ویژگیهای حضرت آیت الله العظمی بروجردی (رحمت الله علیه) (1)
منشأ فضائل اخلاقی
بنده، با این که مرحوم آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی، در قید حیات بودند، ولی به خاطر تحقیقی که کرده بودم از آیت الله بروجردی تقلید می کردم.
از طرفی مرحوم پدرم، به آیت الله بروجردی، خیلی نزدیک، بلکه می شود گفت نزدیک ترین فرد بود. بعد هم که طلبه شدم و به درس ایشان راه یافتم و تقریرات آن بزرگوار را نوشتم، رفت و آمد من هم به بیت، خیلی زیاد شد.
آن مرحوم، با این که سن من کم بود، ولی به بنده عنایت داشتند. اینها از یک طرف و حس کنجکاوی طلبگی هم از طرف دیگر، مرا وادار می کرد که در رفتار و اخلاقیات آیت الله بروجردی، بیش تر دقت کنم.
به نظر من، ریشه همه فضائل ایشان این بود که: مبدأ و معاد را به گونه ای معتقد بود که گویا می دید. این سخن، گرچه به ظاهر، کوچک است، ولی در باطن، خیلی عمیق است.
آیت الله مکارم شیرازی نیز می فرمایند:
تقوی معیار شخصیت انسان و ارج او در پیشگاه خدا و بهترین زاد و توشه قیامت و سبب روشنایی دل و بهره مندی از فرقان حق و باطل است.
او، به تمام معنی «متقی» بود. با کمال دقت، مواظب بود تا از سخنش، نامش، دستگاهش، سخنی یا کاری که بر خلاف رضای خداست، تراوش نکند.
یکی از اصحاب نزدیک ایشان، درباره او جمله ای می گفت که در آغاز عجیب به نظر می رسید، اما با دقت و تأمل در آن، مفهوم خاصی استفاده می شد.
او می گفت:
« در خلال مدتی که با آیت الله بروجردی مصاحبت داشتم، فهمیدم: او قیامت را باور کرده است! »
مگر یک مرجع بزرگ تقلید، ممکن است قیامت را باور نکرده باشد؟ ولی این باور همان باوری است که علی (ع) در خطبه متقین می فرماید:
« فهم و الجنه کمن قد رآها و هم فیها منعمون و هم و النار کمن قد رآها و هم فیها معذبون. » ( نهج البلاغه خطبه همام (متقین) 93 )
اخلاق عملی
از بهترین و پربارترین سالهای عمر من، سالهایی بود که در درس آیت الله العظمی بروجردی، شرکت داشتم. در این مدت، هم علم و دانش از او آموختیم و هم ادب و اخلاق. بدون شک، او عالمی بزرگ بود. می دانیم که علم به تنهایی دلیل بر شخصیت نیست. آن گاه علم دارای عظمت است که آمیخته با اخلاق شایسته آن مقام علمی باشد. چه جالب است که استاد، هم علم و دانش بیاموزد و هم اخلاق و تقوا را. او در درسهایش زیاد به بحث اخلاق نمی پرداخت، بلکه گه گاهی درباره مسائل اخلاقی سخن می گفت، ولی در عمل همه چیز را نشان می داد.
سخنانش نفوذ عجیبی داشت.
نگاههایش بسیار نافذ بود.
سکوتش پرمعنی بود.
رفت و آمدش، درس و سرمشق بود.
اگر کسی، به راستی در حرکات و سکنات او دقیق می شد، مسائل اخلاقی بسیاری را از آن مرد بزرگ می توانست بیاموزد.
من نمی توانم تمام فضائل اخلاقی آن مرد بزرگ را در این مختصر بازگو کنم.
بلند نظر
آیت الله بروجردی، بسیار بلند نظر بودند. یک وقتی قرار بود، در شهر هامبورگ آلمان، مرکزی برای نشر تعالیم اسلام، ساخته شود. آقایی را فرستادند که در آن جا زمین تهیه کند. این فرد، رفته بود و زمینی خریداری کرده بود.
برخی به آیت الله بروجردی، اطلاع داده بودند که: این زمین خریداری شده، در موقعیت خوبی قرار ندارد. در پایین شهر هامبورگ قرار دارد. هنگامی که شخص مأمور خرید زمین برگشت و گزارشی از عملکردش ارائه داد.
آیت الله بروجردی، به ایشان فرمودند:
« شنیده ام زمین خریداری شده در موقعیت مناسبی قرار ندارد. و این برای جامعه ای که ارزش را در زیباییهای ظاهری می بیند. صلاح نیست که ما در چشم آنان، حقیر جلوه کنیم. مذاهب دیگری در آن جا وجود دارد که مراکز مذهبیشان، از ساختمانهای مجلل و زیبا برخوردار است، از ماشینهای خوب و زیبا استفاده می کنند؛ از این روی، برای ما صلاح نیست که پایین تر از آنها جلوه کنیم. »
آن شخص ( شاید به طعنه! ) گفت: آقا! یعنی می فرمایید در بالای شهر هامبورگ و در کنار دریا زمین تهیه کنیم؟ آن جا خیلی گران است.
ایشان فرمودند:« بله. در جای مناسب تهیه کنید، من هزینه اش را تأمین می کنم. شما، تصور می کنید برای من زمین می خرید! خیر. این مکان، به نام امام زمان(ع) است و باید در جای آبرومندی باشد که باعث تحقیر مسلمانان نگردد. »
بخشش و جود
روزی در بیرون منزل خودشان در قم، که مرکز ارباب رجوع بود، نشسته بودند که شخصی مقداری سهم امام به ایشان داد. در همین موقع که پول در برابر ایشان بود، بادی وزید و اسکناسها را به اطراف پخش کرد، طلابی که در آنجا بودند پول را جمع کردند که به ایشان بدهند، ایشان قبول نکردند و فرمودند:
« پس نمی گیرم، به اهلش رسیده! »
آیت الله سید مصطفی خونساری نقل می کنند:
ایشان در زمان جنگ بین الملل دوم، ملکی داشتند در بروجرد که به شش هزار تومان فروخته بودند. پول این ملک در پاکتی بود. اهل علمی برای شصت تومان کرایه معوقه منزل، تقاضای کمک کرده بود.
ایشان به اندازه اجاره آن آقا، پول در پاکتی گذاشته بود.
وقتی آن شخص مراجعه کرده بود، اشتباهاً پاکت پول ملک را می دهند. آن آقا پس از اطلاع از داخل پاکت، مراجعه می کند و پاکت را تقدیم آقا می کند، اما آقا نمی پذیرد و پس نمی گیرند! می فرمایند:
« چیزی که داده ایم، پس نمی گیریم. »
باز ایشان نقل می کنند:
با آن که آیت الله بروجردی بسیار ساده زندگی می کرد و با ماهی دو هزار تومان از اجاره ملکی که در بروجرد داشت، اداره می شد ولی خیلی سخاوتمند بود.
یادم هست: یکی از روحانیون شهرستان ساوه، مقداری سهم امام آورده بود.
ایشان پول را گرفتند و مقداری هم روی آن گذاشتند و به آن آقا بازگرداندند. این وضع به نظر یکی از اصحاب ایشان سخت آمد، لذا تذکر داد که آقا! این شخص قوانین می خواند، یعنی وضع علمی اش خیلی بالا نیست. همان مقدار که آورده برگردانید کافی است. آقا فرمودند:
« آیا زن و بچه اش هم، قوانین می خوانند؟! »
آیت الله حسین نوری همدانی در این باره نقل می کنند:
آیت الله بروجردی از لحاظ سخاوت و کرم، دارای امتیاز خاصی بود.
برای نمونه:
نوعاً آقایان طلاب، وجوه را که نزد ایشان می بردند، غالباً! نصف آن را یا گاهی همه آن را به خودشان برمی گرداندند، خلاصه از نظر کرم و بزرگواری خیلی بلند نظر بود.
یک وقت ایشان در بیرونی نشسته بودند، زنی وارد شد و آقا آن زن را دید، به پیش خدمت خود فرمودند:
ببنید این زن چه می خواهند. پیش خدمت گفت: این زن علویه (سیده) است، پول یک چادری می خواست پنجاه تومان به ایشان داده شد.
آقا تا اسم علویه را شنیدند، فرمودند:
« علویه و پنجاه تومان؟! » ( گویی ایشان پنجاه تومان را برای علویه توهین دانستند، در حالی که آن زمان پنجاه تومان کم پولی نبود.) فرمودند:
« اقلاً چهارصد، پانصد تومان به آن زن بدهید. »
به طور کلی همیشه اشخاصی که نزد ایشان می آمدند، ایشان بیش از آن مقادیری که اشخاص توقع داشتند به آنان عنایت می کردند.
آیت الله صافی گلپایگانی نقل می فرمودند:
نسبت به طلبه هایی که اهل تلاش و کوشش بودند، اظهار علاقه می کردند و آنان را مورد تشویق قرار می دادند.
یادم هست: یکی از طلبه های فاضل، که در امتحانات موفق بود، خدمت ایشان مقداری سهم امام آورده بود.
من عرض کردم: آقا ایشان از طلبه های خوب هستند.
آقا تمامی پول را به خود این آقا برگرداند.
به مناسبتی از خوبی امتحان این آقا گفتم. ایشان، مجدداً به آن طلبه پول دادند.
باز به مناسبتی، گوشه ای از امتحان ایشان را گفتم.
آن مرحوم، برای بار سوم نیز، به ایشان پول دادند.
این چنین، افراد با استعداد و خوب را مورد تشویق قرار می دادند.
شهید مرتضی مطهری نقل می کرد:
یک وقت مرد فقیری، متکدی ای آمده بود به ایشان چسبیده بود چیزی می خواست. ایشان به قیافه اش نگاه کرد، دید مردی است که می تواند کار و کاسبی بکند، گدائی برایش حرفه شده است، نصیحتش کرد.
از جمله گفت:
« امیرالمومنین به مردم فریاد می کرد:
اغدوا الی عزکم: صبح زود به دنبال عزت و شرف خودتان بروید یعنی بروید دنبال کارتان، کسبتان، روزیتان. »
صراحت در بیان
در سالهائی که در قم بودم، یک وقت یکی از خطبای معروف ایران به قم آمد و اتفاقاً دید و بازدید آیت الله بروجردی، در حجره بنده بود. در آنجا از ایشان دیدن می شد.
یک روز در مدت اقامت ایشان در قم، شخصی در وقت نامناسبی ایشان را به خانه آیت الله بروجردی برده بود.
آن موقع یک ساعت قبل از وقت درسی ایشان بود و معمولاً ایشان در آن وقت مطالعه می کردند و کسی را نمی پذیرفتند. در می زنند و به خادم می گویند: به آقا بگوئید فلانی به ملاقات شما آمده است. خادم پیغام را می رساند و برمی گردد و می گوید،
آقا فرمودند: « من فعلاً مطالعه دارم، وقت دیگری تشریف بیاورید. »
آن شخص محترم هم برمی گردد و اتفاقاً همان روز به شهر خود مراجعت کرد. همان روز آیت الله بروجردی برای درس آمدند، من را در صحن دیدند و فرمودند:
« من بعد از درس برای دیدن فلانی به حجره شما می آیم. »
گفتم: ایشان رفتند، فرمودند:
« پس وقتی ایشان را دیدی بگو: حال من وقتی به دیدن من آمدی، مانند حال تو بود وقتی می خواهی برای ایراد سخنرانی آماده شوی، من دلم می خواست وقتی با هم ملاقات کنیم که حواس من جمع باشد و با هم صحبت کنیم و در آن موقع من مطالعه داشتم و می خواستم برای درس بیایم. »
پس از مدتی من آن شخص را ملاقات کردم و معذرت خواهی آیت الله بروجردی را ابلاغ کردم و شنیده بودم که بعضی از افراد وسوسه کرده بودند و به آن مرد محترم گفته بودند: تعمدی در کار بوده که به تو توهین شود و تو را از در خانه برگردانند.
من به آن مرد محترم گفتم: آیت الله بروجردی خواستند به دیدن شما بیایند و چون مطلع شدند که شما حرکت کردید معذرت خواهی کردند.
آن مرد جمله ای گفت که برای من جالب بود، گفت: نه تنها به من یک ذره برنخورد، بلکه خیلی هم خوشحال شدم، زیرا ما اروپائیها را می ستاییم که مردمی صریح هستند و تعارف بیجا ندارند.
من که قبلاً از ایشان وقت نگرفته بودم، غفلت کرده، در وقت نامناسبی رفته بودم. من از صراحت این مرد خوشم آمد که گفت: حالا من کار دارم. آیا این بهتر بود یا اینکه با ناراحتی مرا می پذیرفت و دائماً در دلش ناراحت بود و با خود می گفت: این بلا چه بود که بر من نازل شد، وقت مرا گرفت و درس مرا خراب کرد؟!
من بسیار خوشحال شدم که در کمال صراحت و رُک گویی مرا نپذیرفتند، چقدر خوب است مرجع مسلمین اینطور صریح باشد.
توحید و خدامحوری
قبل از اینکه ایشان بیایند، من از نزدیک خدمت ایشان ارادت داشتم، بروجرد رفته بودم و در آنجا خدمتشان رسیده بودم. مردی بود در حقیقت با تقوی و به راستی موحد.
نگوئید هر کس مرجع تقلید شد، البته موحد هست.
توحید هم مراتب دارد، بله، اگر به مقیاس ما و شما حساب کنیم، مراجع تقلید درجات خیلی بالاتر از توحید من و شما را دارند ولی وقتی که من می گویم موحد، یک درجه خیلی عالی را می گویم. او کسی بود که اساساً توحید را در زندگی خودش لمس می کرد، یک اتکا و اعتماد عجیبی به دستگیریهای خدا داشت.
سال اول بود که ایشان به قم آمده بودند، تصمیم گرفته بودند بروند به مشهد. مثل اینکه نذر گونه ای داشتند، در آن وقت که بیمار شده بودند ( آن بیماری معروف که احتیاج به جراحی پیدا کردند و ایشان را از بروجرد به تهران آوردند و عمل کردند و بعد به خواست علمای قم به قم رفتند ) در دلشان نذر کرده بودند که اگر خداوند به ایشان شفا عنایت بفرماید، بروند زیارت حضرت رضا علیه السلام بعد از شش ماه که در قم ماندند و تابستان پیش آمد، تصمیم گرفتند بروند به مشهد.
یک روز در جلسه دوستان و به اصطلاح اصحابشان، طرح می کنند که من می خواهم به مشهد بروم و هر کس همراه من می آید اعلام بکند. اصحابشان عرض می کنند بسیار خوب، به شما عرض می کنیم.
یکی از اصحاب خاصشان که هم اینک یکی از مراجع تقلید است، برای من نقل کرد ما دور هم نشستیم، فکر کردیم که مصلحت نیست آقا بروند مشهد چرا؟
چون آقا را ما می شناختیم، ولی در آن زمان هنوز مردم تهران ایشان را نمی شناختند، مردم خراسان نمی شناختند، و به طور کلی مردم ایران نمی شناختند بنابراین تجلیلی که شایسته مقام این مرد بزرگ هست نمی شود، بگذارید ایشان یکی دو سال دیگر بمانند. برای نذرشان هم که صیغه نخوانده اند که نذر شرعی باشد.
بعد که معروف شدند و مردم ایران شناختند با تجلیلی که شایسته شان است بروند، تصمیم گرفتیم که اگر دوباره فرمودند، ایشان را منصرف کنیم. بعد از چند روز باز در جلسه گفتند: از آقایان کی همراه من می آید؟
هر کدام از دوستان حرفی زدند و بهانه ای تراشیدند. یکی گفت: ای آقا شما تازه از بیماری برخاسته اید ( آن وقت فقط اتومبیل بود و هواپیما نبود ) ناراحت می شوید، ممکن است بخیه ها باز شود.
دیگری چیزی دیگری گفت. ولی از زبان یکی از رفقا درز کرد که چرا شما نباید به مشهد بروید. جمله ای گفت که آقا درک کرد که اینها می گویند نرو مشهد، به خاطر این است که می گویند هنوز مردم ایران شما را نمی شناسند و تجلیلی که شایسته است به عمل نمی آید.
آن آقا برای من نقل می کرد: آقا تا این جمله را شنید، تکانی خورد ( آن وقت ایشان هفتاد سالشان بود) گفت:
« هفتاد سال از خدا عمر گرفته ام و خداوند در این مدت تفضلاتی به من کرده است و هیچ یک از این تفضلات تدبیر نبوده است، همه تقدیر بوده است. فکر من همیشه این بوده که ببینم وظیفه ام در راه خدا چیست، هیچ وقت فکر نکرده ام که من راهی که می روم ترقی می کنم یا تنزل، شخصیت پیدا می کنم یا پیدا نمی کنم، فکرم همیشه این بوده که وظیفه خودم را تدبیر کنم. وقتی که خدائی دارم، وقتی که عنایت حق را دارم، وقتی که خودم را به صورت یک بنده و یک فرد می بینم، خدا هم مرا فراموش نمی کند، خیر، می روم! »
حجت الاسلام محمد ری شهری نقل کردند:
شیخ(رجبعلی خیاط) فرموده است که در تشییع جنازه آیت الله بروجردی(ره) جمعیت بسیاری آمدند و تشییع باشکوهی شد.
در عالم معنی از ایشان پرسیدم که چطور این اندازه از شما تجلیل کردند؟
فرمود: « تمام طلبه ها را برای خدا درس می دادم. »
منبع: www.salehin.com