خودسازي و تهذيب نفس
نويسنده:محمد فتحعلي خاني
تعريف خودسازي
درك ما از خودسازي، وابستگي كامل به شناخت ما از ماهيتِ «خود» و كمال مطلوب آن دارد؛ پس خودشناسي مقدمه اجتناب ناپذير خودسازي است. «خود» آن چنان كه با كمك درون بيني شناخته شد، موجودي است با مجموعه اي از تواناييها و گرايشها كه كمال آن قرب خداوند است. اين كمال از طريق اصلاح روابط مختلف انسان به دست مي آيد. بنابراين، خودسازي مجموعه اعمالي است كه براي اصلاح روابط خود انجام مي دهيم تا به قرب خداوند نايل شويم. دسته اي از اين اعمال، كسب شناختهاي ضروري براي تقرب به خداوند است و دسته اي ديگر، عمل به وظايف اخلاقي و تكاليف شرعي است. در اين قسمت، مراحل و روشهاي عام خودسازي را مطرح خواهيم كرد.
اهميت خودسازي
من ملك نفسه اذا رغب و اذا رهب و اذا اشتهي و اذا غضب حرّم الله جسده علي النار؛[1]
كسي كه چون نفسش روي مي آورد و چون مي گريزد و چون شهوت مي يابد و چون خشم مي گيرد مالك آن است، )و بر آن تسلط دارد( خداوند بدن او را بر آتش حرام مي كند.
چيرگي بر نفس كار آساني نيست. بايد با نفس چون دشمن مجاهده كرد:
و اجعَلْ نَفْسَكَ عَدُوّاً تُجاهِدُه؛[2]
نفست را چون دشمني شمار كه با آن جنگ مي كني.
نفس، دشمن ترين دشمنان است، پس بايد هوشيار و آماده در برابرش ايستاد: «اَعْدي عَدُوِّّكَ نَفْسُكَ الَّتي بَينَ جَنْبَيْكَ»[3] نفس دشمن بزرگ انسان است، زيرا فريب بزرگترين دشمن و زيرك ترين دشمن را خورده است. او همنشين و عامل شيطان و دشمن خانگي ماست:
اُوصيكُم بِتَقْوَي اللهِ الَّذي اَعْذَر بما أَنْذَر وَ احْتَجَّ بِما نَهَجَ و حَذَّرَكُم عَدُوّاً نَفَذَ في الصُّدُورِ خَفِيّاً و نَفَثَ في الاذان نَجيّاً فَاَضَلّ و أَرْدي، وَ وَعَدَ فَمَنّي، وَ زَيَّنَ سَيِئاتِ الْجَرائِمِ وَ هَوَّنَ مُوبِقاتِ الْعَظائِمِ، حَتّي اِذا اسْتَدْرَجَ قَرينَتَهُ وَ اسْتَغْلَقَ رَهينَتَهُ أَنْكَرَ ما زَيَّنَ وَ اسْتَعْظَمَ ما هَوَّنَ وَ حَذَّرَ ما امَّن؛[4]
شما را به تقواي الهي توصيه مي كنم، كه با بيمهايي كه داده جاي عذري نگذارده و با راهي كه پيش پا نهاده حجت را تمام كرده و شما را از دشمني بيم داد كه پنهاني در سينه ها راه يافته، و رازگويان در گوشها مي دمد تا آدمي را گمراه كند و تباه سازد و وعده دهد و او را به دام هوس اندازد. زشتي گناهان را در ديده او بيارايد و گناهان بزرگ را كوچك نمايد (نشان دهد)؛ هنگامي كه همنشين خود را فريب داد (نفس انسان را فريب داد) و راه گريز را بر او بست، ناگاه آنچه را آراسته بود منكر شد و آنچه را كوچك نموده بود بزرگ داشت و از انجام آنچه ايمني داده بود بر حذر داشت.
بي جهت نيست كه پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ جهاد نفس را جهاداكبر خوانده و فاتحان نبرد نظامي را به نبرد بزرگ با نفس فراخوانده است.
زمان خودسازي
اين دشواري را هم عقل گواهي مي دهد و هم تجارب مربيان اخلاق و هاديان طريق رستگاري آن را تأييد مي كند. روايات نيز به ما اطمينان مي دهند كه دوره نوجواني و جواني بهترين سالهاي خودسازي است.
گواهي عقل به دشوار بودن خودسازي پس از دوره جواني و سهل بودن آن در دوره نوجواني و جواني، از آن روست كه خودسازي متوقف بر شناخت، ايمان و عمل است. و آموختن در سنين پايين آسانتر است. همچنين ايمان در قلب سالم وارد مي شود و قلب نوجوان سالم تر و آماده تر است. عمل نيز نيازمند تكرار و تمرين براي پيدايش عادات صحيح است و يافتن مهارت عملي در دوران بعد از جواني، به آساني تحصيل نمي شود.
تجارب مربيان اخلاق و مهذّبان نفوس را از زبان نفس مهذّب و روح قدسي امام خميني ـ قدس سرّه ـ مي شنويم:
شما تا جوان هستيد مي توانيد كاري انجام دهيد، تا نيرو و اراده جواني داريد مي توانيد هواهاي نفساني، مشتهيات دنيايي و خواسته هاي حيواني را از خود دور سازيد؛ ولي اگر در جواني به فكر اصلاح و ساختن خود نباشيد ديگر در پيري كار از كار گذشته است. تا جوانيد كاري كنيد. نگذاريد پير و فرسوده شويد. قلب جوان لطيف و ملكوتي است و انگيزه هاي فساد در آن ضعيف مي باشد؛ ليكن هر چه سن بالا رود ريشه گناه در قلب قوي تر و محكم تر مي گردد تا جايي كه كندن آن از دل ممكن نيست.[5]
از پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ نقل شده است:
مَنْ تَعَلَّمَ في شَبابِهِ كان بِمَنْزِلَةِ الرَّسْمِ في الْحَجَرِ وَ مَنْ تَعَلَّمَ وَ هُوَ كَبيرٌ كانَ بِمَنْزِلَةِ الكِتابِ علي وَجْهِ الْماءِ؛[6]
كسي كه در جواني بياموزد )علم او( همچون نقش زده بر سنگ )ماندگار( است و كسي كه در حالي كه پير است بياموزد )علم او( همچون نوشته بر آب است.
اين روايت بيان مي كند كه كسب معارف در جواني آسانتر و ماندگارتر است. از پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ روايت شده است:
اوصيكم بالشبان خيراً فانهم ارق افئدة ان الله بعثني بشيراً و نذيراً فحالفني الشبان و خالفني الشيوخ. ثم قرأ: «فَطالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ»؛
شما را به نيكي درباره جوانان سفارش مي كنم، زيرا آنان قلب نرمتري دارند. خداوند مرا به پيامبري برانگيخت تا مردم را نويد و انذار دهم پس جوانان با من پيمان بستند، ولي پيران با من مخالفت كردند. سپس اين آيه را قرائت فرمود: زمان طولاني بر آنها گذشت و دلهايشان سخت گرديد.
اين روايت به نرمي دل جوانان تأكيد مي كند، هر چه قلب نرمتر باشد، پذيرش ايمان سهل تر است. از امام صادق ـ عليه السّلام ـ روايت شده است:
مَنْ قَرَأَ الْقُرآنَ وَ هُوَ شابٌّ مُؤْمِنٌ اِخْتَلَطَ الْقُرآنُ بِلَحْمِهِ وَ دَمهِ؛[7]
كسي كه قرآن را در جواني قرائت كند، قرآن با گوشت و خون او آميخته مي شود.
اين تأثير ناشي از آمادگي روحي و صفاي دل جوان است.
اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ خطاب به فرزند خود مي فرمايند:
و انما قلب الحدث كالارض الخاليه ما القي فيها من شيء قبلته. فبادرتك بالادب قبل ان يقسو قلبك و يشتغل لُبُّك؛
و دل جوان همچون زمين ناكشته است، هرچه در آن كشت كنند بپذيرد، پس به ادب آموختنت پرداختم پيش از آنكه دلت سخت شود و خردت سرگرم چيزهاي ديگر شود.[8]
امام علي ـ عليه السّلام ـ در اين نامه پذيرندگي و صفاي دل جوان و آمادگي عقل او را مورد توجه قرار داده و اقدام به تربيت را در اين سنين مؤثرتر دانسته است.
مراحل خودسازي
نخست: پيراستن باطن از رذايل نفساني و خارج شدن از اطاعت شهوت و غضب؛ اين مرحله را تخليه خوانده اند.
دوم: مطابق ساختن اعمال و ظواهر خود با آداب شرعي، يعني انجام دادن واجبات و ترك محرمات و عمل به مستحبات و ترك مكروهات؛ اين مرحله را تجليه (جلا دادن) ناميده اند.
سوم: آراستن باطن به فضايل و كمالات معنوي و تخلق به اخلاق و صفات الهي؛ اين مرحله را تحليه (آراستن) مي گويند.
چهارم: فاني شدن روح از خودي در شهود حق؛ اين مرحله را فنا مي نامند و آخرين منزل سلوك است.
هر يك از اين منازل چهارگانه، در درون خود مراحل و منازلي دارد كه شرح آنها نيازمند مقدماتي درباره معاني مصطلحات عرفاني است و از حدود اين نوشته خارج است.
روش كلي خودسازي
براي آنكه اقدام او نيز مؤثر باشد و با توفيق قرين گردد، نخست بايد با خود شرط كند اعمال نادرست گذشته را ترك كند و اعمال خود را با فرمان خداوند مطابق ساخته و بكوشد نيت خود را خالص نمايد. او بايد اين شرط را در ياد خود نگاه دارد و با هر عملي كه در طي روز انجام مي دهد، اين شرط را در درون خود متذكر گردد و مراقب باشد از شرط خود تجاوز نكند. مراقبت او از وفاداري به شرط، از آن روست كه خداوند را رقيب و شاهد مي داند و معتقد است خداوند تجاوز از شرط را مي بيند. براي آنكه از اين رقيب هميشه حاضر حيا كند و از شرط خود تخطي ننمايد، همواره به ياد مي آورد كه خداوند منعم بزرگي است كه همتاي عظمت او در جهان نيست و او همه چيز را مي بيند و اگر منعم بودن خداوند عظمت و حضور خدا را در دل و خاطر داشته باشد از معصيت او حيا خواهد كرد. براي حفظ اين ياد، او بايد نعمت هاي خدا را به ياد آورد و با خود زمزمه كند: «أَ لَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَري»[9]، و «إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلَيْكُمْ رَقِيباً»[10].
او بايد پس از مراقبت كافي، در پايان هر روز به محاسبه بپردازد و عمل خود را با شرطهايش مقايسه كند. محاسبه موجب شناخت كاستيهاي گذشته مي شود و چون با يادآوريِ محاسبه دقيق خداوند همراه شود، منشأ تحكيم عزم و قرار دادن شروط تازه خواهد شد.
به هنگام محاسبه، بايد بر هر توفيقي شكرگزاري كرد و به خاطر هر خطايي استغفار نمود و براي آنكه نتيجه محاسبه، دستاويز شيطان براي فريفتن انسان نگردد، بايد از يأس و نا اميدي پرهيز كرد و با محاسبه هر چه دقيقتر راه را بر عجب و غرور بست. محاسبه دقيق وقتي ممكن مي شود كه به ياد محاسبه دقيق قيامت باشيم و اين آيات الهي را در خاطر آوريم كه:
يَوْمَ يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِيعاً فَيُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا أحْصاهُ اللَّهُ وَ نَسُوهُ وَ اللَّهُ عَلي كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ ؛[11]
روزي كه خداوند همه آنان را بر مي انگيزد و به آنچه كرده اند آگاهشان مي گرداند. خدا )كارهايشان را( برشمرده است و حال آنكه آنها آن را فراموش كرده اند و خدا بر هر چيزي گواه است.
يَوْمَئِذٍ يَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتاتاً لِيُرَوْا أَعْمالَهُمْ ـ فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ ـ وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ ؛[12]
آن روز مردم به صورت گروه هاي پراكنده (از قبرها) خارج مي شوند تا اعمالشان به آنها نشان داده شود ـ پس هر كس هم وزن ذره اي نيكي كند )نتيجه( آن را خواهد ديد ـ و هر كه هم وزن ذره اي بدي كند )نتيجه( آن را خواهد ديد.
و به فرمان خداوند گوش دهيم كه:
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ ؛[13]
اي كساني كه ايمان آورده ايد از خدا پروا داريد و هر كسي بايد بنگرد كه براي فردا چه پيش فرستاده است.
و اين سفارش اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ را به ياد آوريم كه:
عبادَ الله زنوا انفسكم من قبل ان توزنوا و حاسبوها من قبل ان تحاسبوا و تنفَّسُوا قبل ضيق الخناق. و انقادوا قبلَ عنف السياق و اعلموا انه من لم يعن علي نفسه حتي يكون له منها واعظ و زاجرٌ لم يكن له من غيرها زاجرٌ و لا واعظٌ؛
بندگان خدا! (كردار و گفتار) خود را بسنجيد پيش از آنكه (كارهاي) شما را بسنجند، و حساب نفس خود را برسيد پيش از آنكه به حسابتان برسند. (فرصت را غنيمت دانيد) پيش از آنكه مرگ گلويتان را بگيرد و نفس كشيدن نتوانيد، فرمانبردار شويد پيش از آنكه فرمانبرتان سازند و بدانيد آنكه نتواند خود را پند دهد تا از گناه بازدارد، ديگري پند دهنده و بازدارنده او از گناه نخواهد بود.[14]
محاسبه كارهاي هر روز كارنامه اي است كه بنده را به وضعيت خود آگاه مي سازد و تكاليف روز بعد را مشخص مي كند. چنين شناختي از وضعيت، براي سالك هر طريقي لازم است. از همين روست كه ائمه هدي كه راهنمايان حقيقي طريق رستگاري هستند، بر اين امر سفارش اكيد دارند. امام كاظم ـ عليه السّلام ـ مي فرمايند:
لَيْسَ مِنّا مَنْ لَمْ يُحاسِبْ نَفْسَهُ في كُلُّ يَوْمٍ فَاِنْ عَمِلَ حَسَناً اِسْتَزادَ اللهَ تعالي وَ إِنْ عَمِلَ سَيِّئاً اِسْتَغْفَرَ اللهَ مِنْهُ وَ تابَ اِلَيهِ؛
از ما نيست كسي كه هر روز (اعمال) خود را محاسبه نكند، تا اگر عمل نيكي انجام داد از خداوند افزوني آن طلبد و چون گناهي كرد از خداوند آمرزش خواهد و توبه نمايد.[15]
پس از محاسبه ممكن است معلوم گردد تخلف از شرط به دو شكل صورت گرفته باشد: نخست انجام فعلي كه ترك آن شرط شده بود و يا ترك فعلي كه انجام آن شرط شده بود.
در صورت اول بايد نفس را كيفر كرد و در كيفر نفس كوتاهي روا نيست؛ زيرا ممكن است معصيت و بدكاري به تدريج عادي شود و نفس از آن پرهيز نكند. اين كيفر بايد مطابق دستورات شرع باشد و با شرايط انسان و ظرفيتهاي جسمي و روحي فرد تناسب داشته باشد.
در صورت دوم، يعني ترك چيزي كه انجام آن شرط شده بود، بايد اعمالي از عبادات و طاعات را بر خود تحميل كند، تا مانند جريمه اي او را وادار نمايد پيمان و شرط خود را رعايت نمايد. در هر صورت چون با تخلف از شرط روبرو شده است، بايد نفس خود را ملامت كند و او را توبيخ نمايد. كه شايد اين ملامت در او كارگر باشد و او را به مراعات شرط وادارد و مقدمه اي باشد كه نفس لوّامه را به نفس مطمئنه بدل سازد. موعظه كردنِ خود كاري بسيار سودمند است، زيرا موعظه گر و موعظه شونده هيچ چيز پنهاني از هم ندارند؛ در موعظه كننده شبهه ريا و بدخواهي نيست و موعظه شونده نيز گريزي از دل سپردن به سخن موعظه گر ندارد. هيچ يك از اين دو نمي توانند خود و يا طرف مقابل خود را فريب دهند. بنابراين موعظه خوب، مؤثرترين موعظه خواهد بود و در واقع شرط تأثير هر موعظه كننده ديگري در ما، اين است كه خود، واعظ خويش باشيم. امام باقر ـ عليه السّلام ـ فرمود:
مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللهُ لَهُ مِنْ نَفْسِهِ واعِظاً فَاِنَّ مَواعِظَ النّاسِ لَنْ تُغْني عَنْهُ شَيئاً؛[16] كسي كه خدا برايش پند دهنده اي از خودش قرار ندهد پندهاي مردم برايش ثمري ندارد.
پی نوشت :
[1] . وسائل الشيعة، ج 11، ص 123.
[2] . همان.
[3] . بحار الانوار، كتاب الايمان و الكفر، باب مراتب النفس عدم الاعتماد عليها، حديث 1.
[4] . نهج البلاغه، الخطبه 83.
[5] . مبارزه بانفس يا جهاد اكبر، ص 85.
[6] . سفينة البحار، مادة شبب.
[7] . الحياة، ج 2، ص 164.
[8] . نهج البلاغه، الرسائل، 31.
[9] . علق، 14.
[10] . نساء، 1.
[11] . مجادله، 6.
[12] . زلزال، 8ـ6.
[13] . حشر، 18.
[14] . نهج البلاغه، الخطبه 90.
[15] . المحجة البيضاء، ج 8، ص 166.
[16] . سفينة البحار، ماده وعظ.