ویژه نامه روزهجدهم ضیافت الهی
دعای روزهيجدهم
خدايا آگاهم ساز در اين ماه از بركات سحرهاى آن و نورانى كن در آن دلم را به پرتو انوار آن و بگمار تمام اعضاء و جوارحم را به پيروى كردن آثارش به نور خود اى روشنى دهنده دلهاى عارفان
منبع: مفاتیح الجنان
زلال وحی
مهمترین مناسبت ماه مبارك رمضان، شب قدر است كه همواره مورد توجه مؤمنین بوده و خواهد بود. آنچه در پیش روى دارید بحثى پیرامون شب قدر بر اساس نظرات مرحوم علامه طباطبایى رحمةالله در تفسیر شریف المیزان است كه در دو سوره « قدر» و «دخان» مطرح گردیده است.
شب قدر یعنى چه؟
مراد از قدر، تقدیر و اندازهگیرى است و شب قدر شب اندازهگیرى است و خداوند متعال دراین شب حوادث یك سال را تقدیر مىكند و زندگى، مرگ، رزق، سعادت و شقاوت انسانها و امورى ازاین قبیل را دراین شب مقدر مىگرداند.
شب قدر كدام شب است؟
در قرآن كریم آیهاى كه به صراحت بیان كند شب قدر چه شبى است دیده نمىشود. ولى از جمعبندى چند آیه از قرآن كریم مىتوان فهمید كه شب قدر یكى از شبهاى ماه مبارك رمضان است. قرآن كریم از یك سو مىفرماید: « انا انزلناه فى لیلة مباركة.»(دخان / 3) این آیه گویاى این مطلب است كه قرآن یكپارچه در یك شب مبارك نازل شده است و از سوى دیگر مىفرماید: « شهررمضان الذى انزل فیه القرآن.»(بقره / 185)و گویاى این است كه تمام قرآن در ماه رمضان نازل شده است. و در سوره قدر مىفرماید: «انا انزلناه فى لیلة القدر.»(قدر/1)از مجموع این آیات استفاده مىشود كه قرآن كریم در یك شب مبارك در ماه رمضان كه همان شب قدر است نازل شده است. پس شب قدر در ماه رمضان است. اما این كه كدام یك از شبهاى ماه رمضان شب قدر است، در قرآن كریم چیزى برآن دلالت ندارد. و تنها از راه اخبار مىتوان آن شب را معین كرد.
در بعضى از روایات منقول از ائمه اطهار علیهم السلام شب قدر مردد بین نوزدهم و بیست و یكم و بیست و سوم ماه رمضان است و در برخى دیگر از آنها مردد بین شب بیست و یكم و بیست و سوم و در روایات دیگرى متعین در شب بیست و سوم است. (1)وعدم تعین یك شب به جهت تعظیم امر شب قدر بوده تا بندگان خدا با گناهان خود به آن اهانت نكنند.
پس از دیدگاه روایات ائمه اهل بیت علیهم السلام شب قدر از شبهاى ماه رمضان و یكى از سه شب نوزدهم و بیست و یكم و بیست و سوم است. اما روایات منقول از طرق اهل سنت به طورعجیبى با هم اختلاف داشته و قابل جمع نیستند ولى معروف بین اهل سنت این است كه شب بیست و هفتم ماه رمضان شب قدر است (2)و در آن شب قرآن نازل شده است.
تكرار شب قدر درهر سال
شب قدر منحصر در شب نزول قرآن و سالى كه قرآن درآن نازل شد نیست بلكه با تكرار سالها، آن شب نیز تكرار مىشود. یعنى درهر ماه رمضان شب قدرى است كه درآن شب امور سال آینده تقدیر مىشود. دلیل براین امر این است كه:
اولا: نزول قرآن بهطور یكپارچه در یكى از شبهاى قدر چهارده قرن گذشته ممكن است ولى تعیین حوادث تمامى قرون گذشته و آینده درآن شب بى معنى است.
ثانیا: كلمه «یفرق» در آیه شریفه «فیها یفرق كل امر حكیم.»(دخان / 6) در سوره دخان به خاطر مضارع بودنش، استمرار را مىرساند و نیز كلمه «تنزل» درآیه كریمه «تنزل الملئكة والروح فیها باذن ربهم من كل امر»(قدر / 4) به دلیل مضارع بودنش دلالت بر استمرار دارد.
ثالثا: از ظاهر جمله « شهر رمضان الذى انزل فیه القرآن.»(بقره / 185)چنین برمىآید كه مادامى كه ماه رمضان تكرار مىشود آن شب نیز تكرار مىشود. پس شب قدر منحصر در یك شب نیست بلكه درهر سال در ماه رمضان تكرار مىشود.
در این خصوص در تفسیر برهان از شیخ طوسى از ابوذر روایت شده كه گفت: به رسول خدا (ص) عرض كردم یا رسول الله آیا شب قدر شبى است كه درعهد انبیاء بوده و امر به آنان نازل مىشده و چون از دنیا مىرفتند نزول امر درآن شب تعطیل مىشده است؟ فرمود: « نه بلكه شب قدر تا قیامت هست.»(3)
عظمت شب قدر
در سوره قدر مىخوانیم: «انا انزلناه فى لیلة القدر وما ادریك ما لیلة القدر لیلة القدر خیر من الف شهر.» خداوند متعال براى بیان عظمت شب قدر با این كه ممكن بود بفرماید: «وما ادریك ما هى هى خیر من الف شهر» یعنى با این كه مىتوانست در آیه دوم و سوم به جاى كلمه «لیلة القدر» ضمیر بیاورد، خود كلمه را آورد تا بر عظمت این شب دلالت كند. و با آیه « لیلة القدر خیر من الف شهر» عظمت این شب را بیان كرد به این كه این شب از هزار ماه بهتر است. منظور از بهتر بودن این شب از هزار ماه، بهتر بودن از حیث فضیلت عبادت است. چه این كه مناسب با غرض قرآن نیز چنین است. چون همه عنایت قرآن دراین است كه مردم را به خدا نزدیك و به وسیله عبادت زنده كند. و احیاء یا عبادت آن شب از عبادت هزار ماه بهتر است.
از امام صادق علیه السلام سؤال شد: چگونه شب قدر از هزار ماه بهتر است؟ ( با این كه در آن هزار ماه درهر دوازده ماهش یك شب قدر است) .
حضرت فرمود: « عبادت در شب قدر بهتر است از عبادت درهزار ماهى كه در آن شب قدر نباشد.»(4)
وقایع شب قدرالف- نزول قرآن.
ظاهر آیه شریفه « انا انزلناه فى لیلة القدر» این است كه همه قرآن در شب قدر نازل شده است و چون تعبیر به انزال كرده كه ظهور در یكپارچگى و دفعى بودن دارد نه تنزیل، كه ظاهر در نزول تدریجى است.
قرآن كریم به دو گونه نازل شده است:
1- نزول یكباره در یك شب معین.
2- نزول تدریجى در طول بیست و سه سال نبوت پیامبر اكرم (ص) .
آیاتى چون «قرانا فرقناه لتقراه على الناس على مكث ونزلناه تنزیلا.»( اسراء / 106) نزول تدریجى قرآن را بیان مىكند.
در نزول دفعى (و یكپارچه)، قرآن كریم كه مركب از سورهها و آیات است یك دفعه نازل نشده است بلكه بهصورت اجمال همه قرآن نازل شده است چون آیاتى كه درباره وقایع شخصى و حوادث جزیى نازل شده ارتباط كامل با زمان و مكان و اشخاص و احوال خاصهاى دارد كه درباره آن اشخاص و آن احوال و درآن زمان و مكان نازل شده و معلوم است كه چنین آیاتى درست در نمىآید مگر این كه زمان و مكانش و واقعهاى كه دربارهاش نازل شده رخ دهد به طورى كه اگر از آن زمانها و مكانها و وقایع خاصه صرف نظر شود و فرض شود كه قرآن یك باره نازل شده، قهرا موارد آن آیات حذف مىشود و دیگر بر آنها تطبیق نمىكنند، پس قرآن به همین هیئت كه هست دوبار نازل نشده بلكه بین دو نزول قرآن فرق است و فرق آن در اجمال و تفصیل است. همان اجمال و تفصیلى كه درآیه شریفه «كتاب احكمت ایاته ثم فصلت من لدن حكیم خبیر.»(هود / 1)به آن اشاره شده است. و در شب قدر قرآن كریم به صورت اجمال و یكپارچه بر پیامبر اكرم (ص) نازل شد و در طول بیست و سه سال به تفصیل و به تدریج و آیه به آیه نازل گردید.
ب- تقدیر امور.
خداوند متعال در شب قدر حوادث یك سال آینده را از قبیل مرگ و زندگى، وسعت یا تنگى روزى، سعادت و شقاوت، خیر و شر، طاعت و معصیت و... تقدیر مىكند.
در آیه شریفه «انا انزلناه فى لیلة القدر»(قدر / 1) كلمه «قدر» دلالت بر تقدیر و اندازهگیرى دارد و آیه شریفه «فیها یفرق كل امر حكیم.»(دخان / 6)كه در وصف شب قدر نازل شده است بر تقدیر دلالت مىكند. چون كلمه «فرق» به معناى جدا سازى و مشخص كردن دو چیز از یكدیگر است. و فرق هر امر حكیم جز این معنا ندارد كه آن امر و آن واقعهاى كه باید رخ دهد را با تقدیر و اندازهگیرى مشخص سازند. امور به حسب قضاى الهى داراى دو مرحلهاند، یكى اجمال و ابهام و دیگرى تفصیل. و شب قدر به طورى كه از آیه «فیها یفرق كل امر حكیم.» برمىآید شبى است كه امور از مرحله اجمال و ابهام به مرحله فرق و تفصیل بیرون مىآیند.
ج- نزول ملائكة و روح
بر اساس آیه شریفه « تنزل الملئكة والروح فیها باذن ربهم من كل امر.»(قدر / 4) ملائكه و روح در این شب به اذن پروردگارشان نازل مىشوند. مراد از روح، آن روحى است كه از عالم امر است و خداى متعال دربارهاش فرموده است « قل الروح من امر ربى.»(اسراء / 85) دراین كه مراد از امر چیست؟ بحثهاى مفصلى در تفسیر شریف المیزان آمده است كه به جهت اختصار مبحث به دو روایت در مورد نزول ملائكه و این كه روح چیست بسنده مىشود.
1- پیامبر اكرم (ص) فرمود: وقتى شب قدر مىشود ملائكهاى كه ساكن در «سدرة المنتهى» هستند و جبرئیل یكى از ایشان است نازل مىشوند در حالى كه جبرئیل به اتفاق سایرین پرچمهایى را به همراه دارند.
یك پرچم بالاى قبر من، و یكى بر بالاى بیت المقدس و پرچمى در مسجد الحرام و پرچمى بر طورسینا نصب مىكنند و هیچ مؤمن و مؤمنهاى دراین نقاط نمىماند مگر آن كه جبرئیل به او سلام مىكند، مگر كسى كه دائم الخمر و یا معتاد به خوردنگوشت خوك و یا زعفران مالیدن به بدن خود باشد.(5)
2- از امام صادق علیه السلام در مورد روح سؤال شد. حضرت فرمودند: روح از جبرئیل بزرگتر است و جبرئیل از سنخ ملائكه است و روح ازآن سنخ نیست. مگر نمىبینى خداى تعالى فرموده: «تنزل الملئكة والروح» پس معلوم مىشود روح غیر از ملائكه است. (6)
د- سلام و امنیت.
قرآن كریم در بیان این ویژگى شب قدر مىفرماید: «سلام هى حتى مطلع الفجر.»(قدر / 5) كلمه سلام و سلامت به معناى عارى بودن از آفات ظاهرى و باطنى است. و جمله «سلام هى» اشاره به این مطلب دارد كه عنایت الهى تعلق گرفته است به این كه رحمتش شامل همه آن بندگان بشود كه به سوى او روى مىآورند و نیز به این كه در خصوص شب قدر باب عذابش بسته باشد. به این معنا كه عذابى جدید نفرستد. و لازمه این معنا این است كه دراین شب كید شیطانها هم مؤثر واقع نشود چنانكه در بعضى از روایات نیز به این معنا اشاره شده است.
البته بعضى از مفسرین گفتهاند: مراد از كلمه «سلام» این است كه در شب قدر ملائكه از هر مؤمن مشغول به عبادت بگذرند، سلام مىدهند.
پي نوشت :
1- مجمع البیان، ج 10، ص519 .
2- تفسیر الدرالمنثور، ج6 .
3- تفسیر البرهان، ج4، ص488، ح26 .
4- فروع كافى، ج4، ص157، ح4 .
5- مجمع البیان، ج10، ص520 .
6- تفسیر برهان، ج4، ص481، ح1.
کلام نور
قيل لابى عبد الله (عليه السلام): كيف تكون ليلة القدر خيرا من الف شهر؟ قال: العمل الصالح فيها خير من العمل فى الف شهر ليس فيها ليلة القدر.
از امام صادق (عليه السلام) سوال شد: چگونه شب قدر از هزار ماه بهتر است؟
حضرت فرمود: كار نيك در آن شب از كار در هزار ماه كه در آنها شب قدر نباشد بهتر است.
وسائل الشيعه، ج 7 ص 256، ح 2
آثار نماز
قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): الصلوة تسود وجه الشیطان.
حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرمایند: نماز چهره ی شیطان را سیاه می کند. (1)
قال الامام علی (علیه السلام): لو یعلم المصلی ما یغشاء من الرحمة لما رفع رأسه من السجود.
حضرت علی (علیه السلام) می فرمایند: اگر نماز گزار بداند که چقدر از رحمت خداوند متعال او را فراگرفته است، سرش ر از سجده بر نمی دارد.(2)
قالت فاطمه الزهراء(علیه السلام): جعل الله الصلاة تنزیها لکم عن الکبر.
حضرت فاطمه ی زهرا (علیه السلام) می فرمایند: خداوند متعال نماز را مایه ی دوری شما از کبر و خودپسندی قرار داد.(3)
قال الامام الباقر (علیه السلام): اذا ستقبل المصلی القبلة استقبل الرحمن لوجهه،
حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) می فرمایند: آنگاه که نماز گزار رو به قبله نماید، خداوند رحمان به صورتش رو می آورد.(4)
قال الامام المهدی (علیه السلام) می فرمایند: ما ارغم الفد الشیطان بشیء مثل الصلاة فصلها و ارغم الف الشیطان.
حضرت مهدی (علیه السلام) می فرمایند: هیچ چیز مثل نماز بینی شیطان را به خاک نمی مالد، پس نماز بخوان و بینی شیطان را به خاک بمال. (5)
پي نوشت :
1- نهج الفصاحه/ ص 396.
2- بحارالانوار/ج82/ص 207.
3- اعیان الشیعه/ج1/ص 316.
4- اصول کافی/ج2/ص58.
5- بحارالانوار/ج53/ص 182.
قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): تفرغوا بطاعة الله و عبادته قبل أن ینزل لکم من البلاء ما یشغلکم عن العبادة؛ خود را برای طاعت خدا و عبادت او فارغ سازید، پیش از آن که گرفتاری و بلایی به شما رسد که از عبادت بازتان دارد. (1)
قال الامام علی (علیه السلام): إذا احب الله عبدا الهمه حسن العبادة؛ هر گاه خداوند بنده ای را دوست بدارد، نیکویی عبادت را در دل او می افکند.(2)
قال الامام الحسین (علیه السلام): من عبدالله حق عبادته اتاه الله فوق امانیه و کفاتیه؛ هر که خدا را چنان که حق عبادت اوست عبادت کند، خداوند برتر از آرزوها و بیشتر از حد کفایتش به او عطا فرماید. (3)
قال الامام الصادق(علیه السلام) : افضل العبادة ادمان التفکر فی الله و فی قدرته.
برترین عبادت، اندیشیدن مداوم درباره ی خدا و قدرت اوست. (4)
قال الامام الکاظم(علیه السلام) : ما اقبح الفقر بعدالغنی، واقبح الخطیئة بعد النسک! واقبح من ذلک العابد لله ثم یترک عبادته؛ چه زشت است نیازمندی بعد از توانگری و چه زشت است گناه به دنبال عبادت و زشت تر از اینها کار کسی است که عبادت خدا را پیشه کند و سپس از عبادتش دست شوید. (5)
پي نوشت :
1- تنبه الخواطر/ ج2/ص120.
2- غررالحکم/ ج4066.
3- میزان الحکمه/ ج7/ ص 3430.
4- اصول کافی/ج2/ص55.
5- تحف العقول/ ج397.
قال الامام علی (سلام الله علیه): اختاره من شجرة الانبیاء و مشکاة الضیاء و ذؤابة العلیاء و مصابیح الظلمة و ینابیع الحکمة.
«خداوند پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را از درخت تنومند پیامبران، از سرچشمه نور هدایت، از جایگاه بلند و بی همانند، از چراغ های برافروخته در تاریکی ها و از سرچشمه های حکمت برگزیده.» (1)
قال الامام السجاد (سلام الله علیه): کان یبکی حتی یبتل مطلاه خشیة من الله عزوجل من غیر جرم.
«رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در نماز، آن قدر گریه می کردند تا آن که جا نمازشان تر می شد و این به خاطر خوف از خدا بود، بی آن که جرمی داشته باشند.» (2)
قال الامام الباقر(سلام الله علیه): ما استیقظ رسول الله من نوم الاخر لله ساجدا.
«هیچ گاه پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از خواب بیدار نشدند، مگر این که سر برخاک نهاده و برای خدا سجده می کردند.» (3)
«قال الامام الصادق (سلام الله علیه): کان رسول الله یحمدالله فی کل یوم ثلاث ماة و سنین مرة»
«رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هر روز سیصد و شصت بار خدا را حمد می کردند.» (4)
پي نوشت :
1- نهج البلاغه، ترجمه ی مرحوم محمد دشتی، خطبه ی 108.
2- سنن النبی، علامه طباطبایی (رحمت الله علیه)، ص 32.
3- مکارم الاخلاق، مرحوم طبرسی، ص 39.
4- بحارالانوار، ج16، ص 257.
قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): موت العالم ثلمة فی الإسلام لا تسد ما اختلف الیل و النهار.
در گذشت عالم، رخنه ای است در اسلام که، تا شب و روز در گردش است، هیچ چیز آن را جبران نمی کند. (1)
قال الامام علی (علیه السلام): العالم حی و إن کان میتا، الجاهل میت و ان حیا.
عالم زنده است، گرچه مرده باشد؛ نادان مرده است، گرچه زنده باشد. (2)
قال الامام الباقر (علیه السلام): عال ینتفع بعلمه، أفضل من سبعین الق عابد.
عالمی که از علمش بهره مند برد، برتر از هفتاد هزار عابد است. (3)
قال الامام الهای (علیه السلام): لولا من یبقی بعد غیبة قائمنا (علیه السلام) من العلماء الداعین إلیه، و الدالین علیه، والذابین عن دینه بحجج الله، و المنقذین لضعفاد عبادالله من شباک إبلیس و مردته، و من فخاخ النواصب لما بقی احد ارتد عن دین الله.
اگر بعد از غیبت قائم ما (علیه السلام) نبود وجود علمایی که به سوی او (مردم را فرا) می خوانند و به وجود او رهنمون می شوند و با حجتهای الهی از دین او دفاع می کنند و بندگان ناتوان خدا را از دام ابلیس و پیروان او می رهانند، بی گمان همه ی مردم از دین خدا بر می گشتند. (4)
پي نوشت :
1- کنز العمال/ ج 2876.
2- غررالحکم/ ج1125.
3- میزان الحکم/ج8/ص 3942.
4- بحارالانوار/ج2/ص6.
حکمت های شگرف
قَالَ الامام علیٌ [عليه السلام] كُلُّ وِعَاءٍ يَضِيقُ بِمَا جُعِلَ فِيهِ إِلَّا وِعَاءَ الْعِلْمِ فَإِنَّهُ يَتَّسِعُ بِهِ .
حضرت علی(علیه السلام) فرمودند : هر ظرفى با ريختن چيزى در آن پر مى شود جز ظرف دانش كه هر چه در آن جاى دهى ، وسعتش بيشتر مى شود.
حكمت 206: ره آورد حلم و بردبارى(اخلاقى، اجتماعى)
وَ قَالَ [عليه السلام] أَوَّلُ عِوَضِ الْحَلِيمِ مِنْ حِلْمِهِ أَنَّ النَّاسَ أَنْصَارُهُ عَلَى الْجَاهِلِ .
و درود خدا بر ایشان ، فرمودند : نخستين پاداش بردبار از بردبارى اش آن كه مردم در برابر نادان ، پشتيبان او خواهند بود.
حكمت 207: ارزش همانند شدن با خوبان(اخلاقى، اجتماعى)
وَ قَالَ [عليه السلام] إِنْ لَمْ تَكُنْ حَلِيماً فَتَحَلَّمْ فَإِنَّهُ قَلَّ مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْمٍ إِلَّا أَوْشَكَ أَنْ يَكُونَ مِنْهُمْ .
و درود خدا بر ایشان ، فرمودند : اگر بردبار نيستي، خود را به بردبارى بنماى ، زيرا اندك است كه خود را همانند مردمى كند و از جملة آنان به حساب نيايد.
حكمت 208 : مراحل خودسازي (اخلاقى، تربيتى)
وَ قَالَ [عليه السلام] مَنْ حَاسَبَ نَفْسَهُ رَبِحَ وَ مَنْ غَفَلَ عَنْهَا خَسِرَ وَ مَنْ خَافَ أَمِنَ وَ مَنِ اعْتَبَرَ أَبْصَرَ وَ مَنْ أَبْصَرَ فَهِمَ وَ مَنْ فَهِمَ عَلِمَ .
و درود خدا بر ایشان ، فرمودند : كسى كه از خود حساب كشد ، سودى مى برد، و آن كه از خود غفلت كند زيان مى بيند ، و كسى كه از خدا بترسد ايمن باشد، و كسى كه عبرت آموزد اگاهى يابد، و آن كه آگاهى يابد مى فهمد ، و آن كه بفهمد دانش آموخته است!.
حكمت 209: خبر از ظهور حضرت مهدى (عج) (اعتقادى، سياسى)
وَ قَالَ [عليه السلام] لَتَعْطِفَنَّ الدُّنْيَا عَلَيْنَا بَعْدَ شِمَاسِهَا عَطْفَ الضَّرُوسِ عَلَى وَلَدِهَا وَ تَلَا عَقِيبَ ذَلِكَ وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِى الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ .
و درود خدا بر ایشان ، فرمودند : دنيا پس از سركشي، به ما روى مى كند ، چونان شتر مادة بدخو كه به بچه خود مهربان گردد.(سپس اين آيه را خواند)
"و اراده كرديم كه بر مستضعفين زمين، منّت گذارده آنان را امامان و وارثان حكومت ها گردانيم".
حكمت 210: الگوهاى پرهيزكارى(اخلاقى، تربيتى)
وَ قَالَ [عليه السلام] اتَّقُوا اللَّهَ تَقِيَّةَ مَنْ شَمَّرَ تَجْرِيداً وَ جَدَّ تَشْمِيراً وَ كَمَّشَ فِى مَهَلٍ وَ بَادَرَ عَنْ وَجَلٍ وَ نَظَرَ فِى كَرَّةِ الْمَوْئِلِ وَ عَاقِبَةِ الْمَصْدَرِ وَ مَغَبَّةِ الْمَرْجِعِ .
و درود خدا بر ایشان ، فرمودند : از خدا بترسيد ، ترسيدن انسان وارسته اى كه دامن به كمر زده و خود را آماده كرده ، و در بهره بردن از فرصت ها كوشيده ، و هراسان در اطاعت خدا تلاش كرده ، و در دنياى زودگذر ، و پايان زندگى و عاقبت كار، به درستى انديشيده است!.
حكمت 211: ارزش هاى اخلاقى (اخلاقى،اجتماعى،اقتصادى)
وَ قَالَ [عليه السلام] الْجُودُ حَارِسُ الْأَعْرَاضِ وَ الْحِلْمُ فِدَامُ السَّفِيهِ وَ الْعَفْوُ زَكَاةُ الظَّفَرِ وَ السُّلُوُّ عِوَضُكَ مِمَّنْ غَدَرَ وَ الِاسْتِشَارَةُ عَيْنُ الْهِدَايَةِ وَ قَدْ خَاطَرَ مَنِ اسْتَغْنَى بِرَأْيِهِ وَ الصَّبْرُ يُنَاضِلُ الْحِدْثَانَ وَ الْجَزَعُ مِنْ أَعْوَانِ الزَّمَانِ وَ أَشْرَفُ الْغِنَى تَرْكُ الْمُنَى وَ كَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِيرٍ تَحْتَ هَوَى أَمِيرٍ وَ مِنَ التَّوْفِيقِ حِفْظُ التَّجْرِبَةِ وَ الْمَوَدَّةُ قَرَابَةٌ مُسْتَفَادَةٌ وَ لَا تَأْمَنَنَّ مَلُولًا
و درود خدا بر ایشان ، فرمودند : بخشندگى ، نگاهدارندة آبروست ، و شكيبايى با مصيبت هاى شب و روز و آن كس كه با رأى خود احساس بى نيازى كند به كام خطرها افتد ، شكيبايى با مصيبت هاى شب و روز پيكار كند ، و بى تابي، زمان را در نابودى انسان يارى دهد ، و برترين بى نيازى ترك آروزهاست، و چه بسا عقل كه اسير فرمانروايى هوس است؛ حفظ و به كار گيرى تجربه رمز پيروزى است، و دوستى نوعى خويشاوندى به دست آمده است ، و به آن كس كه به ستوده آمده و توان تحمل ندارد اعتماد نكن.
حكمت 212: خود پسندى آفت عقل (اخلاقى)
وَ قَالَ [عليه السلام] عُجْبُ الْمَرْءِ بِنَفْسِهِ أَحَدُ حُسَّادِ عَقْلِهِ .
و درود خدا بر ایشان ، فرمودند : خود پسندى يكى از حسودان عقل است.
حكمت 213: تحمل مشكلات و خشنودى (اخلاقى، تربيتى)
وَ قَالَ [عليه السلام] أَغْضِ عَلَى الْقَذَى وَ الْأَلَمِ تَرْضَ أَبَداً .
و درود خدا بر ایشان ، فرمودند : چشم را از سختيِ خوار و خاشاك و رنج ها فروبند تا همواره خشنود باشي.
حكمت214 : نرمخويى و كاميابى(اخلاقى، علمى)
وَ قَالَ [عليه السلام] مَنْ لَانَ عُودُهُ كَثُفَتْ أَغْصَانُهُ .
و درود خدا بر ایشان ، فرمودند : كسى كه درخت شخصيت او نرم و بى عيب باشد، شاخ و برگش فراوان است.
حكمت 215: اختلاف، آفت انديشه(اخلاقى، سياسى)
وَ قَالَ [عليه السلام] الْخِلَافُ يَهْدِمُ الرَّأْيَ .
و درود خدا بر ایشان ، فرمودند : اختلاف نابود كنندة انديشه است.
حكمت 216: قدرت و تجاوز كارى(اخلاقى، سياسى)
وَ قَالَ [عليه السلام] مَنْ نَالَ اسْتَطَالَ .
و درود خدا بر ایشان ، فرمودند : كسى كه به نوايى رسيد تجاوز كار شد.
منبع: نهج البلاغه
عزیزآل یاسین
هر صبح آدینه زیر باران ندبه، دل و جان می شوییم به زمزمه های عارفانه ی انتظار، شاید آن یار غایب از نظر، این آه سینه، این سوز اشک، این ندای دلتنگی عاشقان به انتظار نشسته را بشنود. تو را خواندیم ای خدای مهربان و عزیز، تو را که بر ما حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را فرستادی و پس از او حضرت علی (سلام الله علیه) را وای خدای مهربان تو ما را خواندی تا «من کنت مولافهذا علی مولاه» را اجابت کنیم و قسم خوردیم به ولایت که تا قیامت سر ازاین مستی بر نداریم. تو را خواندیم و تو ای مهربان خدا، گفتی زمین ازآن من است و آن را به هر که خواهم، می دهم و سرانجام از آن متقین است. پس کجاست بقیة الله (عجل الله تعالی فرجه الشریف)؟
میراث دار متقین کجاست؟
او که می آید تا درس فراموش شده ی تقوا را تکرار کند. کجاست او که می آید تا آیین غبار گرفته را مصفا کند. زنده به گوران قرآن را بیدار و تشنه کامان ایمان را سیراب کند.
کجاست او که می آید تا دوستان را عزیز و دشمنان را ذلیل کند؟
کجاست او که می آید تا ما را مهمان روز پیروزی کند.
کجاست او که می آید و ما را تا داغستان عاشورا می برد. آنجا که خون شهید کربلا می جوشد. کجاست آن طلب کننده ی خون شهید کربلا؟
چشم ما حلقه صفت شام و سحر
هست پیوسته به فکر تو به در
همچو یعقوب ز فراق پسر
این نوشتیم ز خونابه جگر
که ای فروزنده تر از ماه بیا
یوسف فاطمه از چاه درآ
مواعظ جاوید
در ماه مبارک رمضان درهای رحمت خدای تبارک و تعالی به سوی همه ی گناهکاران باز است و شما تا دیر نشده، در این ماه مبارک رمضان، خودتان را اصلاح کنید. (1)
اهتمام شایسته
امام خمینی (رحمة الله علیه) در ماه مبارک رمضان هر روز ده جزء قرآن می خواندند یعنی هر سه روز یک مرتبه قرآن را ختم می کردند. بعضی برادران خوشحال بودند که دو دور قرآن را در این ماه خوانده اند؛ ولی بعد متوجه می شدند که امام ده، یازده دور قرآن را در طول این ماه شرف ختم کرده اند. (2)
پند حکیمانه
حضرت امام خمینی(رحمت الله علیه) می فرمایند: قرآن باید در تمام شئون زندگی ما حاضر باشد... از انس با قرآن کریم، این صحیفه ی الهی و کتاب هدایت، غفلت نورزید؛ که مسلمانان هرچه دارند و خواهند داشت در طول تاریخ (گذشته و آینده)، از برکات سرشار این کتاب مقدس است. (3)
جوانان عزیزم که چشم امید من به شماست؛ با یک دست قرآن را و با دست دیگر سلاح را برگیرید، و چنان از حیثیت و شرافت خود دفاع کنید، که قدرت تفکر توطئه علیه خود را، از آنان «دشمنان» سلب نمایید. (4)
منابع:
1- صحیفه ی نور، ج15، ص 63.
2- حجت الاسلام ناصری، برداشتهایی از سیره ی امام خمینی (رحمت الله علیه) ج3، ص8.
3- کلمات قصار، امام خمینی (رحمت الله علیه) صفحات 44 – 43.
4- صحیفه ی نور، ج11، ص 39.
در محضر ولایت
شب قدر خيلى ارزش دارد. همهى ماه رمضان، شبها و روزهايش ارزش والا دارد. البته ليلةالقدر نسبت به روزها و شبهاى ماه رمضان، خيلى فاخرتر است؛ اما شبها و روزهاى ماه رمضان، نسبت به روزها و شبهاى بقيهى سال، خيلى فاخرتر است. بايد قدر بدانيد. در اين روزها و در اين شبها، همه بر سر سفرهى انعام الهى حاضريد. استفاده كنيد.
منبع: بيانات مقام معظم رهبری در ديدار علما، طلاب و اقشار مختلف مردم شهر مقدس قم به مناسبت سالروز 19 دى ماه19/10/75
جامعه ی علوی
آن روز که در این کشور، ولایت، ولایت آمریکا و صهیونیست ها و اعداء الله بود و نظام اجتماعی، تحت تأثیر افکار و فرهنگ و رفتار و خواست و اراده و عاطفه ی دشمنان خدا قرار داشت، ما چه طور حق داشتیم بگوییم:
«الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة امیرالمؤمنین»؟
بله، بخش بزرگی از مردم در دلهای خود، محبت متمسک بودند و به ولایت اعتقاد داشتند؛ اما ولایت بیش از این است. امروز ملت ما می تواند خدا را بر تمسک به ولایت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) حمد کند. راه انقلاب ما، راه ولایت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه)، راه حکومت علوی راه اسلام بوده است. حضرت علی (سلام الله علیه) برترین و بزرگترین پیشاهنگ و منادی و سردار و مجاهد راه اسلام است. او برای اسلام زندگی کرد، برای اسلام شهید شد و نور پرتو مشعل وجود او امروز، درراه اسلام پرتو افشانی کرده است. ما می خواهیم دنیا و نزدگی و نظام ما به گونه ای بشود که امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) در راه آن مبارزه، زندگی، جهاد و حکومت کرد. ما می خواهیم در نظام ما، عدل اسلامی کامل حکم فرما بشود. هر کسی که دراین نظام زندگی می کند، باید مجاهدت نماید، تا اگر در رأس جامعه امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) قرار می داشت، جامعه و نظام مالایق ایشان می بود. ما باید این طور حرکت کنیم. باید کاری کنیم که نظام و کشور و جامعه ی ما، یک جامعه ی علوی بشود. اسم اسلام و اسم ولایت، کافی نیست. به خصوص کسانی که مسوولیتی بر دوش دارند و مأموریتی از نظام الهی و اسلامی برعهده ی آنهاست – چه در دستگاه قضایی، چه در دستگاه اجرایی، چه در دستگاه قانون گذاری، چه در دستگاه انتظامی، و چه در نهادها و دستگاه های مختلف – زبان و بازو و راه و و سبک کار امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) باشد.
رهبر معظم انقلاب اسلامی، حدیث ولایت، ج6، صفحه های 197 تا 201.
شمیم هدایت
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از ابتدای بعثت تا هنگام رحلت عمدتا تبلیغات خود را بر اساس سعه ی صدر و صبر فراوان پایه گذاری کرده بودند، و از جمله دلایل موفقیت ایشان در امر رسالت دارا بودن همین صفت بسیار عالی بود. همچنین وقتی از جانب پروردگار به موسی بن عمران (علیه السلام) خطاب آمد: «اذهبا الی فرعون انه طغی فقولا له قولا لینا لعله یتذکر او یخشی»(1) ای موسی اینک با برادرت هارون به جانب فرعون روانه شوید که وی در کفر سخت طغیان کرده است و با او با کمال آرامی و نرمی و عطوفت سخن گویید. باشد که از خواب غفلت و غرور بیدار و متذکر شود و از پروردگار خود بترسد. حضرت موسی (علیه السلام) پس از دریافت این فرمان با این که فرعون تجهیزات نظامی و قوای جنگی و قدرت سیاسی بسیاری داشت، تنها از باری تعالی شرح صدر» و سکینه و آرامش طلب می کند. همان جا که فرمودند: «قال رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی»(2)
بدیهی است که اگر انسان «شرح صدر» داشته باشد، سخنش نفوذ می یابد، ولی اگر در مقابل ناملایمات و مشکلات خود را ببازد، موعظه و سخن حقش اثر و نفوذ خود را ازدست خواهد داد، و باید دانست از اموری که باعث «سعه ی صدر» و تقویت اراده می شود، رابطه با خداوند تبارک و تعالی است.
انسان به میزانی که رابطه اش با پروردگار قوی تر شد، همت بالا و اراده ی قوی خواهد یافت.
پي نوشت :
1- سوره ی طه، آیات 44 و 43.
2- سوره ی طه، آیات 23 تا 28.
نکته های ناب
در حدیث معراج آمده است: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) عرض کردند: پروردگارا! میراث روزه چیست؟ خداوند متعال فرمودند: روزه حکمت به ارث می نهد و حکمت معرفت و معرفت یقین و چون بنده به یقین رسد، دیگر برایش اهمیتی ندارد که چگونه شب و روز را بگذراند، به سختی یا به آسانی.(1)
حقیقت روزه
مرحوم ملا احمد نراقی در کتاب شریف «معراج الاسعاده» می فرماید: (روزه داشتن آن است که قوه ی شهویه مقهور شود و تسلط شیطان کمتر گردد و تا نفس قدسی از درجه ی حیوانیت ترقی نموده و مشتبه به ملائکه گردد و در او آثار تجرد و روحانیت حاصل شود.) (2)
اثر درمانی روزه
«آلکسی سوفورین» دانشمند روسی در کتاب خود می نویسد: «درمان از طریق روزه، فایده ی ویژه ای برای درمان کم خونی، ضعف روده ها، التهاب بسیط و مزمن دمل های خارجی و داخلی، سل، روماتیسم، بیماریهای چشم، مرض قند، بیماریهای جلدی، بیماریهای کلیه، کبد و بیماریهای دیگر دارد.»(3)
باالهی نامه!
الهی! وای بر آن که در شب قدر فرشته بر او فرود نیامده، با دیو همدم و همنشین گردد.
الهی! امشب که شب قدر است همه قرآن به سر می کنند، حسن را توفیق ده که قرآن به دل کند.(4)
منابع:
1- بحارالانوار، ج77، ص27.
2- معرح السعاده، ص 660.
3- کتاب روزه، روش نوین برای درمان بیماریها ص 65.
4- برگرفته از الهی نامه ی حضرت آیت الله حسن زاده آملی (حفظه الله)
دل نوشته
خدیجه پنجی
علی آن شب خدایی تر وضو کرد چه زیبا، مرگ را بیآبرو کرد!
عطر قدمهای علی، در کوچههای کوفه میوزد.
ناشناس شبگرد کوفه، به سمت مسجد میرود و ماه، مثل همیشه، مثل همه شبها شاهد است.
و ماه، دوباره، هزار باره، دل سپرده به ضرباهنگ قدمهایی که نبض جهان است.
امشب، صدای قدمهای علی علیهالسلام ، تندتر از همیشه است.
امشب، طرز راه رفتن علی علیهالسلام عوض شده است. مثل همیشه نیست؛ زمین، این را حس میکند، علی علیهالسلام ، شتاب دارد.
شهادت میچکد از گامهایش زمان پا مینهد برا جای پایش
در و دیوار، امشب بیقرارند قدمهای علی را میشمارند!!
کاش مولا بازگردد!
کاش مولا به مسجد نرود!
کاش ابن ملجم امشب خواب بماند! کاش دنیا خراب بشود!
کاش آسمان بر زمین آوار شود، اما علی نرود؛ علی به مسجد نرود. ولی رفت.
علی رفت و دل تاریخ خون شد تمام آسمانها واژگون شد
دیگر صدای قدمهای علی به گوش نمیرسد! انگار مولا پا به مسجد گذارد.
باور نمیکنند؛ ـ کوچهها را میگویم ـ باور نمیکنند، که دیگر او را نبینند!
باور نمیکنند ـ ماه را میگویم ـ که شاهد راز و نیازهای شبانهاش نباشد. باور نمیکند ـ نخلستانها را میگویم ـ که دیگر از عطر مناجات علی علیهالسلام ، مست نشوند!
باور نمیکند ـ چاه را میگویم ـ که دیگر عطر نفسهای علی را نشنود
باور نمیکند ـ دنیا را میگویم ـ که امشب یتیم شود! کاش امشب هرگز سحر نمیشد!
کاش ابن ملجم خواب میماند!
به مسجد پا نهاده وسعت نور کناری خفته شب تاریک و مغرور
ولی مولای ما از شوق دیدار چه زیبا قاتل خود کرد بیدار!
علی در محراب، غرق خداست و محراب، غرق علی!
علی علیهالسلام ، مست و شیدای خداست و محراب، دیوانه علی؛ کاش پسر ملجم، از تصمیم خویش منصرف شود!
کاش قبلش بلرزد!
کاش دستش بشکند!
کاش شمشیر، زهرآگین نباشد! کاش...!
فاصله علی علیهالسلام تا خدا، یک سجده است، یک پرواز، یک «یا علی»
سحر باغم اذان مرگ سر داد عدالت گوشه محراب افتاد
سحرگاهان سَر سجّاده درد علی با خون خود افطار میکرد
... و خاک بیپدر شد!
دنیا برای همیشه یتیم شد!
« فُزْتُ وَ ربِّ الْکَعْبَه!»
به خدا که رستگاری از آنِ علی علیهالسلام است و علی علیهالسلام ، پیشوای رستگاران است. سحرگاه نوزده رمضان، در محراب کوفه، با ضرب شمشیر ابنملجم. علی متولد شد و برای همیشه «علی» باقی ماند.
هنوز از فرق مجروح زمانه سرازیر است خون آن یگانه!
آخرین سجده
عباس محمدی
آسمان، غریبتر از همیشه، بغضهایت را گریه میکند.
سنگفرشهای کوفه، بیدارتر از همیشه، همقدمت میشوند.
هوای غربتآلوده شهر، تبدار توست.
دیوارهای کاهگلی، عاشقانهتر از همیشه نگاهت میکنند. نفسهایت غریبتر شده است.
هوای سنگین شب را توان نفس کشیدن با تو نیست.
کوچههای دلتنگ را امشب یارای همراهی کردن نیست.
دقیقه به دقیقه، دلتنگتر میشوند و تنگتر میخواهند در آغوشت بکشند تا سر بر شانههای بیتحمل ترکبرداشته شان بگذاری و آسوده بخوابی؛ هرچند سالهاست که خواب و آسوده خوابیدن را فراموش کردهای!
حتی سکوت هم امشب خواب را فراموش کرده.
ماه و ستارهها لبریز دلشورهاند؛ همانهایی که گواه تواند.
چه شبهای تلخی که با تو در گلوی چاه اشک ریختهاند. حتی کفشهای کهنهات را امشب میل رفتن نیست.
احساس خستگی میکنند، نمیتوانند سنگینی سنگفرشهای نفرینی امشب را تحمل کنند.
شور برگشتن دارند؛ اما حیف، حیف که محال است.
برگشتن تو از نیمهراه محال است.
برگشتن تو که اگر تمام عرب به تو پشت میکردند، به دشمن پشت نمیکردی، محال است.
میروی؛ بیخیال این که فردا آب، بخواندت، آفتاب، جارت بزند و غربت، ندیدنت را سوگواری میکند.
میروی که تنها عشق را ماندگار کنی. میروی تا با دم مسیحائیات مرگ را زنده کنی.
شگفت میروی؛ مثل روزی که آمدی؛ روزی که دیوار کعبه را شکافتی و امروز پیشانیات شکافته خواهد شد. فرشتهها نمازت را صف کشیدهاند و تو میروی، میروی تا جبرئیل، نماز را با تو اقامه کند.
میروی چون خون.
میدانی فاطمه علیهاالسلام مهربانی بر دوش پرندهها بهار را به پیشوازت آورده است.
پیامبران خدا ساعتهاست چشمانتظار آمدنت، تمامقد ایستادهاند دلشوره نرسیدنت را؛ ایستادهاند تا با آخرین سجده، دلشورههایشان را لبخند بزنی.
سرشار از شکوه
حمیده رضایی
سحر کشان، کشان بر سنگلاخ حادثه کشیده میشود. ظلمت، خاک را رها نمیکند. نفست بوی اطلسیهای باران خورده میدهد. همچنان شیطان در زاویهها چشم میدواند. سرشار از شکوهی بیمثل، به ملکوت چشم دوختهای.
اذان بر منارهها و معابر، ادامه سکوت سالیان بلند از اندوه سرشار توست.
هر آنچه کوه، به زانو درآمده است، هرآنچه رود بر سینه میکوبد و چاه، رازی نهانی را موج میزند. افلاک، دنبال تکیهگاهی چون شانههای استوار تو میگردد. سحر از گوشه قبایت بر خاک کشیده میشود. تو آرام آرام به سوی مقصد میشتابی. از درد گریختهای تا به دروازه درمان بیاویزی. از خاک دل بریدهای تا به افلاک دل ببندی. تو را از بالادست به شکوه و جلال فراخواندهاند. خروش یادت، استخوانهای تاریخ را درهم خواهد شکست.
ابلیس، نفس میکشد و بوی اتفاق، فضا را پر میکند.
گامهایت، ادامه استواری آسمانهاست گامهایت بر زمین، ادامه نقطهچین کهکشانی از رمزهاست.
راز نامکشوف خلقت!
تو را به کدام بهشت وعده داده شده فرا خواندهاند که هیچ مسیری، قدرت بازگرداندنت را ندارد؟
تسبیح از سرانگشتهایت میلغزد، پنجرههای اتفاق، باز و بسته میشود؛ پنجههای جهان رهایت کرده است؛ راه پیداست و جانپناه منتظر.
ایستادهای و تن سپردهای به چشمهساران زلال رحمت حقیقت. باران بر گونههایت میکوبد؛ اما تنها به شوق نزدیکی به دوست. زخم چرکین ناسپاسی و کینه در پیکر شهر سرباز کرده است. شقاوت از در و دیوار میبارد؛ اما هنوز دستهای مهربان عدالتگسترت... آه از این روزهای اینگونه! تاریک، سیاه، شب؛ روز درهم میپیچد، شیطان فریاد میکشد، ملائک به زانو درمیآیند. ستونهای تاریخ فرو میپاشد. مسجد روی دو پا بلند میشود و بر سر میکوبد. شمشیر شب بالا میرود و فرق خورشید را نشانه میرود و تو همچنان آرام و مطمئن رستگار میشوی.
شمعی در باد
معصومه داوود آبادی
... و ناگهان برقی ظالم در فضا پیچید و فریادی از عمق جگر برخاست که« فزت و رب الکعبه».
تو گویی حجمی عظیم از نامردمی به یکباره بر شانههای زمین آوار شد.
مسجد، لبریز هیاهو و فاجعه بر جراحت قلب مردی میگریست که روزهای توفانی شهر، با اشاره دستان آزادهاش به واحهای از آرامش بدل میشد؛ مردی که خاطرههای خاموشش، چراغ خاکخورده عدل را نخستین شعلهها بود.
آن روز که عاشقانه سلامش کردند و به یاریاش خواندند، میدانست که پایان این جاده تاریک و پوشیده از خنجر، رودخانه خونیست که از فرق عدالتخواهش سرریز خواهد کرد.
پس بیهیچ بیمی به راه افتاد تا سرچشمههای آینه را نشان مردمی بدهد که جز سنگ، معاملهای نمیشتاختند.
او میرفت، با خاطراتی خونآلود و این شهر بیهوده را به مردمان مردابیاش میسپرد که رود، ایستادن را تاب نمیآورد.
امشب، لحظهها به تدریج از او خالی میشود. او میرود آرام آرام و جان فرزندان و یارانش نیز همینگونه آرام، ذره ذره چون شمعی در باد، تحلیل میرود.
ای بزرگ! این پسلرزههای کبود، زمینلرزه رفتنت را در گوش زمین نجوا میکنند.
زردروییات، دل زینب را میشکافد و شانههای حسن را میلرزاند. تو میروی و حسین و ام کلثومات را با بغضهایی خونین تنها میگذاری، میروی و زمستانی طولانی، اجاق روشن عدالت را در خویش مچاله خواهی کرد. نخلستانها گیسو پریشان و قد خمیده، مسیر عبورت را خون گریه میکنند.
پس از تو جهان، شبی مکرر است که در حسرت رؤیای خورشید، پیر میشود. آه، ای کوفه! شهر خوابهای دراز خرگوشی! با کدام واژهها رذالتت را به تصویر کشم؟
نامردمیهایت را چگونه بگویم که کلمات از فرط بغض، بر سر صفحاتم فرو نریزند؟
آه، ای کوفه، شهر فریبهای مداوم، شهر دلهای بیروزن! حقیرتر از آنی که با دست و دهانی شعلهور بخواهمت.
غربت تمام شد
خدیجه پنجی
شمشیر فرود آمد.
پیشانی دریا شکافت، محراب در خون شناور شد. قرآن، ورق ورق کاسه صبر لبریز. در افلاک غلغله شد و قدسیان بیتاب؛ فاطمه گریست.
شمشیر فرود آمد... .
ماه، دو تکه شد، تاریخ، طعم تلخ یتیمی را مزه مزه کرد.
بادها شیونکنان، مصیبت را وزیدند.
درختان، مویهکنان نالیدند.
ریگها، از داغ گریستند.
رودخانهها بر سرزنان، خروشیدند.
ابرها، ضجهزنان باریدند.
عرش، ترک برداشت آفتاب گرفت.
روز، شب شد.
کوهها، رشته رشته شدند.
گلها، رنگ باختند.
اندوه جهان همیشگی شد. خانهزاده کعبه در محراب، به خون غلطید.
شمشیر فرود آمد...
عطش کینهای زهرآلود، سیراب شد.
شصت و سه سال رنج مداوم، به ثمر نشست.
فضیلتها، بیپدر شدند.
مهربانیها، ناتمام ماندند. پرچم هدایت بر زمین افتاد.
کانون ایمان لرزید. ساقی کوثر، دیده فرو بست.
کوفه تنها شد.
کوفه ماند و یک محراب خالی.
کوفه ماند و تا همیشه حسرت.
کوفه ماند و یک عمر فقدان عدالت.
کوفه ماند و خاطره شیرین پنج سال عدالت محض.
کوفه ماند و یک عمر اندوه حق نشناسی.
کوفه ماند و داغ غریب بیکسی.
شمشیر فرود آمد!
«فزت و رب الکعبه»
غربت مولا تمام شد.
کاسه های غم و اندوه
مهدی خویی
نبض زمان در خلوت سحر به تندی میتپید و خورشید از ترس حادثه، یارای برآمدن نداشت که ناگاه با گلبانگ توحید، محراب عشق در نمازش فرو ریخت و نسیمی از خون در کوچههای شهر وزید و زمین، زیر گامهای آسمان لرزید.
آه، خدای من! چه دردناک بود آن روز! گویی تمام آفرینش بر شانههای زمین روان بود و تمام هستی در این غم گریان. آری، ابرمردی که اضطراب خواب دشمنان بود و آرامش حیات مردمان، میرفت تا به ابدیت بپیوندد و به ضیافت عرش درآید؛ مردی از جنس آسمان که بر خاک زمین سر میسایید و با شمشیرش حقیقت را آبیاری میکرد و غبار غم را از دیدگان کودکان یتیم میشست و در آه دردمندان میگداخت.
آزاد مردی که فریاد عدالتش، خواب شبزیستان را میربود و وسعت شجاعتش دشمنان را در هالهای از مرگ مینشاند، اینک میرفت تا در غروب غمهایش بنشیند و این سیاره خاکی را سرشار از تهی نماید.
آه! نمیدانم که در پردازش هستی چه رازی نهفته که خوبان همیشه قرین غمند؛ آخر این همه شجاعت و نامآوری و این همه غربت و خانهنشینی؛ دلیر مردی که باب فتح جنگها بود و خیبرشکن نبردها، جور زمانه اینگونه او را غریب نخلستانها کرده بود و غارتگران، میراثش را به تارج برده بودند و علی، این اسطوره تاریخ، برای آرامش امت، دم نمیزد و شبانگاهان راز دلش را با چاه میگفت و طرح اندوهش را در آب میانداخت.
آه، خاموش مشو ای شمع که پروانه بیتو میسوزد، اما علی را یارای ماندن نیست. میدانم، خوب میدانم اینک علی از سستپیمانان کینهتوز خسته و رنجیده است و دیدگانش بهانه آسمان را میگیرند و رخ رنگپریده و لبان خستهاش، زیر شعاعی از خون به روی شهادت تبسم میزنند. آخر زندگی علی، حدیث درد و رنج بود؛ حیاتی که اشک یتیم و آه دردمندی، او را سخت میآشفت؛ حال چگونه دنیاطلبی زراندوزان زاهدنما را ببیند و دم نزند؟ هرگز! هرگز! عدالت علی، اینگونه زندگی را تاب نمیآورد، اما افسوس، کوفه و کوفیاندیشان، عدالت علی را تاب نیاوردند و علی را به عدالتش سرزنش میکردند!
هنوز فریادهای رعدآسای علی در گوش زمان طنینانداز است که جماعت خوابزده کوفه را خطاب میکرد که نفرین باد بر شما کوفیان! از سرزنشهای بسیار شما خسته شدهام. آیا به جای زندگی جاوید قیامت، به زندگی زودگذر دنیا رضایت دادهاید؟
ای مرد نمایان نامرد! ای کودکصفتان بیخرد! چقدر دوست داشتم که شما را هرگز نمیدیدم و هرگز نمیشناختم.
خدا شما را بکشد که دل من از دست شما پرخون و سینهام از خشم شما مالامال است. کاسههای غم و اندوه را جرعه جرعه به من نوشاندید.
کوفیان خواب
حسین امیری
نمازت را شکستند، همانگونه که فرقت را و ما بعد از این، نماز را به فرق شکستهات اقتدا میکنیم. کوفه خوابآلود، آبستن توطئه بود. کوفیان خواب، کوفیان شکست بودند.
کوفیان خواب، مردان عقبنشستن بودند.
همه شمشیرهایی را که از پشت سر زده میشوند، با زهرآلودند.
طبیبان تاریخ، زخم توطئه را جواب کردهاند؛ برای مولای زخمی، شیر بیاورید!
تمام یتیمان شهر نگران مولایند. مولا اگر نباشد، یتیمها از یاد میروند، کسی به فکر گرسنگان شهر نیست. دل به عشق مولا باید داد، مثل او باید بود.
میشود راه علی علیهالسلام رفت، میتوان به فکر دیگران بود. کوفه روزمرگی، حرکت انقلابی را فلج میکند، پشت مولا خالی میشود، غیرت اسلامی را میگیرد، مسلمانان را از هم جدا میکند.
کوفه رفاهطلبی، انفاق را کمیاب میکند و ایثار را از شهر بیرون میکند. نماز عشق باید خواند.
فرق شکسته عشق را قرائت باید کرد.
گریه این روز و شب، گریه معرفت است؛ اشکهایمان را به زینب علیهاالسلام تقدیم کنیم تا راه مبارزه را بیاموزیم. زندگی، عقیده و جهاد است. آنگاه که از تلاش و جهاد در راه رسیدن به آن عهد ازلی بایستیم، از کوفیانیم. یا علی بگوییم، همآوای فرزندان علی باشیم؛ صدای ناله حسن علیهالسلام بلند است و گریه مرد سراسر درد.
زینب را تنها نگذاریم.
سر بالین بیماری علی باید نشست، آخرین حرفهایش را باید شنید. الله الله، قرآن را، یتیمان را، همسایگان را از یاد نبریم. عالم، بیت حیدر است؛ سر روی پای حیدر بگذارید، آخرین دیدارها را پاس بدارید. بابا به سفر آخرت میرود، خداحافظ بابا!
پنجرههای اشراق
نسرین رامادان
امشب، آخرین شبی استکه نخلستانهای کوفه میهمان نگاه تواَند. امشب، آخرین شبی است که قطرات اشکت بر سینه رازدار چاه فرو میچکد. امشب، آخرین شبی است که کوچه پس کوچههای مدینه، موسیقی گامهای بلندت را میشنوند. نبض ثانیهها امشب تندتر از همیشه میزند.
بغض سنگینی در نگاه خسته آسمان نشسته است.
باد، هوهوی غریبانهاش را دوباره از سرگرفته و بیتابانه بر در و دیوار شهر میکوبد.
صدایی نیست؛ جز صدای زمزمهوار لبهایت. تو را امشب نه التماس دستگیره در نه بال بال زدنهای مرغکان عاشق کوفه و نه چشمهای نگران زینب و حسین از رفتن بازنمیدارد. سحرگاه وداع از راه رسیده است.
میروی؛ آنگونه که گویی برگشتنی در کار نیست.
رد گامهای صبورت برای آخرین بار، گونههای سرد و تبدار زمین را مینوازد.
نگاهت با در و دیوار شهر خفته وداع میکند.
نخلستانها از دور تو را فریاد میکنند.
چاه، آشفته و آسیمهسر مویه سر میدهد.
باد، غریبانه در ردای سبزت میپیچد و های های میگرید.
حالا دیگر به مسجد کوفه رسیدهای! نگاه مضطرب محراب در چشمهای شب زندهدارت گره میخورد؛ تو اما چشم میدوزی به معراج سبزت و لبخند میزنی. صدای اذانت که بلند میشود، ولولهای غمبار در تمام شریانهای هستی میپیچد: «این آخرین اذان علی است که در گوش زمان میپیچد. این آخرین تکبیرة الاحرام علی است. این آخرین نگاه عاشقانه هستی، به قامت بلند در محراب نماز است.» ناگهان زمین و زمان درهم میپیچد.
صدای خنده شقیترین مرد روزگار، صدای خنده زهرآلود شمشیر کینه و نفرت، صدای خنده شیطان، چون آوای هولناک ناقوسی شوم برمیخیزد.
وجود تو، در هالهای از نور گم شده است.
آفتاب پیشانیات، در کسوفی نابههنگام، فرو رفته است.
محراب، تو را عاشقانه در آغوش میکشد.
تمام پنجرههای اشراق به سویت گشوده میشود.
تمام یاختههایت فریاد میزنند: «فزت و رب الکعبه».
همین امروز
روح الله شمشیری
همین امروز... قبل از آفتاب... قبل از طلوع فجر... قرار است اتفاقی بیفتد. قرار است کار به آنجا بکشد که مرغابیها بخواهند مانع از واقعه شوند... . اما نمیتوانند. چون این واقعه قرار است اتفاق بیفتد. مردمی که نتوانند حق را در میان خود تحمل کنند، محکومند آن را از دست بدهند. هرچند غمانگیز است؟ اما باید اتفاق بیفتد، حق دیگر در میان آنها راه نمیرود. همین امروز... قبل از آفتاب... قبل از طلوع فجر. قرار است تمامی باطل بر فرق حق فرود آید، قرار است در محراب، خون حق ریخته شود، قرار است حق در خون خود سجده کند، قرار است... .
همین امروز... قبل از آفتاب... قبل از طلوع فجر... قرار است اتفاقی بیفتد.
و تو در سجده، مهمان خدا شدی
اکرم سادات هاشمی پور
صدای اذان میآید، در غروب غمانگیز کوچه پس کوچههای کوفه، شبنمهای مظلوم نگاهت چقدر مقدس است!
صدای اذان میآید و کسی تو را میخواند؛ بیآنکه بدانی در خون نخلها روییدهای، ای سبزترین اندیشه و ای سرودنیترین غزل خداوند! صدای اذان میآید و کسی تو را میخواند. چقدر غریبهای، ای آشناترین پرواز!
صدای اذان که میآمد، تو در طراوت گلبانگش موج میزدی و نخلها چه عاشقانه تو را از آسمان میطلبیدند و صدایی مقدس که در نوری محض تنها تو را میخواند و سجاده غرق در تسبیح «ما فی السماوات» تنها به یاد تو آغوشی سرخ میگشود تا حق دوستی را ادا کرده باشد.
شب غریبی است، شب ضربت خوردنت و بیگانه نیستم با تو. امروز را شریک غم فاطمه و پدر فاطمهام. شب غریبی است، شب ستودنی پروازت، «انا انزلناه فی لیلة القدر» که میخوانیم، اشک بیکسی، نگاهمان را میپوشاند.
امشب، شب بزرگی است، نوزدهمین شب میهمانی خداوند است؛ آری! شب نوزدهم ماه ضیافت و نور که تو به آسمان دعوت میشوی و در خلوتی سراسر نیایش، ناگهان صدای زوزه گرگی، نجابت رکوع و سجودت را به هم پیوند میزند تا فرشتگان به لعن و نفرینش برخیزند و خبرش دهند از عذابی سخت که تنها به نام او یعنی ابن ملجم ثبت شده است.
یاد ابرار
علامه ی بزرگوار محمد باقر مجلسی در سال 1037 هـ.ق در خاندان علم و فضیلت دیده به جهان گشود. پدرش مولا محمد تقی مجلسی از شاگرادان شیخ بهایی و مادرش دختر صدرالدین محمد عاشوری است. از همان اوان کودکی در سایه توجهات پدر، در سن چهارسالگی درس و بحث را آغاز نمود و در حضور بیش از 21 استاد چون: علامه حسن علی شوشتری، شیخ حر عاملی، ملا محسن فیض کاشانی، ملا صالح مازندرانی و... زانوی ادب زد و از خرمن علم و معرفت هر کدام خوشه ها چید. در اندک زمانی بر علوم مختلف احاطه یافت به گونه ای که علاوه بر هزاران طلبه ای که درسر درس او حاضر می شدند بزرگانی چون شیخ محمد فاضل برای شناساندن ارزش ایشان نیز در پای درسشان می نشستند. علامه پس از طی مدارج مختلف علوم عقلی و نقلی، به علم حدیث و آثار اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) دل بست و اندیشه ی خود را در آن متمرکز و تمام اوقات خود را در این امر صرف نمود تا در آن فن شریف به سر حد نهایی رسید و منشاء تحولی بزرگ گردید.
و از جمله 110 جلد کتاب شریف بحارالانوار را جمع آوری نمود تا نه تنها خواص از بزرگان دین بلکه عموم شیعیان نیز از آن بهره مند گردند. حضرت آیت الله علی دوانی (قدس سره الشریف) از نویسندگان معروف معاصر در مورد تألیفات ایشان می نویسد: کتابهای فارسی و عربی ایشان به منزله ی ستون فقرات عقاید شیعه امامیه در 300 سال گذشته می باشد بزرگترین کار سیاسی علامه مجلسی نفوذ به دربار شاهان صفوی و مبارزه با قدرت مخرب صوفیان آن زمان بود تا آنجا که حکم اخراج صوفیان را از شهر، توسط شاه حسین میرزا امضاء نمود. علامه مجلسی در 27 رمضان سال 1111 هـ.ق چشم از جهان فرو بست و در جوار مدفن پدر فرزانه اش و در کنار مسجد جامع اصفهان به خاک سپرده شد.
منبع: گلشن ابرار، ج1، ص249، علامه مجلسی بزرگمرد علم و دین، علی دوانی.
حکایت ها و پندها
خواهر رضاعی رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) به خدمت آن بزرگوار رسید و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از دیدن او بسیار خوشحال شدند و ردای خود را روی زمین پهن کردند و خواهرشان را بر روی آن نشاندند. سپس رو به مهمان عزیز خود کردند و همان طور که از سر مهر و محبت لبخند می زدند، مشغول سخن گفتن با او شدند و پس از این گفتگوی صمیمانه، خواهر پیامبر برخاست و خداحافظی کرد و رفت مدتی نگذشته بود که برادر رضاعی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به خدمت آن حضرت رسید. رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) برادرشان را هم به گرمی پذیرا شدند؛ اما از آن پذیرایی فوق العاده صمیمانه که نصیب خواهرشان شد، این بار خبری نبود!
اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رفتار آن بزرگوار را کاملا زیر نظر داشتند. آنان به خوبی دریافتند که برخورد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با دومهمان خود بسیار تفاوت داشته است. با کنجکاوی پرسیدند: «ای رسول خدا! چرا همان گونه که با خواهرتان برخورد کردید، با برادر خود برخورد نکردید؟!» حال آن که او مرد بود. (و مردم معمولا به مردها بیشتر احترام می گذارند.)
پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «لأنها کانت ابربوالدیهامنه؛ زیرا او بیشتر از برادرش به پدر و مادر خود نیکی می کرد.»
نکته ها
1- مهمان نوازی پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) چنان بوده که حتی از لباس خود به عنوان زیرانداز مهمان استفاده می کرده اند.
2- مرد بودن مهمان، هرگز باعث نمی شده که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) کسی را به این خاطر بر زنان ترجیح دهند.
3- نیکی به پدر و مادر آن قدر از نظر اولیاء خدا اهمیت دارد که باعث تفاوت در برخورد با افراد می گردد.
منبع: بحارالانوار، ج22، ص 267.
معرفی کتاب
حضرت علی (علیه¬السلام) می فرمایند: «اضاعة الفرصة غصة» «از دست دادن فرصت، اندوه بار است» (نهج البلاغه ترجمه ی محمد دشتی، حکمت 118)
داد حق عمری که هر روزی از او
کس نداند قیمت آن را جز او
( مولوی)
این کتاب دارای هفت فصل است که محتوای کلی فصول به شرح زیر است:
در فصل اول: کلام خداوند متعال، مطلع قرار داده شده تا در پرتوی از پیام وحی پرده های غفلت را کنار زده و با قیمانده ی عمر را غنیمت شماریم.
در فصل دوم: روایاتی درباره ی موضوع مورد بحث آورده شده است.
در فصل سوم: مؤلف به علل تضییع وقت پرداخته است.
و فصل چهارم: به کلیاتی درباره ی وقت و اغتنام عمر اختصاص یافته است.
در فصل پنجم: گلچینی از گفتارهای دانشمندان خارجی درباره ی وقت جمع آوری شده است.
فصل ششم: مروری است بر گوشه هایی اززندگی عالمان و بزرگانی که در طول عمرشان، فضیلت خریده اند و از لحظه های عمر خویش بهره ها برده اند که اگر انسان به دقت و از روی فهم و بصیرت، فصول پر معنی و شیرن زندگی این بزرگان را بخواند و مطالب آن را در حافظه بسپارد و رفتار و روش آن را سرمشق خود قرار دهد، البته به درجه ای نظیر یا بهتر از درجات علمی و فنی آنان نایل خواهد شد.
و فصل هفتم: با تفحصی که در دیوان های اشعار شده، ابیاتی در زمینه ی موضوع کتاب گزینش شده و نکته هایی از گوشه و کنار کتاب های ادبی، به آن اضافه شده است.
مؤلف: سیدحسن مطلبی
ناشر: شرکت چاپ و نشر بین المللی سازمان تبلیغات اسلامی
کتاب «غریبه ی آشنا»
عیسی ی نرجس در این گهواره ام
عاشقم، عاشق کشم، آواره ام
این کتاب داستان پر ماجرای ملیکا (حضرت نرجس خاتون (علیها¬السلام)) همسر امام حسن عسگری (علیه¬السلام) و مادر امام زمان (علیه¬السلام) است. ایشان که از بارگاه قیصر روم، به خانه ی پر صفای فرزند حضرت فاطمه (علیها¬السلام) گام گذاشت. نویسنده، پاره ای از زندگی آن بانوی بزرگوار را به داستان در آورده و آن ماجرا را، جذاب و خواندنی کرده است.
مؤلف: احمد پهلوانیان
ناشر: بوستان کتاب (قم)
احکام
کارهایی که به افراد مکلف واجب می باشد، دارای اقسام مختلفی است که شناخت آنها در چگونگی انجام وظیفه تأثیر دارد.
واجب عینی: آن است که از همه ی مکلفین خواسته شده و با انجام یک یا چند نفر از دیگران ساقط نمی شود، مانند: نماز و روزه.
واجب کفایی: آن است که اگر عده ای – به قدر کفایت- آن را انجام دهند، از دیگران ساقط میشود، مانند: کفن ودفن و نماز بر میت، امر به معروف و نهی از منکر.
واجب تعیینی: آن است که یک عمل مشخص از مکلفین خواسته شده است و بدل و جایگزین ندارد مانند: نماز مغرب و عشاء.
واجب تخییری: آن است که دو یا چند عمل از مکلف خواسته شده و او مخیر است هر کدام را بخواهد انجام دهد، مانند وجوب نماز جمعه و ظهردر روز جمعه.
واجب نفسی: عملی است که خودش یک تکلیف واجب است، نه رسیدن به عمل دیگر مانند: نماز و روزه.
واجب غیری: عملی است برای رسیدن و انجام عمل دیگر، مانند: وضو و غسل برای انجام نماز.
واجب تعبدی: عملی است که باید با نیت قصد قربت و انجام زمان خداوند انجام شود و بدون قصد قربت باطل است مانند: حج و زکات.
واجب توصلی: عملی است که انجام خود عمل، کافی است هرچند بدون قصد قربت و بدون نیت باشد مانند: تطهیر بدن و لباس برای نماز.
واجب مطلق: عملی است که وجوب آن بجز شرایط عمومی تکلیف (بلوغ، عقل، قدرت) قید وشرطی ندارد، مانند: جواب سلام.
واجب مشروط: عملی است که وجوب آن، علاوه بر شرایط عمومی تکلیف، قید و شرط دیگری دارد و تا آن قید یا شرط محقق نشود آن عمل واجب نیست، مانند وجوب حج که مشروط به استطاعت است.
منبع: آموزش فقه، حسین فلاح زاده