مترجم: سيد حسين حسيني
شايد تعريف جرجاني از نبي، ما را به تعريف نبوت هدايت کند! وي در تعريف نبي ميگويد: «کسي که به واسطهي فرشتهاي به او وحي شود، و يا در قلبش الهام و يا به وسيلهي رؤياي صادقه آگاه شود.» پس نبوت عبارت است از: «نيرويي که وحي يا القاي الهي را که با واسطه يا بي واسطه نازل ميشود، دريافت ميکند. و منظور از واسطه، فرشته يا رؤياي صادقه است. اين نيرو براي هر انساني ميسر نيست که آن را صاحب شود؛ و يک گزينش از جانب خداوند است که هر يک از بندگانش را که بخواهد، برميگزيند: اللَّهُ أَعْلَمُ حَيثُ يجْعَلُ رِسَالَتَهُ (2)؛ أُولَئِكَ الَّذِينَ آتَينَاهُمُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ (3)؛ وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيعْقُوبَ وَجَعَلْنَا فِي ذُرِّيتِهِ النُّبُوَّةَ وَالْكِتَابَ (4)؛ وَلَقَدْ آتَينَا بَنِي إِسْرَائِيلَ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ (5). ابن مسکويه در الفوز الاصغر آن را چنين توصيف ميکند: «کاملترين نيروي روحي است که در اوج آفريدهها واقع ميشود و به واسطهي آن، آسمان، شرايع و فرمانهايش را به پيامبري از جنس بشر ميفرستد تا هدايت شوند و امورشان را نظم دهند.»
ابن سينا در اثبات نبوت رسالهاي دارد که در آن به استدلال عقلي که شيوه اوست ميپردازد؛ آن گاه اين دلايل را با مقايسهي بين آنها و منقولات همراه ميکند تا سخنش از حيث دليل و روشنگري و معنا قويتر گردد. وي بعد از بيان اين که تفاضل و برتري به عقل است و اين امري است بديهي که در آن اختلافي نيست، ميگويد: «بعضي از ظرفيتها قائم به ذاتند و بعضي غير قائم به ذات، که اولي افضل است. و قائم به ذات، يا صورتها و ظرفيتها در مواد نيستند يا با موادند، که اولي افضل است. دومي (صورتهاي همراه و ملابس با مواد) و صورتهاي مادي اجسام، يا نامياند يا غيرنامي، که اولي افضل است. نامي يا حيوان است يا غير حيوان، که اولي افضل است. حيوان هم يا ناطق است يا غير ناطق، که اولي افضل است. و ناطق يا به ملکه است يا غير ملکه، که اولي افضل است و صاحب ملکه يا خارج از فعل تام است يا غير خارج، که اولي افضل است و خارج از فعل تام يا بدون واسطه است يا با واسطه، که اولي افضلي است و نبي نام دارد و تفاضل به صورتهاي مادي به او ختم ميشود.» پيداست که ابن سينا با تمايز بين اشياء و تفاضل بين آنها، به همان چيزي ميرسد که ما گفتيم؛ يعني پيامبر برترين مردم است. که اين تنها از جانب خداوند بلند مرتبه است.
عارف رباني، داوود محمود قيصري در رسالههايي خاص او که به نام رسائل قيصري گردآوري و منتشر شد، به معناي لغوي و اصطلاحي نبوت و انواع آن و معناي هر يک پرداخته است. او ميگويد: «نبوت از نظر لغت برگرفته از نبأ يعني خبر است؛ و در اصطلاح، يعني بعثت و برانگيخته شدن براي خبر آوردن از جانب داوند براي راهنمايي بندگان و نشان دادن راه هدايت. نبوت، عام و خاصي دارد؛ که منظور از نبوت عامه آن است که همراه با رسالت و شريعت نيست، و چون شامل همه پيامبران ميشود، عامه ناميده ميشود؛ و نبوت خاصه غير از آن است. اول مثل نبوت پيامبران که در شريعت موسي (عليه السلام) بودهاند، که وي به رسالت و شريعت مبعوث شده بود و ديگر پيامبران زمان او مثل هارون و يوشع تحت فرمان او و تابع حکم شريعت وي بودند، و از حق و اسرار حق آگاه و از غيب و انوار غيب خبر ميدادند و به حسب استعداد و اقتضاي روزگارشان به راهنمايي مردم ميپرداختند. دوم مثل پيامبران اولوالعزم که داراي رسالت و شريعت و کتابهاي آسماني بودهاند.
پيداست که قيصري از شاگردان مکتب ابن عربي است و در سخنش رأي رئيس اين مکتب را بيان ميکند. اگر به آراي وي در باب نبوت، که در کتابهايي چون الفتوحات و ديگر آثار آمده است، مراجعه کنيم زمان و مکاني زياد را به خود اختصاص خواهد داد. از سخنان ژرف که قيصري به آن آگاه است اين که: «نبوت دايرهاي است فراگير در نقطههايي از محيط آن، و هر نقطه از آن خود مستقلاً مرکز دايره است. و خاتم النبيين محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) صاحب اين دايرهي کلي است؛ لذا وقتي که آدم بين آب و خاک بود او پيامبر بود و ديگر پيامبران مثل نقطهي پيرامون دايرهاند.»
«و نبوت، موهبتي است الهي نه کسب کردني. نبي هم از جانب خداوند براي هدايت و راهنمايي خلق مبعوث شده است و از ذات و صفات و افعال او و احکام آخرت، يعني حشر و نشر و ثواب و عقاب، خبر ميدهد. نبوت باطني دارد به نام ولايت؛ و نبي به ولايت، از خداوند يا فرشته معانيي را ميگيرد که به واسطهي آن کمال درجهي او در ولايت و نبوت است، و به واسطهي نبوت آنچه را که از خداوند با واسطه يا بي واسطه گرفته به سوي بندگان تبليغ ميکند و با آنان سخن ميگويد، و آن تنها به شريعت ممکن است که عبارت است: از هر آنچه که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) از کتاب و سنت آورده است.»
حکيم سيد حيدر آملي در کتاب نصالنصوص و جامع الاسرار و منبع الانوار ميگويد: «نبوت عبارت است از: خبردادن حقايق الهي؛ يعني شناخت ذات حق و اسماء و صفات و احکام او. و بر دو قسم است: نبوت تعريف، و نبوت تشريع، نبوت تعريف، همان خبر دادن از شناخت ذات و اسماء و صفات؛ و نبوت تشريع، همهي آنها و از جمله تبليغ احکام، تأديب به اخلاق، تعليم حکمت و اقدام به امور سياسي است؛ که اين مختص نبوت به رسالت ميباشد.» اين نبوت به نظر او نبوت مقيد است، امّا نبوت مطلقه «همان نبوت اصلي حقيقي حاصل در ازل تا ابد است؛ مثل سخن پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) که فرمود: «موقعي که آدم ميان آب و گل بود، من پيامبر بودم.» نبوت اصلي در حقيقت عبارت است از: اصلاح آن پيامبر که به آن برگزيده شد، بر استعداد همهي موجودات به حسب ذات و ماهيت و حقايق آنها و دادن حق هر صاحب حق به زبان استعدادش از حيث خبر دادن ذاتي و تعليم حقيقي ازلي. صاحب اين مقام که به خليفهي اعظم، قطب الاقطاب، انسان کبير، آدم حقيقي معروف است، به قلم اعلي، عقل اول و روح اعظم و امثال آن از آن بيان ميشود.»قبل از وي، حکيم فرغاني نيز چنين سخناني ارزشمند را گفته است؛ از جمله دربارهي نبوت ميگويد: «عبارت است از: خبر دادن از ذات خداوند و صفات و اسماء و احکام و مرادهاي او؛ و خبردادن حقيقي ذاتي ازلي، تنها از آنِ روح اعظم است.» هرگاه پيامبري ميآمد، رسالتش را به وجه شايستهاي که برايش ترسيم شده بود، ادا ميکرد تا اين که به رسول اعظم ختم شدند؛ او از حيث حقيقت بر همه پيامبران مقدم است و از نظر صورت و ظهور، از آنان متأخر، چنان که خود حضرت فرموده است: «نحنَ الآخِرونَ السابِقُون». فرغاني به اين مطلب اشاره و بلکه تصريح ميکند: وقتي که ميگويد: «نبوت روح اعظم بر وجود ارواح پيشي دارد، و هر کس که اين معنا را درک کند، راز ختم نبوت را درک ميکند.»
علامه طباطبايي در تفسير آيهي: فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ (6)، به تفصيل سخن گفته و به تعريف نبوت پرداخته، ميگويد: حالتي است الهي، و يا بگوييم غيبي؛ نسبت آن به اين حالت عمومي ادراک و فعل، مثل نسبت بيداري به خواب است؛ که به واسطهي آن، انسان معارفي را که به آن، اختلاف و تناقض در زندگي انسان مرتفع ميگردد، درک ميکند؛ و اين ادراک و دريافت از غيب، در زبان قرآن، وحي ناميده ميشود؛ و حالتي که انسان براي خود برميگزيند، نبوت.» و به تفاوت بين نبي و رسول در کافي و توحيد صدوق پرداخته، ميگويد: «رسول کسي است که مبعوث ميشود و به تبليغ و رسالت مأمور است، و نبي کسي است که مبعوث ميشود، چه مأمور به تبليغ باشد و چه نباشد.»
دقت درست و بجا در تفاوت بين رسول و نبي، همان است که نويسندهي کافي از امام صادق (عليه السلام) نقل کرده است که فرمود: «رسول کسي است که جبرئيل به صورت آشکار و عيان نزد او ميآيد و او را ميبيند و با او سخن ميگويد؛ امّا نبي کسي است که جبرئيل را در خواب ميبيند؛ مثل رؤياي حضرت ابراهيم و آنچه که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) از آثار نبوت در قبل از وحي ديد تا اين که جبرئيل از جانب خداوند با رسالت نزد او آمد. حضرت (صلي الله عليه و آله و سلم) وقتي نبوت و رسالت هر دو از جانب خداوند براي او فراهم شد، جبرئيل از جانب خداوند نزد او ميآيد و آشکارا با او سخن ميگويد. از بين پيامبران کساني جامع نبوتند، و در خواب او را ميبيند و فرشته نزدشان آمده، با آنها سخن ميگويد؛ که البته در بيداري هم او را ميبينند.»
در روزگار امام صادق (عليه السلام) مثل ديگر روزگاران، کساني منکر نبوت بودند و به ضرورتي که وجود پيامبران را اقتضا کند، اعتقاد نداشتند. شيخ صدوق از هشام بن حکم روايت ميکند که، يکي از اين کسان بر امام صادق (عليه السلام) اعتراضي کرد و از ايشان پرسيد: از کجا پيامبران و رسولان اثبات ميشوند؟ فرمود: «وقتي که ما ثابت کرديم آفريننده و صانعي برتر از ما و همهي آفريدهها داريم و آن صانع هم حکيم ميباشد، جايز نيست که آفريدهها او را ببينند و لمس کنند وآنها با او و او با آنها رو به رو شود و با هم احتجاج کنند. پس ثابت ميشود که او در ميان خلق سفيراني دارد که مردم را به مصالح و منافعشان راهنمايي ميکنند، که در او بقا و جاوداني آنهاست، و در ترک او فناي آنها. و آمران و ناهيان از جانب خداوند حکيم و عليم در ميان خلقش، حکيمان و مؤدبان و مبعوثان به حکمت وجود دارند که در احوال مردم در خلق و ترکيب شريک نيستند، و از جانب حکيم عليم، به حکمت و دلايل و برهان و شواهد در زنده کردن مردگان و شفاي بيماران سخت مؤيدند. پس، زمين هرگز از حجتي که با او علمي دال بر صداقت گفتار رسول و وجوب عدالت اوست، خالي نميباشد.»
پينوشتها:
1- مريم (19)، آيهي 57: ما او را به مقامي بلند ارتقا داديم.
2- انعام (6)، آيهي 124: خدا بهتر ميداند رسالتش را کجا قرار دهد.
3- همان، آيهي 89: آنان کساني بودند که کتاب و داوري و نبوت بديشان داديم.
4- عنکبوت (29)، آيهي 27: و اسحاق و يعقوب را به او عطا کرديم، و در ميان فرزندانش پيامبري و کتاب قرار داديم.
5- جاثيه (45)، آيهي 16: و به يقين، فرزندان اسرائيل را کتاب [تورات] و حاکم و پيامبري داديم.
6- بقره (2)، آيهي 213: پس خداوند پيامبران را نويدآور و بيم دهنده برانگيخت.
عضيمه، صالح؛ (1392)، معناشناسي واژگان قرآن (فرهنگ اصطلاحات قرآني)، ترجمهي سيدحسين سيدي، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوي، چاپ چهارم