نقش اهل بیت و صحابه در تفسیر قرآن کریم از منظر استاد معرفت (1)

تفسیر قرآن کریم، که با هدف رفع ابهامات عارض شده بر الفاظ و عبارات مشکل و نیز دفع شبهات احتمالی صورت می‌پذیرد، از جمله مهم‌ترین وظایف جامعه علمی و پژوهشگران عرصه دین می‌باشد. علم تفسیر محصول بهره‌گیری از...
سه‌شنبه، 7 ارديبهشت 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
نقش اهل بیت و صحابه در تفسیر قرآن کریم از منظر استاد معرفت (1)

 نقش اهل بیت و صحابه در تفسیر قرآن کریم از منظر استاد معرفت (1)
 

 

نویسنده: عبدالکریم بهجت‌پور (1)



 

چکیده

تفسیر قرآن کریم، که با هدف رفع ابهامات عارض شده بر الفاظ و عبارات مشکل و نیز دفع شبهات احتمالی صورت می‌پذیرد، از جمله مهم‌ترین وظایف جامعه علمی و پژوهشگران عرصه دین می‌باشد. علم تفسیر محصول بهره‌گیری از دانش‌های ادبی، بیانی، منابع معصوم و الهی و بهره‌گیری از تجربه‌های گرانسنگ قرن‌ها تلاش مفسران از جمله صحابه و تابعان است.
حضرت آیت الله معرفت در زمینه بازشناسی جایگاه و نقش هر یک از منابع مرتب با علم تفسیر تحقیقات عمیق و ماندگاری را از خود به جای گذاشتند.
در این مقاله می‌کوشیم تا جایگاه اهل بیت و صحابه در تفسیر قرآن کریم را از منظر آن عالم فرزانه بررسی کنیم و به برخی شبهات که در مورد دیدگاه‌های آن محقق متضلع، مطرح شده است پاسخ گوییم.
کلیدواژه‌ها:
روش تفسیر اهل بیت (علیهم السلام)، صحابه، تابعان، حجیت، منابع.

جایگاه اهل بیت در تفسیر

اهل بیت پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) وارثان علوم پیامبر و نفس و جان آن حضرتند که علاوه بر مقام ولایت تکوینی و قدرت تصرف در جهان هستی و وساطت در نزول برکات و فیوضات الهیه، (2) دارای مقام ولایت تشریعی هستند. ائمه اطهار (علیهم السلام) همچون رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) دارای بینشی گسترده بودند که مصالح و مفاسد واقعی را برای همیشه می‌دیدند و طبق این بینش، احکامی را وضع می‌کردند. این مقام پس از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به امامام معصوم انتقال یافت و از این رو فقهای بزرگ، سخنان امام معصوم (علیه السلام) را همانند سخنان رسول مصدر و منبع دین می‌شمردند.
تفاوت امامان معصوم (علیهم السلام) با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) این است که بینش رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) پشتوانه وحیانی داشت، ولی پشتوانه بینش امامان معصوم (علیه السلام) ودایع نبوتی بود که پیغمبر به مولای متقیان (علیه السلام) سپرد. در حقیقت امامان معصوم وارث علم پیامبر هستند. به علاوه که این جمع معصوم با «روح القدس» تأیید شده و جواب مسائل مورد نیاز را اخذ می‌کنند. (3)
امام صادق (علیه السلام) می‌فرمایند:
خداوند امر دینش را به هیچ کس جز رسول و ائمه واگذار نکرده است.
و امام باقر (علیه السلام) فرمودند:
"اگر برای کسی چیزی را حلال کردیم...، برای او حلال است، زیرا امر دین به ما امامان واگذار شده است. (4)"
حضرت آیت‌الله معرفت آیه اکمال دین را با مقام تشریع امامان معصوم (علیه السلام) منافی ندانسته و می‌نویسد:
"اکمال دین با نصب امیرمؤمنان به خلافت و معرفی عترت در کنار سنت صورت پذیرفت. زیرا امامان حامل ودایع نبوت بودند و در اثر تربیت پیامبر اسلام و تأیید روح‌القدس، دارای بینش واقعی بودند و برحسب رخدادهای زمانه و مصالح و مقتضیات، تشریع احکام می‌کردند. (5)"
خلاصه علامه معرفت جایگاه اهل بیت (علیهم السلام) در دین را تا حد «ولایت تشریعی» بالا برده و آن‌ها را جانشینان رسول‌الله (صلی الله علیه و آله و سلم) در این مقام می‌شمرند. مقامی که احدی از مردم با آن‌ها- هرچند دارای جلالت قدر و دانش بالای دین باشند- برابری نخواهد کرد:
لا یقاس بآل محمد صلی الله علیه و آله من هذه الامر احد. (6)
با این مقدمه به بررسی جایگاه اهل بیت (علیهم السلام) در تفسیر قرآن می‌پردازیم.

مقام تبیین

ائمه اطهار (علیهم السلام)، همچون پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) «مبین» قرآنند، فروع، قیود، تخصیصات و شرایط و اجزای آیات را برای مردم تبیین می‌کنند. قرآن در این زمینه می‌فرماید:
وَأَنزَلْنَا إِلَیْكَ الذِّكْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَفَكَّرُونَ. (7)
ما به تو وحیی نازل کردیم تا در پرتو آن، آیاتی را که بر مردم نازل شده «تبیین» نمایی. در پرتو تبییناتی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برای مردم انجام می‌داد، مجملات قرآن تفصیل یافت و توضیح روشن پیدا کرد. آیات و عباراتی مانند:
وَأَقِیمُواْ الصَّلاَةَ؛ وَلِلّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ؛ وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ؛ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ.
و بسیاری دیگر از معارف و احکام قرآن را که به اجمال آمده بود و شرایط، ویژگی‌ها و قیود و نحوه به جا آوردن آن‌ها را که بیان نشده بود، دریافت کردند. (8)
این مقام پس از پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به ائمه اطهار (علیهم السلام) رسید. آنان موظف بودند تا بخشی از وحی تبیین را که شرایط بیان آن در حیات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فراهم نشده بود، در فرصت‌های مناسب به اطلاع مردم برسانند. حضرت آیت‌الله معرفت در این زمینه می‌نویسد:
"حدیث مستفیض به لفظ کتاب الله و عترتی یا کتاب الله و اهل بیتی یا جمع بین دو تعبیر (عترت و اهل بیت) برای آن است که یکی از آن‌ها (اهل بیت و عترت) تبیان و توضیح دیگری (قرآن) است. (9)"
چون این ابلاغ‌ها به اتقان و اعتماد قطعی مردم به صدور از ناحیه وحی نیاز دارد، مقام امامت به معصوم (علیه السلام) داده می‌شود. اگر این همه تأکید بر مرجعیت مطلقه اهل بیت (علیهم السلام) از زبان رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) وجود دارد، به خاطر عصمتی است که در آن‌ها هست و ... به خاطر جایگاه بی‌بدیل آن‌ها در تبیین قرآن و آیات نورانی آن ست.
حضرت استاد می‌نویسد:
"تحریص پیامبر بر رجوع به اهل بیت به خاطر آن است که آنان عارف به کتاب خدا و سنت رسول‌اند. آنان کسانی‌اند که از کتاب الله جدایی ندارند تا آنگاه که در کنار حوض کوثر محضر پیامبر برسند ... و به این خاطر از دیگر علما و دانشمندان جدا می‌شوند؛ زیرا خداوند تنها از این گروه رجس و پلیدی را دور کرده و تطهیرشان نموده است. (10)"
اختلافات فکری، مذهبی، روشی و گرایشی در قرآن و معارف الهیه از آنجا آغاز شد که جامعه اسلامی از مراجعه به اهل بیت محروم شد. اگر مردم زیر چتر ولایت آنان جمع می‌شدند، اختلاف‌ها رفع و وحدت و انسجام دینی، سکه رایج دنیا اسلام بود. حضرت استاد این حقیقت را با استشهاد به یکی از روایات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) که در منابع عامه آمده، چنین می‌نویسد:
ابن مجرد به نقل از حاکم آورده:
النجوم امان لاهل الارض من الغرق و اهل بیتی امان لامتی من الاختلاف فاذا خالفتها قبیلة من العرب اختفلوا فصاروا و حزب ابلیس. (11)
ستارگان، پناهگاه اهل زمینند و آنان را از غرق شدن نجات می‌دهند، اهل بیت من نیز موجب حفظ امت از اختلافند. بنابراین چنان چه قبیله‌ای از عرب با ایشان مخالفت ورزد، موجب اختلاف امت خواهد شد و به حزب شیطان خواهد پیوست.

تعلیم روش‌ها و ضوابط تفسیر

تفاوت تفسیر با تبیین روشن شد؛ هدف مفسر در تفسیر، رفع ابهامات و دفع شبهات و کشف مقاصد است؛ اما تبیین دستگاه معرفتی، قانون‌گذاری ویژه‌ای بود که در چهارچوب آیات قرآن از سوی خداوند متعال در اختیار پیامبر و از وی به معصومان (علیهم السلام) ابلاغ شد.
نقش اهل بیت در مقام تفسیر فراتر از انجام عملیات تفسیر و رفع ابهامات است؛ آنان با تعلیم و تربیت گروهی از پیروان و مردم دانشمند، این فرصت را فراهم کردند تا مردم در پرتو این تعلیمات، توان مراجعه به قرآن و فهم آن را در چهارچوب‌های مشخص شده، پیدا کنند. تفسیر قرآن ضرورتی مستمر است و به دوره حضور امامان معصوم محدود نمی‌شود. ضرورت دارد در میان امت اسلامی، همیشه علمای قرآن‌پژوهی باشند که ابهامات عارض شده و شبهاتی را که به دلیل برخی کج‌فهمی‌ها یا نگاه‌های مذهبی و فرقه‌ای و یا جهالت‌ها و انحرافات سیاسی و اجتماعی پیش می‌آیند، مرتفع کنند و خود بر تطبیق آیات بر مصادیق جدید توانا شوند به گونه‌ای که قرآن همیشه در صحنه باشد و همچون خورشید و ماه نورافشانی و انرژی‌بخشی تازه‌ای داشته باشد.
حضرت استاد معرفت بخش عمده‌ای از فصل مربوط به نقش اهل بیت (علیهم السلام) در تفسیر را به توضیح این جایگاه اختصاص داده‌اند. به نظر وی، تفاسیر رسیده از اهل بیت (علیهم السلام)) تفاسیری نمونه است تا امت و علمای مسلمانان اسلوب‌های تفسیری را فراگیرند. این اسلوب‌ها خود دارای اصول و قواعدی محکم‌اند که با داشتن آن‌ها، اسلوب‌های صحیح تفسیر دانسته می‌شود. (12)
به عبارت دیگر، حضرت آیت الله معرفت در حالی که بر ضرورت مراجعه به اهل بیت (علیهم السلام) در عملیات تفسیر پافشاری می‌کنند، با نظر غیرپویای اهل حدیث و اخباریون مبنی بر اکتفا به دانش رسیده در روایات اهل بیت (علیهم السلام) در تفسیر آیات مخالفت کرده و نقش آن بزرگواران را در حد معلمان و مدرسان اسلوب‌های تفسیر و بیان‌کنندگان ضوابط و قواعد این علم بالا می‌برد تا حرکت تفسیر در چهارچوب‌های متقن و مشروع جریان مستمر یابد.
ایشان ذیل عنوان تفسیر و تأویل و بررسی نسبت آن دو، بحث مفصلی پیرامون عدم توفیقی بودن تفسیر بیان می‌کنند. وی با بررسی برخی از روایات عامه مبنی بر احتیاط برخی صحابه نظیر ابوبکر و عمر از تفسیر برخی آیات قرآن، آن‌ها را بر عدم اطلاع و آگاهی صحابه مذکور از دانش تفسیر حمل و مستند به روایات دیگر تأکید می‌کند که عمده علمای سلف در تمام عرصه‌ها به تفسیر قرآن اشتغال داشته‌اند.
استاد معرفت در تأویل قرآن به معنای دفع شبهات پیش آمده از طریق ارجاع آیات متشابه به محکمات قرآن و سنت نبوی و عقل رشید نیز به توقیفی نبودن این علم معتقد هستند. به نظر ایشان روایات وارده از حضرت علی (علیه السلام) که در آن راسخان در علم را کسانی دانسته‌اند که به جای ورود در عرصه تفسیر به جهل خود اعتراف می‌کنند، (13) منصرف به متشابه در صفات الهی کرده و این که راسخ در علم در موضوعِ صفات الهی، تنها به توصیفات خدا از خود بسنده کرد و به جهل خود اعتراف می‌کند، اما درباره آیات متشابهی که جهل به آن‌ها سزاوار راسخان در علم نیست، بر این باورند که آنان باید به فهم آیات متشابه اهتمام ورزند. (14)
استاد معرفت همچنین در تأویل- به معنای استخراج قواعد کلی از آیاتی که در موردی خاص نازل شده‌اند و تطبیق آن‌ها بر مصادیق جدید- به عدم انحصار این دانش به اهل بیت (علیهم السلام) اعتقاد دارند. به نظر وی مفسران باید در سایه‌سار تعلیمات اهل بیت، چهارچوب‌ها و معیار و شرایط کشف این پیام‌های عام و گسترده قرآن را پیدا کرده و در موارد مشابه خود به تأویل آیات اهتمام کنند. (15)

خلاصه و نتیجه‌گیری

بنابر آن چه گذشت، امامان معصوم (علیهم السلام)، جانشین و نَفس پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در تشریع احکام و تبیین معارف قرآنند، همچنان‌که آنان معلمان و مربیان پیروان و یاران خود در آموزش اصول و چهارچوبه‌های تفسیر، تأویل و تطبیق‌اند.
این دو مقام ویژه آنان است؛ البته آنان خود به مشابه یک صحابی یا تابعی گاه به تفسیر قرآن می‌پردازند. در این مقام با دیگر صحابه و تابعان مشترکند با این تفاوت که اگر در اجتهادات تفسیری صحابه، احتمال خطا وجود دارد، اما به دلیل مقام عصمت ائمه، تفاسیر آنان مطابق با واقع و مقاصد حقیقی خدای متعال است.

جایگاه صحابه در تفسیر

اصحاب پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به اولین گروهی اطلاق می‌شود که تحت تأثیر مستقیم آموزش و تربیت پیامبر قرار گرفتند و البته از جایگاه معصومانه اهل بیت (علیهم السلام) برخوردار نبودند؛ هرچند گروهی از آنان آن چنان مدارج رشد و کمال را پیمودند که در مناقب آنان سخنان ارزشمندی از رسول اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت (علیهم السلام) وارد شده است: نظیر مالک بن تیهان که ولایت و محبت او را بر مؤمنان واجب شمرده‌اند. (16) و امیرمؤمنان در فراق او اشک حسرت می‌ریزد. (17) یا ابوایوب انصاری و ابوسعید خدری که امام صادق (علیه السلام) ولایت آن‌ها را بر مؤمنان لازم می‌شمرد (18) یا بلال که او را اول سبقت گیرنده به بهشت دانسته‌اند (19) و جابربن عبدالله انصاری که امام باقر (علیه السلام) فرمود: رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرماید: تو از ما اهل بیت هستی و ابغض الله من ابغضک و احبّ من احبک. (20) حذیفة بن یمان شخصیت ثابت قدمی که ولایت او در کنار ولایت امیرمؤمنان (علیه السلام) و تعدادی از صحابه بزرگ نظیر سلمان، ابوذر، مقداد، عمار، ابن هیثم، ابن تیهان، سهل بن حنیف، عبادة بن صامت، ابی ایوب انصاری، خزیمة بن ثابت، ابی سعید خدری و امثال آن‌ها لازم شمرده شده است. (21) سلمان فارسی که بغضش را بغض خدا و مهرش را مهر او دانسته (22) و او را محدّث شمرده‌اند (23) و جزو حواریون حضرت پیامبر محسوب شده است (24) به وی باب الله در زمین اطلاق شده که هرکس او را بشناسد، مؤمن است و هرکس انکارش کند، کافر می‌گردد. (25)
عبدالله بن مسعود که حضرت علی (علیه السلام) در وصف او و تعدادی از صحابه فرمود: زمین برای هفت نفر خلق شده که اهل زمین به واسطه آن‌ها روزی می‌خورند و باران دریافت می‌کنند: عبدالله بن مسعود، ابوذر، عمار، سلمان فارسی، مقداد بن اسود، حذیفه و من که امام آنانم. (26) عَمر بن حَمِق خزاعی که جزو حواریون امیرالمؤمنین (علیه السلام) شمرده شده است، (27) همچنین قیس بن سعد بن عبادة که جزو اصفیای اولیای امیرالمؤمنین (علیه السلام) محسوب شده است. (28)
صحابه در گسترش و تبلیغ معارف قرآن تلاش فراوانی کردند. از همان آغاز پیوستن به اسلام، حقایق وحی را از پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دریافت کرده و تحت تأثیر پیام‌های معنوی دین قرار گرفتند.
دلیل این سخن آیات قرآن کریم است. پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در پرتو قرآن مجید، برنامه کامل و جامع تحول همه‌جانبه تازه مسلمانان را طراحی نمود؛ وی در اردوگاه شرک خیمه زد، یارانی را جذب و با توحید و معارف بلند آسمانی آشنا کرد به تدریج جمعیت معتنابهی از مؤمنان بوجود آورد که آماده جانفشانی در راه دین بودند؛ صف آنان را از مشرکان جدا کرد. (29) آنان انتقام مشرکان را به جان خریدند، هجرت از وطن، بریدن از پیوندهای فامیلی و قبیلگی را پذیرا شدند، تحریم اقتصادی و حصر اجتماعی را در شعب ابی‌طالب تحمل و به مدینه هجرت کردند. در آنجا گروهی از تازه مسلمانان، پذیرای مهاجرین شدند و مهاجرین و انصار در چندین غزوه و جنگ، پیامبر را همراهی و اسلام را با تمام وجود یاری کردند تا آنجا که در مدح آنان آیاتی نازل شد:
هُوَ الَّذِیَ أَیَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِینَ (30)، مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذَلِكَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَمَثَلُهُمْ فِی الْإِنجِیلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ (31).
در اثر همین مجاهدت‌ها، فتح و خطر ارزانی مسلمانان شد:
إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُّبِینًا (32)، إِذَا جَاء نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ * وَرَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجًا (33)
در این میان گاه کاملاً رضایت الهی را جلب می‌کردند تا آنکه مفتخر به خطاب تحسین می‌شدند:
لَقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبَایِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ (34)
و خطاب: وَالسَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَالأَنصَارِ وَالَّذِینَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ رَّضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُواْ عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ، (35) متوجه آنان می‌گشت.
گاه فتور و سستی و ضعف نشان می‌دادند و به خطاب‌های توبیخی سرزنش می‌شدند:
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ مَا لَكُمْ إِذَا قِیلَ لَكُمُ انفِرُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الأَرْضِ أَرَضِیتُم بِالْحَیَاةِ الدُّنْیَا مِنَ الآخِرَةِ فَمَا مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا فِی الآخِرَةِ إِلاَّ قَلِیلٌ. (36)
با وجود گروه‌های منافق، فی قلوبهم مرض، ضعیف الایمان، طُلَقا و نظایر آن‌ها که اخلاصی به پیامبر و دین نداشتند و اسباب دردسر و بروز مشکلات در جامعه نوپای اسلامی بودند، پیامبر و یارانش توانستند بخش عمده‌ای از اهداف دین را پیاده کنند و دوره‌ای مشعش و پرثمر را در تاریخ رقم زنند؛ چنان که مولای متقیان آنگاه که یاران خود را با اصحاب رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مقایسه می‌کرد، چنین فرمود:
"در رکاب پیامبر خدا بودیم و با پدران و فرزندان و برادران و عموهای خود جنگ می‌کردیم که این مبارزه بر ایمان و تسلیم ما می‌افزود و ما را در جاده وسیع حق و صبر و بردباری در برابر ناگواری‌ها و جهاد و کوشش ثابت‌قدم می‌ساخت ... . پس آنگاه که خدا راستی و اخلاص ما را دید، خواری و ذلت را بر دشمنان ما نازل و پیروزی را به ما عنایت فرمود تا آنجا که اسلام استحکام یافته، فراگیر شد و در سرزمین‌های پهناوری نفوذ کرد. به جانم سوگند اگر ما در مبارزه مثل شما بودیم، هرگز پایه‌ای برای دین استوار نمی‌ماند و شاخه‌ای از درخت ایمان سبز نمی‌گردید. (37)"
با این مقدمه به بررسی دیدگاه‌های علامه معرفت درباره جایگاه صحابی در تفسیر قرآن کریم می‌پردازیم. در اینجا لازم به یادآوری است که حضرت استاد سه نوشته در باب صحابه رسول الله تألیف کرده‌اند: اثر اول تفسیر و مفسران که در سال 1418 ق به چاپ رسید. دوم: تفسیر اثری جامع که در سال 1425 ق به زیور طبع آراسته شد و سوم جزوه درس ایشان در مرکز جهانی علوم اسلامی که در سال 1425 ق و همزمان با کتاب تفسیر اثری تحریر شده است. محور مبحث‌های این مقاله با بهره‌گیری از این منابع است. ضمناً یادآور می‌شوم چون در برخی جزوات اشکالاتی بر نظرات ایشان مطرح شده است، در توضیح نظرات استاد به پاسخ اهم آن‌ها توجه می‌شود.

گزارش اجمالی دیدگاه استاد معرفت

حضرت آیت الله معرفت در مورد نقش صحابه در تفسیر بر چند نکته تأکید دارند که قبل از تفصیل، اجمال آن را در شش بند ذکر می‌کنم:
1. در عنوان صحابی نه ملاقات یک لحظه‌ای پیامبر و نه طول مصاحبت، معیار صحت اطلاق این عنوان نیست. بلکه این عنوان زیبنده کسانی است که آینه‌دار کمالات و دانش و معنویت پیامبر باشند و پس از ارتحال او از جاده صواب منحرف نشده باشند.
2. پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در کنار همه وظایف خود، بر اساس مفاد آیه «نَفر» به تربیت گروهی ویژه از پیروان خود اهتمام کرد که وظیفه تبلیغ و نشر معارف اسلامی را در زمان حضور و پس از ارتحال ایشان برعهده گیرند. این گروه حواریون آن حضرتند که از صف دیگر پیروان جدا شده، بیشترین اعتماد پیامبر برای حفظ و گسترش مفاد دین بر آنان است.
در این میان حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) هرچند جزو این گروه است، اما مقام مرجع را ایفا می‌کند، به این معنی که در صورت اختلاف صحابه در موضوع علمی و دینی، نگاه‌ها متوجه ایشان می‌باشد. بنابراین اختلاف احتمالی میان صحابه در زمینه تفسیر قرآن با مرجعیت حضرت علی (علیه السلام) مرتفع می‌شود.
3. مشهورترین صحابه جلیل‌القدری که نقش گسترش و ترویج معارف دین و قرآن را دارند، چهار نفرند: امیرمؤمنان (علیه السلام)، عبدالله بن مسعود، ابی بن کعب و عبدالله بن عباس. نکته مشترک سه صحابی دیگر، ارادت، ایمان، ثبات قدم و شاگردی آنان از مولای متقیان است.
4. اگر عنوان صحابه به صحابه جلیل‌القدر منحصر می‌باشد که تربیت‌شدگان ویژه حضرت محمدبن عبدالله (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند. آنان که پس از ارتحال آن حضرت انحرافی در منش و روش خود پدید نیاورند، به طور حتم عادل بوده و سخنان آنان در حوزه نقل روایت از پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) حجت است. مشروط به آنکه در سلسله سند روایت از آنان خللی وجود نداشته باشد.
5. مطالب امامان معصوم در حوزه تفسیر نیز به دلیل صدورشان از جایگاه عصمت، درست و حق بوده و احتمال خطا در آن‌ها راه ندارد. به خلاف مطالب تفسیری صحابه و تابعان که هرچند جلیل‌القدر باشند، در نظرات آن‌ها احتمال خطا وجود دارد.
6. به دلیل نکته دوم، مراجعه ما به امامان معصوم (علیهم السلام)، مراجعه متعبدانه و مقلدانه است، اما مراجعه به صحابه و تابعان، مجتهدانه و از سر استفاده از اولین تجربه‌های تفسیری نزدیک به عصر پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و عصر نزول می‌باشد.

تعریف صحابی در نگاه استاد معرفت

به طور غالب مباحث مربوط به صحابه از نزاع بر سر مفهوم «صحابی» آغاز می‌شود. شیعه معتقدند برخلاف تعریف رایج در میان عامه که به حداقل ارتباط شخص مسلمان با پیامبر اکتفا می‌شود، (38) اطلاق این واژه تنها بر پیروانی از پیامبر صادق است که مصاحبت آنان با پیامبر طولانی باشد. این نگاه موافق با معنای لغوی «صحبت» بوده و موجب خروج جمع زیادی از مسلمانان همراه حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) از این تعریف است.
در این میان، حضرت آیت‌الله معرفت بر این قید افزوده، اطلاق واژه صحابی را تنها بر جمع برجسته‌ای از پیروان حضرت، صحیح می‌دانند:
"عنوان «صحابی»، عنوان فخیمی است که تنها شایسته کسانی است که پروانه‌وار گرداگرد شمع وجود حضرت ختمی‌مرتبت را فراگرفته و بر اثر ملازمت و مصاحبت، پیوسته از برکات وجودی آن حضرت بهره‌ها برده باشند و هریک همچون مظهری تابناک، جلوه‌گر صفات و اخلاق کریمه آن وجود مبارک شده باشند.
پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از روز نخست، نخبگان از پیروان راستین خود را در پوشش عنایت خاص خود قرار داده و در فرصت‌های مناسب و احیاناً روزانه در تعلیم و تربیت آنان کوشا بود تا هریک حامل رسالت جهانی اسلام بر جهانیان و به مصداق آیه کریمه: وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِّتَكُونُواْ شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ وَیَكُونَ الرَّسُولُ عَلَیْكُمْ شَهِیدًا وسایطی باشند تا پیام ناب اسلام را از منبع اصیل آن دریافت کرده، به جویندگان و پیوندگان راه حق و حقیقت برای همیشه ارائه دهند. (39)"
ملاحظه می‌نمایید که علامه معرفت چگونه تعریف سومی از «صحابی» عرضه می‌کنند. به نظر ایشان، حتی طول «صحبت» که در نظرات اهل لغت و علمای شیعه وارد شده، برای اطلاق عنوان صحابی کفایت نمی‌کند، بلکه این طول مصاحبت تنها مؤید صحت اطلاق عنوان «پیرو» بر آنان می‌شود. گویا پیامبر از میان خیل عظیم پیروان خود، گروهی را انتخاب کرده تا در آینده انتقال دهنده معارف اسلامی برای جهانیان باشند.
ایشان در جای دیگر این جزوه می‌نویسند:
"صحابی با یاء نسبت که یک نوع وابستگی مستحکم را می‌رساند، به معنای مطلق مصاحب و ملازم رکاب نیست، بلکه شرایطی دارد که باید از او فراهم باشد. مقصود از رابطه مستحکم، رابطه وثیق فرهنگی و علمی است که این دسته از فرهیختگان را مظاهر تجلی خلق و خوی پیامبر گرامی نشان می‌دهند. (40)"
بنابراین استاد معرفت در اطلاق عنوان «صحابی»، نه تنها فضل علمی و وامداری دانش رسالت، بلکه تأثیر این دانش را در شخصیت آنان شرط می‌کند؛ به گونه‌ای که شخصیت پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در آنان انعکاس کاملی یافته باشد. وی در توضیح بیشتر خلق و خوی‌های اکتسابی این گروه به چند آیه از قرآن استناد می‌کنند:
الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ فِی سَاعَةِ الْعُسْرَةِ. (41)
أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ. (42)
وَأُوذُواْ فِی سَبِیلِی وَقَاتَلُواْ وَقُتِلُواْ. (43)
فَالَّذِینَ آمَنُواْ بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُواْ النُّورَ الَّذِیَ أُنزِلَ مَعَهُ أُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ. (44)
وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُواْ وَالصَّابِرِینَ فِی الْبَأْسَاء والضَّرَّاء وَحِینَ الْبَأْسِ أُولَئِكَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ. (45)
و از این قبیل آیات، که موضع صحابی بودن را سنگین و پربار معرفی می‌کند.
بنابراین آیات صفات و ویژگی صحابی مورد تعریف استاد معرفت کسانی‌اند که در هنگام سختی‌ها، تابع پیغمبرند؛ شدت عمل همیشگی به کفر و رحمت دایمی نسبت مؤمنان دارند و این گونه نیست که بر سر حکومت، تکالب دنیا، ریاست‌ها و ... با خودی‌ها به نزاع بپردازند؛ اهل بندگی خدا در رکوع و سجود دایم و دارای انگیزه‌های بالای الهی‌اند، سیمای بندگی خدا در چهره آنان نمایان است؛ اذیت و آزارها را در راه خدا به جان خریده و در راه او می‌کُشند و کشته می‌شوند؛ به پیامبر و راه، افکار و آرمان و دستورات او ایمان داشته و او را احترام می‌نمایند؛ وی را در انجام امور دین یاری می‌کنند و کاملاً تابع قرآن دستورات حیات‌بخش آنند؛ به عهد خود با خدا و رسول، وفادارند و به قهقرا و جاهلیت بازنمی‌گردند؛ در هنگام سختی‌ها و کشاکش مشکلات جان‌فرسا، صبورند؛ این‌ها کسانی‌اند که شرط صحابی بودن را دارند و اطلاق این عنوان زیبنده آنان است. حضرت آیت الله معرفت در جای دیگر از جزوه، مراد خود را واضح‌تر بیان می‌کنند:
«صحابه» پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) همانند حواریون حضرت مسیح (علیه السلام) گروه خاصی بودند که جنبه اختصاص به آن حضرت را داشتند. (46)
ایشان در نقد دیدگاه ابن حجر در تعریف صحابی می‌نویسند:
"[صحابی] صرفاً به کسانی نمی‌گویند که آنان را مشاهده کرده و یا اندکی با آنان ملاقاتی داشته و یا به عنوان مقلد ملتزم دستورات فقهی آنان گردیده باشد... مگر آنکه مدت‌ها ملتزم حضور گردد و از علم و فقاهت و درایت آنان بهره‌ها برده باشد ... و از کمالات معنوی و اخلاقی آنان اندوخته‌هایی در خود فراهم کرده باشد. آیا فانوس‌کش یا دربان یا خَدَمه- که همواره حضور خدمت دارند از صحابه شمرده می‌شوند؟ در حالی که هیچ بهره‌ای از علم و کمالات آنان در وجودشان راه نیافته و درصدد هم نبوده‌‎اند؟ یا آیا شتربان یا انباردار آن حضرت که هیچ‌گاه درصدد کسب معارف نبوی نبوده و یا شایستگی‌اش را نداشته‌اند، می‌توان جزء صحابه جلیل شمرد:
آری معاصرین حضرت چند دسته‌اند:
1. افراد عادی کوچه و بازار که ایمان آورده، به نماز و جماعات حضور می‌یابند.
2. افراد آماده به خدمت به عنوان سرباز یا دیگر مأموران نظام اداری.
3. افراد خدمتگذار، در تأمین مایحتاج زندگی شخصی حضرت و خانواده‌اش.
4. افراد ملازم حضور در هر مجلس و محفل برای کسب فیض و کمالات معنوی اخلاقی و بالابردن سطح معلومات از طریق پرسش یا استماع کلمات دُرربار آن حضرت. (47)"
ایشان عنوان صحابه را تنها شایسته گروه چهارم دانسته‌اند و بس. حضرت استاد معرفت به این مقدار بسنده نمی‌کند، بلکه در صحت اطلاق عنوان صحابی باقی ماندن در جاده سلامت را پس از ارتحال پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شرط می‌داند و می‌نویسد:
اینجا است که مولا امیرمؤمنان (علیه السلام) در شرط صحابی بودن می‌فرماید: مالم یحدثُوا بعده حدثاً و لم یاووا محدثاً. (48) یعنی پس از پیامبر، دست به بدعتی نزده باشد یا بدعت‌گذاری را در کنف حمایت خود قرار نداشته باشد. (49)
او در جای دیگر می‌نویسد:
غرض آن است که در میان اطرافیان پیامبر- که به ناحق لقب صحابه یافته‌اند- کسانی- فراوان- یافت می‌شوند که هرگز شایسته چنین لقب فخیمی نیستند و از نظر پیروان مکتب اهل بیت (علیهم السلام) جنایتی بزرگ و هتک حرمت پیامبر عظیم‌الشأن است که چنین افراد دون صفتی در زمره صحابه جلیل نام برده شوند! (50)

آثار و فواید تغییر در تعریف اصطلاحی

1. محدودتر شدن دایره اصحاب پیامبر

این تعریف موجب می‌شود تا علاوه بر حذف منافقان و منحرفان، عموم مردمی که پیرو پیامبر بوده‌اند و طول مصاحبت داشته‌اند، اما تأثیرات روحی و معنوی و کمالات انسانی و الهی آنان از تعالیم و تربیت‌های پیامبر محدود بوده است، از شمول تعریف اصطلاحی صحابی خارج گردند. در نتیجه بسیاری از تجلیل‌ها و توصیف‌های وارد شده در کلمات امامان معصوم به این گروه اطلاق نمی‌شود.
نظیر این کلام نورانی مولای متقیان در نهج‌البلاغه:
"من اصحاب محمد را دیدم، اما هیچ‌یک از شما را همانند آنان نمی‌نگرم، آن‌ها صبح می‌کردند در حالی که موهای ژولیده و چهره‌های غبارآلوده داشتند، شب را تا صبح در حال سجده و قیام به عبادت می‌گذراندند و پیشانی و گونه‌های صورت را در پیشگاه خدا بر خاک می‌ساییدند. با یاد معاد چنان ناآرام بودند گویا بر روی آتش می‌ایستادند. بر پیشانی آن‌ها از سجده‌های طولانی پینه بسته بود. اگر نام خدا برده می‌شد، چنان می‌گریستند که گریبان آنان تَر می‌شد و چون درخت در روز تندباد می‌لرزیدند، از کیفری که از آن بیم داشتند یا برای پاداشی که به آن امیدوار بودند. (51)"
چنین کمالاتی جز در پرتو آموزش و مراوده تربیتی با پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به دست نمی‎آید و حتی طول صحبت و همراهی با پیامبر نمی‌تواند آن را حاصل کند. آیا محافظ یا نگهبان و مستخدم و خادم یک شخصیت مصلح همان می‌شود که شاگرد و حواری او می‌شود و آیا حتی فرزندان یک شخصیت، به دلیل فرزندبودن کمالات پدر را به قدر و اندازه شاگردان علمی و تربیتی او، فرامی‌گیرند.
همچنین دعای امام سجاد (علیه السلام) درباره صحابه که در ضمن آن بعد از تقاضای درود برای اصحاب پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) عرض می‌کند:
فَلَا تَنسَ لَهُمُ اللَّهُمَّ مَا تَرکُوا لَکَ وَ فِیکَ، وَ أَرضِهِم مِن رِضوَانَکَ، وَ بِمَا حَاشُوا الخَلقَ عَلَیکَ، وَ کانُوا مَعَ رَسُولَکَ دُعَاةً لَکَ إِلَیکَ وَ اشکُرهُم عَلی هَجرِهِم فِیکَ دِیارَ قَومِهِم، وَ خُروجِهِم مِن سَعَةِ المَعَاشِ إِلَی ضِیقِه، وَ مَن کَثَّرتَ فِی إِعزازِ دِینِکَ مِن مَظلُومِهِم. (52)
این تکریم‌ها و این تقاضاها بر زبان امامی جاری شده که فتنه‌ها و حادثه‌های غمباری از به اصطلاح همین صحابه را در غصب خلافت و کوتاهی آنان از همراهی با اوصیا دیده و فتنه‌ها و جنگ‌هایی از این گروه را مشاهده کرده است. چنین دعا و ستایش جز برای گروهی خاص که آینه‌دار کمالات پیامبر باشند، معنا ندارد. شاهد مطلب، عبارات دیگر این دعا است که نسبت تابعان را به صحابه، نسبت پیروی و پیگیری آثار صحابه و هدایت‌پذیری به هدایت آنان بیان کرده است. (53)
"خدایا بهترین پاداش را به تابعان و پیروان ایشان (صحابه) که نیکو کردارند برسان. آنان که می‌گویند «پروردگارا ما و برادران (ایمانی) ما را که به ایمان بر ما پیشی گرفته‌اند، بیامرز». آن تابعان و پیروانی که طریقه ایشان [صحابه] را قصد کردند و به آنجا که آنان رو آوردند، رو نمودند و بر روش آن‌ها رفتار کردند. آنان را در بینایی‌شان شکی برنگردانید و تردیدها آنان را در پیروی آثار و اقتدا به نشانه‌های هدایت و رستگاری صحابه نگران نساخت. در حالی که یاری کننده و کمک کننده ایشانند. دین آنان را پیروی می‌کنند و بر راه آنان می‌روند و با ایشان یگانگی دارند و در آن‌چه صحابه به آنان رسانده‌اند تهمت به ایشان نمی‌زنند."
این تعبیرهای جلیل و فخیم از صحابه و توجه به ضرورت همراهی با مواضع آن‌ها جز بر صحابه راست‌آیین آن حضرت تطبیق نمی‌کند و تناسب حکم و موضوع اقتضا می‌کند مراد از صحابه، گروهی باشند که رفتار و گفتارشان نمایانگر خلق و خوی پیامبر باشد، و شایستگی‌های خود را تا زمان امام سجاد (علیه السلام) نگه داشته باشند و اعمالشان حبط نشده باشد.

2. موفقیت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در انجام رسالت

حقیقت آنکه نسل اولی که محصول مستقیم تربیت پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بودند و مکتب فکری و تربیتی اسلام را از محضر او فراگرفته بودند، بار انتقال و گسترش پیام و رسالت اسلامی را به دوش می‌گیرند. اگر حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در تربیت این نسل اول موفق نمی‌بود، گام‌های فتح و پیروزی در زمان حیات نورانی ایشان، یکی پس از دیگری برداشته نمی‌شد و شاهد شکل‌گیری جامعه اسلامی مستقل و پرثمری که در قرآن به آن اشاره شده نبودیم:
مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذَلِكَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَمَثَلُهُمْ فِی الْإِنجِیلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ. (54)
این نسل اولی که شاگردان مکتب فکری پیامبرند، همان‌ها هستند که مردم را در زمان حضور رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) تعلیم می‌دادند و پس از ارتحال او، پیام‌های اسلامی را در اقصا نقاط امت اسلامی به جان مردم نشاندند و شکوفا ساختند.
این موفقیت نباید در خیره شدن به کودتای منافقان و فی قلوبهم مرض‌ها و طلقای کینه‌ورزی که همچون کف روی آب مدتی چهره اسلام شدند، نادیده گرفته شود و خدای متعال را در تحقق برنامه‌ها و پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را در تربیت امت وسطی که شهید بر دیگر امت‌ها باشد، ناموفق شمرد.
این امت وسط شکل گرفت و پیام دین را دریافت کرد، هرچند سیاست‌بازان را خوش نیامد. ابودرداء در شام، عبدالله بن مسعود در عراق، عبدالله بن عباس در مکه و ... هرکدام در فرصت‌هایی که پیش آمد، پیام حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را به گوش مردم رساندند و مانع خاموش شدن نور اسلام شدند.
بله! این ظرفیت اسلام است که همچون دریای بیکران از روزهای اول فی قلوبهم مرض‌ها را تحمل کند. در سوره مدثر که چهارمین سوره نازل شده در مکه است، از این گروه یاد شده است:
وَلِیَقُولَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْكَافِرُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَذَا مَثَلًا. (55)
و در هنگامی که شکل حکومت به خود بگیرد، منافقان و کسانی که ترس به دل مردم می‌انداختند و آنان را از همراهی با حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) برحذر می‌کردند و طلقا که دشمنان قسم خورده اسلام بودند و تنها در هنگامی که شمشیر اسلام را بالای سر خود دیدند، اظهار اسلام کردند، تحمل کند. بله! این گروه مجال یافتند که حرکت اسلامی را کُند کنند و تحقق اهداف دین را به تأخیر اندازند، اما هیچ‌گاه موفق به ریشه‌کندن اسلام نشدند. این‌ها موفق نشدند و تحولات سیاسی ریشه اسلام را نخشکاند؛ زیرا نور هدایت و رسالت هرچند ضعیف در دنیای اسلام روشن ماند. اگر همه مردم به در خانه اهل بیت (علیهم السلام) آمده بودند، امروز تاریخ به گونه‌ای دیگر رقم خورده بود؛ اما حداقل اتفاقی که در اسلام رخ داد، بقای ارزش‌های مهمی بود که هویت امت اسلامی را باقی گذارد.
بارِ انتقال این معارف را همان «صحابه» به دوش کشید. یکی از اقدامات مهم و مستمر پیامبر، تربیت این گروه خاص از پیروان بود که تحت تعلیم او آماده ابلاغ پیام‌های دین و درس‌های علمی و تربیتی اسلام به دیگر مسلمانان باشند. گروهی که به مصداق آیه سوره توبه، محضر پیامبر رسیدند، در دین تفقه کردند و مردم و اقوام خود را انذار می‌کردند:
فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَآئِفَةٌ لِّیَتَفَقَّهُواْ فِی الدِّینِ وَلِیُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ
یکی از ابعاد رسالت حضرت، تربیت این نسل از صحابه برای گسترش و تبلیغ بود. همان‌گونه که تعیین اوصیای خود را تکلیف داشت تا با نصب آنان، وجود خود را در میان امت اسلامی استمرار بخشد.
حضرت استاد معرفت علاقه دارند واژه «صحابی» بر این گروه خاص از پیروان حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) اطلاق شود؛ در نتیجه قیود ذکر شده در بالا را در اطلاق عنوان صحابی لازم می‌شمرند.

3. عدالت صحابه

شیعه با دیدگاهی منطقی و عقلایی، متکی بر آموزه‌های کتاب و سنت، عدالت مطلق صحابه را مردود می‌شمرد. چگونه خداوندی که پیامبر را بر هرگونه خطا و انحراف احتمالی هشدار می‌دهد (56) و با پیامبران معصومی همچون آدم و یونس، در هنگام انجام خطا و ترک اولی، برخورد می‌کند. اجازه انجام هر جرمی را که خود از آن نهی فرموده، داده باشد و مجوز خروج از مؤاخذه مؤمنان را به بهانه اجتهاد صحابه صادر کند؟ قتل خلفای رسول چه تفاوتی با قتل مؤمنان دارد؟ کشتار مردم در شهرهای مرکزی اسلام نظیر مدینه، کوفه و بصره و مکه چه تفاوتی با قتل مؤمنان به دست اصحاب اخدود دارد؟ سقوط صحابه به دلبستگی به ریاست و ثروت و دنیا چه تفاوتی با بلعم باعورا و علمای یهود و اهل کتاب دارد؟
با یک لحظه دیدار رسول و حتی با همراهی چندساله پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و شرکت در نماز جمعه و جماعت و جنگ‌ها، چه تحولی برای افراد اتفاق می‌افتد که امکان تخلف عمدی از آنان منتفی شده باشد؟ آیا در میان اصحاب و مؤمنان به دیگر انبیا مورد مشابهی گزارش شده است؟
آیا نباید اجتهادات مورد ادعا، ضابطه و قاعده داشته باشد و مثلاً به مخالفت یا نص نینجامد؟
آیا شایسته‌ترین اشخاص به پذیرش اصل عدالت تمام صحابه و عدم داوری مخالف با آن، خود خلفای چهارگانه و صحابه نبودند؟ چرا پرداخت زکات در یک اجتهاد، واجب و در اجتهاد دیگر، غیرلازم می‌شود؟ اما خلیفه اول و دوم امتناع‌کنندگان را مجتهدان خطاکار قلمداد نکرده، با آن‌ها می‌جنگند و از دم تیغ می‌گذرانند.
چرا عمر صحابه را از نقل حدیث منع می‌کند؟ اگر کلمات رسول الله از جایگاه عصمت صادر شده‌اند، منع معنا ندارد؛ اگر صحابه عادلند و آن چه می‌گویند صادق است، چرا ممنوع شوند؟ چرا عایشه روایات «انَس» را کذب و دروغ می‌شمرد؟ آیا وی و عمر به پذیرش اجتهادات صحابه اولویت نداشتند؟
چرا صحابه عثمان را مجتهد خطاکار ندانستند و حکم به سکوت در برابر اجتهادات او ندادند؟ اما امروز انتظار می‌رود که مردم، قاتل و مقتول را دو مجتهد بدانند و از کنکاش و بررسی مسائل مربوط به آن‌ها صرف‌نظر کنند؟
حقیقت آنکه شیعه به استناد آیات قرآن که به تخلفات گوناگون پیروان پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اشاره دارد و عدم تضمینی که در مورد اشخاص غیرمعصوم و اوصیای پیامبران وجود دارد، همیشه احتمال خطای عمدی را در افراد ممکن می‎‌داند و تنها به گروهی که بر جاده دین و دستورات قرآن و سنت عمل می‌کنند و خطای روشن و آشکاری در مورد آن‌ها گزارش نشده، حکم به عدالت می‌کند حتی بالاتر از آن، نیاز به توثیق و تعدیل آن‌ها را در نقل روایات و حجیت روایت یا درایت آن‌ها لازم می‌شمرد. (57)
بنابراین عدالت صحابه به نحو موجبه کلیه مردود است، اما عدالت صحابه به نحوه موجبه جزئیه مورد پذیرش و تأیید علمای شیعه می‌باشند.
حضرت علامه معرفت که در بحث تعریف صحابی دایره آن را بسیار تنگ دانستند و در تحقق و صحت اطلاق صحابی، همراهی طولانی را همراه با علم‌آموزی و تربیت‌پذیری کامل از حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) لازم شمردند و اضافه کردند این گروه نباید پس از ارتحال حضرت از مسیر عدالت و در نتیجه اعتبار و حجیت کلام در روایت از پیامبر و درایت حکم می‌دهند:
فالصحیح هو الاعتبار یقول الصحابی فی التفسیر سواء فی درایته او فی روایته و انه احد المنابع الاصل فی التفسیر، لکن یجب الحذر من الضعیف و الموضوع (58).
توجه داشته باشیم که در همین جا نسبت به نقل‌هایی که از راه‌های ضعیف و یا حتی با هدف انتساب دروغین روایات به صحابه جلیل‌القدر ساخته شده، هشدار می‌دهند.
وی در جای دیگر، صحابه طراز اول و شاگردان مکتب رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) را اشخاص صادق و تصدیق شده می‌شمرند که در آن چه از پیامبر تلقی کرده و خبر داده شده‌اند، مورد اعتمادند و نقل روایت‌شان معتبر است. (59)
بنابراین نظر علامه معرفت، همان سخن دیگر محققان شیعه است. ایشان در این مورد به دو روایت استناد کرده‌اند: روایت اول از کلینی است که با سند که به منصوربن حازم می‌رسد نقل می‌کند به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم:
اخبرنی عن اصحاب محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) صدقوا علی محمد ام کذبوا؟ قال: بل صدقوا.
و نتیجه می‌گیرند این حکم عمومی امام صادق (علیه السلام) در مورد اصحاب رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) دلیل صدق آن‌ها در نقل حدیث و عدم دروغ‌گویی و اتهام آنان در موضوع نقل حدیث از پیامبر است.
این صحیحه که به خوبی نگاه اهل بیت را در مورد اصحاب معلوم می‌دارد، همان اثبات و شهادت به عدالت و وثاقتی است که در دعای امام سجاد (علیه السلام) آمد و در ضمن تابعان را موظف شمرد که صحابه را متهم ننمایند:
اللَّهُمَّ وَ أَوصِل إِلَی التَّابِعینَ لَهُم بِإِحسَانِ (الی ان قال) یَتَّفِقُونَ عَلَیهِم، وَ لَا یَتَهِمُونَهُم فِیمَا أَدَّوا إِلَیهِم.
پروردگارا! بهترین پاداشت را به پیروان اصحاب (تابعان) در ایمان و عمل صالح برسان تا آنکه فرمود: آن‌ها که در تکریم و تعظیم اصحاب با هم یگانه‌ند و در آن‌چه که از پیامبر آوردند متهمشان نکنند. (60)

وثاقت راوی دلیل صحت و کمال فهم نیست

روشن است که معنای این روایت، صحت و کمال فهم صحابه ناقلان احادیث پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نمی‌باشد. آنان گروه‌های مختلفی بودند که گاه در دریافت جامع و کامل سخن متفاوت بودند.
حضرت آیت الله معرفت در این زمینه می‌نویسند:
تمام صحابه در مراتب علمی و دانش اسلامی یکسان نبوده و برحسب استعدادها و مواهب ذاتی و مقدار حضور علمی نزد پیامبر اسلام، دارای درجات متفاوت بوده‌اند و هریک طبق ظرفیت خود از آن منبع سرشار بهره برده‌اند: «انزل من السماء ماء فسالت اودیة بقدرها» باران رحمت از آسمان فیض الهی ریزش نمود و پهنای دشت‌ها هریک به اندازه ظرفیت خود از آن لبریز شده، روان گشتند. (61)
ایشان در ادامه با نقل روایاتی از تابعان، تفاوت اصحاب را یادآور شدند و به اعتراف ذهبی در این زمینه اشاره و برخی موارد تفاوت دریافت آن‌ها را گوشزد می‌نمایند. (62) آنگاه با استناد به روایاتی توضیح می‌دهند که این وثاقت به معنی عدم تفاوت نقل احادیث و اختلاف آنان در حدیث نیست. وی با استشهاد به ذیل روایتی که در بالا به نقل از منصوربن حازم آوردیم و نیز به استناد روایت دیگری از کلینی از امیرمؤمنان (علیه السلام) توضیح می‌دهند که راویان حدیث پیامبر چهار دسته‌اند (63) و تنها یک گروه که منافقانند، احادیث دروغین از پیامبر نقل می‌کنند، اما سه گروه دیگر، راویان صادق احادیث پیامبرند؛ هرچند در نقص و اتمام مطالب و درک و فهم مراد و مقصود پیامبر متفاوتند. (64)
خلاصه آنکه حضرت آیت الله معرفت به عدالت صحابه فاضل و راست‌آیین معتقد هستند و روایات آنان از رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) را حجت می‌دانند؛ همان‌گونه که اخبار واحد عادل حجت می‌باشد.

انتقاد

این مبنا مورد پسند برخی قرار نگرفت و در مقالات خود حملات شدید اللحن متوجه استاد کردند.
اینان نوشتند: این کلمات آقای معرفت، اثبات عصمت صحابه می‌کند؛ موضوعی که هیچ صاحب شعوری نگفته است. این عقیده همان عقیده اهل سنت است که اهل بیت را کنار زده و به سوی حجیت معصومانه صحابه تحت عنوان عدالت رفتند. سپس با استناد به روایات ارتداد در منابع عامه و نقل و قول برخی از محققان آنان بر عدم صحت ادعای عدالت همه صحابه تأکید ورزیده‌اند. (65)
از بیانات گذشته معلوم شد که استاد معرفت در مقام اثبات عدالت همه صحابه نبوده‌اند. مناسب است نظریات ایشان در دیگر مکتوبات وی بررسی شود. مثلاً او در مورد مدرسه قرآنی ابوموسی اشعری که در بصره دایر کرده بود، بعد از بیان که تابعان او معمولاً در خط خلاف ولایت قرار داشتند، می‌نویسد:
لا تلد الحیة الا الحیة. (66) مارجز مارنزاید.
وی همچنین به انحرافات گسترده معاویه و دستگاه بنی‌امیه در جعل احادیث اشاره و تصریح می‌کند که او گروهی از صحابه و تابعان را استخدام کرد تا روایات زشتی را علیه حضرت علی (علیه السلام) وضع کنند؛ از جمله این افراد، ابوهریره، عمروبن عاص، مغیرة بن شعبه و از تابعان عروة بن زبیر بودند. (67)
او همچنین برخی از صحابه را سردمداران نقل روایات اسرائیلی شمرده‌اند؛ نظیر عبدالله بن سلام، عبدالله بن عمروبن عاص و ابوهریره. (68)
بنابراین دیدگاه ایشان نه عدالت همه صحابه و نه عصمت آنان است.
استاد معرفت در جزوه صحابه از منظر اهل بیت بر ابن حجر انتقاد کرده و او را به دلیل تعریف گسترده و بی‌ضابطه از صحابه، این گونه مورد انتقاد قرار داده‌اند:
"این تعریف تو شامل حتی رهگذری که احیاناً پیامبر را مشاهده کرده، سخنانی از وی شنیده و به وی ایمان آورده باشد و راه خود را گرفته و دیگر خدمت آن حضرت نرسیده باشد می‌گردد. همچنین شامل کسانی می‌شود که در محضر پیامبر بودند، ولی رفتار و کردار آنان برخلاف سنت و شریعت بود و شاید هم در دل، بذر نفاق و حقه بر اسلام را می‌پروراندند که پس از رحلت پیامبر، خلاف‌کاری آنان برملا گردیده ... می‌گردد. آری! چگونه می‌توان این‌گونه افراد را صحابی شمرد. (69)"
وی آنگاه به شرح تفصیلی خلافکاری و جنایات گروهی از به اصطلاح صحابه نظر سَمُرة بن جُندب، زیادبن ابیه، بُسربن أرطاة، حکم بن ابی العاص، عمروبن العاص، مروان بن حکم، ولید بن عُقبه، ابوالأعور سلمی و ضحا بن قیس می‌پردازد و می‌نویسد:
"آیا شایسته است که چنین افراد ناشایست را به لقب فخیم صحابی مفتخر نمود؟ کلاً و صد کلاً. (70)"
ملاحظه می‌شود که استاد معرفت این گروه را تخصصاً از اطلاق عنوان صحابی خارج می‌دانند، در نتیجه هنگامی که به عدالت صحابی حکم می‌کنند، این گروه را در دایره موضوع شرکت نداده‌اند.
ادامه دارد...

پی‌نوشت‌ها:

1. عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.
2. ر. ک: محمدهادی معرفت، پرتو ولایت، تدوین مجتبی خطاط، صص 23- 24.
3. ر. ک: پرتو ولایت، منابع علم ائمه و گسترش علم ائمه، صص 28-25.
4. ر. ک: همان، صص 24-23، به نقل از: بحارالانوار، ج25، ص 334.
5. همان، صص 24-23.
6. نهج البلاغه، محمد عبده، ج1، ص 30، خطبه 12-2.
7. نحل، آیه 44.
8. ر. ک: التفسیر و المفسرون، ج1، صص 713-174.
9. همان، ج1، صص 456-455.
10. همان، ص 461.
11. همان، ص 462.
12. ر. ک: همان، ج1، صص 469-468.
13. نهج البلاغه، خطبه اشباح، ص 91.
14. التفسیر والمفسرون، ج1، صص 45-44.
15. همان، ج1، صص 30-29.
16. ر. ک: بحارالانوار، ج23، ص 325.
17. ر. ک: نهج البلاغه، خطبه 2، ص 109.
18. ر. ک: خصال، ص 607؛ بحارالانوار، ج22، ص 325.
19. ر. ک: تهذیب الاحکام، ج2، ص 282 به نقل از امام صادق (علیه السلام).
20. ر. ک: بحارالانوار، ج22، ص 347.
21. ر. ک: صدوق، عیون اخبارالرضا، ج1، ص 134.
22. ر. ک: بحارالانوار، ج22، ص 347.
23. ر. ک: وسائل الشیعه، ج27، ص 347.
24. ر. ک: اقبال نیشابوری، روضه الواعظین، ص 283.
25. ر. ک: بحارالانوار، ج22، ص 273.
26. ر. ک: خصال، ص 361.
27. ر. ک: طوسی، اختیار معرفة الرجال، 248.
28. همان، ص 29.
29. حجر، آیه 94 «فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِینَ». «صَدع» به معنی شکافتن است.
30. انفال،آیه 62. «او [خدا] کسی است که تو را با یاری خود و به وسیله مؤمنان تأیید کرد.»
31. فتح، آیه 29. «و مثال آنان [یاران پیامبر] در انجیل همچون نهالی است که جوانه‌اش را برآورد و آن را نیرومند سازد و ستبر گردد و بر ساقه‌هایش بایستد (و) کشاورزان را شاد و شگفت‌زده سازد؛ تا از ایشان کافران را به خشم آورد.»
32. فتح، آیه 1. «ما تو را پیروز کردیم، نوعی از پیروزی آشکار!»
33. نصر، آیات 2-1. «هنگامی که یاری خدا و پیروزی آمد و دیدی که مردم گروه گروه در دین خدا داخل می‌شوند...».
34. فتح، آیه 18. «هر آینه خداوند از مؤمنین راضی شد هنگامی که با تو در زیر درخت بیعت کردند.»
35. توبه، آیه 100. «و پیشروان نخستین از مهاجران و انصار کسانی که به نیکوکاری از ایشان پیروی کرده‌اند، خداوند از آنان خشنود است و آنان نیز از او خشنودند و برای آنان بوستان‌هایی آماده کرده است که جویباران از فرودست آنان جاری است و همواره- جاودانه- در آنند، این رستگاری بزرگ است.»
36. توبه، آیه 38: «ای مؤمنان! چرا هنگامی که به شما گفته می‌شود در راه خدا رهسپار (جهاد) شوید، گرانجانی می‌کنید؟ آیا زندگانی دنیا را به جای آخرت پسندیده‌اید؟ در حالی که بهره [گذاری] زندگانی دنیا در جنب آخرت، بس اندک است.»
و آیات 13، 15، 23، 24، 39، 40، 42، 102، 106، 118 از سوره توبه به عنوان نمونه.
37. خطبه 56: «وَلَقَدْ کُنَّا مَعَ رَسُولِ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ، نَقْتُلُ آبَاءَنا وَأَبْنَاءَنَا وَإخْوَانَنا وَأَعْمَامَنَا، مَا یَزِیدُنَا ذلِکَ إلاَّ إِیمَاناً وَتَسْلِیماً، وَمُضِیّاً عَلَی اللَّقَمِ، وَصَبْراً عَلی مَضَضِ الْأَلَمِ، وَجِدّاً عَلی جِهَادِ الْعَدُوِّ ... رَأَی اللهُ صِدْقَنَا أَنْزَلَ بِعَدُوِّنَا الْکَبْتَ، وَأَنْزَلَ عَلَیْنَا النَّصرَ، حَتَّی اسْتَقَرَّ الْإِسْلاَمُ مُلْقِیاً جِرَانَهُ وَمُتَبَوِّئاً أَوْطَانَهُ، وَلَعَمْرِی لَوْ کُنَّا نَأْتِی مَا أَتَیْتُمْ، مَا قَامَ لِلدِّینِ عَمُودٌ، وَلاَ اخْضَرَّ لِلْإِیمَانِ عُودٌ...»
38. ر. ک: ابن حجر الاصابة، ج1، فصل اول؛ ابوریه، اضواء علی السنته المحمدیة، ص 341 به نقل از بخاری.
39. صحابه از منظر اهل بیت (علیهم السلام)، ص 1.
40. همان، صص 8-7.
41. توبه، آیه 117. «... (مهاجرین و انصاری) که از او (پیامبر) در هنگام سختی پیروی کردند.»
42. فتح، آیه 29. «پیروان محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) کسانی‌اند که بر کافران سخت‌گیر و با خودشان مهربانند؛ آنان را راکع و ساجد بینی که در طلب بخشش و خشنودی خداوند؛ نشانه آنان در چهره‌هایشان از اثر سجود [آشکار] است».
43. آل عمران، آیه 195. «و آنان که در راه من اذیت شدند و کشتند و کشته شدند.»
44. اعراف، آیه 157. «پس کسانی که به او ایمان آورده و او را گرامی داشته و یاری کرده‌اند و از نوری که همراه او نازل شده پیروی می‌کنند، اینانند که رستگارند.»
45. بقره، آیه 177. «... و وفاکنندگان به پیمانشان چون پیمان بندند و شکیبایان به هنگام تنگدستی و ناخوشی و هنگامه کارزار، اینان صادقانند و هم اینان پرهیزگارانند».
46. همان، صص 11 و 37.
47. همان، ص 14.
48. بحارالانوار، ج22، صص 306-305، حدیث 4.
49. همان، صص 41-40.
50. همان، ص 44.
51. نهج البلاغه، خطبه 97.
52. صحیفه سجادیه، دعای 4: «[بارخدایا] پس آن‌چه را که برای تو و در راه تو از دست دادند، از نظر دور مدار و آنان را از خشنودی خود، خشنود ساز و نیز به جهت آنکه در راه تو از زندگی فرخ و راحت، چشم پوشیده و به تنگی معیشت تن در دادند، پاداش ده، و نیز کسانی را که برای عزت و سربلندی دینت بر ستم‌زدگانشان افزودی، مشمول رحمت خویش گردان.»
53. همان، برخی از تعابیر این گونه است: «و مضَوا علی شاکلتهم، لم یتنِهم ریب فی بصیرتهم و لم یختلجهم شک فی قَفوِ آثارِهم و الایتمام بهدایة منارهم ...».
54. فتح، آیه 29: «محمد پیامبر الهی است و کسانی که با او هستند بر کافران سخت‌گیر و با خودشان مهربانند؛ ... و توصیف آنان در انجیل هست، همانند نهالی که جوانه‌اش را بر آورد، و آن را نیرومند سازد و ستبر گردد و بر ساقه‌هایش بایستد و کشاورزان را شاد و شگفت‌زده سازد. تا از دیدن ایشان کافران را به خشم آورد.»
55. آیه 31: «... تا این که (در مقام تمسخر) آنان که در دلشان نسبت به اسلام مرض است و کافران بگویند خدا با این مثال (این که جهنم 19 نگهبان دارد) چه می‌خواهد بگوید؟...»
56. اسراء، آیات 75-74: «وَلَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدتَّ تَرْكَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئًا قَلِیلاً * إِذاً لَّأَذَقْنَاكَ ضِعْفَ الْحَیَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَكَ عَلَیْنَا نَصِیرًا».
57. ر. ک: حجیت خبر واحد در اصول فقه و شرط عدالت در مجتهد.
58. التفسیرالاثری الجامع، ج1، ص 105.
59. همان، ج1، ص 104.
60. صحیفه سجادیه، دعای چهارم.
61. ر. ک: التفسیر و المفسرون، ج1، صص 204-203.
62. همان، صص 210-204.
63. همان، صص 215-214.
64. ر. ک: التفسیر و المفسرون، ج1، صص 215-214؛ والتفسیرالاثری الجامع، ج1، ص 105؛ به نقل از: کلینی در کافی، ج1، ص 65، ح3؛ باب اختلال الحدیث، حدیث 1.
65. ر. ک: ملاحظات عابرة علی منهج الشیخ محمدهادی معرفة، فی التفسیر الاثری الجامع، سیدمحمدحسین قزوینی، صص 19-18.
66. ر. ک: التفسیر والمفسرون، ج1، صص 319-318.
67. التفسیروالمفسرون، ج2، ص 34.
68. همان، ص 44.
69. صحابه از منظر اهل بیت (علیهم السلام)، ص 17.
70. ر. ک: صحابه از منظر اهل بیت (علیهم السلام)، صص 32-18.

منبع مقاله :
نصیری، علی؛ (1387)، معرفت قرآنی، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول.



 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط