برگردان: مسعود اوحدی
غفلت از بافتهای اجتماعی گرایشی است که میتوان در تمامی تاریخ تفکر نظری و تحلیلهای عملی در باب رسانهها از آن سراغ گرفت. به عنوان مثال، در سالهای اخیر مقادیر فراوانی از نقدهای فرهنگی تحت تأثیر ساختارگرایی، نشانهشناسی و جهتگیریهای مربوط به آن، دلمشغولِ ویژگیهای بنیانگذار «متون» بودهاند و این دلمشغولی نه تنها متون در مفهوم محدود آثار ادبی، که متون در مفهوم وسیعتر اشکال فرهنگی معنادار، از فیلمها و برنامههای تلویزیونی گرفته تا تابلوهای بزرگ تبلیغاتی و دیوارنوشتههای مترو را دربر میگیرد. (1) از تحلیل دقیق ویژگیهای بنیانگذار این «متون» بهرههای فراوان میتوان گرفت، اما هر یک از این گونه تحلیلها، در بهترین حالت، روشی بسیار جزئینگر در بررسی پدیدههای فرهنگی (از جمله متون ادبی) است. جزئینگر است، زیرا پدیدههای دخیل، به طور معمول بدون درنظر گرفتن روشی دستگاهمند و تفصیلی که شرایط ساخت و دریافت آنها را ملحوظ دارد، مورد تحلیل قرار گرفتهاند. متون مورد بحث به طور کلی در خود و برای خود- بدون ارجاع به اهداف و منابعی که آن متون را ساختهاند از یک سو، یا شیوههای استفاده و درک آنها توسط دریافت کنندگانشان از سوی دیگر- تحلیل شدهاند. سازندگان و گیرندگان (متن) از نظر غایبند، در حالی که تحلیلگر یا منتقد توجه خود را معطوف به یک شکل فرهنگی کرده که به گونهای ساختگی، از شرایط اجتماعی ساخت، گردش، انتشار و دریافت منتزع گردیده است.
طبیعت و نقش گیرندگان یا مخاطبان در محدودهی سنتهای بیشتر تجربی پژوهش در رسانهها بتفصیل مورد بررسی قرار گرفته است. روشهای مختلف پژوهش به منظور مطالعهی عواملی چون: اندازه و ترکیب مخاطبان، میزان توجه و احاطهیابی نشان داده شده از سوی گیرندگان، «تأثیرات» کوتاهمدت و درازمدت، مواجهه با پیامهای رسانهها، «نیازهای» اجتماعی و روانی تحققیافته به واسطهی مصرف محصولات رسانهها و غیره به کار گرفته شدهاند. (2) این پژوهش، مقادیر فراوانی موارد کار مهم و جالب توجه ایجاد کرده است، اما نارساییهای خاصی نیز در بسیاری از این پژوهشهای اولیه وجود دارد. یکی از این نارساییها چنین است که بسیاری از پژوهشهای اولیه با اندیشهی اینکه فراتر از هر چیز، به اندازهگیری و کمیتنگاری مخاطبان و پاسخهای آنان بپردازند، از آنچه که میتوانیم به عنوان خصلت روزمره و این جهانی فعالیت دریافتی یاد کنیم، غافل ماندهاند. منظورم از عنوان مذکور اشاره به این حقیقت است که دریافت محصولات رسانهها فعالیتی روزمره، عادی و عملی است که افراد آن را به عنوان جزئی جداییناپذیر از زندگی هر روزهی خود به انجام میرسانند.
در سالهای اخیر این نوع رهیافت در میان پژوهشگران رسانهها زمینه و طرفدار پیدا کرده است. برخی از روشنبینترین مطالعات مربوط به فرآیندهای دریافت از انواع روشها از جمله مشاهدهی مشارکتی، پرسشنامه و مصاحبههای مبسوط، به منظور بررسی مفصل شرایطی که تحت آن افراد محصولات رسانهها را دریافت میکنند، اینکه با آن محصولات چه میکنند و چه استنباطی از آنها دارند، استفاده کردهاند. (3) مطالعات مذکور این اندیشه را که گیرندگان محصولات رسانهای مصرفکنندگانی منفعلند، موقوف میگذارد؛ این گیرندگان بارها و بارها نشان دادهاند که دریافت محصولات رسانهای فراگردی به مراتب فعالتر و خلاقتر از چیزی است که اسطورهی گیرندگان منفعل پیشنهاد میکند. در ضمن این مطالعات نشان داده است که شیوههایی که در آنها افراد به استنباط محصولات رسانهها میپردازند برحسب زمینهی اجتماعی و حال و وضع آنها گونهگون است، چنانکه یک پیام بخصوص ممکن است در بافتهای مختلف به شیوههای متفاوت درک و دریافت شود.
دریافت را باید به عنوان یک فعل یا فعالیت نگریست؛ نه به عنوان چیزی منفعل، بلکه به عنوان نوعی عمل که طی آن افراد مواد نمادین دریافتی را تصاحب و بازنگری میکنند. در فراگرد دریافت، افراد از مواد نمادین برای مقاصد خود به شیوههایی بهرهبرداری میکنند که ممکن است بسیار متفاوت باشد، اما به نسبت پنهان است، زیرا این اعمال یا رویّهها محدود به محل خاصی نیست. در جایی که ساخت (تولید)، محتوای نمادین را در زیر لایهای مادی «تثبیت» میکند، دریافت آن را «ثبتگشایی» کرده و آزاد میگذارد که به دامان آثار ویرانگر زمان بیفتد. (4) علاوه بر این، استفادههایی که گیرندگان از مواد نمادین به عمل میآورند، میتواند به صورتی چشمگیر نسبت به استفادههایی (اگر چنین استفادههایی در کار باشد) که سازندگان این مواد در ذهن داشتند، متباعد و متباین باشد. حتی با وجود آنکه شاید افراد کنترل به نسبت اندکی بر محتوای نمادینی که در دسترسشان قرار گرفته، داشته باشند، هنوز میتوانند از این مواد استفاده نموده، آنها را بازنگری و بهسازی کنند و به شیوههایی که در اصل با اهداف و نیات سازندگان بیگانه است، به تفسیرشان بپردازند.
همچنین این جهتگیری بر این نکته دلالت دارد که دریافت، فعالیتی واجد مکان است؛ محصولات رسانهها توسط افرادی دریافت میشود که همیشه در بافتهای اجتماعی- تاریخی مشخصی واقع شدهاند. این بافتها نوعاً به واسطهی روابط به نسبت پایدار قدرت و نیز به وسیلهی دسترسی افتراقی به انواع مختلف منابع انباشته مشخص میشوند. فعالیت دریافت در محدودهی این بافتهای منتظم و سازمانیافته صورت میگیرد و به قدرت و منابعِ فراهم برای گیرندگان بالقوه بستگی دارد. به عنوان مثال، به طور معمول کسی نمیتواند برنامههای تلویزیونی را دریافت کند، مگر اینکه امکانات حصول تجهیزات لازم برای دریافت آن برنامهها را داشته باشد؛ و الگوی تماشای تلویزیون به طور معمول با شیوههای خاصی تنظیم شده که بازتابی از روابط قدرت میان اعضای واحد خانواده است. (5) اما، در حالی که دریافت همیشه فعالیتی واجد مکان محسوب میشود، فعالیتی است که افراد را قادر میسازد از بافتهای عملی زندگی روزانهشان قدری فاصله بگیرند. افراد با دریافت موادی که شامل میزان معتنابهی از فاصلهگیری مکانی (و شاید هم زمانی) است، میتوانند خود را از بافت زندگیشان بیرون بکشند و برای یک لحظه، خویش را در دنیای دیگری گم کنند. (6)
علاوه بر این، به دریافت محصولات رسانهها به لحاظ اینکه جزئی جدانشدنی از فعالیتهای تنظیمیافتهای است که زندگی روزمره را تشکیل میدهند، باید به عنوان فعالیتی عادی و مرتب نگریست. دریافت محصولات رسانهها به نحوی پیچیده با دیگر فعالیتهای متداخل و به هم پیوسته میگردد و بخشی از اهمیتی که انواع خاص دریافت برای افراد دارند، از شیوههای پیوند آنها با دیگر جنبههای زندگیشان نشئت میگیرد. بدینترتیب، مثلاً، افراد ممکن است روزنامه را برای وقتگذرانی در هنگام عزیمت به محل کار خود بخوانند، تلویزیون را برای بیرون راندن از یکنواختی آماده ساختن شام یا برای آرام کردن بچهها روشن کنند و کتاب را برای استراحت و گریز موقت از داعیههای زندگی روزمره بخوانند. همچنین دریافت محصولات رسانهها در خدمت تنظیم برنامههای روزانهی گیرندگان آن محصولات باشد. افراد ممکن است کارهای عادتی خود را با جدولهای پخش سازمانهای رادیو تلویزیونی منطبق سازند، به طوری که به عنوان مثال، مرتب اخبار ساعت 9 را تماشا کنند، یا یک فرجهی زمانی هفتگی برای دیدن قسمتهای برملاکنندهی یک مجموعهی تلویزیونی پیشبینی کنند. همین جنبهی دریافت- یعنی ظرفیت تحمیل نظم بر کارهای عادتی روزانه- است که با استفاده از دستگاههای ضبط و پخش ویدیویی بشدت تضعیف میشود. دستگاههای ضبط و پخش ویدیویی با قادرساختن گیرندگان به ضبط مواد پخش شده از سوی سازمانهای رادیو تلویزیونی و پخش آن در زمان دلخواهشان (یا چنانکه مشهور است، «شیفت زمانی» مورد نظرشان)، به آنها اجازه میدهند که خود را تاحدودی از ترتیب زمانی تحمیل شده از سوی سازمانهای رادیو تلویزیونی آزاد کرده و فرآیند دریافت را با کارهای عادتی که با ضوابط و نیازهای دیگر معین میشود، ادغام کنند.
دریافت محصولات رسانهها علاوه بر اینکه فعالیتی واجد مکان (وضعی) و عادتی است، نوعی دستاورد مهارتی نیز هست. دریافت، به گسترهای از مهارتها و تبحرهایی که افراد در فرآیند آن ردیف میکنند، بستگی دارد. این مهارتها و تبحرها بسیار گونهگونند.
رسانههای فنی مختلف- از لحاظ کسانی که از آنها استفاده میکنند- انواع گوناگونی از مهارتها و تبحرها را میطلبد، اما مشاهدهی این نکته نیز مهم است که مهارتها و تبحرهای مورد بحث میتواند با توجه به ملاحظات خاص، از یک گروه یا طبقه تا گروه یا طبقهی دیگر، و از یک دورهی تاریخی تا دورهی تاریخی دیگر، متفاوت باشد. آنها اوصاف حصولی از طریق فرآیندهای یادگیری یا تلقینند، و این فرآیندها میتواند با توجه به ملاحظات خاص از نظر اجتماعی متمایز و مغایر، یا از جنبهی افتراقی برای افرادی با پسزمینههای متفاوت قابل دسترس باشد. (7) این مهارتها و تبحرها پس از حصول، به صورت بخشی از ساخت اجتماعی افراد درمیآیند و میتوانند آنچنان خودکار فراخوانده شوند که دیگر به عنوان استحصالات یا اکتسابات اجتماعی پیچیده و اغلب بسیار خردمندانه، تشخیص داده نشوند.
سرانجام اینکه، دریافت محصولات رسانهها در اصل یک پدیدهی هرمنوتیک (تأویل و تفسیر معانی) است. منظورم این است که افرادی که محصولات رسانهها را دریافت میدارند، به طور معمول در فرآیند تعبیری که از طریق آن محصولات مورد بحث را درک میکنند، دخیلند. البته حصول محصولات رسانهها لزوماً شامل فرآیند تعبیر در این معنی نیست؛ کتاب را میتوان خرید و هیچوقت آن را نخواند، چنانکه دستگاه تلویزیون میتواند روشن باشد و کسی آن را تماشا نکند. حصول، در معنای ساده، همان تملک است، بدان نحو که کسی به تحصیل دیگر اشیای مصرفی مثل لباس و اتومبیل بپردازد، اما دریافت محصول رسانهها دربردارندهی چیزی بیش از این است، لازمهی آن تاحدودی توجه و فعالیت تعبیری از سوی دریافت کننده است. فردی که محصولات رسانهای را دریافت میکند، تاحدی به آن بذل توجه میکند (آن را میخواند، تماشا میکند، نگاه میکند، میشنود و غیره) و در انجام این کار، فرد به طور معمول در معنایابی یا تعبیر محتوای نمادینی که محصول منتقل کرده، درگیر میشود. رسانههای مختلف نوعاً درجات مختلفی از توجه، تمرکز و تلاش را ایجاب نموده یا مجاز میدارند.
خواندن کتاب به طور معمول به مقدار زیادی تلاش هماهنگ از سوی خواننده نیاز دارد، در صورتی که روزنامه را میتوان اتفاقی و بیخیال ورق زد، به عناوین درشت آن نگاهی انداخت و گهگاه مقالههای مربوط به آن عناوین را خواند. تلویزیون را هم میتوان با درجات گوناگون دقت و مراقبت، از توجه و دقت کامل تا مشاهدات متناوب که پیگیری سطحی منظور کلی را میسر سازد، تماشا کرد.اگر دریافت محصولات رسانهها را به عنوان یک فرآیند تفسیر معانی درنظر بگیریم، آنگاه میتوانیم برخی از بینشهای سنت تعبیر و تفسیر معانی (هرمنوتیک) را به منظور مشخص کردن این پدیده به آن القا کنیم. تعبیر، آنچنان که در کلام گادامر (8) مشهود است، فعالیتی بدون پیشفرض نبوده، بلکه فرآیندی خلاقه است که طی آن تعبیرگر مجموعهای از مفروضات و انتظارات را به پیامی که درصدد فهمیدن آن است، مرتبط یا القا میکند. برخی از این مفروضات و انتظارات شاید شخصی باشد، یعنی برای فرد معینی که مفروضات فوق از تاریخ زندگیاش نشئت گرفته یگانه و انحصاری باشد، ولی بسیاری از مفروضات و انتظاراتی که فرد به فرایند تعبیر وارد میکند، منش اجتماعی و تاریخی وسیعتری دارند. آنها مفروضات و انتظاراتی مشترکند که گروهی از افراد دارای منشأ و مسیرهای مشابه در آنها سهیمند، و همانها عامل سازندهی نوعی معرفت پسزمینهاند که افراد از طریق فرایند تدریجی تلقین به دست میآورند؛ مفروضات و انتظاراتی که چهارچوبی برای تعبیر و تطبیق چیزهای نو برای افراد فراهم میآورد.
از آنجا که لازمهی تعبیر اشکال نمادین تشریک مساعی فعال از سوی تعبیرگر است- که به نوبهی خود چهارچوبی معین به پیام القا میکند- روشهایی که طی آنها محصول رسانهای فهم میشود، میتواند از یک فرد (یا گروه افراد) به فرد یا گروه دیگری، و از یک بافت اجتماعی- تاریخی به بافت اجتماعی- تاریخی دیگر تفاوت داشته باشد. همچنان که در مورد تمامی اشکال نمادین مشاهده میشود، «معنای» پیامی که توسط رسانهها منتقل شده، پدیدهای ایستا نیست که دایماً تثبیت شده و شفاف و قابل دیدن باشد، بلکه برعکس، معنا یا مفهوم پیام را باید پدیدهای پیچیده و جابهجا شونده دانست که پیوسته نوسازی، و تاحدودی به واسطهی همین فرآیند دریافت، تعبیر و بازتعبیر دگرگون میشود. معنایی که یک پیام برای فرد دارد تا حدودی به چهارچوبی که او آورده و به آن معنا القا میکند، بستگی خواهد داشت. البته این فرآیند حدودی هم دارد؛ پیام نمیتواند هیچ معنایی نداشته باشد، و فرد باید از قواعد و قراردادهایی که بر طبق آنها پیام برای مفهوم شدن ساخته میشود، شناختی داشته باشد (به طور مثال، فرد باید معرفتی آغازین از زبان داشته باشد)، اما این حدود کاملاً فراخ و گسترده است و جای فراوانی برای این امکان که از یک فرد یا گروهی از افراد به فرد یا گروهی دیگر، و از یک بافت اجتماعی- تاریخی به یک بافت اجتماعی- تاریخی دیگر، پیام منتقل شده توسط محصول رسانهای به گونهای دیگر فهم شود، باز میگذارد.
سنت تعبیر و تفسیر معانی توجه ما را به جنبهی دیگری از تعبیر که به بحث ما مربوط میشود، جلب میکند؛ در تعبیر اشکال نمادین، افراد آنها را با شناختی که از خود و دیگران دارند، پیوند میدهند. آنها از اشکال نمادین به عنوان محملی برای اندیشیدن و بازاندیشی و به عنوان اساسی جهت تفکر دربارهی خویش، دیگران، و نیز دربارهی جهانی که به آن تعلق دارند، استفاده میکنند. من از اصطلاح «تملک» برای اشاره به این فرآیند گستردهی شناخت و خودشناسی استفاده خواهم کرد. تملک پیام، یعنی تصاحب محتوای ذیمعنی آن و متعلق ساختنش به خود.
همچنین تملک، جذب و یکیسازی پیام و ادغام آن با زندگی فرد است، فرآیندی که گهگاه بسهولت و بدون زحمت، و گاه با اعمال ارادی صورت میگیرد. ما در تملک یک پیام آن را با زندگی خود و بافتها یا مضامین زندگی سازگار میکنیم، نیز آن را به مجموعهای از شرایط- که در مورد محصولات رسانهها، معمولاً متفاوت با شرایط ساخت پیام است- اطلاق مینماییم.
تملک اشکال نمادین- و بخصوص تملک پیامهای منتقل شده از سوی محصولات رسانهها- فرآیندی است که میتواند بخوبی در فراسوی بافت اولیه و فعالیت دریافت امتداد یابد. پیامهای رسانهها بطور معمول در جریان دریافت و متعاقب آن توسط افراد مورد بحث قرار میگیرد؛ بدین ترتیب این پیامها به صورت حصولی- استدلالی ژرفسنجی شده و با دایرهی وسیعتری از افرادی که در فرآیند اولیه دریافت شرکت داشته ویا نداشتهاند، به اشتراک گذاشته میشوند. به این نحو و انحای دیگر، پیامهای رسانهها میتوانند به فراسوی بافت اولیه دریافت انتقال یافته، در طی فرآیند در حال پیشرفت گفت و بازگفت، تعبیر و بازتعبیر، تفسیر و اظهارنظر، و خنده و انتقاد دگرگون شوند. این فرآیند ممکن است در انواع و اقسام شرایط، در خانه، هنگام گفت و گوی تلفنی و در محل کار صورت پذیرد و شامل شرکتکنندگان بسیار باشد. همچنین میتواند چهارچوبی روایی فراهم سازد که افراد در محدودهی آن به شرح و ابراز اندیشهها، احساسات و تجربیات و به هم بافتن جنبههای زندگی خود با بازگویی پیامهای رسانهها و با پاسخهایشان به پیامهای بازگفته بپردازند. فهم و شناخت فرد از پیامهایی که به واسطهی محصولات رسانهها انتقال یافته، از طریق این فرآیند تفسیر استدلالی، میتواند خود دگرگونی پذیرد، چرا که پیام از زوایای مختلف دیده شده، در معرض تفسیر و نقد دیگران قرار گرفته و بتدریج در نسیج زندگی روزمره بافته شده است.
افراد همچنین در کار دریافت و تملک پیامهای رسانهها، در فرآیند خودشکل دهندگی و خودشناسی نیز درگیرند؛ به رغم این حقیقت که فرآیند مذکور به شیوههای اغلب ضمنی و نه صریح و مشخص صورت میگیرد. با در اختیار گرفتن پیامها و ادغام معمول و عادتی آنها در زندگیمان، به طور ضمنی در بناکردن حس و مفهومی از خویشتن، حس اینکه که هستیم و جایگاه ما در زمان و مکان کجاست، درگیر میشویم و به صورتی دایمی مهارتها و اندوختههای معرفتی خود را شکلدهی یا شکلدهی مجدد کرده، احساسات و سلیقههای خود را آزمایش میکنیم و افقهای تجربهی خویش را بسط میدهیم. ما به شکلی فعال خویشتنی به وسیلهی پیامها و محتوای ذی معنیِ فراهم آمده از سوی محصولات رسانهها (در میان چیزهای دیگر) به وجود میآوریم. این فرآیند خود شکلدهی رویدادی ناگهانی و یک بار برای همیشه نیست، رویدادی است که آهسته و نامحسوس روز به روز سال به سال به وقوع میپیوندد، فرآیندی است که در آن برخی از پیامها حفظ و برخی دیگر فراموش میشوند، بعضی به صورت اساسی جهت عمل و تفکر، یا موضوع گفت و گو میان دوستان درمیآیند، در حالی که بعضی دیگر از خاطر شخص رخت بربسته و در میان جریان دایماً جاری تصاویر و اندیشهها گم میشوند.
گفتن اینکه تملک پیامهای رسانهها به صورت ابزاری برای خود شکلدهی فعال در جهان مدرن درآمده، بدین معنی نیست که بگوییم این تنها ابزار این مقصود است، مسلماً چنین نیست. بسیاری از اشکال دیگر تعامل اجتماعی، همچون تعامل بین والدین و فرزندان، معلمان و محصلان و مابین نگاهها، که همچنان نقشی اساسی از این لحاظ ایفا میکنند، نیز وجود دارند. فرآیندهای نخستین جامعهپذیری در خانواده و مدرسه به روشهای متعدد جهت تحول بعدی فرد و خودپنداریاش نقشی تعیین کننده دارند، اما نباید چشم از این حقیقت برگیریم که در دنیایی که به گونهای فزاینده با محصولات صنایع رسانهای اشباع میشود، یک حیطهی عمدهی جدید برای فرآیند خود شکلدهی به وجود آمده است. این حیطهای است که از قیود زمانی و مکانی تعامل رودررو بریده و جداگشته و با توجه به در دسترس بودن تلویزیون و توسعهی جهانی آن، بیش از پیش در اختیار همهی افراد در سراسر جهان قرار دارد.
پینوشتها:
1. برای بررسی نمونهی کلاسیک اینگونه نقد فرهنگی ر. ک:
Roland Barthes"s Mythologies, trans. Annette Lavers (St Albans: Paladin, 1973). See also Judith Williamson, Decoding Advertisements: Ideology and Meaning in Advertising (London: Marion Boyars, 1978).
2. Elihu katz and Paul F. Lazarsfeld, personal Influence: The part played by people in the Flow of Mass Communications (Glencoe, Ill: Free Press, 1950); J. klapper, The Effects of Mass Cummunication (New York: Free Press, 1960); J. G. Blumer and E. Katz (eds), The Uses of Mass Communications (London and Beverly Hills: Sage, 1974).
و برای بررسی پژوهشهای انجام شده در مورد مخاطبان و تأثیرات رسانهها، ر. ک:
Denis McQuail, Mass Communication Theory: An Introduction, 2nd edn (London and Beverly Hills: Sage, 1987), chs 8 and 9.
3. برای گزیدهای از پژوهشهای اخیر در این زمینه ر. ک:
Janice A. Radway, Reading the Romance: Women Patriarchy, and Popular Literature (Chapel Hill: University of North Carolina Press, 1984); Tamar Liebes and Elihu Katz, The Exprot of Meaning: Cross- Cultural Readings of Dallas (New York and Oxford: Oxford University Press, 1990); James Lull, China Turned on: Television, Reform, and Resistance (London: Routledge, 1990). For discussions of the relevance of ethnographic inquiry to media studies, see James Lull, Inside Family Viewing: Ethnographic Research on Television"s Audiences (London: Routledge, 1990); David Morley, Television, Audiences and Cultural Studies (London: Routledge, 1992).:Roger Silverstone, Television and Everyday Life ((London: Routledge, 1994)
4. Michel de Certeau, The Practice of Eveyday Life, trans. Stephen Randall (Berkeley: University of California Press, 1984), especially chs 3 and 12.
5. James Lull, Inside Family Viewing, ch. 5; David Morley, Family Television: Cultural Power and Domestic Leisure (London: Comedia, 1986).
6. به قول میشل دو سرتو (Michel de Certeau) «خوانندگان (کتاب) مسافرانند، آنها در سرزمینهایی سفر میکنند که به دیگری تعلق داد، همچون کوچنشینانی که راه خود را دزدانه از میان دشتهای ناشناخته مییابند، و آنانی که ثروتهای مصر را برای بهره و لذت خویش غارت میکنند. (The practice of Everyday Life, p. 174)
7. تمایز اجتماعی مهارتها و تبحرها، و نیز طرحبندیهای قضاوت و سلیقه در بسیاری از پژوهشهای پی یر بوردیو مورد تأکید قرار گرفته است. در این مورد ر. ک:
Pierre Bourdieu, Alain Darbel and Dominique Schnapper, The Love of Art: European Museums and their Public, trans. C. Beattie and N. Merriman (Cambridge: Polity Press, 1990).
8. Gadamer
تامپسون، جان ب؛ (1391)، رسانهها و مدرنیتهها، ترجمهی مسعود اوحدی، تهران: سروش (انتشارات صدا و سیما)، چاپ سوم