آفتاب پشت ابر
نويسنده:کاظم مقدم
آورده اند كه چون اين آيت : يا ايها الذين امنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منكم . فرود آمد، جابر گفت : يا رسول الله ! اولوالامر كيستند كه حق تعالي طاعت ايشان را با طاعت خود و طاعت تو مقرون كرده است ؟ گفت : يا جابر! هم خلفاني و ائمه المسلمين بعدي ، اولهم علي بن ابي طالب . ايشان خليفتان من اند و امامان مسلمانان اند بعد از من . اول ايشان علي بن ابي طالب عليه السلام است ، آنگه حسن و حسين عليه السلام ، آنگه علي بن الحسين ، آنگه محمد بن علي عليه السلام كه در تورات معروف است به باقر، و تو او را دريابي يا جابر! و چون وي را بيني سلام منش برسان . بعد از آن يك يك را نام برد تا به حجة القائم عليه السلام رسيد. گفت : مردي بود كه نامش نام من بود و كه نيتش ، كنيت من بود. حق تعالي به دست وي مشارق و مغارب زمين را بگشايد. او را غيبي بود كه به آن غيبت بر امامت او ثابت نماند مگر مؤمني كه حق تعالي دل او را با ايمان امتحان كرده بود. جابر گفت : گفتم : يا رسول الله ! شيعت او را به انتفاع باشد؟ گفت : باشد، همچون انتفاع مردمان به آفتاب ، اگر چه ابري در پيش او آيد. چون ظاهر شود جهان را پر عدل و داد كند بعد از آنكه پر جور و ظلم شده باشد. شعر:
متي تطلع الشمس المنيرة للهدي
فتترك عرنين الظلاله اجدعا
يروح به الدين الحنيفي غالبا
و يصبح خد الظلم بالعدل اضرعا
جابر گفت : حق تعالي مرا عمر داد تا امام محمد باقر عليه السلام را دريافتم . روزي پيش امام زين العابدين علي بن الحسين عليه السلام نشسته بودم . پسرش محمد باقر عليه السلام از حجره زنان بيرون آمد. او كودك بود. چون او را بديدم گوشت و پوست من بلرزيد. گفتم : اي كودك ! روي فرا كن ، روي فرا من كرد. گفتم : پشت بر من گردان ، پشت بر من گرداند. گفتم : شمايل رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم دارد، به خداي كعبه . گفتم : باقري ؟ گفت : اي جابر! برسان پيغام جدم رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم . گفتم : مولاي من ، رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم مرا بشارت داد كه تو را دريابم . گفت : چون وي را دريابي ، سلام منش برسان . يابن رسول الله ! جدت رسول خدا تو را سلام مي رساند. گفت : علي جدي رسول الله ما دامت السموات و الارض و عليك يا جابر! بما بلغت ، السلام. جابر گفت : من پيش وي آمد و شد مي كردم و از وي مسئله مي پرسيدم . روزي از من مسئله (اي) پرسيد. گفتم : به خداي كه من در نهي رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم نروم كه گفته است : ايشان كه از شما عالمتر باشند، از ايشان بياموزيد و ايشان را مياموزيد. امام محمد باقر عليه السلام گفت كه راست گفت جدم رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم ، و لقد اءوتيت الحكم صبيا ، يعني : مرا در كودكي علم و حكمت داده اند؛ كل ذلك بفضل الله علينا و بركاته.
منبع: داستان عارفان
متي تطلع الشمس المنيرة للهدي
فتترك عرنين الظلاله اجدعا
يروح به الدين الحنيفي غالبا
و يصبح خد الظلم بالعدل اضرعا
جابر گفت : حق تعالي مرا عمر داد تا امام محمد باقر عليه السلام را دريافتم . روزي پيش امام زين العابدين علي بن الحسين عليه السلام نشسته بودم . پسرش محمد باقر عليه السلام از حجره زنان بيرون آمد. او كودك بود. چون او را بديدم گوشت و پوست من بلرزيد. گفتم : اي كودك ! روي فرا كن ، روي فرا من كرد. گفتم : پشت بر من گردان ، پشت بر من گرداند. گفتم : شمايل رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم دارد، به خداي كعبه . گفتم : باقري ؟ گفت : اي جابر! برسان پيغام جدم رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم . گفتم : مولاي من ، رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم مرا بشارت داد كه تو را دريابم . گفت : چون وي را دريابي ، سلام منش برسان . يابن رسول الله ! جدت رسول خدا تو را سلام مي رساند. گفت : علي جدي رسول الله ما دامت السموات و الارض و عليك يا جابر! بما بلغت ، السلام. جابر گفت : من پيش وي آمد و شد مي كردم و از وي مسئله مي پرسيدم . روزي از من مسئله (اي) پرسيد. گفتم : به خداي كه من در نهي رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم نروم كه گفته است : ايشان كه از شما عالمتر باشند، از ايشان بياموزيد و ايشان را مياموزيد. امام محمد باقر عليه السلام گفت كه راست گفت جدم رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم ، و لقد اءوتيت الحكم صبيا ، يعني : مرا در كودكي علم و حكمت داده اند؛ كل ذلك بفضل الله علينا و بركاته.
منبع: داستان عارفان