شبانى حضرت محمد صلى الله عليه وآله وسلم
مقدمه
يكى از موضوعاتى كه ناقلان اخبار و سيرهنويسان، درباره زندگانى رسولاكرمصلى الله عليه وآله بدان پرداخته و سخنان نسبتا فراوان در آن باره گفته و احيانا در اين زمينه از حدود ادب خارج شدهاند موضوع چوپانى و شبانى آن حضرت در دوره نوجوانى و جوانى و پيش از بعثت است. از آن احاديث چنان برمىآيد كه نقالان و قصهپردازان از اين موضوع، اصلى كلى ساخته و پرداختهاند كه بنابرآن، گويا، همه پيامبران و رسولان حق تعالى بايد دورهاى از عمر خويش را به شبانى بگذرانند تا براى تصدى امر خطير رسالتشايستگى يابند!
ما در اين مقال، موضوع شبانى پيامبران را در چهار عنوان بررسى مىكنيم: 1 - اصل شبانى و دامدارى به عنوان وسيله امرار معاش و زندگانى. 2 - اجير شدن براى ديگرى به همين هدف و مقصد. 3 - چوپانى پيامبران به طور عام و پيامبر اكرم صلواتالله عليه و عليهم اجمعين به طور خاص براى تمرين و يادگيرى مسؤوليت پيامبرى و تحصيل برخى كمالات روحى و نفسانى. 4 - شبانى پيامبر اكرم براى مكيان و اجير شدن او براى قريش به قصد تامين معاش و گذران زندگى.
اول: شبانى و دامدارى
درباره شبانى پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله نيز روايات متعددى نقل شده است. جابربن عبدالله گويد: در مرالظهران نزد رسولاللهصلى الله عليه وآله بوديم در حالى كه گوسفند و قوچ مىچرانيد. پيامبر فرمود: بر شما باد گوسفند سياه كه پاكيزهتر است. پرسيدند: آيا شما گوسفند شبانى كردهايد؟ فرمود: آرى، و هل نبى الا رعاها: آيا پيامبرى بوده كه گوسفندچرانى نكند؟! (2)
از عمار رضىالله عنه نقل شده كه گفت: روزى گوسفندان خانوادهام را به چرا برده بودم و محمدصلى الله عليه وآله هم شبانى مىكرد به آن جناب گفتم: آيا مايل هستيد تا به فخ برويم كه آن جا مرتع و سبزهزارى درخشنده و نيكو است؟ پيامبر فرمود: آرى برويم. فرداى آن روز به آن جا رفتم. محمدصلى الله عليه وآله پيش از من به آن جا رسيده بود اما گوسفندانش را از آن مرتع و علفزار دور نگاه داشته و نمىگذاشت وارد چراگاه شوند تا مرا ديد فرمود چون با تو قرار گذاشته بودم خوش نداشتم پيش از آمدن تو گوسفندان را بچرانم. (3)
طبرسى در تفسير آيه «و منهم من يلمزك فى الصدقات...» (توبه /58): «و برخى از آنان در خصوص صدقهها و زكات، بر تو طعنه مىزنند و خرده مىگيرند» مىنويسد: رسول خدا غنايم جنگ حنين را قسمت مىكرد. مردى پيش آمد و گفت: مگر فرمان خدا آن نيست كه صدقات را به فقرا و بينوايان بدهيد؟ پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: آرى، چنين است. آن مرد گفت: پس چرا همه آنها را به شبانها و گوسفندچرانان مىدهيد؟ پيامبر اكرم فرمود: «ان نبىالله موسى كان راعى غنم»: «پيامبر خدا موسى، گوسفندچران بود». وقتى آن مرد برگشت كه برود رسولالله فرمودند: از اين مرد برحذر باشيد. (4)
جابر از ابوجعفر باقرعليه السلام حكايت كرد كه رسولاكرم فرمود: پيش از بعثتبه گوسفندان و شترانى كه به چراگاه برده بودم مىنگريستم - و هيچ پيامبرى نيست مگر آن كه شبانى كرده است - مىديدم آن زبانبستهها كه آرام و در جاى امن قرار داشتند و چيزى به ظاهر موجب رميدن آنها نبود ناگهان بدون سبب و علت معلوم، آن گوسفندان و شتران از جا مىپريدند و رم مىكردند و من هماره درشگفتبودم و با خود مىگفتم جريان چيست و سبب رميدن آن زبانبستهها كدام است؟ تا اين كه جبرئيل حديث كرد كه آن در نتيجه ضربتى است كه در قبر بر كافر فرود مىآيد و جز انس و جن همه جانداران آن را احساس مىكنند و صداى آن ضربت را مىشنوند. پناه به خدا از عذاب و شكنجه قبر. (5)
در نقلى ديگر داستانگونه و در زمينه شقصدر پيامبرصلى الله عليه وآله چنين آمده است: داشتم گوسفندان را شبانى مىكردم كه گرگى پيدا شد گفتم تو در اين جا چه مىكنى؟ گفت: تو چه مىكنى؟ گفتم: من گوسفندان را شبانى مىكنم. گفت: تو راهت را بگير و برو، من گوسفندان را جلو راندم گرگ در ميان گوسفندان افتاد و ناگهان گوسفندى را بكشت... (6)
به مفاد حديث ديگر آن زمان كه پيامبر سىوهفتساله بوده و در ميان كوههاى مكه شبانى مىكرده است مردى را مىديده كه به وى نويد رسالت و پيامبرى مىدهد. (7) و براساس حديثى ديگر، آن وضع موقعى پيش آمده كه پيامبرصلى الله عليه وآله گوسفندان ابوطالب را به چرا مىبرده است. (8)
ابوهريره روايت كرده كه رسول خدا فرمود: «ما بعث الله عزوجل نبيا الا راعى غنم...» (9) : خداوند عزوجل جز گوسفندچران را پيامبر نكرده است.!
اين است نمونهاى از نقلهاى تاريخى و حديثهاى داستان گونه مشعر بر اين كه پيامبران الهى و رسول اكرمصلى الله عليه وآله همگى برههاى از عمر شريفشان را به شبانى و گوسفندچرانى سپرى كردهاند و هر چند كه سند برخى از آنها محل كلام و احيانا متن آنها نيز آشفته است ليكن ما به لحاظ آن كه ناممكن نيست كه پيامبران و رسول گرامى ما در خانواده خود و براى اداره زندگى شخصى شبانى و گوسفندچرانى كرده باشند، از مناقشه در اين باب چشم مىپوشيم و به بحث ديگر كه مهمتر است و در ترسيم سيماى درست از پيامبران خدا مؤثرتر است مىپردازيم.
دوم: شبانى و اجيرى براى ديگران
به زعم ما هر انسانى براى اداره زندگى خود، بايد كار و كوشش كند اعم از پيامبران و يا ديگران; و شبانى و گوسفنددارى براى خود و يا ديگرى از جمله راههاى تحصيل معيشتحلال است. و هيچ كار شرافتمندانهاى، ننگ و عار نيست ليكن اين مساله در محيط اشرافى مكه و درباره رسول اكرمصلى الله عليه وآله فرق مىكند.
قرآن مجيد، پندار جاهلانه مشركان مكه و جز آنان را كه كار و كوشش را براى پيامبران عيب مىدانستند و انتظار داشتند كه آنان نخورند و براى زندگى روزمره خود تلاش نكنند به شدت محكوم كرده است.
گفتند: اين رسولان را چه شده كه طعام مىخورند و در بازارها راه مىروند...؟ ما پيش از تو رسولانى نفرستاديم مگر آن كه آنان طعام مىخوردند و در بازارها راه مىرفتند. (11)
سخن ويژه درباره رسول اكرمصلى الله عليه وآله آن است كه اگر چه او ممكن است در خانواده خود و براى مادر رضاعى و يا جد و عمويش شبانى كرده باشد ليكن او براى احدى به عنوان اجير و مزدور شبانى و چوپانى نكرده است.
يعقوبى در اين باب كلامى شيوا و صريح دارد: «و لا كان اجيرا لاحد قط» (12) : او هرگز اجير و مزدور كسى نشده است.
به نظر مىآيد راز اين نكته آن باشد كه جاهليتبر پندارهاى واهى و تخيلات استكبارى، كار و كارگر را تحقير و توهين مىكند چنان كه يتيمان و مردمان بيكس در آن محيطها مورد بىتوجهى و بىمهرى شديد قرار مىگرفتند. در نظامهاى جاهلى، ثروتمندان غالبا از راه رباخوارى و بهرهكشى از زحمتكشان فربهتر مىشوند و در همان حال كار و كارگر را تحقير مىكنند. و خداوند متعال خواسته است دشمنان پيامبرصلى الله عليه وآله را پيشاپيش خلع سلاح كند و جلو ياوهسرايان مكه را بگيرد.
در اين جا ذكر اين نكته لازم است كه هر چند محمدصلى الله عليه وآله يتيم بوده ليكن خداوند متعال جدى مثل عبد المطلب كه وى را ابراهيم ثانى مىخواند (13) و نيز ابوطالب عموى بزرگوارش را به سرپرستى او گماشته است. و نيز اگر چه او از مال دنيا بهره زيادى نداشته است اما هرگز به مشركان مكه نيز محتاج نبوده است و اين همان نكتهاى است كه خصم در طى قصهپردازى، آن را جاسازى كرده است.
ابوهريره مىگويد: خداوند با عزت و جلالت، جز چوپان و شبان را به پيامبرى برنينگيخت. از آن حضرت سؤال شد شما چطور يا رسولالله؟ فرمود: «انا رعيتها لاهل مكة بالقراريط»: من براى مردم مكه با دريافت قيراطهايى، چوپانى و شبانى كردهام.» (14)
«قراريط» را جمع قيراط دانستهاند و آن، اجزايى از درهم و دينار، و پول سيم و زر است كه با آن اشياى ناچيز و ارزان قيمت مىخريدند. (15) و به قولى: قيراط در بيشتر بلاد، نصف يك درهم است و در شام، يك بيست و چهارم. (16)
و سويدبن سعيد گفت: رسولالله هر گوسفند را به يك قيراط شبانى مىكرد.! (17) ابراهيم حربى گفت: قراريط نام جايى است در مكه زيرا قراريط به عنوان پول سيم و زر در ميان عرب، شناخته شده نيست وانگهى در برخى احاديث آمده است كه آن حضرت فرمود: من براى خانوادهام به قيراطهايى شبانى كردهام و عادتا هيچ فردى براى شبانى خانوادهاش دستمزد نمىگيرد. در برخى احاديثبه جاى «قراريط» «اجياد» آمده است و آن مؤيد اين است كه قراريط نام جايى است نه پول سيم و زر. و از سويى ديگر، عرب جايى به نام قراريط نمىشناسد پس قطعا مراد از آن واژه، پول زر و سيم است پس شبانى براى خانواده نبوده بلكه براى مردم مكه بوده است و مؤيد آن روايتبخارى است كه: «كنت ارعاها اى الغنم على قراريط لاهل مكه»: من گوسفندچرانى مىكردم بر قيراطهايى براى مردم مكه. (18)
ابن حجر، ميان آن احاديث كه در برخى «بقراريط» و در بعض ديگر «على قراريط» و در سومى «لاهل مكه» و در چهارمى «غنم اهلى» آمده است، به نحوى جمع كرده است. بدين بيان كه او براى خانوادهاش بدون دستمزد و اجرت و براى ديگران با دريافت مزد و اجر، شبانى مىكرده است! و مقتضاى جمع ابنحجر آن است كه هر «نوع شبانى بىمزد و با دستمزد تحقق داشته است و چنين چيزى موقوف بر ثبوت نص و نقل در آن زمينه مىباشد. (19)
ابن جوزى مىنويسد روايتشبانى محمدصلى الله عليه وآله براى مردم مكه را فقط بخارى از ابنهريره نقل كرده است و او در اين باب منفرد است. و همان نكات مذكور درباره قراريط را آورده است. (20)
استاد مرتضى عاملى مىنويسد: مورخان نوشتهاند: محمدصلى الله عليه وآله در بنىسعد، شبانى كرده است و براى خانواده خود نيز دامدارى فرموده است و نوشتهاند براى مردم مكه هم چوپانى كرده است و حديثبخارى را شاهد آوردهاند اما ما در صحت قصه ترديد داريم چون بعيد است پيامبر در برابر مزدى كه حتى پيرزنان بدان رغبت ندارند به شبانى بپردازد. اولا: يعقوبى، نص و روايتى صريح در نفى اجير شدن آن حضرت در طول زندگانى، آورده است. ثانيا: متن روايات، كه حكايت از يك واقعه مىكنند اختلال و تناقض دارند و همين، سبب شده كه علما در توجيه و تفسير آن حاديثبه دست و پا بيفتند و اگر سند آن حديثهاى صحيح مىبود مىشد به آن توجيهات دل بست.
استاد عاملى، وجود واژههايى على قراريط، بقراريط، لاهلى، لاهل مكه و اجياد را دليل اختلال و تناقض متن حديث دانسته است. (21)
بيهقى در اين جا به حديث ديگرى پرداخته است مشعر بر اين كه رسول اكرم به امر اجير شدن خود در جريان سفر شام اعتراف فرموده است.
«آجرت نفسى من خديجة سفرتين بقلوص»: (22) در دو سفر، خودم را اجير خديجه كردم به يك شتر جوان. (23)
اين حديث علاوه بر تعارضش با نقل يعقوبى مبنى بر نفى اجيرى رسولالله براى احدى به طور مطلق، تاريخ بيش از يك سفر با سرمايه خديجه را يادآورى نمىكند وانگهى در سند، ربيعبن بدر واقع است و دانشمندان رجالى او را به شدت محكوم كردهاند.
ابنحجر او را ضعيف دانسته است. ابن معين گفت: او چيزى نيست. قتيبه و ابوداود هم او را تضعيف كردهاند. نسايى حديث او را متروك دانسته و جوزجانى حديثش را سستشمرده است و ابوحاتم گفت: با حديث او سرگرم نشويد و آن را رها كنيد و ابنعدى گفتحديثهاى او و روايات كسانى را كه از او نقل حديث مىكنند پى نگيريد. (24)
اما راجع به ابوهريره، بحثى باز نمىكنيم و خواننده را به كتابهاى اضواء على السنة المحمديه و شيخ المضيرة ابوهريره هر دو از استاد ابوريه دانشمند و نويسنده مصرى، و كتاب ابوهريره از شرفالدين عاملى، ارجاع مىكنيم.
نكته جالبتر آن كه يعقوبى آن جمله طلايى را درباره پيوند خديجه با محمد صلى الله عليه و آله آورده است: «وانه ما كان مما يقول الناس انها استاجرته بشى» (25) : آنچه مردم گويند كه خديجه با مزدى، محمدصلى الله عليه وآله را اجير گرفته بود، واقعيت ندارد. نتيجه آن كه شبانى محمدصلى الله عليه وآله و ديگر انبياى الهى به اقتضاى محيط و شرايط زندگى، امرى عادى مىتواند باشد و حتى اجير شدن پيامبرى مثل موسىبن عمران كليمالله نيز پذيرفتنى است ليكن در خصوص حضرت محمدصلى الله عليه وآله به نص كلام يعقوبى و با ملاحظه ضعفها و تناقضهاى موجود در حديثها، به ضرس قاطع مىتوان گفت كه آن حضرت براى مردم مكه شبانى نكرده و اجير نشده است و چنان نقلها، ياوههاى نقالان و قصاص عصر اموى است كه براى شكستن شخصيت محمدصلى الله عليه وآله توسط علم و دين به دنيافروشان جعل و وضع شده است.
سوم: شبانى و رسالت
حديث:
هيكل با در نظر گرفتن مجموعه احاديثشبانى مىنويسد: آنچه محمدصلى الله عليه وآله را بيشتر از هر چيز به تفكر وامىداشت اشتغال او به گوسفندچرانى در دوران صباوت است كه بعد از بعثتبه غبطه از آن حالتياد مىكرد و خود را همانند موسى و داودعليهماالسلام شبان مىدانست زيرا چوپان گوسفندان، دلى ذكى و روحى لطيف و با رافت دارد. در روزها به بيابانهاى گسترده مىنگرد و شبها به آسمانها نظاره مىكند و با نگرش به ستارگان فروزان مجالى براى انديشه مىيابد. او به اين عوامل و آيات مىنگرد تا پشتسر آنها را ببيند و براى اين جهان تفسيرى پيدا كند... (27)
در كتاب سيره حلبى در فلسفه شبانى، چنين مىخوانيم: حكمت الهى ايجاب مىكند كه مرد وقتى به شبانى گوسفندان مىپردازد از آن نظر كه گوسفند ضعيفترين و پراكندهترين بهايم است اقدام به چنان كارى، مايه آرامش و سكون دل مىشود و قلب انسان مملو از لطف و مهر و رافت مىگردد و چنان شخصى اگر از شبانى گوسفند به مردمدارى و رعيتپرورى بپردازد اولا: حدت طبيعى در وجود او از بين مىرود و ثانيا: از ظلم و ستم غريزى فاصله مىگيرد! پس او در معتدلترين حالات و عادلانهترين وضع قرار مىگيرد. (28)
استاد سبحانى با در نظر گرفتن سخنان پيشكسوتان سيره و تاريخنگارى، در اين باب بيانى مفصلتر دارد. از جمله مىنويسد: پيامبران بخشى از عمر خود را پيش از رسيدن به مقام نبوت در چوپانى و شبانى مىگذراندند. مدتها در بيابانها به تربيتحيوانان اشتغال مىورزيدند تا در طريق تربيت انسانها شكيبا و بردبار باشند و تمام مصايب و سختيها را آسان بشمارند زيرا اگر شخصى توانست دشوارىهاى تربيتحيوان را كه از نظر هوش و فهم با انسان قابل مقايسه نيستبپذيرد قطعا خواهد توانست گمراهان را كه شالوده فطرت آنان را ايمان به خدا تشكيل مىدهد برعهده بگيرد.
علت ديگر دورى از جامعه فاسد و منحط مكه و سومين دليل فرصت مطالعه صفحه زيباى آسمان و اوضاع ستارگان است كه براى او در شبانى ميسر بود. (29)
محمدباقر مجلسى در ضمن بحثى چنين مىنويسد: به حكمت الهى، شبانى در زندگى پيامبران مقدمهاى قرار داده شده است تا آنان بتوانند بعدا راعى و شبان مردم باشند و امتها، رمه ايشان به حساب آيند. (30)
چنانت كه ملاحظه مىكنيد از قديمترين قرن اسلامى تاكنون غالب مورخان و سيرهنگاران و نويسندگان هماوا با يكديگر شبانى را در زندگانى انبياى عظام و پيغمبران اسلام به همين ديدگاه نگريستهاند. برخى با ذكر متن حديث و برخى ديگر با توضيح و بيان در صحت و درستى آن ترديد نكردهاند و كمتر كسى بدين نكته توجه كرده كه اگر پيامبران الهى و بويژه پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله صاحب خلق والا و صبر و شكيب و صلابت و استقامت و ديگر كمالات خلقى و رفتارى بودهاند همه آن كمالها در پرتو وحى و تعليم و تربيت آسمانى بوده است و بس و هرگز هيچ يك از آن كمالات نمىتواند به مساله شبانى مربوط باشد.
سوكمندانه بايد گفت: دشمنان و بدخواهان پيغمبر اكرمصلى الله عليه وآله از دورترين زمان يعنى عصر بعثت وقتى در ترور شخص آن حضرت ناكام ماندند به توهين و ترور شخصيت آن رسول عظيمالشان پرداختند و نسبتهاى جنون، يتيمى تحقيرآميز و آن جمله اشتغال به شبانى از آن قبيل تلاشهاى مذبوحانه است. اشراف جاهلى مكه با طرح شبانى و ربط دادن آن به رسالت و نبوت به زعم خود خواستند خدشه بر شخصيت آن بزرگوار وارد سازند ليكن وجود مورخانى همچون يعقوبى و حضور دانشمندان متعهد و تحليلگران آگاه در درازناى زمان كه مانند صرافان ناقد، اصل از بدل و سره از ناسره بازمىشناسند جاده را براى محققان دورههاى بعد هموار كردند و چنان زمينه مساعدى به وجود آمد كه ما امروز مىتوانيم به سهولت در پرتو آن منابع و نصوص صحيح، قاطعانه نظر دهيم و غبار از چهره گرد گرفته تاريخ و سيره بزداييم.
نتيجه آن كه: اولا: پيامبران به لحاظ با رسالت و پيامبرى، شبان نبودهاند اگر چه طبيعتا برههاى از عمر شريفشان را در شبانى و چوپانى گذراندهاند. ثانيا: پيامبر اكرم ما به شبانى اجير كسى نشده و آن همه كمالات روحى و معنوى را در كلاس شبانى نياموخته استبلكه چنان كه در وصف امى بودن وى گفتهاند او درس ناخوانده و استاد نديده تربيتشده آسمانى و وحيانى بوده است، «كان اميا يؤدب» (31) همچنين در زمينه اخلاق والا و صبر و حوصله او بايد گفت ادب و تربيت وحيانى كارساز بوده است و هر انسان شريفى از اين آبشخور مقدس و پربركتبايد سيراب گردد هر چند كه رسول و پيامبر نباشد.
براستى اگر دانشمندان، به جاى بال و پر دادن به آن احاديث ضعيف و سخنان شعرگونه و تخيلى، در آيات قرآن مىنگريستند منشا كمالات پيامبر را مىجستند.
«فبما رحمة من الله لنت لهم...» «(آلعمران /159): در اثر مهر و رحمتخداوندى تو براى آنان نرمخوى شدى.
«وانك لعلى خلق عظيم» (القلم /4): حقا كه تو صاحب خلقى بزرگ مىباشى و در تفسير آيه فوق گفتهاند «كان خلقه القران يرضى برضاه و يسخط بسخطه»: (32) خلق و خوى محمدصلى الله عليه وآله، خلق قرآنى بود راضى به رضاى او و خشمگين به خشم و غضب قرآن بود. و اگر علاوه بر قرآن، آن زلال صافى معرفت و آگاهى، از نهجالبلاغه اميرالمؤمنين بهره مىبردند آنچنان ره گم نمىكردند. «خداوند از دوران شيرخوارگى بزرگترين فرشته از فرشتگان خود را همراه و همدم رسول الله صلى الله عليه وآله كرده بود كه او را به راه بزرگوارىها مىبرد و اخلاق نيكوى جهانى به او مىآموخت...» (33)
بنابر آنچه گفته شد، چقدر اين سخن سست و واهى است كه پيامبران و رسول اكرم از رهگذر شبانى و گوسفندچرانى به مردمدارى رسيده و از آن طريق به صبر و حوصله و ديگر كمالات اخلاقى و رفتارى دستيافتهاند!
به نظر نگارنده هر چند در اسرار آفرينش و تامل در آسمان و زمين و همه پديدههاى هستى، امرى است پسنديده و نكتهاى است كه قرآن به آن دستور داده است و محمدصلى الله عليه وآله شخصا، نخستين عامل به فرمانهاى قرآن شريف بوده است ليكن رسالت و پيامبرى را معلول تفكر و انديشه بشرى دانستن همان خط سياه صهيونيسم و صليبيان كينهورز است كه مستشرقان در اعصار اخير آن را دنبال كرده و غربزدههاى عالم اسلام هم مرعوب آنان شده و اين چنين ياوههايى را جعل كردند و مثل آنان مثل كسى است كه زهر كشندهاى را در كپسولى خوشرنگ و معطر به خورد انسان بدهد. به صراحتبايد گفت: رسالت محمدىصلى الله عليه وآله امرى وحيانى و آسمانى است و كمالات اخلاقى و رفتارى آن پيامبر بزرگ، ارتباط مستقيم با وحى و ادب قرآنى داشته است و از آن جمله: تفكر و انديشه و تعقل است و اين دو نكته را از هم تفكيك بايد كرد.
چهارم: محمدصلى الله عليه وآله اجير قريش!!
منشا اين داستان جز حقد و كين قريش مشرك نمىتواند باشد كه به بهانه يتيمى محمدصلى الله عليه وآله و ثروتمند نبودن او اولاد ابوسفيان خواستند شخصيت رسالى او را بشكنند و او را اجير و مواجببگير خود قلمداد كنند. زهى تلاش مذبوحانه!
در نفى چنان امرى دو بيان صريح يعقوبى كه با اصول هم سازگار است كافى است علاوه بر آن كه روايات شبانى سخت آشفته است و قراين ديگر هم چنان امرى را به ويژه در بعد سوم و چهارم آن به شدت نفى مىكند.
والحمدلله و صلىالله على رسوله الامين وآله الميامين
پىنوشتها:
1- سعيدبن هبةالله قطب راوندى، قصص الانبياء، ص 106، چاپ نخست 1409ق مشهد.
2- همان، ص284.
3- محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، ج16، ص224. مؤسسة الوفاء، بيروت.
4- فضلبن حسن طبرسى، مجمعالبيان،ج5، ص41، داراحياء التراث العربى، 1379ق بيروت.
5- بحارالانوار، ج6، ص 226.
6- ابوجعفر محمدبن على، كمالالدين و تمام النعمة، ص542، دارالكتب الاسلاميه، تهران، و درباره قصه شق صدر نك: آينه پژوهش، شماره دهم، مقاله نگارنده.
7- بحارالانوار، ج18، ص184.
8- همان، ص194.
9- محمدبن اسماعيل، صحيح بخارى، ج3، ص 115، داراحياء التراث.
10- نك: سوره قصص، آيههاى 23-29 و ايضا: قصص الانبياء ص 148-152.
11- نك: سوره فرقان، آيههاى 7 و 20.
12- احمدبن ابى يعقوب، تاريخ يعقوبى، ج2، ص21، دار صادر، دار بيروت، 1379ق.
13- تاريخ يعقوبى، ج2، ص11.
14- بيهقى، دلائل النبوة، ج2، ص65، دارالكتب العلميه، بيروت.
15- ابن ماجه قزوينى، سنن، ج2، ص727.
16- همان، تعليقه محقق كتاب.
17- علىبن برهانالدين، السيرة الحلبية، ج1، ص125.
18- صحيح بخارى، ج3، ص115.
19- السيرة الحلبية، ج1، ص126.
20- ابوالفرج عبدالرحمان ابن الجوزى، صفة الصفوة، ج1، ص23، حيدرآباد هند، 1388ق.
21- جعفر مرتضى العاملى، الصحيح من سيرة النبى الاعظم، ج1، ص108، چاپ نخست.
22- دلائل النبوة بيهقى، ج1، ص66.
23- نك: معجم وسيط، ماده قلص.
24- ابن حجر، تهذيب التهذيب، ج3، ص240 و 239.
25- تاريخ يعقوبى، ج2، ص21.
26- علىبن محمد صدوق، علل الشرايع، ص 32، داراحياء التراث، 1385 هق، نجف. و نك: بحارالانوار، ج11، ص 65 و سفينةالبحار، ج2، ص565.
27- نك: محمد حسنين هيكل، حياة محمدصلى الله عليه وآله، ص80، سال 1354، قاهره.
28- السيرة الحلبية، ج1، ص126.
29- جعفر سبحانى، فروغ ابديت، ج1، قم، 1363; ص 188; ناگفته نماند قسمت اخير سخنان استاد فشرده نقل شد.
30- بحارالانوار، ج64، ص117.
31- السيرة الحلبية، ج1، ص127.
32- ابوالفضل قاضى عياض، الشفا بتعريف حقوق المصطفى، ج1، ص96، دارالفكر، بيروت.
33- سيد شريف رضى، نهجالبلاغه، خطبه قاصعه 192، صبحى صالح، بيروت.
منبع: فصلنامه مشكوة