برگردان: مسعود اوحدی
من از عبارت «رسانهی فنی ارتباط» به نحوی کلی استفاده کردم، تا به آن عناصر مادیای که به وسیلهی آنها اطلاعات یا محتوای نمادین تثبیت و انتقال مییابد، اشاره کرده باشم. اما وقتی از اصطلاح «رسانههای ارتباطی» استفاده میکنیم، اغلب به مجموعهی خاصی از نهادها و فرآوردها فکر میکنیم؛ فکرمان متوجه کتاب، روزنامه، برنامههای رادیویی و تلویزیونی، فیلم، نوار، دیسکهای لیزری و از این قبیل میشود. بدین معنی که به مجموعهای از نهادها و محصولاتی که به طور معمول زیرعنوان «ارتباط تودهگیر» جای دارند، میاندیشیم. ولی «ارتباط تودهگیر» چیست؟ آیا میتوانیم معنایی منسجم و بیتناقض برای این اصطلاح قایل شویم؟
اغلب گفته شده که «ارتباط تودهگیر» عبارتی نامناسب و بیجاست، بویژه اصطلاح «تودهگیر» گمراهکننده است؛ اصطلاحی است که تصویر مخاطبانی بسیار، مرکب از چندین هزار و حتی چند میلیون نفر را به ذهن متبادر میکند. این تصویر شاید در مورد بعضی از مصولات رسانهها، مثل اکثر روزنامهها، فیلمها، و برنامههای پرطرفدار تلویزیونی در روزگار ما، تصویری دقیق باشد؛ اما مشکل میتوان گفت که این، بازنمای صحیح و دقیقی از شرایط اکثر محصولات رسانهها در گذشته و حال است. در اوان تحول چاپ ادواری و نیز در برخی از بخشهای صنایع رسانهای امروز (به عنوان مثال، بعضی از ناشران کتاب و مجله)، مخاطبان به نسبت اندک و خاص بوده و هنوز هم هستند. بنابراین، اگر از اصطلاح «تودهگیر» استفاده میکنیم، نباید از جنبههای محدود به کمیت، آن را درک و تفسیر کنیم. نکتهی مهم در مورد ارتباط تودهگیر این نیست که شمار معینی از افراد (یا نسبت مشخصی از جمعیت) محصولات رسانهها را دریافت میکنند، بلکه مسئله این است که این محصولات اصولاً در دسترس جمعی از گیرندگان قرار دارد.
اصطلاح «تودهگیر» از لحاظ دیگری هم میتواند گمراهکننده باشد، زیرا چنین تلقین میکند که گیرندگان، محصولات رسانهها را دریایی پهناور از افراد منفعل و بیاعتنا تشکیل میدهد. این تصویری است که با نقدهای اولیه از «فرهنگ تودهگیر» و «جامعهی تودهگیر» همخوانی و تداعی دارد؛ همان نقدهایی که به طور کلی فرض را بر این قرار میدهد که تحول ارتباط تودهگیر تأثیری عمدتاً منفی بر زندگی اجتماعی مدرن گذاشته و نوعی فرهنگ یکجنس و یکنواخت به وجود آورده است که افراد را سرگرم میکند؛ بیآنکه آنها را به چالش وادارد، توجهشان را جلب میکند، بی آنکه قوهی سنجش و انتقاد آنها را به کار گیرد، رضایت و لذت آنی فراهم میکند و بیآنکه زمینههایی را که رضایت مورد بحث بر پایهی آنها قرار دارد، مورد پرسش قرار دهد. این مشی سنتی نقد فرهنگی بدون بهره نیست؛ این مشی مسائل و موضوعهای مهمی را پیش آورده که هنوز- اگرچه به سیاقی متفاوت- قابل بحث است. اما این چشمانداز انتقادی نیز با مجموعهای از مفروضات توجیهناپذیر که تنها میتواند جلوی درک رسانهها و تأثیر آنها در جهان نو را سد کند، آمیخته گردیده است. ما باید آن فرضیاتی را که میگوید گیرندگان محصولات رسانهها ناظرانی منفعلند که حواسشان دایم به واسطهی دریافت مداوم پیامهای مشابه کند و مختل گشته است، کنار بگذاریم. باید این فرضیات را هم کنار بگذاریم که خود فرآیند دریافت، فرآیندی محقق، غیرظنی و غیرانتقادی است که طی آن افراد مثل اسفنجی که آب را جذب میکند محصولات رسانهها را جذب میکنند. فرضیاتی از این دست، ربط چندانی به منش واقعی فعالیتهای دریافت (گیرندگی) و شیوههای پیچیدهای که طی آنها محصولات رسانهها توسط افراد دریافت، و سپس تغییر گردیده و جزئی از زندگی آنها میشود، ندارند.
اگر واژهی «تودهگیر» از بعضی لحاظ میتواند گمراهکننده باشد، واژهی «ارتباط» هم دست کمی از آن ندارد، زیرا انواع ارتباطهایی که به طور عموم در ارتباط تودهگیر دخیلند کاملاً با ارتباطهای درگیر در گفت و گوی معمولی تفاوت دارند. در مبادلات ارتباطی رخداده در تعامل رودررو، جریان ارتباط به طور کلی دوطرفه است؛ کسی صحبت میکند، دیگری پاسخ میدهد و الی آخر. به عبارت دیگر، مبادلات ارتباطی در تعامل رودررو اساساً دوطرفه (1) است. متقابلاً، در بسیاری از اشکال ارتباط تودهگیر، جریان ارتباط به طور چشمگیری یک طرفه است. پیامها توسط جمعی از افراد ساخته شده و به کسان دیگری که نوعاً در محیطهایی دور از بافت مبدأ ساخت (تولید) پیام- چه از نظر مکانی و چه از نظر زمانی- قرار دارند، انتقال مییابند. از همین رو، گیرندگان پیامهای رسانهها چندان مشارکتی در فراگرد دوسویهی مبادلهی ارتباطی ندارند، بلکه بیشتر شرکتکنندگانی در فراگرد سازمان یافتهی انتقال یا ارسال نمادینند. بنابراین من به طور کلی از «انتقال» یا «انتشار» رسانهها به جای «ارتباط» (رسانش) آنها صحبت خواهم کرد.
با این همه، حتی در شرایط سازمان یافتهی ارتباط تودهگیر، گیرندگان پیام حتماً واجد ظرفیتی برای مداخله و سهیم شدن در سیر و محتوای فراگرد ارتباطی هستند. به عنوان مثال، آنها میتواند به سردبیر نامه بنویسند، به شرکتهای تلویزیونی تلفن کرده و دیدگاههای خود را ابراز دارند، یا صرفاً از خرید یا دریافت محصولات (رسانهای) خودداری کنند. بدین ترتیب، با آنکه فراگرد ارتباطی اساساً نامتقارن است، بتمامی یکطرفه (2) نیست.
دلیل دیگری هم وجود دارد که چرا اصطلاح «ارتباط تودهگیر» امروزه قدری نابجا یا نامناسب به نظر میرسد. ما به طور معمول این اصطلاح را با انواع خاص انتقال رسانهها مثلاً با انتشار روزنامههای پرشمارگان، با پخش رادیویی تلویزیونی و از این قبیل، تداعی میکنیم. با این حال، ظاهراً ما امروز شاهد تغییراتی بنیانی در ماهیت ارتباط باواسطه (رسانهای) هستیم. جابه جایی از سیستم آنالوگ به سیستمهای دیجیتال رمزگذاری اطلاعات، همراه با تحول نظامهای انتقال یا ارسال (از جمله ماهوارههای بسیار قدرتمند و کابلهای بسیار پرظرفیت)، سناریوی فنی جدیدی میآفرینند که در آن اطلاعات و ارتباطات را میتوان به شیوههای انعطافپذیرتری به کار گرفت. ما برخی از این تحولات را در مراحل بعدی بتفصیل بررسی خواهیم کرد. تنها در اینجا اشاره میکنم که اگر اصطلاح «ارتباط تودهگیر» به عنوان توصیف اشکال سنتی انتقال رسانهها گمراه کننده باشد، چنین به نظر میرسد که این اصطلاح بویژه برای انواع جدید شبکههای اطلاعاتی و ارتباطاتی که امروز به طور فزایندهای عمومی و معمولی میشوند، سخت نابجاست.
با توجه به این ملاحظات، اصطلاح «ارتباط تودهگیر» را باید با احتیاط بسیار به کار برد. من خود به طور کلی از اصطلاحات دیگر مثل «ارتباط رسانهای»، یا سادهتر از آن، «رسانهها» استفاده میکنم که کمتر زیر بار فرضیات گمراهکننده نرفته است. با وجود این، نباید اجازه داد که مشکلات واژهای و مفهومی این حقیقت را از نظر پوشیده دارد که اکنون از میان مجموعهای از تحولات تاریخی که دقیقاً قابل استنادند، گسترهای از پدیدههای ارتباطی سربر کشیده است. تا حدی که من از اصطلاح «ارتباط تودهگیر» استفاده میکنم، آن را برای ارجاع به این مجموعهی مربوط به هم تحولات تاریخی و پدیدههای ارتباطی به کار خواهم برد.
آنچه ما اکنون آزادانه «ارتباط تودهگیر» توصیف میکنیم، در واقع گسترهای از پدیدههاست که از نظر تاریخی، از میان تحول نهادهای معینی سربرآورده است؛ نهادهایی که در پی بهرهبرداری از فرصتهای تازه برای جمعآوری و ضبط اطلاعات، ساخت و بازساخت اشکال نمادین، و انتقال اطلاعات و محتوای نمادین به جمعی از گیرندگان در مقابل نوعی درآمد مالی بودهاند.
بگذارید دقیقتر باشم؛ من اصطلاح «ارتباط تودهگیر» را برای اشاره به ساخت نهادی شده و انتشار تعمیمیافتهی کالاهای نمادین از طریق تثبیت و انتقال اطلاعات یا محتوای نمادین به کار خواهم برد. من با تفسیر و پردازش پنج خصلت ویژه، یعنی: وسایل فنی و نهادی ساخت و انتشار، کالایی کردن اشکال نمادین، فاصلهی سازمان یافته بین ساخت و دریافت، موجودیت گستردهی محصولات رسانهها در زمان و مکان، و گردش یا جریان عمومی اشکال نمادین رسانهای، این توضیح را به صورتی بازتر ارائه خواهم کرد. البته تمامی این ویژگیها نسبت به آنچه ما «ارتباط تودهگیر» مینامیم، یگانه نیستند، اما در کنار یکدیگر مجموعهای از اوصاف ممیز را نمایان میسازند که همانا جنبههای نوعی و مهم آنگونه پدیدههای ارتباطی است که ما با این اصطلاح به آنها اشاره کردهایم.
نخستین خصلت ارتباط تودهگیر این است که دربردارندهی وسایل یا امکانات خاص فنی و نهادی ساخت و انتشار است. همین خصلت است که بیشترین توجه را در نوشتههای تخصصی مربوط به رسانهها برانگیخته است، زیرا واضح است که تحول رسانهها، از اشکال اولیه چاپ تا تازهترین تحولات در زمینهی ارتباطات دوربرد، بر اساس مجموعهای از نوآوریهای فنی قرار داشته که از قابلیت بهرهوری تجاری برخوردار بودهاند. این نکته نیز واضح است که بهرهبرداری از این نوآوریها خود فرآیندی است که در گسترهای از نهادها و چارچوبهای نهادی صورت گرفته و این نهادها همچنان به شیوههایی که امروزه رسانهها بر اساس آن عمل کنند، شکل میبخشند. به عبارت دیگر، تحول ارتباط تودهگیر از تحول صنایع رسانهای جدا نیست و صنایع رسانهای، یعنی شمار کثیری از سازمانهایی که از اواخر قرون وسطی تا به امروز، با بهرهبرداری از نوآوریهای فنی سروکار داشتهاند، و نیز همین نوآوریها به اشکال نمادین امکان داده که به سیاقی تعمیم یافته تولید و پخش گردند.
این حقیقت که ارتباط تودهگیر نوعاً با بهرهبرداری تجاری از نوآوریهای فنی سروکار دارد، با دومین خصلت آن- که من آن را «کالایی کردن اشکال نمادین» نامیدهام- آشکار میشود. من کالایی کردن را به عنوان نوع خاصی از «انتفاع» یا «سرمایهسازی»، یعنی به عنوان یکی از راههایی که طی آن شیء یا عین معلوم میتواند واجد ارزش معینی شود، در نظر میگیرم. اشکال نمادین میتوانند موضوع دو نوع عمدهی سرمایهسازی قرار گیرند. (3) «سرمایهسازی نمادین» فرآیندی است که طی آن اشکال نمادین واجد «ارزش نمادین» میشوند. این ارزشی است که اشیا به واسطهی روشها و حدود عزتی که افراد برایشان تعیین میکنند- یعنی اینکه چه قدر مورد تمجید، تکذیب، تحسین یا تنفر آنها قرار میگیرند- دارا هستند. «سرمایهسازی اقتصادی» فرآیندی است که طی آن اشکال نمادین واجد «ارزش اقتصادی» میگردند، ارزشی که به خاطرش، آن اشکال نمادین قابل مبادله در بازار میشوند. به واسطهی سرمایهسازی اقتصادی، اشکال نمادین سرشت کالا به خود میگیرند؛ اشیایی میشوند که با قیمتی در بازار قابل خرید و فروشند. من از اشکال نمادین کالا شده به عنوان «کالا یا متاع نمادین» یاد خواهم کرد.
ارتباط تودهگیر نوعاً از این لحاظ با کالایی کردن اشکال نمادین سروکار دارد که اشیای ساخته شده توسط نهادهای رسانهای، اشکال نمادینی هستند که به هر طریق در معرض فرآیند سرمایهسازی اقتصادی قرار دارند. شیوههای سرمایهسازی اشکال نمادین، بسته به رسانههای فنی و چهارچوبهای نهادی گسیل آنها، با یکدیگر تفاوت بسیار دارند. کالایی کردن برخی از مواد چاپی، مثل کتاب و جزوه تا حدود زیادی متکی به ظرفیت ساخت و فروش نسخههای متعدد اثر است. دیگر مواد چاپی (به عنوان مثال روزنامهها) این شیوهی سرمایهسازی را با دیگر شیوهها، همچون ظرفیت فروش جای تبلیغات (در صفحات روزنامه) ترکیب میکنند. در مورد پخش رادیو تلویزیونی، فروش مدت پخش به صاحبان تبلیغات، نقش مهمی به عنوان وسیلهی سرمایهسازی اقتصادی در بعضی از زمینههای ملی ایفا کرده است. در دیگر زمینههای ملی، گیرندگان برنامههای رادیو و تلویزیون، به طور مستقیم (از طریق حق پروانه) یا غیرمستقیم (از طریق مالیاتبندی) برای دریافت برنامههای رادیو تلویزیونی متحمل هزینه میشوند. تحولات تکنولوژیکی اخیر که با ارسال برنامهها از طریق ماهواره و کابل ملازم بوده، فرصتهایی تازه به منظور سرمایهسازی اقتصادی، مثل پرداخت وجه اشتراک یا استفاده از کارتهای اعتباری که بینندگان را قادر به رمزگشایی پیامهای مغشوش میکند، به وجود آورده است.البته، کالایی کردن اشکال نمادین برای ارتباط تودهگیر چیز تازه و بیمثالی نیست، گونههای دیگری از اشکال نمادین، مثل نقاشی و دیگر کارهای هنری وجود دارد که به طور معمول در معرض فرآیند سرمایهسازی اقتصادی قرار دارند. تحول بازار آثار هنری (گالریهای هنری، مراکز حراج و غیره) را میتوان به عنوان تحول مجموعهای از نهادهای حاکم بر سرمایهسازی اقتصادی آثار هنری محسوب داشت که این آثار در آنها به مثابه کالا قابل خرید و فروش است. به طور کلی هرچه ارزش نمادین متصف به این آثار و سازندگان آنها بیشتر باشد، یعنی هرچه بیشتر به عنوان «آثار بزرگ» و «هنرمندان بزرگ» شناخته شوند، قیمتی که این آثار در بازار هنری به خاطرش دست به دست میگردند، بیشتر میشود. بدینترتیب، صنایع رسانهای تنها نهادهایی نیستند که با سرمایهسازی اقتصادی اشکال نمادین سروکار دارند. اما در جهان مدرن، آنها محققاً از جملهی مهمترین این نهادها و جزو آن گروهند که احتمال پا در میانیشان در زندگی روزانهی افراد بسیار زیاد است.
خصلت سوم ارتباط تودهگیر این است که جدایی سازمانیافتهای بین ساخت اشکال نمادین و دریافت آنها برقرار میکند. در تمامی انواع ارتباط تودهگیر، زمینه یا بافت ساخت (تولید) به طور عموم از بافت یا بافتهای دریافت جداست. کالای نمادین در یک بافت یا مجموعهای از بافتها (مثلاً نهادهایی که صنایع رسانهای را شکل میبخشند) ساخته شده و به گیرندگان واقع در بافتهایی که دور از هم گوناگونند (مثل محیطهای مختلف خانوادگی از نظر ترکیب خانوار) انتقال مییابند. به علاوه، برخلاف بسیاری از موارد دیگر ارتباط که متضمن جدایی بافتهاست، در مورد ارتباط تودهگیر جریان جاری پیامها، چنانکه اشاره کردم، عمدتاً یک طرفه است. در ضمن، زمینه یا بافتِ ساخت، بافتِ دریافت نیست (یا حد و دامنهاش با آن یکی نیست)، بافتهای دریافت هم بافتهای ساخت نیستند (یا به آن حد و دامنه نیستند). از این رو، جریان پیامها جریانی سازمان یافته است که در آن ظرفیتگیرندگان در مداخله یا سهیم شدن در فرآیند ساخت بشدت محدود و معین است.
این خصلت ارتباط تودهگیر مستلزمات مهمی برای فرآیندهای ساخت و دریافت دارد؛ از لحاظ ساخت، بدین معنی است که افراد درگیر در ساخت و انتقال پیامهای رسانهها معمولاً از اشکال مستقیم و مداوم ویژگی بازخورد تعامل رودررو محرومند. از این رو، فرآیندهای ساخت و انتقال با گونهی متمایزی از عدم تعیّن شناخته میشوند، زیرا این فرآیندها در غیاب اشارات و نشانههایی از سوی گیرندگان فراهم میشود، به وقوع میپیوندند. (تفاوت بین سخنرانی در جمع حضار را- که نشانههایی چون خنده، دست زدن یا ساکت ماندن میتواند تأیید یا عدم تأیید آنها را نشان دهد- با سخنرانیای که در برابر دوربین تلویزیون ایراد شود، مقایسه کنید) البته، پرسنل رسانهها فنون متنوعی را- از به کار گرفتن فرمولهای امتحان شده که استقبالی قابل پیشبینی از سوی تماشاگران به همراه دارد (مثل مجموعههای تلویزیونی و دنبالههای سینمایی) تا پژوهش در بازار رسانهها و نظارت مرتب بزرگی تعداد و واکنش مخاطبان- به ظهور رسانیدهاند. (4)
اما از لحاظ دریافت، جدایی سازمان یافته مستلزم این است که گیرندگان پیامهای رسانهای، به قول معروف، به همت خودشان واگذار شوند. گیرندگان میتوانند، کم و بیش هرچه را که خودشان از پیام میخواهند بسازند و سازنده یا تهیه کنندهی پیام آنجا حضور ندارد که توضیحی داده یا سوءتفاهمهای احتمالی را برطرف کند. در ضمن، جدایی سازمان یافته مستلزم این است که اساساً گیرندگان با توجه به فرآیند ارتباطی در موقعیتی نابرابر باشند. آنها، بنا به همان طبیعت ارتباط تودهگیر، شرکت کنندگانی نابرابر در فرآیند مبادلهی نمادینند. در مقایسه با افرادی که در فرآیندهای ساخت و انتقال شرکت دارند، گیرندگان پیامهای رسانهای از قدرت به نسبت کمی برای تعیین موضوع و محتوای ارتباط برخوردارند، اما این بدان معنی نیست که آنها هیچ قدرتی ندارند و منظور این نیست که آنها صرفاً ناظران منفعل نمایشیاند که کنترل اندکی بر آن داشته یا اصلاً کنترلی ندارند.
چهارمین خصلت ارتباط تودهگیر این است که قابلیت استفاده و فراهمی اشکال نمادین در زمان و مکان را گسترده میسازد. این خصلت با خصلت پیشین رابطهی نزدیک دارد؛ از آنجا که رسانههای گونهای جدایی بین بافتهای ساخت و بافتهای دریافت برقرار میسازند، پیامهای رسانهای در بافتهای فراهم میآیند که از بافتهایی که خود در اصل در آنها ساخته شدهاند، دورند. این پیامها، چنانکه معمول نیز هست، میتوانند توسط افرادی که در فواصل مکانی و (شاید هم) زمانی بسیار دور از افراد سازندهی آنها قرار دارند، دریافت شوند. فراهمی گستردهی پیامهای باواسطه ویژگیای است که پیامدهای درازآهنگی دارد، به همین جهت من این ویژگی را در اینجا مفصلتر بررسی خواهم کرد. یک بار دیگر باید اشاره کنم که فراهمی گستردهی اشکال نمادین برای ارتباط تودهگیر، چیز یکه و یگانهای نیست. تمامی اشکال نمادین، به صرف مبادله شدن بین افرادی که از نظر زمان و مکان موقعیتهای همانندی ندارند، با میزانی از پدیدهی دوری یا فاصلهداری درگیرند، ولی با تحول نهادهایی که به سوی ساخت در مقیاس وسیع و انتشار تعمیمیافتهی کالاهای نمادین توجیه شدهاند، فراهمی گستردهی اشکال نمادین پدیدهی اجتماعی بسیار برجستهتر و فراگیرتر میشود. محتوای نمادین و اطلاعاتی در دسترس عدهی بیشتری از افراد در فراخناهای بزرگتر مکانی و با سرعتهای بیشتر قرار گرفته است. فراهمی گستردهی اشکال نمادین به جهت اینکه روزبه روز بیشتر به عنوان یک عارضهی روزمرهی زندگی اجتماعی تلقی میشود، جریانی عادیتر و در عین حال مسلمتر جلوه میکند.
این امر ما را به پنجمین خصلت ارتباط تودهگیر میرساند؛ اینکه ارتباط تودهگیر مدخلیتی با گردش عمومی اشکال نمادین دارد. محصولات صنایع رسانهای اصولاً در دسترس جمع کثیری از گیرندگان است. این محصولات در نسخههای متعدد ساخته یا چنان به دریافتکنندگان بسیار میرسد که اصولاً برای همهی افراد برخوردار از امکانات فنی، تواناییها و منابع اکتساب آن محصولات، فراهم است. از این لحاظ ارتباط تودهگیر با اشکالی از ارتباط- مثل مکالمات تلفنی، تِله کنفرانس، یا انواع گوناگون برنامههای ویدیویی خصوصی- که رسانههای فنیِ تثبیت و انتقال یکسانی را به کار میگیرند، ولی به سوی گسترهای واحد یا بسیار محدود از گیرندگان توجیه شدهاند، تفاوت دارد. خط فاصل در اینجا معین و مسلم نیست و با ظهور فنآوریهای جدید ارتباطی در دهههای فاصل در اینجا معین و مسلم نیست و با ظهور فنآوریهای جدید ارتباطی در دهههای آینده، که امکان خدمات شخصیتری را فراهم میسازند، این تمایز به طور فزایندهای محوتر خواهد شد. با وجود این، خصلت ارتباط تودهگیر، آنگونه که تا به حال خود را نشان داده، این است که محصولاتش اصولاً در دسترس جمعی از گیرندگان قرار دارد، حتی اگر در واقع به دلایل گوناگون، این محصولات در میان بخش به نسبت کوچک و محدودی از جمعیت گردش یا جریان پیدا کند.
پینوشتها:
1. Dialogic
2. Monologic
3. برای توضیح بیشتر در مورد این نکته، ر. ک:
Thompson, Ideology and Modern Culture, pp. 154- 62.
4. Denis McQuail, Uncertainty about the Audience and the organization of Mass Communication, in paul Halmos (ed.), The Sociology of Mass- Media Communicators, Sociological Review Monograph 13 (Keele: Keele University, 1969), pp. 75-84.
برای توضیح دامنهدارتر شیوههای نظارت و بازنگری سازمانهای رادیو- تلویزیونی بر مخاطبانشان ر. ک:
Ien Ang, Desperately Seeking the Audience (London: Routledge, 1991).
تامپسون، جان ب؛ (1391)، رسانهها و مدرنیتهها، ترجمهی مسعود اوحدی، تهران: سروش (انتشارات صدا و سیما)، چاپ سوم