غزلى از فقیه و فیلسوف عالیقدر شیخ محمدحسین اصفهانى

بر هم زنید یاران این بزم بى صفا را / مجلس صفا ندارد بى‏یار مجلس آرا / بى ‏شاهدى و شمعى هرگز مباد جمعى / بى ‏لاله شور نَبْوَد مرغان خوشنوا را / بى ‏نغمه ى دف و چنگ مطرب به رقص ناید / وجد سماع باید کز سر...
شنبه، 26 مرداد 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
غزلى از فقیه و فیلسوف عالیقدر شیخ محمدحسین اصفهانى
غزلى از فقیه و فیلسوف عالیقدرآیت اللَّه العظمى حاج شیخ محمد حسین اصفهانى (مفتقر)
 
 
 
 

 
بر هم زنید یاران این بزم بى صفا را ... مجلس صفا ندارد بى‏یار مجلس آرا
بى‏شاهدى و شمعى هرگز مباد جمعى ... بى‏لاله شور نَبْوَد مرغان خوشنوا را
بى‏نغمه ى دف و چنگ مطرب به رقص ناید ... وجد سماع باید کز سر برد هوا را
جام مدام گلگون خواهد حریف موزون ... بى مِى مَدان تو میمون، جام جهان نما را
بى‏سرو قدّ دلجوى، هرگز مجو لبِ جوى ... بى‏سبزه ى خَطَش نیست آب روان گوارا
بى‏چین طُرّه ى یار، تاتار کم زیک تار ... بى‏موى او به موئى هرگز مخر خُتارا
بى‏جامى و مدامى هرگز نپخته خامى ... تا کى به تلخکامى سر مى‏برى نگارا
از دولت سکندر بگذر، برو طلب کن ... با پاى همت خضر، سرچشمه ى بقا را
بر دوست تکیه باید، بر خویشتن نشاید ... موسى صفت بیفکن از دست خود عصا را
بیگانه باش از خویش وز خویشتن میندیش ... جز آشنا نبیند دیدار آشنا را
پروانه وش ز آتش هرگز مشو مُشوّش ... دانند اهل دانش عین بقا، فنا را
داروى جهل خواهى بِطَلَب زپادشاهى ... کاقلیم معرفت را امروز اوست دارا
عنوان نسخه ى غیب، سرّ کتاب لا ریب ... عکس مقدّس از عیب، محبوب دلربا را
آیینه ى تجلّى، معشوق عقلِ کلّى ... سرمایه ى تسلّى، عشاق بینوا را
اصل اصیل عالم، فرع نبیل خاتم ... فیض نخست اقدم،سرّ عیان خدا را
در دست قدرت او، لوح قدر زبونست ... با کِلک همت او وَقعى مَده قضا را
اى هدهد صباگوى، طاووس کبریا را ... باز آ که کرده تاریک، زاغ و زغن فضا را
اى مصطفى شمایل، وى مرتضى فضایل ... وى أحسن الدلائل، یاسین و طاوها را
اى منشى حقایق، وى کاشف دقایق ... فرمانده ى خلایق، ربّ العلى عُلى را
اى کعبه ى حقیقت، وى قبله ى طریقت ... رکن یمان ایمان، عین الصّفا صفا را
اى رویت آیه ى نور، وى نور وادى طور ... سرّ حجاب مستور،از رویت آشکارا
اى معدلت پناهى هنگام دادخواهى ... اورنگ پادشاهى، شایان بود شما را
انگشتر سلیمان شایان اَهرمن نیست ... کى زیبد اسم اعظم، دیو و دَد و دَغا را
اى هر دل از تو خرم، پشت و پناه عالم ... بنگر دچار صد غم، یک مشت بینوا را
اى رحمت الهى دریاب (مفتقر) را ... شاها به یک نگاهى بنواز این گدا را




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط