برگردان: حمیدرضا میرحاجی
در سوره ی ناس
[مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ]
در قرآن الفاظ «جن، جنه، جان» در مقابل «انس، ناس، إنسان» استفاده شده است. «جن» در مقابل «انس» به کار رفته است و این دو، اصل و ریشه این دو جنس از مخلوقات خداوند هستند. «جنة» در مقابل «ناس» به کار میرود و «ناس» هم مجموعه ای اندک و یا بسیار از «انس» و یا افرادی از «انس» هستند و البته گاهی واژه «ناس» بر همه اینها نیز اطلاق میشود.«جنة» مجموعه ای از «جن» و یا افرادی از جن هستند. «جان» در مقابل «انسان» به کار برده میشود. این واژه گاهی بر یک نفر از افراد جن و گاهی جنس این مخلوق بدون در نظر گرفتن افراد آن و گاهی هم برای همه افراد به کار میرود. به یک نفر از افراد بشر میگوییم: هذا انسان!
به جنس این مخلوق بدون در نظر گرفتن افراد هم همین لفظ «انسان» را به کار میبریم و مثلاً میگوییم: خلقَ الإنسَان مِن طین (انسان از گل آفریده شده است). به یک نفر از افراد جن گفته میشود: «جان»؛ همچنین برای جنسی این افراد- بدون در نظر گرفتن مصداقی خاص- هم از همین لفظ استفاده میشود و مثلاً گفته میشود: خلق الجان من نارا (جن از آتش آفریده شده است) و چه بسا حتی به صورت جمع هم به کار رود و گفته شود: هؤلاء جان. (اینان جن هستند)
بر این اساس فرق میان «انسان» و «جان» آن است که انسان بر یک نفر و نیز بر جنس دلالت میکند اما بر جمع دلالتی ندارد. ولی «جان» هم بر مفرد و هم جنس و هم جمع دلالت میکند. دلیل بر این مسأله کاربرد قرآن در مورد این واژهها است. به طور مثال در قرآن مراد از «ثقلان» در آیه سَنَفْرُغُ لَكُمْ أَیهَ الثَّقَلَانِ(1) جن و انس است. در بسیاری از اوقات «انس» مقابل «جن» به کار رفته است. خداوند در این آیه میفرماید: وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِیعْبُدُونِ(2) و یا قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَنْ یأْتُوا بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لَا یأْتُونَ بِمِثْلِهِ(3)
وَیوْمَ یحْشُرُهُمْ جَمِیعًا یا مَعْشَرَ الْجِنِّ قَدِ اسْتَكْثَرْتُمْ مِنَ الْإِنْسِ وَقَالَ أَوْلِیاؤُهُمْ مِنَ الْإِنْسِ رَبَّنَا اسْتَمْتَعَ بَعْضُنَا بِبَعْضٍ (4)
«جنة» در قرآن در مقابل «ناس» آمده است: لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ(5) و یا در سوره ناس میخوانیم: الَّذِی یوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ یعنی «جنة» در مقابل «ناس» به کار برده شده است.
«انس» با «ناس» متفاوت است. «ناس» همان طور که گفته شد گروهی از «انس» هستند و لذا درست نیست که گاهی یکی را به جای دیگری به کار ببریم. مثلاً در این آیه شریفه وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ آمِنُوا كَمَا آمَنَ النَّاسُ(6) درست نیست که به جای واژه «ناس» از واژه «انس» استفاده شود. و یا در آیه ثُمَّ أَفِیضُوا مِنْ حَیثُ أَفَاضَ النَّاسُ(7) و نیز الَّذِینَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ(8) درست نیست که جای «ناس» از «انس» استفاده شود. و همچنین در این آیه شریفه وَاذْكُرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَلِیلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِی الْأَرْضِ تَخَافُونَ أَنْ یتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ فَآوَاكُمْ(9) در این جا هم نمی توان به جای «ناس» از «انس» استفاده کرد، اما اگر گفته شود: «تخافون ان یتخطفکم الجن» از لحاظ اسلوب زبانی درست است.
ما در کاربردهای زبانی میتوانیم بگوییم: «هذا شخص من الانس» و یا «هذا رجل من الانس» اما نمیتوانیم بگوییم: «هذا شخص من الناس» در دو عبارت اولی مقصود جنس است. اما در دو عبارت آخری مقصود، جنس انسان نیست بلکه یکی از افراد انسان مد نظر قرار گرفته است و لذا نمیتواند درست باشد زیرا «ناس» برای مجموع افراد- زیاد یا کم- و نه یک فرد از یک مجموعه استفاده میشود.اما «انسان» در مقابل واژه «جان» استفاده میشود و برای یک فرد و یا جنس به کار میرود. به عنوان مثال در این آیه شریفه وَكُلَّ إِنْسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِی عُنُقِهِ(10) واژه انسان به عنوان مثال فردی از افراد، به کار برده شده (و نه جنس انسان) و لذا نمیتوان به جای آن از واژه «انس» و یا «ناس» استفاده کرد، چرا که این دو برای دلالت یک فرد از افراد یک جنس به کار نمیروند. هم چنین «انسان» در این آیه شریفه یوْمَ یتَذَكَّرُ الْإِنْسَانُ مَا سَعَى(11) به معنای هر فردی از افراد انسان است. این واژه برای دلالت بر جنس نیز به کار میرود؛ مانند: وَبَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسَانِ مِنْ طِینٍ(12) و یا هَلْ أَتَى عَلَى الْإِنْسَانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یكُنْ شَیئًا مَذْكُورًا(13) و نیز خُلِقَ الْإِنْسَانُ مِنْ عَجَلٍ(14) همچنین واژه «جان» گاهی به معنای یک نفر و گاهی برای دلالت نمودن بر جنس به کار میرود. این واژه در مقابل کلمه «انسان» قرار میگیرد و گاهی دلالت بر جمع هم میکند. خداوند میفرماید: خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ صَلْصَالٍ كَالْفَخَّارِ. وَخَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مَارِجٍ مِنْ نَارٍ(15) و یا وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ. وَالْجَانَّ خَلَقْنَاهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نَارِ السَّمُومِ(16) در آیه سوره حجر مشاهده میکنیم ضمیری که به «جان» برگشته وَالْجَانَّ خَلَقْنَاهُ به صورت مفرد ذکر شده است. در آیه وَأَلْقِ عَصَاكَ فَلَمَّا رَآهَا تَهْتَزُّ كَأَنَّهَا جَانٌّ وَلَّى مُدْبِرًا وَلَمْ یعَقِّبْ(17) گفته شده که معنای «جان» در این آیه مار پر جنب و جوش و سبک خیز است. گاهی «جان» به معنای «جنی» هم به کار میرود. بنابراین «جان» هم دلالت بر مفرد میکند و هم «جنس» و گاهی هم دلالت بر جمع میکند؛ مثلاً میگوییم: هذا جانی (مفرد) و یا هولا، جان (جمع) به این سبب گاهی قرآن کلمه «جان» را در یکی از دو معنای خودش یعنی جنس و یا جمع در مقابل «انس» به کار میبرد؛ مانند لَمْ یطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَلَا جَانٌّ(18) و یا فَیوْمَئِذٍ لَا یسْأَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَلَا جَانٌّ(19) «جنی» به معنی یک نفر از افراد «جن» است و گاهی اسم منسوب است یعنی به معنی کسی یا چیزی است که به جن مربوط میشود. و واژه مقابل این کلمه «انس» است.
فرق میان «جنی» و «جان» آن است که اولی برای دلالت بر یک نفر و یا هر چیزی که به «جن» مربوط و منسوب شود، به کار میرود و مثلاً گفته میشود: هذا جنی، یعنی این یک نفر از جن است و یا مثلاً گفته میشود: هذا عمل جنی و صنعه جنیه. یعنی کاری جنی و عملی مرتبط و منسوب به جان است؛ همان طور که میگوییم: هذا رومی و مقصود ما یک نفر از روم و یا گاهی مقصود اشاره به چیزی است که رومی است؛ مانند: هذا السان رومّی (این زبانی رومی است) و یا هذا نسج رومی : (این بافتهای رومی است). همانند این کلمه دو واژه «إنس» و «إنسان» است. اولی هم میتواند دلالت بر یک نفر از انسیان داشته باشد؛ مانند این آیه شریفه فَلَنْ أُكَلِّمَ الْیوْمَ إِنْسِیا(20) و هم دلالت بر چیزی که منسوب و مرتبط به عالم انسانها است؛ مانند: هذه صنعه انسیه لا جنیه (این، کاری و حرفی است مربوط به انسانها و نه جنیان) و یا عمل انس لا جنی (کاری مرتبط با عالم انسان و نه عالم جن)! شاید این سؤال پرسیده شود که چرا «جنه در آخر سوره بر «ناس» مقدّم شده است؟
در جواب میگوییم که علت این تقدیم چند چیز است: یکی اینکه این جنیان هستند که به «ناس» تجاوز نمودهاند و اینان منبع و اساس تحریک و وسوسه کردن آدمها هستند، تا جایی که «وسواس» یکی از نامهای شیطان به حساب میآید. گاهی وسوسه و تحریکی که یک انسان نسبت به انسان دیگر انجام میدهد به علت تحریک و وسوسه شیطان و سوق دادن و به جلو راندن خود شیطان است. شاید شما بگویید پس چرا در یک آیه شیاطین انس بر شیاطین جن مقدم شدهاند و گفته شده: وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِی عَدُوًّا شَیاطِینَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ یوحِی بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا یفْتَرُونَ(21)
در جواب باید بگوییم که مقتضای حال در سوره انعام ایجاب میکند که «شیاطین انس» بر «شیاطین جن» مقدم شوند؛ زیرا آیه در مورد کافران و مشرکان از میان آدمها است و نه در مورد جن و شیاطین.(22) در این آیه از دشمنی با پیامبران صحبت شده وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِی عَدُوًّا و این موضوع یعنی دشمنی با پیامبران و مقابله و جنگ با آنها مسأله ای است که در میان انسانها اتفاق میافتد. به عبارت دیگر موضوع دشمنی با پیامبران پیش از آن که موضوعی مرتبط با جنیان باشد، مسأله ای است که در میان انسانها بارزتر و آشکارتر است. همچنین با توجه به قسمت پایانی آیه فَذَرْهُمْ وَمَا یفْتَرُونَ مشخص است که موضوع افتراء به خداوند در میان ما انسانها مطرح میشود. از این رو مناسب آن است که شیاطین انس بر جن مقدم شوند. والله اعلم!
پینوشتها:
1. ای پریان و آدمیان، به زودی به (حساب) شما میپردازیم. (رحمن، 55: 31)
2. و پریان و آدمیان را نیافریدم مگر این که مرا بپرستند. (ذاریات، 51: 56)
3. بگو اگر آدمیان و پریان جمع شوند تا مانند این قرآن را بیاورند، هرگز مانند آن نیاورند. (اسراء، 17: 88)
4. و روزی که همه آنها را برانگیزد و فراهم آورد. (گوید:) ای گروه پریان، شما از آدمیان، بسیاری را پیرو خود گرفتید. و دوستانشان از آدمیان گویند: برخی از ما از برخی دیگر بهره برداری کرد. (انعام، 9: 128)
5. قطعاً دوزخ را از همه پریان و آدمیان (کافر) پر میکنم. (هود،11: 119 و سجده، 32: 13)
6. و زمانی که به آنها گفته شود: ایمان آورید آن چنان که مردم ایمان آوردهاند. (بقره، 2: 13)
7. سپس از آن راه که مردم باز میگردند، باز گردید. (بقره، 2: 199)
8. آن کسانی که مردم به آنها گفتند که مردم برای (جنگ با) شما گرد آمدهاند، پس از آنها بترسید. (آل عمران، 3: 173)
9. و به یاد آورید هنگامی را که در زمین گروهی اندک و ناتوان شمرده شده بودید، میترسیدید که مردمان شما را بربایند. پس شما را پناه داد. (انفال، 8: 26)
10. و (سرنوشتی) کردار هر انسان را در گردنش بسته ایم. (اسراء،17: 13)
11. و روزی که آدمی آن چه کوشیده است، به یاد آرد. (نازعات، 75: 35)
12. و آفرینش آدمی را از گل آغاز کرد. (سجده، 32: 7)
13. آیا بر آدمی روزگاری گذشت که چیزی قابل ذکری نبود. (انسان، 76: 1)
14. آدمی از شتاب آفریده شده است. (انبیاء، 21: 37)
15. آدمی را از گلی خشک مانند سفال (گل پخته کوزه گران) آفرید، و پریان را از زبانه آتشی بی دود آفرید. (رحمن، 55: 14-15)
16. و هر آینه آدمی را از گلی خشک بر آمده از لجنی بدبو آفریدیم و پریان را پیش از آن از آتش سوزان بی دود و نفوذ کننده آفریدیم. (حجر، 15: 26-27)
17. و عصایت را بیفکن، پس چون آن را دید که میجنبد، گویی ماری است (از ترس) پشت کرده گریخت و به عقب خود نگاه نکرد.(نمل، 27: 10)
18. پیش از اینان، هیچ پری و آدمی به آنها دست نزده است. (رحمن، 55: 56)
19. پس در آن روز هیچ آدم و پری ای را از گناهش نپرسند (چرا که رخساره هر کسی نماینده حال اوست.) (رحمن، 55: 39)
20. و امروز با هیچ آدمی سخن نخواهم گفت. (مریم، 19: 26)
21. و هم چنین هر پیامبری را (مانند تو) دشمنی از شیطانهای آدمی و پری برایش قرار دادیم که برخی شان به برخی دیگر با گفتار آراسته و فریبنده پیام نهانی میفرستند تا فریب دهند و اگر پروردگار تو میخواست، چنین نمیکردند. پس آنان را با آن چه افتراء میزنند، واگذار (انعام، 9: 112)
22. نگاه کنید به آیات سوره انعام از 106 تا 116.
سامرایی، فاضل صالح؛ (1392)، درآمدی بر تفسیر بیانی قرآن کریم، مترجم: حمیدرضا میرحاجی، تهران: انتشارات سخن، چاپ اول