اشاره
یوماللّه هفده شهریور، از نمادهای مقاومت، شجاعت و ایستادگی ایرانیان در حکومت پهلوی است. روزی که به تعبیر رهبرکبیر انقلاب، روز خداست. از سوی دیگر، جمعه سیاه، گزارشگر جنایتهای شاهنشاهی و اعمال ضداسلامی و غیرانسانی رژیم پهلوی است که با عنوان آزادی و استقلال کشور، در مسیر حذف دین از جامعه دینی میکوشید.
نستوه چونان کوه
در نخستین ساعتهای صبح جمعه هفدهم شهریور، دهها هزارنفر به سوی میدان ژاله که از آن روز میدان شهدا نام گرفت، سرازیر شدند و در کمتر از دو ساعت، میدان و خیابانهای اطراف لبریز از جمعیت شد؛ جمعیتی که آمده بودند تا آخرین تپشهای قلب خویش را ایثار کنند و چنین بود که یوماللّه هفده شهریور شکل گرفت. آرام و لبریز از عشق و همدلی، موجی به پاکی چشمهساران راه افتاد. هر قطرهاش به شفافیت اشک، به طراوت لبخند، ولی استوار و پرتوان چون کوه بود.
در آن روز، دژخیمان آمده بودند تا به هر قیمت، قیام اسلامی و فراگیر ملت مسلمان را فرو نشانند. پس بیخبر و بیامان و از همه سو تیراندازی کردند، نه به قصد پراکندن و ترساندن، که به قصد کشتن شلیک میشد. در آن روز، کشتاری انجام شد که همه دنیا را تکان داد و پایههای سلطنت را لرزاند.
جمعه سیاه
هفده شهریور، روزی از شمار روزهای دیگرسال بود، ولی در آستانه انقلاب اسلامی، با فاجعهای که به دست نیروهای نظامی رژیم شاه پدید آمد، به عنوان لکه ننگی در عملکرد رژیم پهلوی ماندگار شد. این حادثه چنان دهشتناک بود که بیگانگان هم آن را «جمعه سیاه» دانستند. یکی از نویسندگان غربی درباره این روز مینویسد: «گزارشهای فاجعه با هم فرق دارند. لیکن مسلماً کشمکش و هنگامه بین انبوه مردم و نیروهای انتظامی روی داد و تظاهرکنندگان از پراکنده شدن امتناع کردند. سپس به دسته نظامی فرمان آتش داده شد. بیش از صد کشته و صدها زخمی شمرده شد و این روز به نام جمعه سیاه وارد تاریخ گردید».
جمعه سیاه یا چراغ راه
رژیم شاهنشاهی، یک سال پس از جشنهای پنجاهمین سالگرد سلطنت پهلوی، در باتلاقی گرفتار آمد که دست و پا زدن در آن به نابودیاش انجامید. در یک سال پایانی حکومت طاغوتی، حوادثی روی داد که ملت را به جنبش و دگرگونی رهنمون و راهنمایان دینی را به تبیین جنایتهای شاه بیش از گذشته مصمم ساخت. فردای فاجعه هفده شهریور، شهید محراب آیتالله صدوقی در پیامی به ملت مسلمان ایران، این حادثه را فجیعترین جنایت تاریخ دانستند؛ فاجعهای که تبلور جنایتهای هیئت حاکمه نامشروع ایران بود. رهبران جامعه اسلامی پس از آنکه هفده شهریور به جمعه سیاه بدل شد، با تشریح حادثه، از این رویداد، چراغ راهی روشن کردند تا مسیر حرکت ملت را به سمت نابودی شاه و رژیم پهلوی نشان دهند.
شعور و شعار
از ویژگیهای نهضت اسلامی، حضور مردمی بود که آگاهانه به دنبال بیان خواستههای خود بودند. شعارهای ملت که در سراسر کشور از مضمون یکسانی برخوردار بود، نشان دهنده شعور و آگاهی انسانهایی است که برای خدا به پا خاسته بودند. خبرنگار روزنامه لوموند در گزارشی که پس از فاجعه هفده شهریور تهیه و منتشر کرد، تأکید میکند که تظاهرکنندگان توضیح میدادند هیچ چیز بدون امام خمینی رحمهالله قابل قبول نیست و در شعارهای خویش نیز بر این نکته تصریح میکردند که «یا مرگ یا خمینی» و «ایران کشور ماست، خمینی رهبر ماست.» هدف بعدی شعارها، شاه بود که افزون بر فریاد «مرگ بر شاه»، شعارهایی چون «پنجاه سال حکومت، پنجاه سال خیانت» سر داده میشد.
قیام اسلامی و حکومت نظامی
انقلاب اسلامی، حرکتی بود که از یکسو، پایان بخشیدن به حکومت طاغوتی و حاکمیت طاغوتیان را در پی داشت و از سوی دیگر، به جایگزینی حکومت دینی و نظامی مبتنی بر ارزشهای مذهبی میاندیشید. در این میان، رژیم پهلوی که برای خاموش کردن شعلههای قیام به هر وسیلهای دست میزد، به عنوان یکی از مهمترین راهکارها، به برقراری حکومت نظامی روی آورد. در نخستین اطلاعیه فرماندار نظامی تهران که در سحرگاه هفده شهریور منتشر شد، آمده بود که به منظور ایجاد رفاه مردم و حفظ نظم، از ساعت شش صبح روز جمعه هفده شهریور ماه، مقررات حکومت نظامی برقرار میشود و هرگونه اجتماعی از دو نفر به بالا ممنوع است.
شاه و جمعه سیاه
حکومت شاهنشاهی، نظام نامشروعی بود که بیش از آنکه به منافع ملت بیندیشد، به خود میاندیشید. طبیعی است چنین حکومتی وقتی با اعتراضهای فراگیر مردی روبهرو شود، متزلزل میگردد. چنین وضعیتی با آغاز جنبش انقلاب اسلامی، گریبانگیر رژیم پهلوی شده بود و حادثه هفده شهریور، بر سرعت فروپاشی آن افزود. بدیهی است در این میان، شاه قَدَر قدرت نیز چنان در سراشیبی سقوط قرار گیرد که حتی از دید خبرنگاران خارجی پنهان نماند. خبرنگار مجله اکونومیست در گزارش خود، شاه را اینگونه توصیف میکند: «شاه مردی است با نقایص و نقاط ضعف بسیار. دو هفته تمام است که تخت سلطنت او به لرزه درآمده است».
خود شاه یک هفته بعد از هفده شهریور، در مصاحبه با خبرنگار مجله نیوزویک گفته بود: «فکر میکنم هفته پیش در موقعیت سختی قرار داشتیم و سقوط، خیلی نزدیک بود. مردم، کوچکترین توجهی به اخطارهای دولت نداشتند و این حقیقت را باید اعتراف کرد که آنها میتوانستند هر چیزی را که بخواهند، به دست آورند».
کجاندیشی رژیم
حادثه هفده شهریور، در نخستین روز اعلام حکومت نظامی رخ داد و نه تنها بیاعتباری نظامیگری را روشن ساخت، بلکه نشان داد که ملت، به پا خاسته و دلاوری و نشاط، چهره ایران را گلگون کرده است. در این میان، برخی کارشناسان گویا ناچار بودند تا نفهمند چه شده است و ملت چه میخواهد. فردای جمعه سیاه، مجموعهای با عنوان «گروه بررسی مسائل ایران» به اعلام برخی دیدگاههای خود پرداختند و با یک بررسی مثلاً واقعبینانه، نتایجی شگفت را کشف و نکاتی را تبیین کردند که برخی از آنها عبارت است از: دست داشتن عوامل بیگانه در حوادث اخیر، وجود فساد و تبعیض و تورّم در جامعه، لزوم بررسی و رفع علل نارضاییها و جلب افکار عمومی و سرانجام پاکسازی محیط سیاسی و مبارزه جدی با عناصر فاسد. اینان گویا نمیخواستند این نکته را دریابند که ملت به تعبیر رهبر کبیر انقلاب، یک چیز داشت و آن ایمان بود؛ یک پشتوانه داشت و آن خدا بود؛ یک مقصد داشت و آن اسلام بود.
آغاز انقلاب واقعی
انقلاب اسلامی که با هدایت رهبران دینی آغاز شد، با حمایت مردم و جامعه اسلامی ادامه یافت. در خرداد سال 1341 پایهگذاری شد و در دی ماه سال 1356 اوج گرفت، ولی در شهریور سال 1357 به انقلاب اسلامی در ایران رسمیت بخشید. مشاور ارشد شورای امنیت ملی امریکا در این باره مینویسد: «واقعه میدان ژاله چنان خونین و مرگبار بود که کشمکشهای گذشته میان دولت و مخالفان را از یاد برد. این واقعه، پایان شورشهای پراکنده و مقطعی و آغاز انقلاب واقعی بود».
دولت امریکا، دشمن ایرانیان
یکی از نتایج انقلاب اسلامی، قطع روابط میان ایران و امریکا بود. در حقیقت، از فردای کودتای سال 1332، از یکسو هیئت حاکمه ایران به صورت رسمی فرمانبردار امریکا شده بود و از طرف دیگر، ایالاتمتحده، به خود حق دخالت در تمامی ارکان حکومت ایران را میداد. به این ترتیب، کاملاً طبیعی است که شروع انقلاب اسلامی و اوجگیری آن، به نگرانی امریکا بینجامد. فردای حادثه خونین هفده شهریور، سخنگوی وزارت امور خارجه امریکا اعلام کرد: «بیتردید نظم باید در ایران مستقر شود. ما اعتقاد داریم که دولت ایران میتواند اوضاع را تحت کنترل درآورد.» وی چونان کبکی سر به زیر برف فرو برده و با نادیده گرفتن ستم رژیم پهلوی ادامه داد: «وزارت خارجه امریکا، هنوز دلیل روشنی برای بروز آشوبهای اخیر در ایران در دست ندارد».
از دید یک سلطنتطلب
حوادث گوناگون و اثرگذاری که در فاصله آغاز نهضت اسلامی تا پیروزی انقلاب پدید آمد، چنان فراوان و از نظر کیفی متنوع بود که نه تنها در میان مردم مؤثر بود و آنان را در ادامه راه تشویق میکرد، بلکه حامیان رژیم شاهنشاهی را نیز به اعتراف وادار کرده بود. در کتاب فراز و فرود دودمان پهلوی به قلم یکی از درباریان چنین آمده است: «نقطه عطف نهایی و رویداد سرنوشتساز در جمعه سیاه به وقوع پیوست و این هنگامی بود که تظاهرکنندگان در میدان ژاله اجتماع کرده بودند. آنها شعار مرگ بر شاه میدادند و فریاد میزدند که در یک کشور اسلامی، سلطنت، نهادی بیهوده و غیرلازم است. آنها دستور مقامهای حکومت نظامی را نادیده گرفتند و از پراکنده شدن خودداری کردند. واحدهای ارتش که در میدان حضور داشتند، به روی مردم تیراندازی کردند و شمار بزرگی از آنها به خاک افتادند».
آغاز یک پایان
خاندان پهلوی بیش از نیم قرن در ایران و بر ایرانی حکومت کردند، ولی از همان روز نخست نیز به علت سیاستهای ضددینی و ارزشزدایی که داشتند، مورد تنفر جامعه دینی ایران قرار گرفتند. با این حال، حکومت آنها با زور سرنیزه و تبعید و تهدید ادامه یافت. آغاز نهضت اسلامی امام خمینی رحمهالله ، نوید فروپاشی این نظام بود و حادثه هفده شهریور بر سرعت آن افزود. حتی کاخنشینان نیز این مسئله را پذیرفته بودند. به گفته یکی از آنها»، شکی باقی نیست که حادثه میدان ژاله، خشنترین و خونینترین رویداد آن دوره بود و مهمترین خطری نیز به شمار میرفت که تا آن زمان بقای رژیم را مورد تهدید قرار داده بود. آیتالله خمینی، مردم را در بخش دولتی و خصوصی به اعتصاب و دست کشیدن از کار دعوت کرد. از این هنگام به بعد بود که کارگران، کارمندان و بازاریان به تدریج به صف مخالفان پیوستند. مساجد به کانونهای گردهمایی تبدیل گردید. تظاهرات، راهپیماییها و فعالیتهای دیگر از سوی روحانیان برنامهریزی میشد و تحت نظارت قرار میگرفت. در این هنگام دیگر چپ و راست و نیروهای میانهرو همه زیر لوای آیتالله خمینی حرکت میکردند».
شاهپور بختیار و هفده شهریور
جنبش اسلامی ملت ایران در مسیر طولانی خود، حوادث گوناگون، رویدادهای متنوع و جلوههای ویژهای از مواضع بزرگان دینی و غیردینی را مشاهده کرد. در این میان، تنها رهبران روحانی و علمای دینمدار بودند که در اعلام دیدگاههای اسلامی و مردمی، بیقرار و در پافشاری بر مواضع دینی استوار بودند. از نکتههای شگفت تاریخ انقلاب، تغییر مواضع برخی عناصر سستباور در همراهی با مردم و حمایت از رژیم منفور پهلوی است. برای مثال، شاهپور بختیار از کسانی بود که تا اواخر حکومت پهلوی، مدعی رهبری ملی و مبارزه با شاه بود. وی که هماره به عنوان یکی از رهبران جبهه ملی سخن میگفت، پس از فاجعه هفده شهریور، در مصاحبه با لوموند اعلام کرد: «به جایی رسیدهایم که دیگر بازگشت امکان ندارد. آشتی با این رژیم دیگر امکانپذیر نیست. آنهایی که تمایل به آشتی دارند، باید بدانند که با این حمام خون، دیگر آشتی امکان ندارد. رژیم توفیق خود برای از بین بردن شکاف با مخالفان را از دست داده است.» چهار ماه بعد، همین مبارز آشتیناپذیر، نخست وزیری رژیم پهلوی را در آخرین روزهای حیاتش برعهده گرفت.
از نگاه هفتهنامه گاردین
بیتردید، حادثهای که در اواسط شهریورماه سال 1357 رخ داد، چنان غمانگیز و نامنتظره بود که بیگانگان نیز از توصیف آن بازماندند. خبرنگار هفتهنامه گاردین در گزارش خود، به تشریح این حادثه پرداخته است. به نظر وی، فاجعه، درست در ساعت نه و بیست دقیقه روز جمعه در میدان ژاله اتفاق افتاد. سربازان به سوی جمعیتی در حدود پنج هزار نفر زن و مرد که به رژیم شاه معترض بودند، تیراندازی کردند. برای رژیم ایران این بخت بزرگی است که تظاهرکنندگان، مسلح نیستند. در آن روز هم تظاهرکنندگان بر روی آسفالت خیابان با آرامش بسیار نشسته بودند. این مجله در ادامه گزارش خود، این سخن را مطرح میکند که شاه دوباره به گلوله متوسل شد؛ چون راه دیگری نمیشناسد.
منبع: ماهنامه گلبرگ