی از مصادیق شادی است که در واقع چیزی جز هرزگی و لودگی نیست.

ادامه دارد...

پی‌نوشت‌ها:

19. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 7، ص 91.
20. انعام: 44.
21. قصص: 76.
22. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 16، ص 76؛ راغب اصفهانی، مفردات، ص 375.
23. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 19، ص 167.
24. حدید: 23.
25. قصص: 77.
26. نهج‌البلاغه، حکمت 257.
27. آل عمران: 188.
28. هود: 10.
29. نهج‌البلاغه، نامه 66.
30. رعد: 36.
31. آل عمران: 170.
32. نهج‌البلاغه، خطبه 113.
33. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 20، ص 218.
34. دهر: 11.
35. انشقاق: 9.
36. سید محمدحسین طباطبائی، المیزان، ج 20، ص 361.
37. انشقاق: 13.
38. (شیخ) صدوق، ثواب الاعمال، ص 179.
39. ص: 27.
40. دخان: 38.
41. احقاف: 3.
42. مؤمنون: 115.

منبع مقاله :
فعالی، محمدتقی؛ (1388)، نگرشی بر آراء و اندیشه‌های اشو، تهران: انتشارات عابد، چاپ اول.



 

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط