جامعه شناسی چیست؟
جامعه شناسی عبارت است از: «مطالعه علمی تعامل انسانها و مجموعه آگاهیهای مربوط به تعامل انسانها که از چنین مطالعهای حاصل میشود.» در اینجا این تعریف را با دقت بیشتری بررسی میکنیم.
در قرون قبل از ظهور مبحثی به نام «جامعه شناسی»، تحقیقات درباره رفتار انسان، توجه فلاسفه، عالمان دینی، شاعران، داستان نویسان و تاریخ نگاران و برخی دیگر را به خود جلب کرده بود. آنان اظهار میداشتند که بیشتر مردم بر طبق الگوهای کلی خاصی رفتار میکنند؛ اما از برخی لحاظ و در برخی شرایط بعضی از مردم از این الگوها پیروی نمینمایند. آنان میاندیشیدند که چرا بیشتر مردم از این الگوهای رایج پیروی میکنند و چرا برخی از افراد از آنها منحرف میشوند؟ آنان برای پاسخ به این پرسشها کوشیدند اصولی کلی یا «تعمیم»هایی در خصوص رفتار انسانها به مثابه اعضای گروهها تدوین کنند. در واقع آنان ماهیّت طبیعت انسانی را تعریف و تفسیر میکردند؛ موضوعی که همچنان توجه متفکران را در بسیاری از رشتههای علمی به خود جلب میکند.
هرچند تعمیمهای آنان اغلب بسیار ادراکی بود؛ عمدتاً بر پایه «عقل سلیم» استوار بود و شواهد مؤید از نوعی که دانشمند امروزی طلب میکند زیاد نبود. اما با ظهور روش علمی، تحقیقات در مورد رفتار انسان سرانجام امکان یافت تا در مسیرهایی تازه و با دقت بیشتری صورت گیرد. آگوست کنت (1857-1798) اولین بار اصطلاح «جامعه شناسی» را برای چنین تحقیقاتی به کار گرفت و قویاً استدلال کرد که برای انجام بررسی در مورد رفتار انسان باید از روشهای علمی استفاده کرد.
در کشور لهستان در میان نسلهای پیشین، اگر لکهای سفید زیر ناخن انگشت کوچک دست چپ شخص پیدا میشد، ممکن بود آن را نشانه نزدیکی مرگ وی تعبیر کنند. امروزه در کشور تبّت یک روحانی بودایی (لاما) تاری مو از سر یک فرد در حال مرگ میکند تا روح او بتواند از سوراخ ریشه موی کنده شده فرار کند. در ترکیه، مرد روحانی (هوکه) گلوی یک زارع در حال مرگ را با آب تر میکند؛ زیرا اگر روح ضمن بالا رفتن از بلندی ابدیت خیلی تشنه شود، ممکن است به ازای جرعهای آب سرد خود را به شیطان بفروشد.
«نظریههای عامیانه از اعتقاداتی ساخته میشوند که بدون مدرک پذیرفته میشوند.» این نظریهها ممکن است با واقعیت مطابقت داشته باشند یا نداشته باشند، اما در هر صورت مردم بدون اثبات آنها را میپذیرند. برخلاف اعتقادات پذیرفته شده بدون مدرک و شواهد، «نظریههای علمی توضیحاتی موّجه مبتنی بر مشاهده هستند.»
جامعه شناسان با اینکه اذعان میکنند نظریههای عامیانه از شواهد مشاهده شده به دست نمیآیند، به این نظریهها علاقه مندند؛ زیرا میدانند که این اعتقادات تأثیری شگرف بر بسیاری از مردم اعمال میکنند. به علاوه، آنچه امروز نظریهای عامیانه است، ممکن است فردا به یک واقعیت تثبیت شده علمی تبدیل شود. برای مثال، تا قرنها مردم بدون داشتن شواهد علمی گمان میکردند که برخی گیاهان میتوانند بعضی بیماریها را درمان کنند. اخیراً هم دانشمندان اثبات کردهاند که این گیاهان واقعاً همان خواصی را دارند که عوام به آنها نسبت میدادند. جامعه شناسان نظریههای عامیانه را بدون مدرک نمیپذیرند؛ بلکه چون دانشمند هستند، خواستار شواهد و مدارک میشوند. اما در عین حال میکوشند ذهنی پذیرنده داشته باشند و آمادهاند تا نظریههای عامیانه را چنانچه از لحاظ علمی تأیید شوند، بپذیرند.
وظیفه دانشمند اثبات حقیقت است. جامعه شناسی به مثابه دانشمند، حقیقت را فی نفسه هدف میداند و محترم میشمارد و در جستجوی آن باید تا حد امکان واقع بین باشد، اما این کار آن طور که به نظر میرسد، آسان نیست؛ زیرا همه حقیقت را یکسان نمیبینند. یک مایل چند متر است؟ از نظر ذهنی، جواب این سؤال به دیدگاه فرد مورد نظر بستگی دارد. از نظر خلبان هواپیمای جت، یک مایل مسافتی بسیار کوتاه است که میتوان در عرض چند ثانیه آن را پیمود. اما از نظر شخصی مجروح که سینه خیز دنبال کمک میگردد یک مایل، مسافتی است که گویی هرگز به پایان نمیرسد؛ اما از نظر عینی مبنای چندانی برای اختلاف رأی وجود ندارد: یک مایل مسافتی است که پرتو نور در مدت تقریبی پنج میلیونیم ثانیه طی میکند.
چگونگی درک ما از چیزی، بستگی دارد به - یا به قول جامعه شناس متناسب است با - دیدگاه خودمان. این دیدگاه ممکن است بسیار عینی یا ذهنی باشد و احتمالاً هیچ مشاهدهای بکلی عینی یا ذهنی نیست.
دیدگاه ذهنی، دیدگاهی است که در آن ارزیابیهای فرهنگی، گروهی یا شخصی بر مشاهده و قضاوت اثر میگذارد. این ارزیابیهای ذهنی، «قضاوتهای ارزشی» خوانده میشود و بیشتر در حوزه اعتقادات تأیید نشده یافت میشوند تا در اطلاعات اثبات شده، بسیار دشوار است که بتوان در قبال موقعیتی، بدون داشتن دست کم مقداری زمینه ذهنی به نگرشی دست یافت. فرد در جامعه تربیت میشود و آداب، اخلاقیات و نگرشهای آن به وی آموخته میشود. او چندان قادر نیست موقعیتی را بدون اینکه تا حدی به ارزشهای فرهنگی و گروهی رجوع کند، ارزیابی نماید.
دیدگاه عینی، دیدگاهی است که در آن ارزیابیهای فرهنگی، گروهی یا شخصی عمداً کنترل میشود تا اثر آنها به حداقل برسد. تفاوت میان دیدگاه ذهنی و عینی در واقع از لحاظ مقدار است؛ در دیدگاه عینی واقع بینی بیشتر وارد کار میشود تا ذهنگرایی، اما حتی دانشمندان - که میکوشند تا حد امکان به دیدگاهی عینی دست یابند - اذعان دارند که منتفی دانستن ارزیابیهای ذهنی در هر مشاهده علمی عملاً ناممکن است.
با اینکه داشتن دیدگاه عینی برای اثبات حقایق ضروری است، قضاوتهای ذهنی در هر حال در تعامل انسانها ارزش واقعی دارند و از دیدگاهمان در قبال بسیاری از امور حیاتی حمایت میکنند. برای مثال، به تأثیرگذاری بر تصمیم گیری در خصوص اینکه چه کسی را دوست بداریم، فرزندان خود را چگونه تربیت کنیم یا اینکه در راه وطن خود بجنگیم یا نه.
جامعه شناسی مطالعه علمی «تعامل انسانها» است. اگرچه ماهیت تعامل انسانی و شیوه صورت گرفتن آن موضوع کل این کتاب است، در این مرحله اظهار نظری مقدماتی در خصوص منظور جامعه شناسان از این اصطلاح ضرورت دارد. «تعامل انسانها فرایندی است که زمانی رخ میدهد که انسانها به اعمال سایر همنوعان خود واکنش نشان میدهند.» فردی دعوت دوست خود را به مهمانی میپذیرد؛ این دو نفر در تعاملاند. دو نفر شطرنج بازی میکنند، آنان هم تعامل دارند. پلیس و اعتصابیون در جریان تظاهرات خیابانی با هم درگیر میشوند؛ در اینجا نیز آنان با هم تعامل دارند.
تعامل انسان محدود به تماس رودررو نیست. تعامل وقتی هم که شما این کتاب را میخوانید صورت میگیرد: نویسندگان آن چیزی به شما میگویند؛ شما معنای گفته آنان را درک میکنید؛ در اینجا تعامل صورت میگیرد. به شوخی یک هنرپیشه کمدی در تلویزیون میخندید. مردی در سلول خود جواب نامه همسرش را مینویسد. استادی، نظریهای را توضیح میدهد و مشخص میکند که از کلاس در خصوص آن نظریه، امتحان خواهد گرفت و بسیاری از دانشجویان یادداشت برمیدارند. رانندهای به تابلو تقاطع نزدیک میشود، در حالی که چراغ راهنمای سمت راست او چشمک میزند و در این موقع رانندهی پشت سر او ترمز میکند، چون میداند او قصد پیچیدن دارد.
هر کدام از اینها نمونهای از تعامل انسانی است که هرگاه انسانها تحریک میشوند و به یکدیگر پاسخ میدهند صورت میگیرد. «هر ارتباط با معنایی» خواه شفاهی و خواه کتبی، یا با حرکات و سایر ابزار، تعامل انسانی محسوب میگردد.
جامعه شناسی هم «مطالعه علمی» تعامل انسانهاست و هم «مجموعه دانش مربوط به» تعامل انسانها. لذا جامعه شناسان چگونه تحقیقی را که این دانش را حاصل میکند انجام میدهند؟
جامعه شناسان در تحقیقات خود درباره رفتار بشر از روشی علمی استفاده میکنند. یکی از عناصر مهم این روش «منطق» است، که تحلیل ساختارها و رابطههاست. «منطق در کاربرد علمی خود عبارت است از نظامی فکری که هدف آن درک پیوندهای میان پدیدهها یا وقایعی است که در جهان ما رخ میدهد.»
تفکر منطقی همیشه آسان نیست. استدلالی که در بدو امر منطقی به نظر میرسد ممکن است بعد از تحلیل دقیقتر غیرمنطقی باشد؛ یا ممکن است در پرده ابهام ناشی از احساسات و سایر اغراض ذهنی قرار گیرد. فرض کنید فردی که اخیراً به سمت کتابدار کتابخانه دانشکده منصوب شده است متوجه میشود که در روزی معین اتاق مطالعه کتابخانه مملو از دانشجوست. او که قبلا در مدرسه کتابداری کرده است، هرگز با چنین وضعی روبرو نشده است. او درباره علل این پدیده چنین میاندیشد: «این هفته، هفته قبل از امتحانات نهایی است، به همین دلیل همه دانشجویان در همه دانشکدهها در کتابخانههای دانشکده تجمع میکنند تا از آخرین دقایق قبل از امتحانات نهایی هم برای مطالعه استفاده کنند.»
آیا پر بودن اتاق مطالعه تا حداکثر ظرفیت خود در این روز معین درستی نتیجه گیری کتابدار را ثابت میکند؟ نه. او به استناد یکی از مشاهدات خود به آن نتیجه رسید - یعنی مشاهده اینکه کتابخانه دانشکده وی پر است. این دلیل برای اثبات اینکه چنین چیزی به طور منظم در سایر دانشکدهها رخ میدهد کافی نیست.
در این مرحله او تصمیم میگیرد که پدیده را بیشتر بررسی کند. او تا چند سال میزان استفاده از اتاق مطالعه را در هر ساعت و هر روز بدقت یادداشت میکند. در هر نیمسال تحصیلی و در هفته قبل از امتحانات نهایی اتاق مطالعه کاملاً پر است. آیا او حالا فرضیه خود را مبنی بر اینکه همه دانشجویان در همه دانشکدهها در هر نیمسال تحصیلی و در همین موقع مطالعه میکنند به اثبات رسانده است؟ باز هم پاسخ منفی است. البته شواهد بیانگر آن است که بسیاری از دانشجویان این دانشکده چنین میکنند اما ثابت نمیکند که همه دانشجویان در همه دانشکدهها چنین میکنند.
فرض کنیم کتابدار از این موضوع آگاه میشود و نتیجه گیری اولیه خود را اصلاح میکند و میگوید: «از حدود یک هفته مانده به امتحانات نهایی همه دانشجویان دانشکده از کتابخانه دانشکده برای مطالعه استفاده میکنند، به شرط آنکه باور داشته باشند که به این آمادگی نیاز دارند و میتوانند از آن بهره مند شوند.» این گفته هنوز نیاز به اصلاح دارد. هر چند ممکن است الگوی استفاده از کتابخانه در دانشکدهای که در آن کار میکند چنین باشد، اما ثابت نکرده که این الگو در همه دانشکدههای دیگر هم تکرار میشود. بنابراین نمیتوان نتیجه گیری وی را به همه نهادهای مشابه تعمیم داد. برای اثبات اینکه امور منظمی که در یک نهاد صورت میگیرد، خاص همه یا بیشتر دانشکدههاست، باید تعداد زیادی از کتابخانههای دانشکدهها را مورد بررسی قرار داد.
جامعه شناسان نیز، مانند این کتابدار فرضی یا هر کس دیگری که موقعیتهای دربردارنده رفتار انسانها را مطالعه و بررسی میکند، متوجه میشوند که باید همواره نتیجه گیریهای خود را اصلاح کنند و بهبود بخشند. صدورِ حکم و نظری قطعی درباره رفتار انسان که شامل همه مردم در همه مقاطع زمانی باشد تقریباً امری محال است. همه مادرها که نوزادان خویش را در نگاه اول دوست ندارند؛ همه افراد که هر ضربهای را با ضربهای دیگر پاسخ نمیدهند. همه اشخاص، در برابر محرکی یکسان واکنش مشابهی نشان نمیدهند. علاوه بر این، فردی خاص ممکن است در زمانهای متفاوت واکنشهای متفاوتی نسبت به محرکی معین از خود نشان دهد. ممکن است شخصی بار اول که کسی مشت خود را به روی او تکان میدهد لبخند بزند، چون فکر میکند او شوخی میکند. دفعه بعد قربانی ممکن است حرکت او را جواب دهد.
کار استدلال منطقی درباره رفتار انسان ممکن است کار مشکلی باشد. گفتههای زیر را بررسی کنید. هر گفته دست کم در بردارنده یک سفسطه منطقی است.
1) همه افراد تحت پوشش بهزیستی حقه بازند! من بیوه زنی را میشناختم که دختر جوانش با او زندگی میکرد. او مدعی بود که فقیر است و از کمک منظم دولت استفاده میکرد. با وجود این او فرزندان متأهلی داشت که روی هم ماهی پانصد دلار برای او میفرستادند. کمک دولت بیش از یک سال ادامه یافت تا اینکه مچ او را گرفتند.
2) ببخشید آقا! پیراهنهایی که ما میفروشیم قبل از دریافت در کارخانه بدقت وارسی میشوند. ما فقط پیراهنهای با دوخت عالی را میفروشیم. این پیراهنی که پس آوردهاید، ممکن نیست هنگام فروش بی دکمه بوده باشد.
3) رانندگی با سرعت حدود صدکیلومتر در ساعت در سِنِترویل حتماً بلامانع است. اتومبیلی را در خیابان مِین دیدم که تقریبا با همین سرعت حرکت میکرد. از این گذشته، اتومبیل پلیس سی چهل متر پشت سر این اتومبیل با سرعتی بیشتر حرکت میکرد، پس حتماً این سرعت مجاز است.
4) در مقام کشیش، اذعان میکنم که دارم درباره اهالی منطقه خودم کمی بدگمان میشوم. تا پیش از اعتصاب اخیر روزنامهها، کلیسای روزهای یکشنبه چندان شلوغ نمیشد. اما حالا که مردم روزنامهای ندارند که طبق معمول یکشنبهها خود را با خواندن آن سرگرم کنند، گروه گروه به کلیسا میآیند طوری که همه نیمکتها پر میشود.
5) راستی این کار هَری وحشتناک نبود؟ دیشب خودکشی کرد. فقط به خاطر اینکه استاد گیتز سختگیر، او را در امتحان علوم سیاسی رد کرد. یکراست به خانه رفت و خودش را دار زد.
6) جیب بُر آدم بی خاصیتی است! از سر تا پا رذل و خبیث است.
هر کدام از گفتههای فوق حاوی نمونههایی از دامهای منطقی مربوط به استدلال درباره رفتار انسان است. بعضی از خطرهای شایعی که تفکر درست را تهدید میکند و در گفتههای فوق الذکر یافت میشود، به شرح زیر است:
1- رسیدن به این نتیجه که آنچه درباره یک مورد صدق میکند، لزوماً درباره کل موارد دیگر صادق است. سفسطه منطقی گفته شماره 1 همین است. اینکه یک فرد - یا چند فرد - از صدها یا هزاران افراد تحت پوشش بهزیستی «حقه باز» است، این نتیجه گیری را در پی ندارد که همه کسانی که از کمک دولت استفاده میکنند، یا حتی بسیاری از آنان یا بیشترشان «حقه باز» هستند.
2- رسیدن به این نتیجه که آنچه درباره دستهای از موارد صدق میکند، لزوماً درباره تک تک موارد آن دسته نیز صادق است. در اینجا به جای اینکه (مانند گفته شماره 1) فرض کنیم که آنچه درباره یک مورد خاص صدق میکند، حتماً درباره کل مجموعه موارد صادق است، استدلال این است که آنچه درباره مجموعه موارد صادق است حتماً درباره هریک از موارد مجموعه نیز صدق میکند. اکثر پیراهنهایی که در فروشگاه فرضی ما به فروش میرسد (در گفته شماره 2) ممکن است دارای دوخت عالی باشند؛ اما لزوماً بدان معنا نیست که ممکن نیست یک پیراهن خاص معیوب باشد.
3- نتیجه گیری از روی شواهدی که بدرستی درک نشده است. فرد مربوط به گفته شماره (3) براساس شواهدی نتیجه گیری کرد که احتمالاً آنها را کاملاً درک نمیکرد. آن اتومبیل پلیس به احتمال زیاد در حال تعقیب اتومبیلی بوده که با سرعت حدود صد کیلومتر در ساعت حرکت میکرده؛ زیرا راننده آن از محدوده سرعت تجاوز کرده بود.
4- به این نتیجه رسیدن که وقتی واقعهای به دنبال واقعهای دیگر میآید، واقعه دوم لزوماً ناشی از واقعه اول است.
کشیش مذکور در گفته شماره (4) معتقد بود که حضور بیسابقه مردم در مراسم اخیر روزهای یکشنبه کلیسا، نتیجه اعتصاب روزنامههاست. چون حضور مردم در کلیسا در پی اعتصاب روزنامهها افزایش یافت، او چنین استنباط کرد که واقعه اول موجد واقعه دوم است. این استدلال ممکن است کلاً یا تا حدی درست باشد یا اصلاً نادرست باشد. عوامل بسیار دیگری نیز ممکن است در افزایش حضور مردم دخیل بوده باشد.
5 - سفسطه تک عاملی، در گفته شماره (5) نمره هری در درس علوم سیاسی ممکن است او را بسیار ناراحت کرده باشد؛ اما بعید است که فقط یک عامل - نمره ردی - باعث خودکشی او شده باشد. معمولاً کاری چون خودکشی نتیجه عوامل زیادی است. همین امر درباره رفتار اجتماعی به طور اعم صدق میکند. بندرت میتوان یا هرگز نمیتوان رفتار اجتماعی را بکلی براساس یک عامل توجیه کرد.
6-سفسطه سیاه یا سفید. در گفته شماره (6)، جیب بُر از سر تا پا رذل و خبیث توصیف شد، گویی میتوان مردم را دقیقاً طبقه بندی کرد. طبق چنین استدلالی افراد یا کاملاً شیاد و یا الگوی فضیلت هستند؛ با هوشاند یا سبک عقلند؛ عاقلاند یا جاهل، اما در واقع رفتار انسان با این الگوی سیاه یا سفید، چنین یا چنان مطابقت ندارد. هر نوع تعریفی که به کار ببریم، انسانها، از جمله جیب بُرها، تا حدی بدند و تا حدی خوب.
رفتار را باید «پیوستار» به حساب آورد- رابطه منطقی میان اموری که فقط از لحاظ مقدار و میزان با هم فرق دارند. مثلاً کوتولهها و افراد بسیار بلندقد تفاوتشان در اندازه قدشان است؛ در این معنی، قد همان پیوستار است. حال فرض کنید این سؤال مطرح است که آیا امریکائیان بزدلاند؟ مفهوم ذهنی فرد در خصوص رفتار بزدلانه هر چه باشد، جواب را میتوان به بهترین نحو با در نظر گرفتن پیوستار ارائه کرد. میزان بزدلی در میان آمریکائیان از فردی به فرد دیگر فرق میکند. رفتار یک فرد در طول دورهای معین نیز بر پیوستار قرار دارد. ممکن است فردی در زمانی معین تحت شرایطی خاص شجاع و در زمانی دیگر در رویارویی با همان شرایط بزدل باشد. اگر از مفهوم پیوستار استفاده شود خطرهای تفکر سیاه یا سفید را میتوان به حداقل رساند.
جامعه شناس در مقام دانشمند معتقد است که «وقتی موضوع تعاملات انسانها مطرح است، همه حقایق نسبی است.» ممکن است این گفته را زیر سؤال ببرید: «آیا چنین نیست که هر چیزی یا درست است یا نادرست؟» «آیا حقایق خود مؤید خود نیستند؟» جواب هر دو سؤال منفی است. همه ما قضاوتهای ارزشی به عمل میآوریم. در نتیجه، مشاهده جهان از دیدگاهی کاملاً عینی عملاً ناممکن است؛ آنچه را ما «حقایق» به شمار میآوریم مبتنی بر مشاهداتی است که معیارهای قضاوتی قبلاً آموخته را در موردشان به کار میبریم. این مجموعه معیارها «چارچوب مرجع» نام دارد. آنچه برای فردی حقیقت است ممکن است برای فردی دیگر حقیقت نباشد؛ زیرا او از چارچوب مرجع دیگری مشاهده و قضاوت میکند.
یکی از راههای درک نسبیت حقایق در نظر گرفتن موضوع فاصله است. ستاره شناسی از سال نوری به عنوان واحد اندازه گیری استفاده میکند. سال نوری مسافتی است که پرتو نور، که با سرعت سیصدهزار کیلومتر در ثانیه حرکت میکند، در ظرف یک سال طی میکند. در چارچوب مرجع ستاره شناس، سال نوری، که حدود 10(12) کیلومتر است، فاصله نسبتاً کوتاهی است. او میداند که در تلاش برای تعیین فاصله زمین با ستارههایی که یک یا چند هزار سال نوری دور هستند اشتباهات معادل چند سال نوری حتماً وارد محاسبات میشود. ستاره شناسان اذعان میکنند که اندازه گیریها صرفاً دارای دقت نسبی هستند و خطای چندین سال نوری را موضوعی جدی به حساب نمیآورند.
از سوی دیگر، میکروبیولوژیستی که سرگرم مطالعه ویروسهای قابل تصفیه است، از یک هزارم میکرون به عنوان واحد اندازه گیری استفاده میکند. میلی میکرون (هزارم میکرون) یک بیست و پنج میلیونوم یک اینچ است. هر چند ممکن است میلی میکرون به نظر شما یا من مسافت بسیار اندکی باشد، از نظر دانشمندی که آن را به عنوان واحد اندازه گیری به کار میبرد، چند میلی میکرون کم یا زیاد غالباً تشخیص یک نوع ویروس را از نوعی دیگر امکان پذیر میکند. در چارچوب مرجع میکروبیولوژیست، میلی میکرون مسافت کوتاهی نیست، همان طور که سال نوری از نظر ستاره شناسی فاصلهای طولانی نیست. با توجه به نیاز هر کدام از این دو دانشمند، هر دو واحد اندازه گیری واحدهایی مناسباند.
به سراغ جامعه شناسی برویم، فرض کنیم از یکی از آشنایانمان میخواهیم که چند حقیقت ساده و بدیهی را درباره خود و دنیایی که در آن زندگی میکند برایمان بگوید. او میگوید: «من جوانم. شخصی رک گو و با اخلاقم. آمریکایی هستم و حق لذت بردن از زندگی، آزادی و جستجوی سعادت را دارم.» آیا اینها واقعاً حقایق بدیهی هستند؟
شخص مذکور میگوید که جوان است. کلمه «جوان» یعنی چه؟ کسی که این سخن را میگوید مسلماً خود را در مقایسه با کسان دیگری که میشناسند، جوان به حساب میآورد. اگر بیست ساله باشد، ممکن است خود را در مقایسه با کسی که پنجاه ساله است و او را پیر به شمار میآورد جوان بداند. شخصی هم که پنجاه ساله است ممکن است قضاوت پیر بودن خود را نپذیرد و در مقایسه با کسانی که هم سن پدرش هستند خود را جوان بداند.
«مرد جوان» به عنوان حقیقتی بدیهی میگوید «رک گو» است. اگر رکگویی را «گفتن دقیق آنچه فکر میکنیم» بدانیم، معلوم نیست که در برخی موارد آیا شخص میداند به چه فکر میکند یا آیا میتواند افکار خود را دقیقاً با کلمات بیان کند. احتمالاً برای او آسان است، اگر فکر میکند دوستش زیباست به او بگوید زیباست، و اگر از مصاحبت کسی لذت برده باشد، براحتی به این امر اذعان میکند. اما آیا میتواند به کسی بگوید که زشت است؟ یا آیا میتواند به میزبان خود بگوید که در مهمانی واقعاً به او بد گذشته است؟ پس رک گویی امری نسبی است. اینکه ما تا چه حد میتوانیم راک گو باشیم، به تعریف خود ما از رک گویی و شرایطی که در لحظهای معین با آن روبرو هستیم بستگی دارد.
اطلاعات ما مؤید آن است که شخص مزبور «با اخلاق» است. کلمه «با اخلاق» دقیقاً برای او چه معنایی دارد؟ آیا همه مانند او این واژه را تعریف میکنند؟ بعضی از افراد جامعه ما شراب خوردن را غیراخلاقی میدانند؛ اما دیگران چنین نظری ندارند. علاوه بر این، تعریف اخلاق در جوامع مختلف متفاوت است. جوان مورد نظر ما ممکن است ارتباط زن و مردی را که همسر یکدیگر نیستند غیراخلاقی بداند، اما در خیلی جوامع دیگر این کار غیراخلاقی محسوب نمیشود.
آن قسمت از گفته مرد جوان که: «آمریکایی هستم و حق لذت بردن از زندگی، آزادی و جستجوی سعادت را دارم» با توجه به چارچوب مرجعی که گوینده این سخنان به کار میبرد تعریف متفاوتی دارد. از نظر او این گفته ممکن است به این معنا باشد که او آزاد است، در محدوده قانون هر کاری میخواهد بکند. یک دانشمند ژاپنی سعی کرد کلمههای «زندگی»، «آزادی» و «جستجوی سعادت» را طوری تفسیر کند که سایر ژاپنیها آن را درک کنند. او سرانجام نوشت که آن کلمات به معنای «مجوز پرداختن به شهوترانی است.»
همان طور که از تحلیل حقایقی که مرد جوان درباره خویش گفته پیداست، حقیقت نسبی است. این تعمیم در مورد همه قضایایی که تاکنون انسانها مطرح کردهاند صدق میکند. هر قضیه با توجه به چارچوب مرجع خاصی مطرح میشود و هر کدام در معرض تفسیر قرار دارد.
جامعه شناسان عموماً معتقدند، برای آنان به مثابه افرادی جامعه شناس، جستجوی حقیقت نهایی و غایی درباره انسان بی فایده است. اما معتقد نیستند که تلاش برای کسب اطلاعات درباره تعامل انسانها بیهوده است. امور منظم و کلی رفتار انسان را میتوان مشاهده و توجیه کرد. هدف جامعه شناسان افزایش دقت مشاهدات خود درباره تعامل انسانها و تقویت میزان درستی توضیحات خویش است.
جامعه شناسان میان نقش خود به مثابه شهروند خصوصی و نقش خود به مثابه جامعه شناس تمایز قائلاند. برخلاف عینیتی که سعی میکنند در کارهای حرفهای خود پایبند آن باشند، در زندگی خصوصی، اعتقادات شخصی و ذهنی فراوانی دارند. بنابراین، این جامعه شناسان در زندگی خصوصی خویش ممکن است معتقد باشند که بعضی از افراد نیک و بعضی دیگر پلیدند؛ ممکن است برخی رفتارها را اخلاقی و برخی دیگر را غیراخلاقی بدانند؛ برخی آرمانها را عادلانه و برخی دیگر را ناعادلانه بدانند. جامعه شناسی در این مورد با سایر شهروندان خصوصی تفاوتی ندارد.
غالباً نقش جامعه شناسان و شهروندان خصوصی تا حدی در هم ادغام میشود. مثلاً گاهی جامعه شناس از حدود عینیت حرفهای فراتر میرود. به عبارت دیگر، جامعه شناس پس از آنکه آنچه را حقایق مربوط به موضوعی خاص به نظر میرسد ملاحظه کرد، ممکن است سعی کند دانش حرفهای خود را برای یافتن راه حلی برای مشکلات عملی به کار گیرد. بنابراین این جامعه شناسان در کمیسیونهای طراحی شهرها عضویت دارند، در برنامههای روابط انسانی که هدف از آنها کاهش تبعیض علیه گروههای اقلیت است شرکت میکنند و عضو هیأتهای اعطای آزادی مشروط به زندانیان هستند.
در سالهای اخیر هم تعداد معدود، اما افزایندهای از جامعه شناسان ظهور کردهاند که معتقدند جامعه شناسان نباید کمک خود به جامعه را به استفاده از تخصص خود در چنین فعالیتهایی محدود کنند. طرفداران این دیدگاه، که «جامعه شناسی نوین» یا «جامعه شناسی رادیکال» نام دارد، اعلام میدارند که اگر جامعه شناسان بخواهند نقشی مفید در جامعه معاصر بازی کنند، کل چارچوب و جهت گیری جامعه شناسی از بعضی لحاظ باید تغییر کند. هر چند توجیه «رسمی» جامعه شناسی نوین هنوز مطرح نشده است، شارحان معروف این دیدگاه اظهاراتی بیان داشتهاند که تصوری کلی از اعتقادات آنان به دست میدهد:
1- جدا کردن زندگی حرفهای جامعه شناسی از زندگی خصوصی وی اگر هم غیرممکن نباشد مطلوب نیست. در واقع سی. رایت میلز (C. wright Mills) اظهار داشت که «حتی برجسته ترین متفکران جهان دانش کار خود را از زندگی خویش جدا نمیکنند. از نظر آنان کار و زندگی آنان جدی تر از آن است که آنها را از هم جدا کنند، و میخواهند از یکی برای غنی ساختن دیگری استفاده نمایند.»
2- هر چند جامعه شناسان باید به استفاده از روش علمی در پیگیری تحقیقات خود ادامه دهند، نمیتوانند و نباید از ارائه قضاوتهای ارزشی درخصوص یافتههای خود اجتناب کنند. در زمانهایی خاص جامعه شناسان باید مواضعی استوار در قبال مسائلی اتخاذ کنند. آلوین دابلیو گولدنر (Alvin W. Gouldner) میگوید، اگر صلاحیت فنی، مجوزی برای ارائه قضاوتهای ارزشی باشد و مانعی در برابر جامعه شناسان برای عرضه قضاوتهای ارزشی فراهم نکند، پس چه کسی این مجوز را فراهم میکند؟
3- گوناگونی مفید است و باید آن را تشویق کرد و مورد بررسی قرار داد؛ ارزشهای گروههای اقلیت به قدر ارزشهای اکثریت معتبر است. ارزشهای اقلیت را نه تنها باید تحمل کرد، بلکه باید آنها را محترم شمرد.
4- وظیفه جامعه شناس این است که در حل مشکلات اجتماعی به صورت حرفهای مشارکت کند. جامعه شناس باید مشکلات را عمیقاً تحلیل کند و نیز باید دیدگاهی وسیع اتخاذ نماید، برای مثال، در بررسی گرسنگی جهانی، گفتن اینکه باید گرسنگان را تغذیه کنیم کافی نیست. جامعه شناسی همچنین باید بپرسد: مردم چرا فقیر و گرسنهاند؟ چه چیزی فقر را به وجود میآورد؟ برای رفع آن، چه باید کرد؟ جامعه شناسی که حقایق را بی باکانه مطرح نکند و سؤال نکند از مسؤولیت حرفهای خویش طفره میرود. به عبارت دیگر جامعه شناس باید به «عضو فعال» تبدیل شود. وقتی که واقعیتهای حاکی از لزوم ایجاد تغییرات بنیادی در بافت سیاسی و اقتصادی جامعه باشد، جامعه شناس باید آن را بیان کند و در جهت ایجاد چنین تغییری فعالیت نماید.
در حال حاضر جامعه شناسی نوین، نماینده دیدگاهی مربوط به اقلیتهاست که آینده آن هنوز مبهم است. با وجود این کاملاً مورد پسند جامعه شناسان جوانتر است و این امر بیانگر آن است که این دیدگاه ممکن است سرانجام به دیدگاهی متعلق به اکثریت تبدیل گردد.
آیا جامعه شناسی که در اینجا به عنوان مطالعهای علمی مطرح گردیده، علمی مانند علوم فیزیک و شیمی است؟ جواب این سؤال مثبت است. بعضیها به این پاسخ اعتراض دارند. آنها میگویند ابزار اندازه گیری که جامعه شناسان ابداع کردهاند به اندازه ابزاری که در علوم فیزیکی به کار میرود کارآیی ندارد و لذا جامعه شناسان هنوز نتوانستهاند، یافتههای خود را به صورت کمی و دقیق ارائه کنند. در نتیجه به گفته آنان جامعه شناسی به مرحلهای هدایت نشده است که بتوان آن را بدرستی علم نامید. بسیاری از خود جامعه شناسان قبول دارند که دانشمندان علوم فیزیکی وقت بیشتری برای تکمیل روشهای تحقیقاتی و افزایش دانش خاص رشته خود داشتهاند. اما همین جامعه شناسان به هر حال احتمالاً اصرار خواهند داشت که جامعه شناسی «علم» است.
پیرمردی را میبینید که برای رسیدن به اتوبوس در خیابان میدود و وقتی به سر پیچ خیابان میرسد، بدجوری به نفس نفس زدن افتاده است. برای فهم و درک این وضع باید از «مفاهیم» استفاده کنید. «مرد» یک مفهوم است. «پیر، دویدن، خیابان، اتوبوس، نفس نفس زدن، بدجور و پیچ خیابان همه از مفاهیم هستند، مانند دویدن برای رسیدن به اتوبوس و رسیدن به سرپیچ خیابان.»
هر روز از صدها مفهوم استفاده میکنیم. «هر مفهوم یک واحد کلی معناست؛ فکری تعمیم یافته است که کل اشخاص، اشیاء یا فرآیندهای یک طبقه را که ظاهراً با هم مرتبط هستند، دربرمیگیرد.» مفهوم شما از «مرد» از مشاهده مردان، تعاملتان با آنان، وارسی آنان، تجزیه و تحلیل آنان و سرانجام تعمیم شما درباره ماهیت همیشگی مرد ناشی میشود.
مفهوم خاصی که فردی خاص در ذهن دارد، ممکن است کاملاً با تعبیری که دیگران از حقایق دارند مطابقت نکند. فرض کنید میخواهید مفهوم «نوزاد تازه متولد شده» را به عنوان «انسانی بیدندان» درک کنید. اکثر نوزادان با این توصیف مطابقت دارند. اما استثناهایی نیز وجود دارد، زیرا برخی نوزادان با دندان به دنیا میآیند.
بنابراین مفاهیم در پرتو همه شواهد موجود در معرض بازنگری دائمی هستند. هرچه در چارچوب وقایع، اشیاء یا تصورات محدود باشند - یعنی واضحتر باشند - به عنوان ابزار توجیهات علمی مفیدترند.
مفاهیم برای ساختن نظریه اهمیت دارند، اما خود نظریه نیستند. «بزرگسال، مذکر، دستمزد بگیر، و بیکاری» همه مفاهیم هستند و هر یک از آنها ممکن است در برخی زمینهها با دیگری ارتباطی داشته باشد. هر چند فقط با کنار هم چیدن آنها نمیتوان نظریهای ارائه کرد، اما میتوانیم از آنها برای تهیه نظریه استفاده کنیم. در واقع نمیتوانیم بدون استفاده از مفاهیم، نظریه پردازی کنیم.
همان طور که نمیتوانیم بدون مفاهیم، نظریه بسازیم؛ در جامعه شناسی هم نمیتوانیم بدون نظریه، اطلاعات جمع آوری کنیم. «نظریه شامل مجموعهای از مفاهیم است که طوری مرتب شدهاند تا پدیدهای معین یا رابطه میان چند پدیده را توضیح دهند»، مثلاً تعداد زیادی از آمریکائیان سیاه پوست در انتخابات ریاست جمهوری به دموکراتها رأی میدهند، با کمک آمار مربوط به رأی گیری، مصاحبه با رأی دهندگان و درک تاریخ اجتماعی و سیاسی سیاهپوستان آمریکا میتوان نظریهای برای توضیح این «ارتباط» ارائه کرد.
نظریه، باید همه یافتهها را به نحوی موجه توضیح دهد. نباید برخی حقایق را نادیده گرفته، بر بعضی دیگر تأکید گذارد؛ زیرا در این صورت نظریهای معتبر از کار درنمیآید. در مورد رأی دادن سیاهپوستان میتوان به این نتیجه رسید که سیاهپوستان به آن حزب سیاسی رأی میدهند که به نظر بیشتر از احزاب دیگر به فکر مشکلات آنهاست. سپس با استفاده از این نظریه میتوانیم با دقت کم یا بیش واکنش طبقات مختلف سیاهپوستان را با دقت کافی پیش بینی کنیم و ممکن است بعضی نظریهها جای خود را به نظریهای دیگر بدهد؛ نظریهای که هنوز به اثبات نرسیده باشد گاهی «فرضیه» خوانده میشود.
در حالی که همه نظریههای علمی منجر به شناخت وقایع، اوضاع و سایر پدیدههای موجود میشود، نظریه جامعه شناختی بخصوص توانایی ما را برای پیش بینی تعامل انسانی بهبود میبخشد؛ مثلاً ممکن است با توجه به مشاهده و تجزیه و تحلیل فوری این نظریه را مطرح کنیم که در میان گروهی از مردم که در آستانه گرسنگی هستند؛ افراد کم و بیش شیوههای رفتاری سنتی را رها کرده، برای بدست آوردن اندک غذایی که موجود است با هم بجنگند. اگر این نظریه به اثبات برسد توانایی ما را برای پیش بینی آنچه که هنگام گرسنه ماندن گروهی از مردم رخ خواهد داد بهبود خواهد بخشید.
نظریهها از لحاظ اینکه در پیش بینی رابطه میان رخدادها تا چه حد کارآیی و جامعیت دارند با هم متفاوتند. در نظریه مربوط به تغییر رفتار هر یک از اعضای گروه مواجه با گرسنگی، عبارت «کم و بیش» بیانگر آن است که انتظار نمیرود همه اعضای گروه به یک اندازه شیوههای سنتی رفتار را رها کنند. بر همین منوال، همه سیاهان به دموکراتها رأی نمیدهند و آنانی که به دموکراتها رأی میدهند ممکن است به آن دلیل که در نظریه ما مطرح شد رأی ندهند.
تحقیقات از نظریه جدا و متمایز نیست، بلکه مکمل آن است. کار تحقیقات طبق گفته «رابرت. کی. مرتون» (Robert K. Merton) آزمودن و بهبود نظریه و در نتیجه افزودن بر دانش علمی است. «تحقیقات عبارت است از: جستجوی علمی تحت شرایط کنترل شده که طی آن برای تعیین رابطه یک عامل با یک یا چند عامل دیگر مشاهدات دقیقی به عمل میآید.»
این عوامل از دیدگاه تحقیق، متغیرها نامیده میشوند. «متغیر خصوصیت یا ویژگی است که در موارد انفرادی ممکن است وسعت آن تغییر کند.» در تحقیقاتی که مربوط به رابطه میان دو متغیر است، یک متغیر «مستقل» و متغیر دیگر «وابسته» نامیده میشود.
متغیر مستقل بر متغیر وابسته اثر میگذارد؛ مثلاً ممکن است سر و صدا، متغیری مستقل محسوب شود که بر کارآیی مطالعه دانشجو که متغیر وابسته است اثر میگذارد. ممکن است بیش از یک متغیر مستقل بر متغیر وابسته اثر گذارد؛ مثلاً چیزهایی دیدنی که موجب حواس پرتی است و ماهیت چیزی که مطالعه میشود، نیز ممکن است بر کارآیی دانشجو تأثیر کند.
در زندگی روزمره اغلب مشکلاتی را با چیزی که تقریباً شبیه روش علمی تحقیق است حل میکنیم. فرض کنید آقای اسمیت چمن تازهای کاشته است و میخواهد بداند کدام یک از کودهای تجاری متعدد باعث میشود چمن تندتر رشد کند. او چگونه میتواند این مسأله را حل کند؟ میتواند کار همه همسایگان را بررسی و از همه درباره نتیجه کار چمن کاری آنها سؤال کند. یا میتواند فقط از یک همسایه بپرسد که چگونه بهترین کود را پیدا کرده است. در هر مورد کارش مطمئن است؛ زیرا خاک باغچه همسایهها و کودی که از آن استفاده کردهاند با مال او یکسان است؛ اما ممکن است آقای اسمیت تصمیم بگیرد برای حل مشکل خود از روشی دیگر استفاده کند. او دست به آزمایشی میزند تا خود بفهمد کدام کود از همه بهتر است. چند نوع کود تجاری میخرد و هریک را در قطعهای از چمن خود میافشاند و یک قطعه را اصلاً کود نمیدهد. این قطعه کود نخورده، قطعه شاهد یا قطعه کنترل به حساب میآید. کارآیی کودهای بکار رفته در سایر قطعهها به اندازه هم هستند و مقدار مساوی آب و آفتاب به آنها میرسد. بعد از مدتی معین آقای اسمیت رشد چمن در هر یک از قطعهها را بررسی و رشد قطعههای کود خورده را با رشد قطعه شاهد مقایسه میکند. او قطعههای کودخورده را نیز با هم مقایسه میکند تا ببیند کدام بیشتر از همه رشد کرده است. او با اندازه گیری، دقت مشاهدات خود را افزایش میدهد و حتی شاید مقداری از چمن هر قطعهای را بریده و وزن کند. حالا میتواند بهترین کود را مشخص کند. آقای اسمیت در این آزمایش کوچک از روش علمی در تحقیق خود استفاده کرد. او تحقیق را با این سؤال آغاز کرد که کدام کود از همه بهتر است؟ او نقشهای تجربی به نام «طرح» تهیه کرد تا در پیدا کردن جواب سؤال به او کمک کند. او تا حدی از «شاهد علمی» استفاده و اطمینان حاصل کرد که قطعههای زمین چمن وی به اندازه هم آب و آفتاب میگیرند تا تفاوت میزان رشد چمن را فقط بتوان ناشی از تفاوت کیفیت کودها دانست. او مشاهده دقیق به عمل آورد و عملکرد کودها را در تحریک رشد چمن با هم مقایسه کرد. بعد از اتمام آزمایش، اگر تردیدی در مورد نتایج داشت میتوانست آزمایش را برای «تأیید یافتهها» تکرار کند. بعد از اتمام این مراحل در موقعیتی قرار داشت که میتوانست نتیجهای بگیرد: یکی از راههای حل کردن مشکل مذکور همان کاری است که کرد و تحت این شرایط کود خاص مورد نظر حتماً در رشد چمن بهترین کارآیی را خواهد داشت. سپس میتواند یافتههای خود را به سایر موارد مشابه «تعمیم» دهد؛ یعنی به مواردی با خاک، آب و هوای مشابه.
شواهدی که روش آقای اسمیت آشکار ساخت، از ادعای هر کدام از فروشندگان کود قانع کنندهتر بود. او از همان روشی استفاده کرد که دانشمندان به کار میبردند تا درباره چیزهایی بسیار نزدیک به ما مثل سلولهای بدنمان یا بسیار دور از ما مثل ستارگان و سیارات اطلاعات کسب کنند.
اما در حالی که آقای اسمیت به یافتن پاسخ سؤال خود در مورد اینکه کدام کود از همه بهتر است قانع بود، دانشمندان پا را از این فراتر میگذارند. دانشمندان برای توجیه حقایق اطلاعات بیشتری نیاز دارند. دانشمند ممکن است بخواهد بداند که بهترین کود آیا دارای کلسیم یا نیتروژن بیشتری از سایر کودهاست یا خیر. آیا تفاوت قدرت کودها ناشی از کمبود یا فراوانی عناصر موجود در خاک مورد آزمایش است؟ آیا اگر کودهای متفاوت در مورد سبزیجات و نه در مورد علفها به کار برود نتایج مشابهی به دست میآید؟ پاسخ این سؤالات را باید با کاربرد مکرر روشهای تحقیق علمی پیدا کرد.
1- سؤالی مطرح میشود. آقای اسمیت میپرسد: «کدام کود از همه بهتر است؟» گاهی سؤال به صورت مثبت یعنی «پیشنهاد» مطرح میشود. آقای اسمیت ممکن بود کار را با چنین پیشنهادی آغاز کند: کود B موثرتر از کودهای D,C,A یا E است.
2- «تحقیقات قبلی درباره موضوع مورد تحقیق بازنگری میشود. این کار برای صرفه جویی در وقت، کسب اطلاعات مقدماتی و مشخص ساختن زمینههایی که ارزش تحقیق ندارند انجام میشود.
3- «یک طرح تحقیقاتی تهیه میشود». بدین ترتیب دانشمند میکوشد تا جوابی برای سؤال پیدا یا معین کند که پیشنهاد معتبر است یا نه.
4- «از وسایل اندازه گیری میتوان استفاده کرد.» از این وسایل برای افزایش دقت مشاهدات استفاده میشود.
5- مشاهداتی به عمل میآید. برای پاسخ به سؤال، یافتن اطلاعات لازم اهمیت اساسی دارد.
6- «ممکن است آزمایش تکرار شود.» دانشمندان این مرحله را که «همانندسازی» نام دارد اجرا میکنند تا مشخص شود اطلاعات کسب شده از مشاهدات اصلی درست است یا نه. هدف همانندسازی تعیین پایایی یافتههاست؛ یعنی اینکه آیا یافتههای حاصل از همه مشاهدات و نیز یافتههای همه مشاهده گران یکسان است یا نه.
7- «یافتهها ارزشیابی میشوند.» هدف از این کار تحلیل و ارزیابی اطلاعاتی است که از آزمایش به دست آمده است.
8- «نتیجه گیریهایی به عمل میآید». نتیجه گیری به صورت تعمیم و ظاهراً دربرگیرنده همه شرایط یکسان مطرح میشود.
در تحقیقات جامعه شناسی سه روش یا طرح اساسی وجود دارد: آزمایش، بررسی نمونه و مطالعه موردی. اکنون هر کدام را به نوبت بررسی میکنیم.
اکنون مقدار ثابتی شراب به همان ماشین نویسها میدهیم و کارآیی آنان را در این شرایط اندازه میگیریم. مقدار شراب را افزایشی میدهیم. و دوباره درصد خطا را اندازه میگیریم. سرانجام به الگویی دست پیدا میکنیم. نوشیدن شراب همیشه منجر به بالا رفتن مقدار اشتباه در ماشین نویسی میشود. هر چه مقدار بیشتر باشد تعداد اشتباهات بیشتر میشود، تا اینکه ماشین نویسها بکلی قادر به انجام کار خود نیستند.
روش آزمایشی هر چند به طور کلی ارزشمند است، مفید بودن آن در تحقیقات جامعه شناسی محدود است. حدودی هست که آزمایشگران نباید در فعالیت خود از آنها فراتر روند. مثلاً برای بررسی پدیده ترس نباید مردم را در معرض گلوله واقعی قرار دهند. با وجود این، دخالت محدودتر ممکن است و در برخی از انواع تحقیقات جامعه شناسی مفید واقع شده است.
فرض کنید یک محقق به رفتار جنسی دانشجویان دوره کارشناسی در دانشگاه علاقه مند است. محقق بعد از تعریف دقیق این جمعیت، نمونهای از آنان تهیه میکند - یعنی جمعیتی نماینده از لحاظ سن، جنسیت، زمینه نژادی، دین، سال تحصیلی، نوع دانشکده، رشته تحصیلی و سایر ویژگیهای مربوط به مشکل تحت بررسی. اگر نمونه واقعاً شکل کوچکی از جمعیت دانشجویان کارشناسی دانشگاههای آمریکا نباشد، محقق نمیتواند فرض کند که آنچه درباره نمونه صدق میکند، درباره گروهی بزرگتر هم صادق است.
محقق باید بعد از انتخاب نمونه با یکی از روشهای استاندارد اقدام به گردآوری اطلاعات مربوط به بررسی کند. ممکن است از دانشجویان خواسته شود پرسش نامههایی را پر کنند. محقق ممکن است مصاحبههای شخصی به جای پرسش نامهها یا برای تکمیل آنها به عمل آورد. سپس اطلاعاتی در مورد اینکه چه درصدی از افراد مشمول نمونه چند وقت به چند وقت چه نوع فعالیتهای جنسی را انجام دادهاند و غیره جمع آوری میکند. محقق در صورت لزوم رابط میان متغیرهای معینی را نیز بررسی میکند. آیا رفتار جنسی دانشجویان با متدین بودن آنان ارتباط دارد؟ یا با محل تربیت آنان؟ آیا احساس دانشجویان در مورد روابط جنسی پیش از ازدواج با توجه به جنسیت آنان فرق میکند؟ یا با توجه به سال تحصیلیشان؟ یا با توجه به رشته اصلی تحصیلیشان؟
بررسی نمونه از طرحهای مفید تحقیقاتی به هنگامی است که پدیده تحت بررسی را بتوان با دقت زیاد مشاهده یا اندازه گیری کرد. مثلاً میتوانیم دقیقاً مشخص کنیم که چه تعدادی از رأی دهندگان آمریکایی در انتخابات آینده ریاست جمهوری به نفع دموکراتها یا جمهوریخواهان رأی خواهند داد؛ مشروط بر آنکه نمونه ما واقعاً نماینده جمعیت رأی دهنده از لحاظ برخی عوامل مهم باشد. اما کارآیی این روش ممکن است به دلیل نوع پدیده مورد بررسی محدود شود. اگر از نمونهای از جمعیت دانشجویان بپرسیم، آیا در امتحانات تقلب میکنند یا نه، ممکن است پاسخهایی کاملاً مطمئن دریافت نکنیم. بررسی نمونه درباره تقلب کردن بیشتر از بررسی در مورد موضوعی عاری از پیامدهای اخلاقی - مثلاً غذاهای مورد علاقه - در معرض اشتباه قرار خواهد داشت.
نمونه کلاسیک روش مطالعه موردی در اثر کلیفورد. آر. شاو با عنوان: «the Jack Roller A Delinquent Boys own story» یافت میشود. «شاو» (shaw) که از جامعه شناسان شیکاگو است با یک پسر نوجوان بزهکار به مدت 6 سال تماس داشت. او با این پسر مصاحبههای زیادی انجام داد و او را واداشت فعالیتهای روزانه خود را یادداشت کند. گزارش نهایی زندگینامه شخصی این پسر از زبان خود او بیانگر سرگذشت خانواده، کودکی، اولین برخوردهای او با کودکان خیابانی، ظهور رفتارهای بزهکارانه او و نگرشهای او در تمام این مدت بود. شاو هم اظهار نظر و تحلیل به آن اضافه میکرد.
روشی که معمولاً جامعه شناسان در انجام مطالعه موردی به کار میبرند، روش «مشاهده مشارکتی» است. در این رویکرد محقق، که نقش او را افراد مورد بررسی درک میکنند، با این افراد معاشرتی هر چه نزدیکتر دارد، اعتمادشان را جلب و سرانجام نگرشها و رفتارشان را درک میکند. روش مشاهده مشارکتی راهی موثر برای گردآوری اطلاعات و مطالعه رفتار است، اما مانند سایر روشهای تحقیق، معایبی دارد. مشاهده گر مشارکتی به دلیل حضور خود ممکن است بر رفتار افرادی که قصد بررسی آنان را دارد تاثیر گذارد-مثلاً دانشجویان کلاس شما اگر بدانند تحت نظارت هستند، ممکن است به طور طبیعی» رفتار نکنند. از این گذشته، همیشه این خاطر وجود دارد که شخص مشاهده گر مشارکتی چنان از لحاظ عاطفی از مسائل افراد تحت بررسی خود متاثر شود که واقع بینی وی مختل گردد. با وجود این، یک مطالعه مواردی که مشاهده گر مشارکتی مشتاق و حساس آن را انجام دهد، میتواند اطلاعاتی ارزشمند فراهم کند که با سایر روشهای مشاهده به دست نمیآید. «الیوت لیبو»، انسان شناسی از رویکرد مشاهده مشارکتی برای کسب اطلاعات موردی درباره مردان سیاهپوست ولگرد استفاده کرد.
«لیبو» برای کار خود «چهار راه تالی» را در محلهای پست از مناطق فقیرنشین مرکز واشنگتن انتخاب کرد. او با گروه متغیر مردان فقیر سیاهپوست که کم و بیش و به طور منظم در آنجا تجمع میکردند آشنا شد. لیبو که خود سفیدپوست بود، توانست با افراد مذکور دوست شود، با آنان مشروب بخورد، با دوستان زن آنان ملاقات کند، با آنان برقصد، و گاهی هم او را به خانه خود دعوت میکردند. نقش حرفهای او کمی بعد از آمدن او به چهارراه تالی مشخص گردید. هر چند این موضوع مانعی بر سر راه او محسوب میشد، توانست سرگذشت موردی بسیاری از مردان مذکور را ثبت و آنها را در تحلیل کلی خود از زندگی در نبش خیابانها در آن محلهی خاص سیاهپوست نشین وارد کند.
روش مطالعه موردی این مزیت را دارد که اطلاعاتی عمیق از رفتار اجتماعی به دست میدهد. با وجود این، یافتهها و نتیجه گیریها بر اساس تعداد نسبتاً کمی از واحدهای اجتماعی (دستهها، خانوادهها و غیره) حاصل میشود، که امکان تعمیم دادن نتیجه گیریها را کم میکند. اما اگر تعداد زیادی از مطالعات موردی مشابه را گردآوری کنیم، که همه یافتههای نسبتاً مشابهی به دست دهد، معمولاً یافتهها به تهیه تعمیمهای قابل کاربرد برای کل گروه مورد بررسی کمک میکند.
هر کدام از این سه راهبرد تحقیقاتی نقایص خاصی دارد، «طرح آزمایشی» میتواند بیشتر منابع خطا را که ممکن است نتیجه گیریهای ما را بی اعتبار کند کنترل کند، اما در بسیاری از موارد، بخصوص وقتی مشکلات اخلاقی و عملی مزاحم هستند، این رویکرد را نمیتوان در مورد رفتار اجتماعی انسان به کار برد. «روش بررسی نمونه» به طور وسوسه انگیزی ساده و ظاهراً معتبر است؛ اما با استفاده از پرسشنامه، سؤالات ثابت گزینهای و اظهارات شفاهی به جای مشاهدات عینی رفتار اجتماعی، این خطر را به جان میخریم که تماس خود را با واقعیتهای بنیادین زندگی اجتماعی از دست بدهیم. «روش مطالعه موردی»، بخصوص وقتی که در چارچوب تطبیقی یک یا دو مورد به کار رفته، انجام مطالعاتی بسیار ارزشمند در زمینه جامعه شناسی را موجب شده است؛ اما موارد تحت بررسی ممکن است زیاد نماینده سایر واحدهای مشابه اجتماعی - که ممکن است مایل باشیم یافتههای خود را در مورد آنها تعمیم دهیم - نباشد.
اعتبار یافتههای تحقیقاتی به درستی شواهد بستگی دارد. شواهد چیست؟ محقق چگونه میفهمد که به شواهد دست یافته است؟ هر چند نمیتوان پاسخهای رضایت بخش چند کلمهای به این سؤالات داد؛ میتوان معیارهایی خاصی در خصوص شواهد علمی اظهار داشت، بی آنکه خطر ساده کردن بیش از حد پیش آید.
1- «شواهد علمی از منبعی معتبر کسب میشود.» اگر کودکی پنج ساله گزارش دهد که مردی در خیابان افتاده و مرده است، اطلاعات او به اندازه گفته پزشکی که جسد را معاینه کرده و سپس مرگ او را اعلام کرده معتبر نیست.
2- «تحت شرایط ثابت، افراد مختلف از رویدادی یکسان گزارش میدهند.» دو محقق مسائل پزشکی اسپیروکت، عامل بیماری سفلیس، را در مایع نخاعی بیمار مبتلا به فلج خفیف عمومی، که یک بیماری روانی وحشتناک است و آثار جسمی نیز در پی دارد، کشف کردند. آنان چنین استنباط کردند که وقتی اسپیروکت وارد مایع نخاع میشود، سرانجام به مغز حمله و علایمی را که در فلج عمومی دیده میشود تولید میکند. وقتی مایع نخاعی بیمار کشیده شد و زیر میکروسکوپ قوی مشاهده گردید، همه دانشمندان محقق یک چیز را دیدند - اسپیروکت.
3- «مشاهدات را میتوان تکرار و در نتیجه تأیید کرد.» هر بار که مایع نخاعی شخصی مبتلا به فلج عمومی بررسی میشود، اسپیروکتی که سفلیس را سبب میشود مشاهده میگردد. این موضوع مؤید وجود اسپیروکت در مایع نخاعی مبتلایان به فلج خفیف عمومی است و نیز قویاً حاکی از ان است که سفلیس اعصاب مرکزی، مستقیمترین عامل اتفاقی ایجاد فلج خفیف عمومی است.
4- «شواهد علمی مبنایی برای پیش بینی نسبتاً دقیق روی دادن مکرر یک اتفاق فراهم میکند. بعد از آنکه مشاهدات مکرر ثابت کرد که هر شخص مبتلا به فلج خفیف عمومی حتماً مبتلا به سفلیس دستگاه اعصاب مرکزی است، میتوان پیش بینی کرد که (1) اسپیروکت در مایع نخاعی شخصی که علایم خارجی فلج خفیف عمومی را نشان میدهد وجود دارد و (2) شخصی که در مایع نخاعیاش اسپیروکت وجود دارد، مبتلا به فلج خفیف عمومی میشود، مگر آنکه قبلاً از بیماری بخوبی پیشگیری شود.
تشکیل نظریه و تحقیق کردن دو شیوه برای انجام روش تحقیق و تحلیل جامعه شناختی است که در واقع روشی واحد است. این دو از هم مستقل نیستند، اما تا حدی مکمل یکدیگرند. «هدف مشترک کاربرد نظریه و تحقیق جامعه شناختی، توضیح پدیدههای مشاهده شده از طریق تعمیمهایی است که بیانگر یکپارچگی تعامل انسانی است.» اگر چنین تعمیمهایی درست باشد، دارای ارزش پیش بینی هستند و باعث میشوند جامعه شناسان آنچه را که ممکن است پیامد عوامل خاصی اتفاقی باشد پیش بینی نمایند.
در سرتاسر این کتاب درباره یکپارچگی تعامل انسانی بحث و همچنین رابطه میان مفهوم، نظریه، و تحقیق به طور منظم مطرح خواهد شد.
جامعه شناسی علمی است که تعامل انسانها را مطالعه میکند. علم مجموعهای است از دانش مبتنی بر شواهد مشاهده شده که براساس شیوههای پذیرفته شده یا روش علمی گردآوری شده است. دانش جامعه شناختی از طریق شیوههای خاص علمی به دست میآید بنابراین دانش علمی محسوب میگردد.
چون هر شخصی در فرهنگی خاص تربیت میشود، تعصبات خاصی دارد که نمیتواند کاملاً از قید آنها خلاص شود. بنابراین هر کسی قضاوتهای ارزشی به عمل میآورد که خود اغلب از آن آگاه نیست. نتیجهای که تقریباً بکلی از قضاوتهای ارزشی گرفته میشود، نتیجهای ذهنی است؛ نتیجه گیریی که قضاوتهای ارزشی تا حد امکان از آن مستثنی هستند، نتیجه گیریی عینی تر است. عینیت کامل هرگز ممکن نیست. ذهنیت و عینیت تشکیل یک پیوستار را میدهند.
تعامل انسانی هرگاه که عدهای به اعمال عدهای دیگر واکنش نشان میدهند رخ میدهد. لزومی ندارد این کار در برخوردهای رو در رو صورت گیرد؛ هرگونه انتقال معنا (مثلاً نوشتن کتاب) نوعی تعامل انسانی است. چنین تعاملی موضوع علم جامعه شناسی است.
روش علمی استفاده مهمی از منطق میکند؛ زیرا هدف آن شناخت روابط میان پدیدهها یا رویدادهاست. دانشمند در تلاش برای درک این ارتباطات باید مراقب باشد دچار اشتباهات متعدد منطقی نگردد، تا نتیجه گیریهای او معتبر باشد و باید دائماً این نتیجه گیریها را مستند و اصلاح کند.
حقیقت نسبی است. مفاهیمی چون خوب و بد مطلق نیستند؛ بستگی به جامعهای دارند که در آن مشاهده میشوند، آنچه ما حقایق مینامیم، مبتنی بر معیارهای قضاوت است که قبلاً آموخته ایم -یعنی چارچوبهای مرجع ما.
میان جامعه شناسان امروزی بحث زیادی بر سر این موضوع جریان دارد که آیا باید در کار خود بی طرف باشند یا باید با توجه به موقعیت حرفهای خود در پی یافتن حقیقت بر طبق تلقی خود از آن برآیند. جامعه شناسان تندرو راه دوم را پیشنهاد میکنند.
جامعه شناسی مانند سایر علوم بر سه عنصر مرتبط با هم مبتنی است: مفهوم، نظریه و تحقیق. مفهوم واحد کلی معناست. نظریه بیان رابطه احتمالی میان پدیدههاست. تحقیق شیوهای است برای آزمودن نظریهها؛ روشهای مورد کاربرد اغلب عبارت است از مطالعه موردی، آزمایش و بررسی نمونه. نظریه و تحقیق، شیوههای مکمل در بررسی و تحلیل جامعه شناختی هستند.
در قرون قبل از ظهور مبحثی به نام «جامعه شناسی»، تحقیقات درباره رفتار انسان، توجه فلاسفه، عالمان دینی، شاعران، داستان نویسان و تاریخ نگاران و برخی دیگر را به خود جلب کرده بود. آنان اظهار میداشتند که بیشتر مردم بر طبق الگوهای کلی خاصی رفتار میکنند؛ اما از برخی لحاظ و در برخی شرایط بعضی از مردم از این الگوها پیروی نمینمایند. آنان میاندیشیدند که چرا بیشتر مردم از این الگوهای رایج پیروی میکنند و چرا برخی از افراد از آنها منحرف میشوند؟ آنان برای پاسخ به این پرسشها کوشیدند اصولی کلی یا «تعمیم»هایی در خصوص رفتار انسانها به مثابه اعضای گروهها تدوین کنند. در واقع آنان ماهیّت طبیعت انسانی را تعریف و تفسیر میکردند؛ موضوعی که همچنان توجه متفکران را در بسیاری از رشتههای علمی به خود جلب میکند.
هرچند تعمیمهای آنان اغلب بسیار ادراکی بود؛ عمدتاً بر پایه «عقل سلیم» استوار بود و شواهد مؤید از نوعی که دانشمند امروزی طلب میکند زیاد نبود. اما با ظهور روش علمی، تحقیقات در مورد رفتار انسان سرانجام امکان یافت تا در مسیرهایی تازه و با دقت بیشتری صورت گیرد. آگوست کنت (1857-1798) اولین بار اصطلاح «جامعه شناسی» را برای چنین تحقیقاتی به کار گرفت و قویاً استدلال کرد که برای انجام بررسی در مورد رفتار انسان باید از روشهای علمی استفاده کرد.
مطالعه علمی
یکی از مزایای روش علمی تحقیق بر روشهای پیشین کمتر «علمی» این است که به کاربران خود امکان میدهد تا میان واقعیت و اعتقاد، میان شواهد و نظریه عامیانه تمایز قائل شوند. برای درک اینکه شواهد علمی چه تفاوتی با نظریه عامیانه دارد، نمونههایی از نظریه عامیانه رایج را در اینجا مطرح میکنیم.در کشور لهستان در میان نسلهای پیشین، اگر لکهای سفید زیر ناخن انگشت کوچک دست چپ شخص پیدا میشد، ممکن بود آن را نشانه نزدیکی مرگ وی تعبیر کنند. امروزه در کشور تبّت یک روحانی بودایی (لاما) تاری مو از سر یک فرد در حال مرگ میکند تا روح او بتواند از سوراخ ریشه موی کنده شده فرار کند. در ترکیه، مرد روحانی (هوکه) گلوی یک زارع در حال مرگ را با آب تر میکند؛ زیرا اگر روح ضمن بالا رفتن از بلندی ابدیت خیلی تشنه شود، ممکن است به ازای جرعهای آب سرد خود را به شیطان بفروشد.
«نظریههای عامیانه از اعتقاداتی ساخته میشوند که بدون مدرک پذیرفته میشوند.» این نظریهها ممکن است با واقعیت مطابقت داشته باشند یا نداشته باشند، اما در هر صورت مردم بدون اثبات آنها را میپذیرند. برخلاف اعتقادات پذیرفته شده بدون مدرک و شواهد، «نظریههای علمی توضیحاتی موّجه مبتنی بر مشاهده هستند.»
جامعه شناسان با اینکه اذعان میکنند نظریههای عامیانه از شواهد مشاهده شده به دست نمیآیند، به این نظریهها علاقه مندند؛ زیرا میدانند که این اعتقادات تأثیری شگرف بر بسیاری از مردم اعمال میکنند. به علاوه، آنچه امروز نظریهای عامیانه است، ممکن است فردا به یک واقعیت تثبیت شده علمی تبدیل شود. برای مثال، تا قرنها مردم بدون داشتن شواهد علمی گمان میکردند که برخی گیاهان میتوانند بعضی بیماریها را درمان کنند. اخیراً هم دانشمندان اثبات کردهاند که این گیاهان واقعاً همان خواصی را دارند که عوام به آنها نسبت میدادند. جامعه شناسان نظریههای عامیانه را بدون مدرک نمیپذیرند؛ بلکه چون دانشمند هستند، خواستار شواهد و مدارک میشوند. اما در عین حال میکوشند ذهنی پذیرنده داشته باشند و آمادهاند تا نظریههای عامیانه را چنانچه از لحاظ علمی تأیید شوند، بپذیرند.
وظیفه دانشمند اثبات حقیقت است. جامعه شناسی به مثابه دانشمند، حقیقت را فی نفسه هدف میداند و محترم میشمارد و در جستجوی آن باید تا حد امکان واقع بین باشد، اما این کار آن طور که به نظر میرسد، آسان نیست؛ زیرا همه حقیقت را یکسان نمیبینند. یک مایل چند متر است؟ از نظر ذهنی، جواب این سؤال به دیدگاه فرد مورد نظر بستگی دارد. از نظر خلبان هواپیمای جت، یک مایل مسافتی بسیار کوتاه است که میتوان در عرض چند ثانیه آن را پیمود. اما از نظر شخصی مجروح که سینه خیز دنبال کمک میگردد یک مایل، مسافتی است که گویی هرگز به پایان نمیرسد؛ اما از نظر عینی مبنای چندانی برای اختلاف رأی وجود ندارد: یک مایل مسافتی است که پرتو نور در مدت تقریبی پنج میلیونیم ثانیه طی میکند.
چگونگی درک ما از چیزی، بستگی دارد به - یا به قول جامعه شناس متناسب است با - دیدگاه خودمان. این دیدگاه ممکن است بسیار عینی یا ذهنی باشد و احتمالاً هیچ مشاهدهای بکلی عینی یا ذهنی نیست.
دیدگاه ذهنی، دیدگاهی است که در آن ارزیابیهای فرهنگی، گروهی یا شخصی بر مشاهده و قضاوت اثر میگذارد. این ارزیابیهای ذهنی، «قضاوتهای ارزشی» خوانده میشود و بیشتر در حوزه اعتقادات تأیید نشده یافت میشوند تا در اطلاعات اثبات شده، بسیار دشوار است که بتوان در قبال موقعیتی، بدون داشتن دست کم مقداری زمینه ذهنی به نگرشی دست یافت. فرد در جامعه تربیت میشود و آداب، اخلاقیات و نگرشهای آن به وی آموخته میشود. او چندان قادر نیست موقعیتی را بدون اینکه تا حدی به ارزشهای فرهنگی و گروهی رجوع کند، ارزیابی نماید.
دیدگاه عینی، دیدگاهی است که در آن ارزیابیهای فرهنگی، گروهی یا شخصی عمداً کنترل میشود تا اثر آنها به حداقل برسد. تفاوت میان دیدگاه ذهنی و عینی در واقع از لحاظ مقدار است؛ در دیدگاه عینی واقع بینی بیشتر وارد کار میشود تا ذهنگرایی، اما حتی دانشمندان - که میکوشند تا حد امکان به دیدگاهی عینی دست یابند - اذعان دارند که منتفی دانستن ارزیابیهای ذهنی در هر مشاهده علمی عملاً ناممکن است.
با اینکه داشتن دیدگاه عینی برای اثبات حقایق ضروری است، قضاوتهای ذهنی در هر حال در تعامل انسانها ارزش واقعی دارند و از دیدگاهمان در قبال بسیاری از امور حیاتی حمایت میکنند. برای مثال، به تأثیرگذاری بر تصمیم گیری در خصوص اینکه چه کسی را دوست بداریم، فرزندان خود را چگونه تربیت کنیم یا اینکه در راه وطن خود بجنگیم یا نه.
تعامل انسانها
جامعه شناسی مطالعه علمی «تعامل انسانها» است. اگرچه ماهیت تعامل انسانی و شیوه صورت گرفتن آن موضوع کل این کتاب است، در این مرحله اظهار نظری مقدماتی در خصوص منظور جامعه شناسان از این اصطلاح ضرورت دارد. «تعامل انسانها فرایندی است که زمانی رخ میدهد که انسانها به اعمال سایر همنوعان خود واکنش نشان میدهند.» فردی دعوت دوست خود را به مهمانی میپذیرد؛ این دو نفر در تعاملاند. دو نفر شطرنج بازی میکنند، آنان هم تعامل دارند. پلیس و اعتصابیون در جریان تظاهرات خیابانی با هم درگیر میشوند؛ در اینجا نیز آنان با هم تعامل دارند.تعامل انسان محدود به تماس رودررو نیست. تعامل وقتی هم که شما این کتاب را میخوانید صورت میگیرد: نویسندگان آن چیزی به شما میگویند؛ شما معنای گفته آنان را درک میکنید؛ در اینجا تعامل صورت میگیرد. به شوخی یک هنرپیشه کمدی در تلویزیون میخندید. مردی در سلول خود جواب نامه همسرش را مینویسد. استادی، نظریهای را توضیح میدهد و مشخص میکند که از کلاس در خصوص آن نظریه، امتحان خواهد گرفت و بسیاری از دانشجویان یادداشت برمیدارند. رانندهای به تابلو تقاطع نزدیک میشود، در حالی که چراغ راهنمای سمت راست او چشمک میزند و در این موقع رانندهی پشت سر او ترمز میکند، چون میداند او قصد پیچیدن دارد.
هر کدام از اینها نمونهای از تعامل انسانی است که هرگاه انسانها تحریک میشوند و به یکدیگر پاسخ میدهند صورت میگیرد. «هر ارتباط با معنایی» خواه شفاهی و خواه کتبی، یا با حرکات و سایر ابزار، تعامل انسانی محسوب میگردد.
جامعه شناسی هم «مطالعه علمی» تعامل انسانهاست و هم «مجموعه دانش مربوط به» تعامل انسانها. لذا جامعه شناسان چگونه تحقیقی را که این دانش را حاصل میکند انجام میدهند؟
منطق و روش علمی
جامعه شناسان در تحقیقات خود درباره رفتار بشر از روشی علمی استفاده میکنند. یکی از عناصر مهم این روش «منطق» است، که تحلیل ساختارها و رابطههاست. «منطق در کاربرد علمی خود عبارت است از نظامی فکری که هدف آن درک پیوندهای میان پدیدهها یا وقایعی است که در جهان ما رخ میدهد.»تفکر منطقی همیشه آسان نیست. استدلالی که در بدو امر منطقی به نظر میرسد ممکن است بعد از تحلیل دقیقتر غیرمنطقی باشد؛ یا ممکن است در پرده ابهام ناشی از احساسات و سایر اغراض ذهنی قرار گیرد. فرض کنید فردی که اخیراً به سمت کتابدار کتابخانه دانشکده منصوب شده است متوجه میشود که در روزی معین اتاق مطالعه کتابخانه مملو از دانشجوست. او که قبلا در مدرسه کتابداری کرده است، هرگز با چنین وضعی روبرو نشده است. او درباره علل این پدیده چنین میاندیشد: «این هفته، هفته قبل از امتحانات نهایی است، به همین دلیل همه دانشجویان در همه دانشکدهها در کتابخانههای دانشکده تجمع میکنند تا از آخرین دقایق قبل از امتحانات نهایی هم برای مطالعه استفاده کنند.»
آیا پر بودن اتاق مطالعه تا حداکثر ظرفیت خود در این روز معین درستی نتیجه گیری کتابدار را ثابت میکند؟ نه. او به استناد یکی از مشاهدات خود به آن نتیجه رسید - یعنی مشاهده اینکه کتابخانه دانشکده وی پر است. این دلیل برای اثبات اینکه چنین چیزی به طور منظم در سایر دانشکدهها رخ میدهد کافی نیست.
در این مرحله او تصمیم میگیرد که پدیده را بیشتر بررسی کند. او تا چند سال میزان استفاده از اتاق مطالعه را در هر ساعت و هر روز بدقت یادداشت میکند. در هر نیمسال تحصیلی و در هفته قبل از امتحانات نهایی اتاق مطالعه کاملاً پر است. آیا او حالا فرضیه خود را مبنی بر اینکه همه دانشجویان در همه دانشکدهها در هر نیمسال تحصیلی و در همین موقع مطالعه میکنند به اثبات رسانده است؟ باز هم پاسخ منفی است. البته شواهد بیانگر آن است که بسیاری از دانشجویان این دانشکده چنین میکنند اما ثابت نمیکند که همه دانشجویان در همه دانشکدهها چنین میکنند.
فرض کنیم کتابدار از این موضوع آگاه میشود و نتیجه گیری اولیه خود را اصلاح میکند و میگوید: «از حدود یک هفته مانده به امتحانات نهایی همه دانشجویان دانشکده از کتابخانه دانشکده برای مطالعه استفاده میکنند، به شرط آنکه باور داشته باشند که به این آمادگی نیاز دارند و میتوانند از آن بهره مند شوند.» این گفته هنوز نیاز به اصلاح دارد. هر چند ممکن است الگوی استفاده از کتابخانه در دانشکدهای که در آن کار میکند چنین باشد، اما ثابت نکرده که این الگو در همه دانشکدههای دیگر هم تکرار میشود. بنابراین نمیتوان نتیجه گیری وی را به همه نهادهای مشابه تعمیم داد. برای اثبات اینکه امور منظمی که در یک نهاد صورت میگیرد، خاص همه یا بیشتر دانشکدههاست، باید تعداد زیادی از کتابخانههای دانشکدهها را مورد بررسی قرار داد.
جامعه شناسان نیز، مانند این کتابدار فرضی یا هر کس دیگری که موقعیتهای دربردارنده رفتار انسانها را مطالعه و بررسی میکند، متوجه میشوند که باید همواره نتیجه گیریهای خود را اصلاح کنند و بهبود بخشند. صدورِ حکم و نظری قطعی درباره رفتار انسان که شامل همه مردم در همه مقاطع زمانی باشد تقریباً امری محال است. همه مادرها که نوزادان خویش را در نگاه اول دوست ندارند؛ همه افراد که هر ضربهای را با ضربهای دیگر پاسخ نمیدهند. همه اشخاص، در برابر محرکی یکسان واکنش مشابهی نشان نمیدهند. علاوه بر این، فردی خاص ممکن است در زمانهای متفاوت واکنشهای متفاوتی نسبت به محرکی معین از خود نشان دهد. ممکن است شخصی بار اول که کسی مشت خود را به روی او تکان میدهد لبخند بزند، چون فکر میکند او شوخی میکند. دفعه بعد قربانی ممکن است حرکت او را جواب دهد.
کار استدلال منطقی درباره رفتار انسان ممکن است کار مشکلی باشد. گفتههای زیر را بررسی کنید. هر گفته دست کم در بردارنده یک سفسطه منطقی است.
1) همه افراد تحت پوشش بهزیستی حقه بازند! من بیوه زنی را میشناختم که دختر جوانش با او زندگی میکرد. او مدعی بود که فقیر است و از کمک منظم دولت استفاده میکرد. با وجود این او فرزندان متأهلی داشت که روی هم ماهی پانصد دلار برای او میفرستادند. کمک دولت بیش از یک سال ادامه یافت تا اینکه مچ او را گرفتند.
2) ببخشید آقا! پیراهنهایی که ما میفروشیم قبل از دریافت در کارخانه بدقت وارسی میشوند. ما فقط پیراهنهای با دوخت عالی را میفروشیم. این پیراهنی که پس آوردهاید، ممکن نیست هنگام فروش بی دکمه بوده باشد.
3) رانندگی با سرعت حدود صدکیلومتر در ساعت در سِنِترویل حتماً بلامانع است. اتومبیلی را در خیابان مِین دیدم که تقریبا با همین سرعت حرکت میکرد. از این گذشته، اتومبیل پلیس سی چهل متر پشت سر این اتومبیل با سرعتی بیشتر حرکت میکرد، پس حتماً این سرعت مجاز است.
4) در مقام کشیش، اذعان میکنم که دارم درباره اهالی منطقه خودم کمی بدگمان میشوم. تا پیش از اعتصاب اخیر روزنامهها، کلیسای روزهای یکشنبه چندان شلوغ نمیشد. اما حالا که مردم روزنامهای ندارند که طبق معمول یکشنبهها خود را با خواندن آن سرگرم کنند، گروه گروه به کلیسا میآیند طوری که همه نیمکتها پر میشود.
5) راستی این کار هَری وحشتناک نبود؟ دیشب خودکشی کرد. فقط به خاطر اینکه استاد گیتز سختگیر، او را در امتحان علوم سیاسی رد کرد. یکراست به خانه رفت و خودش را دار زد.
6) جیب بُر آدم بی خاصیتی است! از سر تا پا رذل و خبیث است.
هر کدام از گفتههای فوق حاوی نمونههایی از دامهای منطقی مربوط به استدلال درباره رفتار انسان است. بعضی از خطرهای شایعی که تفکر درست را تهدید میکند و در گفتههای فوق الذکر یافت میشود، به شرح زیر است:
1- رسیدن به این نتیجه که آنچه درباره یک مورد صدق میکند، لزوماً درباره کل موارد دیگر صادق است. سفسطه منطقی گفته شماره 1 همین است. اینکه یک فرد - یا چند فرد - از صدها یا هزاران افراد تحت پوشش بهزیستی «حقه باز» است، این نتیجه گیری را در پی ندارد که همه کسانی که از کمک دولت استفاده میکنند، یا حتی بسیاری از آنان یا بیشترشان «حقه باز» هستند.
2- رسیدن به این نتیجه که آنچه درباره دستهای از موارد صدق میکند، لزوماً درباره تک تک موارد آن دسته نیز صادق است. در اینجا به جای اینکه (مانند گفته شماره 1) فرض کنیم که آنچه درباره یک مورد خاص صدق میکند، حتماً درباره کل مجموعه موارد صادق است، استدلال این است که آنچه درباره مجموعه موارد صادق است حتماً درباره هریک از موارد مجموعه نیز صدق میکند. اکثر پیراهنهایی که در فروشگاه فرضی ما به فروش میرسد (در گفته شماره 2) ممکن است دارای دوخت عالی باشند؛ اما لزوماً بدان معنا نیست که ممکن نیست یک پیراهن خاص معیوب باشد.
3- نتیجه گیری از روی شواهدی که بدرستی درک نشده است. فرد مربوط به گفته شماره (3) براساس شواهدی نتیجه گیری کرد که احتمالاً آنها را کاملاً درک نمیکرد. آن اتومبیل پلیس به احتمال زیاد در حال تعقیب اتومبیلی بوده که با سرعت حدود صد کیلومتر در ساعت حرکت میکرده؛ زیرا راننده آن از محدوده سرعت تجاوز کرده بود.
4- به این نتیجه رسیدن که وقتی واقعهای به دنبال واقعهای دیگر میآید، واقعه دوم لزوماً ناشی از واقعه اول است.
کشیش مذکور در گفته شماره (4) معتقد بود که حضور بیسابقه مردم در مراسم اخیر روزهای یکشنبه کلیسا، نتیجه اعتصاب روزنامههاست. چون حضور مردم در کلیسا در پی اعتصاب روزنامهها افزایش یافت، او چنین استنباط کرد که واقعه اول موجد واقعه دوم است. این استدلال ممکن است کلاً یا تا حدی درست باشد یا اصلاً نادرست باشد. عوامل بسیار دیگری نیز ممکن است در افزایش حضور مردم دخیل بوده باشد.
5 - سفسطه تک عاملی، در گفته شماره (5) نمره هری در درس علوم سیاسی ممکن است او را بسیار ناراحت کرده باشد؛ اما بعید است که فقط یک عامل - نمره ردی - باعث خودکشی او شده باشد. معمولاً کاری چون خودکشی نتیجه عوامل زیادی است. همین امر درباره رفتار اجتماعی به طور اعم صدق میکند. بندرت میتوان یا هرگز نمیتوان رفتار اجتماعی را بکلی براساس یک عامل توجیه کرد.
6-سفسطه سیاه یا سفید. در گفته شماره (6)، جیب بُر از سر تا پا رذل و خبیث توصیف شد، گویی میتوان مردم را دقیقاً طبقه بندی کرد. طبق چنین استدلالی افراد یا کاملاً شیاد و یا الگوی فضیلت هستند؛ با هوشاند یا سبک عقلند؛ عاقلاند یا جاهل، اما در واقع رفتار انسان با این الگوی سیاه یا سفید، چنین یا چنان مطابقت ندارد. هر نوع تعریفی که به کار ببریم، انسانها، از جمله جیب بُرها، تا حدی بدند و تا حدی خوب.
رفتار را باید «پیوستار» به حساب آورد- رابطه منطقی میان اموری که فقط از لحاظ مقدار و میزان با هم فرق دارند. مثلاً کوتولهها و افراد بسیار بلندقد تفاوتشان در اندازه قدشان است؛ در این معنی، قد همان پیوستار است. حال فرض کنید این سؤال مطرح است که آیا امریکائیان بزدلاند؟ مفهوم ذهنی فرد در خصوص رفتار بزدلانه هر چه باشد، جواب را میتوان به بهترین نحو با در نظر گرفتن پیوستار ارائه کرد. میزان بزدلی در میان آمریکائیان از فردی به فرد دیگر فرق میکند. رفتار یک فرد در طول دورهای معین نیز بر پیوستار قرار دارد. ممکن است فردی در زمانی معین تحت شرایطی خاص شجاع و در زمانی دیگر در رویارویی با همان شرایط بزدل باشد. اگر از مفهوم پیوستار استفاده شود خطرهای تفکر سیاه یا سفید را میتوان به حداقل رساند.
نسبیت حقیقت
جامعه شناس در مقام دانشمند معتقد است که «وقتی موضوع تعاملات انسانها مطرح است، همه حقایق نسبی است.» ممکن است این گفته را زیر سؤال ببرید: «آیا چنین نیست که هر چیزی یا درست است یا نادرست؟» «آیا حقایق خود مؤید خود نیستند؟» جواب هر دو سؤال منفی است. همه ما قضاوتهای ارزشی به عمل میآوریم. در نتیجه، مشاهده جهان از دیدگاهی کاملاً عینی عملاً ناممکن است؛ آنچه را ما «حقایق» به شمار میآوریم مبتنی بر مشاهداتی است که معیارهای قضاوتی قبلاً آموخته را در موردشان به کار میبریم. این مجموعه معیارها «چارچوب مرجع» نام دارد. آنچه برای فردی حقیقت است ممکن است برای فردی دیگر حقیقت نباشد؛ زیرا او از چارچوب مرجع دیگری مشاهده و قضاوت میکند.یکی از راههای درک نسبیت حقایق در نظر گرفتن موضوع فاصله است. ستاره شناسی از سال نوری به عنوان واحد اندازه گیری استفاده میکند. سال نوری مسافتی است که پرتو نور، که با سرعت سیصدهزار کیلومتر در ثانیه حرکت میکند، در ظرف یک سال طی میکند. در چارچوب مرجع ستاره شناس، سال نوری، که حدود 10(12) کیلومتر است، فاصله نسبتاً کوتاهی است. او میداند که در تلاش برای تعیین فاصله زمین با ستارههایی که یک یا چند هزار سال نوری دور هستند اشتباهات معادل چند سال نوری حتماً وارد محاسبات میشود. ستاره شناسان اذعان میکنند که اندازه گیریها صرفاً دارای دقت نسبی هستند و خطای چندین سال نوری را موضوعی جدی به حساب نمیآورند.
از سوی دیگر، میکروبیولوژیستی که سرگرم مطالعه ویروسهای قابل تصفیه است، از یک هزارم میکرون به عنوان واحد اندازه گیری استفاده میکند. میلی میکرون (هزارم میکرون) یک بیست و پنج میلیونوم یک اینچ است. هر چند ممکن است میلی میکرون به نظر شما یا من مسافت بسیار اندکی باشد، از نظر دانشمندی که آن را به عنوان واحد اندازه گیری به کار میبرد، چند میلی میکرون کم یا زیاد غالباً تشخیص یک نوع ویروس را از نوعی دیگر امکان پذیر میکند. در چارچوب مرجع میکروبیولوژیست، میلی میکرون مسافت کوتاهی نیست، همان طور که سال نوری از نظر ستاره شناسی فاصلهای طولانی نیست. با توجه به نیاز هر کدام از این دو دانشمند، هر دو واحد اندازه گیری واحدهایی مناسباند.
به سراغ جامعه شناسی برویم، فرض کنیم از یکی از آشنایانمان میخواهیم که چند حقیقت ساده و بدیهی را درباره خود و دنیایی که در آن زندگی میکند برایمان بگوید. او میگوید: «من جوانم. شخصی رک گو و با اخلاقم. آمریکایی هستم و حق لذت بردن از زندگی، آزادی و جستجوی سعادت را دارم.» آیا اینها واقعاً حقایق بدیهی هستند؟
شخص مذکور میگوید که جوان است. کلمه «جوان» یعنی چه؟ کسی که این سخن را میگوید مسلماً خود را در مقایسه با کسان دیگری که میشناسند، جوان به حساب میآورد. اگر بیست ساله باشد، ممکن است خود را در مقایسه با کسی که پنجاه ساله است و او را پیر به شمار میآورد جوان بداند. شخصی هم که پنجاه ساله است ممکن است قضاوت پیر بودن خود را نپذیرد و در مقایسه با کسانی که هم سن پدرش هستند خود را جوان بداند.
«مرد جوان» به عنوان حقیقتی بدیهی میگوید «رک گو» است. اگر رکگویی را «گفتن دقیق آنچه فکر میکنیم» بدانیم، معلوم نیست که در برخی موارد آیا شخص میداند به چه فکر میکند یا آیا میتواند افکار خود را دقیقاً با کلمات بیان کند. احتمالاً برای او آسان است، اگر فکر میکند دوستش زیباست به او بگوید زیباست، و اگر از مصاحبت کسی لذت برده باشد، براحتی به این امر اذعان میکند. اما آیا میتواند به کسی بگوید که زشت است؟ یا آیا میتواند به میزبان خود بگوید که در مهمانی واقعاً به او بد گذشته است؟ پس رک گویی امری نسبی است. اینکه ما تا چه حد میتوانیم راک گو باشیم، به تعریف خود ما از رک گویی و شرایطی که در لحظهای معین با آن روبرو هستیم بستگی دارد.
اطلاعات ما مؤید آن است که شخص مزبور «با اخلاق» است. کلمه «با اخلاق» دقیقاً برای او چه معنایی دارد؟ آیا همه مانند او این واژه را تعریف میکنند؟ بعضی از افراد جامعه ما شراب خوردن را غیراخلاقی میدانند؛ اما دیگران چنین نظری ندارند. علاوه بر این، تعریف اخلاق در جوامع مختلف متفاوت است. جوان مورد نظر ما ممکن است ارتباط زن و مردی را که همسر یکدیگر نیستند غیراخلاقی بداند، اما در خیلی جوامع دیگر این کار غیراخلاقی محسوب نمیشود.
آن قسمت از گفته مرد جوان که: «آمریکایی هستم و حق لذت بردن از زندگی، آزادی و جستجوی سعادت را دارم» با توجه به چارچوب مرجعی که گوینده این سخنان به کار میبرد تعریف متفاوتی دارد. از نظر او این گفته ممکن است به این معنا باشد که او آزاد است، در محدوده قانون هر کاری میخواهد بکند. یک دانشمند ژاپنی سعی کرد کلمههای «زندگی»، «آزادی» و «جستجوی سعادت» را طوری تفسیر کند که سایر ژاپنیها آن را درک کنند. او سرانجام نوشت که آن کلمات به معنای «مجوز پرداختن به شهوترانی است.»
همان طور که از تحلیل حقایقی که مرد جوان درباره خویش گفته پیداست، حقیقت نسبی است. این تعمیم در مورد همه قضایایی که تاکنون انسانها مطرح کردهاند صدق میکند. هر قضیه با توجه به چارچوب مرجع خاصی مطرح میشود و هر کدام در معرض تفسیر قرار دارد.
جامعه شناسان عموماً معتقدند، برای آنان به مثابه افرادی جامعه شناس، جستجوی حقیقت نهایی و غایی درباره انسان بی فایده است. اما معتقد نیستند که تلاش برای کسب اطلاعات درباره تعامل انسانها بیهوده است. امور منظم و کلی رفتار انسان را میتوان مشاهده و توجیه کرد. هدف جامعه شناسان افزایش دقت مشاهدات خود درباره تعامل انسانها و تقویت میزان درستی توضیحات خویش است.
جامعه شناس به مثابه دانشمند و شهروند
جامعه شناسان میان نقش خود به مثابه شهروند خصوصی و نقش خود به مثابه جامعه شناس تمایز قائلاند. برخلاف عینیتی که سعی میکنند در کارهای حرفهای خود پایبند آن باشند، در زندگی خصوصی، اعتقادات شخصی و ذهنی فراوانی دارند. بنابراین، این جامعه شناسان در زندگی خصوصی خویش ممکن است معتقد باشند که بعضی از افراد نیک و بعضی دیگر پلیدند؛ ممکن است برخی رفتارها را اخلاقی و برخی دیگر را غیراخلاقی بدانند؛ برخی آرمانها را عادلانه و برخی دیگر را ناعادلانه بدانند. جامعه شناسی در این مورد با سایر شهروندان خصوصی تفاوتی ندارد.غالباً نقش جامعه شناسان و شهروندان خصوصی تا حدی در هم ادغام میشود. مثلاً گاهی جامعه شناس از حدود عینیت حرفهای فراتر میرود. به عبارت دیگر، جامعه شناس پس از آنکه آنچه را حقایق مربوط به موضوعی خاص به نظر میرسد ملاحظه کرد، ممکن است سعی کند دانش حرفهای خود را برای یافتن راه حلی برای مشکلات عملی به کار گیرد. بنابراین این جامعه شناسان در کمیسیونهای طراحی شهرها عضویت دارند، در برنامههای روابط انسانی که هدف از آنها کاهش تبعیض علیه گروههای اقلیت است شرکت میکنند و عضو هیأتهای اعطای آزادی مشروط به زندانیان هستند.
در سالهای اخیر هم تعداد معدود، اما افزایندهای از جامعه شناسان ظهور کردهاند که معتقدند جامعه شناسان نباید کمک خود به جامعه را به استفاده از تخصص خود در چنین فعالیتهایی محدود کنند. طرفداران این دیدگاه، که «جامعه شناسی نوین» یا «جامعه شناسی رادیکال» نام دارد، اعلام میدارند که اگر جامعه شناسان بخواهند نقشی مفید در جامعه معاصر بازی کنند، کل چارچوب و جهت گیری جامعه شناسی از بعضی لحاظ باید تغییر کند. هر چند توجیه «رسمی» جامعه شناسی نوین هنوز مطرح نشده است، شارحان معروف این دیدگاه اظهاراتی بیان داشتهاند که تصوری کلی از اعتقادات آنان به دست میدهد:
1- جدا کردن زندگی حرفهای جامعه شناسی از زندگی خصوصی وی اگر هم غیرممکن نباشد مطلوب نیست. در واقع سی. رایت میلز (C. wright Mills) اظهار داشت که «حتی برجسته ترین متفکران جهان دانش کار خود را از زندگی خویش جدا نمیکنند. از نظر آنان کار و زندگی آنان جدی تر از آن است که آنها را از هم جدا کنند، و میخواهند از یکی برای غنی ساختن دیگری استفاده نمایند.»
2- هر چند جامعه شناسان باید به استفاده از روش علمی در پیگیری تحقیقات خود ادامه دهند، نمیتوانند و نباید از ارائه قضاوتهای ارزشی درخصوص یافتههای خود اجتناب کنند. در زمانهایی خاص جامعه شناسان باید مواضعی استوار در قبال مسائلی اتخاذ کنند. آلوین دابلیو گولدنر (Alvin W. Gouldner) میگوید، اگر صلاحیت فنی، مجوزی برای ارائه قضاوتهای ارزشی باشد و مانعی در برابر جامعه شناسان برای عرضه قضاوتهای ارزشی فراهم نکند، پس چه کسی این مجوز را فراهم میکند؟
3- گوناگونی مفید است و باید آن را تشویق کرد و مورد بررسی قرار داد؛ ارزشهای گروههای اقلیت به قدر ارزشهای اکثریت معتبر است. ارزشهای اقلیت را نه تنها باید تحمل کرد، بلکه باید آنها را محترم شمرد.
4- وظیفه جامعه شناس این است که در حل مشکلات اجتماعی به صورت حرفهای مشارکت کند. جامعه شناس باید مشکلات را عمیقاً تحلیل کند و نیز باید دیدگاهی وسیع اتخاذ نماید، برای مثال، در بررسی گرسنگی جهانی، گفتن اینکه باید گرسنگان را تغذیه کنیم کافی نیست. جامعه شناسی همچنین باید بپرسد: مردم چرا فقیر و گرسنهاند؟ چه چیزی فقر را به وجود میآورد؟ برای رفع آن، چه باید کرد؟ جامعه شناسی که حقایق را بی باکانه مطرح نکند و سؤال نکند از مسؤولیت حرفهای خویش طفره میرود. به عبارت دیگر جامعه شناس باید به «عضو فعال» تبدیل شود. وقتی که واقعیتهای حاکی از لزوم ایجاد تغییرات بنیادی در بافت سیاسی و اقتصادی جامعه باشد، جامعه شناس باید آن را بیان کند و در جهت ایجاد چنین تغییری فعالیت نماید.
در حال حاضر جامعه شناسی نوین، نماینده دیدگاهی مربوط به اقلیتهاست که آینده آن هنوز مبهم است. با وجود این کاملاً مورد پسند جامعه شناسان جوانتر است و این امر بیانگر آن است که این دیدگاه ممکن است سرانجام به دیدگاهی متعلق به اکثریت تبدیل گردد.
روش جامعه شناسی
آیا جامعه شناسی که در اینجا به عنوان مطالعهای علمی مطرح گردیده، علمی مانند علوم فیزیک و شیمی است؟ جواب این سؤال مثبت است. بعضیها به این پاسخ اعتراض دارند. آنها میگویند ابزار اندازه گیری که جامعه شناسان ابداع کردهاند به اندازه ابزاری که در علوم فیزیکی به کار میرود کارآیی ندارد و لذا جامعه شناسان هنوز نتوانستهاند، یافتههای خود را به صورت کمی و دقیق ارائه کنند. در نتیجه به گفته آنان جامعه شناسی به مرحلهای هدایت نشده است که بتوان آن را بدرستی علم نامید. بسیاری از خود جامعه شناسان قبول دارند که دانشمندان علوم فیزیکی وقت بیشتری برای تکمیل روشهای تحقیقاتی و افزایش دانش خاص رشته خود داشتهاند. اما همین جامعه شناسان به هر حال احتمالاً اصرار خواهند داشت که جامعه شناسی «علم» است.
مفاهیم
پیرمردی را میبینید که برای رسیدن به اتوبوس در خیابان میدود و وقتی به سر پیچ خیابان میرسد، بدجوری به نفس نفس زدن افتاده است. برای فهم و درک این وضع باید از «مفاهیم» استفاده کنید. «مرد» یک مفهوم است. «پیر، دویدن، خیابان، اتوبوس، نفس نفس زدن، بدجور و پیچ خیابان همه از مفاهیم هستند، مانند دویدن برای رسیدن به اتوبوس و رسیدن به سرپیچ خیابان.»هر روز از صدها مفهوم استفاده میکنیم. «هر مفهوم یک واحد کلی معناست؛ فکری تعمیم یافته است که کل اشخاص، اشیاء یا فرآیندهای یک طبقه را که ظاهراً با هم مرتبط هستند، دربرمیگیرد.» مفهوم شما از «مرد» از مشاهده مردان، تعاملتان با آنان، وارسی آنان، تجزیه و تحلیل آنان و سرانجام تعمیم شما درباره ماهیت همیشگی مرد ناشی میشود.
مفهوم خاصی که فردی خاص در ذهن دارد، ممکن است کاملاً با تعبیری که دیگران از حقایق دارند مطابقت نکند. فرض کنید میخواهید مفهوم «نوزاد تازه متولد شده» را به عنوان «انسانی بیدندان» درک کنید. اکثر نوزادان با این توصیف مطابقت دارند. اما استثناهایی نیز وجود دارد، زیرا برخی نوزادان با دندان به دنیا میآیند.
بنابراین مفاهیم در پرتو همه شواهد موجود در معرض بازنگری دائمی هستند. هرچه در چارچوب وقایع، اشیاء یا تصورات محدود باشند - یعنی واضحتر باشند - به عنوان ابزار توجیهات علمی مفیدترند.
نظریه
مفاهیم برای ساختن نظریه اهمیت دارند، اما خود نظریه نیستند. «بزرگسال، مذکر، دستمزد بگیر، و بیکاری» همه مفاهیم هستند و هر یک از آنها ممکن است در برخی زمینهها با دیگری ارتباطی داشته باشد. هر چند فقط با کنار هم چیدن آنها نمیتوان نظریهای ارائه کرد، اما میتوانیم از آنها برای تهیه نظریه استفاده کنیم. در واقع نمیتوانیم بدون استفاده از مفاهیم، نظریه پردازی کنیم.همان طور که نمیتوانیم بدون مفاهیم، نظریه بسازیم؛ در جامعه شناسی هم نمیتوانیم بدون نظریه، اطلاعات جمع آوری کنیم. «نظریه شامل مجموعهای از مفاهیم است که طوری مرتب شدهاند تا پدیدهای معین یا رابطه میان چند پدیده را توضیح دهند»، مثلاً تعداد زیادی از آمریکائیان سیاه پوست در انتخابات ریاست جمهوری به دموکراتها رأی میدهند، با کمک آمار مربوط به رأی گیری، مصاحبه با رأی دهندگان و درک تاریخ اجتماعی و سیاسی سیاهپوستان آمریکا میتوان نظریهای برای توضیح این «ارتباط» ارائه کرد.
نظریه، باید همه یافتهها را به نحوی موجه توضیح دهد. نباید برخی حقایق را نادیده گرفته، بر بعضی دیگر تأکید گذارد؛ زیرا در این صورت نظریهای معتبر از کار درنمیآید. در مورد رأی دادن سیاهپوستان میتوان به این نتیجه رسید که سیاهپوستان به آن حزب سیاسی رأی میدهند که به نظر بیشتر از احزاب دیگر به فکر مشکلات آنهاست. سپس با استفاده از این نظریه میتوانیم با دقت کم یا بیش واکنش طبقات مختلف سیاهپوستان را با دقت کافی پیش بینی کنیم و ممکن است بعضی نظریهها جای خود را به نظریهای دیگر بدهد؛ نظریهای که هنوز به اثبات نرسیده باشد گاهی «فرضیه» خوانده میشود.
در حالی که همه نظریههای علمی منجر به شناخت وقایع، اوضاع و سایر پدیدههای موجود میشود، نظریه جامعه شناختی بخصوص توانایی ما را برای پیش بینی تعامل انسانی بهبود میبخشد؛ مثلاً ممکن است با توجه به مشاهده و تجزیه و تحلیل فوری این نظریه را مطرح کنیم که در میان گروهی از مردم که در آستانه گرسنگی هستند؛ افراد کم و بیش شیوههای رفتاری سنتی را رها کرده، برای بدست آوردن اندک غذایی که موجود است با هم بجنگند. اگر این نظریه به اثبات برسد توانایی ما را برای پیش بینی آنچه که هنگام گرسنه ماندن گروهی از مردم رخ خواهد داد بهبود خواهد بخشید.
نظریهها از لحاظ اینکه در پیش بینی رابطه میان رخدادها تا چه حد کارآیی و جامعیت دارند با هم متفاوتند. در نظریه مربوط به تغییر رفتار هر یک از اعضای گروه مواجه با گرسنگی، عبارت «کم و بیش» بیانگر آن است که انتظار نمیرود همه اعضای گروه به یک اندازه شیوههای سنتی رفتار را رها کنند. بر همین منوال، همه سیاهان به دموکراتها رأی نمیدهند و آنانی که به دموکراتها رأی میدهند ممکن است به آن دلیل که در نظریه ما مطرح شد رأی ندهند.
تحقیقات
تحقیقات از نظریه جدا و متمایز نیست، بلکه مکمل آن است. کار تحقیقات طبق گفته «رابرت. کی. مرتون» (Robert K. Merton) آزمودن و بهبود نظریه و در نتیجه افزودن بر دانش علمی است. «تحقیقات عبارت است از: جستجوی علمی تحت شرایط کنترل شده که طی آن برای تعیین رابطه یک عامل با یک یا چند عامل دیگر مشاهدات دقیقی به عمل میآید.»این عوامل از دیدگاه تحقیق، متغیرها نامیده میشوند. «متغیر خصوصیت یا ویژگی است که در موارد انفرادی ممکن است وسعت آن تغییر کند.» در تحقیقاتی که مربوط به رابطه میان دو متغیر است، یک متغیر «مستقل» و متغیر دیگر «وابسته» نامیده میشود.
متغیر مستقل بر متغیر وابسته اثر میگذارد؛ مثلاً ممکن است سر و صدا، متغیری مستقل محسوب شود که بر کارآیی مطالعه دانشجو که متغیر وابسته است اثر میگذارد. ممکن است بیش از یک متغیر مستقل بر متغیر وابسته اثر گذارد؛ مثلاً چیزهایی دیدنی که موجب حواس پرتی است و ماهیت چیزی که مطالعه میشود، نیز ممکن است بر کارآیی دانشجو تأثیر کند.
در زندگی روزمره اغلب مشکلاتی را با چیزی که تقریباً شبیه روش علمی تحقیق است حل میکنیم. فرض کنید آقای اسمیت چمن تازهای کاشته است و میخواهد بداند کدام یک از کودهای تجاری متعدد باعث میشود چمن تندتر رشد کند. او چگونه میتواند این مسأله را حل کند؟ میتواند کار همه همسایگان را بررسی و از همه درباره نتیجه کار چمن کاری آنها سؤال کند. یا میتواند فقط از یک همسایه بپرسد که چگونه بهترین کود را پیدا کرده است. در هر مورد کارش مطمئن است؛ زیرا خاک باغچه همسایهها و کودی که از آن استفاده کردهاند با مال او یکسان است؛ اما ممکن است آقای اسمیت تصمیم بگیرد برای حل مشکل خود از روشی دیگر استفاده کند. او دست به آزمایشی میزند تا خود بفهمد کدام کود از همه بهتر است. چند نوع کود تجاری میخرد و هریک را در قطعهای از چمن خود میافشاند و یک قطعه را اصلاً کود نمیدهد. این قطعه کود نخورده، قطعه شاهد یا قطعه کنترل به حساب میآید. کارآیی کودهای بکار رفته در سایر قطعهها به اندازه هم هستند و مقدار مساوی آب و آفتاب به آنها میرسد. بعد از مدتی معین آقای اسمیت رشد چمن در هر یک از قطعهها را بررسی و رشد قطعههای کود خورده را با رشد قطعه شاهد مقایسه میکند. او قطعههای کودخورده را نیز با هم مقایسه میکند تا ببیند کدام بیشتر از همه رشد کرده است. او با اندازه گیری، دقت مشاهدات خود را افزایش میدهد و حتی شاید مقداری از چمن هر قطعهای را بریده و وزن کند. حالا میتواند بهترین کود را مشخص کند. آقای اسمیت در این آزمایش کوچک از روش علمی در تحقیق خود استفاده کرد. او تحقیق را با این سؤال آغاز کرد که کدام کود از همه بهتر است؟ او نقشهای تجربی به نام «طرح» تهیه کرد تا در پیدا کردن جواب سؤال به او کمک کند. او تا حدی از «شاهد علمی» استفاده و اطمینان حاصل کرد که قطعههای زمین چمن وی به اندازه هم آب و آفتاب میگیرند تا تفاوت میزان رشد چمن را فقط بتوان ناشی از تفاوت کیفیت کودها دانست. او مشاهده دقیق به عمل آورد و عملکرد کودها را در تحریک رشد چمن با هم مقایسه کرد. بعد از اتمام آزمایش، اگر تردیدی در مورد نتایج داشت میتوانست آزمایش را برای «تأیید یافتهها» تکرار کند. بعد از اتمام این مراحل در موقعیتی قرار داشت که میتوانست نتیجهای بگیرد: یکی از راههای حل کردن مشکل مذکور همان کاری است که کرد و تحت این شرایط کود خاص مورد نظر حتماً در رشد چمن بهترین کارآیی را خواهد داشت. سپس میتواند یافتههای خود را به سایر موارد مشابه «تعمیم» دهد؛ یعنی به مواردی با خاک، آب و هوای مشابه.
شواهدی که روش آقای اسمیت آشکار ساخت، از ادعای هر کدام از فروشندگان کود قانع کنندهتر بود. او از همان روشی استفاده کرد که دانشمندان به کار میبردند تا درباره چیزهایی بسیار نزدیک به ما مثل سلولهای بدنمان یا بسیار دور از ما مثل ستارگان و سیارات اطلاعات کسب کنند.
اما در حالی که آقای اسمیت به یافتن پاسخ سؤال خود در مورد اینکه کدام کود از همه بهتر است قانع بود، دانشمندان پا را از این فراتر میگذارند. دانشمندان برای توجیه حقایق اطلاعات بیشتری نیاز دارند. دانشمند ممکن است بخواهد بداند که بهترین کود آیا دارای کلسیم یا نیتروژن بیشتری از سایر کودهاست یا خیر. آیا تفاوت قدرت کودها ناشی از کمبود یا فراوانی عناصر موجود در خاک مورد آزمایش است؟ آیا اگر کودهای متفاوت در مورد سبزیجات و نه در مورد علفها به کار برود نتایج مشابهی به دست میآید؟ پاسخ این سؤالات را باید با کاربرد مکرر روشهای تحقیق علمی پیدا کرد.
رویکرد اساسی در این گونه روش تحقیق به شرح زیر است:
روش تحقیق در مورد مسائلی به کار میرود که ظاهراً از راه تحقیق میتوان آنها را حل کرد؛ راه حل پیشنهادی به صورت فرمول تهیه میشود؛ آزمایش میشود؛ آزمایش یا راه حل پیشنهادی را تأیید میکند یا نشان میدهد که مشکل را حل نمیکند که در این صورت راه حل دیگری پیشنهاد و آزمایش میشود. راه حل دوم ممکن است مشکل را حل کند؛ در غیر این صورت ممکن است باز هم فرضیهای دیگر مطرح و آزمایش شود. سرانجام راه حلی پیدا میشود که میتوان آن را تعمیم داد و ظاهراً به همه شرایط یکسان میخورد. از سوی دیگر، ممکن است مشخص شود که با دنبال کردن سیر مشخص استدلال هیچ راه حلی یافت نخواهد شد. به طور خلاصه روش تحقیق معمولاً شامل مراحل زیر است:1- سؤالی مطرح میشود. آقای اسمیت میپرسد: «کدام کود از همه بهتر است؟» گاهی سؤال به صورت مثبت یعنی «پیشنهاد» مطرح میشود. آقای اسمیت ممکن بود کار را با چنین پیشنهادی آغاز کند: کود B موثرتر از کودهای D,C,A یا E است.
2- «تحقیقات قبلی درباره موضوع مورد تحقیق بازنگری میشود. این کار برای صرفه جویی در وقت، کسب اطلاعات مقدماتی و مشخص ساختن زمینههایی که ارزش تحقیق ندارند انجام میشود.
3- «یک طرح تحقیقاتی تهیه میشود». بدین ترتیب دانشمند میکوشد تا جوابی برای سؤال پیدا یا معین کند که پیشنهاد معتبر است یا نه.
4- «از وسایل اندازه گیری میتوان استفاده کرد.» از این وسایل برای افزایش دقت مشاهدات استفاده میشود.
5- مشاهداتی به عمل میآید. برای پاسخ به سؤال، یافتن اطلاعات لازم اهمیت اساسی دارد.
6- «ممکن است آزمایش تکرار شود.» دانشمندان این مرحله را که «همانندسازی» نام دارد اجرا میکنند تا مشخص شود اطلاعات کسب شده از مشاهدات اصلی درست است یا نه. هدف همانندسازی تعیین پایایی یافتههاست؛ یعنی اینکه آیا یافتههای حاصل از همه مشاهدات و نیز یافتههای همه مشاهده گران یکسان است یا نه.
7- «یافتهها ارزشیابی میشوند.» هدف از این کار تحلیل و ارزیابی اطلاعاتی است که از آزمایش به دست آمده است.
8- «نتیجه گیریهایی به عمل میآید». نتیجه گیری به صورت تعمیم و ظاهراً دربرگیرنده همه شرایط یکسان مطرح میشود.
روشهای تحقیق
در تحقیقات جامعه شناسی سه روش یا طرح اساسی وجود دارد: آزمایش، بررسی نمونه و مطالعه موردی. اکنون هر کدام را به نوبت بررسی میکنیم.آزمایش
آقای اسمیت در بررسی کودهای شیمیایی از طرحی آزمایشی استفاده کرد. در این روش، محقق یک متغیر را دستکاری یا کنترل میکند و نتیجه را به طور منظم مشاهده یا اندازه گیری مینماید. فرض کنید میخواهیم آثار جذب الکل - متغیر ناوابسته - را بر هماهنگی حرکتی و هوشیاری فکری - متغیر وابسته - بررسی کنیم. میتوانیم یکصد ماشین نویس مجرب را انتخاب کنیم و نمونهای از بازده کار آنان را در هنگامی که شراب نخوردهاند تهیه کنیم. این کار اندازه کارآیی آنان را در تولید نسخه ماشین شده در اختیار ما میگذارد. طبیعتاً مقداری اشتباه هم خواهیم یافت.اکنون مقدار ثابتی شراب به همان ماشین نویسها میدهیم و کارآیی آنان را در این شرایط اندازه میگیریم. مقدار شراب را افزایشی میدهیم. و دوباره درصد خطا را اندازه میگیریم. سرانجام به الگویی دست پیدا میکنیم. نوشیدن شراب همیشه منجر به بالا رفتن مقدار اشتباه در ماشین نویسی میشود. هر چه مقدار بیشتر باشد تعداد اشتباهات بیشتر میشود، تا اینکه ماشین نویسها بکلی قادر به انجام کار خود نیستند.
روش آزمایشی هر چند به طور کلی ارزشمند است، مفید بودن آن در تحقیقات جامعه شناسی محدود است. حدودی هست که آزمایشگران نباید در فعالیت خود از آنها فراتر روند. مثلاً برای بررسی پدیده ترس نباید مردم را در معرض گلوله واقعی قرار دهند. با وجود این، دخالت محدودتر ممکن است و در برخی از انواع تحقیقات جامعه شناسی مفید واقع شده است.
بررسی نمونه
بررسی نمونه شامل دو عنصر جداگانه است: نمونه و بررسی. محقق میخواهد گروهی خاص را بررسی کند که به آن «جمعیت» میگویند. ممکن است آن جمعیت شامل خانمهای خانه دار آمریکایی با درآمد متوسط، یا دانشجویان دانشکده یا رأی دهندگان آمریکایی با تبار ایتالیایی باشد. چون آزمایشگر نمیتواند همه افراد آن جمعیت را مورد بررسی قرار دهد. نمونهای دارای اعتبار آماری از آن جمعیت تهیه میکند. نمونه باید واقعاً نماینده کل جمعیت تحت بررسی باشد و باید محقق را قادر سازد که نتیجه گیریهایی در مورد جمعیت به عمل آورد.فرض کنید یک محقق به رفتار جنسی دانشجویان دوره کارشناسی در دانشگاه علاقه مند است. محقق بعد از تعریف دقیق این جمعیت، نمونهای از آنان تهیه میکند - یعنی جمعیتی نماینده از لحاظ سن، جنسیت، زمینه نژادی، دین، سال تحصیلی، نوع دانشکده، رشته تحصیلی و سایر ویژگیهای مربوط به مشکل تحت بررسی. اگر نمونه واقعاً شکل کوچکی از جمعیت دانشجویان کارشناسی دانشگاههای آمریکا نباشد، محقق نمیتواند فرض کند که آنچه درباره نمونه صدق میکند، درباره گروهی بزرگتر هم صادق است.
محقق باید بعد از انتخاب نمونه با یکی از روشهای استاندارد اقدام به گردآوری اطلاعات مربوط به بررسی کند. ممکن است از دانشجویان خواسته شود پرسش نامههایی را پر کنند. محقق ممکن است مصاحبههای شخصی به جای پرسش نامهها یا برای تکمیل آنها به عمل آورد. سپس اطلاعاتی در مورد اینکه چه درصدی از افراد مشمول نمونه چند وقت به چند وقت چه نوع فعالیتهای جنسی را انجام دادهاند و غیره جمع آوری میکند. محقق در صورت لزوم رابط میان متغیرهای معینی را نیز بررسی میکند. آیا رفتار جنسی دانشجویان با متدین بودن آنان ارتباط دارد؟ یا با محل تربیت آنان؟ آیا احساس دانشجویان در مورد روابط جنسی پیش از ازدواج با توجه به جنسیت آنان فرق میکند؟ یا با توجه به سال تحصیلیشان؟ یا با توجه به رشته اصلی تحصیلیشان؟
بررسی نمونه از طرحهای مفید تحقیقاتی به هنگامی است که پدیده تحت بررسی را بتوان با دقت زیاد مشاهده یا اندازه گیری کرد. مثلاً میتوانیم دقیقاً مشخص کنیم که چه تعدادی از رأی دهندگان آمریکایی در انتخابات آینده ریاست جمهوری به نفع دموکراتها یا جمهوریخواهان رأی خواهند داد؛ مشروط بر آنکه نمونه ما واقعاً نماینده جمعیت رأی دهنده از لحاظ برخی عوامل مهم باشد. اما کارآیی این روش ممکن است به دلیل نوع پدیده مورد بررسی محدود شود. اگر از نمونهای از جمعیت دانشجویان بپرسیم، آیا در امتحانات تقلب میکنند یا نه، ممکن است پاسخهایی کاملاً مطمئن دریافت نکنیم. بررسی نمونه درباره تقلب کردن بیشتر از بررسی در مورد موضوعی عاری از پیامدهای اخلاقی - مثلاً غذاهای مورد علاقه - در معرض اشتباه قرار خواهد داشت.
مطالعه موردی (موردپژوهی)
روش مطالعه موردی در تحقیقات وقتی که هدف بررسی فقط یک واحد به صورت دقیق یا بررسی تعداد کمی از واحدها در طرحی تطبیقی باشد بسیار مفید است. واحد ممکن است شخص یا گروهی باشد. گروه ممکن است دستهای از جوانان، کارمندان شرکت صنعتی، ساکنان یک محله یا شاید بیماران یک بیمارستان باشند. محقق سعی میکند تا حد امکان درباره رفتار آن واحد اطلاعات به دست آورد. در حالی که بررسی نمونه به بررسی برخی ویژگیهای انتخابی رفتار افراد میپردازد، مطالعه موردی بیشتر به رفتار کلی واحد میپردازد.نمونه کلاسیک روش مطالعه موردی در اثر کلیفورد. آر. شاو با عنوان: «the Jack Roller A Delinquent Boys own story» یافت میشود. «شاو» (shaw) که از جامعه شناسان شیکاگو است با یک پسر نوجوان بزهکار به مدت 6 سال تماس داشت. او با این پسر مصاحبههای زیادی انجام داد و او را واداشت فعالیتهای روزانه خود را یادداشت کند. گزارش نهایی زندگینامه شخصی این پسر از زبان خود او بیانگر سرگذشت خانواده، کودکی، اولین برخوردهای او با کودکان خیابانی، ظهور رفتارهای بزهکارانه او و نگرشهای او در تمام این مدت بود. شاو هم اظهار نظر و تحلیل به آن اضافه میکرد.
روشی که معمولاً جامعه شناسان در انجام مطالعه موردی به کار میبرند، روش «مشاهده مشارکتی» است. در این رویکرد محقق، که نقش او را افراد مورد بررسی درک میکنند، با این افراد معاشرتی هر چه نزدیکتر دارد، اعتمادشان را جلب و سرانجام نگرشها و رفتارشان را درک میکند. روش مشاهده مشارکتی راهی موثر برای گردآوری اطلاعات و مطالعه رفتار است، اما مانند سایر روشهای تحقیق، معایبی دارد. مشاهده گر مشارکتی به دلیل حضور خود ممکن است بر رفتار افرادی که قصد بررسی آنان را دارد تاثیر گذارد-مثلاً دانشجویان کلاس شما اگر بدانند تحت نظارت هستند، ممکن است به طور طبیعی» رفتار نکنند. از این گذشته، همیشه این خاطر وجود دارد که شخص مشاهده گر مشارکتی چنان از لحاظ عاطفی از مسائل افراد تحت بررسی خود متاثر شود که واقع بینی وی مختل گردد. با وجود این، یک مطالعه مواردی که مشاهده گر مشارکتی مشتاق و حساس آن را انجام دهد، میتواند اطلاعاتی ارزشمند فراهم کند که با سایر روشهای مشاهده به دست نمیآید. «الیوت لیبو»، انسان شناسی از رویکرد مشاهده مشارکتی برای کسب اطلاعات موردی درباره مردان سیاهپوست ولگرد استفاده کرد.
«لیبو» برای کار خود «چهار راه تالی» را در محلهای پست از مناطق فقیرنشین مرکز واشنگتن انتخاب کرد. او با گروه متغیر مردان فقیر سیاهپوست که کم و بیش و به طور منظم در آنجا تجمع میکردند آشنا شد. لیبو که خود سفیدپوست بود، توانست با افراد مذکور دوست شود، با آنان مشروب بخورد، با دوستان زن آنان ملاقات کند، با آنان برقصد، و گاهی هم او را به خانه خود دعوت میکردند. نقش حرفهای او کمی بعد از آمدن او به چهارراه تالی مشخص گردید. هر چند این موضوع مانعی بر سر راه او محسوب میشد، توانست سرگذشت موردی بسیاری از مردان مذکور را ثبت و آنها را در تحلیل کلی خود از زندگی در نبش خیابانها در آن محلهی خاص سیاهپوست نشین وارد کند.
روش مطالعه موردی این مزیت را دارد که اطلاعاتی عمیق از رفتار اجتماعی به دست میدهد. با وجود این، یافتهها و نتیجه گیریها بر اساس تعداد نسبتاً کمی از واحدهای اجتماعی (دستهها، خانوادهها و غیره) حاصل میشود، که امکان تعمیم دادن نتیجه گیریها را کم میکند. اما اگر تعداد زیادی از مطالعات موردی مشابه را گردآوری کنیم، که همه یافتههای نسبتاً مشابهی به دست دهد، معمولاً یافتهها به تهیه تعمیمهای قابل کاربرد برای کل گروه مورد بررسی کمک میکند.
هر کدام از این سه راهبرد تحقیقاتی نقایص خاصی دارد، «طرح آزمایشی» میتواند بیشتر منابع خطا را که ممکن است نتیجه گیریهای ما را بی اعتبار کند کنترل کند، اما در بسیاری از موارد، بخصوص وقتی مشکلات اخلاقی و عملی مزاحم هستند، این رویکرد را نمیتوان در مورد رفتار اجتماعی انسان به کار برد. «روش بررسی نمونه» به طور وسوسه انگیزی ساده و ظاهراً معتبر است؛ اما با استفاده از پرسشنامه، سؤالات ثابت گزینهای و اظهارات شفاهی به جای مشاهدات عینی رفتار اجتماعی، این خطر را به جان میخریم که تماس خود را با واقعیتهای بنیادین زندگی اجتماعی از دست بدهیم. «روش مطالعه موردی»، بخصوص وقتی که در چارچوب تطبیقی یک یا دو مورد به کار رفته، انجام مطالعاتی بسیار ارزشمند در زمینه جامعه شناسی را موجب شده است؛ اما موارد تحت بررسی ممکن است زیاد نماینده سایر واحدهای مشابه اجتماعی - که ممکن است مایل باشیم یافتههای خود را در مورد آنها تعمیم دهیم - نباشد.
ماهیت شواهد
اعتبار یافتههای تحقیقاتی به درستی شواهد بستگی دارد. شواهد چیست؟ محقق چگونه میفهمد که به شواهد دست یافته است؟ هر چند نمیتوان پاسخهای رضایت بخش چند کلمهای به این سؤالات داد؛ میتوان معیارهایی خاصی در خصوص شواهد علمی اظهار داشت، بی آنکه خطر ساده کردن بیش از حد پیش آید.1- «شواهد علمی از منبعی معتبر کسب میشود.» اگر کودکی پنج ساله گزارش دهد که مردی در خیابان افتاده و مرده است، اطلاعات او به اندازه گفته پزشکی که جسد را معاینه کرده و سپس مرگ او را اعلام کرده معتبر نیست.
2- «تحت شرایط ثابت، افراد مختلف از رویدادی یکسان گزارش میدهند.» دو محقق مسائل پزشکی اسپیروکت، عامل بیماری سفلیس، را در مایع نخاعی بیمار مبتلا به فلج خفیف عمومی، که یک بیماری روانی وحشتناک است و آثار جسمی نیز در پی دارد، کشف کردند. آنان چنین استنباط کردند که وقتی اسپیروکت وارد مایع نخاع میشود، سرانجام به مغز حمله و علایمی را که در فلج عمومی دیده میشود تولید میکند. وقتی مایع نخاعی بیمار کشیده شد و زیر میکروسکوپ قوی مشاهده گردید، همه دانشمندان محقق یک چیز را دیدند - اسپیروکت.
3- «مشاهدات را میتوان تکرار و در نتیجه تأیید کرد.» هر بار که مایع نخاعی شخصی مبتلا به فلج عمومی بررسی میشود، اسپیروکتی که سفلیس را سبب میشود مشاهده میگردد. این موضوع مؤید وجود اسپیروکت در مایع نخاعی مبتلایان به فلج خفیف عمومی است و نیز قویاً حاکی از ان است که سفلیس اعصاب مرکزی، مستقیمترین عامل اتفاقی ایجاد فلج خفیف عمومی است.
4- «شواهد علمی مبنایی برای پیش بینی نسبتاً دقیق روی دادن مکرر یک اتفاق فراهم میکند. بعد از آنکه مشاهدات مکرر ثابت کرد که هر شخص مبتلا به فلج خفیف عمومی حتماً مبتلا به سفلیس دستگاه اعصاب مرکزی است، میتوان پیش بینی کرد که (1) اسپیروکت در مایع نخاعی شخصی که علایم خارجی فلج خفیف عمومی را نشان میدهد وجود دارد و (2) شخصی که در مایع نخاعیاش اسپیروکت وجود دارد، مبتلا به فلج خفیف عمومی میشود، مگر آنکه قبلاً از بیماری بخوبی پیشگیری شود.
نظریه و تحقیق، مکمل یکدیگر
تشکیل نظریه و تحقیق کردن دو شیوه برای انجام روش تحقیق و تحلیل جامعه شناختی است که در واقع روشی واحد است. این دو از هم مستقل نیستند، اما تا حدی مکمل یکدیگرند. «هدف مشترک کاربرد نظریه و تحقیق جامعه شناختی، توضیح پدیدههای مشاهده شده از طریق تعمیمهایی است که بیانگر یکپارچگی تعامل انسانی است.» اگر چنین تعمیمهایی درست باشد، دارای ارزش پیش بینی هستند و باعث میشوند جامعه شناسان آنچه را که ممکن است پیامد عوامل خاصی اتفاقی باشد پیش بینی نمایند.در سرتاسر این کتاب درباره یکپارچگی تعامل انسانی بحث و همچنین رابطه میان مفهوم، نظریه، و تحقیق به طور منظم مطرح خواهد شد.
خلاصه
جامعه شناسی علمی است که تعامل انسانها را مطالعه میکند. علم مجموعهای است از دانش مبتنی بر شواهد مشاهده شده که براساس شیوههای پذیرفته شده یا روش علمی گردآوری شده است. دانش جامعه شناختی از طریق شیوههای خاص علمی به دست میآید بنابراین دانش علمی محسوب میگردد.چون هر شخصی در فرهنگی خاص تربیت میشود، تعصبات خاصی دارد که نمیتواند کاملاً از قید آنها خلاص شود. بنابراین هر کسی قضاوتهای ارزشی به عمل میآورد که خود اغلب از آن آگاه نیست. نتیجهای که تقریباً بکلی از قضاوتهای ارزشی گرفته میشود، نتیجهای ذهنی است؛ نتیجه گیریی که قضاوتهای ارزشی تا حد امکان از آن مستثنی هستند، نتیجه گیریی عینی تر است. عینیت کامل هرگز ممکن نیست. ذهنیت و عینیت تشکیل یک پیوستار را میدهند.
تعامل انسانی هرگاه که عدهای به اعمال عدهای دیگر واکنش نشان میدهند رخ میدهد. لزومی ندارد این کار در برخوردهای رو در رو صورت گیرد؛ هرگونه انتقال معنا (مثلاً نوشتن کتاب) نوعی تعامل انسانی است. چنین تعاملی موضوع علم جامعه شناسی است.
روش علمی استفاده مهمی از منطق میکند؛ زیرا هدف آن شناخت روابط میان پدیدهها یا رویدادهاست. دانشمند در تلاش برای درک این ارتباطات باید مراقب باشد دچار اشتباهات متعدد منطقی نگردد، تا نتیجه گیریهای او معتبر باشد و باید دائماً این نتیجه گیریها را مستند و اصلاح کند.
حقیقت نسبی است. مفاهیمی چون خوب و بد مطلق نیستند؛ بستگی به جامعهای دارند که در آن مشاهده میشوند، آنچه ما حقایق مینامیم، مبتنی بر معیارهای قضاوت است که قبلاً آموخته ایم -یعنی چارچوبهای مرجع ما.
میان جامعه شناسان امروزی بحث زیادی بر سر این موضوع جریان دارد که آیا باید در کار خود بی طرف باشند یا باید با توجه به موقعیت حرفهای خود در پی یافتن حقیقت بر طبق تلقی خود از آن برآیند. جامعه شناسان تندرو راه دوم را پیشنهاد میکنند.
جامعه شناسی مانند سایر علوم بر سه عنصر مرتبط با هم مبتنی است: مفهوم، نظریه و تحقیق. مفهوم واحد کلی معناست. نظریه بیان رابطه احتمالی میان پدیدههاست. تحقیق شیوهای است برای آزمودن نظریهها؛ روشهای مورد کاربرد اغلب عبارت است از مطالعه موردی، آزمایش و بررسی نمونه. نظریه و تحقیق، شیوههای مکمل در بررسی و تحلیل جامعه شناختی هستند.