نگرشی بر ابعاد برنامه ریزی مهندسی فرهنگی(2)
اما در این میان جریان حد واسطی نیز در دنیا وجود دارد كه اگرچه معتقد به عدم دخالت و برنامه ریزی در حوزه نظام های ارزشی و اعتقادی فرهنگ ها هستند ولی برنامه ریزی برای تولید، توزیع و مصرف كالاهای فرهنگی را عقلانی و موجه می داند. از نظر این گروه از آنجا كه تولیدات فرهنگی دارای ابعاد ارزشی هستند قابل تقلیل به تولیدات اقتصادی نیستند ولی از آنجا كه مادیت داشته و در بازار رفتار «شبه كالایی» از خود بروز می دهند مستقل از نظام های ارزشی فرهنگ ها هستند.این دیدگاه را «دیدگاه صنعت فرهنگ » نامیده می شود.
گفتنی است علیرغم تمام نظریه های موجود درزمینه برنامه ریزی فرهنگی و مخالفت بسیاری دولت های لائیك با برنامه ریزی دولتی در این حوزه اما عملاً در این حوزه برنامه ریزی را اعمال می كنند. به عنوان نمونه می توان به سیاست های دولت فرانسه درامریكا زدایی در سینما و ایجاد محدودیت نسبت به پخش فیلمهای هالیوودی ذكر كرد . نمونه های بسیاری را می توان در این زمینه ذكر كرد كه از حوصله بحث خارج می باشد.
برنامه ریزی دارای گفتمان خاص خود است. در این گفتمان پیش فرض هر نوع برنامه ریزی در هر حوزه ای متغیر بودن موضوع مورد بررسی و امكان دستكاری و كنترل بر كم و كیف آن است. بر این اساس برنامه ریزی برای نظام فرهنگی به معنای دستكاری و كنترل اعتقادات و ارزش های موجود به منظور رسیدن به ارزش ها و اعتقاداتی متعالی تر كه توسط برنامه ریزان تعریف و تعیین می شود، است.[۱۰].
مهم ترین نكته در برنامه ریزی های عقلانی توجه به شرایط و لوازمی است كه آنها را مقید می سازد. در یك پروژه عقلانی دو دسته از عوامل بر اینكه هدف ها چه و چگونه باشند، تاثیر می گذارند. دسته اول عوامل ایجادی و دسته دوم عوامل محدود كننده هستند. عوامل ایجادی، ارزش های حاكم بر نظام فرهنگی و عوامل محدود كننده نظام های اجتماعی، سیاسی و طبیعی هستند كه در یك كلام می توان آنها را واقعیات نامید. بنابراین هدف های مناسب در یك برنامه ریزی عقلانی هدف هایی مبتنی بر ارزش های فرهنگی جوامع هستند كه تحقق آنها در چارچوب واقعیات امكان پذیر باشد. براین اساس در اولین گام برای هرگونه سیاستگزاری و برنامه ریزی اجتماعی _ فرهنگی باید اهداف به درستی و به دقت تعیین و سپس وسایل مناسب برای رسیدن به این اهداف در كمترین زمان و با كمترین هزینه مشخص شوند[۱۱].
«سیاستگزاری های فرهنگی در واقع از نوع برنامه ریزی راهبردی یا درازمدت است كه از آرمان ها و ارزش های جامعه الهام می گیرند و برنامه ریزی میان مدت و كوتاه مدت را هدایت می كنند. اما این رابطه یك سویه نیست. هیچ آرمانی (هر چقدر ارزشمند) اگر با واقعیات جامعه سازگار نشود قابل تحقق نیست. پس استراتژی ها را باید مبتنی بر آرمان ها و سازگار با واقعیات و شرایط زمان و مكان طراحی كرد[۱۲].
● برنامه ریزی فرهنگی از منظر مركزیت تصمیم گیری
اندیشهٔ عدم دخالت دولت در تنظیم امور اجتماعی از جمله فرهنگ دارای یك پیشینه تاریخی است كه ریشه در فلسفه حاكمیت مادهگرایی و نظام سرمایهداری دارد. البته نظریه عدم دخالت دولت در حوزه «اقتصاد در دهه هشتاد با نام خصوصیسازی یعنی واگذاری امور از نهاد دولت به مردم، در برخی از كشورها به وقوع پیوست و واحدهای بزرگ و متوسطی كه در اختیار دولتها بود، با انگیزه افزایش كارآیی اقتصادی و با برنامههایی خاص به سوی صاحبان سرمایه منتقل شد. در نیمه دوم دهه هشتاد با تحولات سیاسی - اجتماعی در اروپای شرقی و شوروی سابق و با فروپاشی ماركسیسم و كمونیسم در آنها زمینهٔ این موضوع تشدید و به صورت یكی از روندهای تحولات عمده جهانی مطرح شد. به گونهای كه اگر دركشوری خصوصیسازی بعنوان یك امر ضروری واقعیت نداشت، لیكن به دلیل همراهی با قافله جهانی باتأیید بانك جهانی برای پذیرش برنامههای اقتصادی آن كشور، در دستوركار دولتها قرار گرفت»[۱۴].
نظریهای كه معتقد به نقش محوری دولت در سطح توسعه و كلان برنامهریزی فرهنگی است، دولت را بعنوان مركزیت نظام اجتماعی مبتنی بر بنیان دینی و به طور مشخص، دین اسلام مطرح میسازد.
در این دیدگاه، دولت بعنوان بزرگترین نهاد درنظام موازنه اجتماعی مسوولیت سرپرستی تكامل ساختارهای اجتماعی را برعهده دارد. لذا دولت نه تنها «متولی تكامل فرهنگ، بلكه سرپرست رشد وتكامل تمامی ابعاد اجتماعی» حیات بشری است و به همین دلیل، اصولاً برنامهریزیهای فرهنگی نه تنها جدا و مستقل از تأثیرات دولت نیستند، بلكه به دلیل جایگاه ولایتی و هدایتی خاصی كه برای دولت ترسیم میشود، حوزه فرهنگ و برنامهریزیهای فرهنگی به نحو گستردهای تحت تأثیر این نهاد اجتماعی قرار دارند.
البته این بدان معنا نیست كه یك نوع دیگر از دیكتاتوری و سلطهگری هرچند اقتصادی نباشد بر تكامل فرهنگی حاكم گردد، زیرا فرهنگ اسلامی یعنی فرهنگ گرایشات روانی و اعتقادی جامعه برپایه آزاداندیشی عرفانی، فلسفی، فقهی و تجربی استوار است.
ساختار فرهنگی اسلامی به هر درجه از رشد و كمال كه برسد، زمینه بحث و فحص علمی را نمیبندد
استدلالها و دلایل فراوانی برای حضور مؤثر دولت در برنامهریزی فرهنگی وجود دارد كه به مهمترین آنها اشاره میشود.
ضرورت هدایت و سرپرستی كلیه شوون زندگی اجتماعی در جهت سعادت، قانونمندی و ضابطهمندسازی فرهنگ، مقابله با هرج و مرژج فرهنگی، اتخاذ موضع فعال فرهنگی در نظام موازنه جهانی، جلوگیری از ورود فرهنگ فاسد بیگانه به عرصه فرهنگ اسلامی، استقلال فرهنگی و... از جمله دلایل حضور دولت در برنامهریزی فرهنگی میباشد.
بیشك اگر دولت اسلامی رهبری كلیه ابعاد زندگی اجتماعی بشری را در جهت سعادت بر عهده نگیرد، رهبری حوادث اجتماعی وتكامل آن به دست دولتهای سلطهطلب مادی و لائیك خواهد افتاد. طبعاً موضعگیری دولت اسلامی در چنین وضعیتی نسبت به تغییرات وتحولات ملی، منطقهای و جهانی موضع انفعالی خواهد بود. لذا ضرورت حضور فعال دولت در برنامهریزی فرهنگی در جهت تغییر موازنه به نفع اسلام اجتنابناپذیر میباشد.
علاوه براین موارد، تهاجم فرهنگی از ناحیه دولتهایی كه به رهبری جهانی میاندیشند و به دنبال حاكمیت همهجانبه هستند، ایجاب میكند كه مركزیت مقتدری مسوولیت دفاع و مقابله هوشمندانه با تهاجم فرهنگی دشمن را به عهده بگیرد.
بنابراین، برای ساماندهی فرهنگی نیاز به وجود مركزیتی قوی كه قدرت هماهنگسازی فعالیتهای بنیادی، كلان وخرد بخش فرهنگ را داشته باشد، ضروری و الزامآور است.
البته ساماندهی فرهنگی درمقیاس كلان و توسعه، بدون وجود منطق و ابزار هماهنگیسازی مناسب غیرممكن خواهد بود، زیرا منحصراً منطق و ابزارهای طبقهبندی توانایی ملاحظه نسبتها ومتغیرهای متعدد بامناسبات نظام نیازمندیها با تكامل اجتماعی را میتوانند ایجاد كنند و از طرفی، برنامهریزی برای ساماندهی مسایل اجتماعی نیاز به كار تحقیقاتی سازمانی و سرمایهگذاری اجتماعی دارد كه توان انجام این نحو حركت عظیم جز با محوریت و مركزیت دولت بعنوان نهاد هماهنگ كننده و با مشاركت نهادهای صنفی و مباشرت آحاد مردم محقق نمیگردد.
براین اساس اصلیترین وظیفه دولت مدیریت فرهنگی در سه سطح ذیل میباشد:
۱) مدیریت و بهینهسازی در گمانهزنی اطلاعات اجتماعی: یعنی مدیریت به گونهای انجام شود كه سرعت گمانهزنی و پیدایش احتمالات جدید در تمامی سطوح فرهنگی مرتباً افزایش یابد.
۲) مدیریت و بهینهسازی درگزینش اطلاعات اجتماعی: یعنی مدیریت و هدایت بهگونهای انجام شود كه میزان دقت ابزارهای سنجشی و منطقی و محاسباتی جامعه دایماً بهینه و ارتقا یابد.
۳) مدیریت و بهینهسازی در پردازش اطلاعات اجتماعی: یعنی مدیریت به گونهای انجام شود كه میزان تأثیر مفاهیم در هماهنگسازی نظام فكری (اعتقادی، نظری، كاربردی) جامعه افزایش یابد و سطح تفاهم و پذیرش اجتماعی نسبت به فرهنگ تكاملی اسلام ارتقا یابد[۱۵].
اخر سخن آنكه ، مدل فرهنگی روشی است كه بر مبنایی مشخص به برنامهریز فرهنگی «قابلیت ارزیابی، امكان تصمیمگیری و قدرت كنترل و بهینه تصمیم» میدهد. به عبارت دیگر، در نسبت بین مبنا و هدف، كاركردهای فرهنگی را در هر زمان مشخص میسازد[۱۶]
پی نوشت:
رویكرد مهندسی در كنترل پدیدههای اجتماعی ( سرمقاله )، ماهنامه تدبیر- ۱۵۴- اسفند ۸۳[۱]
همان[۲]
[۳] ر. ك به دكتر محمدعلی اكبری ، تجربیاتی از برنامهریزی فرهنگی در ایران ۱۳۲۰-۱۳۵۷، فصلنامه شورای فرهنگ عمومی- شماره ۳۳، ۱۳۸۱
[۴] همان
[۵] همان
[۶] ر.ك. به پایگاه اطلاع رسانی شورای عالی انقلاب فرهنگی به آدرس www.ianculture.org مجموعه مصوبات شورای عالی به طور كامل موجود می باشد.
[۷] دكترمسعود چلبی، برنامه ریزی فرهنگی: عامل تغییر یا ثبات؟، فصلنامه فرهنگ عمومی، نسخه شماره ۳۳ - ۱۳۸۱/۱۲/۲۹
[۸] همان
[۹] ویلیام اسكیدمور، ، تفكر نظری در جامعه شناسی، مترجمان، محمدعلی حناضری. سعید سبزیان، احمد رجب زاده، محمد مقدس و علی هاشمی گیلانی، انتشارات سفیر، تهران، چاپ اول، ????
[۱۰] علیرضا كرمانی، تاملی بر مفهوم برنامه ریزی فرهنگی روزنامه شرق،۳/۳/۸۴
[۱۱] همان
[۱۲] همان
[۱۳] عبدالعلی رضایی، جایگاه دولت در برنامهریزی فرهنگی و دامنهٔ تأثیرگذاری آن، فصلنامه شورای فرهنگ عمومی، شماره ۳۳ ، ۱۳۸۱
[۱۴] سیدجعفر مرعشی، «چالشی نو در مقولات اجتماعی»، سازمان مدیریت صنعتی، ۱۳۸۱
[۱۵] عبدالعلی رضایی، جایگاه دولت در برنامهریزی فرهنگی و دامنهٔ تأثیرگذاری آن شورای فرهنگ عمومی، شماره ۳۳ ، ۱۳۸۱
[۱۶] دكتر علیرضا پیروزمند، مبانی برنامهریزی فرهنگی، فصلنامه شورای فرهنگ عمومی شماره ۳۳ ،۱۳۸۱