زندگي نامه اسماء بنت عميس
زندگي نامه اسماء بنت عميس (متوفاي سال 38 هجري)
نوشته حاضر به هدف شناساندن بهتر شخصيت اين زن است که به صورت دايرة المعارفي نوشته شده و به هيچ روي در باره نکاتي که از تواريخ و منابع مختلف نقل شده شرح و تفصيلي به دست داده نشده است.
در متن، منابعي که مطالب از آنها نقل شده است، تنها به نام مؤلف آمده اما در پايان مقاله ويژگي هاي منابع ياد شده است.
اسماء در دوران رسول خدا (ص)
پدرش عميس را به اختلاف فرزند مَعْد و نعمان گفتهاند. نام مادر اسماء را خَوْلَه يا هِند دختر عوف بن زهير گفتهاند و بنابر تصريح ابن سعد (8/219)، خوله همان هند است. نسب اسماء از طرف پدر و مادر به قبايل يمنى مىرسد، ولى برخى خثعم را از قبايل ملحَق به عدنانيان دانستهاند (ر.ک: مسعودى، 228؛ کحاله، 1/331). مادر وى را به اعتبار يمنى بودن، جُرَشى و به اعتبار دامادهايش: رسول خدا (ص)، اميرالمؤمنين، حمزه، جعفر، عباس، ابو بکر و ديگران، أکرم الناس أحماء يا أصهارا گفتهاند (ابو الفرج، 12 - 11).
شانزده نفر از زنانِ صحابى، خواهرانِ پدرى يا مادرى وى بودند. ميمونه دختر حارث بن کعب که افتخار همسرى رسول خدا (ص) را داشت، در شمار خواهرانِ مادرى وى بود. پيامبر خدا (ص) او را از زنان بهشتى (ابن طاووس، 249) وصف و از وى و خواهرانش با تعبير الأخوات المؤمنات ياد کرد (ابن حجر، الاصابه،8/15 و 185). امام صادق (ع) او را در شمار هفت خواهرِ اهل بهشت نام برد (صدوق، خصال، 363).
اسماء قبل از ورود مسلمانان به دار اَرْقم ايمان آورد و با رسول خدا (ص) بيعت و در سال پنجم بعثت به همراه شوهرش، جعفر بن ابى طالب به حبشه هجرت کرد و عبدالله، محمد و عون را در آنجا به دنيا آورد (ابن سعد، 8/219). او همْ زمان با عبدالله، پسر نجاشى و محمد بن حاطب را نيز شير داد (ابن حجر، الاصابه، 5/63). اسماء تا سال هفتم هجرى، در حبشه بود و در مراسم ازدواج و عروسى فاطمه (س) و هم چنين تولد امام حسن (ع) و امام حسين (ع) شرکت نداشت.
با اين حال رواياتى بيانگر حضور وى در اين مراسم است. برخى معتقدند که اسماء دختر يزيد بن سَکَن انصارى در اين مراسم شرکت داشت، ولى تشابه اسمى، شهرت بنت عميس و به احتمال دوستى و ارتباط وى با فاطمه (س)، راويان را در دورههاى پسينى، به اشتباه انداخته است. از آن جايى که کنيه اسماء دختر يزيد بن سکن نيز ام سلمه بود، اين اشتباه در باره ام سلمه، همسر رسول خدا (ص) نيز تکرار شده و گفتهاند وى در آن مراسم شرکت داشته است (ر.ک: مرتضى عاملى، 5/263). حضور اسماء بر بالين حضرت خديجه در آخرين لحظات زندگانىاش (سال 10بعثت) (اربلى،1/271) و شرکت اسماء در مراسم عروسى عايشه (اندکى پس از هجرت) نيز (ابن حنبل، 6/438؛ طبرانى، المعجم الکبير، 24/156) با همان مشکل روبروست (ذهبى، سير،2/173).
اسماء به همراه جعفر و ديگر مهاجرانِ حبشه، در سال هفتم هجرى و همْزمان با فتح خيبر به مدينه بازگشت. او در بازگشت، به منزل زنان رسول خدا (ص) رفت و از نزول قرآن در باره زنان پرسيد، با دريافت پاسخ منفى، نزد رسول خدا (ص) رفت و گفت: چرا از زنان در رديف مردان ياد نمىشود؟ آنان پيوسته در ضرر و زيان هستند. پس از اين گفتگو، آيه إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُسْلِمَتِ ... لَهُم مَّغْفِرَةً وَ أَجْرًا عَظِيمًا (احزاب:35) نازل شد (واحدى، 240؛ مجمع البيان، 8/353).
اسماء در منزل حفصه همسر رسول خدا (ص) بود که عمر بن خطاب وارد شد. عمر با ديدن اسماء به اقامتِ طولانى آنان در حبشه اعتراض کرد و آنان را از شمار مهاجران نخستين بيرون دانست. وى با خطاب يا حبشيه به اسماء، گفت: ما در هجرت بر شما پيشى گرفتيم، از اين رو به رسول خدا (ص) از شما سزاورتريم. اسماء از اين سخن برآشفت و گفت: زمانى که ما ترس، دورى و غربت را تحمل مىکرديم، شما در کنار رسول خدا (ص) بوديد، ايشان گرسنگان شما را سير مىکرد و ناآگاهان شما را تعليم مي داد. اسماء سوگند ياد کرد که از وى نزد رسول خدا (ص) شکايت خواهد کرد. تعبيرهاى «ان رجالا يفخرون علينا» و «ان له و لأصحابه»، نشان مىدهد که عدهاى از مهاجران مکىّ نيز عمر را همراهى مىکردند. رسول خدا (ص) با نادرست دانستن سخن عمر، فرمود: او از شما به من، سزاوارتر نيست. براى شما دو هجرت و براى او و يارانش يک هجرت است (بخارى، 5/80؛ ابن سعد، 8/220 - 219).
رسول خدا (ص) پس از شهادت جعفر در موته به خانه اسماء آمد و او را از شهادت جعفر آگاه کرد. اسماء در مرگ شوهرش گريه مىکرد و صيحه مي زد. رسول خدا (ص) وى را از تندگويى و به سينه کوفتن نهى کرد، دستور داد براى خانواده مصيبتديده جعفر غذا تهيه کنند (ابن سعد، 8/220؛ صدوق، 1/183 - 182) و به خود اسماء نيز دستور داد تا سه روز صبر کند (يا لباس سياه بپوشد) ، سپس هرچه مىخواهد، انجام دهد (ابن سعد، 8/220؛ ذهبى، 2/284). براى آگاهى از کاربرد اين حديث در فقه بنگريد (ابن حزم، 10/280؛ طبرى، جامع، 2/699).
اسماء در رثاى شوهر خود چنين مي خواند: (قاضى نعمان، شرح الأخبار، 3/207)
قد کنت لى جبلا ألوذ بظله
ترکتنى أمشى بأجرد ضاحى
قد کنت ذات حميّة ما عشت لى
أمشى البراز و أنت کنت جناحى
فاليوم أخشع للذليل و أتقى
منه و أدفع ظالمى بالراح
رسول خدا (ص) به اسماء دعايى براى رفع گرفتاريها آموخت و اسماء نيز آن را به فرزندش عبدالله ياد داد. هم چنين حضرت براى دفع چشم از فرزندان اسماء، دعايى خواند (طبرانى، المعجم الکبير، 24/142 و کتاب الدعاء، 313).
ابن العربى، ذيل آيه وَ لَوْ أَعْجَبَکَ حُسْنُهُنَّ (احزاب:52) به استناد روايت ضعيفى، از ابن عباس نقل کرده است که رسول خدا (ص) پس از شهادت جعفر از زيباروى بودن اسماء به شگفت آمد (طبرسى، 8/176 و 10/100؛ قرطبى، 14/221). هم چنين به روايت تأييد نشدهاى، امام على (ع) پس از شهادت جعفر از اسماء خواستگارى کرد. فاطمه (س) پس از آگاهى، شکايت نزد رسول خدا (ص) برد. حضرت فرمود: اسماء حق آزارِ خدا و رسولش را ندارد (طبرانى، المعجم الکبير، 22/405). منابع روايىِ پيش از طبرانى اين روايت را نقل نکردهاند و برخى از راويان آن نيز ناشناختهاند (هيثمى، 9/203).
اسماء به هنگام جنگ حُنين، با ابو بکر ازدواج کرد و به گفته ابن ابي هلال، رسول خدا (ص) وى را به تزويج ابوبکر درآورد. اين ازدواج مستندِ فتواى برخى شد که مسلمان نميتواند در «دار الحرب» حتى با زن مسلمان ازدواج کند، مگر اين که در لشکر مسلمانان باشد (ابن قدامه، 10/511). بنابر اين گزارش و فتوا، اسماء در جنگ حُنين حضور داشته است. اسماء در سال دهم هجرى در حجة الوداع نيز شرکت کرد و چهار روز مانده به ابتداى ماه ذىقعده، محمد بن ابى بکر را در ذيالحليفه يا بيداء به دنيا آورد. او به فرمان پيامبر (ص) غسل کرد و از همان جا مُحرِم شد (ابن سعد، 8/221 - 220). اين روايت مستند حکم فقهىِ احرام و عبادت زنى است که نِفاس دارد (ر.ک: صدوق، 2/380؛ مرتضى، 1/172؛ شافعى، 2/158). او از نزول آيه اکمال در غدير خم خبر داده و گويد: در ميان راه بوديم که جبرئيل بر رسول خدا (ص) نازل شد و مرکب سوارى آن حضرت در اثر فشار وحى، زانو زد و من با پارچهاى که داشتم آن حضرت را پوشاندم (طبرى، 6/106).
طبق روايت اسماعيلِ کثيرالنواء، ابو بکر براى شرکت در نبردى از مدينه بيرون رفت. اسماء وى را خواب ديد که خضاب کرده لباسهاى سفيد پوشيده بود. عايشه در تأويل اين خواب، خضاب را به خون و لباسهاى سفيد را به کفن تشبيه کرد و گفت: پدر من در اين نبرد کشته مىشود. رسول خدا (ص) تأويل عايشه را بىساس خواند و فرمود: اسماء از ابو بکر فرزندى به نام محمد، به دنيا مىآورد که با کافران و منافقان دشمن خواهد بود (ثقفى، 1/288).
روايت است که محمد نجابت را از مادرش اسماء به ارث برد، در محاصره عثمان شرکت و بنابر روايتى با اميرالمؤمنين بر بيزارى جستن از ابو بکر بيعت کرد (مفيد، اختصاص، 70). هم چنين در نبرد جمل و صفين همراه امام على (ع) بود، سپس به فرمان ايشان حاکم مصر شد و معاوية بن خُدَيج وى را در سال 38، به دستور عمرو بن عاص به شهادت رساند (ثقفى، 2/758 - 757).
اسماء در زمان بيمارى رسول خدا (ص)، با تجربهاى از حبشه، معجونى (مرکب از عود هندى، وَرْس و چند قطره روغن زيتون) به اطراف دهان ايشان ماليد. رسول خدا (ص) فرمود: اسماء اين طبابت را در حبشه آموخته است، ولى خداوند من را به بيمارى «ذات الجَنب: درد پهلو» گرفتار نمىکند (ابن سعد، 4/182 - 181). اسماء در جاهليت نيز با طبّ آشنا بوده است. رسول خدا (ص) از وى در باره داروى مسهل در جاهليت پرسيد. او گفت: اين دارو از گياهى به نام شُبُرم گرفته مىشد. آن حضرت فرمود: طبيعتى گرم دارد. اسماء افزود: از گياهى به نام سَنا نيز گرفته مىشد. حضرت فرمود: سنا دارويى است که مرگ را شفا مىدهد (ابن ابى شيبه، 5/424).
اسماء پس از رحلت رسول خدا (ص)
اسماء در روايت ديگرى فدک را براى فاطمه (س) گواهى کرد. عمر گواهى وى را نپذيرفت و گفت: او از طرفى همسر جعفر بوده و از طرف ديگر خدمتکار فاطمه (س) است. از اين رو گواهى وى جانبدارانه و به نفع بنو هاشم است (مجلسى، 29/197).
اسماء که شاهد آخرين لحظات زندگانى فاطمه (س) بود، امام حسن (ع) و امام حسين (ع) را از شهادت مادرشان باخبر (اربلى، 122/2) و طبق وصيت فاطمه (س)، در غسل وى با امام على (ع) همکارى کرد. او زنان بسيارى را مانند ام عطيه، ام کلثوم دختر رسول خدا (ص) و صفيه دختر عبدالمطلب را نيز غسل داده است (ابن سعد، 8/31 و 220). برخى از جمله ابن فتحون، با ايراد شبهاتى، همکارى اسماء را در غسل فاطمه (س) نپذيرفتهاند. ابن حجر (التلخيص، 5/274؛ ر.ک: الاصابه، 8/266)، ابن حزم (5/175؛ ر.ک: دولابى، 113؛ قاضى نعمان، دعائم، 1/228) و جوزقانى (211) اين ترديدها را رد کردهاند.
اسماء فرهنگِ حمل جنازه زنان را با تابوت، از حبشه به مدينه منتقل کرد. بکارگيرى تابوت در مدينه را در سال نهم هجرى براى حمل جنازه ام کلثوم دختر رسول خدا (ص) (ابن سعد، 8/31) و به روايتى در زمان عمر بن خطاب، براى حمل جنازه زينب دختر جَحْش گفتهاند (ابن قتيبه، 555؛ بلاذرى، 13/433)، ولى بنابر روايت ابن عباس، اولين جنازهايى که با تابوت حمل شد، جنازه فاطمه (س) بود (ابن سعد، 8/23 و 220). يعقوبى گويد: اسماء خدمتگزار و پرستار فاطمه (س) بود. حضرت به وى گفت: آيا آشکارا روى تختهاى حمل خواهم شد؟ اسماء گفت: اى دختر رسول خدا (ص) چيزى مانند آنچه در حبشه ديدهام، برايت مىسازم. اسماء با استفاده از چوبهاي خرماى تازه و تختهاي که در اختيار داشت، تابوتى ساخت. حضرت با ديدن آن لبخندى زد و جز آن روز با لبخند ديده نشد (يعقوبى، 115/2).
روايت دولابى، اضافهاى دارد که فاطمه (س) به اسماء فرمان داد تا وى را غسل دهد و به ساير افراد اجازه ورود ندهد. عايشه، پس از رحلت فاطمه (س)، قصد ورود به منزل ايشان را داشت که با مخالفت اسماء روبرو شد. عايشه، شکايت نزد پدرش برد و گفت: اسماء براى فاطمه (س) تابوتى مثل هودج العروس ساخته و از ورود من به منزل ايشان جلوگيرى مىکند. ابو بکر از اسماء توضيح خواست و اسماء گفت: اين کار به دستور حضرت بوده و من نيز به فرمان ايشان مشغول ساختن تابوت هستم. امام على (ع) و اسماء، پس از بازگشتِ ابو بکر، فاطمه (س) را غسل دادند (دولابى، 112).
قيس بن ابىحازم که به همراه پدرش، به عيادت ابو بکر رفته بود، اسماء را زنى سفيدرو با دستان خالکوبى ديد (طبرانى، المعجم الکبير، 24/131). ابو بکر وصيت کرد تا اسماء وى را غسل دهد، ولى اسماء نپذيرفت و گفت: من تاب اين کار را ندارم. ابو بکر گفت: در صورت نياز از عبدالرحمن پسرش کمک بخواهد. به گفته ابن حفص، ابو بکر اسماء را سوگند داد در صورت روزه بودن، افطار کند تا بتواند کارش را بهتر انجام دهد. اسماء وى را در بامدادِ روز سردى غسل داد و پس از اتمام آن، از عثمان پرسيد هوا سرد است، آيا غسلِ [غسل دهنده ميّت] بر من واجب است؟ عثمان گفت: نه. عمر بن خطاب نيز که اين پاسخ را شنيد، در ردّ آن چيزى نگفت. اسماء در پايان همان روز سوگندِ ابو بکر را به ياد آورده آب نوشيد (ابن سعد، 8/222 - 221).
عمر بن خطاب براى اسماء دختر عميس و اسماء دختر ابو بکر که از زنان مهاجر بودند، هزار درهم حقوق مستمرى قرار داد (ابن سعد، 3/231). اسماء پس از ابو بکر با امام على (ص) ازدواج کرد و عون و يحيى را به دنيا آورد (ابن سعد، 8/222). به گزارش شعبى، محمد بن جعفر و محمد بن ابىبکر در باره پدران خود به يکديگر افتخار مىکردند. امام على (ع) براى پايان دادن به فخرفروشى آنان، اسماء را به داورىِ طلبيد. اسماء گفت: جوانى را بهتر از جعفر و پيرى را بهتر از ابو بکر نديدم. امام فرمود: پس چه فضيلتى براى من باقى ماند؟ اسماء ايشان را در مرتبه سوم خوبان وصف کرد (ابن سعد، 8/222، ابن شهر آشوب، 3/61).
اسماء زمانى که از شهادت محمد (سال 38) در مصر خبر يافت، به مسجد خانهاش رفت و خشم خود را فروخورد تا اين که خون از سينههايش جارى شد (ثقفى، 1/287). او پس از شهادت اميرالمؤمنين (ع) در سال 40 زنده بود (ذهبى، 2/287؛ ابن حجر، تقريب، 2/629)، ولى تاريخ رحلتش معلوم نيست. صورت قبرى به نام اسماء در قبرستان باب الصغير دمشق وجود دارد.
او از راويان اخبار نبوى (ص) است که به گفته عَجّاج، در دوره منع تدوين حديث، برخى احاديث را جمعآورى کرد. يعقوبى (2/92 و ر.ک: احمدى ميانجى، 1/441) به کتاب روايى اسماء تصريح دارد. امام صادق (ع) در حق اسماء دعا کرده و مامقانى به استناد همين دعا، وى را در نقل حديث، ثقه دانسته است (مامقانى، 3/69).
عبدالله بن جعفر (فرزند وى)، عبدالله بن عباس (خواهر زاده وى)، قاسم و ام عون فرزندان محمد (نوههاى اسماء) و عبدالله بن شدّاد، سعيد بن سعيب، عروة بن زبير، عمر بن خطاب و ابو موسى اشعرى از اسماء روايت نقل کردهاند. گفتهاند که عمر بن خطاب تعبير خواب را نيز از اسماء فرا گرفت! (ابن حنبل، 1/15؛ ابن حجر، الاصابه، 1/16).
وى حديثى در باره نشانههاى انسان بد (طبرانى، المعجم کبير، 24/156)، حج نيابتى (ابن نجيم، 3/11) و احاديثى در باره اميرالمؤمنين (ع) و فاطمه (س) نقل کرده است از جمله: حديث وزرات، (کوفى، 1/303) حديث منزلت، (کوفى، 1/503) حديث ردّ الشمس (کوفى، 2/518؛ مفيد، ارشاد، 1/345)، حديثى در باره سخاوت اميرالمؤمنين (ع)، (کوفى، 2/69) تفسير «صالح المؤمنين» به اميرالمؤمنين (فرات کوفى، 491؛ طبرسى، 10/59) و وصف فاطمه (س) به حورية إنسية (طبرى، دلائل، 148).
منابع:
الاصابه + الطبقات الکبرى + الکافى + المعجم الکبير + انساب الاشراف + تقريب التهذيب + سير اعلام النبلاء + صحيح البخارى + صحيح مسلم +مجمع الزوائد + مسند احمد بن حنبل + مناقب آل ابىطالب +
ابن ابى شيبه(م 235)؛ المصنف؛ تحقيق سعيد محمد اللحا؛ بيروت، دار الفکر، 1409؛ ابن حجر، احمد بن على(م 852)؛ التلخيص الحبير فى تخريج الرافعى الکبير، دار الفکر؛ ابن حزم، على بن احمد(م 456)، المحلى، تحقيق احمد محمد شاکر، بيروت، دار الفکر؛ ابن طاووس، على بن موسى(م 664)، الطرائف فى معرفة مذاهب الطوائف، قم، مطبعة الخيام؛ ابن قتيبه، عبدالله بن مسلم(م 276)، المعارف، تحقيق ثروت عکاشه، مصر، دارالفکر؛ ابن قدامه، عبدالله(م 620)، المغنى، تحقيقِ گروهى، بيروت، دار الکتاب العربى؛ ابن نجيم مصرى(م 970)، البحر الرائق، تحقيق زکريا عميرات، بيروت، دار الکتب العلميه، 1418؛ ابو الفرج اصفهانى(356)، مقاتل الطالبيين، نجف، منشورات المکتبة الحيدريه، افست قم، مؤسسة دار الکتاب، 1385؛ اربلى، على بن عيسى(م 693)؛ کشف الغمة فى معرفة الأئمه، بيروت، دار الأضواء؛ ثقفى کوفى، ابراهيم بن محمد(م 283)، الغارات، تحقيق سيد جلال الدين المحدث، چابخانه بهمن؛ جوزقانى، حسين بن ابراهيم(م 543)، الأباطيل و المناکير و الصحاح و المشاهير، تحقيق کمال عبدالله، بيروت، دارالفکر، 1416؛ دولابى، محمد بن احمد(م 310)، الذرية الطاهرة النبويه، تحقيق سعد المبارک الحسن، کويت، الدار السلفيه، 1407؛ ديلمى، حسن بن محمد(م ق 8)، قم، شريف رضى، 1417؛ کحاله، عمر رضا، معجم قبائل العرب القديمة و الحديثه، بيروت، دار العلم للملايين، 1388؛ شافعى، محمد بن ادريس(م 204) ، کتاب الأم، دار الفکر، 1403؛ شريف مرتضى، على بن الحسين(م 436)، رسائل، تحقيق سيد مهدى رجائى، قم، دار القرآن، 1405؛ شوکانى، محمد بن على(م 1255)، فتح الغدير، دار الکتب؛ شوکانى، محمد بن على(م 1255)، نيل الأوطار من أحاديث سيد الأخيار، بيروت، دار الجيل، 1973م؛ صدوق، محمد بن على(م (381)، کتاب من لايحضره الفقيه، تحقيق على اکبر غفارى، قم، جماعة المدرسين، 1404؛ صدوق، محمد بن على(م 381)، خصال، تحقيق على اکبر غفارى، قم، جماعة المدرسين؛ طبرانى، سليمان بن احمد(م 360)، کتاب الدعاء، تحقيق مصطفى عبدالقادر عطاء، بيروت، دار الکتب العلميه، 1413؛ طبرى، محمد بن جرير(م 310)، جامع البيان عن تأويل آى القرآن، بيروت، دار الکتب العلميه، 1420؛
طبرسى، على بن فضل(م 560)، مجمع البيان فى تفسير القرآن، تحقيقِ گروهى، بيروت، مؤسسة الاعلمى، 1415؛ طبرى، محمد بن جرير(م 310) ، المسترشد فى الامامه، تحقيق احمد محمود، قم، مؤسسة الثقافة الاسلاميه؛ طبرى، محمد بن جرير(م 310) ، جامع البيان عن تأويل آى القرآن، تحقيق صدقى جميل العطار، بيروت، دار الفکر، 1415؛ طبرى، محمد بن جرير(م 310)، دلائل الامامه، قم، مؤسسة البعثة، 1413؛ فرات بن ابراهيم الکوفى(م 352)؛ تفسير فرات الکوفى، تحقيق محمد الکاظ، تهران، وزارة الثقافة و الارشاد الاسلامى، 1410؛ قاضى نعمان، نعمان بن محمد(م 363)، دعائم الاسلام، تحقيق آصف بن على و اصغر فيضى، قاهره، دار المعارف، 1383؛ قاضى نعمان، نعمان بن محمد(م 363)؛ شرح الأخبار فى فضائل الأئمة الأطهار (ع)، تحقيق سيد محمد حسينى جلالى، قم، مؤسسة النشر الاسلامى؛ قرطبى، محمد بن احمد(م 671)، الجامع لأحکام القرآن، بيروت، مؤسسة تاريخ العربى، 1405؛ کوفى، محمد بن سليمان(زنده در ق 3)، مناقب أمير المؤمنين، تحقيق محمد باقر محمودى، قم، مجمع احياء الثقافة الاسلامية، 1412؛ مامقانى، عبدالله(م 1311)، تنقيح المقال فى علم الرجال، نجف: المرتضوية، 1352؛ مرتضى عاملى، سيدجعفر، الصحيح من سيرة النبى الأعظم (ص)، بيروت، دار الهادى، 1415؛ مسعودى، (م 345)، التنبيه و الاشراف، مفيد، محمد(م 413)، الاختصاص، تحقيق على اکبر غفارى، قم، جماعة المدرسين؛ مفيد، محمد(م 413)؛ الارشاد، قم، مؤسسة آل البيت؛ نووى، محى الدين بن شرف(م 676)، المجموع فى شرح المهذب، بيروت، دار الفکر؛ واحدى نيشابورى، على(468)، أسباب النزول، قاهره، مؤسسة الحلبى، 1388؛ يعقوبى، ابن واضح(م 284)، تاريخ اليعقوبى، بيروت، دار صادر.