در زمان مبارزهی مجاهدین افغان بر ضد نیروهای اشغالگر اتحاد جماهیر شوروی، ایالات متحدهی آمریكا از طریق سازمان اطلاعات ارتش پاكستان (آی اس آی) از مجاهدین حمایت میكرد (1)، اما این سرویس اطلاعاتی بعد از اخراج نیروهای شوروی از افغانستان، سیاست خود را تغییر داد و حمایت از مجاهدین را متوقف كرد و این حمایت نظامی و مالی به پشتونهای غلجانی به رهبری «حزب اسلامی» كه گلبدین حكمتیار رهبری آن را به عهده داشت، محدود شد.
هدف از این حمایت سرنگونی حكومت مجاهدین و سیطره بر عرصهی قدرت از طریق حزب اسلامی بود. هنگامی كه این حزب موفق به سرنگونی حكومت مجاهدین نشد، ارتش پاكستان دچار سردرگمی شد و همین امر موجب گردید كه سران ارتش پاكستان به شیوهی دیگری برای سرنگونی حكومت مجاهدین و هموار كردن زمینهی به قدرت رسیدن پشتونها بیندیشند.
در تابستان 1995م. ارتش پاكستان به این نتیجه رسید كه جنبش طالبان را مورد حمایت قرار دهد. شایان ذكر است كه نصرالله بابر، وزیر كشور پاكستان، از اواخر سال 1994م، به جنبش طالبان كمك میكرد، اما سازمان اطلاعات ارتش پاكستان (آی اس آی) با احتیاط با جنبش طالبان برخورد میكرد.
شبكهی پشتونی در فرماندهی كل ارتش پاكستان نقش مهمی در ارائهی كمك فزاینده به جنبش طالبان ایفا كرد. در آن زمان ژنرال عبدالوحید، فرمانده كل نیروهای مسلح پاكستان، و ژنرال علی قلی خان، رئیس اطلاعات ارتش پاكستان (آی اس آی)، از قوم پشتون بودند.
تركیب نظامی جنبش طالبان
1.طالبان یك گروه كوچك پشتون
در خصوص ساختار نظامی جنبش طالبان دو نظریه وجود دارد: نظریهی اول بیانگر آن است كه نیروهای طالبان از طلاب جوان مدارس علمیه تشكیل شدهاند و بعد آموزش نظامی دیدهاند. صاحبان این نظر جنبش نظامی طالبان را به قیامی تشبیه میكنند كه از نظر تاریخی از مدرسهی دینی موسوم به «سنگسر» در منطقهی میوند ایالت قندهار افغانستان آغاز شد، جایی كه ملاعمر نیز در آن مشغول تحصیل بود.سوءاستفادهی مجاهدین از مردم و باج گیری آنها در جادههای منتهی به ولایت قندهار، خشم ملاعمر و سی نفر از یارانش را برانگیخت. به همین علت، ملاعمر و یارانش در تابستان 1994م.، تصمیم گرفتند در برابر مجاهدین بایستند. در ابتدا تنها 14 نفر مسلح بودند. (2)
این كارشناسان عقیده دارند كه حمایت از جنبش طالبان در ابتدا عبارت بود از كمكهای مالی و تسلیحاتی كه حاجی بشیر، یكی از شخصیتهای بزرگ شهر میوند (3)، عبدالغفار آخوندزاده، یكی از چهرههای قدرتمند ایالت هلمند، در اختیار طالبان قرار میدادند.
2.طالبان، مجموعهای از گروههای پاكستانی و افغانی
عدهای دیگر معتقدند كه جنبش طالبان را نمیتوان مجموعهی پشتونی منسجم دارای اهداف نظامی مشخص توصیف كرد. برهان الدّین ربانی، رئیس جمهور وقت افغانستان، در این زمینه میگوید: «جنبش طالبان از عناصر ذیل تشكیل شده است:الف.مجموعهای از افسران كمونیستی هوادار نجیب الله امین، رئیس جمهور پیشین افغانستان.
ب.مجموعهای از سربازان و افسران پاكستانی و شبه نظامیان ارتش صحابهی پاكستان.
ج.طلاب افغانی علوم دینی
د.گروهی از اعضای حزب اسلامی به رهبری گلبدین حكمتیار و جنبش نهضت اسلامی
هـ. گروهی از سركردههای عرصهی قاچاق موادمخدر
و.شماری از سران عشایر پشتون.»
ربانی عقیده دارد كه زمام تصمیم گیری در دست نظامیان پاكستانی و تندروهای عضو ارتش صحابه بود. (4) موضع حكومت ربانی در قبال جنبش طالبان در آغاز، موضعی مثبت بود و حتی حكومت ربانی در ابتدا از این جنبش حمایت میكرد تا شاید به این طریق درگیریهای بین این جنبش و حزب اسلامی تحت رهبری حكمتیار پایان یابد و براساس همین موضع گیری، برهان الدین ربانی، رئیس جمهوری وقت افغانستان، اواخر تابستان سال 1994 هیئتی را كه از جانب جنبش طالبان به رهبری ملامحمد ربانی به كابل اعزام شده بود، به حضور پذیرفت و در همان زمان ملا ربانی میگفت میخواهیم به خون ریزی پایان دهیم و به نوعی تفاهم بین مجاهدین دست یابیم.
ربانی، رئیس جمهوری وقت افغانستان، معتقد بود كه هر قدرت جدیدی میتواند به برقراری ثبات و آرامش در كشور كمك كند و همین اعتقاد باعث شد تا وی با دستخط خود به هیئت اعزامی جنبش طالبان نامه بنویسد و به آنها اجازه دهد كه در ایالتهای شرقی افغانستان فعالیت كنند. (5)
حكومت مجاهدین همچنین امیدوار بود كه گروه جدید پشتون بتواند به موشك باران كابل از سوی حكمتیار پشتونی پایان دهد؛ زیرا تا آن زمان از ماهیت و اهداف واقعی این جنبش نوپا آگاه نبود. از سوی دیگر حكومت مجاهدین میخواست شبههی چسبیدن تاجیك به قدرت را از بین ببرد و به همین علت درها را به روی این جنبش پشتونی گشود و این مسئله جماعت طالبان را وادار كرد كه فرصت را برای تحقق اهدافشان غنیمت شمرند.
به محض بازگشت هیئت اعزامی جنبش طالبان از كابل، این جنبش به سوی ایالت هلمند و از آنجا به سوی قندهار حركت كرد. جنبش طالبان در قندهار این شعار را سرداد كه میخواهد صلح و آرامش برقرار كند و به جنگ در این شهر و دیگر شهرهای افغان پایان دهد. این مسئله ملانقیب، رهبر جماعت اسلامی، را وادار كرد كه بدون هیچ مقاومتی تسلیم شود.
گل آقا، نمایندهی حزب اسلامی تحت رهبری حكمتیار در قندهار نیز هیچ مقاومتی نكرد.
البته دیگر گروههای شهر قندهار نیز همین وضع را داشتند و تصور كردند كه از طریق این گروه دیندار می توان نوعی تفاهم ایجاد كرد و به همین علت از مبارزه با طالبان خودداری كرد.
3.ارتش پاكستان عامل انسجام پشتونها
زمانی كه جنبش طالبان وارد عرصهی نظامی و سیاسی افغانستان شد، قبایل پشتون رهبری واحدی نداشتند و به چهار گروه اصلی به شرح ذیل تقسیم میشدند:الف.حزب اسلامی به رهبری حكمتیار كه از یك طرف در حكومت مجاهدین شركت داشت و از طرف دیگر از طریق نظامی برای تضعیف آن تلاش میكرد
ب.گروههای كوچك پشتون به رهبری عبدالرسول سیاف، مولوی یونس خالص، مولوی محمدنبی و پیر صاحب گیلانی
ج.ظاهرشاه، پادشاه سابق افغانستان، و هواداران وی كه در خارج از افغانستان در تبعید به سر میبردند، آنها این گونه برنامه ریزی كرده بودند كه ظاهر شاه محور وحدت پشتونها باشد و آنها به كشور بازگردند.
د.پشتونهای افراطی كه در پاكستان و كشورهای غربی زندگی میكردند و روزنامهی افغان ملت (ملت افغانی) را برای ترویج و بیان افكار خود تأسیس كردند.
از آنجا كه این گروهها متحد نبودند، نتوانستند در برابر سه قوم دیگر، یعنی تاجیك، هزاره و ازبك، بایستند و بر آنها غلبه كنند. لذا ارتش پاكستان به عنوان عامل اصلی ساماندهی، وحدت و پشتیبانی نظامی پشتونها وارد میدان شد. زیرا ارتش پاكستان میتوانست عناصر پشتون خود را بسیج و به عنوان پشتون افغان به افغانستان اعزام كند. همچنین ارتش پاكستان میتوانست جوانان فقیر و منزوی را تحت عنوان دفاع از اسلام در كنار جنبش طالبان گرد آورد. بدین سان رهبری جنبش طالبان از قشرهای فقیر و تندروی پشتون كه روابط مالی و نظامی نزدیك با ارتش پاكستان داشتند، تشكیل شد.
اما بنیهی نظامی جنبش طالبان از طلاب پشتون مدارس دینی، پشتونهای كمونیست باقی مانده از ارتش سابق افغان، جوانان پاكستانی و افسران ارتش پاكستان تشكیل شده بود. همهی این افراد توسط سرویس اطلاعات ارتش پاكستان (آی اس آی) هدایت میشدند و از عربستان سعودی و سازمان القاعده كمك مالی دریافت میكردند. (6)
نصرالله بابر، یكی از افسران عالی رتبهی سرویس اطلاعات پاكستان در ان زمان، عهدهدار امر تشكیل جنبش طالبان شد. بابر كه از قوم پشتون بود، ارتباط نزدیكی با رهبران مجاهدین در مدت جهاد آنها برضد اشغالگری شوروی در افغانستان برقرار كرده بود و به همین علت نقاط قوت و ضعف آنها را خوب میدانست.
نصرالله بابر با توجه به شناختی كه از مجاهدین افغان داشت، در اكتبر سال 1994 شش تن از سفرای كشورهای غربی را با خود به هرات و قندهار برد. (7) زیرا عناصر پشتون فعال در ارتش این كشور، به ایجاد مسیری تجاری میاندیشیدند كه پاكستان را به آسیای میانه مرتبط سازد. تصور آنها این بود كه این مسیر از شهر كویتهی پاكستان آغاز شود و از شهرهای قندهار و هرات افغانستان عبور كند. چرا كه پاكستان اصرار داشت كاروانی متشكل از 30 كامیون از طریق قندهار به جمهوری تركمنستان اعزام كند. به همین علت نخستین مأموریت جنبش طالبان، ایستادن در برابر رهبران محلی افغان بود كه با این طرح پاكستان مخالفت میكردند.
در نخستین عملیات نظامی طالبان، 200 تن از عناصر این جنبش به مناطق مرزی بین پاكستان و افغانستان در منطقهی «اسپین بولدك» یورش بردند. به این ترتیب، نیروهای طالبان كه از حمایت توپخانهی پاكستان برخوردار بودند، در منطقهی مرزی «چمن» مستقر شدند و حتی مسیر مرزی بین افغانستان و پاكستان كه تحت سیطرهی حزب اسلامی و به رهبری حكمتیار بود، نیز به تصرف نیروهای مسلح طالبان كه از جانب ارتش پاكستان حمایت میشدند، درآمد. (8)
پس از این تحولات، گروهی از جنگجویان طالبان رهسپار قندهار، یكی از شهرهای مهم افغانستان، شدند. آنها در این مسیر با هیچ گونه مقاومتی از جانب نیروهای ملانقیب كه شمار آنها بالغ بر 2500 نفر بود، مواجه نشدند. اما سایر رهبران افغان در این شهر تنها مقاومتی ضعیف و محدود داشتند و این امر باعث شد نیروهای طالبان بتوانند به سادگی مأموریت خود را انجام دهند و این شهر را تصرف كنند. این مأموریت تنها طی دو روز انجام شد.
سیطرهی طالبان بر شهر قندهار دال بر موفقیت ارتش پاكستان بود؛ زیرا این ارتش پل ارتباطی بین طلاب پشتون و افسران سابق ارتش افغانستان بود، چرا كه صدها تن از افسران پشتون ارتش افغانستان به دنبال كودتای ژنرال شهنواز تنی بر ضد حكومت وقت افغانستان در سال 1992م. به پاكستان پناهنده شده بودند. این افسران، طالبان را برگ برندهای برای احیای سلطه و سیطرهی پشتونها بر افغانستان میدانستند. (9)
طالبان بعد از سیطره بر شهر قندهار، برای رسیدن به كابل پایتخت افغانستان باید سه ولایت دیگر را درمی نوردیدند. همچنین باید جبههی شرقی پایتخت را نیز فعال میكرد. طالبان حركت به سوی پایتخت افغانستان را از سه جبههی شرقی، غربی و شمالی آغاز كردند و در بسیاری از مناطق با مقاومت قابل توجهی مواجه نشدند، زیرا رهبران محلی كه هیچ انگیزهای برای جنگ نداشتند، با دریافت مبالغی پول، از مقاومت صرف نظر كردند و مناطق تحت سلطهی خود را تحویل جنبش طالبان دادند.
نخستین رویارویی و مقابله نظامی نیروهای طالبان در این عملیات در ولایت هلمند بود. در این ولایت صدها نفر به مقاومت در برابر طالبان پرداختند، اما این امر با سیطرهی طالبان بر راه اصلی منتهی به ولایت هرات پایان یافت.
در جبههی شرقی، نیروهای طالبان به شهر غزنی رسیدند و در ابتدای امر قاری بابا، یكی از فرماندهان نیروهای حكمتیار، در برابر طالبان مقاومت كرد، اما سرانجام تسلیم نیروهای جنبش طالبان شد. اما حكومت مجاهدین كه در كابل درگیریهای شدیدی با نیروهای حكمتیار داشت، سیطرهی جنبش طالبان بر شهر غزنه را تحولی به نفع خود به حساب آورد، اما طالبان تمام پیشنهادهای مربوط به ائتلاف با حكومت مجاهدین و ایستادن در برابر حكمتیار را كه به برهان الدّین ربانی، رئیس جمهوری وقت افغانستان، ارائه كرده بود، كنار گذاشت. این موضع جدید طالبان از زبان خیرالله خیرخواه به این شكل بیان شد: «ما در قبال جنگ قدرت بین ربانی و حكمتیار، كاملاً بیطرف هستیم.»
ولایت ورداك به مركزیت «میدان شهر» آخرین ولایت قبل از رسیدن به كابل بود. میدان شهر شاهد درگیریهای شدیدی بود و پیروزی طالبان در این شهر مهمترین و بزرگترین پیروزی آنها محسوب میشود. طالبان برای این درگیریها به طور جدی آماده شده بودند. طالبان با 10 هزار نیرو، صد دستگاه تانك و چندین قبضه توپ به این شهر حمله كردند. افسران كمونیست سابق ارتش افغانستان به كارگیری تانكها و توپها را برعهده داشتند. آنها از قوم پشتون و حزب دموكراتیك خلق افغانستان بودند. این افسران با گروهی از هواداران وزیر دفاع پیشین افغانستان، یعنی ژنرال شهنواز تنی، بعد از كودتای سال 1990م. به پاكستان گریخته و به عنوان مهمان آی اس آی در آنجا مانده بودند.
سیطره بر كابل برای طالبان مانند مناطق و شهرهای جنوبی كار سادهای نبود، زیرا پایتخت افغانستان تحت سیطرهی احمدشاه مسعود، معروفترین رهبر مجاهدین، قرار داشت و اغلب ساكنان پایتخت فارسی زبان بودند و پشتونها در اقلیت قرار داشتند. این امر باعث شده بود كه طالبان در پایتخت پایگاه مردمی مهمی نداشته باشد. طالبان به پایتخت حمله كردند تا آن را تصرف كنند و درگیریها برای تصرف این شهر یك هفته طول كشید، اما در این جنگ به دست نیروهای احمدشاه مسعود به شدت شكست خوردند و مسعود موفق شد نیروهای مهاجم را در نوزدهم مارس 1995م. تا منطقهی «چار آسیاب» كه با كابل فاصله بسیار زیادی دارد، به عقب براند.
در كنار این شكست، طالبان در برابر نیروهای اسماعیل خان فرماندهی تاجیكی در هرات نیز متحمل شكست سنگینی شد و نیروهای طالبان در آن زمان از پایگاه استراتژیك «شیندند» عقب نشینی كردند. اما در تابستان 1995م. جنبش طالبان فرصتی یافت تا توان نظامی و انسانی خود را بازسازی كند. در همان زمان نیروهای عبدالرشید دوستم، فرماندهی ازبكی كه در شمال افغانستان مستقر بود، به كمك طالبان آمدند.
آنها همچنین هواپیماهای جنگی از جمله هواپیماهای میگ 21 را برای شركت در عملیات نظامی بر ضد حكومت كابل آماده پرواز ساختند. علاوه بر این، نیروهای جدید دیگری نیز به این جنبش ملحق شدند و به این ترتیب شمار نیروهای مسلح طالبان به 25 هزار نفر رسید (10) كه در میان آنها حدود سه هزار پاكستانی بود.
با حمایت گستردهی پاكستان و به كارگیری هواپیماهای جنگنده به كمك نیروهای دوستم، جنبش طالبان توانست اسماعیل خان، والی هرات، را به شدت شكست دهد. (12) سقوط شهر هرات به دست طالبان ضربهی شدیدی به نیروهای دولتی كابل وارد كرد. این مسئله نیروهای دولتی را واداشت كه در اعتراض به مداخلهی نظامی آشكار پاكستان در افغانستان به سفارت پاكستان در كابل حمله كنند.
در اواسط اكتبر، طالبان حملات و فشار خود را بر كابل بیشتر كردند و این امر دوباره تهدیدی جدی ضد حكومت مجاهدین ایجاد كرد؛ زیرا نیروهای طالبان توانستند پایگاه چار آسیاب را تصرف كنند و در نتیجهی خیانت یكی از فرماندهان نیروهای احمدشاه مسعود، نیروهای طالبان توانستند به طرف پایتخت حركت كنند و در نزدیكی پایتخت مستقر شدند. یك ماه بعد از این یورش و فشار مداوم، نیروهای طالبان توانستند بر پل چرخی واقع در نزدیكی كابل تسلط یابند.
این جنگ و درگیری تا زمستان ادامه یافت و همین مسئله مانع پیشروی نیروهای طالبان شد. نیروهای احمدشاه مسعود تجربهی جنگ در زمستان را داشتند و برعكس آنها نیروهای طالبان برای نبرد در این فصل سرد و سوزان افغانستان، آموزش ندیده بودند و این مسئله روند درگیریها را به شدت تحت تأثیر قرار داد. به طوری كه نیروهای طالبان متحمل خسارت سنگینی شدند و صدها تن از نیروهای خود را از دست دادند و به همین علت مجبور شدند پشت دیوارهای كابل باقی بمانند و به حملات توپخانهای به این شهر اكتفا كنند. با فرا رسیدن بهار سال 1996م. طالبان حملات خود را به كابل تشدید كردند و احمدشاه مسعود ناچار شد نیروهای خود را در سپتامبر 1996م. از پایتخت به طرف شمال افغانستان عقب بكشد.
دلایل شكست مجاهدین در برابر طالبان
الف.نیروهای احمدشاه مسعود خسته شده و انگیزهی جنگیدن را از دست داده بودند. دولت مجاهدین پس از جنگ طولانی با حكمتیار، مجدداً با او متحد شده بود. گردش سریع مواضع دولت برای نیروهای رزمنده قانع كننده نبود، چرا كه حكمتیار چهار سال متوالی با آنها جنگیده بود، پایتخت را هدف موشكی قرار میداد و غیرنظامیان بیدفاع را به قتل میرساند.ب.فقدان امنیت و كشتار افراد بیگناه در كابل ساكنان این شهر را به چشم دوختن به تغییر شرایط موجود و پذیرفتن هر كس كه شعار برقراری امنیت، ثبات و آرامش سر دهد، وادار كرد.
ج.خودراییهای برخی از فرماندهان مجاهدین موجب دلزدگی مردم افغان شده بود. مردم از تعدد مراكز تصمیم گیری نگران بودند و به این وضع و فقدان قانون منسجم و یكپارچهی دولتی اعتراض داشتند. مردم احساس میكردند هر یك از جریانات به میل خود رفتار میكنند.
د.فساد اخلاقی برخی از فرماندهان نظامی مجاهدان یكی دیگر از عوامل سقوط حكومت مجاهدین بود.
هـ. مهمترین عامل پیروزی نظامی طالبان، حمایت همه جانبهی ارتش پاكستان از آنها بود. ژنرال عبدالرشید دوستم نیز، كه به كمك طالبان وارد جنگ شد، متحد گروههای جهادی بود.
بعد از سیطرهی جنبش طالبان بر كابل، نیروهای جنبش در 28 ماه مه 1997م. به شهر مزارشریف آخرین سنگر و دژ نیروهای حكومت مجاهدین به رهبری برهان الدین ربانی یورش بردند، اما با شكست مواجه شدند. (12)
قبل از حملهی نیروهای طالبان به شهر مزارشریف، این جنبش توانست به كمك جاسوسان پاكستانی در میان نیروهای ازبك حاضر در مزارشریف شكاف ایجاد كند و به این ترتیب عبدالملك پهلوان از عبدالرشید دوستم جدا و به جنبش طالبان ملحق شد و دوستم نیز به تركیه گریخت و زمانی كه نیروهای جنبش طالبان حمله به شهر مزارشریف را از سر گرفتند، با مقاومت شدید مردمی و تظاهرات اهالی شیعهی این شهر در مخالفت با ورود این نیروها به شهر مواجه شدند و حتی پیروان عبدالملك پهلوان نیز به این مقاومت ملحق شدند و در نتیجه طالبان مجبور شدند از این شهر خارج شوند.
در دهم آگوست 1998م. نیروهای طالبان با كمك و پشتیبانی نیروهای پاكستان به شهر مزارشریف حمله و این شهر را تصرف كردند و شماری از ساكنان آن را به قتل رساندند. همچنین نیروهای طالبان به كنسولگری ایران یورش بردند و چند تن از دیپلماتهای ایرانی را كشتند. (13)
در این بحبوحه دولت مجاهدین به ولایت تخار واقع در شمال افغانستان پناه برد و نیروهای خود را دوباره سازماندهی كرد و از منطقهی ناهموار معروف به «درهی پنج شیر» حملات خود را به نیروهای طالبان از سر گرفت. با وجود اینكه جنبش طالبان توانست بر بیشتر اراضی افغانستان سیطره یابد، اما نتوانست برخی مناطق ناهموار شمالی را تصرف كند.
پینوشتها:
1.ژنرال اختر عبدالرحمن، یكی از مسئولان برجستهی «آی اس آی» ده سال طراح استراتژی پاكستان در قبال بحران افغانستان و نیز مسئول سازمان دهی گروههای مجاهدین و ارائهی كمك مالی به این گروهها بود. این ژنرال پاكستانی در متقاعد كردن آمریكاییها به مجهز كردن مجاهدین افغان به سلاحهای پیشرفتهای چون موشكهای استینگر نقش داشت.
2.دیویز، آنتونی. افغانستان، طالبان و سیاستهای جهانی (مذكور)، ص68.
3.حاجی بشیر یكی از فرماندهان حزب اسلامی تحت رهبری مولوی یونس خالص بود. این حزب در زمان جهاد بر ضد ارتش اشغالگر روسیه از جانب ارتش پاكستان حمایت میشد.
4.روزنامه اطلاعات، چاپ تهران، 19 مهر 1377.
5.پهلوان، چنگیز. افغانستان، عصر مجاهدان و برآمدن طالبان. (مذكور)، ص26.
6.نشریه پیام مجاهد در شماره یازدهم خود، اسامی برخی افسران ارشد حزب خلق افغانستان را كه در دوران حاكمیت نظام كمونیستی بر افغانستان فعال بودند و مناصب مهمی در جنبش طالبان عهدهدار شدند، به شرح ذیل منتشر كرد:
1.خان محمد معروف به صاحب زاده صاحب، وی معاون وزیر دفاع طالبان در امور اداری بود.
2.شكرالله معروف به ملاشكرالله كزی، معاون امور ساختمانی وزیر دفاع طالبان
3.حاجی ملا، معاون عملیاتی وزیر دفاع طالبان
4.عبدالباری، معاون ریاست امنیت ملی
5.ژنرال نوروز معروف به ملانوروز، مشاور امنیت ملی
6.ژنرال میرحمزه فراهی، عضو فعال كودتای ژنرال تنی و معروف به ملاحمزه و عضو فرماندهی وزارت دفاع طالبان
7.مهندس عبدالرحمن، سر مهندس نیروی هوایی ارتش افغانستان در زمان حاكمیت نظام كمونیستی، وی در زمان طالبان نیز در همین سمت باقی ماند.
7.نصرالله بابر به این طریق قصد داشت یك میلیارد و صد میلیون دلار به عنوان كمك از كشورهای غربی بگیرد تا راه آهن و شبكهی ارتباطات تلفنی برای پوشش دادن 100 شهر افغانستان احداث كند.
8.یك هفته پس از اشغال شهر «اسپین بولدك» به دست طالبان، نصرالله بابر، وزیر كشور وقت پاكستان، هیئتی از سفرای كشورهای آمریكا، بریتانیا، چین، ایتالیا و كرهی جنوبی در اسلام آباد را با خود به كویتهی پاكستان برد. اعضای این هیئت از آنجا به ایالتهای هرات و قندهار افغانستان رفتند. هدف بابر از همراه كردن این هیئت با خودش، دستیابی به كمكهای مالی كشورهای غربی برای بهبود راههای زمینی و احداث خط راه آهن در آن منطقه بود.
9.حكمتیار در فوریهی سال 1995م. در مصاحبه با نشریهی فرانتیر پست پاكستان، ادعا كرد كه 1600 افسر كمونیست در جنبش طالبان خدمت میكردند، اما ادعاهای مربوط به همكاری افسران افغان با جنبش طالبان مبالغه آمیز است.
10.دیویز آنتونی، طالبان و سیاستهای جهانی (مذكور)، ص81.
11.روز سه شنبه 1995/9/5م. اسماعیل خان والی هرات، و شش تن از فرماندهانش به شهر اسلام قلعهی افغانستان واقع در نزدیكی مرزهای ایران گریختند.
12.در 28 می1997 نیروهای طالبان، در مزار شریف شكست خوردند.
13.سازمان ملل متحد با انتشار گزارشی اعلام كرد كه طالبان، بعد از سیطره بر شهر مزارشریف، 5 تا 8 هزار نفر از ساكنان این شهر را به قتل رساندند. همچنین این گزارش تأكید میكند كه طالبان زنان، كودكان و افراد سالخورده را از هر نژاد و مذهبی در این شهر به قتل میرساندند.
سرافراز، محمد، (1390)، جنبش طالبان از ظهور تا افول، تهران، انتشارات سروش