تنها راه تربیت و تعلیم راهی است که از ناحیه وحی و مربی همه عالم رب العالمین، تنها راه آن راهی است که از ناحیه حق تعالی ارائه میشود. و آن تهذیبی است که با تربیت الهی به وسیله انبیا مردم آن تربیت را میشوند. و آن علمی است که به وسیله انبیا بر بشر عرضه میشود. و آن علمی است که انسان را به کمال مطلوب خودش میرساند. همان که در آیه دیگر میفرماید که: (اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ) (2). دو گروهاند. مردم: یک گروه مؤمن هستند که تحت تربیت انبیا واقع شدهاند. به واسطه تربیت انبیا از همه ظلمتها و از همه گرفتاریها و از همه تاریکیها خارج شدند آنها به واسطه تعلیمات انبیا وارد شدند در نور، در کمال مطلق، این آیه؛ میزان مؤمن را و معیار ایمان را بیان میفرماید، و مدعیان ایمان را از مؤمنین جدا میفرماید. مؤمنین آنها هستند که به واسطه تربیت حق تعالی و به واسطه تربیت انبیایی که مربا (3) هستند به تربیت الهی، از همه ظلمتها، از همه نقیصهها، از همه چیزی که انسان را از راه باز میدارد، اینها را خارج میکنند از همه ظلمتها به نور، میزان مؤمن این میزان است. هر کسی از همه ظلمتها به واسطه تعلیم انبیا خارج شده است و به نور مطلق رسیده است این مؤمن است. مدعیان ایمان زیادند، لکن مؤمنین اندک اند. آنهایی که در مقابل مؤمنین هستند و الذین کفروا آنهایی که کافر هستند، آنها اولیایشان خدا نیست و طاغوت است و طاغوت، کفار را از نور خارج میکند و به همه ظلمتها واصل میکند. معیار مؤمن و غیر مؤمن به حسب این آیه شریفه این است. مؤمن حقیقی آن طور تبعیت از انبیا کرده است، و آن طور در تحت تربیت انبیا واقع شده است که از همه ظلمتها و از همه نقصها بیرون آمده است و به نور رسیده است. و مربی او و ولی او هم خدای تبارک و تعالی است، و مربیان به واسطه هم انبیا هستند؛ یعنی اینها تربیت شدههای خدا هستند و آمدهاند که ماها را، همه بشر را تربیت کنند. و اگر ما در تحت تربیت آنها واقع بشویم، از آن علومی که آنها برای بشر آوردهاند ما استفاده کنیم و از آن تعلیماتی که کردهاند ما بهره برداریم؛ اما در صراط مستقیم واقع میشویم و هدایت به نور میشویم، هدایت به خدای تبارک و تعالی میشویم که آن نور مطلق است.
مسئله تربیت بالاتر از تعلیم است. در آن آیه شریفه هم تلاوت آیات قرآن را؛ یعنی رساندن آن تعلیماتی که در راه تربیت و تعلیم است، بعد از اینکه این را میفرماید، بعد (و یُزکّیهم) را میفرماید. از این ممکن است استفاده بشود که مسئله تزکیه و مسئله تزکیه نفس اهمیتش بیشتر از مسئله تعلیم کتاب و حکمت است، مقدمه از برای این است که کتاب و حکمت در نفس انسان واقع بشود. اگر تزکیه بشود انسان، تربیت بشود و به تربیتهایی که انبیا (علیهم السلام) برای بشر هدیه آوردند، بعد از تزکیه کتاب و حکمت هم در او به معنای حقیقی خودش، در نفس انسان نقش میبندد و انسان به کمال مطلوب میرسد. و لهذا بعد از یک آیه دیگر میفرماید که: (مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا کَمَثَلِ الْحِمَارِ یَحْمِلُ أَسْفَاراً) (4) میخواهد بفرماید که علم تنها فایده ندارد. علمی که تربیت در او نباشد، تزکیه در او نباشد، این علم فایده ندارد. همان طوری که اگر الاغ و حمار، چنانچه الاغ به بار او کتاب باشد، هر کتابی باشد، کتاب توحید باشد، کتاب فقه باشد، کتاب انسانشناسی باشد، هر چه باشد، در بار او باشد و به دوش او باشد، چطور فایده ندارد و آن حمار از او استفاده نمیکند؛ آنهایی هم که انبار علم در باطنشان هست و باطنشان تمام علوم را فرض کنید، تمام صناعات را، تمام تخصصات را داشته باشند، لکن تربیت و تزکیه نشده باشند، آنها هم آن علومشان برای آنها فایده ندارد، بلکه بسیاری از اوقات مضر است.
بسیاری از اوقات هست که آن کسی که عالم است، آن کسی که همه چیز را میداند لکن تزکیه نشده است، تصفیه نشده است، تربیت الهی نشده است، آن علمش وسیله است از برای اینکه بشر را به تباهی بکشد. چه بسا عالمانی که برای بشر تباهی هدیه میآوردند. آنها از جهال بدتر هستند و چه بسا متخصصانی که برای بشر هلاکت ایجاد میکنند، تباهی ایجاد میکنند. آنها از مردم عامی بدتر هستند. ضررشان بیشتر است. همان است که قرآن فرمود که: (کمثل الحمار) (5) و از آن هم بالاتر اینکه موجب صدمه به دیگران میشود. شما که برای تربیت معلم قیام کردید، و هر کسی که برای تربیت معلم قیام کرده است باید بداند که اولاً شغل، شغلی الهی است. خدای تبارک و تعالی مربی معلمین است که انبیا باشند. اولاً شغل، شغلی الهی است و ثانیاً تربیت و تزکیه، مقدم بر تعلیم است. مدرسههای ما، دانشسراهای ما، دانشگاههای ما و همه مدارس علوم چه علوم اسلامی یا غیر اسلامی باشد اینها اگر در آنها تربیت باشد، تزکیه باشد، آنها میتوانند خدمتها بکنند و برای بشر سعادت را به هدیه بیاورند. و همه سعادتهای بشر از علم و ایمان و تزکیه است: (إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ) (6) انسان، اصلش این حیوانی که به اسم انسان خوانده میشود، در خسارت و زیان است مگر یک طایفه. آنهایی که ایمان آوردند به خدای تبارک و تعالی و آنچه که او فرموده است، و اعمال صالحه بجا آوردند، و از آثارش هم این است که (وَ تَوَاصَوْا بِالْحَقِّ) (7) توصیه به حق و توصیه به صبر میکنند. والا اگر از این استثنای الا الذین آمنوا خارج شد، لفی خسر است، در خسران است، در زیان است. کوشش کنید که تربیت بشوید و تزکیه بشوید قبل از اینکه تعلیم و تعلم باشد. کوشش کنید که همدوش با درس خواندن و تعلیم، تربیت باشد که او مقدم است به حسب رتبه بر تعلیم و بر تلاوت آیات و بر تعلیم کتاب و حکمت. تربیت معلم باید بکنید؛ یعنی معلمینی تربیت بشوند که این معلمین علاوه بر اینکه آگاهی بر همه علومی که مورد احتیاج انسان است و مورد احتیاج بشر، چه در دنیا و چه در آخرت هست، علاوه بر این و مقدم بر این، تزکیه در کار باشد، تصفیه نفس در کار باشد، و الا تربیتهای شما و تعلیمهای شما بدون تزکیه و بدون اینکه تصفیه نفس بشود، برای بشر اگر ضرر نیاورد، نفع نخواهد آورد بلکه ضرر دارد. تمام این ضررهایی که بشر میبیند، تمام این خسرانهایی که بشر در این سیاره میبیند، از دست همین عالمهایی هستند که تخصصی را دارند، لکن تربیت را ندارند اما اگر تزکیه داشتیم و تربیت اسلامی شده بودیم و خدای تبارک و تعالی ولی ما بود، و ولی ما طاغوت نبود، این نقصهایی که در اطراف کشورمان و همین طور در اطراف جهان هست، این نقصها نبود، این اختلافات نبود، همه اختلافاتی که پیدا میشود الا فقط یکی که آن اختلاف مابین حق و باطل است، تمام اختلافاتی که پیدا میشود برای این است که ما تربیت نشدیم و ما تزکیه نشدیم. بزرگترین دشمنی که ما داریم عبارت از خودمان است «اعدی عدوک» (8) آن نفسی است که در بین جنبه (9) خود شما هست. خود انسان، دشمن بزرگ خود انسان است. اگر تربیت نشود، اگر تزکیه نشود، انسان را هم خود انسان به تباهی میکشد و به ظلمتها وارد میکند و آخرش ظلمت بزرگ است که آن جهنم است. ما اگر خودمان را تربیت بکنیم مشکلاتمان همه رفع میشود. همه مشکلات از این است که ما تربیت نشده ایم. یک تربیت الهی و تحت بیرق اسلام در نیامدیم. به حسب واقع، همه این کشمکشهایی که شما ملاحظه میکنید، همه این کارشکنیهایی که برای ملت ما هست، همه اینها برای این است که تربیت نیست در کار، تزکیه نیست در کار، فقط یا جهالت است و یا علمی که از جهالت برای انسان مضرتر است. میزان علم را خدای تبارک و تعالی به وسیله انبیا ذکر فرموده است. و واقع مطلب همین است که «العلم نورُ» (10) علم نوری است که خدا در قلوب مردم او را وارد میکند اگر نورانیت آورد برای انسان، این علم است. و اگر حجاب شد برای انسان، آن علم نیست، آن حجاب است «العلم هو الحجاب الاکبر» (11). شمایی که میخواهید تربیت بشوید، تربیت معلم یا تربیت بکنید، تربیت معلم، در رأس هر امری این است که با این تعلیمها تربیت را مقدم بدارید. این جوانها نفوسشان مستعد است از برای گرفتن هر چیزی که وارد بشود در نفوس، نفوس جوانها یک آینه صیقلی است که باز از آن فطرت خودش جدا نشده است. و این آینه همه چیز در آن نقش میشود ببندد. چنانچه معلم، یک معلمی باشد که دعوت به نور بکند، دعوت به صلاح بکند، دعوت به اسلام بکند، دعوت به اخلاق صالحه بکند، دعوت به ارزشهای انسانی بکند، آن ارزشهایی که عندالله ارزش است، اگر معلم این کار را بکند، همان طوری که انبیا مردم را از ظلمات به نور میکشانند، این معلم هم این بچهها را از ظلمات به نور وارد میکند. و همین شغلی است که شغل انبیاست. و اگر خدای نخواسته، معلمی یا معلمهایی بر خلاف مسیر حق باشند، تربیت نشده باشند، تزکیه نشده باشند، برخلاف صراط مستقیم الهی باشند، این آینههای صیقلی که نفوس جوانهای ماست، در آن همان تعلیمات اعوجاجی که در این خود معلم هست نقش میبندد، و او را رو به انحراف میبرد یا به طرف شرق و یا به طرف غرب.
جمهوری اسلامی محتاج به تربیت و تزکیه است. تمام قشرهای ملت ما و همه ملتها احتیاج به تربیت و تزکیه دارند، احتیاج به تعلیماتی که از ناحیه انبیا آمده است دارند. مجرد اینکه ما ادعا بکنیم که جمهوری ما اسلامی است این ادعا پذیرفته نیست. آن وقت جمهوری ما اسلامی میشود و به کمال خودش میرسد که خدای تبارک و تعالی در این ملت و در این کشور حاکم باشد؛ یعنی از آن نقطه اولی تا آن آخر حکومت، حکومت الهی باشد. سردمداران، همه الهی باشند. کسانی که در رأس حکومت هستند، کسانی که در رأس امور هستند الهی باشند، از نفسانیت خارج شده باشند، خود را نبینند، شخصیت خود را نبینند، چون نه خودی دارند و نه شخصیتی، هرچه هست از خداست. اگر انسان الهی بشود و ادراک بکند که این بندگان راه خدا، اینها بندگان خدا هستند و باید با آنها آن کرد که خدا راضی است، اگر ما بیدار بشویم و بفهمیم که ما از خدا هستیم و به او رجوع میکنیم (إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ) (12) اگر این دو کلمه را ما در زندگی بفهمیم که ما از او هستیم و همه از اوست و ما هیچ هستیم و هیچ نداریم و هرچه داریم از اوست و ما به سوی او برگشت میکنیم و از ما حساب میبرند، ما را در حساب واقع میکنند، این دو کلمه را اگر ما بفهمیم، با بندگان خدا آن طور که خدا راضی است و آن طور که امر خداست عمل میکنیم. در همه ارگانهای دولتی، در همه بازارهای اسلامی، در همه کوچه و خیابانهای ممالک اسلامی و در همه جا اگر این کلمه الهی وارد بشود، در کارخانهها وارد بشود، در مزارع وارد بشود، در مدارس وارد بشود، در وزارتخانهها وارد بشود، در مجالس شورا و شوراها این دو کلمه اگر وارد شد و ایمان به او آمد، و انسان ادراک کرد این را و ایمان به او آورد؛ یعنی در قلبش واقع شد که ما و همه از خدا هستیم و به او رجوع میکنیم، همه موجودات از خداست و باید با عدل الهی با آنها رفتار کرد و همه ما بر میگردیم به خدای تبارک و تعالی، و اگر با عدل الهی رفتار کردیم خدای تبارک و تعالی به ما رحمت بزرگ را وارد میکند، و اگر با عدل الهی رفتار نکردیم، آنجا خدا با ما با عدل رفتار میکند که هیچ کس نمیتواند از زیر آن بار بیرون برود.
آنها که گمان میکنند که مدارس باید علم در آن باشد و دیگر کاری به این مسائل نداریم، باید متخصصین باشند، سادهاندیشند آنها. سادهاندیشی است که انسان گمان کند که یک معلمی که انحراف دارد، معلمی که یا طرف شرق است و یا طرف غرب، یا تربیت شرقی دارد یا تربیت غربی، آن را ما معلم قرار بدهیم از برای این فرزندانی که نفوسشان مثل آینه صیقلی است. و هرچه در او وارد بشود میپذیرد. سادهاندیشی است که ما جوانهای خودمان را به دست معلمی بدهیم که به طرف شرق میرود و بچههای ما را شرقی کند، یا به طرف غرب میرود و بچههای ما را غربی کند. سادهاندیشی است که ما گمان کنیم که فقط تخصص، میزان است و علم، میزان است. علم الهی هم میزان نیست. علم توحید هم میزان نیست. علم فقه و فلسفه هم میزان نیست. هیچ علمی میزان نیست. آن علمی میزان است و آن علمی برای بشر سعادت است که تربیت در او باشد، که او از مربی القا شده باشد، از کسی که تربیت الهی شده است القا بشود به بشر آن اگر در همه مدارس ما چه مدارس علوم اسلامی و چه مدارس علوم دیگر اگر در همه آنها این معنا باشد و انحراف در کار نباشد و استقامت باشد، چندی نمیگذرد که همه جوانهای ما که امید آتیه این مملکت هستند، همه اصلاح میشوند. و همه نه شرقی و نه غربی بار میآیند، و همه بر صراط مستقیم واقع میشوند. سادهاندیشی است که ما گمان بکنیم که کافی است برای ما اینکه یک اشخاصی باشند دارای علم، اشخاصی باشند که علم داشته باشند و تربیت، و لااقل علم داشته باشند و انحراف نداشته باشند. فرضاً که ما بخواهیم که علم را رواج بدهیم و از علم علما استفاده کنیم، باید علمی باشد و لااقل انحراف نباشد، کار نداشته باشد به شرق و غرب. این طور نباشد که معلمین ما و مربیهای جوانهای ما، تربیت مسکو شده باشند یا تربیت واشنگتن، سادهاندیشی است که ما گمان کنیم که باید همه اینها که تخصص دارند هر طوری میخواهند باشند. باید بیایند و ما از آنها استفاده کنیم. استفاده نمیتوانیم بکنیم اگر مرض ظاهری ما را یک متخصص خوب بکند، امراض باطنی برای ما ایجاد میکند، از یک مرضی کم به یک مرض بزرگ، از یک مرض کوچک به یک مرض بزرگ ما را میکشاند. باید توجه داشته باشیم ما به همه مسائل.
پینوشتها:
1- سوره جمعه، آیه 2: اوست خدایی که میان مردم امی، پیامبری از خودشان برانگیخت تا بر آنان آیات وحی خدا را تلاوت کند و آنها را پاکیزه سازد و کتاب و حکمتشان بیاموزد.
2- سوره بقره، آیه 257: «خدا یار اهل ایمان است، آنان را از تاریکیها بیرون آورد و به سوی روشنایی ببرد. و آنان که راه کفر گزیدند، یار ایشان شیطان و دیو راهزن است، آنها را از روشنایی به تاریکیهای گمراهی افکند...».
3- تربیت شده «اسم مفعول».
4- سوره جمعه، آیه 5: «وصف حال آنان که تحمل [علم] تورات کرده و خلاف آن عمل نمودند، در مثل به حماری ماند که بار کتابها برپشت کشد و از آن هیچ نفهمد و بهره نبرد».
5- مانند الاغ.
6- سوره عصر، آیه 2: «که انسان همه در خسارت و زیان است».
7- سوره عصر، آیه 3: (الا الذین امنوا وعملوا الصالحات و تواصوا باالحق وتواصاوا بالصبر)
مگر آنان که به خدا ایمان آورده و نیکو کار شوند و به راستی و درستی و پایداری در دین، یکدیگر را سفارش کردند «و به حفظ دین و اطاعت حق ترغیب و تشویق کردند».
8- «دشمن ترین دشمن تو».
9- سینه.
10- دانش نور است.
11- دانش، همان بزرگترین حجاب است.
12- سوره بقره، آیه 156: ما از خداییم، و به سوی او باز میگردیم.
صحیفه امام، ج 13، ص 503 تا 510