1- از دیدگاه اسلام، همهی ابناء بشر، آفریدهی خدا (1) و تکریم شده (2) از سوی خدایند. خدا آفریدگار و پروردگار همهی آفریدههای خود و نسبت به همه مهربان است و از سر مهربانی، ابر و باد و مه خورشید و فلک را در خدمت بهترین آفریدهی خویش قرار داده و اراده فرموده است که انسان- با آزادی و انتخاب خویش- به کمال لایق خود برسد. خداست که انسان و جهان را آفریده و آنها را پرورش (3) میدهد و هدایت میکند. (4) خدا به انسان کرامت بخشیده (5) و آفرینش را به تسخیر او درآورده (6) و هر چیزی که مقتضای فطرت تکاملجوی او بوده، در اختیارش قرار داده است. (7)
2- انسان برحسب فطرت، خداجو و در جستجوی زندگی جاوید آفریده شده است و به تعبیری انسان در سرشت خدایی، از ازل به ابد پیوسته است. پس از یکسو به خدا به عنوان مبدأ آفرینش هستی و از سوی دیگر به آخرت به عنوان پایان هستی ایمان آورده است. (8)
3- انسان، آزاد آفریده شد و از اینرو، قدرت انتخاب دارد و راه زندگی خود را خود برمیگزیند. (9)
4- راه راست آن است که آدمی را به کمال لایقش برساند و کمال لایق انسان، همانا هماهنگی او با ارادهی پروردگار و همگامی او با سیر آفرینش است. راه راست، راهی است که خدا بر آن است (10) و آفرینش را در آن راه قرار داده است. (11) پس، هرآنچه انسان را از هماهنگی و همگامی با خواست آفریدگار و راه و رسم آفرینش باز دارد، کژراهه است.
5- همهی آدمیان، با خرد والای خود- که مایهی امتیاز آنان بر سایر موجودات است- راه راست را از راه کج باز میشناسند، یعنی در همهی آدمیان، نیروی بازشناخت راه راست و کج، سرشته شده است. (12) (كل مولود یولد على الفطرة) (حدیث)
6- انسان به فرمان خرد و کارآسازی این نیرو، خود در وجدان خود، خود را مکلف میداند که بر راه راست رود و از راه کج باز ایستد. راهی که بر پایهی فطرت و خلقت و رابطه انسان و جهان استوار است.
7- در سرشت آدمی، نیروهای دیگری است که در «جاذبه» و «دافعه» یا «شهوت» و «غضب» او خلاصه میشود. این نیروها از یکسو لازمهی ساخت جامع انسان و از سوی دیگر در ذات خود، افزونیخواه و تباهیگر هستند. از یکسو، اگر این نیروها نباشند، آدمی، آزادی ندارد و از سویی اگر از اندازه بگذرند، شناخت راه راست را از کژراهه ناممکن یا مشکل میسازند و آدمی را به تباهی و سقوط میکشانند.
8- اگر انسانهایی پیدا شوند که نیروی شناخت در آنان فزونی داشته و نیروهای دیگر در آنان در اندازه باشند، اینان توان بیشتری برای شناخت «راستی» از «کژی» دارند.
9- اگر نیروی شناخت و راه خدا در انسانی، از حدّ معمول در گذرد و حقایق با تمام وضوح بر او مکشوف گردد، چنین کسی به طور طبیعی پیشاپیش دیگران خواهد بود و برای آنان از حقایق خواهد گفت و به راه راست و پرهیز از کژراهه دعوت میکند. این انسانهای والا، امام و نبی و رسول نامیده میشوند. مقامات امامت، نبوت و رسالت، والاترین مقامات بشری است.
10- امام و نبی و رسول، والاترین انسانهایند و انسانهای دیگر به حکم خرد، باید از آنان پیروی کنند و راه راست را از آنان بیاموزند و به دستور آنان از راه کج، بپرهیزند.
11- هر کار و هر راه، که آدمی را به کمال لایق خود برساند، «خوب» و هر آنچه او را از آن باز دارد «بد» است و انسان در گزینش خوب و بد، آزاد و مختار است.
12- جوهرهی آدمیان جوهرهای پاک و الهی است، اما کسانی با ارادهی خود، این جوهره را در خود ناتوان میکنند یا نابود میسازند.
13- از اینجا، انسانها برحسب آنکه این یا آن نیرو، بر آنان فرمان راند و پاسخگوی دعوت پیامبران باشند یا نباشند، به «خوب» و «بد»، «شقی» و «سعید»، «صالح» و «طالح»، «مؤمن» و «کافر» و جز اینها تقسیمبندی میشوند... همهی بدها میتوانستند خوب باشند و همهی خوبها بد؛ و به سخن دیگر، آزادی، انسان را به گزینش وا میدارد و گزینش آدمی است که مشخصه هماهنگی یا ناهماهنگی او با راه خدا و راه آفرینش، یعنی نیکبختی یا بدبختی اوست.
14- دانایی و نادانی، تباهی و آبادانی، واپس گرایی و پیشرفت، تمدن و بدویت، دادگری و بیدادگری، توانگری و بینوایی، مهربانی و نامهربانی، دوستی و دشمنی، جنگ و صلح و مقولاتی بسیار از اینسان، مقولاتی کلی و عامند که همگی افرد انسان، در خوبیِ یکی و بدیِ دیگری اتفاقنظر دارند.
15- انسان با آزادی و گزینش خود، به راه دانایی میرود یا راه نادانی را برمیگزیند. (در این مقوله، البته کسانی از فلاسفه، از جبر تکوینی، تاریخی و اجتماعی سخن میگویند)
16- یکی از غریزههای انسانی که در همهی انسانها یکسان است، لذت از خوبیها و نفرت از بدیهاست. همهی انسانها از اینکه به آنها خوبی شود، لذت میبرند و از اینکه به آنها بدی شود، نفرت دارند. این غریزه در سایر جانداران نیز هست! هر کس میتواند با مقیاس خود، «خوبی» و «بدی» را باز شناسد و نسبت به دیگران همان کند که از دیگران میپسندد نسبت به او، آن گونه عمل کنند. (اجعل نفسک میزان فیما بینک و بین غیرک)
17- هر انسانی، «حق» خود میداند که مانند سایر انسانها از همهی مواهب طبیعی جهان و هر آنچه که برای ادامهی زندگی طبیعی و روحی او ضروری است و نیازهای ضروری او را برآورده میسازد، برخوردار شود. (حق تمتع از مواهب طبیعی)
18- هر انسانی «حق» خود میداند که بر آنچه با ارادهی آزاد و کوشش خود، به دست آورده، سلطه داشته باشد و آن را در راه ادامهی زندگی و برآوردن نیازهای گوناگون خود، به کار گیرد. (حق مالکیت)
19- هر انسانی «حق» خود میداند، در برابر انسان دیگر که او را از حق تمتع از مواهب طبیعی و حق مالکیت دستاوردهای خود باز میدارد، ایستادگی کند و مانع ستمگری او شود. (حق دفاع یا جنگ)
20- هر انسانی به طور طبیعی، نسبت به کینهورزان، کینهورز؛ و نسبت به مهرورزان، مهرورز است. هر انسانی، دشمن دشمنش و دوست دوستش است. هر انسانی به خود «حق» میدهد، در برابر کسی که نسبت به جان یا مال یا ناموس او قصد تعرض دارد، بایستد و تا مرز کشتن متجاوز یا کشته شدن خود پیش رود. (13) کشتن و کشته شدن در راه دفاع از خود، پاسخگویی به فرمان وجدان، و نمودی از همگامی و همراهی با راه خدا و راه آفرینش است.
21- هیچ انسانی، بدکار و نیکوکار، واپسگرا و پیشرفته، دانا و نادان، جنگ افروز و صلح طلب، دادگر و بیدادگر را یکسان نمیداند. (14) هیچ انسانی، انسان بدکارهی واپس گرای نادان جنگ افروز بیدادگر را با انسان نیک کردار پیشرفتهی دانای مهربان دادگر صلحطلب، یکسان نمیداند؛ چه در نهان و اندیشه و احساس، چه در رفتار و کردار و گفتار.
22- بشردوستی غریزهای انسانی است: هر کسی همنوع خود را دوست دارد و تمایل به همزیستی و معاشرت و همفکری و همکاری با دیگران دارد. تعاون اجتماعی و زندگی مشترک انسانها، از این غریزه پدیدار گشته است.
23- انسان به مقتضای همین غریزه، انسان ستمگر و متجاوز و جنگ طلب را، دوست ندارد... و نسبت به او، دشمنی میورزد و اگر بتواند، او را از میان برمیدارد. هر چند، جان و مال و ناموس خود او در خطر نباشد و اگر چنین باشد هم به مقتضای غریزهی «حب» ذات و هم غریزهی بشردوستی با او میستیزد.
24- بنابر آنچه گذشت، دشمنی با دشمن- دشمن شخصی و نیز دشمن انسانها- و جنگیدن با او و از میان برداشتن او، مقتضای بشردوستی و تداوم زندگی انسانی است (15) و طبعاً دوستی با او، دشمنی با خود و با انسانها و با انسانیت است.
ترحم بر پلنگ تیز دندان *** ستمکاری بود بر گوسفندان
آنچه گذشت، مربوط به ارزشگذاری انسانی از لحاظ کرامت الهی بود. اما از لحاظ حقوقی، مسأله به گونهای دیگر است، بدین شرح:
الف- یکسانیها
1- از دیدگاه اسلام، عموم ابناء بشر از فراترین تا فروترین، از آدم تا خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم)، در برابر خدا و احکام خدا و نوامیس خلقت، مساویند. (16)2- تساوی عموم مردم در برابر شرع و قانون نیز از مسلمات کتاب و سنت و حقوق اسلامی است. (17) دقت شود که این تساوی، در اجرای قانون است و منافاتی با تفاوت افراد در پارهای حقوق ندارد.
3- سماحت، بزرگواری و گذشت نسبت همنوع از فضائل انکارناپذیر افراد و جوامع بشری است. (18)
ب- ناهمسانیها
در کتاب و سنت و فقه و حقوق اسلامی تفاوتهایی در حقوق، میان انسانها به چشم میخورد که عمدتاً به دو بخش تقسیم میگردد:1- تفاوتهایی که از منشأ طبیعی سرچشمه میگیرد؛ مانند تفاوت حقوق زن و مرد.
2- تفاوتهایی که منشأ دینی دارد؛ مانند تفاوت بین مسلمان و غیرمسلمان.
دربارهی تفاوتهای بخش اول باید گفت: این تفاوتها، پاسخگویی به اقتضای فطرت و خلقت است. تفاوتهای بخش دوم، عمدتاً در تصدی پارهای از مناصب دولتی است که تنها در مورد غیرمسلمان نیست، بلکه در مورد مسلمانان نیز، این تفاوتها به چشم میخورد.
نکتهی مهم این است که نه تنها در جوامع اسلامی، بلکه در جوامع غیراسلامی نیز، این تفاوت به چشم میخورد و شرایطی که در همهجا برای تصدی پستهای دولتی وجود دارد، گویای این تفاوت واضح است.
آنچه در سطور بالا آمده است، احصاء مقدماتی مواد خامی است که به عنوان ریشههای فطری حقوق بشر که در همهی انسانها یکسان است، پیشنهاد میشود.
دربارهی بندهای گذشته باید با بحث و بررسی و نقض و ابرام نشست و بر آنها افزود و یا از آنها کاست.
پینوشتها:
1- وَلَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ. (اعراف/ 11)- لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ، ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِینَ. (تین/ 4 و 5)
2- وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّیبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلًا. (الإسراء/70)
3- رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَى كُلَّ شَیءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى (طه/50)
4- إِنَّا هَدَینَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا (الإنسان/3)
5- لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ یتْلُو عَلَیهِمْ آیاتِهِ وَیزَكِّیهِمْ وَیعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ (آل عمران/164) (از جمله کرامتهای خدا نسبت به انسان، گزینش پیامبران و القاء وحی بر آنان است. پیامبران انسانهای والاییاند که از یکسو به خدا و از سوی دیگر به خلق پیوسته، و واسطهی هدایت بشر از سوی خدایند.
6- وَسَخَّرَ لَكُمُ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ دَائِبَینِ وَسَخَّرَ لَكُمُ اللَّیلَ وَالنَّهَارَ وَسَخَّرَ لَكُمُ الْفُلْكَ لِتَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَسَخَّرَ لَكُمُ الْأَنْهَارَ. (ابراهیم/33و32)
7- وَآتَاكُمْ مِنْ كُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ (ابراهیم/34)
8- وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَیقُولُنَّ اللَّهُ (الزمر/38)- وَأَنَّ السَّاعَةَ آتِیةٌ لَا رَیبَ فِیهَا. (الحج/7)
9- وَقُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ شَاءَ فَلْیؤْمِنْ وَمَنْ شَاءَ فَلْیكْفُرْ. (الکهف/29)
10- إِنَّ رَبِّی عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ (هود/56)
11- وَلَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ طَوْعًا وَكَرْهًا (آل عمران/83)
12- فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیهَا (روم/30)
13- أُذِنَ لِلَّذِینَ یقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ (الحج/39)
14- أَفَمَنْ كَانَ مُؤْمِنًا كَمَنْ كَانَ فَاسِقًا لَا یسْتَوُونَ(السجده/18)- هَلْ یسْتَوِی الَّذِینَ یعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یعْلَمُونَ. (الزمر/9)- أَمْ نَجْعَلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ كَالْمُفْسِدِینَ فِی الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِینَ كَالْفُجَّارِ (ص/28)
15- وَلَكُمْ فِی الْقِصَاصِ حَیاةٌ (البقرة/179)
16- لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَیحْبَطَنَّ عَمَلُكَ (الزمر/65).
این آیه خطاب به پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) که والاترین انسان از دیدگاه اسلام میباشد، نازل شده است.
17- پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) در آخرین روزهای عمر خویش از مردم درخواست کرد که اگر حقی از کسی به گردن پیامبر مانده است، بگوید. و مردی قصاص ضربهی شلاقی را که از پیامبر به او وارد آمده بود، خواستار شد.
18- فرمان عفو عمومی پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) در روز فتح مکه و نیز آنچه علی (علیه السلام) از رأفت جانشین پیامبر دربارهی قاتل خود انجام داد و توصیه کرد که دربارهی او انجام شود، نمونههای عینی سماحت اسلامی است.
حجتی کرمانی، محمدجواد، (1389)، در حاشیهی سنت و تجدد (گسستگیها و پیوستگیها)، تهران: انتشارات اطلاعات، چاپ اول.